گفت وگو با حامد مهراد درباره کتاب «دانش و رامش: شاه بیت ها و شاهکارهای شاهنامه»

1404/2/3 ۰۹:۳۶

گفت وگو با حامد مهراد درباره کتاب «دانش و رامش: شاه بیت ها و شاهکارهای شاهنامه»

آنچه کتاب «دانش و رامش: شاه بیت ها و شاهکارهای شاهنامه» را متمایز می‌کند از دیگرآثارِ از این دست، گزینش موضوعی و از روی «شاهنامه» نسخه چاپ جلال خالقی مطلق است، که قابل اعتمادترین تصحیح «شاهنامه» می‌دانندش.

«شاهنامه» را می شود «خردنامه» هم نامید

مجید خاکپور: رازآمیزی «شاهنامه»، حکمت‌های پنهان و آشکارش، ترکیب اسطوره و تاریخ در دل درام‌هایی نفس گیر، منبع واژگانی غنی اش، جنبه‌های زیبایی شناختی و ادبی آن، حجم کلان و شمار چندده هزاری ابیات آن، داستان‌های متنوعش، و دلایل دیگر سبب شده در طول قرون افراد مختلف به انگیزه‌های گوناگون گزیده‌هایی از «شاهنامه» منتشر کنند. آن طور که حامد مهراد می‌گوید، در قرن پنجم و همان دهه‌های ابتدایی پس از پایان سرایش «شاهنامه»، این اتفاق رقم خورده است و ادامه یافته تا به امروز. «دانش و رامش: شاه بیت‌ها و شاهکار‌های شاهنامه» از تازه‌ترین آثار در راستای این سنت است که با کوشش حامد مهراد به انجام رسیده.

از حامد مهراد، که بر «شاهنامه» تمرکز دارد، پیش از این کتاب‌های «سخن‌های دانندگان» و «۲۵ سال فردوسی» هم منتشر شده بود که اولی پرسش‌هایی مشترک از شاهنامه شناسان برجسته ایران و جهان است و دومی «گزارش تفصیلی و تحلیلی از ربع قرن برگزاری روز بزرگداشت فردوسی».

اما آنچه این اثر نو را متمایز می‌کند از دیگرآثارِ از این دست، گزینش موضوعی و از روی «شاهنامه» نسخه چاپ جلال خالقی مطلق است، که قابل اعتمادترین تصحیح «شاهنامه» می‌دانندش. مهراد، در این کتاب، ۴۲ عنوان موضوع را از «شاهنامه» استخراج کرده و ذیل چهار دسته بندی قرار داده است.

این موضوع‌ها عبارت‌اند از نخست: ارج خرد، راستی، سخن، دانش، داد و دادگری، دانایی، بخشش و بخشندگی، فرهنگ و هنر، خداوند، ایران، صلح و مدارا، نیکی، بردباری، دوراندیشی، کوشش، نام نیک، مردمی و انسانیت، میانه گزینی، دلیری؛ دوم: پرهیز از خشم، رشک، آز، شتاب، دروغ، پیمان شکنی، بدی، تن آسانی و کاهلی، خودبزرگ بینی، عیب جویی و هواپرستی؛ سوم: مسائل بنیادینی، چون مرگ، ناپایداری جهان، غنیمت شمردن دم، تقدیر و سرنوشت، جوانی، نژاد و تربیت؛ و چهارم: تک بیت‌های درخشان پندآمیز درباره کلیات زندگی، جملات دعایی و خطابی، تصویرسازی‌ها و تشبیهات منحصر‌به‌فرد، سیاست نامه و آیین شهریاری (نصیحة الملوک)، توصیف طلوع و غروب خورشید و وصف روز و شب، پرسش‌ها و پاسخ‌های حکیمانه. البته مهراد می‌گوید این ۴۲ عنوان موضوع تمام موضوع‌هایی نیست که می‌شد از «شاهنامه» برگرفت.

باری، شیوه کار او این است که زیر هر عنوان ابتدا توضیحی مختصر درباره اهمیت آن در «شاهنامه» و نگاه و جهان بینی فردوسی ارائه کرده است و سپس ابیات مربوط را که بر موضوع موردنظر دلالت دارند آورده است.

این کتاب زمینه ساز گفت وگوی ما با او شد.

*******

در سخن ناشر و پیشگفتار، اشاره‌ای به ایده خلق این اثر شده است. کمی بیشتر درباره آن توضیح می‌دهید؟ ایده چطور به وجود آمد و به شما پیشنهاد شد؟ شیوه کارتان چطور بود؟ موضوع‌ها را بر چه اساسی دسته بندی و اولویت بندی کردید و به سرانجام رساندن کار چه مدت زمان برد؟

ماجرای شاه بیت‌های «شاهنامه» یا گزیده‌های «شاهنامه» ایده جدیدی نیست؛ از همان قرن پنجم آغاز شده و کتابی با نام «اختیارات شاهنامه» از فردی به نام علی بن احمد موجود است. در روزگار متأخر، یکی از معروف‌ترین گزیده‌ها «منتخب شاهنامه» مرحوم فروغی و مرحوم یغمایی است؛ و در روزگار خودمان هم از این تلاش‌ها شده است. درواقع، چاپ و انتشار گزیده‌های «شاهنامه» همیشه یکی از روش‌های ترویج «شاهنامه» بوده و امروز هم همین طور است.

اما چیزی که در سال‌های اخیر مهم شده کاربردی کردن این گزیده هاست و اینکه نسبت به گزیده‌های قبلی ایده‌های نو و جدیدتری داشته باشند. اینجاست که ایده «شاه بیت‌ها و شاهکار‌های شاهنامه»، موسوم به «دانش و رامش»، آغاز می‌شود. نشر «سخنور توس» و شخص آقای حسین شاه حسینی پیش از این هم، در سال‌های گذشته، با همکاری سرکار خانم مهناز ثالثیان کتابی را با عنوان «شاه بیت‌های شاهنامه» منتشر کرده بودند. اما پیشنهاد ایشان به من، به اضافه تشویق و ترغیب استادم، دکتر یاحقی، در سال‌های متوالی و پیاپی در همین زمینه، درنهایت، در یک نقطه جمع شدند و حالا من باید فکر می‌کردم که چه کار نوی نسبت به گزیده‌های قبلی و شاه بیت‌های پیشین انجام دهم.

 آن نیازی که حس می‌شد البته واضح بود، و آن اینکه «شاهنامه» فردوسی و شاه بیت‌های آن از روی چاپ ویرایش استاد جلال خالقی مطلق باشد، کاری که تا حالا نشده بود و نیاز بود که خواننده و مخاطب این تضمین را داشته باشد که این بیت‌ها براساس معتبرترین چاپ «شاهنامه» تهیه شده است. اگر کتاب «دانش و رامش» نقطه عطفی داشته باشد، اتفاقا همین خواهد بود که این بیت‌ها از روی معتبرترین تصحیح «شاهنامه» استخراج شده‌اند.

در ضمن کار، به این نتیجه رسیدیم که آدرس و نشان بیت‌ها را هم در کنار بیت‌ها ذکر کنیم که برای پژوهشگران هم مفید باشد و، اگر کسی خواست به خود بیت‌ها در درون متن «شاهنامه»‌ها هم رجوع بکند و بداند این بیت در بستر «شاهنامه» از چه داستانی برآمده و پیش و پس از آن چه ماجرا‌هایی رخ داده، بتواند به سادگی به آن بیت مراجعه کند. از ویژگی‌های دیگر این اثر که آن را از گزیده‌های قبلی متمایز می‌کند اعراب گذاری‌ها و درج علامت‌های نگارشی و ویرایشی برای واژه‌ها و ابیات است. همچنین، معنی امروزی بسیاری از واژه‌های کهن را هم ارائه دادیم تا این شاه بیت ها، به جز التذاذ ادبی، کاربردی هم بشوند.

روش کار هم به این صورت بود که من، به منظور انجام این کار، اول باید «شاهنامه» چاپ خالقی مطلق را می‌خواندم؛ نه یک بار و دو بار، بلکه چهار بار به این قصد «شاهنامه» را از اول تا آخر مرور کردم. بیت‌ها را علامت گذاری می‌کردم و در مراحل اول بیت‌هایی را که به نظر می‌رسید یک موضوع داشته باشند در یک ردیف قرار می‌دادم و بیت‌های پراکنده را هم باقی می‌گذاشتم برای مراحل آخر. اما در مرور‌های آخر دوباره خود شاه بیت‌ها را از اول تا آخر مرور می‌کردم و در دسته بندی‌های مختلف قرار می‌دادم.

یکی دیگر از ویژگی‌های این گزیده از «شاهنامه» همین دسته بندی هاست: ۴۲ عنوان موضوع دسته بندی کردیم و چندین وچند عنوان هم می‌شد دسته بندی کنیم که پرهیز کردیم، به دلایل مختلف، ازجمله اینکه تعداد ابیات ممکن بود به حدی نرسد که یک موضوع جداگانه برایش در نظر بگیریم، و بسیاری از موضوع‌ها هم هم پوشانی داشتند؛ درنتیجه، به این ۴۲ عنوان رسیدیم، ذیل ۴۲ عنوان، از فضایل اخلاقی گرفته تا رذایل اخلاقی و شاه بیت‌های پندواندرزی فردوسی به صورت پرسش و پاسخ‌هایی که در داستان بوزرجمهر و انوشیروان آمده تا شاهکار‌های فردوسی در توصیف شب و روز، که عنوان «شاهکار»‌ی که روی جلد در کنار شاه بیت‌ها آمده است اشاره به همین بخش‌ها دارد. درنهایت، نتیجه شد آنچه می‌بینید.

این کتاب گوشه‌هایی از جنبه حکمی و خردورزانه «شاهنامه» را به نمایش گذاشته است، حکمت‌هایی که بسیاری از آن‌ها مشمول گذر زمان نشده و هنوز قابل تأمل و پندآموز است. آیا صفت «حکیم»، که از القاب فردوسی است، از همین منظر قابل توضیح است؟ و اساسا «حکیم» در فرهنگ ایران چه کسی است؟

بله؛ گفته‌اند و درست هم گفته‌اند که هنرمند کسی است که فرزند زمان خودش باشد، اما، از سوی دیگر، گفته‌اند که شاعر برجسته ــ مخصوصا در کشور ما که شعر و شاعری بسیار اهمیت دارد و شاعران از جایگاه بالایی برخوردارندــ کسی است که از زمان و مکان خودش فراتر برود. این دو ویژگی، یعنی فرزند زمان خود بودن و سرودن شعری که از زمان خود فراتر برود، در کسی مانند فردوسی جمع می‌شود. هنر فردوسی این است که از زمان و مکان خودش فراتر رفته است.

حکمت فردوسی همین است که زمینه و زمانه خودش را به درستی و کامل و عمیق و ژرف درک کرده و شناخته و از گذشته اساطیری ایران و درک حال خودش پلی زده به آینده ایران که ما باشیم که اکنون «شاهنامه» را به دست می‌گیریم. واژه «حکیم» در تاریخ ادبی و فرهنگ ایران، گاهی واژه‌ای پیچیده به نظر می‌رسد، زیرا در ساده‌ترین شکل خودش گفته‌اند حکیم همان فیلسوف است و ترجمه «فیلسوف» است، یعنی کسی که حکمت و فلسفه می‌داند. بعد‌ها اصلاحش کردند و گفتند حکیم کسی است که اندیشه ورز باشد، و فلسفه به معنای یونانی اش را این طوری جدا کردند از اندیشیدن و اندیشه ورزیدن.

بعد‌ها هم تمایزی میان فلسفه شرقی و غربی قائل شدند، و ماجرایی دارد که الان موضوع بحث ما نیست. اما نکته‌ای که می‌شود رویش انگشت گذاشت این است که در همین تاریخ ادبیات سرزمینمان، وقتی مرور می‌کنیم، حافظ با همه حافظ بودنش حکیم حافظ شیرازی نیست، سعدی با همه سعدی بودنش حکیم سعدی شیرازی نیست، و بسیاری دیگر از بزرگان ما پیشوند «حکیم» را قبل از نام خودشان نمی‌بینند.

شاعرانی هم داریم که لقب حکیم را دارند، مانند حکیم ابوالقاسم فردوسی، حکیم عمر خیام نیشابوری، حکیم نظامی گنجوی، حکیم ناصرخسرو قبادیانی، حکیم سنایی غزنوی، حکیم نزاری قهستانی، حکیم ایرانشان بن ابوالخیر. و، وقتی این لقب را دقیق‌تر مرور می‌کنیم که چرا دیگرانی که نام‌های برجسته تری دارند این لقب را ندارند و دیگرانی دارند، آن موقع است که پاسخ پیچیده می‌شود و این کلمه از سادگی خودش تهی می‌شود. اما درباره فردوسی و درباره کلیت این ماجرا گفته‌اند که حکیم کسی است که به دانش‌های زمان خودش مسلط باشد. اما ما درباره فردوسی چیز زیادی نمی‌دانیم: بعضی پرسش‌ها درباره فردوسی بی پاسخ مانده که آیا مثلا او زبان پهلوی می‌دانسته یا نمی‌دانسته؛ حتی هنوز سر مذهب فردوسی حرف و حدیث وجود دارد.

با تمام مقالات و پژوهش‌هایی که انجام شده، ما چیز زیادی درباره زندگی و دانش‌های فردوسی نمی‌دانیم. اما چیزی که واضح است این است که فردوسی به اوضاع زمانه خودش مسلط بوده و این کار بزرگی که انجام داده، خودش، نشانه حکمت فردوسی است. فردوسی می‌دانسته این کاری که انجام می‌دهد پایه‌های هویت ایرانی را مستحکم می‌کند و دارد برای آیندگان کاری می‌کند؛ و تمام حکمت فردوسی را می‌شود در همین به نظم کشیدن «شاهنامه» اش خلاصه کرد.

همان طور که معروف است، فردوسی «شاهنامه» را براساس شماری از متون ایران باستان به نظم درآورده است. غیر از داستان‌های حماسی و اساطیری و تاریخی، آبشخور‌های حکمت و اندیشه در جهان بینی فردوسی را هم باید در همان متون جست؟ این سرچشمه‌ها کجا هستند؟

هنوز و همچنان بر سر منابع «شاهنامه» بحث وجود دارد. گروهی ــ بیشتر، ایران شناسان خارجی ــ قائل به منابع شفاهی «شاهنامه» هستند، گروهی قائل به منابع کتبی. کسانی که قائل به منابع مکتوب برای فردوسی هستند خودشان به دو دسته تقسیم می‌شوند: کسانی که فقط یک منبع برای «شاهنامه» قائل‌اند، و آن «شاهنامه ابومنصوری» است که البته آن نیز از منبعی به نام «خدای نامه» یا «خداینامگ» تغذیه می‌کند، و گروهی که معتقدند فردوسی از منابع مکتوب متعدد استفاده می‌کرده است.

البته در این بین گروهی هم هستند که به تلفیق این منابع باور دارند و آن را نتیجه پژوهش هایشان می‌دانند. حالا می‌توانیم به این موضوع توجه کنیم که فردوسی جزو طبقه دهقانان است و طبقه دهقانان از ایرانیان نژاده و اصیلی بودند که، در عصری که فردوسی زندگی می‌کرده، بسیاری از آن ها، نه تنها ــ به اصطلاح امروزی ــ «فرهیخته» محسوب می‌شدند و داستان‌های کهن ایرانی را می‌دانستند و راوی و ناقل آن‌ها بودند، بلکه زمین دار و مَلاک هم بودند، که فردوسی هر دو ویژگی را داشته است.

این طبقه دهقانان بسیار برای اندیشه ایرانی و بن مایه‌های ایرانی احترام قائل بودند؛ بنابراین، اگر اندیشه فردوسی از چنین حکمت‌هایی مایه گرفته باشد، خیلی دور از ذهن نیست، و اتفاقا درست هم هست. با این حال، می‌دانیم که یکی از بحث‌های مربوط به «شاهنامه» این است که فردوسی امانت دار کاملی بوده یا شاعر خیلی خوبی بوده است.

از این منظر، اگر فردوسی امانت دار خیلی خوبی بوده باشد، به این معناست که تمام بیت‌های «شاهنامه» را از روی منابع خودش فقط به نظم کشیده و چیزی به آن نیفزوده یا از آن نکاسته و، اگر شاعر خیلی خوبی بوده، باید کمی درباره امانت داری فردوسی هم نرمش‌ها و انعطاف پذیری‌های شاعرانه به خرج بدهیم. ولی مسئله اینجا این است که فردوسی، در عین امانت داری، شاعر و حکیم درجه یکی هم هست.

نمونه اندیشه فردوسی را می‌توانیم در خطبه‌های داستان‌های «شاهنامه» ببینیم، چه خطبه‌های آغازین و چه خطبه‌های پایانی داستان ها؛ به ویژه، هنگامی که در مرگ پهلوانان خودش مرثیه‌ می‌سراید یا در براعت استهلال‌های خودش در آغاز داستان رستم و اسفندیار یا آغاز داستان رستم و سهراب زمینه را آماده می‌کند برای ورود به داستان، یا مثل مقدمه داستان بیژن و منیژه. ما می‌دانیم که این خطبه‌ها درواقع هم اندیشه فردوسی است، هم برآمده از دل و جان او.

غیر از آثار پیشینیان و حکمت‌های کهن ایرانی، تأثیر عصر و وضع زمانه فردوسی در پرورش اندیشه او چه بوده و چه سهمی در دغدغه‌های او داشته است؟

البته که زمانه در سرودن «شاهنامه» و تراوش این گونه افکار مؤثر بود. گفته‌اند ملتی حماسه نخواهد داشت، مگر اینکه یا شکست بزرگی را تجربه کرده باشد یا آرمان باشکوهی را در سر داشته باشد. درمورد ما، که به اذعان بسیاری بزرگ‌ترین حماسه ملی جهان را داریم، هر دو صدق می‌کرد: هم شکست بزرگی را پشت سر گذاشته بودیم، هم آرمان باشکوهی در سر داشتیم؛ و این زمینه است که باعث ظهوروبروز کسی مثل فردوسی و اثری مثل «شاهنامه» می‌شود. می‌دانیم، در همان زمانی که فردوسی زندگی می‌کند، حماسه سرایان دیگری هم داشته‌ایم؛ ازجمله دقیقی، و «شاهنامه» مسعودی مروزی و «شاهنامه بزرگ» ابوشکور بلخی را داشته‌ایم.

از بسیاری از «شاهنامه»‌ها فقط نامی باقی مانده و از بسیاری فقط در حد چند بیت سراغ داریم. اما این «شاهنامه» فردوسی است که سایه سنگینش را بر سر آن‌ها می‌اندازد و به دلایل مختلف باقی‌ می‌ماند، ازجمله اینکه این تاریخ اساطیری و پهلوانی ایران را به نظم درآورد، در صورتی که بسیاری از «شاهنامه»‌ها به نثر بودند؛ حکمت و اندیشه‌ای که در لابه لای ابیات «شاهنامه» درج کرد، و طبع روان فردوسی را نباید در موفقیت «شاهنامه» نادیده گرفت. ضمن اینکه دهقان نژادبودن فردوسی هم مؤثر بود، و البته تأثیرپذیرفتنش از نهضت شعوبیه، نهضتی معروف که برپا خاسته بوده علیه تحقیر‌ها و کوچک شمردن‌های افراطی بعضی از اعراب علیه ایرانیان.

خرد شاید بیش از هر امر یا ویژگی انسانی دیگر موردتأکید فردوسی است. او ستایشگر خرد است و استفاده از آن را تعیین کننده سرنوشت انسان و وضع جامعه می‌داند. او به نقش خرد در همه چیز تأکید می‌کند، از پادشاهی و مملکت داری تا جنگ، و حتی دشمنی. چرا فردوسی تا این حد به بهره بردن از خرد تأکید دارد؟ آیا این را می‌شود این طور برداشت کرد که فردوسی فریاد برای چیزی می‌زند که وجود و حضورش را در زمانه اش کمرنگ می‌دیده است؟

در پرسش شما ــ به نوعی ــ پاسخ هم نهفته بود، که من تا حدودی پاسخ شما را هم تأیید می‌کنم و با آن موافق هستم. اما، غیر از این، نوعی از تأکید بر خرد هم هست که ــ مخصوصا وقتی از طرف حکیم باشد ــ به قصد بیدارکردن خرد و استفاده کردن از آن است، نه لزوما به معنای نبودش، و اینکه فردوسی تأکید می‌کند لزوما به این معنا نیست که آن را نمی‌بیند و دارد دنبالش می‌گردد، چنان که ــ مثلا ــ در همان حول وحوش زمانیْ ناصرخسرو هم، که مانند فردوسی حکیم است، بر خرد و خردورزی تأکید دارد؛ و همین تأکید بر خرد از سمت دو حکیمی که در عصر و زمانه خاصی به سر می‌بردند و در برهه خاصی زندگی می‌کردند معنادار است، چه هرچه آسمان شب تاریک‌تر باشد ستارگان بیشتری می‌درخشند و دیده می‌شوند.

ناصرخسرو، در مقدمه «سفرنامه» اش، خوابی که دیده را تعریف می‌کند و می‌گوید خردمند کسی نیست که درد و مسئله را پنهان کند و نادیده بگیرد، اتفاقا کسی است که بتواند آن مسئله را حل کند و مردم را به هوشیاری دعوت کند، نه به بی هوشی.

بنابراین، نوعی از تأکید بر خرد از این دست است: بیدارکردن خرد خفته یا خرد نهفته. نوع دیگری از خرد هم هست که ــ به گمان من ــ مربوط است به رویکرد رمزی و اساطیری «شاهنامه». این را هم باید در نظر گرفت که وقتی فردوسی انتخاب کرده از زبان اساطیر و با زبان رمزی منظورش را بیان کند و داستان هایش و خودش می‌گوید «از او هرچه اندرخورد با خرد/ دگر بر ره رمز معنی برد» یعنی دعوت می‌کند به رمزگشایی که نیازمند به کاربردن خرد است، نوعی از خرد که از سطح عبور کند و به عمق برسد.

در جامعه همواره استبدادزده ایران، همواره ما «بر ره رمز» سخن می‌گفتیم، و سخن گفته‌ایم. حافظ، بزرگ‌ترین شاعر غزل سرای ما، بزرگ‌ترین هنرش ایهام است، «بر ره رمز» است. «ایهام» یعنی دوپهلو سخن گفتن، رندانه سخن گفتن. یا ــ مثلا ــ در «مثنوی» ما با رموز عرفانی سروکار داریم و بسیاری از حقایق با حکایت گفته می‌شوند. یا بسیاری از آثار بزرگمان از زبان حیوانات بیان می‌شوند، مانند «کلیله و دمنه»، و این هم «بر ره رمز» است. یا خیام که شعرش مبتنی بر رمز و شک وتردید و طنز است.

همین طور تعمیم بدهید شاعران دیگری که حکایت را انتخاب کردند برای تأمین رمزینگی شان. حالا فردوسی این اساطیر و تاریخ اساطیری و دیو‌ها و چاه تاریک بیژن و هفت خان‌ها و دیگر و دیگر را برای این رمزینگی برگزیده است؛ پس، برای گشایش این رمزها، قطعا باید خرد را به کار برد، چنان که تأکید می‌کند «از او هرچه اندرخورد با خرد/ دگر بر ره رمز معنی برد». اینجا «خرد» و «رمز» روبه روی هم قرار می‌گیرند. همان طور که اشاره کردید، از بس بسامد خرد در انواع و اقسامش در «شاهنامه» بالاست، می‌توان این اثر را «خردنامه» نامید.

در جهان فکری فردوسی، انسان آرمانی و آرمان شهر کیست و کجاست؟

این پرسش را، به گمانم، باید با خود «شاهنامه» پاسخ داد، که به نظرم بهترین و کوتاه ترینش خواهد بود. به گمان من، اگر تمام «شاهنامه» را قرار باشد خلاصه و گزیده و چکیده کنیم، اگر یک قطره از آن بچکد، آن قطره این خواهد بود که

فریدون فرخ فرشته نبود

ز مشک و ز عنبر سرشته نبود

به داد و دهش یافت آن نیکوی

تو داد و دهش کن فریدون توی

این تمام آرمان «شاهنامه» است، به گمان من، و خلاصه تمام آنچه فردوسی سروده است. این را به زبان‌های دیگر، با مضامین دیگر و در قالب‌های دیگر هم تکرار کرده است، مثلا در تعریف دیو، که ــ همان طور که می‌دانید ــ دیو در «شاهنامه» نقطه مقابل انسان و انسانیت است؛ دیو چیزی نیست که لزوما شاخ و دم داشته باشد، و تعریف دیو در واقع انسان را معرفی می‌کند:

تو مر دیو را مردم بد شناس

کسی کاو ندارد ز یزدان سپاس

هر آن کاو گذشت از ره مردمی

ز دیوان شمر مشمرش زآدمی

منبع: شهرآرا نیوز

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: