تصحیح غلط مثنوی به حذف اصالت و بی‌اعتمادی مخاطب می‌انجامد

1403/8/26 ۱۰:۴۹

تصحیح غلط مثنوی به حذف اصالت و بی‌اعتمادی مخاطب می‌انجامد

نویسنده کتاب «جزیره مثنوی» با تاکید بر آنکه در مسیر شرح، تصحیح و تفسیر آثار سترگ ادب فارسی شرط اصلی و اساسی امانتداری در حوزه معنی و بیان مفهوم آن اثر ادبی به مخاطب است تصریح کرد: خدشه به مثنوی به اسم تصحیح، ضربه به اصالت این اثر است و سبب بی‌اعتمادی مخاطب می‌شود.

امین خرمی: بزرگی جایگاه مولانا و آثار گرانسنگ او خاصه «مثنوی معنوی» تا بدان حد است که در میان آثار متولد شده در قامت شرح؛ تفسیر؛ تحلیل و تصحیح مثنوی، بیشترین مکتوبات بر بلندای اثری واحد از یکی از شاعران شهره به نام و قله‌نشین کاروان هزاره ادب فارسی در میان مجلدات موجود در بازار کتاب ایران به کتاب‌های تصحیح، شرح و تفسیر «مثنوی معنوی» باز می‌گردد.

فارغ از سنجش غلبه کمیت بر کیفیت؛ با تلخ‌کامی و شوربختی باید اذعان کرد که گاه در کنار تمام تلاش‌ها، مداقه‌ها و پژوهش‌های یکی از بلندنامان، صاحب‌نظران و اندیشه‌ورزان حوزه ادبیت ادبیات فارسی که سال‌های متمادی از عمر گرانمایه خود را تنها بر کتابت یک مجلد در شرح؛ تفسیر یا تصحیح «مثنوی معنوی» قرار داده و استوار کرده‌اند؛ افرادی نیز بودند که از نام «مولانا» برای خود کیسه‌ای دوخته‌اند! و در مقام شرح و تصحیح مثنوی معنوی گاه چنان راه به خطا رفته‌اند که هم از یک‌سو صدای عالمان به علم و جهان مولانا را به صدا درآورده و هم از سوی دیگر آن دسته از مخاطبانی که نادانسته و از سر عدم تحقیق سراغ کتاب‌های این افراد رفته‌اند بیش ‌از آنکه جهان مولانا و نشانِ روشن اندیشه و منظومه او را دریابند؛ تنها منظره کوچک برآمده از نگرش و اندیشه آن فرد که خود را در مقام مصحح، مفسر یا شارح «مثنوی معنوی» جا زده را به خوانش و قرائت نشسته‌اند.

این دست از اشتباهات و نگرش‌ها حتی گاه تا به ‌جایی رفته است که آن فرد به‌اصطلاح مصحح یا مفسر به خود این اجازه را داده تا در متن مولانا دست ببرد، برخی از ابیات؛ واژه‌ها و یا کلمات او را تنها چون اینگونه می‌پسندیده تغییر دهد!

از همین روست که در مسیر افتخار و مباهات به آثار بلند و گرانسنگ از استادان بنام و صاحبان اندیشه بر بال منظومه فکری مولانا؛ در مسیر آسیب‌شناسی روند تصحیح، تشریح و تفسیر «مثنوی معنوی» در خیل کتاب‌های موجود در بازار کتاب کشورمان نیازمند مداقه هستیم تا بتوانیم از یک‌سو سره از ناسره را تشخیص دهیم و بر نمط دیگر در معرفی آثار به جمیع علاقه‌مندان به دریافت و درک جهان مولانا بهترین‌ها را معرفی کنیم.

کتاب «جزیره مثنوی؛ هماوندی نسخه قونیه با نسخه نیکلسون» با محوریت ویژگی‌های نوین و منحصربه‌فرد با هدف آسان ساختن مثنوی‌خوانی برای عموم مخاطبان نسل امروز به قلم دکتر «عباس به‌نژاد» اثری است که به تازگی توسط انتشارات «آرزوی دیدار» در ۱۴۲۴ صفحه و در صفحه‌آرایی دورنگ منتشر شده ‌است.

عباس به‌نژاد در «جزیره مثنوی» در قالب نوآوری‌های مثنوی‌پژوهی؛ مؤلفه‌های چون «زیروزِبَر کامل اشعار فارسی و عربی»؛ «ترجمه عبارت‌های عربی»؛ «علامتگذاری واژه‌های دشوار و اصطلاحات خاص در هر صفحه در حاشیه همان صفحه»؛ «ذکر معنی ابیات دشوار»؛ «ترجمه ابیات و عبارت‌های عربی در حاشیه همان صفحه»؛ «معرفی نام‌های خاص، شرح اصطلاحات و تفکیک عنوان‌های فرعی، اصلی و حاشیه‌ها با هدف پرهیز از گم شدن رشته کلام و نمایاندن تداعی‌ها و موضوعات مختلفی که لابه‌لای داستان‌های مولانا در شش دفتر مثنوی بر آنها استوار بوده» قسمت کرده است.

«ذکر آدرس آیات مثنوی در پاورقی»؛ «گردآوری احادیث مثنوی در ضمیمه ۱۴۰ صفحه‌ای با ما مأخذ و ذکر اعتبار آنها و ارجاع به آنها در پاورقی» و همچنین «فهرست‌نویسی مطالب و موضوعات در ۸۴ صفحه به شکل مجزا» تنها بخشی از تلاش عباس به‌نژاد در حوزه نوآوری در مثنوی‌پژوهی با هدف آسان و سهل ساختن خواندن مثنوی و دریافت معانی بلند معرفت‌بخش آن برای نسل مخاطبان امروز بوده ‌است.

در همین راستا خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا) به‌ عنوان اولین خبرگزاری کشور با مساعدت مدیر انتشارات «آرزوی دیدار» به‌ عنوان ناشر این اثر، شرایط برقراری ارتباط و گفت‌وگویی مبسوط با عباس به‌نژاد که در ایام انجام این گفت‌وگو در کانادا حضور داشت را فراهم ساخت.

در ادامه بخش سوم گفت‌وگو با عباس به‌نژاد نویسنده «جزیره مثنوی؛ هماوندی نسخه قونیه و نسخه نیکلسون» را بر بلندای سببیت و چرایی به وجود آمدن آسیب‌های مطرح شده در ابتدای این مقدمه؛ آسیب‌شناسی راه‌های به ‌غلط رفته در برخی از تصحیح‌ها، شرح‌ها و تفسیرها با محور مثنوی معنوی و راه‌های برون‌رفت از آن را استوار کردیم که از خاطرتان می‌گذرد.

********

آقای به‌نژاد بخش سوم این گفت‌وگو را بر مبنای آثار مختلف و متعددی از تصحیح‌ها؛ تفسیرها و تحلیل‌هایی که با محوریت «مثنوی معنوی» در بازار کتاب ما موجود است استوار می‌کنم. بخشی که احساس می‌کنم به‌ سبب ایرادها و اشتباه‌های فاحشی که در برخی از این آثار وجود دارد می‌تواند فضای این گفت‌وگو را نیز تلخ و تاریک کند. در میان آثار موجود گاه دیده می‌شود که چه آن مصحح و مفسر نامی آشنا و شناسا و چه ناشری که کتاب او را منتشر کرده‌ از ناشران معتبر حوزه ادبیات است؛ اما آن مفسر به خود اجازه داده است که به سبب تنها آنچه که اندیشیده یا گمان کرده که بهتر است؛ بدون کار تطبیقی با نسخ معتبر از مثنوی حتی گاه دست در متن مولانا ببرد! به ‌گونه‌ای که حتی برخی از واژه‌های عربی در مثنوی معنوی در برخی از تصحیح‌ها و تفسیرها به کُل برداشته شده و به‌ نام اینکه مصحح و مفسر ایرانی و فارسی‌زبان است و اثرش را برای خواننده ایرانی و فارسی‌زبان به رشته تحریر درآورده آن لغت، مصرع یا بیت عربی را بدل به کلمه فارسی یا جایگزینی معنی فارسی کرده‌ است و بخش عربی را به تمامی حذف کرده، گویی اصلا از ابتدا چنین چیزی وجود نداشته است! به اعتقاد شما چرا چنین دیدگاه‌هایی گاه -هرچند معدود- اما میان برخی از مفسران و مصححان مثنوی معنوی ایجاد می‌شود و برای رفع این آسیب چه کارهایی باید صورت گیرد؟

در بحث آسیب‌شناسی جایگاه تفسیری «مثنوی معنوی» با وجود برخی کارهای صورت گرفته و کتاب‌های مختلف و متعددی که در بازار کتاب موجود است باید به این نکته خاصه در جایگاه «معنی» تأکید داشت که اگر بنا به تصحیح و تقسیر فردی از اثر ادبی خلق شده به قلم خودش باشد مشخص است که او می‌تواند هرگونه که می‌خواهد نگاه تحلیلی خود را بر محتوای اثرش استوار کند؛ اما وقتی همان فرد در مقام تصحیح، تحلیل و تفسیر بر کتاب قلم می‌زند شرط اصلی و اساسی امانتداری در حوزه معنی و بیان مفهوم آن اثر ادبی به مخاطب است.

مؤلفه «زبان» شرط اول و آخر در مسیر تفسیر معنی اثر شمرده نمی‌شود. اینکه بخواهیم کلمه یا جمله‌ای عربی را به فارسی برگردانیم پیش از آنکه کار انتقال معنی را انجام داده باشیم دست به ترجمه زده‌ایم. وقتی پای تحلیل یا تفسیر اثری سترگ چون «مثنوی معنوی» به میان می‌آید؛ مولفه زبان فقط یکی از محورهایی است که آن فرد مفسر یا تحلیلگر بر آن اتکا دارد.

همین اِعراب‌گذاری‌ها و اختلاف نسخه‌ها در مثنوی نیز از مواردی بسیار مهم در مسیر آسیب‌شناسی تحلیل و تفسیرهای موجود از مثنوی معنوی در بازار کتاب است. چرا ما شاهد اختلاف نسخه‌ها از یک متن واحد هستیم؟ اینکه بدون تحقیق و تطبیق با خود بگوییم که شاید مولوی آنگونه گفته باشد؛ کاری نادرست و ناصواب است. پس ‌از باب امانتداری باید هر دوی روایت‌ها را که در نسخه‌های مختلف وجود دارد در تفسیر و تحلیل خود نقل کنیم.

ممکن است مولوی گفته باشد «بشنو این نی» یا گفته باشد «بشنو از نی»؛ شما در مقام تحلیلگر و مفسر ممکن است بگویید که «این» درست‌تر است؛ اما مسئله درستی و غلطی در این میان مطرح نیست. من به‌ عنوان امانتدار در مقام تحلیل و تفسیر مثنوی باید همه احتمالات را نقل کنم.

این مسئله میان مصححان نسخ قدیمی به‌ عنوان یک پرسش اصلی مطرح است که در مواجهه با تغییر برخی از کلمات و واژه‌ها میان نسخه‌های مختلف باید چه کاری انجام داد؟ برخی بر این نگاه استوارند که مصححان باید قدیمی‌ترین نَقل را بیاورند، فارغ از اینکه درست یا غلط باشد. اما برخی معتقدند که باید درست‌ترین نقل را فارغ از تقدم و تأخر تاریخی در حوزه تصحیح، تفسیر و تحلیل به مخاطب ارائه دهیم.

برخی در مسیر تصحیح دیوان حافظ یا «بوستان» و «گلستان» سعدی نیز همین نگاه خودمحور و متکی بر آنچه اندیشیده‌اند و نه تطبیق نسخ خطی مختلف را مبنای کار تصحیح خود قرار داده‌اند! که این نگرش نقدهای متعددی هم با خود به‌ همراه داشته است. حتی این مسئله در حوزه تصحیح «شاهنامه» فردوسی نیز صورت‌ گرفته است و مصحح و تحلیلگر با اغلاط متعدد اثر را به مخاطب ارائه داده و در بیان چرایی این کار و دست بردن در سروده اصلی گفته «این حرف نمی‌تواند حرف شاهنامه باشد؛ نظر من این است و باید همین باشد!» وقتی از او می‌خواهیم که سند این ادعا را بیاورد؛ پاسخ می‌دهد که «سندی برای آن ندارد» و می‌گوید که «فکر می‌کنم نباید اینگونه باشد!»

اگر مصححی در مسیر تصحیح «بوستان» و «گلستان» سعدی همین نگاه خودمحور و متکی بر آنچه او فکر می‌کند و نه پژوهش در مسیر تطبیق نسخ خطی مختلف را انجام و زاویه دید خود را بدون ارائه سند ارائه دهد و بگوید که سعدی هم باید اینگونه که من می‌گویم می‌گفته! مسلم است که این نگاه بسیار غلط است.

چنین دست از نگرش‌هایی باعث از بین رفتن اصالت اثر می‌شود. تمام مصحح‌ها، مفسران و تحلیل‌گران برجسته، شناسا و شهیر متون بزرگ ادبی در نخستین و مهمترین گام در مسیر تصحیح یا تفسیر معتقدند باید اصالت اثر را حفظ کرد.

حال فرض کنیم مخاطب ما انگلیسی‌زبان است. خب مشخص است که در بیان و انتقال معنی اثر، ما کتاب را به انگلیسی برای او ترجمه می‌کنیم. اما این دلیل نمی‌شود که بخواهیم مثنوی را عوض کنیم و بگوییم که خب مولانا که انگلیسی صحبت نکرده است! بله؛ در ساحت و بر بلندای ترجمه از عربی تا انگلیسی، فرانسه، آلمانی، زبان‌های آسیای دور و نظایری ازاین‌دست شاهد جهانی شدن مولانا هستیم؛ اما هیچکدام از مترجمان دست به تغییر متن و محتوای سروده مولانا نزده‌اند. بر همین اساس باید گفت و تاکید کرد فردی که در مقام تصحیح، تفسیر و یا تطبیق نسخ برمی‌آید باید برای هر حرف خود سندی ارائه دهد و بگوید اصل این بوده است و در ادامه چنین شده ‌است. این کمترین مرتبه از رعایت شئونات امر امانتداری به‌شمار می‌رود.

به خوبی آگاهیم و می‌دانیم که زمانی هر اهل علمی و هر دانشمندی همانطورکه زبان فارسی را می‌دانسته به زبان عربی نیز تسلط داشته و اینکه در نگارش آثار و متونش از کلمات و لغات فارسی و عربی به شکل توأمان استفاده کند برای او امری عادی بوده است. همانطورکه امروز شاهدیم وقتی به یک پزشک مراجعه می‌کنیم او هنگام صحبت کردن کلمات انگلیسی و فارسی را به شکل توأمان و البته به‌ عنوان امری عادی استفاده می‌کند؛ اما اگر خواستیم این سخنان پزشک را برای بیمار نقل کنیم باید دست به ترجمه بزنیم و به‌ عنوان مثال به او بگوییم که دکتر اینگونه گفت که معنی صحبتش چنین می‌شود.

به جِد معتقدم که مترجم، مصحح یا مفسر، چه در حوزه ترجمه و چه در مقام تصحیح و تفسیر؛ نباید اصالت اثر را مخدوش کند. اگر با زبان مولوی در سروده‌هایش همراه شویم درمی‌یابیم که فقط او از کلمات عربی در سروده‌ها و اشعارش استفاده نکرده و حتی او کلمات یونانی نیز در اشعارش به‌ کار برده است. ما نمی‌توانیم در مقام تفسیر، تحلیل یا  معنی اشعار مولوی آن لغت یونانی را برداریم و چون فارسی‌زبان هستیم آن را تبدیل به لغتی فارسی کنیم.

این تبدیل لغت گاه توسط افرادی که مثنوی را در نسخه‌های قدیمی بازنویسی کرده‌اند به وقوع پیوسته است. من در «جزیره مثنوی» چند نمونه از این موارد را در پاورقی کتاب آورده‌ و اشاره کرده‌ام که مصحح تنها چون به نظرش رسیده که جایگزینی این کلمه، یا تغییر این بیت یا مصرع برای او جالب‌تر است؛ دست به تغییر متن اصلی مثنوی مولانا زده است! چنین رفتارهایی نه تنها اصالت اثر را از بین می‌برد که اگر این نگرش و اقدام بر مدار تکرار و استمرار قرار گیرد دیگر «مثنوی معنوی» برای ما به ‌عنوان مخاطب و دوستدار این اثر نمی‌تواند قابل اعتماد باشد.

اگر چنین نگاه‌هایی در تصحیح دیوان شاعران و عرفای بزرگ کشورمان به امری عادی، مداوم و تکراری بدل شود و تحلیل‌ها، تفسیرها و یا انتقال معانی بدون توجه به ذات اثر تنها به‌دلیل پسند آن مترجم یا مفسر تغییر پیدا ‌کند باید به عنوان خطری بسیار جدی مورد توجه قرار گیرد.

جالب است بدانید چنین دست از آسیب‌ها را در قالب نمونه‌هایی حتی در نسخ خطی مثنوی معنوی نیز شاهد هستیم. به عنوان مثال در نسخه خطی، فردی که کار کتابت آن نسخه را در مقام خطاط بر عهده داشته از طبع شاعرانه نیز بهره می‌برده از قضا شاعر خوبی هم بوده است؛ همین عامل سبب شده تا شاهد باشیم که نسخه تصحیحی او پر از ویرایش‌های شاعرانه اوست نه آن‌چیزی که مولانا سروده است! مسلم است که آن نسخه قابل اطمینان نیست! بله؛ ممکن است اثر قشنگ و زیبایی باشد؛ اما وقتی اثر اصلی را (مثنوی) را از اصالت تهی می‌کند خطری جدی و کاری نادرست صورت‌ گرفته است.

حتی ممکن است که شما دوست داشته باشید تا آن نسخه را بخوانید؛ در این مسئله عیب و ایرادی وجود ندارد؛ اما نمی‌توانید به ‌عنوان نسخه مثنوی مولانا به آن اعتماد کنید یا آن را قرائت کنید.

نمی‌دانم این پرسشی که مطرح می‌کنم باعث دل‌پریشی شما می‌شود یا خیر؛ اما کتاب «جزیره مثنوی» که شما با محور «مثنوی معنوی» آن را قلمی کرده‌اید و در این دو گفت‌وگوی پیشین به شرح و توضیح آن پرداختید در نهایت راوی شرح شما؛ تفسیر شما؛ تصحیح شما یا تنها خوش‌خوان کردن مثنوی برای مخاطب است؟ ناگزیر از ذکر مثالی هستم! پای تفسیری که آقای دکتر اسلامی ندوشن از مثنوی معنوی ارائه داده را به میان می‌آورم که وی یک بیت از مثنوی را آورده، شروع به شرح و تفسیر آن کرده و گاه مخاطب باید دو صفحه یا صفحات بیشتر پیش برود تا به بیت دوم برسد! بر همین اساس می‌پرسم؛ آقای به‌نژاد در «جزیره مثنوی» شرح مثنوی معنوی را با مخاطب قسمت کرده، به تصحیح و تفسیر آن پرداخته یا تنها آن را به اثری خوش‌خوان برای عموم مخاطبان بدل کرده است؟

در بخش دوم این گفت‌وگو نیز عرض کردم که مانند یک دانشجو با مثنوی معنوی برخورد کرده‌ام. نگارش «جزیره مثنوی» را برای کسانی که می‌خواهند «دانشجوی مثنوی» باشند انجام داده‌ام. افرادی که می‌خواهند دانش‌آموز مدرسه مولانا باشند!

و از نقد متعصبان به آثار مولانا نسبت ‌به این دیدگاه و برخوردی که با «مثنوی معنوی» بیان می‌کنید نهراسیدید؟

خیر! فکر نمی‌کنم «جزیره مثنوی» باعث ناراحتی این دست از افراد باشد. هرچند معتقدم اگر نقدی هم وجود داشته باشد مطلوب است. آنچنان که حضرت حافظ گفته:

صالح و طالِح مَتاعِ خویش نمودند

تا که قبول افتد و که در نظر آید

هدف اصلی من آن بوده که به مخاطب برای خواندن هر چه بهتر مثنوی کمک کنم. یکی از مشکلات مثنوی‌خوانی آن است که مولانا حرفِ دل زده است. او کتاب ننوشته؛ فصل‌بندی و طبقه‌بندی نکرده و در بیان حرفِ دل نیز هر خوانش و پرش ذهنی ممکن است. به عنوان مثال در بیان حرفِ دل وقتی کلمه «خورشید» را به ‌کار می‌برید ممکن است در ذهنتان یاد فردی بیفتید که نامش «خورشید» است. به عنوان نمونه مولانا درباره «نور خورشید» حرف می‌زدند و یاد شمس تبریز می‌افتد و وارد فازی دیگر (فضای دیگری) می‌شود.

این تداعی‌ها و این پراکندگی‌ها به‌ظاهر زمانی به چشم می‌آید که ما مثنوی معنوی را کتابی علمی بدانیم. درحالی‌که تأکید می‌کنم که مثنوی کتابِ دل است و این دسته از پراکندگی‌ها از قضا بخشی از روایتی است که از دل برمی‌آید. به ‌همین سبب است که گاه فردی که مثنوی می‌خواند احساس می‌کند که گُم‌ شده است؛ چرا که مولانا در بیت قبلی از چیزی حرف می‌زد و ناگهان در بیت بعدی به چیز دیگری ارجاع دارد.

به‌ همین سبب تلاش کردم در «جزیره مثنوی» عنوان‌های فرعی به اشعار و شش دفتر مثنوی اضافه کرده‌ام و این بخش‌های اضافه شده را از شرح‌های دقیق، متقن و سترگی که پیش ‌از این توسط استادان بلندنام و به نام با محوریت مثنوی نگاشته شده ‌است بهره گرفته‌ام. ابتدا شرح‌ها را خواندم تا دریابم که بزرگان درباره این کلمه، یا این بیت یا این نگاه مولانا چه گفته‌اند. سپس به زبانی بسیار ساده آن شرح عظیم، عمیق و غنی بزرگان را در داخل یک پرانتز یا گیومه به مخاطب در «جزیره‌ مثنوی» ارائه داده‌ام.

آن پرانتز یا گیومه را برای این در «جزیره مثنوی» قرار دادم تا خواننده بداند وقتی به آنها می‌رسد قرار است که از مثنوی بیرون برود. به زبان ساده‌تر اینکه به او با این نشانه گفته‌ام که آنچه در پرانتز و گیومه است حاشیه است و مولانا در بیت فلان دوباره به مطلب بازمی‌گردد.

حتی برخی از شماره بیت‌ها را در این اثر آورده‌ام. چرا که گاه شما در خوانش مثنوی به بیتی می‌رسید که اشاره آن به ۲۰۰ بیت قبل ‌از آن بازمی‌گردد. اگر چنین اشاراتی نباشد مخاطب در خواندن اشعار مثنوی ممکن است که دچار گیجی و گم شدن کند. به عنوان مثال مخاطب ممکن است داستانی را در دفتر ششم بخواند که در حقیقت ارجاع آن به داستانی از دفتر اول مثنوی است.

گاه شاهدیم مولانا در سرایش مثنوی در بیتی به مطلبی اشاره کرده و ناگهان رشته کلام و بیان مطلب را قطع کرده و ۲۰۰ بیت جلوتر بار دیگر به آن مطلب بازگشته و ادامه آن را سروده است. به همین ترتیب نمونه‌های مختلف و متعددی وجود دارد. مولانا گاه داستانکی را در دو بیت سروده است.

من تلاش کردم تا در «جزیره مثنوی» تمامی این نگرش‌ها و اتفاق‌ها را در نهایت ایجاز و فشردگی در داخل پرانتز و گیومه به مخاطب ارائه دهم تا خواننده چنین پرش‌ها و رفت و برگشت‌ها را هنگام خواندن مثنوی دریابد.

پُرواضح است که آن خواننده متخصص؛ استاد ادبیات و پژوهشگر به نام در حوزه مثنوی نیازی به این ارجاعات ندارد. کسی که اهل مطالعه باشد به‌ راحتی به شرح مثنوی مراجعه و آن را قرائت می‌کند. اما به خواننده‌ای که حرفه‌ای نباشد و تنها هدفش آن است که برای بهتر شدن و خوش شدن حالش می‌خواهد یک صفحه مثنوی بخواند؛ نمی‌توانیم بگوییم که اگر می‌خواهی معنای همین یک صفحه را متوجه شوی باید به شرح مثنوی مراجعه کنی و آن را کامل بخوانی تا متوجه این یک صفحه شوی! برای او و چنین خوانندگانی در یک گزاره کوتاه در داخل گیومه و پرانتز آن معنی مدنظر را به شکلی موجز و فشرده در «جزیره‌ مثنوی» ارائه داده‌ام. اگر به آن مخاطب بگوییم که برود و شرح مثنوی را برای دریافت یک صفحه بخواند درحقیقت او را از خواندن مثنوی رمانده‌ایم و او مثنوی را زمین می‌گذارد.

تمام تدبر خود را در «جزیره‌ مثنوی» بر نگرش قرار دادم تا آن فردی که می‌خواهد فقط یک صفحه از مثنوی را بخواند نیز بتواند معنای آن را دریابد. هم معنی واژگان را دریابد؛ هم درست بخواند و هم با توجه به پاورقی‌ها، ارجاعات؛ ارتباطات و نکاتی که مدنظر مولانا بوده را به او منتقل کرده‌ام. در همین قالب موجز و فشرده به او گفته و شرح و توضیح داده‌ام این روایت از چه آیه‌ای؛ از چه حدیثی یا به چه روایتی ارجاع می‌دهد. تلاشم آن بود تا آن فردی که می‌خواهد فقط یک صفحه مثنوی بخواند نیز از آن یک صفحه بهره وافی و کافی ببرد.

به قطع و یقین آگاهم و می‌دانم که این نگاه من مخالفانی خواهد داشت و معتقدم که مخالفت آنها نیز برکت است و موجب غنای فرهنگ می‌شود. من با کسی دعوایی ندارم.

در پایان گفت‌وگو نکته و محوری بوده که در خلال پرسش‌ها بیان نشده باشد و شما تمایل به عنوان کردن آن داشته باشید؟

نکته‌ای که در پایان گفت‌وگو احساس می‌کنم بیانش خالی از لطف نیست به شخص مولانا بازمی‌گردد و آن اینکه مولوی در «مثنوی معنوی» در بخش‌هایی بسیار بسیار معدودی روایتی را بیان کرده و بعدها عده‌ای به آن روایت مولانا اشاره کرده و آن را حدیث خوانده، نامیده و به ‌عنوان سندی برای ادعای خود آن را به مولانا ارجاع داده‌اند و گفته‌اند که «مولانا در مثنوی آن را مطرح کرده است.»

برخی از این دست نمونه‌ها حتی تا امروز نیز میان ما رایج شده ‌است و ما نیز رد نقل آن روایات آنها را به عنوان حدیث معرفی می‌کنیم.

در انتهای کتاب «جزیره مثنوی» ضمیمه‌ای حدود ۱۴۰ صفحه‌ای وجود دارد که احساس می‌کنم ضمیمه‌ای بی‌نظیر است که تا به ‌حال نمونه آن در حوزه کارهای پژوهشی، تصحیحی و تفسیری با محور مثنوی معنوی مولانا صورت نگرفته است.

در آن ضمیمه به روایت احادیث موجود در مثنوی با بررسی‌هایی که پیرامون آنها صورت ‌گرفته و مکتوب شده پرداخته‌ام. یعنی این بخش ضمیمه ۱۴۰ صفحه‌ای تنها صرف روایت و نَقلِ ‌قول حدیث نیست. وقتی این بخش را مطالعه کنید متوجه می‌شوید که برخی از این نَقل‌ها که شما همان را به‌ عنوان حدیث شنیده‌اید در حقیقت تنها یک روایت است و اگر بخواهیم در جایگاه علم حدیث به سندشناسی آن بپردازیم نمی‌توانیم سندی برای آن ارائه کنیم!

ممکن است این پرسش پیش آید که پس چرا این روایت و نَقل‌ها میان مردم به حدیث تعبیر و شناخته شده ‌است. پاسخ اغلب مدعیان آنکه این روایت یا نقل حدیث است این است که «چون بزرگی مانند مولانا آن را در مثنوی معنوی آورده است» اما وقتی آن جمله، نَقل یا روایت را بررسی می‌کنیم متوجه می‌شویم که آن حدیث نیست بلکه یک ضرب‌المثل است و نکته مهمتر آنکه حتی خود مولوی هم نگفته که آن حدیث است و تنها یک عبارت عربی را به ضرورت نیتی که در ذهن برای بیان داشته آورده؛ اما برخی گمان کرده‌اند که این عبارت عربی به قطع و یقین باید حدیث یا کلام مهمی ‌باشد.

من هم در پاورقی‌ها صفحات اصلی «جزیره مثنوی» و هم در انتهای کتاب در آن ضمیمه این موارد را آورده، حتی بررسی سندی کرده‌ام و به این مسئله اشاره کردم که یک سخن تا چه حد می‌تواند اعتبار داشته باشد؟ به‌ویژه وقتی ازسوی بزرگی عنوان می‌شود! تا آن حد که مولانا بدون بیان، اشاره و تأکید بر آنکه آنچه نقل کرده حدیث است و تنها از یک جمله عربی استفاده کرده؛ نام، اعتبار، جایگاه و دانش بالای مولانا باعث شده حتی افرادی که کار پژوهش و مداقه در حوزه حدیث انجام می‌دهند به‌ سبب بزرگی فردی مانند مولانا آن جمله را حدیث تعبیر کرده‌اند و میان ما نیز آن‌ها رایج شده‌ است.

به عنوان مثال مطلبی به عربی از «امام محمد غزالی» نقل شده و در ادامه مولوی نیز آن مطلب را به نقل از غزالی نقل کرده ‌است. متأسفانه در برخی از نسخه‌های تصحیح شده مثنوی و یا برخی از کتاب‌های دیگر افرادی چنین نقل کرده‌اند که این یک حدیث است! در حالی ‌که نه مولوی و غزالی ادعایی بر حدیث بودن آن ندارد! اما این مسئله میان جامعه رواج پیدا کرده و این بدآموزی به‌ وجود آمده است.

معتقدم چنین بخشی که من در قالب ضمیمه کتاب «جزیره مثنوی» در ۱۴۰ صفحه آورده‌ام به تنهایی می‌توانست یک تألیف مستقل باشد و به شکل جداگانه منتشر شود؛ اما احساس کردم ممکن است به کار آن فرد علاقه‌مند و خواننده‌ای که با مثنوی سروکار دارد، بیاید. به‌همین سبب آن را در انتهای این کتاب در قالب بخش ضمیمه‌ای قرار داده‌ام و به شکل مستقل منتشر نکردم. چراکه اعتقاد دارم ماهیت این کتاب کمک کردن به علاقمندان و افرادی است که تمایل به هم‌نشینی با مثنوی معنوی و روایت‌های آن دارند. پس تمامی بخش‌هایی که می‌توانند آنها را در درک معنی دقیق و درست اشعار مثنوی، آرا و اندیشه‌های او که در شش دفتر مثنوی بازتاب داده شد یاری کنند را در قالب مجلدی واحد چون «جزیره مثنوی» به آنها ارائه کرده‌ام.

معتقدم و حداقل انتظارم این است حتی اگر این کتاب نتواند در کمک کردن به مخاطبان برای همراهی با مثنوی دست یاریگری باشد حداقل بخش ضمیمه آن می‌تواند از برخی از تعابیر ناراستی که منتسب به مولوی شده ‌است جلوگیری کند.

نکته دومی که در پایان می‌خواهم اشاره کنم آنکه ضرب‌المثل یا بهتر بگویم شعری عربی وجود دارد که مضمون آن این است که «وقتی کاری تمام می‌شود / عیب آن آغاز می‌شود» اینکه ما خیال کنیم تمام شدن به‌ معنای کامل شدن است درست نیست! درست زمانی که کاری تمام شد باید منتظر باشیم عیب‌هایش نمود پیدا کند.

در نگارش «جزیره مثنوی» به این مسئله تاکید ویژه‌ای داشتم؛ بر همین اساس بعد از انتشار این کتاب، زمانی که چند نسخه‌ای به دستم رسید، آن را به چند نفر دادم و از آنها درخواست کردم که این کتاب را بخوانید با این خواهش که عیب‌های آن را استخراج کنید و به من بگویید. به ‌هر حال ممکن است خطاهایی در این کار باشد که اگر توانستم خود اصلاح می‌کنم و اگر نتوانستم، سببی شود تا دیگران این خطاها را انجام ندهند تا در آینده کارهای بهتری به مخاطب ارائه دهیم.

امیدوارم استفاده از این کتاب مورد زحمت برای فردی، به قول شما موجب «دل‌پریشی» برای آنها نباشد و اینکه این کتاب مورد استفاده دیگران قرار گیرد.

سرانجام در پایان لازم می‌دانم که از ناشر این کار تشکر ویژه‌ای داشته باشم. ناشر برای انتشار این کتاب سنگ تمام گذاشت. هم در طراحی صفحات و هم در شکل ظاهری هزینه فراوانی کرده است. می‌دانیم که ناشران چنین هزینه‌هایی نمی‌کنند؛ اما انتشارات «آرزوی دیدار» اثری با کیفیت بسیار مطلوب به مخاطب ارائه کرده و امیدوارم که حتی اگر محتوای آن کیفیتی نداشته باشد، شکل چاپ؛ طراحی و ارائه آن توسط ناشر با بالاترین کیفیت صورت ‌گرفته است. امیدوارم که این اثر مقبول طبع مخاطبان کتاب قرار گیرد.

بخش سوم و پایانی...

منبع: ایکنا

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: