شمس کسمایی، بانویی نوگرا / حسین مسرّت

1402/2/13 ۱۰:۱۹

شمس کسمایی، بانویی نوگرا / حسین مسرّت

به گفتۀ یحیی آرین‌پور: «خاندان کسمایی از اهالی گرجستان بودند که پس از فتح هفده شهر قفقاز به دست آغامحمّدخان قاجار به آذربایجان مهاجرت کرده ، از آن‌جا به سایر نقاط ایران پراکنده شدند. بعضی از آنها در قزوین و بعضی در یزد و جمعی در تبریز به کار تجارت پرداختند.»

 

     شمس یا شمس جهان (1) ، فرزند خلیل کسمایی ( و او فرزند حاجی محمّدصادق) و بانو همایون (2) به سال  ۱۲۶۲ ش/ 1883 م در شهر یزد به دنیا آمد. نیاکان او از تبار گیلکانی  بودند که از روستای کسمای گیلان (3) به یزد کوچیده  بودند.(4) شاید هم به گفتۀ  یحیی آرین‌پور:  «خاندان کسمایی از اهالی گرجستان بودند که پس از فتح هفده شهر قفقاز به دست آغامحمّدخان قاجار به آذربایجان مهاجرت کرده ، از آن‌جا به سایر نقاط ایران پراکنده شدند. بعضی از آنها در قزوین و بعضی در یزد و جمعی در تبریز به کار تجارت پرداختند.» (5) از دوران کودکی و نوجوانی او آگاهی در دست نیست. شمس در آغاز جوانی، پس از ازدواج با پسر عمّه اش حسین ارباب زاده  (شاید فرزند محمّد ارباب) از اهالی یزد که روشنفکر و  طرفدار مشروطه بود و به بازرگانی  چای و خشکبار با روسیه می پرداخت، بی درنگ پس از ازدواج برای رونق کارهای خود به همراه او،  به شهر عشق آباد (مرکز کنونی ترکمنستان)  رفت . در آن‌جا همسرش به کار تجارت مشغول بود و شمس زبان‌ روسی را به خوبی آموخت و  به کارهای فرهنگی و نویسندگی و سرودن شعر می پرداخت و خدمات فرهنگی خوبی انجام می داد که بر اثر این فعالیت ها و به پاس ارجگزاری از  خدماتش از سوی دولت ایران موفق به دریافت مدال شد.(6) گویا در همان عشق آباد، کتابچه ای از اشعار شمس کسمایی  چاپ شده بود.  

     شمس از همان زمان در پی مطالعات عمیق و دامنه داری که در بارۀ جامعۀ ایران انجام داده بود و با تسلّطی که بر زبان روسی پیدا کرده بود، با افکار پیشرو زمانه و افکار انقلابیون روس نیز آشنا بود؛ از ینرو پس از فتح تهران از سوی قوای مشروطه خواهان و مشروطه شدن دوبارۀ ایران، با مطبوعات مترقّی آن روز مانند روزنامۀ ایران نو (تاریخ انتشار، 2/5/1288تا 29/9/1290)، ارگان حزب دمکرات عامیون ایران،به سردبیری محمّدامین رسول‌زاده، روزنامه‌نگار و فعّال سیاسی آذربایجانی، همکاری قلمی داشت از آثار منتشر شدۀ شمس کسمایی در روزنامۀ ایران نو می توان به مقاله ای با عنوان:« مکتوب یک خانم مسلمان از عشق آباد روسیه »  اشاره کرد که در دفاع از حقوق زنان ایران است.(7)  

      بر اثر بروز جنگ  جهانگیر نخست (8) و تبعات ناشی از انقلاب اکتبر روسیه، حسین ارباب زاده ورشکسته شد و پس از ده سال (9) اقامت در عشق آباد ،  در سال 1297ش /1918م به ناچار با همسر و  دو فرزندش به نام‌های اکبر، صفا (زادۀ آذر 1291ش) که هردو در عشق آباد به دنیا آمده بودند؛ از راه تفلیس به ایران بازگشتند  و در تبریز ساکن شدند. حسین ارباب زاده، هم پس از آمدن به تبریز در ادارۀ راه آهن تبریز- جلفا  که به وسیلۀ روس ها گردانده می شد به کار مشغول می شود. شمس  در همین شهر بواسطۀ هوش سرشار به زودی  ترکی آذربایجانی را فراگرفت . زبان ترکی در آن دوره  به واسطۀ پیوندهای  فرهنگی بین روشنفکران ایران و ترکیۀ عثمانی زبانی راهگشا و زنده بود.

    دلیل سکونت آن ها در تبریز ، دلبستگی شخصی خانوادۀ شمس به تبریز و تمرکز جنب و جوش فکری و سیاسی در آن شهر بوده  است. در آن زمان تبریز، مرکز فعالیّت‌های سیاسی و انقلابی به رهبری شیخ محمّد خیابانی(1259-22/6/1299ش) و فعالیّت های متجدّدانۀ فکری ایران به رهبری تقی رفعت(1268-1299ش) بود و روزنامۀ تجدّد (تاریخ انتشار، جمادی الآخر 1335 تا 1338 ق)، ارگان مطبوعاتی کمیتۀ ایالتی آذربایجان حزب دمکرات عامیون بود به مدیریّت ابوالقاسم فیوضات و شیخ محمّد خیابانی و سردبیری تقی  رفعت(10)، شاعر نوگرای تبریزی منتشر می شد، نویسندگان و شاعران نواندیش و انقلابی  را مانند جعفر خامنه ای (1266-1362ش) و غیره به دور خود جمع کرده بود. شمس کسمایی نیز که دارای افکاری متجددانه و پرشور بود و همزمان با بروز و گسترش انقلاب روسیه از آن کشور خارج شده بود، وقتی نزدیکی و همسانی افکار خود را با این جریان دید، از همان آغاز به گروه نویسندگان تجدّد و سپس آزادیستان (11) که در دورۀ شش ماهۀ قیام خیابانی در نیمۀ نخست سال 1299ش چاپ می شد، پیوست و در جنبش سیاسی و انقلابی آذربایجان مشارکت فعّال داشت .هم چنین  مقاله های  تند سیاسی از شمس کسمایی در دیگر نشریات تبریز منتشر  می شد. اشعار او هم در مجلّه های تجدّد و آزادیستان،  دو نشریه ای که هوادار حقوق زنان و تجدّد ادبی بود، چاپ می شد . آن اشعار و مقالهها در دوره‌ای منتشر می‌شد که خیابانی و هوادارانش قیام کرده و نام آذربایجان را به «آزادیستان» تغییر داده بودند.(12)                     

     معروف ترین نوشتار شمس که زبانزد همگان شد، مقاله ای است که علیه قرارداد اسارت بار  1919م نوشته بو د. این قرارداد ننگین بین دولت های ایران و انگلیس و با پیگیری وثوقالدوله بسته شده بود،  ازینرو شمس هم پای مردم  سراسر ایران بویژه میهن دوستان انقلابی مانند فرّخی یزدی ،این قرارداد را سند بردگی کشور ایران می دانست و با آن مخالفت ورزید و همین مقالات باعث توقیف آن نشریات شده بود.(13)

     شمس، زنی اندیشورز، پیشرو و بی پروا بود و در آن روزگاران  که بیشتر زنان بی سواد بودند، شمس از نخستین کسانی بود که حقوق زن را در اشعارش مطرح کرد.(14) و خانه‌اش محلّ آمد و شد و نشست نویسندگان و اندیشمندان بود. در اوج مبارزات شیخ محمّد خیابانی در محوطۀ ارگ تبریز ،گاردن پارتی هایی تشکیل می شد و یک تور از وسط می کشیدند که یک سوی آن مردها و طرف دیگرش خانم ها با چادر و روبنده می نشستند و خانم صفا، دختر شمس کسمایی که در آن زمان، پنج - شش سال بیشتر نداشت، روی یک میزی که در روی سن گذاشته می شد، می ایستاد و اشعار شورانگیز مادرش را برای مردم می خواند. گردانندۀ این صحنه ها آقای سرتیپ زاده بود. (15) 

    تقی رفعت در روزنامۀ تجدّد، خبر یکی از این جشن ها را که در روز 11 اردیبهشت برابر با روز کارگر ، یک ماه پس از آغاز قیام خیابانی با حضور آزادی خواهان و برای بزرگداشت شهدای آزادی در تبریز برپا شده بود با عنوان « دختر پارسی»گزارش کرده که چگونه صفا (دختر شمس) این شعر مادرش را با زیبایی خوانده است:

«در مه اردیبهشت ، دهر، جوان شد

وقت خوش و جشن و عیش عالمیان شد

ظلمت شب رفت و آفتاب، عیان شد

متّحدالحال شرق و غرب جهان شد

نوبت آسودگی رنجبران شد

غیرت ایرانیان به قیمت جان شد

هرچه شد و شد به اقتضای زمان شد»(16)    

 در همین اثنا پسر شمس، اکبر (17) ارباب‌زاده که نقّاش زبر‌دستی بود و با چند زبان و ادبیّات چند کشور آشنایی داشت و به زبان روسی نیز شعر می سرود.(18) بر اثر وجود جریان انقلابی جاری در خانه به مبارزان راه آزادی می پیوندد و به گفتۀ سرداری نیا او هنگامی که « خبر درگیری جنبش گیلان را می شنود، خود را بدان سامان می رساند و در صفوف همراهان حیدرعمو اوغلو به فعالیّت می پردازد و سرانجام پس از آنکه حیدرعمو اوغلو [1259-5/8/1300ش] در پسیخان دستگیر می شود، شعله های جنگ داخلی مابین انقلابیون گیلان را فرا می گیرد ،جنگلی ها  در رشت و انزلی، کمیته های حزب عدالت را مورد حمله قرار می دهند، اکبر ارباب زاده در حالی که بیش از نوزده سال از زندگانیش سپری نشده بود، در تهاجم جنگلی ها  به کمیتۀ حزب عدالت در رشت [به سال 1299 ش]کشته می شود.»(19)(ویکی پدیا تنها می نویسد به نهضت جنگل پیوست و عاطف راد می نویسد :وی به نهضت جنگل(1293- 1300 ش) به رهبری میرزا کوچک خان  پیوست و در برخی منابع آمده است که  وی در دفاع مبارزان جنگل به دستور مرتجعان و فئودال های  گیلان به طرز دردناکی کشته شد.(20) شمس کسمایی و همسرش، خبر کشته شدن اکبر ر ا از طریق روزنامه ها دریافت می کنند.(21)                           

    ابوالقاسم لاهوتی(1264- 25/12/1335ش)  همچون دیگر سخنوران تبریزی که در سوگ اکبر، سوگنامه هایی سرودند او هم که  در آن دوران در تبریز اقامت داشته و از شرکت کنندگان محافل ادبی شمس و حلقۀ یاران تجدّد و آزادیستان و خود نیز از شاعران آزادیخواه و مبارز بود، در شعری با عنوان «عمر گل» به دلداری مادر داغدارش پرداخت  و خطاب به او سرود:

در فراق گل خود، ای بلبل                     

نه فغان برکش و نه زاری کن                                                           

صبر بنما و بردباری کن 

 مکن آشفته موی، چون سنبل

تو که شمس سمای عرفانی

 برترین جنس نوع انسانی

 باعث افتخار ایرانی

 بهتر از هر کسی تو می دانی

که دو روز است عمر دورۀ گل

تبریز، نوامبر ۱۹۲۱م(22) 

       شمس کسمایی، زنی تجدّد خواه ، آزادمنش، روشنفکر و در عین حال مستقل بود. نوشته های پرشور او در دفاع از مردم و علیه بیگانگان و خودکامگان در نشریات تبریز  گواه آن  است. پس از شکست نهضت خیابانی، محفل شاعران و نویسندگان متجدد و انقلابی تبریز هم آسیب های بسیار دید: تقی رفعت به اثر سرخوردگی سیاسی خودکشی کرد  ؛ لاهوتی پس از قیامی ناموفق (بهمن  1300ش) از ایران گریخت ؛مطبوعات مترقّی و محافل سیاسی و ادبی تجدّدخواه بسته شد ؛ با به سلطنت رسیدن رضا شاه پهلوی و بواسطۀ برقراری دیکتاتوری در کشور، فعّالیّت های سیاسی تعطیل شد و جمع مبارزان و آزادی خواهان آذربایجان پراکنده شدند. شمس کسمایی نیز گوشه نشینی اختیار کرد.

به سال ۱۳۰۷ش ، حسین  ارباب زاده در تبریز درگذشت و در همان شهر به خاک سپرده شد و شمس به ناچار با تنها دخترش صفا برای فروش اموال همسرش به یزد برگشت و در یزد خانه ای خرید. پنج سالی در این شهر زیست تا اینکه  دخترش در حدود سال 1316ش با یکی از جماعت رشتی های ساکن  یزد به نام محمّدحسین رشتیان (فرزند محمّدهادی)، از خانوادۀ بازرگانان یزد و کارمند بانک شاهی یزد ازدواج کرد.(23)  پس از آنکه شعبۀ بانک شاهی در یزد برچیده می شود، شمس  به همراه  دختر و همسرش راهی  تهران می شوند. رشتیان در بانک شاهی شعبۀ تهران مشغول به کار می شود و پس از آنکه آن بانک هم برچیده می شود، در یکی دیگر از بانک های تهران به استخدام در می آید.

     شمس، که در بین نویسندگان و شاعران  شناخته شده بود، خانه‌اش (در خیابان آناتول فرانس ،خیابان کنونی دانشگاه) محلّ آمد و شد روشنفکران تهرانی بود. با این حال، سال های پایانی عمر شمس در تهران به تنهایی و گوشه نشینی سپری شد و  سرانجام  در 12 آبان  ۱۳۴۰  ش / سوم نوامبر 1961م در سنّ 78 سالگی بر اثر پیری زودرس و بدون هیچ بیماری در اوج گمنامی در تهران درگذشت و در گورستان وادی السّلام شهر قم به خاک سپرده شد.

       صفا ارباب زاده در تهران به  تحصیل زبان انگلیسی در مدرسۀ شبانه روزی آمریکایی ها پرداخت .سرداری نیا به نقل از صفا می نویسد:« شمس کسمایی زنی آزاد اندیش و با فرهنگ بود به طوری که در آن موقع چون مدارس دخترانۀ تبریز بیش از 9 کلاس نداشتند و خانم صفا یگانه دختر وی هم کلاس نهم را تمام کرده بود و ادامۀ تحصیل برایش درتبریز امکان نداشت ، ولی چون مادرش اصرار داشت که وی به خواندن و تحصیل ادامه بدهد ، لذا خانم کسمایی دخترش را برای ادامۀ تحصیل به تهران می فرستد و در پایتخت در مدرسۀ شبانه روزی آمریکایی ها اسم نویسی می کند و با اینکه شهریۀ آن مدرسه هم گران بود، ولی با بودجۀ ناچیزشان ماهانۀ مدرسه را می پردازد .حقوق شادروان حسین ارباب زاده 80تومان بود که از این مبلغ 30 تومانش را به عنوان شهریه به تهران می فرستادند.»(24)

      صفا  بعدها موفّق به دریافت لیسانس زبان و ادبیّات انگلیسی شد و به استخدام دانشکدۀ دارو سازی دانشگاه تهران در آمد. وی به چندین زبان مسلّط بود.

        محمّدحسین رشتیان در سال 1355ش بر اثر تصادف درگذشت و در امامزاده عبدالله به خاک سپرده شد و صفا  نیز در 14 مرداد 1368 ش در آسایشگاه مهر ایران در کرج درگذشت و در همان امامزاده به خاک سپرده شد. از این خانواده تنها دختری به نام شهناز رشتیان (متولّد 21/1/1319ش ) برجای مانده است و او نیز صاحب پسری به نام رادعلی مهدوی یزدی است.

 ویژگی های شعر شمس کسمایی

     برخی او را به همراه ابوالقاسم لاهوتی، جعفر خامنه ای و تقی رفعت، جزو پیشگامان شعر نو در ایران محسوب می کنند و او را در این زمینه ھم ردیف نیمایوشیج (1276-1338ش) می دانند. چنانکه پوران فرّخزاد در این باره می نویسد: «شمس کسمایی، مادر شعر مدرن ما بود، همان‌طور که نیما پدر شعر مدرن ماست».(25)  و رسول رخشا در تکمیل سخن فرّخزاد می نویسد: «نخستین شعر شکسته (نیمایی) توسّط شمس کسمایی نوشته شد و همین امر، یعنی شکستن قالب ‌های سنّتی در شعر، توسّط او شاید مهم ‌ترین دلیلی باشد که از او با عنوان مادر شعر مدرن یاد می‌کنند.»(26) به هر روی او نخستین شاعر نوپرداز زن در ادبیّات فارسی است که وارد «پیکار کهنه و نو» شده است و همچون دیگر نوپردازان پیش از نیما گمنام مانده است. لیدا واعظ می نویسد: «شمس کسمایی با اشعار معدودی که از او برجای مانده به عنوان پیشاهنگ فکر نو در ادب زنانۀ معاصر، توجّه مورّخان ادبی را به خود معطوف داشته است .هم چنین از نظر تغییری که در ساختمان سنّتی شعر فارسی به وجود می آورد، پیشگام روش نیمایوشیج در ایجاد شعر نو فارسی به شمار می آید.»(27)

     با اینکه مشیر سلیمی می نویسد: وی دارای  500 بیت شعر منتخب و اوراق پراکنده ای به نثر بوده است (28) ، امّا از دیوان وی نشانی در دست نیست.(29) و بدین دلیل او ر ا «شاعره ای بی دیوان » می خوانند. شهناز رشتیان  می گوید: افراد زیادی به مادرم مراجعه می کردند و اشعاری از او می گرفتند و می رفتند و از دیوان مادر بزرگم خبری ندارم. اکنون تنھا اشعاری از او در نشریات تجدّد، تجدّد ادبی، آزادیستان، برخی روزنامه های تبریز (مابین سال های 1297 تا 1299ش) و کتاب زنان سخنور  به جا مانده است.آن هم در سال بحرانی  1299ش که ایران دچار کودتا بود و چیزی به نام شعر و ادب خریداری نداشت.شاید هم بواسطۀ سفرهای چندباره و گذشت ایّام ، مقدار کمی از اشعار شمس برجای مانده است.

 از وی در مجلّۀ آزادیستان (2 شهریور  ۱۲۹۹ش ) قطعۀ شعری با مضمون نو  و برکنار  از قوانین عروضی و تساوی مصرع ها و قافیه بندی رایج پیشینیان منتشر شد که ظاهراً  تقلید گونه‌ای از اشعار اروپایی بود و جزو نخستین نمونه‌های تجدّد یا نوگرایی در شعر فارسی به شمار می‌ رفت که بعدها نمونه هایی از آن را در اشعار نیمایوشیج  و دیگر نوگرایان آن روزگار دیده شد. شاید تسلّط او به زبان ترکی و روسی باعث شده بود که شمس بتواند زمینه ای را  برای ایجاد تغییرات در قالب سنّتی شعر ایرانی با کمک  اشعار اروپایی فراهم کند.

اینک بخش هایی از آن قطعه:

پرورش طبيعت

ز بسياري آتش مهر و ناز و نوازش

از اين شدّت گرمي و روشنايي و تابش

گلستان فکرم

خراب و پريشان شد افسوس

چو گل های افسرده افکار بکرم

صفا و طراوت زکف داده گشتند مأيوس....

بلی، پای بر دامن و سر به زانو نشينم

که چون نيم وحشی گرفتار يک سرزمينم

نه يارای خيرم

نه نيروی شرّم

نه تير و نه تيغم بود، نيست دندان تيزم

نه پای گريزم

از اين روی در دست همجنس خود در فشارم

ز دنيا و از سلک دنياپرستان کنارم

برآنم که از دامن مادر مهربان سر برآرم(30)

       به گفتۀ عاطف راد:«  این قطعه که عنوانش "پرورش طبیعت" است، نخستین نمونۀ ثبت شدۀ شعر آزاد است که بعدها به نام نیمایوشیج گره خورد و به عنوان شعر نیمایی معروف شد، شعری که همگان آن را ابداع نیما یوشیج می‌دانستند و می‌دانند. ....و این نخستین سرودۀ ثبت شده در قالب شعر موزون آزاد است که در تاریخ شعر معاصر به یادگار مانده و تا شعری قدیمی‌تر از آن یافت نشود، آن را بایست نخستین نمونۀ شعر موزون آزاد تاریخ شعر معاصر دانست.»(31)

      ناهید باقری دربارۀ نقش شمس کسمایی در تحوّل شعر فارسی می نویسد:« او با دیدگاهی نو ،هنر ابتکاری خود را جهت از بین بردن ضعف های شعر کلاسیک فارسی به کار گرفت. وی با آن که نتوانست آن چنان که باید هنر خود را شکل دهد، ولی در شکل گیری شعر نو فارسی سهیم است، زیرا هنر نو و ابتکاری، محصول تجربه های یک شاعر نیست، شرایط تاریخی، اجتماعی و جهان بینی شاعر به ضرورت دگرگونی کمک می کند تا هنری نو شکل بگیرد. کسمایی با پی بردن به راز پایداری هنر در نو آوری، کوشید نخست در محتوا و سپس در صورت شعر دگرگونی ایجاد کند. در سروده های نخستین او که در قالب کلاسیک است، محتوی کهنه و کلیشه ای نیست، شاعر با بینشی خاص در پی نوعی آشنایی زدایی در زمینۀ محتوای شعر است. او زمانی که ساختار مرسوم و معمول شعر فارسی را  کنار گذاشت، زبانش در بیان مطالب، تازه، رسا و گویا نبود، ولی به زبان عصر خود سخن می گفت. کسمایی دراین شیوۀ نو، موضوعات تازه را در پیکرۀ جدیدی به کار گرفت.»(32)

     وی در ادامه می نویسد: وی « شناختی درست از ادبیّات کشور خود و جهان پیرامونش داشت. توجّه او بیشتر در جهت ایجاد یک انفلاب ادبی برای از بین بردن رکودی بود که سال ها ادبیّات ایران را از خلاقیّت به دور نگاه داشته بود. متأسّفانه کسمایی تجربیات خود را دنبال نکرد. به سبب گم شدن دیوانش... تنها اشعاری اندک از او به جا مانده است. شمس جهان کسمایی شاید اگر میدان بیشتری برای عرضۀ درون مایه هایش می یافت، می توانست همپای شاعران - مرد - معاصر خود بدرخشد.»(33)

نمونه هایی از دیگر اشعار او

فلسفۀ امید

ما در این پنج روز نوبت خویش

چه بسا کشتزارها دیدیم

نیکبختانه خوشه ها چیدیم

که زجان کاشتند مردم پیش

زارعین گذشته ما بودیم

بازما راست کشت آینده

گاه گیرنده، گاه بخشنده

گاه مظلم ،گهی درخشنده

گرچه جمعیم و گر پراکنده

در طبیعت که هست پاینده

گر دمی محو، باز موجودیم(34)

مدار افتخار

تا تکیه‌گاه نوع بشر سیم و زر بود

هرگز مکن توقع عهد برادری

تا اینکه حق به قوّه ندارد برابری

غفلت برای ملّت مشرق خطر بود

آن ها که چشم دوخته در زیر پای ما

مخفی کشیده تیغ طمع در قفای ما

مقصودشان تصرّف شمس و قمر بود

حاشا به التماس برآید صدای ما

باشد همیشه غیرت ما متّکای ما

ایرانی از نژاد خودش مفتخر بود(35)

      

اشرف مخلوق

من اگر اشرف مخلوق ز نوع بشرم                                   پس چرا همچو بهائم به ستم بار برم

آدمم گر به حقیقت ز چه بیچاره شدم                       بیش انظار اجانب خجل و بی‌هنرم

فرق مابین من و حضرت انسان این است                اوست بینا و شناوا، همه من کور و کرم

وطنم روی زمین است نه در جوف قمر                  زیر پایم همه زر، عجز به همسایه برم!

در جهان، ملّت ایران به اصالت مشهور                  به همین نقطه بود فکر و امید و نظرم(36)

عمل

ما که پروردهٔ شرقیم و ز سرچشمۀ نور                  از چه در ظملت جهل و ز تمدّن شده دور؟

غرب از سعی و عمل، مخترع طیّاره                     ما ز فقدان عمل، گوشه‌نشین یا مهجور

پرتو نور تو ای مهر فروزنده چرا                                     کرده این قدر مرا ساکت و محجوب و هپور؟

بس که از فیض طبیعت شده‌ام مستغنی                    نیست حاجت به اثاث و نبود گنج ضرور

آسیایی ز قناعت شده گمنام و حقیر                         غافل از آنکه اروپا ز رقابت مقهور(37)

آیین برتری

در کهنه ملک جم خوش دیده می‌شود                      صدها هزار مردان لشکری

آیا کجا شدند زن‌های کشوری                              آن‌ها که قرن‌ها کردند سروری؟

شاید که در جهان برچیده می‌شود                           رسم بزرگی و آیین برتری؟

چون نیست معرفت، هستم بی‌خبر                           از مهر خواهری ، لطف برادری

از ضرر زیاد و کم سنجیده می‌شود                        ما را کلام حق کرده است رهبری(38)

جهان زنان

در بر اهل یقین و صاحب وجدان                           مطلب بهت‌آوری است عالم نسوان

دورۀ آزادی است و روز رهایی                             ما زن و  مرد از چه روی سر به گریبان؟

جامهٔ غفلت چه سود چاک نمودن                           خود رسد این وقت هرج و مرج به پایان(39)

پی نویس:

1-مشیر سلیمی می نویسد: شمس جهان( زنان سخنور ،ج 2 : 103).

2- برخی منابع به نادرست نام وی را «هما»  نوشته اند.

3-کسما دهی است از دهستان مرکزی بخش صومعه سرا در شهرستان فومن( لغت نامه دهخدا) دهستان کسما در طول دوران مبارزات میرزا کوچک خان جنگلی، مبارز انقلاب مشروطه (۱۲۵۷ - ۱۱ آذر ۱۳۰۰ ش) علیه سلطۀ بیگانگان، مهمترین مرکز آنان و در حقیقت پایگاه رهبری  نهضت جنگل بود.

4-شمس لنگرودی: تاریخ تحلیلی شعر نو ،ص86. شهناز رشتیان می گوید: مادر بزرگم شمس، با علی اکبر کسمایی، نویسندۀ نامی، فامیل نزدیک بودند و با آنها رفت و آمد خانوداگی داشتند.

5- آرین پور، یحیی: از صبا تا نیما، ج2: 457.

6-رئیس نیا، سرداری نیا و شمس لنگرودی معتقدند که این مدال به حسین ارباب زاده داده شده است، (ر.ک ،چیستا،ص450؛ مشاهیر آذربایجان، ص254و تاریخ تحلیلی شعر نو،ص87)

7-روزنامۀ ایران نو،س1 ش،54، 16 شوّال 1327/31 اکتبر 1909 [1 آبان 1288ش]، ص4.

8-شمس لنگرودی،87 ،سرداری نیا،ص255. برخی منابع می نویسند: بر اثر بروز انقلاب اکتبر 1917 م روسیه. امّا باید توجه داشت که تا چند سال پس از بروز انفلاب اکتبر .هنوز عشق آباد در تصرف فرمانروایان محلّی بود.

9--ویکی پدیا می نویسد:چهار سال.

10- تقی رفعت را می توان جزو نخستین نظریه پردازان و پیشگامان و نخستین منادی شعر نو به شمار آورد.  وی ازجمله  هواداران سرسخت شيخ محمّد خيابانی در تبريز بود که تقریبا معاونت او را داشت. با سركوبي دموکرات ها و نهضت خيابانی و كشته شدن خیابانی به دست «مخبرالسلطنه»  در ذيحجّۀ 1338ق، با تنی چند از شهر گریخت و در درّۀ  «قزل دیزج» پنهان شد و در حالی که دچار سرخوردگی شديد شده بود، دست به خودکشی زد. وی در آن زمان 31 سال بیشتر نداشت.( صدر هاشمی، لیلی:«تاریخچۀ تحوّل شعر»،پیام زن ، ش 227(بهمن 1389)

11- آزاديستان،نشريه‌ای با انديشه‌های نوجويانه كه در روزگاران پس از انقلاب مشروطه در شهر تبريز انتشار يافت. صاحب امتياز و مدير اين مجلّه، تقی رفعت از شاعران و نويسندگان متجدّد و با استعداد آذربايجان بود. او پيش از انتشار اين مجله، نمونه‌های آثار خود را در روزنامۀ تجدّد چاپ مي‌كرد. با انتشار آزاديستان كه جنبۀ ادبي آن غالب بود، نوشته‌های خود را در آن درج می كرد. شمارۀ نخست آزاديستان  در رمضان 1338ق [15 خرداد 1299ش] منتشر شد. دورۀ انتشار آزاديستان كوتاه بود و تنها [سه] شمارۀ آن به چاپ رسيد. (آل‌داوود،ص 59)

  12- زمانی، محمّدمهدی، ص7. 

13-سرداری نیا،ص255.

 14-باقری گلداشمید،،ناهید،تارنمای آناهیتا.

15-سرداری نیا،ص258.

16-رئیس نیا،ص456.

17- ویکی پدیا به نادرست نوشته: کریم . این منبع، شمس را دارای سه فرزند می داند.در دیوان لاهوتی نیز به نادرست نام فرزند کشته شدۀ شمس ،کریم آمده است. (ص192)

&

18-سرداری نیا، ص  258 . آرین پور نوشته به زبان فارسی شعر می سرود.ص457.

19- سرداری نیا، ص  258.

20- شمس لنگرودی،ص88.

21-سرداری نیا، ص258.

 22- لاهوتی، ابوالقاسم، دیوان، 192-193.

23-شمس لنگرودی، ص88-89 . ویکی پدیا و بسیاری از منابع به نادرست می نویسند که شمس با رشتیان ازدواج کرد.

24-سرداری نیا، ص257.

25-رخشا،رسول، تارنمای خوانش و نقد ادبی.

26-همان جا.

27-واعظ،بررسی درون:62-63.

28-زنان سخنور،ص103.

29-شمس لنگرودی،ص89.

30-آزادیستان، شمارۀ 4(21 شهریور1299).

31-عاطف راد،تارنمای سیولیشه.

32- باقری گلداشمید،ناهید،همان جا.

33-همان جا.

34-مجلّۀ آزادیستان، شمارۀ 2،(پانزدهم تیر 1299 ش).

35-مجلّۀ آزادیستان، شمارۀ 3،( بیستم مرداد 1299ش)

36 تا 39- مشیر سلیمی: زنان سخنور،ج2، ص ۱۰۳-104.

کتابنامه

آرین پور، یحیی: از صبا تا نیما، تهران: جیبی، چاپ پنجم،1357، ج2: 230، 456-458.

آل داود ، سید علی: «آزادیستان»، فرهنگ گزیده کتابشناسی، تهران : خانه کتاب،1396،ص 59.

باقری گلداشمید،ناهید:«چه کسانی در شکل گیری شعر نو سهیم بودند؟» ،( 3/9/1386)،

http://www.annahita.info

« بانوی شعر نوی ایران» ،روزنامۀ ایران(17/1/1398).

جلالی، نادره :« روزنامۀ تجدّد»، تارنمای  دانشنامۀ ایران زمین.

[حیدریه زاده، محمود] محمود کویر :«شمس کسمایی، نرگس نوبهار»، تارنمای گذر گاه ، (شهریور ١٣٨٩)،

http://www.ketabfarsi.org

رخشا، رسول:«نخستین شعر شکسته ( نیمایی)»، تارنمای خوانش و نقد ادبی (1/9/1388).

رئیس نیا، رحیم:«شمس کسمایی»، چیستا ، ش246و 247( اسفند 1386 و فروردین 1387) :450-458.

زمانی ، محمّدمهدی و کورش صفوی:« سبک‌شناسی انتقادی شعر شمس کسمایی»، متن پژوهی ادبی، دورۀ 22، شمارۀ 77،( پاییز 1397): 7-33.

« شمس کسمایی سرایندۀ نوگرا و پیشگام» (3/10/1393) ، http://msnselectedarticles.blogspot.com

سرداری نیا، صمد: مشاهیر آذربایجان،تبریز: ذوقی،1370 : 255-260.

شمس لنگرودی،[محمّدتقی جواهری] : تاریخ تحلیلی شعر نو، تهران: نشر مرکز، چاپ چهارم، 1381، ج 1 ، از مشروطیّت تا کودتا : 86-90.

صدر هاشمی، لیلی:«تاریخچۀ تحوّل شعر»،پیام زن ، ش 227(بهمن 1389).

عاطف‌راد ، مهدی: «شمس کسمایی، پیش‌گام راه شعر آزاد در ایران»،  تارنمای سیولیشه ،نشریۀ اختصاصی شعر نیمایی(30/5/1396).

کاظمی، انی: «زندگی‌نامۀ شمس کسمایی» تارنمای مشاهیر تاریخ ما، (14/9/1397)،

https://mandegar.tarikhema.org

لاهوتی، ابوالقاسم: دیوان ابوالقاسم لاهوتی، ب‍ه ک‍وش‍ش‌ و گ‍ردآوری:‌ اح‍م‍د ب‍ش‍ی‍ری‌، ت‍ه‍ران‌: [امیرکبیر]‏‫، ۱۳۵۸، ص 192-193.

مشیر سلیمی، علی‌اکبر: زنان سخنور .....، تهران: مؤسّسهٔ مطبوعاتی علی اکبر علمی، 1335،ج2: 102-104.

واعظ، لیدا: بررسی درون مایه های شعر زنانۀ معاصر، میبد: دانشگاه آزاد اسلامی میبد،90 13.

------------:  « شمس کسمایی آغازگر شعر تجدّد»، فرهنگ یزد، س5، ش 14و 15(بهار و تابستان 1382): 37-42.

ویکی پدیا، دانشنامۀ آزاد.  https://fa.wikipedia.org/wiki

ویکی گفتاورد.  https://fa.wikiquote.org/wiki

نیز:

گفت وگو با حسین بشارت (17/3/1398).

گفت وگو با شهناز رشتیان (25/4/1398).

گفت وگو با کاظم رشتیان (15/3/1398).

گفت وگو با محمّدحسین خسروپناه (30/4/1398).

*برگرفته از نامۀ سروشیار، یادنامۀ استاد جمشید سروشیار، به کوشش : علی اکبر احمدی دارانی و گلپر نصری، قم : نشر ادبیات، 1401، ج1: 357-371.

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: