بازار داغ کتاب‌های فلسفی در گفت‌وگو با سعید تقوایی ابریشمی

1404/1/27 ۱۴:۰۶

بازار داغ کتاب‌های فلسفی در گفت‌وگو با سعید تقوایی ابریشمی

شاید از فلسفه کاری که اصحاب ایدئولوژی انتظار دارند ساخته نباشد، اما آن‌قدرها هم که عقل سلیم عمومی می‌پندارد، بی‌خاصیت و بی‌دست‌وپا نیست!

زوال اندیشه فلسفی در ایران

زیاد خوانده شدن یک اثر فلسفی خطرناک است

الهه شمس: استقبال چشمگیر از کتاب‌های فلسفی در ایران، پدیده‌ای قابل توجه است که پرسش‌های مهمی را در مورد موقعیت فلسفه در جامعه‌ی معاصر ما برمی‌انگیزد. آیا این اقبال گسترده به آثار فلسفی، نشانه‌ای از بلوغ و تعمیق فرهنگ فلسفه‌خوانی در ایران است؟ یا صرفاً جلوه‌ای از مصرف فرهنگی و نوعی ژست روشنفکرانه که در آن کتاب‌های فلسفی بیشتر به عنوان کالایی ارزشمند برای تزیین کتابخانه‌ها خریداری می‌شوند تا منبعی برای اندیشیدن و دگرگونی؟ با این حال، نمی‌توان از این نکته غافل شد که این استقبال می‌تواند ریشه در نیاز عمیق‌تر جامعه ایرانی به تفکر فلسفی داشته باشد؛ نیازی که فلسفه را به مثابه ابزاری کارآمد برای بازاندیشی در مسائل بنیادین زندگی، جامعه و هستی مطرح می‌کند. به نظر می‌رسد در شرایط کنونی، فلسفه به سرعت در حال پیشروی در ساحت ذهنی جامعه ایرانی است و به حوزه‌ای پیشرو در میان سایر عرصه‌های فکری و فرهنگی تبدیل شده است. در همین راستا و با توجه به اهمیت این موضوع، خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به گفت‌وگو با سعید تقوایی ابریشمی دانش‌آموخته و پژوهشگر فلسفه در ایران پرداخته است تا ابعاد گوناگون این پدیده را بررسی کند.

*******

آیا اصلاً با این پیش‌فرض موافق هستید که اقبال به آثار فلسفی در ایران در مقایسه با بسیاری از جوامع دیگر و همچنین در مقایسه با آثار منتشر شده در سایر حوزه‌های علوم انسانی زیاد است؟

باید بگویم که اطلاعات دقیقی درباره وضعیت نشر در دیگر کشورها ندارم، اما برحسب آشنایی اجمالی که با آثار منتشرشده در برخی زبان‌های اروپایی دارم، باید بگویم از وجهی چنین است و از وجهی چنین نیست. من آثار فلسفی‌ای که مخاطب عام و نیز اقبال عمومی داشته باشند، هم در زبان انگلیسی و هم در زبان فرانسه (و تا حدودی در آلمانی) سراغ دارم. اما در عین حال، آثار کلاسیک‌تر و سنگین‌تر چنین وضعی ندارند. حقیقت این است که در ایران هم، عمدتاً وضع بر همین منوال است، اما گاه در موارد خاصی، اقبال به اثری کلاسیک در فلسفه حتی بیشتر از آثار مخاطب عام می‌شود. ولی باید توجه داشت که این وضع باز چندان منحصربه‌فرد و نامفهوم نیست و برای نمونه، در برهه خاصی از قرن بیستم اروپا، به‌ویژه در فرانسه، معاملتی مشابه با آثار هایدگر یا هگل می‌شد.

علت یا علل این استقبال را چه می‌دانید؟

این پرسشی دشوار و چندلایه است. وجوهی از آن سویه جامعه‌شناختی دارد که چندان مورد تخصص و علاقه من نیست، هرچند این وجوه تا حد زیادی به این پرسش پاسخ می‌گویند. اینکه در دوره‌ای اقبال به هایدگر بالاست یا در دوره‌ی دیگر هگل یا اندیشه‌های پسامدرن، بی‌شک علل غیر معرفت‌شناختی دارد که در جای خود باید آن‌ها را بررسی کرد. اما اگر بخواهم پاسخ، یا دست‌کم گمانه خودم را در این‌باره مطرح کنم، مایلم به طرف دیگر ماجرا، یعنی سرشت آثار فلسفی اشاره کنم. این آثار، یعنی آثار کلاسیک و دشوار فلسفی که قاعدتاً مخاطب عام ندارند، بیش از هر چیز، با پرسش‌های اساسی دست‌وپنجه نرم می‌کنند که هر کسی، دست‌کم به شکل بالقوه، آن‌ها را می‌پرسد. به این معنا، عدم استقبال از این آثار جای پرسش و تعلیل دارد، نه برعکس! با این حال، باز باید بگویم که این نکته، بیشتر حیثیتی فردی دارد تا جمعی. دست‌کم برای من چندان معنادار نیست که جمعی از افراد همگی با هم دچار پرسش‌های فلسفی و وجودی شوند، مگر از سر اتفاق یا عوامل بیرونی. و این ما را به نکته نخست، یعنی مسئله جامعه‌شناختی بازمی‌گرداند. این‌قدر را می‌توان گفت که پر تعداد خوانده شدن اثری فلسفی، هرچند عجیب است، اما لزوماً بی‌معنا نیست، چنان‌که پرمخاطب بودن اثری در جبر خطی یا ریاضیات پیشرفته مضحک است!

آیا می‌توان از نوعی «فلسفه‌زدگی» (در معنای منفی) در ذهنیت فرهنگی ایرانیان سخن گفت؟

شاید در مواردی چنین باشد، اما برای تعمیم دادن آن به کل ذهنیت ایرانی باید احتیاط کرد. به قول فیلسوفان تجربه‌گرا، تکرار دلیل بر علیت نیست. من وقتی به مفهومی مانند “ذهنیت فرهنگی” یک ملت می‌اندیشم، بیشتر به قله‌های کمال آن فکر می‌کنم تا پدیده‌های رایج و متوسط. ذهنیت فرهنگی ایرانی را باید در آیینه آثار بزرگ این فرهنگ، مانند میراث مهم ادب پارسی، دید. به این معنا من قرینه‌ای بر فلسفه‌زدگی در این ذهنیت سراغ ندارم، بلکه اگر بخواهم دیدی انتقادی به آن داشته باشم، این غیاب یا زوال اندیشیدن فلسفی، در دوره‌های خاص این فرهنگ است که به مشکلات فرهنگی ما دامن زده است.

آیا این تأکید بیش از اندازه بر فلسفه و در عین حال غفلت از موضوعات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، نشانه نوعی محافظه‌کاری فکری یا طفره رفتن از مواجهه با مسائل مستقیم‌تر نیست؟

جز اختلاف در تیراژ کتاب‌ها، که آن هم خیلی معنادار و چشمگیر نیست، چه شاهد دیگری بر این ادعا داریم که فلسفه جا را برای دیگر نگرش‌ها تنگ کرده است؟ یکی از خویشکاری‌های فلسفه، چنان‌که من می‌فهمم، معرفت‌شناسی (epistemology) یا به تعبیر دقیق‌تر فارابی، احصاء علوم، است. فلسفه اصلاً در صورتی می‌تواند در معنای دقیق و مطابق با اندیشه‌های شاخص آن فلسفه خوانده شود که همواره در حال بررسی جایگاه و نسبت علوم با یکدیگر باشد و نگذارد دانشی بر جای دانش دیگر بنشیند؛ چه رسد به آنکه خودش بخواهد جای دیگران را بگیرد! اگر پرسش شما ناظر بر ادبیات، روانشناسی یا مسائل غیرعلمی مانند توجه به فضای مجازی و … بود تا حدی می‌توانستم آن را بفهمم، اما در مورد فلسفه این موضوع تقریباً سالبه به انتفای موضوع است. اگر هم منظورتان نه خود فلسفه، بلکه توجه نامتعارف به برخی آثار فلسفی باشد، بدین معنا که توجه مذکور منتهی به فهمی فلسفی نشود، باز باید بگویم این توجه نامتعارف را بیش از آنکه حاکی از محافظه‌کاری یا گریز از مسائل غیر فلسفی بدانم، اتفاقاً برآمده از رادیکالیسم و تمایل کور به عمل می‌فهمم، به این معنا که این دست اقبال‌های نامتعارف به اندیشه‌های پیچیده یک فیلسوف، بیشتر به سبب نتایج عملی و غیر فلسفی است که بر مبانی و آموزه‌های ایشان مترتب می‌شود. مثلاً بخش عمده توجه به هگل، بیشتر بابت آبی است که از چشمه این فلسفه به آسیاب ایدئولوژی‌های مارکسیستی ریخته می‌شود. نیز اقبال عمومی به هایدگر، گرچه برای تتبعات فلسفی و آکادمیک در اندیشه او آبی نداشت، اما برای برخی ایدئولوژی‌های راست‌گرا، و گاه چپ، نان فراوان داشته است!

آیا نمی‌توان گفت بخشی از این استقبال از فلسفه، برای کسب نوعی پرستیژ و شأن اجتماعی است؟

شاید روزگاری سکه فلسفه چنین رواجی داشته، اما امروز برای این سکه، همچون دیگر مسکوکات‌مان، اعتباری باقی نمانده است. دست‌کم در دهه اخیر، نسبت به دو سه دهه پیشین در ایران، دیگر کسی به صرف کباده فلسفه کشیدن بر صدر ننشسته یا قدر ندیده است. البته حساب کسانی که استعداد در صناعات خمس، از جمله جدل و خطابه و شعر، دارند سواست. چنین طبایعی، که به حکم طبیعت نیز کم‌شمارند، همواره قادرند مخاطب خود را چنان برانگیزانند یا متاثر سازند که از رهگذرش اعتماد و اعتباری به هم رسانند. فلسفه نیز، به سبب هم‌خانوادگی که با این صناعات -یعنی مورد خاص برهان- دارد، هر از چندی سرش بی‌نصیب از این کلاه نمی‌ماند. با این حال، این موارد، چنان‌که گفتم، بیشتر در حکم استثناء هستند و به زحمت فراوان بدست می‌آیند و نه صرف تشبّث به نام و آوازه فلسفه. بنابراین هنوز روی اصل حرف خود هستم: دیگر مدت‌هاست فلسفه آن اعتباری را ندارد که بتواند انگیزه کافی برای اقبال عمومی را برانگیزاند.

به نظر شما تا چه حد این آثار فلسفی که ترجمه، تألیف، چاپ و خریداری می‌شوند واقعاً خوانده هم می‌شوند؟ و اگر خوانده می‌شوند، چرا وضعیت فلسفه‌ورزی در ایران همچنان چنین است؟

بسیار کم، و چه خوب که چنین است! البته از کم خوانده شدن این آثار نباید تعجب کرد، به هر روی اثر فلسفی اثری خوش‌خوان نیست. از قضا زیاد خوانده شدن یک اثر فلسفی خطرناک است، چه، از سویی آن را لغلغه لسان می‌کند، از سوی دیگر، زبان طبیعی را دچار ابهام و اعوجاج می‌کند و امکان مفاهمه و مکالمه افراد را مختل می‌کند. گذشته از این، خلاف آمد استدلال‌های فلسفی، اگر با دقت لازم فهمیده نشوند، گاه باعث سوءبرداشت‌هایی می‌شود که آثار سوء آن تا چند نسل باقی می‌ماند، به‌خصوص که برخی از این سوءبرداشت‌ها می‌توانند به کام کسانی شیرین افتند و مطامع جماعتی را برآورده سازند. بر این‌ها بیفزایم این نکته را که بسیاری از ترجمه‌ها، به‌رغم زحمت برخی مترجمین و ناشرین، جز بردن عِرض خود و افزودن زحمت خواننده‌شان، آورده‌ای ندارند. موارد متعددی بوده که مترجمان، بر وفق قاعده الهیاتی “ایمان می‌آورم تا بفهمم”، اصلاً ترجمه می‌کنند تا متنی را که ترجمه کرده‌اند پس از ترجمه کردنش بفهمند! و حتی موارد حادتری که بر اساس قاعده‌ی الهیاتی دیگر، “ایمان می‌آورم چون نمی‌فهمم”، ترجمه می‌کنند چون متن اصلی را نمی‌فهمند و نمی‌خواهند بفهمند! از این دسته آخر اگر بگذریم، خواندن آثار دسته نخست نیز چندان فایده‌ای ندارد. به حکم عقل سلیم، به ترجمه‌هایی می‌توان اعتماد کرد که مترجم بنا بر قاعده “چون می‌فهمم ایمان می‌آورم”، دست به عمل ترجمه برده باشد، چرا که در وادی فلسفه اگر پای ایمانی هم در میان باشد، این ایمان لاجرم مندرج در تحت قاعده “کلما حکم به عقل حکم به شرع” خواهد بود.

آیا در ایران درباره جایگاه و اهمیت فلسفه اغراق نشده است؟ و آیا روشنفکران و پژوهشگرانِ تأکیدکننده بر نقش ذهنیت و باورها در مشکلات جامعه، در این اغراق نقش نداشته‌اند؟

بسته به اینکه فاعل فعل اغراق کردن در پرسش شما چه کسی باشد، پاسخ متفاوت است. اگر بر اساس پاسخ‌هایم به پرسش‌های پیشین بخواهم به این سوال جواب دهم می‌گویم اگر هم اغراقی در کار باشد، بیشتر در ناحیه‌ی عرضه است تا تقاضا. مترجمانی که پیشتر ذکرشان رفت، عمدتاً توفیق جدی در جذب مخاطب نداشته‌اند، و اگر هم آثارشان خریداری شده باشد، به‌طور جدی خوانده نشده (چون جداً هم خواندنی هم نبوده اند!). اگر بپرسید پس چرا این آثار به تولید گسترده می‌رسند؟ می‌گویم چون سود آن‌ها در نفس تولید شدن‌شان است، و نه مصرف! پیشتر گفتم که بسیاری از اوقات، توجه به ترجمه‌ی آثار یک فیلسوف، نه از حبّ دانش، بلکه از بغض خلاف عمل مترتب بر آن دانش بوده است. فلان فیلسوف را ترجمه می‌کنیم تا به مخالفان‌مان، که اصلاً روح‌شان از آموزه‌های او بی‌خبر است، بگوییم بنا بر فلسفه فلان فیلسوف خیلی نفهمی! در این موارد، ترجمه‌های آثار یک فیلسوف، نه برای خوانندگان نداشته یا اندک‌شمارش، بلکه برای مترجمین آن مفید فایده‌های عملی است. قاعدتاً این فواید منحصر در انگیزه‌های اقتصادی نیست (اصلاً اگر انگیزه‌ای در این‌باره در کار باشد!)، بلکه اغراض سیاسی و ایدئولوژیکی نیز در این میان کارگر می‌افتند. در واقع، آثار فیلسوفان در این مواقع در حکم جنگ‌افزاری بلاغی خواهند بود تا زرادخانه کلامی در برابر جبهه‌ی مقابل خالی نماند.

چنین افرادی، اگر بر این گمان باشند که به صرف اتکا بر این آثار می‌توانند در میدان سخن و عمل بر خصم خود چیره آیند، درباره‌ی جایگاه و اهمیت فلسفه، یعنی درباره کارآمدی سلاح‌های فلسفی در نبردهای ایدئولوژیکی، دچار سوءتفاهم و اغراق شده‌اند، چرا که تیغ فلسفه همان‌قدر که پندارهای خصم را می‌برد، پرده پندارهای دارنده خود را نیز می‌درد! اما گذشته از طایفه‌ای که ذکرش رفت، دیگران، اعم از خوانندگان و یا متعاطیان مدرسی فلسفه، نه تنها دچار اغراق نسبت به جایگاه و اهمیت فلسفه نیستند، بلکه در اغلب موارد داد آن را نمی‌دهند و چندان جدی‌اش نمی‌گیرند. شاید از فلسفه کاری که اصحاب ایدئولوژی انتظار دارند ساخته نباشد، اما آن‌قدرها هم که عقل سلیم عمومی می‌پندارد، بی‌خاصیت و بی‌دست‌وپا نیست!

کدام جریان‌ها، مکاتب، سنت‌ها، آثار و چهره‌های فلسفی در ایران پرمخاطب‌ترند و چرا؟

پاسخ گفتن به این پرسش مستلزم یک بررسی میدانی، یا دست‌کم آمیختن با فضای روز نشر است. من هرچند نه با این فضا بیگانه‌ام و نه از تازه‌های آن بی‌خبر، اما حقیقتاً چندان نبض آن را در دست ندارم. گمانم این است که بسا اصلاً دیگر به مانند دهه‌های ۴۰ تا ۸۰ خورشیدی دیگر هیچ جریان غالبی در کار نیست و کمابیش نوعی تعادل میان مکاتب پدید آمده باشد، هرچند کافی است ناشری بزرگ سوگیری خاصی داشته باشد تا کفه این ترازو به سمت آن سنگینی کند. وانگهی، از جانب مخاطبان، و در مورد آثار فلسفی، دیگر خلجان و هیجان ویژه‌ای در کار نیست.

به نظر شما کدام جریان‌ها یا چهره‌های فلسفی در ایران مغفول مانده‌اند و چرا؟ و بهتر است رین پس به کدام جریان‌ها، حوزه‌ها یا اندیشمندان فلسفی بیشتر پرداخته شود و چرا؟

مغفول چه کسی؟ مخاطب یا ناشرین و مترجمین؟ در مورد دسته نخست که کاری از ما ساخته نیست، زیرا گرایش‌ها و گزینش‌های دسته دوم است که این غفلت را به ایشان تحمیل کرده است. در مورد دسته دوم هم عمدتاً نه با غفلت بلکه با تغافل رویاروییم. یعنی چنین نیست که ندانند و ما به ایشان بگوییم تا بدانند و دنبال آن بروند، ایشان بسا که خوب هم می‌دانند اما نمی‌خواهند. صدالبته که حق مسلم ایشان است که سرمایه و عمرشان را در هر راهی که بخواهند صرف کنند. گذشته از این، ضرورتی در کار نیست که بازار کتاب و ترجمه ایران یا هر کشوری، بازتابی تام و تمام از همه مکاتب و جریانات موجود باشند. مساعی اهل نظر هر سرزمین باید مصروف اندیشیدن به پرسش‌هایی باشد که بنا بر خرد جمعی ایشان ضروری و فوری تشخیص داده می‌شوند. این مسائل لزوماً برآمده از مکاتب و جریانات روز یا تاریخی نیستند. بسا که برای طرح و حل مسائلی نیاز به مکاتب مفقوده‌ای باشد که جز به اجتهاد اهل نظر موجود نتوانند شد و به گمان من، بخش عمده مسائل ما نیز از این سنخ‌اند. هرآینه مواد این اجتهاد را باید از هر کجا که می‌توان گرد هم آورد و آن‌ها را تنقیح مناط کرد؛ در این معنا نظر داشتن به همه‌ی مکاتب سودمند است، اما از قلم انداختن برخی از آن‌ها، چنان‌که لاجرم نیز چنین می‌شود، نمی‌تواند نقصانی اساسی، یا از آن عجیب‌تر، علت‌العلل مشکلات نظری شمرده شود. هرکس ادعایی مانند این داشت، اگر آن را مستند به اجتهاد خود نکرده باشد، تنها درصدد تبلیغ و ترویج مکاتب، و احیاناً در حکم روابط عمومی آن‌ها خواهد بود.

منبع: ایبنا

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: