1396/11/23 ۰۹:۲۰
انقلاب در هر جامعهای زمانی معنا پیدا میكند كه مفهوم امر سیاسی پیش مقدمه آن باشد. درواقع بدون وجود حیات سیاسی صحبت كردن از یك انقلاب تمامعیار، بحثی تهی خواهد بود. حیات سیاسی در هر جامعه مشخص میكند كه حكمران باید چه ویژگیهایی داشته باشد و اساسا انقلاب باید سمت و سوی چه حاكمیتی شكل بگیرد. انقلاب اسلامی ٥٧ در ایران یكی از درخشانترین تجربیات تاریخ ایران در فضایی سیاسی شكل گرفت كه به نظر بسیاری اساسا سیاستی وجود نداشت و هر چه بود سركوب رژیم پهلوی بود.
حفره اصلی حكومت پهلویها، نادیده گرفتن جامعه سیاسی بود
مرتضی ویسی: انقلاب در هر جامعهای زمانی معنا پیدا میكند كه مفهوم امر سیاسی پیش مقدمه آن باشد. درواقع بدون وجود حیات سیاسی صحبت كردن از یك انقلاب تمامعیار، بحثی تهی خواهد بود. حیات سیاسی در هر جامعه مشخص میكند كه حكمران باید چه ویژگیهایی داشته باشد و اساسا انقلاب باید سمت و سوی چه حاكمیتی شكل بگیرد. انقلاب اسلامی ٥٧ در ایران یكی از درخشانترین تجربیات تاریخ ایران در فضایی سیاسی شكل گرفت كه به نظر بسیاری اساسا سیاستی وجود نداشت و هر چه بود سركوب رژیم پهلوی بود. این موضوع صحت دارد كه رژیم پهلوی به انحای مختلف تلاش میكرد تا مفهوم سیاسی اساسا شكل نگیرد و سیاستزدایی یكی از مهمترین اقداماتی بود كه سرلوحه كار خود قرار داده بود و مردم هر كاری بكنند به جز توجه به امر سیاسی. اما انقلاب اسلامی ٥٧ تیری خلاص بر این شیوه حكمرانی بود. برای درك بیشتر این موضوع گفتوگویی با جواد كاشی، استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی ترتیب دادیم تا بیشتر درباره مفهوم سیاستزدایی و رابطه آن با انقلاب ٥٧ بدانیم. مشروح این گفتوگو را میتوانید بخوانید.
یكی از مهمترین بحثهایی كه اخیرا شما در پهنه سیاست و علم سیاست مطرح كردهاید مفهوم سیاستزدایی و تاثیر آن بر جامعه است كه با همین عینك هم تحولات تاریخی را تحلیل كردهاید. اگر به روزهای پیش از انقلاب ایران بازگردیم چه میزان رژیم پهلوی را یك رژیم سیاستزدا میدانید؟ مفهوم سیاستزدایی را وقتی میفهمیم كه به اهمیت حیات سیاسی پی ببریم. حیات سیاسی ناظر به وضعیتی است كه یك جماعت انسانی، بهمنزله یك كالبد زنده نسبت به خود جمعیاش، آگاهی دارد؛ وضعیت خود را میشناسد، مخاطرات پیش روی خود را تشخیص میدهد، آیندهنگر است، چشماندازهای فردا را مورد تحلیل قرار میدهد و خلاصه در یك كلام، حیات سیاسی در واقع ناظر به بهره مندی یك جمع از خرد جمعی است. خرد جمعی معنایی به كلی متمایز از خرد فردی دارد. جمع جبری خردهای فردی نیست بلكه به وضعیتی اشاره دارد كه افراد در ترتیباتی خوب طراحی شده، ملاحظات مربوط به وضعیت عمومی را در حساب و كتاب زندگی خصوصی خود رعایت میكنند و بنابر آن ملاحظات درباره نقشه زندگی خود میاندیشند و خلاصه هر فرد همزمان كه منافع و علائق فردی دارد، در سلوك شخصی و زندگی فردیاش، نمایندهای است از یك اراده جمعی. حیات سیاسی در جامعهای وجود دارد كه ضمن بهرهمندی از همبستگیهای بنیادی، مملو از كثرتهای فرهنگی و اجتماعی است. گروههای گوناگون در بستر تنازعات و رقابتها و همبستگیهای متعدد، مستمرا به زایش افقهای تازه در حیات جمعی كمك میكنند. حیات سیاسی با حیات دموكراتیك نسبت وثیقی دارد و فیالواقع ناظر به جوانب پایینی و پایدار سیاست است. خون زندگی برای نهادها و صورت بندیهای بوروكراتیك و كلان سیاست است. سیاستزدایی یعنی هر اقدام و ترتیباتی كه این خون را از كالبد یك سازمان سیاسی تخلیه میكند. فكر میكند میتواند همهچیز را وابسته كند به تدبیرهای یك یا چند فرد یا اقلیتی مشخص. اصولا ذهنیت سیاسی در دولتها و روشنفكران ایران مدرن بعد از مشروطه مبتنی بر نوعی نگاه مدیریتی- مهندسی بوده است. فرض بر این بوده كه قطع نظر از هر گونه چالش و هیاهوی سیاسی میتوان حكومت خردمندانهای ایجاد كرد و خیلی آرام حكومت را به اهدافش رساند. كافی است یك رهبر سیاسی و دستگاه مدیریت داشته باشیم و با یك عهد و پیمان مشترك كشور را از نقطه «الف» به نقطه «ب» برسانیم. با این نوع نگاه كسی مثل محمدرضا شاه فكر میكرد میتواند كشور را به دروازههای تمدن بزرگ برساند. درواقع محمدرضاشاه پهلوی روی كاغذ اشتباه نمیكرد او درآمد نفت، بودجه كشور، اقبال نهادها و موسسات اقتصادی دنیا را مشاهده میكرد و به این نتیجه میرسید كه كشور را به راحتی میتوان به پیشرفت و توسعه دلخواه رساند. آن چیزی كه شاه در اوج قدرت خود نمیدید ضرورت وجود یك جامعه زنده، بیدار، سرحال و هوشیار بود كه برای بستر پیشبرد قابل اعتماد هر هدف سیاسی بود. سیاست به مدیریت خردمندانه قابل تقلیل نیست. درست مثل وجود اراده نیرومند است در یك بدن ناتوان و فاقد خرد. هیچ چیز به هیچ كجا نمیرسد و در بسیاری از موارد عملكرد رهبر و تصمیمگیر سیاسی نتایج معكوس به بار میآورد. نگاه توسعهگرای رژیم پهلوی از همین سنخ است. در نوع نگاه آنها سیاست همان مدیریت است كه درواقع پیچیدگی و تنوع فضای جامعه مدنی را نادیده میگیرد و صرفا به این فكر میكند چگونه كشور و مردم آن را به سمت و سوی هدف مورد نظر خود پیش ببرد. رهبر توسعهگرا باید به این نكته بیندیشد كه طرح او برای توسعه، چگونه قرار است با مقتضیات و مطالبات و خواستههای متعارض و ناسازگار مردم در یك كشور چند ده میلیونی سازگار بیفتد.
درواقع انقلاب اسلامی را میتوان نتیجه شكست این شیوه حكمرانی دانست؟ رژیم پهلوی بر نیروهای كارشناس و زبدهای تكیه كرده بود. بنابراین چندان نمیتوان در بخش كارشناسی به او ایراد گرفت. رضاخان و محمد رضاشاه، در عمل نیز اقدامات مهمی انجام دادند. اما حفره و چالش اصلی نگاه آنها، نادیده گرفتن جامعه سیاسی بود. همان قدر كه شاه از فضای عمومی غفلت داشت، فضای عمومی نیز چندان دلمشغول و متوجه اقدامات شاه نبود. فضای عمومی در پناه غفلت نظام مستقر، تكاپوها و پویشهای عمیق خود را دارد. نیروهای سیاسی مختلف و ایدههای تازه در آن جولان میدهند. چشماندازها و اهداف و غایات تازه در آن سامان پیدا میكند. تشكل مقتضی خود را پیدا میكند. گویی در كنار آنچه شاه دلمشغول آن بود، جامعه سیاسی برای خود تشخص پیدا كرد و دل مشغول برنامه و راه تازه خود شد. انقلاب اسلامی سال ١٣٥٧، حاصل تفوق دلمشغولی جامعه بر دلمشغولی شاه شد. یك باره شاه دید قدرتی چندین برابر همه نیروی او سامان یافته است و همین قدرت ظرف چند ماه او را از دایره قدرت به بیرون پرتاب كرد. میتوان مدیریت پهلوی را نوعی مدیریت كور دانست كه به لوازم سیاسی پیشبرد اهدافش واقف نبود.
در واقع شما به گروههای حاشیهای شده در متن دوران پهلوی اشاره میكنید. دقیقا همینطور است. شاه طبق محاسبات خود نماینده مردم در سطح عام است. خواست او و اراده او، خواست و اراده عمومی است. آگاه است كه جماعتهای جدیدی با او مخالفند. اما تصورش این است كه آنها اقلیتهایی هستند كه هیچوقت صدایشان به هیچ كجا نمیرسد. رسانههای رسمی را میبیند كه تنها خودش در محور است. وقتی در جمع مردم حاضر میشود گروههای كثیری را مشاهده میكند كه برای تماشای او صف كشیدهاند و هلهله میكنند. وجود چند مخالف گمنام چه اهمیتی دارد كه شاه در كانون قدرت به آنها توجه كند؟ ضمن اینكه سازمانهای اطلاعاتی - امنیتیاش به او اطمینان میدهند همهچیز تحت كنترل است. اما و صد اما، آنها كه از بام قدرت ریز دیده میشوند، این پایین و در مناسبات خرد فرهنگی و اجتماعی فرصتهای فراخی برای گسترده شدن و تولد و تولید و زایش دارند. آنچه محمدرضا تا آخرین روزها به آن وقوف پیدا نكرد، كثیری از مردم بودند كه اصولا به حاشیه رانده شده بودند. هیچ كجا دیده نمیشدند، به درستی زبان نظام مستقر را نمیفهمیدند و از مقاصد آن بیاطلاع بودند. به كلی نسبت به سازوكارهای جاری در قدرت بیگانه بودند. بیگانه ماندن به معنای وانهادن به خود است. آنها كه در حاشیه به خود وانهاده شدهاند، لزوما فاقد قدرت نیستند. با مولفههای خاص خود حركت میكنند، دنیایی میسازند مقتضی خود. متنی میسازند كه در آن دیده شوند. یك خانواده پر جمعیت را تصور كنید. اگر پدر و مادر به یكی دو سه نفر از بچهها توجه كنند و چند نفر دیگر را مورد بیتوجهی قرار دهند، آنها محو نمیشوند، آنها هم شور زندگی و میل به بزرگ شدن و دیده شدن دارند، تكاپوی خود را میكنند و اگر در خانه دیده نمیشوند، نظم خانه را به هم میریزند، اقتدار پدر را به سوال میگیرند و بسترهایی میگشایند كه اگر نه در خانه در جاهای دیگر دیده شوند. در جامعه سیاسی اقشار به حاشیه رانده شده هر چه بیشتر احساس نادیده گرفته شدگی میكنند احساس سیه روزی بیشتری به آنها دست میدهد. آنها احساس بدبختی و بیآیندگی میكنند. برای رهایی از همین حس است كه یوتوپیا میسازند، قهرمان میآفرینند، اسطورههای بزرگ خلق میكنند. بیهویتند، بنابراین برای بهره مندی از هویت، الگوهای ایدهآل ویژه خود را خلق میكنند.
نقدی كه به این دیدگاه وجود دارد این است كه بنا به تحلیلهای بسیاری انقلاب ایران را باید یك انقلاب طبقه متوسط دانست كه اساسا طبقه یا گروهی محذوف نبودند و از قضا اگر نگویم در متن اما خیلی هم حاشیهای هم نبودند. اساسا چرا باید انقلاب ایران را متعلق به طبقات حاشیهای دانست؟ مقصودتان طبقه متوسط از نظر اقتصادی است. انقلاب را طبقه متوسط هدایت كرد اما طبقه متوسط در حاشیه ماند. شاه یك طبقه متوسط ساخته بود كه همان طبقات و گروههای نوكیسهای بودند كه همزمان با افزایش قیمت نفت در شهرهای بزرگ گسترده شده بودند. بله اینها در كانون بودند حاشیه نبودند. اما فراموش نكنید همین طبقات هم برای سبك زندگیشان، هیچ تكیهگاه معنوی نداشتند. بنابراین اگر چه با سبكی اروپایی زندگی میكردند اما در یك جامعه مذهبی با وجدان معذب حضور داشتند. معلوم نبود كه پدر بتواند فرزند خود را چنان هدایت كند كه بتواند مثل آنها زندگی كند. بسیاری از فرزندان همین طبقات، از طریق مدارس و دانشگاهها جذب نیروهای مذهبی و چپ شدند. اما علاوه براین، طبقه متوسط دوران شاه یك جناح سنتی هم داشت. آن طبقه هیچگاه با شاه همراه نشد. هرچه شاه در مسیر توسعه شتابان خود پیش میرفت، این طبقه بیشتر و بیشتر احساس بیگانگی میكرد. این طبقه اگر چه از نظر اقتصادی وضع خوبی داشت، اما در حاشیه قرار داشت. طبقه متوسط، ثروتمند، اما نادیده گرفته شده بود. وحدت این طبقه با تولد طبقه حاشیهای كه حاصل اصلاحات ارضی شاه بود، باعث تولید قدرتی در این پایین شد. پس انقلاب ایران نشان داد سیاست زدایی در دولتهای مدرن مثل رژیم پهلوی همچنان با مشكل مواجه است. این یعنی اساسا سیاست زدایی دركار نبوده است پس ما به این راحتیها نمیتوانیم از مرگ امر سیاسی صحبت كنیم؛ این موضوع را قبول دارید؟ بله دقیقتر این است كه بگوییم، نظام پهلوی به حیات سیاسی و سرچشمه زایندگی در زندگی سیاسی بیتوجه بود اما سیاستزدایی كار او نبود. این اتفاق تا حد زیادی در فضای پس از انقلاب رخ داد. ببینید نظام پهلوی اساسا با دین سروكاری نداشت. دین همان جوهر و جان حیات جمعی به خصوص در اینجا و در خاورمیانه است. جامعه با دین خود از تعرض شاهان پهلوی در امان بود. بنابراین جامعه با سرمایه بنیادین خود كه همانا دین است، توانست احیا شود. حاشیهها مامنی برای كسب هویت داشتند. افراد زخمی شده از ناكامیهای زندگی در دنیای آن روز پناهگاهی به نام دین داشتند.
در بازخوانی شما از انقلاب اسلامی، نقدی كه ممكن است وجود داشته باشد تاكید شما بر مفهوم سنت و مدرنیته و كشمكشهای آن است. آیا به نظر شما زمان آن نیست كه بپذیریم در سال ٥٧ ما جامعهای مدرن با مطالبات مدرن داشتیم و دیگر اینگونه دوگانهسازیها كارساز نیست؟ من بر مفهوم سنت و مدرنیته تاكید ندارم. بر هویتهای اجتماعی تاكید دارم مثل مذهبیون كه میخواهند در جامعه و سیاست صدایی داشته باشند و ندارند. به این اعتبار نسبت به سازمان سیاسی بدبین هستند و این دو نمیتوانند با هم ارتباط برقرار كنند. من هم با این مساله موافق هستم كه در دنیایی مدرن همه ما مدرن شدهایم. همین مطالبه مذهبیون را برای اینكه در عرصه سیاسی نماینده داشته باشند میتوان یك مطالبه مدرن دانست. به قول هابرماس مدرنیته از اساس این ایراد را داشت كه امكان حضور دینداران در عرصه عمومی را در هیچ جا فراهم نكرد بنابراین امروزه جنبشهای بنیادگرا همان واكنش نیندیشیده دینداران به حاشیه رفته است تا در متن جایی برای خود پیدا كنند.
تاكید عمده تحلیل شما برای تحلیل انقلاب ایران روی مفهوم هویت به خصوص در بحث اسلام سیاسی است. به نظر شما تاكید بیش از اندازه بر هویت، عوامل دیگر تحلیل انقلاب را نادیده نمیگیرد؟ بدون شك. همه مسائل را نمیتوان و نباید به منازعات هویتی تقلیل داد. من به این تنازعات بیشتر میپردازم اما حتما عوامل دیگری هم در تحلیل انقلاب هستند كه باید مورد بررسی قرار گیرند. پارامترهایی مانند شكاف طبقاتی و مسائل اقتصادی كه نمیتوان به آنها بیتوجه بود.
در این نگرش هویت محور متفكرانی مثل شریعتی و جلال آل احمد به مساله بازگشت به خویشتن میپرداختند آیا از دیدگاه هویتی، انقلاب ایران را میتوان یك حركت رو به گذشته دانست؟ ببینید هر سخن معطوف به ساختن یك هویت لاجرم رجوع به یك بنیاد میكند و تا حدی بنیادگراست. چنانكه خود مدرنیته اساسا یك پروژه بنیادگرا است. رنسانس به نحوی رجوع به گذشتهای مثل یونان و رم است بنابراین این مساله گریزناپذیر است كسی مثل دكتر شریعتی درواقع به یك نقطه طلایی ارجاع میدهد. نقطهای كه پشت سر ما است برای اینكه یك سازمان هویتی را امروز مستقر كند اما دكتر شریعتی به هیچوجه متفكر سلفی نبود درواقع او نمیخواهد با این ارجاع ما را به ارزشها و رفتارهای قواعد جامعه بدوی بازگرداند. درست بالعكس او میخواهد امكانی برای ساخت یك هویت دینی فراهم كند كه با دو ارزش آزادی و عدالت غنی شده است كه كاملا مفاهیمی مدرن هستند. یعنی برساختن هویتی كه در منازعات جامعه مدرن ایفای نقش كند. شما در نوشتهها و تحلیلهای تان تاكید زیادی بر مفهوم ایدئولوژی دارید و نبود آن را یك مساله مهم در فضای فكری كشور میدانید. شما روزهای منتهی به انقلاب را كه عمدتا روزهای تحت سیطره ایدئولوژی انقلاب بود را چگونه میبینید؟ من آن روزها را با همه مشكلاتی كه داشت، در مجموع روزهای خوبی میبینم چرا كه جریانها و گروهای سیاسی و سلیقههای متفاوت در آن روزها فعالیت میكردند و حیات داشتند. گروهای مختلف با تشكیلات خودشان و با دستگاههای ایدئولوژیك قادر بودند آرمانهای خودشان را عرضه كنند به این اعتبار فضای روزهای منتهی به انقلاب فضای زنده و پویایی را ایجاد كرده بود. باید به بذرهای باروری یك جامعه سیاسی زنده در آن روزها توجه كرد و در عین حال از امكانهایی هم كه برای خشونت تولید میكرد، دوری كرد.
اگر شما بخواهید از یك منظر كلی انقلاب اسلامی ایران را تحلیل كنید چه دیدگاهی درباره ماهیت آن ارایه میكنید؟ من فكر میكنم انقلاب ٥٧ مانند همه انقلابهای قرن بیستم دو آرمان آزادی و عدالت را داشت اما در عین حال این آرمانها حول و حوش یك نوع آرمان معنوی یا تجربه شرقی درآمیخته بودند. در فضای فكری ایران یك جمعبندی به وجود آمده بود مبنی بر اینكه اگر آرمانهای آزادی و عدالت با یك منظومه ارزشی و معنوی حمایت نشوند سرانجامی نخواهند داشت. آنها با نیهیلیسم منتشر در فضای مدرن درخواهند آمیخت و رهایی آدمی را به ارمغان نخواهند آورد. جمعبندی روشنفكران دینی این سرزمین، به این جا رسیده بود كه باید خداوند را در پهنه دنیای امروز فراخواند. به گمان آنها خداوند میتواند ضامن تحقق و تداوم یك جامعه آزاد و عادلانه باشد. این نكته فیالواقع آن انقلاب ما بود. به عبارتی دیگر، صدای انقلاب ایران، مدرنیته خاصی بود كه میخواست آرمانهای جهان مدرن را در پرتو افقی غیر نیهیلیستی پیش ببرد. این مساله هم به انقلاب و مردم قدرت میداد تا با ایمان هرچه بیشتر راهشان را ادامه دهند. بیجهت نیست كه فوكو به ایران میآمد و تحولات انقلاب را از نزدیك مشاهده میكرد و همچنین این انقلاب نزد متفكران و روشنفكران دنیا اینقدر محبوب بود.
به نظر شما چه ضرورتی برای بازخوانی انقلاب وجود دارد؟ ما نیازمند افق انقلاب هستیم. درواقع دوران انقلاب را نمیتوانیم نادیده بگیریم مانند یك متن، انقلاب را باید بخوانیم. البته با رویكردی انتقادی. البته رویكرد انتقادی كه چندان به وجه درونی آن رویداد بیاعتنا باشد راه به جایی نخواهد برد. آنها كه صرفا بر اساس آنچه شد و بر اساس مدلهایی كه با روح و جان آن رویداد بیگانه است به نقد میپردازند، درنهایت آن را به كل معدوم میكنند. گفتوگوی واقعی با افق دوران انقلاب هنگامی اتفاق میافتد كه نسبت به آنهای درونی آن بیگانه نباشیم. این تنها راه ما برای گشودن افقی به سمت آِینده است. باید با این متن در درون آن گفتوگو كنیم. واقع این است كه افق سیاسی دوران انقلاب، اسلام سیاسی دوران انقلاب به هیچوجه انقلابی واپسگرایانه نیست سخنی است درونگفتمان دنیای مدرن و تلاشی برای احراز هویتی كه ملتزم به آزادی و عدالت است و همچنان اعتقاد دارم سخنی تازه در دنیای امروز ارایه میكند كه باید بدان بیشتر توجه كرد.
منبع: اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید