میراث آیت‌الله سید محمود طالقانی در گفت‌وگو با مهندس محمد توسلی

1393/6/19 ۰۹:۴۲

میراث آیت‌الله سید محمود طالقانی در گفت‌وگو با مهندس محمد توسلی

ز آغاز نخستین جلسه دادگاه بدوی تا آخرین جلسه دادگاه تجدیدنظر، از پاسخ به پرسش‌های رییس دادگاه خودداری ورزید. اعلام كرد كه دادگاه را قانونی نمی‌داند و به هیچ یك از سوالات پاسخ نمی‌دهد. او به جز آخرین دفاعش به سكوت خود ادامه داد. پس از اعلام نهایی رای دادگاه هنگامی حكم محكومیت متهمان قرائت شد و هیات قضات، تماشاچیان و افسران نظامی برخاستند تا جلسه را ترك گویند، از جا جست و با صدایی رسا خطاب به رییس دادگاه گفت: صبر كنید! صبر كنید! و در پی سكوتی كه برقرار شد با لحنی آمرانه سوره مباركه الفجر را قرائت كرد

 

عملكرد روحانی در راستای گفتمان طالقانی است

عظیم محمودآبادی- محسن آزموده/ «از آغاز نخستین جلسه دادگاه بدوی تا آخرین جلسه دادگاه تجدیدنظر، از پاسخ به پرسش‌های رییس دادگاه خودداری ورزید. اعلام كرد كه دادگاه را قانونی نمی‌داند و به هیچ یك از سوالات پاسخ نمی‌دهد. او به جز آخرین دفاعش به سكوت خود ادامه داد. پس از اعلام نهایی رای دادگاه هنگامی حكم محكومیت متهمان قرائت شد و هیات قضات، تماشاچیان و افسران نظامی برخاستند تا جلسه را ترك گویند، از جا جست و با صدایی رسا خطاب به رییس دادگاه گفت: صبر كنید! صبر كنید! و در پی سكوتی كه برقرار شد با لحنی آمرانه سوره مباركه الفجر را قرائت كرد: بسم‌الله الرحمن الرحیم و الفجر و لیال عشر و الشفع و الوتر و اللیل اذا یسر... بروید به اربابان تان بگویید كه شما محكوم هستید نه ما». آیت‌الله سید محمود طالقانی (1258-1389) را همواره با چهره‌یی با صلابت، نستوه، خستگی ناپذیر و شجاع به خاطر داریم؛ مردی روحانی كه سال‌ها زندان و تبعید خللی در عزمش در پیمودن مسیری كه از میانه دهه 1310 آغاز كرد، وارد نكرد. به همراه مهندس مهدی بازرگان و دكتر یدالله سحابی از پیشگامان حركت نوگرای دینی دهه 1320 بود؛ جریانی كه تا به امروز با وجود فراز و نشیب‌هایش همچنان یكی از جدی‌ترین و قابل توجه‌ترین جریان‌های فكری- سیاسی معاصر ایران مدرن است. مرحوم طالقانی در همان ماه‌های نخست انقلاب به مرگ ناگهانی از دنیا رفت و نتوانست در شكل دادن به حاصل نیم قرن مبارزه و ایستادگی، حضور مستقیم داشته باشد اما تفكر و منش او تا به امروز و با گذشت 35سال از انقلاب اسلامی، همچنان محل بحث و جدال است. میراث طالقانی درجامعه سیاسی ما چیست؟ دلیل تفاوت روایت‌ها از جنبه‌های متنوع شخصیت و اندیشه او چیست؟ آیا هنوز حیات فكری طالقانی در میان ما خاتمه نیافته است؟ ویژگی او چه بود كه گروه‌ها و جریان‌های متنوع و گاه متضاد خود را با او همسو می‌دانند؟ این پرسش‌ها را با محمد توسلی نخستین شهردار پس از انقلاب اسلامی و از همراهان و نزدیكان مرحوم طالقانی در میان گذاشتیم. به باور مهندس، امروز و باتوجه به تفرقه‌گرایی و افراط‌گرایی‌های گسترده‌یی كه در جهان اسلام صورت گرفته، دعوت طالقانی و بازرگان به بازگشت به قرآن، بیش از هر زمان كارساز است. ‌

***

به خاطر دارم كه سال‌ها پیش در حسینیه ارشاد در مراسم سالگرد مرحوم طالقانی با اشاره به ایشان و دكتر شریعتی گفتید كه ممكن است افرادی باسوادتر و دانشمندتر از این بزرگان در تاریخ ما وجود داشته باشند اما این افراد این ویژگی را داشتند كه با آگاهی‌بخشی به جامعه و نقشی كه ایفا كردند، تلنگری در ذهنیت جامعه به وجود آوردند كه باعث تحرك جامعه و پویایی آن شد.

بله، چهره‌هایی چون طالقانی، بازرگان و شریعتی در تاریخ 100 ساله اخیر ما بسیار تاثیرگذار بوده‌اند. ممكن است گروهی با برخی اندیشه‌های آنان موافق نباشند اما در اهمیت و تاثیرگذاری ایشان نمی‌توان تردید كرد.

 

میراث آیت الله طالقانی در جامعه سیاسی و مدنی امروز ما كجاست؟ آیا نهاد، مشی، گفتمانی از ایشان امروز وجود دارد؟ نمودهای این ظهور و بروز طالقانی كجاست؟

برای پاسخ به این پرسش باید به مبانی اندیشه و گفتمان طالقانی پرداخت كه از شهریور 1320 آغاز شده است. البته لازم به ذكر است كه هیچ جا نمی‌توان طالقانی را مستقل از بازرگان مورد بررسی قرار داد زیرا بینش این دو به همراه دكتر سحابی در تعامل با یكدیگر مطرح شده است.

 

یعنی منظورتان به اثرگذاری این شخصیت‌ها از یكدیگر است؟

بله، ایشان با یكدیگر تعامل داشتند و در نتیجه وقتی از گفتمان طالقانی صحبت می‌كنیم نباید فراموش كنیم كه این همان گفتمان بازرگان و به عبارت دقیق‌تر گفتمانی است كه بعدها به عنوان روشنفكری دینی از آن یاد شد. به نظر من محور اصلی این اندیشه بازگشت به قرآن است. این دیدگاه را نخست سیدجمال‌الدین اسدآبادی در عصر مشروطه مطرح می‌كند اما او راه درستی طی نمی‌كند.

 

چرا؟

زیرا او فكر می‌كرد كه راه درست، اصلاح نظام حاكم است. خود او در آخرین سفرش كه از راه تركیه به وطن باز می‌گشت به اشتباه خود اذعان می‌كند و جمله معروفش را می‌گوید كه افسوس من عمرم را در كنار حاكمان روز تلف كردم! طالقانی و بازرگان نیز همین اندیشه بازگشت به قرآن را احیا كردند. طالقانی در همان بدو تاسیس مجله دانش‌آموز در سال 1319 در نخستین سرمقاله حدیث مفصلی از پیامبر (ص) نقل می‌كند كه مضمونش بازگشت به قرآن است. (اذالتبست علیكم الفتن كقطع الیل المظلم، فعلیكم بالقرآن) یعنی وقتی شرایط تیره می‌شود و تشخیص حق و باطل دشوار می‌شود، به قرآن رجوع كنید.

 

چرا طالقانی و بازرگان بر بازگشت به قرآن تاكید كردند؟

زیرا جامعه ما به لحاظ فرهنگی گرفتار پیرایه‌ها و خرافات تاریخی بود و تا زمانی كه این خرافات كه موجب قشری‌گری و تحجر جامعه مذهبی ما شده‌اند، پالایش نشود و ما به فطرت اصیل انسانی و متن اصلی قرآن بازنگردیم، زمینه تحول جامعه نیز فراهم نمی‌شود.

از جمله آیات قرآن كه در صدر اندیشه ایشان قرار داشت و بعدا در مرامنامه نهضت آزادی ایران نیز آمد، آیه مباركه «ان‌الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم». بنابراین ایشان اصلاح جامعه را بر خلاف سید جمال، از درون جامعه و ایجاد تحول فرهنگی و اجتماعی می‌دیدند. امروز نیز ما بیش از شهریور 1320 در جامعه نیاز به بازگشت به قرآن داریم زیرا در جامعه ما نیز پیرایه‌ها و خرافات كم نیست ضمن آنكه در منطقه ما گرایش‌های انحرافی به نام اسلام و خشونت‌های عریانی كه در این كشورهای اسلامی به اسم اسلام در جریان است، شاهدشان هستیم. در نتیجه نیاز به بازگشت به قرآن و آشنایی با اسلام اصیل كه انسانی، رحمانی و دور از خشونت و توام با عقلانیت است، داریم. این امر نشان‌دهنده ضرورت بازگشت به اندیشه طالقانی و بازرگان است.

 

شما ضرورت بازگشت به قرآن و وحی را دلیل اصلی رجوع به اندیشه طالقانی و بازرگان برمی‌شمارید. امروز در جامعه ما 35 سال است كه یك نظام دینی و اسلامی مستقر شده است و نتایجی را نیز در بر داشته است. از سویی طالقانی و شخصیت‌هایی چون او به عنوان پایه‌گذاران این نظام همواره مورد توجه حاكمیت هستند، اگرچه این توجه و تاكید با توجه و تاكید اطرافیان نزدیك طالقانی و همفكران او ممكن است متفاوت باشد. فكر می‌كنید برای رفع مشكلاتی كه به آنها اشاره كردید، تا چه اندازه رجوع به قرآن می‌تواند كارساز باشد؟

این نگاه در سطح برخی روشنفكران ما نیز مطرح است كه می‌گویند آزموده را آزمودن خطاست! من هم می‌پذیرم كه ما با توجه به تجربه 35 ساله نظام دینی باید روش‌های خودمان را ارزیابی و اصلاح كنیم. ؟! در جامعه‌یی كه فرهنگ دینی حضور گسترده دارد، فاصله گرفتن از دین یا نفی آن باعث طرد شما می‌شود. خود مهندس بازرگان و آیت‌الله طالقانی در یك فرآیند تعامل با حوزه توانستند اندیشه خودشان را به تدریج در جامعه مطرح كنند. ایشان هیچگاه با حوزه تقابل نداشتند بلكه همیشه با یك تعامل تعالی‌بخش موجب تقویت فرآیند آگاهی‌بخشی و تحولات مثبتی در جامعه شده‌اند. نمونه بارز این امر رخدادهای سال 1341 است. وقتی بحث انجمن‌های ایالتی و ولایتی مطرح شد و مراجع ابتدا با شركت زنان در انتخابات، اصلاحات ارضی و... مخالفت كردند، همین بزرگواران به این نتیجه رسیدند كه این برنامه پوست خربزه‌یی است كه رژیم زیر پای روحانیت گذاشته است. در آن شرایط جبهه ملی دوم زیر فشار بود، باشگاه نهضت آزادی هم تعطیل و فعالیت‌های سیاسی محدود شده بود. آخرین نهاد اجتماعی كه ظرفیت و امكان فعالیت داشت، روحانیت بود. رژیم نیز می‌خواست به بهانه ارتجاع، روحانیت را از صحنه خارج كند. اتفاقا در چاپ اول كتاب نهضت امام خمینی(س) آقای سید حمید روحانی به این رویداد اشاره شده كه در اثر تعاملی كه سران نهضت با مراجع داشتند، نگاه مراجع اصلاح و به سمت ضد استبداد و شاه هدایت شد. در مقاطع دیگر نیز شاهد این نوع تعامل تعالی بخش بوده‌ایم. به نظر من در شرایط كنونی نیز راهكار راهبردی بازگشت به قرآن است زیرا ملت ما زمینه‌های فرهنگ دینی دارد و تا این زمینه‌های ذهنی پالایش نشود، نمی‌توانیم شاهد یك حركت و توسعه پایدار باشیم اما همزمان با این تعامل نیازمند هستیم سرفصل‌هایی كه زمینه‌های انحراف را فراهم كرده‌اند بررسی و روشن كنیم كه مثلا نسبت دین با قدرت چیست و چگونه است؟ برای مثال باید روشن شود كه آیا رسالت دولت دخالت در امور دینی مردم باید باشد یا دین باید در عرصه عمومی جامعه حضور داشته باشد؟ ملتی كه دیندار باشند در یك فرآیند آزاد و دموكراتیك نمایندگان شایسته را انتخاب می‌كنند و در نتیجه مجلس و دولتی كه انتخاب شود، به طور طبیعی ارزش‌های دینی و مطالبات واقعی مردم را دنبال می‌كنند و مشكلاتی هم كه برشمردید از میان می‌رود.

 

بازگشت به قرآن سخن خوبی است كه هیچكس با آن مخالفت نمی‌كند. امروز بنیادگرایان و سلفی‌ها نیز از بازگشت به قرآن و اصل دین و گوهر آن سخن می‌گویند. حتی در روشنفكری ما اواخر دهه 1340 صحبت از بازگشت به خویش شد. این تنوع نشان‌دهنده آن است كه بازگشت به قرآن یا اصل یا خویشتن معنای محصلی ندارد. تفاوت بازگشت به قرآن طالقانی با دیگر دعوی‌های بازگشت به قرآنی كه سایر جریان‌های دینی مثل جریان فداییان اسلام می‌گفتند، در چه بود؟

آنچه امروز به عنوان بنیادگرایی و مثال بارزش داعش مطرح است، این است كه این گروه‌ها در هیچ عرصه‌یی حاضر به گفت‌وگو نیستند. اینها جریان‌های سلفی هستند كه ظاهرا واكنشی به تمدن غرب و مدعی هستند كه می‌خواهند به نوع زندگی صدراسلام در 14 قرن قبل بازگردند در حالی كه این برداشت از آیات قرآن و سخنان بزرگان دین برنمی‌آید. در نهج‌البلاغه تاكید شده كه فرزندان‌تان را مطابق مقتضیات زمان تربیت كنید. ضمن آنكه آیات راهبردی قرآن نیز بر واقع‌بینی و عقلانیت تاكید دارد. این انحرافات ناشی از بسته بودن فضای كشورها و انسداد و فقدان فضای گفت‌وگو و تعامل بوده است. پیامد این فضاهای بسته و اختناق، شكل‌گیری این گونه واكنش‌ها و ذهنیت‌های ارتجاعی و بنیادگراست. ضمن آنكه غیر از عوامل درونی ناشی از بسته بودن فضا در به وجود آمدن این جریان‌ها، عوامل بیرونی و استیلای بیگانگان را نیز نباید نادیده گرفت. اما فداییان اسلام هرگز دعوت به بازگشت به قرآن نداشتند بلكه داعیه اجرای «مو به مو»ی شریعت در دولت ملی دكتر مصدق را داشتند كه حتی آیت‌الله كاشانی هم با آن مخالف بود!!

 

سال 1320 هم كه شما آن را نقطه شروع فعالیت آیت الله طالقانی و بازرگان می‌دانید، فضا به تاكید خودتان بسته بوده است. چرا معتقدید این بازگشت به قرآن با چیزی كه بنیادگرایان می‌گویند، متفاوت است؟

البته فضای سیاسی ایران بعد از شهریور 20 تا حدودی باز شد و به تدریج احزاب سیاسی از جمله حزب توده شروع به فعالیت كردند اما زندگی طالقانی و نوع حضورش در حوزه و سپس در جامعه با بقیه متفاوت بوده است. روحانیونی كه از حوزه بیرون می‌آمدند، هدف نهایی‌شان این بود كه در مسجدی مستقر شوند و منبر بروند و وجوهات بگیرند. به خاطر دارم كه دانش‌آموز سوم دبستان بودم كه در 15 شعبان سال 27، در محله‌مان در خیابان مولوی تهران، كوچه شهید مجید توسلی (سعادت)، برنامه جشنی داشتیم و طالقانی را برای سخنرانی دعوت كردیم كه با آغوش باز پذیرفتند. ایشان درباره فلسفه انتظار سخنرانی كرد كه هنوز نیز محور‌های آن در خاطرم هست. هدف طالقانی ارتباط با نسل جوان و تحصیلكرده و انتقال پیام به فطرت پاك آنان بود. این با روش و منش بنیادگرایان كه معمولا با شست‌وشوی مغزی توام است، بسیار متفاوت است. شواهد و قراین نشان می‌دهد كه كشورهای غربی كه نوع داعش را به اذعان خودشان ابتدا مطرح كرده‌اند، همین است كه در راستای منافع خودشان در منطقه، جلوی این اندیشه‌های پیشرو و انسجام و وحدت كشور‌های اسلامی منطقه را بگیرند.

 

یعنی شما واقعا این خطر را حس می‌كنید؟

بله، ریشه ایده جنگ تمدن‌ها همین است. غربی‌ها وقتی روی بنیه اصلی فرهنگ اسلامی و قرآن كریم مطالعه می‌كنند، متوجه خطر آن می‌شوند و به همین خاطر درصدد ایجاد انحراف هستند. راه‌حل را نیز این می‌دانند كه از حدود 200 سال قبل در ایران بهاییت را ایجاد كردند، در پاكستان قادیانی و در عربستان نیز تقویت وهابیت. مجموع این گونه نگاه‌های انحرافی است كه كشورهای اسلامی منطقه را متلاطم كرده است.

 

بازگشت به قرآن چه اثری در رفتار ما می‌تواند داشته باشد؟

اگر اثر سیر تحول قرآن مهندس بازرگان را كه در دوران زندان برازجان تدوین شده است، مطالعه كنید، می‌بینید كه چطور ایشان با روش علمی و آماری، غیربشری بودن این كتاب آسمانی را نشان می‌دهند. اخیرا پروفسور بهنام صادقی از دانشگاه استانفورد امریكا با استفاده از روش «سبك‌سنجی» به ارزیابی نظریه سیر تحول قرآن پرداخته و درستی و صحت مطالعات این كتاب را بر پایه علوم آماری جدید نشان داده‌اند. اصل این كتاب اخیرا در امریكا به انگلیسی منتشر شده و ترجمه آن توسط بنیاد فرهنگی مهندس بازرگان آماده انتشار است. مهندس بازرگان در سیر تحول قرآن نشان می‌دهد كه قرآن گوهری ناشناخته در دستان ما است كه متاسفانه ما بیشتردر قبرستان‌ها و مجالس ختم و عزا از آن استفاده می‌كنیم در حالی كه این كتاب هدایتی است و باید خوانده و مورد عمل قرار گیرد (ذلك الكتاب لاریب فیه هدی للمتقین). طالقانی و بازرگان می‌خواستند آیات و آموزه‌های این كتاب را علاوه بر خوانده شدن در رفتار شهروندان و مسوولان ظهور و بروز داشته باشد. امروز متاسفانه شاهد هستیم كه با توسعه دروغ، فساد و آسیب‌های اجتماعی، اخلاق و رفتار فردی و اجتماعی ما با آموزه‌های قرآنی بسیار فاصله دارد و مشمول آن نهیب علی(ع) در نهج‌البلاغه هستیم كه: «نكند كه دیگران در عمل به قرآن از شما پیشی گیرند.»

 

شما تاكید كردید كه مرحوم طالقانی به حاكمیت دین در جامعه به معنای عرفی آن قایل بود. آیا قبل از انقلاب و در دوران مبارزه نیز این دریافت را از ایشان داشتید یا آن را حاصل تجربه كوتاه بعد از انقلاب یا در خلال روزهای انقلاب می‌دانید؟ آیا می‌توانید مستنداتی ارایه كنید كه نشانگر نحوه نسبت دین و سیاست در اندیشه و عمل طالقانی باشد؟

برای پاسخ به این پرسش و نشان دادن ارزش‌های دینی كه مورد نظر بوده است باید آثار طالقانی را قبل و بعد از انقلاب بررسی كنیم. نوع نگاه طالقانی به ویژه در تفسیر پرتوی از قرآن و سایر آثار ایشان روشنگر است. موضوع شناخت انسان در قرآن در آثار طالقانی و بازرگان كاملا برجسته است. به استناد آیات قرآنی، انسان، مختار بنابراین آزاد تعریف می‌شود. اگر اختیار از انسان سلب شود یعنی آزادی از او گرفته شود دیگر ارزشی برای انسان باقی نمی‌ماند. به تعبیر دیگر راه كمال و رشد انسان برخورداری از موهبت اختیار و آزادی خدادادی است. در همین رابطه، این بزرگان ضمن تحلیل شرایط تاریخی ایران مشكل اصلی جامعه ما را فرهنگ استبدادی و حاكمان مستبد كه این موهبت الهی را از انسان‌ها سلب می‌كرده‌اند دانسته‌اند. در مدافعات مهندس بازرگان در دادگاه نظامی سال 43 زیر عنوان «چرا با استبداد مخالفیم» به تفصیل درباره ریشه‌ها و تاثیرات فرهنگ استبدادی درخشكاندن استعدادهای انسان‌ها، اتلاف امكانات جامعه و ایجاد وقفه در برنامه‌های پیشرفت و توسعه توضیح داده‌اند بنابراین اساس اندیشه دینی طالقانی و بازرگان آزادی انسان و رفع استبداد است. ایشان می‌خواستند نه‌تنها مستبد كه فرهنگ استبدادی ریشه‌كن شود. در این زمینه نهادهای مدنی و اجتماعی تشكیل دادند تا زمینه این كار فراهم شود. مرحوم طالقانی برای روشن شدن دیدگاه اسلامی نسبت به فضیلت عدالت كه بعد از شهریور 20 توسط حزب توده در سطح روشنفكران مطرح شده بود كتاب «اسلام و مالكیت» را در دهه 30 نگاشت. طالقانی تمام ادبیات قبل از ماركسیستی را در این كتاب نقل و بعد نظرات ماركس و انگلس در كاپیتال و سایر كتاب‌ها را بیان می‌كند و در نهایت توضیح می‌دهد كه چرا اسلام با این راهكار برای دستیابی به عدالت موافق نیست. او می‌نویسد كه مالكیت جزو نیازهای فطری و نفسانی انسان است و نمی‌توان آن را از انسان سلب كرد. بعد آیات قرآن مربوط به قسط (آیه 25 سوره حدید) را مطرح می‌كند: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الكتاب و المیزان، لیقوم الناس بالقسط. یعنی همه پیامبران آمدند و آگاهی دادند تا مردم قیام به قسط كنند. در این آیه تاكید شده كه مردم باید زمینه اقامه قسط و عدالت را پیدا كنند، نه اینكه حاكمان، احزاب پیشتاز یا... باید عدالت را برپا كنند. بر اساس این آموزه قرآنی ابتدا مردم باید آگاه شوند و در یك فرآیند دموكراتیك قسط در جامعه برپا شود. راهكار، دیكتاتوری پرولتاریا نیست بلكه انسان‌ها باید با اختیار خودشان به اهمیت قسط پی ببرند و زمینه‌های عدالت اجتماعی در جامعه فراهم شود. این بحث قیام به قسط در آثار طالقانی جایگاه ویژه‌یی دارد. بر عكس كسانی كه می‌گویند طالقانی سوسیال دموكرات بود، ایشان نظریات سوسیالیستی و تمركز قدرت در دولت را رد می‌كنند. ایشان در سخنرانی‌های بعد از انقلاب به كرات درباره شوراها و تفویض اختیارات به مردم بحث می‌كنند. آزادی، عدالت، كرامت انسانی و حق تعیین سرنوشت انسان، پایه‌های اندیشه طالقانی و بازرگان است. هدف ایشان در نهایت حضور فرهنگ دینی در عرصه عمومی است. این تفاوت نگاه طالقانی و بازرگان و سحابی با جریان‌های چپ است كه در آثارشان كاملا مشهود است. در این گفتمان ضمن آنكه حاكمیت ارزش‌های دینی در جامعه مطرح می‌شود اما میان دین و قدرت فاصله هست. البته باید تاكید كنم كه امروز این شفافیت با تجربه سی و چند ساله بیشتر از گذشته است. مرحوم بازرگان در بحث آخرت و خدا همین مطلب را شفاف می‌كنند.

 

ما در واقع در این كتاب با یك مهندس بازرگان جدید آشنا می‌شویم كه به نقد آرای قبلی خود می‌پردازد. آیا قبول دارید؟

خیر، نقد نیست. من جلسات سمینار بررسی یادداشت «آخرت و خدا» مهندس بازرگان را در انجمن اسلامی مهندسین اداره می‌كردم و خود نیز نقدی بر نوشته ایشان ارایه كردم. ایشان در حاشیه نوشته من توضیحاتی اضافه كردند كه عینا در چاپ جدید در مجموعه آثار منعكس شده است. ایشان تاكید می‌كنند كه نظر من با گذشته متفاوت نیست بلكه این تنها تداوم و تكمیل نظرات گذشته من با توجه به تجربه بعد ازانقلاب است. البته دكتر سروش در مراسم ترحیم مهندس بازرگان در حسینیه ارشاد گفت كه مهندس بازرگان با این كتاب خط قرمزی بر آرای پیشین خودشان كشید!‌اما به نظر من این تفسیر دكتر سروش ناصواب است.

 

وقتی از شما درباره آیت الله طالقانی پرسیده می‌شود، شاید ناخودآگاه به مهندس بازرگان هم اشاره می‌كنید و با اندیشه و آثار ایشان پاسخ می‌دهید. گویی این دو، یك روح در دو كالبد هستند. آیا تفاوتی میان این دو نبود؟

چرا، البته بینش آنان یكی بود اما منش‌شان متفاوت بود.

 

این تفاوت در منش را چگونه تشریح می‌كنید؟

منش طالقانی به عنوان یك روحانی با مهندس بازرگان متفاوت بود. روحانیت شیعه همواره ملجا و پناه مردم بوده است.

 

البته مهندس بازرگان می‌گفت كه حسن طالقانی این است كه آخوند (در معنای مصطلح آن) نیست!

در هر حال آیت‌الله طالقانی، روحانی و پایگاه و پناه همه اندیشه‌ها بود. وقتی فداییان اسلام مورد فشار قرار گرفتند، ایشان با تمام مخالفتی كه با روش آنان داشت، آنها را در خانه‌اش پناه داد.

 

البته این اقدام ایشان محل مناقشه است چون در این زمینه انتقاداتی به ایشان مطرح است.

در این خصوص توضیح خواهم داد اما وقتی خاطرات آقای محمد علی عمویی از افسران حزب توده را می‌خوانید، می‌بینید كه ایشان در دوره‌یی كه با مرحوم طالقانی هم بند بود، چقدر از خصوصیات و خلقیات ایشان متاثر می‌شود. طالقانی با گروه‌های مختلف ارتباط داشت و معتقد بود كه آنان انسان‌هایی با فطرت پاكند كه به دنبال عدالت و آرمان خواهی هستند. او نگاهی توحیدی به گروه‌های مختلف داشت و می‌گفت اگر ماركسیست شده‌اند، به دلیل فطرت پاك‌شان همواره امكان بازگشت برایشان وجود دارد.

 

بحث ما راجع به فطرت پاك انسان‌ها یا اعتقادات حزب توده نیست اما مشخصا راجع به گروهی مثل فداییان كه مرحوم طالقانی دست‌كم در نظر با آنها مخالف بود و مشی متفاوتی داشت، چه توجیهی برای حمایت از ایشان داشت؟ آیا ما امروز می‌توانیم با توجیه فطرت پاك از گروه‌های تندرو و رادیكال حمایت كنیم؟ مرحوم طالقانی با وجود همه آزاد اندیشی و سخن گفتن از اسلام رحمانی چطور می‌توانست از گروه‌های تندرو حمایت كند و آنها را حتی فرزندان خودش بخواند؟ این مساله را برای نسل امروز واكاوی كنید.

من البته دفاع مطلق از كسی نمی‌كنم و نمی‌گویم كه ایشان معصوم هستند بلكه قصدم توضیح تاریخی است زیرا با این بزرگان بودم. نباید فداییان اسلام و سایر گروه‌های سیاسی آن زمان را با جریانات تندروی امروز مقایسه كرد. فداییان اسلام جوانان پاك بودند. خود من به خاطر دارم كه وقتی نواب صفوی و واحدی در مدرسه جلوخان مسجد شاه (امام خمینی) سخنرانی می‌كردند، در آن سخنرانی‌ها شركت می‌كردم. دراین سخنرانی‌ها، شور و هیجانی عجیب در مخاطبان ایجاد می‌شد. آنها جوان‌هایی فاقد پختگی و بینش سیاسی بودند كه تحت تاثیر احساس مذهبی دست به ترور زدند. ضمن آنكه گفتمان جهان آن روز نیز خشونت را نفی نمی‌كرد. آن زمان دوران انقلاب‌ها بود و ترورها به شكل امروز مورد انتقاد نبود. وقتی موتلفه حسنعلی منصور را ترور كردند، آن روز كسی آنان را نقد نكرد. حدیثی از پیامبر (ص) هست كه می‌گوید در اسلام ترور وجود ندارد. این جوانان پاك در شرایط بعد از كودتای 28 مرداد امنیت نداشتند. طالقانی در شرایط بعد از كودتا، در خانه خود به آنان پناه داد و این به معنای تایید خط مشی و عملكرد آنان نیست. در آثار طالقانی هیچ جا عملكرد آنان تایید نشده است. این روش را در مورد مجاهدین خلق اولیه نیز می‌توان دید. طالقانی به عنوان یكی از اعضای شورای مركزی نهضت نسبت به این جوانان علقه داشت. همه ما نسبت به ایشان علقه داشتیم. خود من هم در سال 1350 كه به ایران بازگشتم، دررابطه كمك به آنها به زندان رفتم. منش مهندس بازرگان این بود كه وقتی در مقابل مجاهدین قرار گرفت و برخی از مبانی اندیشه آنها را در كتاب‌هایی چون شناخت و اقتصاد به زبان ساده مخالف بینش خود دید، با آنها مرزبندی پیدا كرد. شیوه زندگی‌اش نیز به گونه‌یی بود كه نمی‌توانست با آنها حشر و نشر داشته باشد اما طالقانی كه زندگی ویژه‌یی داشت، می‌توانست با این جوانان ارتباط داشته باشد. طالقانی می‌خواست با آنها ارتباطش را حفظ كند و آنها را از انحراف بازدارد. تا آخرین روزهای زندگی‌اش بعد از انقلاب نیز می‌خواست از انحراف مجاهدین جلوگیری كند. این منش طالقانی با منش بازرگان متفاوت است اما گفتمان‌شان از آن حیث كه دنبال فكر آزادی، دموكراسی، حقوق بشر و عدالت بودند، یكی بود.

 

در اختلافاتی كه میان جریان‌های مذهبی در دهه 1330 به وجود آمد، مثلا مرزبندی‌هایی میان مرحوم آیت‌الله بروجردی و شهید نواب صفوی پدید آمد، مرحوم طالقانی به كدام جریان نزدیك‌تر بود؟

من البته اظهارنظر خاصی در این مورد از مرحوم آیت‌الله طالقانی ندیده‌ام اما معتقدم ایشان برای مرحوم آیت‌الله بروجردی به عنوان كسی كه محور اصلی مدیریت حوزه بود، احترام خاصی قایل بودند.

 

در خیلی از جاها نیز مرحوم طالقانی نماینده آیت‌الله بروجردی بود، مثل نامه‌یی كه آیت‌الله بروجردی برای شیخ شلتوت نوشت و مرحوم طالقانی آن را ارایه كرد.

بله، این طور است. البته طالقانی فداییان را نیز به عنوان جوان‌هایی مبارز می‌دید اما روش‌های آنها را نیز تایید نكرد.

 

اما هیچ جا آیت الله طالقانی مخالفت صریحی نیز با عملكرد فداییان از ماجرای كسروی گرفته تا سوءقصد به جان دكتر فاطمی نكردند؟

اصولا ترور و خشونت با بینش طالقانی سنخیتی ندارد اما اظهارنظر خاصی را در خاطر ندارم.

 

شما از تفاوت منش ضمن یكی بودن بینش و گفتمان سخن می‌گویید. مرحوم طالقانی در همان سال 1358 فوت كردند. آیا فكر نمی‌كنید اگر ایشان زود از دنیا نمی‌رفت، با توجه به منش و روشی كه داشت و آن جنبه شیخوخیت و ارتباطات گسترده و مثبتی كه با جریان‌ها، گروه‌ها و نیروهای مختلف داشت، می‌توانست مسیر وقایع را به گونه‌یی دیگر رقم بزند؟

قطعا این طور است. به نظر من اگر بزرگانی چون طالقانی، مطهری و بهشتی زنده بودند، تحولات دهه 1360 به شكل دیگری رقم می‌خورد.

 

شما می‌گویید كه كتاب آخر مرحوم بازرگان تكمیل اندیشه‌های پیشین ایشان بوده است. آیا فكر نمی‌كنید كه اگر مرحوم طالقانی حضور داشت و همان تجربه مرحوم بازرگان را از سر می‌گذراند، ایشان هم كتابی در تكمیل اندیشه‌های خودشان می‌نوشت؟

البته پیش‌بینی كار دشواری است اما احتمالش بالاست. با توجه به نزدیكی طالقانی و بازرگان این احتمال هست كه ایشان هم خودشان را با تحولات روز هماهنگ و برداشت‌های روز خودشان را از قرآن بیان می‌كردند. به نظر من در همان حدود شش، هفت ماهی كه بعد از انقلاب در قید حیات بودند، نوع سخنرانی‌های‌شان با قبل از انقلاب متفاوت است زیرا احساس مسوولیت می‌كردند و به خاطر برداشت‌هایی كه داشتند نگاه جدیدی اراه كردند. از جمله در آخرین سخنرانی‌شان در 17 شهریور در بهشت‌زهرا بر موضوع شوراها و سپردن كارها به دست مردم اصرار و تاكید دارند. موضوع شورا بعدا در اصول قانون اساسی نیز آمد و ایشان همواره از منادیان شوراها بودند.

 

اما چرا مهندس بازرگان با وجود توصیه ایشان و شناختی كه خودشان از اوضاع داشت، این مسوولیت را پذیرفت؟ به هر حال در زندان به مهندس بازرگان می‌گفتند آیت‌الله بازرگان و به مرحوم طالقانی می‌گفتند مهندس طالقانی!

به نظر من مهندس بازرگان یك احساس وظیفه تاریخی برای پذیرش این مسوولیت داشت. زیرا فكر می‌كرد اگر این مسوولیت را نپذیرد، هیچ كس نمی‌تواند در این شرایط این مسوولیت را بپذیرد و در آن شرایط بحرانی كشتی جامعه و نظام را در این اقیانوس پر تلاطم به ساحل برساند.

 

البته گویا توصیه شهید مطهری هم نقش داشته است.

بله، معرفی شهید مطهری بسیار موثر بوده است. بقیه اعضای شورای انقلاب مثل شهید بهشتی نیز نقش موثری داشتند. همه مهندس بازرگان را از قبل می‌شناختند. به نظر من اگر مهندس بازرگان این مسوولیت را نمی‌پذیرفت، هیچ شخصیتی را نمی‌شناختیم كه چنان جایگاهی داشته باشد كه هم با روحانیت و هم با قشرهای مختلف گروه‌های سیاسی ارتباط داشته باشد و به احترام او تمكین و او را تحمل كنند. اگر شخص دیگری این مسوولیت را می‌پذیرفت، احتمالا كشور سرنوشتی مثل افغانستان می‌یافت. ببینید حزب توده تمام سازمانش را به داخل آورده بود، مجاهدین خلق همه امكانات‌شان را تجهیز كرده بودند، گروه‌های چپ نیز چنین بودند. فقط اشاره كنم كه در 13 آبان ابتدا قرار بود كه دانشجویان تنها چند روز در سفارت باشند اما جریان چپ با وجود مخالفت دولت موقت، شورای انقلاب آنچنان هجمه و موجی ایجاد كردند كه ماجرا به آن شكل پیش رفت تا جایی كه امام كمتر از 48 ساعت این واقعه را مهم‌تر از انقلاب اول و آن را انقلاب دوم خواند. نبوغ امام این بود كه این موج را مهار كرد. این نیرویی كه در 13 آبان به این شكل سازمان یافته بود، در 57 هم حضور داشت و می‌توانست شرایطی مثل افغانستان ایجاد كند. به همین خاطر مهندس بازرگان احساس می‌كرد كه در آینده نمی‌تواند پاسخگوی تاریخ باشد كه در آن شرایط حساس، در حالی كه كسی وجود ندارد كه دوره انتقال نظام را مدیریت كند، از قبول مسوولیت‌ شانه خالی كند.

 

این توجیه شبیه استدلال بختیار برای پذیرفتن سمت نخست‌وزیری در روزهای پایانی انقلاب نیز است. او می‌گوید من هم این مسوولیت را پذیرفتم چون حس می‌كردم بعد در مقابل تاریخ باید پاسخگو باشم اما بحث بعدی این است كه با توجه به اینكه شما با هیات دولت همكاری می‌كردید و در سمت شهردار تهران از نزدیك شاهد وقایع بودید، فكر می‌كنید انتقادی به برخی اقدامات و تصمیمات مهندس بازرگان وارد نیست؟ آیا فكر نمی‌كنید اگر برخی كارها انجام می‌شد و برخی كارها انجام نمی‌شد، برای پیشبرد پروژه اصلی ایشان و استمرار دولت بهتر بود؟

من در دولت نبودم زیرا شهردار تهران عضو هیات دولت نیست. دولت موقت 9 ماه بود، من 22 ماه بر سر كار بودم. در واقع من تنها فردی بودم كه اجبارا ماندم؛ هم در دولت موقت، هم در دولت شورای انقلاب و هم در دولت شهید رجایی حضور داشتم. در نهایت هم با مشكلاتی كه پیش آمد، استعفایم را به خود امام دادم كه روز بعد پذیرفته شد. دولت موقت همان طور كه در حكم‌شان در 15 بهمن 1357 آمده است، دولت انتقال است. گفتند این كار را انجام دهید و قانون اساسی را تصویب كنید و وقتی قانون اساسی تصویب شد، مردم دولت را انتخاب می‌كنند و شما كنار می‌روید. یعنی از ابتدا موقت بودن دولت مشخص بود اما مسائل و مشكلاتی كه دولت موقت و مهندس بازرگان داشتند در كتابی با همین عنوان به همت مهندس عبدالعلی بازرگان منتشر شده است. در این كتاب سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های مطبوعاتی، نوشته‌ها و یادداشت‌های همان چند ماه دولت موقت منتشر شده است. دولت موقت در شرایط بسیار سختی قبول مسوولیت كرد زیرا از یك سو بخشی از روحانیت كه دنبال مسائل بود، حزب جمهوری اسلامی را تاسیس كرده بود و برای گرفتن مسوولیت ها زمینه‌سازی می‌كرد و از سوی دیگر حزب توده، مجاهدین خلق و بقیه گروه‌های سیاسی و حتی اشخاصی مثل قطب‌زاده و بنی صدر نیز به دنبال قدرت بودند یعنی همه گروه‌های اجتماعی با دولت موقت تقابل داشتند. حتی دوستان نزدیك نهضت هم با دولت موقت هماهنگ نبودند. مرحوم قطب‌زاده به عنوان رییس صدا و سیما حتی برنامه‌های جدی دولت و شهرداری را پوشش نمی‌داد. مثلا ما آخرین جمعه سال روز پاكسازی تهران را داشتیم كه هیچ تصویری از آن در تلویزیون منعكس نشد. ما نخستین نوروز سال «دیدار نوروزی» را با حضور هیات دولت و اقشار مختلف مردم در استادیوم 100هزار نفری آزادی برگزار كردیم كه با استقبال عظیم جمعیت مواجه شد، اما هیچ تصویری از آن در صدا و سیما ارایه نشد. همه دنبال قدرت بودند و به دولت موقت حمله می‌كردند. توان دولت موقت هم محدود بود. نیروهایی كه جذب شده بود به كارشان برای دوره انتقال آشنا بودند. خود من تخصص و تحصیلاتم مهندسی حمل و نقل ترافیك بود و از هشت سال پیش از انقلاب به عنوان مهندس مشاور با شهرداری تهران همكاری داشتم و با مسائل شهر تهران آشنا بودم و تجربه مدیریت داشتم. بنابراین وقتی وارد شهرداری تهران شدم توانستم آن را اداره كنم. كارهایی كه در دو سال اول انقلاب انجام یا شروع شد، عموما زیرساختی بوده كه در دوره‌های بعد ادامه پیدا كرده است. مهندس طاهری در وزارت راه، مهندس تاج در وزارت نیرو، مهندس معین فر در سازمان برنامه و بودجه، مهندس كتیرایی در وزارت مسكن و شهرسازی و... همه تجربه داشتند و مدیر بودند. اما آنقدر فشار كار زیاد بود كه بنیه و توانی باقی نمی‌ماند كه بتوانند كار بیشتری انجام دهند. شما حجم كارهای انجام شده را در نظر بگیرید. چرا كارهای انجام نشده را می‌بینید؟ اگر مهندس بازرگان فرصت داشتند و وقت داشتند كه با جوانان ارتباط بیشتری داشته باشند، شاید مشكل اشغال سفارت پیش نمی‌آید كه كسانی اشغال سفارت را هدایت كنند. اما دولت موقت منفعل نیز نبود. مثلا فكر تاسیس جهاد سازندگی را دكتر بنی‌اسدی مطرح كرد و در شورای انقلاب ادامه یافت. البته اگر ظرفیت‌ها بیشتر بود، كارهای بهتری می‌شد صورت بگیرد. به نظر من مهندس بازرگان و وزرا از جمله خود من كه روزی 18 ساعت كار می‌كردیم، آنچه در توان داشتیم در آن شرایط بحرانی انجام دادیم.

 

پرسش من عمدتا از منظر سیاسی است. ببینید مثلا خود مرحوم طالقانی كه از بهترین دوستان مهندس بازرگان بود، با انتساب مهندس امیرانتظام به عنوان سخنگوی دولت مخالف بود. دكتر یزدی و مهندس سحابی نیز مخالف بودند اما مرحوم بازرگان روی این انتخاب پافشاری می‌كند و حوادثی پیش می‌آید كه همه می‌دانیم. از این نظر شما فكر می‌كنید انتقادی به مهندس بازرگان وارد نیست و آیا اگر ایشان به مشاوره‌های اطرافیان توجه می‌كرد، نتیجه بهتری نمی‌گرفت؟

من به خاطر ندارم كه مرحوم طالقانی با انتساب مهندس امیرانتظام مخالف بوده باشند.

 

این را مهندس سحابی در خاطرات‌شان می‌نویسد كه من، دكتر یزدی و آقای طالقانی مخالف بودیم.

دلایل این مخالفت‌ها روشن است. فضا انقلابی بود و از جمله وزرایی كه با كراوات و لباس شیك در هیات دولت ظاهر می‌شد، مهندس امیرانتظام بود. فضای انقلابی این رفتار را برنمی‌تابید اما مهندس بازرگان چنین روحیه و تشخیصی نداشت. در دیپلماسی انقلاب و مذاكره با سفارت امریكا كه از اواخر سال 1356 و اردیبهشت 1357 آغاز شد، من مترجم مذاكرات بودم. مهندس بازرگان، دكتر سحابی مستقیم و آقای احمد صدر حاج سید جوادی غیرمستقیم در این مذاكرات حضور داشتند كه توسط شورای مركزی نهضت آزادی برای دیپلماسی انقلاب انتخاب شده بودند. من از اردیبهشت تا شهریورماه در این مسوولیت حضور داشتم. حجم كار من زیاد شد. آقای امیرانتظام هم از خارج برگشته بودند. مهندس به خاطر ارتباطی كه با امیرانتظام در دوره نهضت مقاومت ملی و خاطره خوبی كه از ایشان داشتند، ایشان را دعوت به كار كردند و امیرانتظام جایگزین من در دیپلماسی انقلاب شد. بعد از انقلاب، جایگاهی كه مهندس بازرگان برای مهندس امیرانتظام می‌توانست در نظر بگیرد، با توجه به روابط اجتماعی خوبی كه داشت، او را به عنوان سخنگوی دولت موقت در نظر گرفت. مهندس بازرگان روی ظاهر خیلی حساس نبود اما جامعه حساسیت داشت. مهندس بازرگان می‌دانست كه امیرانتظام به وظیفه روابط عمومی به خوبی آشناست و به خوبی در این زمینه عمل می‌كند.

 

پذیرش دولت موقت توسط مهندس بازرگان و یاران ایشان با توجه به سابقه فعالیت‌های سیاسی ایشان و شناختی كه از گروه‌های مختلف مثل روحانیون داشتند، ‌آیا درست بود؟ آیا فكر نمی‌كنید دولت موقت با پذیرش مسوولیت و ایفای نقش دولت انتقالی، راه را بر حوادث بعدی هموار كرد؟

ما باید واقعیت‌های آن زمان را محترم بشماریم. انقلاب نتیجه تعامل و همكاری نزدیك دو گروه اصلی روشنفكران دینی و روحانیت بود. البته همه مردم و گروه‌های مختلف و متنوعی در انقلاب نقش داشتند اما واقعیت این است كه در تعامل نزدیك روشنفكران دینی و روحانیت انقلاب شكل گرفت. روشنفكران دینی دامنه حضور و تاثیرشان در قشر روشنفكر و تحصیلكرده بود اما روحانیت توان بسیج توده‌ها را داشت و قدرت اصلی نیز به عهده توده‌های مردم است. یعنی اگر روحانیت و رهبری آیت‌الله خمینی نبود، هرگز انقلاب به این صورت پیروز نمی‌شد. به نظرم سوال را باید این طور مطرح كرد كه آیا همكاری روشنفكران دینی از جمله بازرگان و طالقانی با روحانیت در راستای منافع ملی بوده است یا خیر؟

 

شما فكر می‌كنید جواب پرسش بله است.

بله، به نظر من برای تحول در جامعه ایران روحانیت باید به عرصه عمومی می‌آمد. این حضور از سال 1341 شروع شد. باید این فرآیند طی می‌شد و روحانیت قبول مسوولیت می‌كرد و در فرآیند عمل خودش را نشان می‌داد تا نقاط قوت و ضعف‌ها آشكار شود و جامعه در این فرآیند پالایش شود و آنچه در راستای منافع ملی است، شكل بگیرد. البته برای طی این فرآیند هزینه‌هایی باید پرداخت می‌شده است. این كمترین میزان هزینه‌هاست كه ما باید می‌پرداختیم. در قرون وسطی حدود پنج قرن طول كشید تا این فرآیند شكل گرفت. از انقلاب مشروطه تاكنون حدود 100 سال بیشتر نگذشته است. ما به دلیل فرهنگ استبدادی‌مان عجول هستیم و می‌خواهیم یك‌شبه ره 100 ساله طی كنیم. طی شدن این فرآیند و زمانمند بودن فرآیند برای ما كمتر قابل قبول است به همین دلیل به این جمع‌بندی‌های اشتباه می‌رسیم. باید به مسائل نگاه تاریخی و فرآیندی داشته باشیم. به لحاظ تاریخی، به نظر من، كار طالقانی و بازرگانی و سحابی در راستای منافع ملی بوده است، هزینه‌هایی هم پرداخت شده است، اما به ناچار این فرآیند باید طی می‌شده است تا تمام نهادهای اجتماعی در جایگاه طبیعی خودشان قرار بگیرند و ذهنیت مردم نسبت به همه گروه‌های اجتماعی واقع‌بینانه شود. اگر ما بحث آزادی و حاكمیت ملت را پیگیری می‌كنیم، باید شرایط را به گونه‌یی رقم بزنیم كه مردم در یك شرایط واقع بینانه تاریخی بتوانند حاكمیت ملی را تجربه كنند.

 

با این حساب شما فكر می‌كنید كه پروژه طالقانی و بازرگان و به طور كلی روشنفكری دینی امروز هم زنده‌تر از آن زمان است. چون تجربه‌های این سال‌ها را نیز داشته است. آیا این ارزیابی را می‌پذیرید، زیرا از سوی دیگر برخی نقدهایی به پروژه روشنفكری دینی دارند و معتقدند كه نهایت آن به اقتدارگرایی ختم می‌شود.

این گفتمان ابتدای انقلاب و در دهه 1360 در حلقه محدودی طرفدار داشت. اما اگر سیر تحولات آن را در دهه‌های 60، 70، 80 و 90 دنبال كنیم، شاهدیم كه روز به روز زنده‌تر و پرتوان‌تر شده است. بسیاری از كسانی كه در آن سال‌ها در تقابل با این گفتمان بودند، امروز خودشان منادی این گفتمان هستند. بحث شخص و افراد نیست، بلكه بحث گفتمان است. به نظر من این گفتمان امروز زنده و پویاست، حساسیت‌ها نسبت به این گفتمان نیز نشانگر زنده بودن آن است. این گفتمان به اعتقاد من می‌تواند در راستای منافع ملی این فرآیند را تقویت كند. البته از نقد باید استقبال شود. طبیعی است كسانی كه بعد از انقلاب هزینه پرداخت كرده‌اند، از هر جناح و گروهی ممكن است با فعالیت قانونی و مسالمت‌آمیز این گفتمان موافق نباشند. عده‌یی از گروه‌ها مثل سلطنت‌طلب‌ها هم كه به دنبال براندازی بوده و هستند، با گفتمان طالقانی و بازرگان مخالفند و به همین خاطر با خاتمی و روحانی و با هر كسی كه این گفتمان را بپذیرد، مخالفند زیرا بقای آنان در گروی شكست خوردن این گفتمان است. اگر این گفتمان شكست نخورد، گفتمان براندازی حذف می‌شود.

 

فكر می‌كنید این گفتمان با دولت آقای روحانی چه نسبتی دارد؟

من فكر می‌كنم كه آقای دكتر روحانی هم در راستای همین گفتمان عمل می‌كند، به همین خاطر هم فشارها از همه سو به دولت وارد می‌شود.

 

نكته 1

منش طالقانی به عنوان یك روحانی با مهندس بازرگان متفاوت بود اما طالقانی و بزرگان با یكدیگر تعامل داشتند و در نتیجه وقتی از گفتمان طالقانی صحبت می‌كنیم نباید فراموش كنیم كه این همان گفتمان بازرگان و به عبارت دقیق‌تر گفتمانی است كه بعدها به عنوان روشنفكری دینی از آن یاد شد. به نظر من محور اصلی این اندیشه بازگشت به قرآن است. این دیدگاه را نخست سیدجمال‌الدین اسدآبادی در عصر مشروطه مطرح می‌كند اما او راه درستی طی نمی‌كند

نكته 2

طالقانی اصلاح جامعه را بر خلاف سید جمال، از درون جامعه و ایجاد تحول فرهنگی و اجتماعی می‌دیدند. امروز نیز ما بیش از شهریور 1320 در جامعه نیاز به بازگشت به قرآن داریم زیرا در جامعه ما نیز پیرایه‌ها و خرافات كم نیست ضمن آنكه در منطقه ما گرایش‌های انحرافی به نام اسلام و خشونت‌های عریانی كه در این كشورهای اسلامی به اسم اسلام در جریان است، شاهدشان هستیم. در نتیجه نیاز به بازگشت به قرآن و آشنایی با اسلام اصیل كه انسانی، رحمانی و دور از خشونت و توام با عقلانیت است، داریم. این امر نشان‌دهنده ضرورت بازگشت به اندیشه طالقانی و بازرگان است.

روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: