1396/7/10 ۱۱:۴۲
نگاه تحلیلی به تاریخ تشیع و مهمترین واقعه در آن یعنی قیام عاشورا در دهههای اخیر قوت گرفته است. این ویژگی اساسی دینداری معرفت اندیش و تامل برانگیز است كه در كنار بر پاداشتن شعائر دینی و حفظ و احترام به آنها، بكوشد رویكردی عالمانه و عمیق به رخداد عاشورا داشته باشد، رهیافتی كه در نیمسده اخیر با قوت گرفتن نگاههای نواندیشانه به سنت دینی، از سوی متفكرانی چون استاد شهید مرتضی مطهری و استاد سید جعفر شهیدی پی گرفته شده است.
امام حسین (ع) به صلح پایبند بود
مهمترین وظیفه ائمه تعهدات اجتماعی آنهاست عاطفه شمس: نگاه تحلیلی به تاریخ تشیع و مهمترین واقعه در آن یعنی قیام عاشورا در دهههای اخیر قوت گرفته است. این ویژگی اساسی دینداری معرفت اندیش و تامل برانگیز است كه در كنار بر پاداشتن شعائر دینی و حفظ و احترام به آنها، بكوشد رویكردی عالمانه و عمیق به رخداد عاشورا داشته باشد، رهیافتی كه در نیمسده اخیر با قوت گرفتن نگاههای نواندیشانه به سنت دینی، از سوی متفكرانی چون استاد شهید مرتضی مطهری و استاد سید جعفر شهیدی پی گرفته شده است. عبدالله ناصری، استاد تاریخ اسلام از پژوهشگرانی است كه آثار متعدد و كثیری در زمینه تاریخ اسلام تالیف و ترجمه كرده است كه از آن میان میتوان به «تاریخ مغرب اسلامی و اسلام میان حقیقت و تجلی تاریخی» نوشته عبدالمجید شرفی اشاره كرد. در گفتوگوی حاضر از ناصری درباره زمینهها و شرایط شكلگیری قیام امام حسین (ع) و رویداد عاشورا پرسیدیم و نظر او را در این باب جویا شدیم كه چه شد جامعه اسلامی نیم سده پس از رحلت پیامبر اكرم (ص) به نقطهای رسید كه حق طلبی نواده او را تحمل نكرد و از حاكم جائر و جباری چون یزید بن معاویه پیروی كرد. ناصری در این گفتوگو به مناسبات سیاسی و اجتماعی حاكم بر جامعه اسلامی اشاره میكند و از ظهور گرایشهای فكری و عقیدتی سخن میگوید.
ما درباره امام حسین (ع) اطلاعات زیادی نداریم، از كودكی و رابطه پیامبر با ایشان و امام حسن(ع) جسته و گریخته روایتهایی شنیدهایم اما تا زمان واقعه كربلا جز یكبار در زمان امامت امام حسن(ع) اطلاعات چندانی از ایشان در دست نداریم. درباره این بازه زمانی و رویدادهایی كه حول زندگی امام حسین (ع) اتفاق میافتد، توضیح بفرمایید. اساسا چون تاریخنگاری اسلامی با وقایع صدر اسلام در حدود دو قرن و اندی فاصله دارد، طبیعتا بخشهای زیادی از تاریخ صدر اسلام یا در منابع تاریخی ما خاموش است یا آنچه از این بخشهای خاموش مثل دوران كودكی و قبل از امامت بعضی از ائمه نقل شده اصولا در دوران متاخر و به فاصله ٥-٤ قرن به صورت موجز ذكر شده و حتی گاه اطلاعاتی كه داریم، به طور مثال درباره كودكی امام حسین (ع) یا ائمه دیگر به منابع قرن هفتم به بعد برمیگردد. واقعیت این است كه منابع قدیمیتر و منابع اولیه نیز با وجود فاصله زمانی كمتر، اطلاعاتی جز آنچه كه در منابع قرن هفتم به بعد وجود دارد، به ما نمیدهند كه این روایتها نیز مثل رفتار پیامبر(ص) با حسنین و دلبستگی و وابستگیهای روحی و عاطفی آنها به یكدیگر زیاد نقل و در همین حد نیز خلاصه شده است شده است. برخی مسائل دیگر مثل حضور آنها در بعضی از جنگها و مسائل مربوط به آنها نیز زیاد مطرح نشده است؛ اینكه به طور مثال، آنها در جنگ صفین حضور دارند اما وارد كارزار نمیشوند و حتی توسط برادر ناتنی خود محمد حنفیه نیز مورد اعتراض قرار میگیرند. در منابع تاریخی متاخر آمده است كه امام علی(ع) به او میفرمایند تو فرزند من هستی و آنها فرزندان پیامبرند. در منابع تاریخی هم موجود است كه حسنین، فرزندان پیامبر(ص) نامیده شدهاند. به نكته دیگری در باب خاموش بودن بخشهایی از تاریخ نیز باید توجه داشت؛ اینكه منابع تاریخی ما بر روایت و حدیث و سنت گفتاری مبتنی است و اساسا چون آغاز آن دوره عباسی بوده ولی به جهت نگاه خاصی كه بنیعباس و به ویژه امویان و راویان حدیث وابسته به آنها نسبت به خاندان بنیهاشم داشتند، طبیعی است كه این نقش كمرنگ جلوه داده شود و انگیزه تاریخنگاران در این رابطه مفروض است. همچنان كه ما معتقد هستیم كه تاریخنگاری اسلامی از دوره عباسی شروع میشود حتی درباره امویان به عنوان رقیب و دشمن تاریخی خود نیز ممكن است حق مطلب را ادا نكرده باشند گرچه امویان چهره و نقش و جایگاهشان در تاریخ صدر اسلام برای افكار عمومی تا حدودی نیز روشن بوده اما به هر حال، وقتی قلم در دست دشمن و مخالف قرار گرفت ممكن است از لحاظ علمی، حق مطلب حتی درباره آنها نیز ادا نشود. در واقع، این طبیعت و اقتضای تاریخنگاری اسلامی- ایرانی ما بوده است و به همین جهت، در سلسلههای حكومتی اساسا دولتهایی كه با انقلاب یا غلبه بر دولت قبلی روی كار آمدهاند وقتی تاریخنگاری را شروع میكنند نسبت به دولت پیشین خود كه دولت مخالف یا مغلوب است خیلی حق مطلب را ادا نمیكنند و این سنت در تاریخ نگاری اسلامی-ایرانی ما به ویژه پس از اسلام بسیار چشمگیر است و نه تنها در جغرافیای ایران بلكه كلا در حوزه تاریخ نگاری اسلامی و در جغرافیای اسلامی دیده میشود. بنابراین، جز همان كلیاتی كه در برخی از منابع متاخر نوشته شده و وجود دارد، اطلاعات زیادی درباره حیات امامحسین(ع) قبل از دوره كمال و بلوغ كه مقارن با امامت امامحسن(ع) و خلافت معاویه است در تاریخ وجود ندارد. در واقع، اطلاعات زیادی در دست نیست كه جزییاتی از زندگی كودكی و جوانی و دوران پیشا امامتی ائمه بیان كرده باشد.
درباره ایام جوانی، ازدواج و زندگی خانوادگی امام حسین (ع) چه اطلاعاتی در منابع وجود دارد؟ به همان دلایلی كه پیشتر توضیح دادم درباره همسران یا فرزندان امام حسین(ع) و برخی از شخصیتهایی كه در واقعه كربلا مطرح میشوند و نسبت آنها با امام و حتی اینكه كدامیك از فرزندان ایشان در واقعه كربلا حضور داشتهاند نیز اطلاعات چندانی وجود ندارد. آنچه كه ذكر شده نیز با فاصله زمانی بسیار قابل توجهی حتی نسبت به صدر تاریخ نگاری اسلامی یعنی قرن سوم آمده كه بخشی از آنها به منابع كلامی یا تاریخی برمیگردد كه از قرن هفتم به بعد یا در برخی آثار تاریخی شیخ مفید وجود دارد اما خیلی محدود و گذراست. آنچه را كه میتوان به طور قطعی گفت چیزی است كه از دوران صفویه كه تشیع در ایران رسمیت مییابد و مذهب یكپارچه میشود با رویه مرثیه سرایی و روضه خوانی برای ائمه با نگارش كتاب «روضه الشهدا» كاشفی سبزواری آغاز میشود. تا پیش از این چنین رویهای وجود نداشت زیرا قبل از آن حكومتها همیشه در دست اهل سنت و خلافت عباسی و دولتهای همجوار آنها بود و بعد هم كه امپراتوری عثمانی حاكم میشود. بنابراین، طبیعتا فضایل و مناقب اهل بیت جایی برای گفتوگو و بازگویی برای مردم نداشت. به همین جهت، تاریخ در این مورد بسیار خالی و خلوت است و آنچه را كه میتوان درباره امام حسین(ع) در تاریخ مطرح كرد از دوران خلافت معاویه و به ویژه دوران به خلافت رسیدن یزید و به امامت رسیدن امام حسین (ع) است و بعد نیز واقعه كربلا رخ میدهد. به این نكته نیز باید توجه داشت كه نزدیكترین منبع تاریخی مكتوب درمورد حوادث سال ٦١، «مقتل ابومخنف ازدی كوفی» در نیمه قرن دوم یعنی در حدود صد سال بعد از واقعه عاشورا نگاشته شده كه آن هم از بین رفته است. آنچه كه در حال حاضر نیز به نام این مقتل در بازار كتاب و كتابت وجود دارد، آن مقتل واقعی نیست. نسخه واقعی این مقتل در دست طبری، قدیمیترین مورخ جامع بوده و به همین دلیل، میتوان گفت مستندترین گزارشات درباره حوادث عاشورا همانهایی است كه در تاریخ طبری وجود دارد كه متعلق به آغاز قرن چهارم هجری است. بنابراین، به تعبیر استاد مرحوم سیدجعفر شهیدی، برای درك واقعه عاشورا باید ضمن اینكه به منابع مراجعه میكنیم حتما با توجه به این سنت و واقعیت تاریخ نگاری، تا اندازهای با نگاه عقلانی خود به مساله نگاه كنیم.
درباره مناسبات سیاسی در این برهه زمانی بفرمایید و اینكه چه تحولاتی سبب میشود امام حسین(ع) در سال ۶۱ در مواجهه با امویان، رویكردی كاملا متفاوت با برادر خود اتخاذ كند؟ اصل این موضوع به جایگاه و شأن و حرمتی كه میثاقها و پیماننامهها دارند، برمیگردد كه در قرآن نیز به عنوان یك تكلیف برای مسلمانان آمده است. بر اساس شرایطی كه مجال بحث درباره آن در این گفتوگو نیست، بعد از امام علی(ع) ودر دوران امامت امام حسن (ع) شرایطی به وجود آمد كه امام مجبور شد به صلح با معاویه تن دهد و هر دو تعهد كردند كه این معاهده را به عنوان یك خواست و میثاق عمومی مورد توجه قرار دهند كه حتی برخی از یاران امام حسن (ع) به ایشان اعتراض كرده و نزد امام حسین (ع) رفتند و در روایات موجود است كه ایشان فرمودند «مادامی كه معاویه زنده است و بر میثاق خود پایبند است من نیز اگر باشم همین رویه را ادامه خواهم داد» با اینكه در ١٠ سال آخر دوره خلافت معاویه، امام حسین (ع) امامت داشتند اما آن میثاق نامه را زیر پا نمیگذارند، زیرا توافقی است كه نشان میدهد اهمیت پیمان نامهها از نظر اخلاقی، فطری، عقلانی و حتی از نظر دینی تا چه اندازه در فرهنگ اسلامی و اندیشه دینی ما محترم است حتی اگر با دشمن آشكار و رودررویی مثل معاویه باشد. بنابراین، امام حسین (ع) تغییر رویه داد زیرا از سال ٦٠ به بعد در قبال این میثاقنامه و صلحنامه تعهدی نداشت. در واقع، بنا بر این بود كه معاویه جانشینی را تعیین نكند اما با توصیهای كه امثال مروان حكم به او كردند، جانشین تعیین كرد. گرچه گاه حتی در دوران امام حسن(ع) و نیز امام حسین(ع) رفتارهایی خلاف مفاد صلحنامه از او سر میزد اما با تعیین جانشین، آن تكلیف از امام حسین(ع) ساقط شد. نكته مهم این است كه این تكلیف زمانی كه مردم كوفه و عراق به عنوان یك تقاضای عمومی از امام حسین(ع) دعوت كردند به عراق برود تا با او بیعت كنند نیز از بین میرود. مشخص است كه مهمترین وظیفه ائمه تعهدات اجتماعی آنهاست یعنی آنها به امامت برگزیده نشدهاند تا ما آنها را در تاریخ ثبت كنیم و بعد به طور مثال، بر مصائب آنها سوگواری كنیم یا با فضایل آنها خودنمایی كنیم. ائمه، امامت امت را برعهده داشتند، همچنان كه پیامبر (ص) ٢٣ سال سختی كشیدند تا جامعه را هدایت كرده و بسازند. بنابراین، تكلیف اجتماعی امام حسین (ع) بعد از نقض پیمان و مرگ معاویه برداشته شد اما با این حال، در برابر یك خواست عمومی نیز قرار گرفته بود. یعنی به طور قطع، اگر مردم كوفه از امام تقاضا نمیكردند و آن حجم انبوه نامهها و تقاضاها به مدینه ارسال نمیشد و امام حسین (ع) نیز نماینده خود را نمیفرستاد و گزارشی از او نمیگرفت، به سمت عراق حركت نمیكرد. اما بنا بر تكلیفی كه امام حسین (ع) به عنوان امام جامعه داشتند و در برابر یك خواست و مطالبه عمومی قرار گرفته بودند، باید مسیر دیگری را انتخاب میكردند. به مرحله سوم نگاه كنید؛ وقتی امام حسین (ع) از مكه وارد سرزمین عراق میشوند و خبر شهادت مسلم بن عقیل، هانی عروه و سایر قاصدان به ایشان میرسد و نیز زمانی كه سپاه حربن یزید ریاحی مانع حركت ایشان میشوند، به حر اعلام میكنند كه حال كه مردم كوفه قصد همراهی با او را ندارند و امیر كوفه نیز قاصدان را به شهادت میرساند یا به مدینه برمیگردند یا به یمن یا مكه یا نقطهای از سرزمین اسلامی میروند اما آنجا دیگر راه بر ایشان بسته میشود. توجه كنید كه برخی از منابع یا تاریخ نگاران امروز ما نگاهی جبرگرایانه و مشیتاللهی به واقعه عاشورا دارند. یعنی این واقعه تقدیر جبری الهی بوده به این معنا كه امام حسین(ع) جبرا باید خود و اهل بیت خویش را در تیررس دشمن قرار میداد. این اندیشه غلطی است، همانطور كه امام حسن (ع) صلح كرد و امام علی(ع) صلحنامه امضا كرد، امام حسین (ع) نیز تا معاویه زنده بود به صلحنامه پایبند بود. بعد از واقعه عاشورا نیز میبینیم كه چگونه اختلاف شدت میگیرد و امام سجاد (ع) و امام باقر (ع) نیز در صحنه سیاسی و فرهنگی حضور دارند. سپس، یك دوره منازعه بین امویان و عباسیان در اواخر عصر امام باقر (ع) شكل میگیرد كه امام صادق (ع) از این فرصت استفاده میكند اما بعد دوباره امام كاظم (ع) در زندان به سر میبرد، امام رضا (ع) به لطایفالحیلی به جبر در موقعیت ولایتعهدی قرار میگیرد اما خود ایشان وضعیت را میداند. ائمه بعدی نیز كه كاملا در اوج اختناق دوره عباسی به سر میبرند تا زمانی كه عصر غیبت آغاز میشود. بنابراین، وقتی امام معصوم بر آن تكلیف اجتماعی مكلف است كه خواست عمومی در برابر او باشد. بنابراین، چون معاویه صلح نامه را نقض كرده بود و نیز با تعیین خلیفه فاسق و شناخته شدهای مثل یزید كه مورد اعتراض بسیاری از مسلمانان بود، تكلیف از دوش حضرت برداشته شد. توجه داشته باشید كه معاویه از صحابه پیامبر بود و تا حدودی شؤونات ظاهری دینی را رعایت میكرد اما یزید چنین ویژگی را نداشت و حتی جامعه آن روز در برابر او موضع داشتند. لذا چون خواست عمومی مردم عراق بود امام حسین (ع) به سمت آنها حركت كرد ولی در شرایطی قرار گرفت كه انتخاب دیگری نداشت و باید ایستادگی میكرد و میجنگید و در برابر دشمن تسلیم نمیشد. این تكلیفی بود كه امام حسین (ع) برای خود مقدر كرد و بنابراین، هیچ گونه جبر و تقدیر از پیش تعیین شدهای را برای قیام ایشان نباید متصور شد.
قدرت گرفتن بنی امیه در دوره اسلامی به عنوان خاندانی كه در برابر ائمه (ع) و در این بحث به خصوص، در برابر امام حسین (ع) صف آرایی میكنند، از چه زمانی آغاز شد؟ فراز و فرود آنها را طی ۶۱ سال تا واقعه كربلا چگونه ارزیابی میكنید؟ در ابتدا این مقدمه را بگویم كه در بین خلفای اموی یك نفر هست كه بسیار سیاستمدار است و توانسته با لطایفالحیل خود و با رفتار به ظاهر دینی خود افكار عمومی را به خود جلب كند و آن، معاویه است. مشابه این فرد را نیز در تاریخ ٥٠٠ ساله خلافت عباسی داریم كه بسیار زیرك و سیاس است و وجهه اجتماعی و عمومی خوبی را برای خود فراهم میكند، حتی به حدی كه در بین بخشی از منابع تاریخی شیعه به عنوان شیعه و طرفدار اهل بیت محسوب میشود و آن، مأمون است. این دو چهره بسیار اهل كیاست و سیاست هستند كه به اصطلاح، با پنبه سر میبرند و در تاریخ خلاف اموی و عباسی، نظیر نداشتهاند. اما اینكه امویان چگونه قدرت گرفتند؛ حدود دویست سال قبل از بعثت پیامبر، شهر مكه محل رفت و آمد، داد و ستد و همچنین عبادت بود. جد هفتم پیامبر، قصی بن كلاب كسی بود كه برای نخستین بار، ساختار مدرنی را در شهر مكه ایجاد كرد و یك تقسیم مسوولیت بین قبایل و طوایف انجام داد. در این تقسیم بندی، خاندان بنی هاشم كارهای داخل شهر و پذیرایی از حجاج و امور تولیت كعبه و رسیدگی به زایران را به عهده گرفتند كه بحث آن مفصل است و خاندان اموی -كه هر دو از قبیله قریش بودند و منشأ آنها یكی بود و به اصطلاح عموزاده بودند- خیلی در مكه صاحب منصب نشدند. بنابراین، از همان زمان تصمیم گرفتند به تجارت بپردازند و به خارج از مكه بروند. سرزمین شام در شمال عربستان تحت سیطره امپراتوری بیزانس بود و یكی از پایگاهها و قطبهایی به شمار میآمد كه میتوانست محل منافع مادی برای امویان باشد و همین اتفاق نیز افتاد زیرا در بازارهای موسمی و در ایام حج، كاروانهای تجاری اموی از شام كالا به مكه میآوردند و به فروش میرساندند و از این جهت نیز یك بنیه اقتصادی قوی در طول سالیان پیدا كردند. این روند تا دوران صدر اسلام ادامه یافت كه بعد هم میبینیم نخستین جایی كه خود امویان در عصر خلیفه دوم آن را در سیطره گرفتند سرزمین شام و به اصطلاح امروز، سوریه بزرگ بود. علت اصلی این اقدام نیز این بود كه سالیان سال در این سرزمین مراوده و تجارت كرده بودند و با آن آشنایی داشتند. لذا تجارت و از سوی دیگر پایگاه تجاری امویان در شهر مكه، قدرت اقتصادی این خاندان را افزون كرد. اما این منازعه تاریخی میان خاندان بنیهاشم و امویان همیشه وجود داشت و به عبارتی این نفرت و كینه از سوی امویان و فرزندان امویه نسبت به فرزندان هاشم وجود داشت و همین روند با ظهور پیامبر (ص) ادامه یافت و شما میبینید كه در دوران سختگیری بر پیامبر (ص) و آزاررسانی به ایشان كه منجر به هجرت به مدینه شد خاندان اموی بیشترین و محوریترین نقش را داشتند. تا اینكه به تدریج از دوران خلیفه دوم كه برادر معاویه فرماندار شام شد و بعد در دوره یزید بن ابیسفیان و بعد نیز معاویه ابن ابی سفیان، این روند ادامه یافت تا اینكه در زمان خلیفه سوم، شام قدرت بلامنازعهای شد كه در اختیار خاندان اموی قرار گرفت. اما كار مهمی كه معاویه كرد این بود كه بعد از كشته شدن عثمان، از شاخصهای سنت عصر جاهلی استفاده كرد و گفتمانی را به نام گفتمان مظلومیت خلیفه سوم شكل داد و برای اینكه به آن عمومیت ببخشد از شاخصهای عصر جاهلی كه هنوز در میان قبایل وجود داشت مثل عصبیت قبیلگی و بحث خون استفاده كرد. زیرا در بحث خونی رسم بر این بود كه اگر خون یكی از اعضای قبیله ریخته میشد سایر افراد قبیله ملزم بودند آن خون را احیا كنند یا مابهازایی برای آن بگیرند و به دنبال قاتل بروند. اگر چه پیامبر (ص) در مدینه موفق شد تا حدود زیادی عصبیت قبیلگی را از بین ببرد و قبیله را تبدیل به جامعه منسجم امت كند اما بعد از وفات ایشان، دوباره بلافاصله این سنتها احیا شد و قبیله و ارزشهای قبیلگی زنده شد و امویان از این سنتها استفاده كردند. نقطه عطف این بهرهبرداری نیز بعد از قتل عثمان بود كه توانستند افكار عمومی را تا حد زیادی با عنوان خونخواهی خلیفه مظلوم مقتول با خود همراه كنند و با اینكه در منابع تاریخ آمده كه امام علی(ع) مخالف حمله به خانه عثمان بود و حتی فرزندان خود را برای حفاظت از او گمارده و حتی همه كسانی را كه به خانه عثمان حملهور شده بودند توبیخ و تنبیه كرد اما معاویه به جهت قدرت و تریبونی كه در اختیار داشت توانست این خون را به گردن امیرالمومنین(ع) بیندازد و لذا جنگ جمل به همین بهانه شروع شد. یعنی پشت پرده جنگ جمل امویان و طلحه و زبیر و عثمان روی صحنه هستند. سپس جنگ صفین به راه افتاد و از درون جنگ صفین نیز جنگ نهروان زاده شد. اما آنچه مسلم است اینكه بعد از سال چهلم یعنی با شهادت حضرت علی (ع)، امویان صورت بندی و ساختار حكومت را تغییر دادند و از همان شكل خلافت منحرف شده بعد از سقیفه بنی ساعده نیز دیگر كاملا به نظام وراثتی و پادشاهی رو كردند و معاویه به یك خلیفه بدون رای تبدیل شد و به زور شمشیر به عنوان خلیفه مسلمانان قرار گرفت و قدرت خود را بسیج كرده و همه مخالفان را از صحنه بیرون راند و در این بین نیز اتفاتی رخ داد. این روند تا سال ١٣٢ یعنی تا زمانی كه بنیعباس بر آنها غلبه كردند، ادامه پیدا كرد.
فارغ از قدرت، اقبال امویان در بین مسلمانان به ویژه قشری كه خیلی سیاسی نبودند، چگونه بود؟ ببینید با سپری شدن دوران خلافت البته از نیمه دوم خلافت خلیفه دوم، بسیاری از سنتهای جاهلی به جامعه بازگشت. اگر چه بعثت پیامبر(ص) رخ داده بود و ایشان ٢٣ سال در جایگاه نبوت حضور داشت و فرآیند وحی ٢٣ سال به طول انجامید اما تغییر ماهیت فرهنگ مردمی كه در یك دوره طولانی از نظر ارزشی در جاهلیت زندگی كردهاند كار بسیار مشكلی است؛ لذا بلافاصله پس از شهادت امام علی (ع) میبینیم كه برای امام حسن (ع) با اینكه جانشین مشروع ایشان بود چه فضایی را ایجاد كردند كه مجبور به امضای صلحنامه شد. در این برهه جزیره العرب دیگر امكان تامین معیشت مردم را نداشت زیرا سرزمین بیآب و علفی بود، از این جهت، امویان فتوحات خود را بسیار گسترش دادند و قبایل عرب و جزیره العرب را به سرزمینهای جدید سوق دادند. بنابراین، بازگشت به نگاه اولیه برای مردم نگرانیای را ایجاد نمیكرد و در واقع، آنچه محور و نگاه جامعه را شكل میداد و مبنای رویكرد مردم به دین و خلافت قرار میگرفت علاوه بر زور شمشیر، غنیمت بود كه باید فرد بر مركب قبیله سوار میشد و به تاسی از سنتهای جاهلی و قبیلهای این غنیمت و توان اقتصادی خود را بالا میبرد. در واقع، سه گانهای از ابتدا شكل گرفته و مشهود بود با عنوان عقیده یا عقیدت، غنیمت و قبیله كه اكنون دیگر عقیده در آن جایی نداشت و آنچه مبنای ارزیابی مردم قرار میگرفت توان مالی و معیشت آسوده و آرام بود. امویان نیز سیاستی را در پیش گرفته بودند كه قبایل همسو را تقویت مالی میكردند و قبایل مخالف مثل كسانی كه طرفدار اهل بیت بودند را به زور سر نیزه و با جرح و قتل از بین میبردند. بنابراین، امویان به سادگی توانستند به اصطلاح امروزی، نوعی بنیادگرایی را در سازمان حكومتی خود شكل دهند كه دو نتیجه داشت؛ یكی مخالفت صریح با آزادی بود كه با مخالفان سیاست اموی برخورد فیزیكی میشد و دوم، یكپارچهسازی اجباری اعتقادات بود. به تعبیر امروزی، یك همبستگی فكری ایجاد كردند، محدثین را نیز در اختیار گرفتند و محدثین و خود معاویه احادیثی را از زبان پیامبر درباره چیستی مبنای مسلمانی جعل كردند كه این اعتقاد یكپارچه و همبستگی فكری اجباری، خود به خود توانست امویان را در بین مردم، جز یك اقلیت كه اهل تحقیق بودند و گاهی دست به قیامهایی میزدند، ماندگار كند.
به عنوان سوال آخر، صورت بندیای از مخالفان بنی امیه از صدر اسلام تا زمان عاشورا ارایه دهید. در صدر اسلام، خاندان بنی هاشم هستند زیرا هنوز دستهبندیهای فرقهای و مذهبی شكل نگرفته بود. اینها نیز در واقع فقط مخالفتهای تاریخی بود كه امویان با بنی هاشم داشتند ولی رحمت و شفقت پیامبر (ص) بعد از فتح مكه، قریش و به ویژه خاندان اموی و جد آنها ابوسفیان را در پناه خود گرفت. اما بعد از اینكه به قدرت رسیدند برای حفظ قدرت خود مجبور به نظریهپردازی بودند. یكی از نظریهها یا یكی از فرقههای دینی كه در دوران امویان شكل گرفت فرقه مرجئه بود كه البته به لحاظ تاریخی متعلق به بعد از واقعه عاشوراست اما چون درباره واقعه عاشورا قرنها و سدهها بعد از این واقعه صحبت شد، همین نظریهپردازیهای عصر اموی، گهگاه مستمسك نظریه پردازان و توجیه گران واقعه تلخ عاشورا شده است كه به طور مثال، اختلاف بین دو مجتهد یا دو فقیه است. یزید مجتهد است و به خدا، پیامبر (ص) و روز جزا ایمان دارد، امام حسین (ع) نیز ایمان دارد و عمل صالح یا غیر صالح مبنای جدایی فرد از فردی دیگر یا شاخص بین دو فرد نمیشود. البته در همین دوره امویه، فرقه قدریه شكل گرفت كه معتقد به اراده و اختیار بودند. مرجئه معتقد به مشیت و جبرگرایی بودند و اعتقاد داشتند آنچه در كربلا رخ داد مشیت الهی بود و حتما باید شكل میگرفت. بنابراین، این روند خلافت اموی را به عنوان یك خلافت كاملا مشروع بر اساس تقدیر الهی در این نظام فكری مرجئه كه موسس اصلی آن امویان هستند شكل داد. اگرچه در میان آنها نیز برخی مخالفان امویان حضور دارند كه بنیانگذاران آنها بعدها توسط خلفای اموی از بین رفتند. اما مخالفان اموی را از زمان قدرت گرفتن آنها تا واقعه عاشورا میتوان به دو دسته تقسیم كرد؛ یكی جریان شیعه و دیگری جریان سیاسی خوارج كه این مخالفت را تا روز آخر نیز ادامه دادند. تعدادی از صحابه پیامبر و چهرههای اولیه اسلامی مثل سعد بن ابی وقاص نیز بعد از جنگ صفین و ماجرای حكمیت كه یك سری اعتقادات نوظهور در بین مسلمان به وجود آمد و منشا یكسری اختلافات شد و پس از جنگ نهروان و حتی جنگ جمل، در این فضای مهآلود و پرآشوب از سیاست كنارهگیری و به شهرهای دیگر مهاجرت و زندگی خود را دنبال كردند. اما در نهایت، اگر بخواهیم یك صورتبندی از مخالفان امویان از آغاز به قدرت رسیدن آنها تا واقعه عاشورا داشته باشیم، میتوانیم از شیعیان و خوارج به عنوان مخالفان عمده آنها نام ببریم.
منبع: اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید