فقه و محیط زیست در گفتگو با آیتالله محقق داماد
1396/5/22 ۱۳:۱۸
مروزه وخامت بحرانهای محیط زیستی تا حدی است که حیات انسان و سایر موجودات کرۀ خاکی را به مخاطره انداخته است. از این رو بحران زیستمحیطی از هر سمت و سو و با هر نوع نگاهی میتواند محل توجه و تأمل قرار گیرد. سالهاست که بحران محیطزیست تبدیل به یکی از مهمترین مسائل جدی دنیای امروزه شده است.
منوچهر دینپرست: امروزه وخامت بحرانهای محیط زیستی تا حدی است که حیات انسان و سایر موجودات کرۀ خاکی را به مخاطره انداخته است. از این رو بحران زیستمحیطی از هر سمت و سو و با هر نوع نگاهی میتواند محل توجه و تأمل قرار گیرد. سالهاست که بحران محیطزیست تبدیل به یکی از مهمترین مسائل جدی دنیای امروزه شده است. اگر پیش از این متفکران و اندیشمندان، با انتشار کتاب و مقالات و ایراد سخنرانی اهمیت و جایگاه محیطزیست را گوشزد میکردند، اکنون وضع به گونهای است که حتی پای سیاستمداران و دولتمردان هم به این بحث کشیده شده است و جا دارد كه از منظر اسلام، به عنوان یکی از مهمترین ادیان الهی که پیروان بسیاری دارد، به بررسی موضوع بپردازیم.
تبیین اهمیت محیطزیست براساس دین اسلام میتواند رهیافت فراگیری به تعامل انسان با محیطزیست طبیعی فراهم آورد؛ چراکه در قرآن كریم آیات زیادی وجود دارد که در آنها خداوند تنها خالق هستی معرفی شده است (اعراف،54 و ۱۸۵؛ انعام، ۱۰۱؛ سجده، ۴ و نور، ۴۵) و به اینترتیب، مفهوم یگانگی انسان و طبیعت، که برای نگهبانی از محیطزیست ضروری دانسته میشود، در چارچوبی جامعتر ترسیم میشود. اگرچه رابطۀ مستقیم و معناداری میان اﺣﺴﺎس مسئوﻟﻴﺖ، اﺧﻼق محیطزیستی و احیای ارزشهای دﻳﻨﻲ وجود دارد، اما بررسی تطبیقی مبانی اسلام و محیطزیست نشاندهندة آن است که اسلام به دلیل طرز نگرشش به جهان هستی، از مبانی و اصول مستحکمتری برای هدایت فکری انسان برخوردار است و همین عامل انسانی است كه میتواند راهی جدی برای بحران محیطزیست بگشاید.
با ترسیم برخی از نکات میتوانیم باب بحثی جدی را بگشاییم و نقشه راهی برای بحران محیطزیست ارائه دهیم. بر این اساس با چنین پرسشهایی نیز مواجهیم: محیطزیست در اسلام چه جایگاهی دارد؟ آیا در منابع اسلامی احترام به محیطزیست و منع از آلودن آن آمده است؟ آیا تخریب محیطزیست از دیدگاه اسلام گناه محسوب میشود؟
در چند دهۀ اخیر بسیاری از دانشمندان، محققان و حتی شخصیتهای دینی به حل و ارائه راهکارهایی برای بحران محیطزیست روی آوردهاند. در این میان محققان اسلامی هم کوشیدهاند با توجه به آیات و روایات، مطالبی را برای حل و فصل بحران محیطزیست بازگو کنند. آیتالله محقق داماد ـ رئیس گروه مطالعات اسلامی فرهنگستان علوم ـ از جمله عالمانی است که طی دو دهۀ اخیر توجه ویژهای به بحران محیطزیست داشتهاند و با ایراد سخنرانیها و نگارش مقالات و کتابها مطالبی را در این زمینه مطرح کردهاند. در گفتگوی حاضر كه پیشتر در ماهنامه «اطلاعات حكمت و معرفت» به چاپ رسیده، سعی شده موضوع محیطزیست از منظر فقهی مورد توجه و بررسی قرار بگیرد.
***
بحث دربارۀ محیطزیست و نسبت آن با اسلام، موضوعی جدی و شایستۀ توجه است؛ چراکه نابسامانیها و مشکلات محیطزیستی باعث شده بسیاری از دانشمندان در حوزههای مختلفی علمی به این مسئله بپردازند و چارهاندیشیهای خود را اعلام کنند. فقه چه راهکارهایی دربارۀ حل بحران محیطزیست دارد؟
بحران محیطزیست بحرانی جهانی است و متعلق به یک منطقه و کشور نیست. اگر موضوع محیطزیست را «مشكل اصلی زندگی بشریت معاصر» بنامیم، گزاف نگفتهایم. حال سخن این است كه چگونه باید با این مشكل رویارویی کرد و چه چارهای باید اندیشید؟ بنده به عنوان فقیه بر این باورم که باید راهکارهای جدیدی درباب فقه و محیطزیست ارائه کرد. بهرغم آنکه منابع اولیه برای طرح بحث مستقل در باب محیطزیست و صدور فتاوای زیستمحیطی در منابع اسلامی فراوان وجود داشته، با کمال تأسف در کتب فقهی بابی به آن اختصاص نیافته و اینگونه فتاوی به نحو صریح در ابواب پراکنده بسیار اندک است. شاید علت عمدۀ توجه فردنگرانه به ادله فقهی بوده است. درحالی که هر یک از دلائل را میتوان با نگاهی دیگر تفسیر کرد.
در اینجا میخواهیم فقط به عناوینی اشاره کنیم که لازم است از آن بحث شود و در فضائی مستقل به تفصیل آن بپردازیم. ماهیت فقهی منابع زیستمحیطی، مالکیت و حدود اختیارات منابع زیستمحیطی، احکام شرعی مترتب بر تجاوز به منابع زیستمحیطی. با توجه به این سه موضوعی که اشاره کردم، میتوانیم بحث فقهی درباب محیطزیست بكنیم که منجر به نتایج نوینی شود.
مقصودتان از ماهیت فقهی منابع زیستمحیطی چیست؟
ماهیت فقهی منابع زیستمحیطی یعنی اینکه منابع زیستمحیطی به تمام منابعی اطلاق مىشود كه انسان به طور مستقیم و غیرمستقیم به آن وابسته است و زندگى و فعالیتهاى او در ارتباط با آن قرار دارد. بسیاری از این منابع از مصادیق عنوان «اموال» و جزء حقوق اموال انسانهاست و هرچند بسیاری از آنها مال محسوب نمیشود، ولی بیتردید بهنحوی حقوق انسانها هستند و تجاوز به آنها، آثار فقهی ـ حقوقی دارد؛ مثلا داشتن محیط امن صوتی یکی از حقوق مردم است و ایجاد آلودگی صوتی بهیقین تجاوز محسوب و در برخی شرایط موجب ضمان و مسئولیت مدنی خواهد بود.
در اینجا بحث مالکیت منابع زیستمحیطی هم طرح میشود تا مشخص شود مقصود از اموال چیست و مالکیت منابع زیستمحیطی از آن چه کسی است؟
بله، دقیقا همین گونه است. ما در مباحث فقهی بحث مالکیت را از زوایای مختلف بررسی کردهایم. در باب مالکیت منابع زیستمحیطی باید بگویم که در قرآن مجید آیات بسیاری مرتبط با محیطزیست وجود دارد و هرچند بسیاری از آنها را نمیتوان در استنباط احکام محل استدلال قرار داد و بهاصطلاح در زمره آیاتالاحکام نیستند، ولی آیاتی که با نگاهی دیگر میتواند در این خصوص به کار آیند، نیز اندک نیستند. برای مثال میتوانم به این آیات اشاره کنم:
ـ استعینُوا بالله و اصبرُوا إنّ الأرض لله یورثُها من یشاءُ من عباده و العاقبه للمُتّقین: از خدا یارى جویید و پایدارى ورزید، كه زمین از آن خداست؛ آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد، مىدهد و فرجام [نیك] براى پرهیزگاران است. (الاعراف، 128)
ـ و الأرض وضعها للأنام: [خداوند] زمین را براى مردم نهاد. (الرحمن،10)
ـ الله الذی خلق السّموات و الأرض و أنزل من السّماء ماءً فأخرج به من الثّمرات رزقا لكُم و سخّر لكُمُ الفُلك لتجری فی البحر بأمره و سخّر لكُمُ الأنهار: خداست كه آسمانها و زمین را آفرید، و از آسمان آبى فرستاد، و بهوسیله آن از میوهها براى شما روزى بیرون آورد، و كشتى را براى شما رام گردانید تا به فرمان او در دریا روان شود، و رودها را براى شما رام كرد. (ابراهیم،32)
ـ الذی جعل لكُمُ الأرض مهدا و سَلك لكُم فیها سُبُلا و أنزل من السّماء ماء فأخرجنا به أزواجا من نبات شتّى: [خدا] همان كسى [است] كه زمین را برایتان گهوارهاى ساخت، و براى شما در آن، راهها ترسیم كرد و از آسمان آبى فرود آورد، پس بهوسیله آن رُستنیهاى گوناگون، جفتجفت بیرون آوردیم. (طه، 53)
از مجموع این آیات که به بخشی از آنها اشاره کردم، به چهار نکتۀ کلی میرسیم: مالکیت حقیقی منابع زیستمحیطی متعلق به خداست؛ خداوند آن را در اختیار بشر قرار داده است؛ منظور از «بشر»، نوع بشر است نه فقط بشر زمان حاضر؛ غرض الهی از این امر، حفظ منابع و بهرهگیری در حد نیاز است.
اما در باب مالکیت که شما هم اشاره کردید، باید بگویم که در حقوق اسلامی مالکیت بر سه نوع است: «مالکیت شخصی» که عبارت است از کلیه اموالی که برحسب اسباب شرعیه در مالکیت افراد و اشخاص ـ اعم از حقیقی یا حقوقی ـ قرار دارد و این افراد میتوانند به هر صورتی در آنها تصرف کنند. «مالکیت دولتی» که عبارت است از اموالی که در اختیار مدیریت مشروع برای تمشیت و اداره امور مردم قرار دارد. این اموال برابر مقررات، توسط مدیریت نقل و انتقال میشود؛ و «مالکیت ملی» که عبارت است از اموالی که متعلق به کل ملت است و قابل نقل و انتقال نیست. این اموال هم در اختیار مدیریت مشروع است، ولی منافع آنها برداشت میشود و عین آنها همیشه باید باقی بماند.
منابع زیستمحیطی در حقوق اسلامی برخی از قسم دوم و برخی از نوع سومند. «انفال» از قسم دوم محسوب میشوند و بسیاری اراضی از قسم سوم. در تعریف انفال روایات زیادی وارده شد که اهل بیت(ع) برای ما بیان فرمودهاند و فقها هم به استناد روایات گفتهاند که تمام درهها، جنگلها، کوهها، نیزارها، بیشههای طبیعی دریاها، دریاچهها، نهرها و رودخانهها و سواحل آنها و معادن، صحاری و جوّ (هوا) انفال محسوب میشوند.
البته در قانون اساسی هم اصلی برای بحث انفال آمده است.
بله، در قانون اساسی ایران پس از انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی در اصل 45 مقررگردید: «انفال و ثروتهای عمومی از قبیل زمینهای موات یا رهاشده، معادن، دریاها، دریاچهها، رودخانهها و سایر آبهای عمومی، کوهها، درهها، جنگلها، نیزارها، بیشههای طبیعی، مراتعی که حریم نیست، ارث بدون وارث، و اموال مجهولالمالک و اموال عمومی که از غاصبین مسترد میشود، در اختیار حکومت اسلامی است تا بر طبق مصالح عامه نسبت به آنها عمل کند. تفصیل و ترتیب استفاده از هر یک را قانون معین میکند» و در اصل 50 نیز آمده است: «در جمهوری اسلامی، حفاظت محیطزیست كه نسل امروز و نسلهای بعد باید در آن حیات اجتماعی رو به رشدی داشته باشند، وظیفه عمومی تلقی میشود. از این رو فعالیتهای اقتصادی و غیر آن كه با آلودگی محیطزیست یا تخریب جبرانناپذیر آن ملازمه پیدا كند، ممنوع است.»
همانطورکه ملاحظه میکنید، آنچه در قانون اساسی ایران آمده و ظاهرا در میان کشورهای اسلامی، از مختصات قانون اساسی ایران است، دقیقا همان است که در منابع فقهی توسط فقیهان تصریح شده، جز اینکه معلوم نیست چرا «جوّ» (هوا) که برخی فقیهان معاصر مطرح كردهاند، نادیده گرفته شده، در حالی که بهیقین «هوا و فضا» جزء ثروتهای عمومی محسوب میشود واختیارش بهدست حاکم است. البته باید نکتهای را تذکر دهم که بسیار هم جدی است. بیشتر نویسندگانی که پیرامون قانون اساسی ایران در زمینۀ انفال قلم زدهاند، صرفا به احصای اقلام بسنده كرده و سپس به این نکته پرداختهاند که در قانون اساسی انفال در اختیار حکومت قرار داده شده است؛ ولی از اینکه حکومت نسبت به حفظ این منابع چه وظیفهای دارد، سخنی به میان نیاوردهاند.
مدیریت در تصرف در انفال مطلقالعنان نیست و حدود اختیاراتش در تصرف در انفال و موارد هزینه آن کاملا محدود است. مدیریت اولا موظف به حفظ و صیانت از تجاوز متجاوزان است؛ ثانیا مجاز نیست که انفال را به نسل خاصی اختصاص دهد و بیش از نیاز اجازه بهرهبرداری صادر کند. هیچکس بدون اجازه مدیریت، مجاز به تصرف در هوا و زمین و جنگل و آبهای عمومی و... نیست و متقابلا مدیریت، در حفظ انفال مسئولیت دارد.
به این ترتیب باید گفت که وظیفۀ حکومت در حفظ محیطزیست بسیار سنگین و جدی است.
همین طور است. اولین مسئول منابع زیستمحیطی، قدرتهای مدیریتی هستند که باید در مقابل ملت پاسخگو باشند. چنانچه درحفظ آنها کوتاهی کرده و یا آنکه بالعکس با صدور اجازه بهرهبرداری بیرویه و غیر معقول موجبات تخریب جنگلهای کشور را فراهم آورده باشند ویا مستقیما به اقداماتی دست زنند که موجب تضییع منابع زیستمحیطی شود، در مقابل ملت مسئول خواهند بود. امروزه که حفظ برخی منابع زیستمحیطی به دست شورای شهرها وشهرداریها سپرده شده، بر اساس مسئولیتی که دارند، اقتضا میکند که همه ساله بیلان صدور اجازۀ واگذاری هوای شهر تحت عنوان «تراکم فروشی» را در اختیار شهروندان بگذارند و اعتراضات مردم را پاسخگو باشند.
همچنین میتوانم به موضوع جنگلها به عنوان یکی از مهمترین منابع محیطزیست اشاره کنم که در معرض تجاوز جدی قرار گرفتهاند. جنگلها ومراتع که از رئوس انفال و ثروتهای عمومی هستند، بهیقین در محیطزیست سالم بشری نقش عمدهای دارند. این منابع به گونههای مختلف آسیب قرار میبینند. از یک سو اقدامات دولتی برای توسعههای شهری و کشوری با این منابع عظیم ارتباط دارد و از سوی دیگر این منابع همیشه محل توجه افراد و اشخاصی بوده که به قصد سودجویی و تکاثر ثروت، آشکارا و مخفیانه به بریدن درختان دست مییازند: گاه جنگل را تبدیل به زمین زراعی و گاه مستقیما به احداث ساختمان و ویلا مبادرت میورزند. دولتها اولا در تصمیمات توسعهای باید کاملا محتاط باشند و هرگز مصالح ملی را فدای مصلحتاندیشی موردی و انفعالی نکنند و اینگونه تصمیمات چنان باید حسابشده باشد که همواره خود را آماده پاسخگویی به آحاد ملت بدانند و ثانیا با تمام قوا برای قطع دستان خائنان به زیست انسانها و متجاوزان به منابع زیستمحیطی بیدار و هوشیار باشند.
یکی از موضوعاتی که در بحث محیطزیست باید توجه داشت، بحث تخریب محیطزیست هم هست. چراکه مخربان محیطزیست نهتنها عملی غیرقانونی انجام میدهند، بلکه همانطورکه اشاره فرمودید، عملی غیرشرعی هم مرتکب میشوند. شما نگاه اسلام به مخربان محیطزیست را چگونه مییابید و تفسیر میکنید؟
در خصوص تخریب محیطزیست میتوانم از سه آیۀ قرآن مجید یاد کنم که به تخریبکنندگان محیطزیست اشاره کرده است:
ـ و من النّاس من یعجبُك قولُهُ فى الحیوه الدُّنیا و یشهدُ الله على ما فى قلبه و هو ألدُّ الخصام (بقره، 204)
ـ و اذا تولّى سعى فى الأرض لیفسد فیها و یهلك الحرث و النّسل و الله لا یحُبُّ الفساد (بقره، 205)
ـ و اذا قیل لهُ اتّق الله أخذتهُ العزّهُ بالاثم. فحسبُهُ جهنمُ و لبئس المهاد (بقره، 206)
دو آیه نخستین را اکثر مترجمان و مفسران چنین تفسیر کردهاند که: بعضی از انسانها كسانیاند است كه چنان سخن میگویند که شما از گفتارشان در زندگانى دنیا خوشتان میآید و خدا را بر آنچه در دلشان است، گواه میآورند؛ در حالی که [دروغ می گویند]. آنها دشمنترین افرادند. این افراد شعار اصلاح میدهند، ولی وقتی از مخاطبان دور میشوند، به فساد محیطزیست میپردازند و كِشت و نسل را تباه میسازند.
در این ترجمه و تفسیر واژه «تولّی» به پشت کردن و منصرفشدن و از مخاطبان دورشدن تفسیر شده است؛ ولی مرحوم محمد جواد مغنیه در تفسیر الکاشف مینویسد: «مفسران در معنای کلمه تولی اختلاف کردهاند که آیا مفهوم آن انصراف و روگردانی است تا معنای جمله چنین شود که آن شخصی که ادعای اصلاح میکند، وقتی از نزد مخاطبانش جدا میشود، تلاش میکند که در زمین فساد کند یا آنکه معنای کلمه تولی ولایت و سلطنت است تا معنای جمله آن شود که وقتی آن شخص مدعی اصلاح به قدرت میرسد و والی مردم میشود، همان کاری را میکند که والیان سوء آن میکنند. کار والیان سوء هلاک حرث و نسل است.»
نویسندۀ تفسیر الکاشف پس از طرح دو معنی از قول رشید رضا، نظر مرحوم استاد او محمد عبده را نقل میکند که ایشان معنی دوم یعنی به قدرت رسیدن را ترجیح داده است و برای نظر خود قرینهای از قرآن آورده که انصافا قرینه جالبی است. آن قرینه، آیه بعدی است که بلافاصله آمده است و میفرماید: «و اذا قیل لهُ اتّق الله أخذتهُ العزّه بالاثم فحسبُهُ جهنّمُ و لبئس المهاد: هر گاه [از راه پند و اندرز] به او گفته شود: از خدا بترس [و فساد و تباهكارى مكن]، تكبّر و سركشى، او را به گناه وامیدارد [و كوشش او در فساد بیشتر میشود]. پس دوزخ او را كافى است [كه كیفر كردارش باشد] و [دوزخ] بد آرامگاهى است! (بقره،206)
محمد عبده میگوید: این آیه صراحت دارد که مربوط به حاکمان مستبد و نامشروع است. حاکم مستبد است که از روی تکبر و استکبار هرگز اجازه نمیدهد دیگران به او تذکر دهند و او را به راه صلاح بخوانند و از فساد و خطا تحذیر کنند؛ زیرا از نظر روانی قدرت برای او این ذهنیت را فراهم ساخته که فکر میکند رأی و نظرش خطا ناپذیراست. فکر میکند همانطورکه بالاترین قدرت از آن اوست، عقل و درایتش نیز از همه بالاتر است. چه رسد به اینکه اجازه دهد کسی به او بگوید: از خدا بترس!
به نظر میرسد این تفسیر با سیاق آیات و تجربه سیاسی بشری بیشتر منطبق است. تاریخ به این امر گواهی میدهد که بسیاری از افراد قبل از رسیدن به قدرت برای جلب نظر و رضایت مردم آنان را به احیا، عمران بلاد، اصلاحات زیستمحیطی و بهینه ساختن زندگی وعده میدهند. وعدهها به گونهای غیرمنتظره و امیدبخش است که اعجاب و حیرتآور و از طرفی سرور و خوشحالی مردم را سبب میشود. مردم از اینگونه بیانات خوششان میآید. «یعجبک» از ماده اعجاب است. «اعجب الشئ فلانا: اذا عجب منه و سرّ» به عقیده راغب استعمال آن در سرور به طور استعاره است. «كمثل غیث أعجب الكُفّار نباتُهُ» (حدید،20). ممكن است در این اعجاب شادى هم منظور باشد، یعنى مانند بارانى كه روییدنى یا رویاندن آن زارعان را به تعجّب و شادى آورد. به هر حال این افراد از این رهگذر به قدرت میرسند؛ ولی پس از رسیدن به قدرت، با کوتاهی در انجام وظیفه نه تنها آبادانی نمیکنند، بلکه در دوران قدرت آنان فساد و تخریب منابع طبیعی افزون میشود.
نکته جالب این است که در این آیه شریفه هلاک «نسل»، عطف به هلاک «حرث» شده است. «حرث» یعنی زراعت. هلاک نسل یعنی نسلکشی و ارتباط آن با هلاک حرث و متأخر از آن گویی رسانندة آن است که تخریب منابع سبز منتج به هلاکت انسانها خواهد شد و هر دو نتیجه فساد در زمین است. جالبتر اینکه موضوع سخن الهی حیات دنیا یعنی زندگی دنیوی است و شخصی که با سخنان دروغین و مردمپسند جلب توجه و خشنودی مردم را فراهم ساخته دقیقا وعدههای بهینهسازی زندگی و ایجاد رفاه و محیط سالم به آنان داده است. درحالیکه پس از وصول به قدرت سعی در سرزمین میکند (سعی فی الارض).
اینجا معنای سعی قدری متفاوت می شود؟
سعی در سرزمین به این معناست که چنین شخصی اصل را گسترش قدرت و توسعه سرزمین قرار میدهد نه خدمت به مردم. این انگیزه موجب فساد و تباهی منابع ثروت ملی میشود و از این رهگذر زیان به مال و جان انسانها وارد میشود، درحالیکه فساد مبغوض خداوند است. «والله لایحب الفساد». در آیه بعدی میفرماید: «و اذا قیل لهُ اتّق الله أخذتهُ العزّه بالاثم فحسبُهُ جهنّمُ و لبئس المهاد»(بقره،206). بنده برای جمله فوق تفسیری دارم که شاید اندکی با سایر تفاسیر متفاوت باشد. در آیه شریفه دو نکته وجود دارد: اول اینکه کلمه «اذا قیل» میرساند که تخریب محیطزیست توسط مرکز قدرت موجب اعتراض مردم میشود و از او میخواهند که چنین کردارهایی را انجام ندهد. نکته دوم نحوه برخورد مرکز قدرت با اعتراض مردم است. قرآن مجید این نکته را «اخذته العزه بالاثم» بیان فرموده است.
در تفسیر این جمله دو احتمال وجود دارد: یکی اینکه کلمه «بالاثم» که همراه حرف جرّ «ب» میباشد از نظر ادبی متعلق به «اخذته» باشد؛ و دیگر اینکه متعلق به «عزه» باشد. فرض این است که شخص به قدرترسیده نوعی عزت و هیبت برای خویش میپندارد. در معنای دوم مفاد عزت از روی گناه به معنای عزت فراهم شده از طریق نامشروع است، و مفاد جمله این است که وقتی مردم با اعتراض به چنین شخص مفسد و مخرب منابع زیستمحیطی میگویند از خدا پروا کن، غروری که از رهگذر قدرت غیرمشروع برایش فراهم آمده، او را میگیرد و به مردم اعتنا نمیکند و سرانجام جهنمی برای خویش تدارک میبیند. ولی در معنای اول «اخذ بالاثم» یعنی ارتکاب اعمال زشت؛ و مفاد جمله آن است که وقتی مردم به وی اعتراض میکنند، با مشت آهنین با آنان برخورد میکند و به معترضین آزار و اذیت روا میدارد.
درست است که در این آیه حال صاحبان قدرتی بیان شده که با افعال مثبت به تخریب منابع میپردازند و واژۀ «سعی» نیز حکایت از آن دارد، ولی ناگفته پیداست که از نظر حقوقی در مسئولیت اعم کیفری و مدنی تفاوتی میان فعل مثبت و منفی وجود ندارد؛ یعنی همانطور که چنانچه شخصی که بر اریکه قدرت تکیه میزند، برای ایجاد رعب و وحشت در میان مردم به انگیزه مطیع و منقاد ساختن مردم، دست به ویرانسازی منابع حیاتی بزند، مراتع، جنگلها و مزارع را به آتش بکشد، دریاها را آلوده سازد و حیوانات را بکشد. چنین شخصی مصداق این آیه شریفه و سرانجامش آتش است که بیگمان بد جایگاهی است. همچنین اگر شخصی که به مناسبت مسئولیت مدیریت حفظ منابع طبیعی و زیستمحیطی ملی به دست وی سپرده شده و ملت به خیال آنکه او بیدار است و با کمال آگاهی و اطلاع منافع ملی را ملحوظ نظر دارد، چنانچه مبادرت به اقداماتی کند که موجب تخریب منابع ملی شده و یا بر اثر کوتاهی و تقصیر چنین موجباتی فراهم شود، هرچند که مباشر امر سودجویان و فرصتطلبان تکاثرطلب باشند، تفاوتی در مسئولیت نمیکند و سرانجام «فحسبه جهنم و بئس المهاد» شامل حال اوست. هرگز نباید از این نکته غافل بود که همواره چنین نیست که مباشر مسئول و سبب بیگناه باشد زیرا چه بسا در مواردی، و ازجمله همین مورد، به یقین سبب اقوای از مباشر است.
در بحث حفظ منابع زیستمحیطی یکی از موضوعاتی که بسیار شایسته توجه است، بحث آلودگی هواست. تبیین شما در باب این موضوع چیست؟
هوا و فضا نیز از ثروتهای عمومی است و اختیار آن با حکومت و مدیریت است. آیتالله منتظری که فضا را جزء انفال آورده، تنها این اثر را مترتب نموده که عبور از فضا باید با اجازه حاکمیت باشد. ایشان مینویسند: «بیشک دریاها و انهار بزرگ و نیز هوا و فضا جزء انفال است؛ زیرا ملاک در انفال بودن، اموالی است که متعلق به اشخاص نیست و آنان با کارکرد خود به دست نیاورده باشند. در زمان ما دریاها از اموری هستند که برای کشورها بسیار مهم است، از صیادی در آنها و جواهری که به دست میآورند و راههای دریایی بهرهمند میشوند و نیز از نهرهای بزرگ و همچنین از راههای هوایی».
دو تعریف درباره آلودگی هوا اشاره شده است یکی آنکه آلودگى هوا عبارت است از: «هر جسم خارجى كه وارد هوا شود و هر عاملى كه نسبت مواد معمولى تشكیلدهنده هوا را تغییر دهد، به طورى كه میزان آن باعث خسارت به حیات انسان، حیوان و گیاه شود.» در تعریف دیگر آمده است: «آلودگى هوا عبارت است از: آلوده کردن هوا توسط گازهاى مضر و مواد ریز جامد و مایع به گونهاى كه براى سلامت خطرناك باشد.»
در اسناد بینالمللى و اتحادیه اروپا به تعریف آلودگى هوا هم اشاره شده است. مطابق گزارش 14 سپتامبر 1967 شوراى اروپا، آلودگى هوا را اینگونه تعریف کرده: «آلودگى زمانى است كه در هوا یك ماده خارجى وجود داشته باشد و با توجه به شناختهاى علمى زمان، موجب اثرى زیانآور شود یا ایجاد ناراحتى كند». در این تعریف، عبارت «با توجه به شناختهاى علمى زمان» آمده است و آن به این معناست كه اگر امروز وجود تراكم معینى از یك آلاینده قابل قبول باشد، شاید فردا تحقیقات علمى درخصوص همهگیرى و غیر آن، مواردى را نشان دهد كه جامعه علمى آن را نپذیرد.
نكته دیگر اینکه، آلودگى هواى ایجادشده در یك كشور منحصر و محدود به آن كشور نخواهد بود، بلكه این آلودگى مىتواند مرزهاى اعتبارى را درنوردیده و كشورهاى همجوار را نیز تحت تأثیر قرار دهد. نمونه بارز این مسئله را مىتوان در قضیه «تریل اسملتر» مشاهده کرد كه هواى آلوده خارجشده از كارخانه ذوب فلزات در كانادا به آمریكا وارد شد و خساراتى در این كشور به بار آورد. به همین جهت، براى جلوگیرى از آلودگىهاى مرزگذر در سال 1979، «كنوانسیون راجع به آثار برونمرزى دوربرد آلودگى هوا» به تصویب رسید و در سال 1983 لازمالاجراء شد. مواد آلایندهاى كه هماكنون ایجاد مىشود، علاوه بر اینكه به طور مستقیم و بىواسطه، سلامت و حیات انسانها و دیگر موجودات را تهدید مىكند، به طور غیرمستقیم و با واسطه نیز خطرهایى را براى انسان در پى دارد كه در نهایت، ثمره آن تضییع حقوق انسانها در برخوردارى از محیطزیست سالم است.
البته باید تأکید کرد که آلودگی زیستمحیطی مشکلات عدیده و بیمارهایی را برای بشر امروز به همراه آورده است.
بله، همینطور است. امروزه مردم اكثر كشورها از این آلودگىها رنج مىبرند. برهم زدن آرامش روحى و روانى و جسمى شهروندان براثر آلوده نمودن محیطزیست به دست اشخاص حقیقى و حقوقى (دولتى یا خصوصى) صورت مىگیرد. مهمترین آثار آلایندهها بر سلامت جسمانى انسان عبارتند از: مسمومیت، ناراحتىهاى شدید چشمى، سیاتیك، سل، سرطان، روماتیسم، بیمارىهاى عروقى، اختلالات زایمان، خارش چشم، تحریكات سیستم تنفسى، افزایش حساسیت، آسم و تنگى نفس. این آلایندهها جدا از اینكه بر سلامت جسمانى تأثیر دارند، آثار روانى همانند افسردگى، عصبانیت، بىحوصلگى، اُفت ضریب هوشى و... را نیز به دنبال دارند.
شما در میانه بحث به مخربان محیطزیست اشاره کردید و جا دارد به این نکته هم توجه کنیم که آیا خسارت زیستمحیطی فارغ از جنبههای حقوقی، در مباحث فقهی هم مطرح شده است؟
اجازه بدهید که من ابتدا درباره واژه خسارت زیستمحیطی که اشاره کردید، اندکی توضیح دهم. واژه «خسارت زیستمحیطى» را اولین بار یكى از حقوقدانان فرانسه بهكار گرفت كه بیشتر بر جنبههاى خسارتهاى با واسطه ناشى از محیطزیست اشاره داشت. مسئله اصلی در بحث خسارتهای زیستمحیطی این است که آیا متعلق خسارت، انسان است یا محیطزیست رأسا خسارتدیده محسوب میشود؟ به عبارت دیگر قربانی خسارت، انسان است یا محیط زیست؟ چنانچه محیطزیست قربانی خسارت و مستقلا متعلق آن باشد، بدین معنا خواهد بود که منابع زیستمحیطی از لحاظ حقوقی مستقلا حمایت میشوند؛ ولی اگر انسان قربانی خسارت باشد، بدین معناست که ورود خسارت بر محیطزیست از جهت اینکه انسان خسارت میبیند، مسئولیتآور است.
در پاسخ به این پرسش، دو گرایش اساسى در بین حقوقدانان وجود دارد: یكى اینكه برخى از آنها محیطزیست را منشأ ورود خسارت به انسان دانستهاند. به دیگر بیان، براى محیط زیست ارزش ذاتى قائل نیستند، بلكه در نظرشان، محیطزیست ارزش ابزارى دارد و به خاطر انسان داراى ارزش است. گرایش دیگر این است كه میتوان خسارت به خود محیطزیست را صرفنظر از بازتابهایش و نیز قطعنظر از اشخاص صالح برای مطالبه و نحوه مطالبه مطرح کرد؛ یعنى محیطزیست داراى ارزش ذاتى است. باتوجه به توضیح مختصری که درباب خسارت زیستمحیطی گفتم اکنون میخواهم به بحث فقهی خسارت زیستمحیطی اشاره کنم.
یکی از منابع فقهی خسارت زیستمحیطی که ما بدان باید توجه داشته باشیم، قرآن كریم است. در قرآن آمده است: «هو انشأكُم من الأرض و استعمركُم فیها: اوست كه شما را از زمین پدید آورده و از شما خواسته است كه در آن آبادانى كنید» (هود، 61). استعمار، از باب استفعال و به معنای طلب و خواستن عمران و آبادى است؛ یعنى از انسان خواسته شده كه زمین را آباد و آماده بهرهبردارى از فوائد مطلوب آن كند؛ چراكه احیا نكردن و مصرف نكردن زمین در جهتى كه براى آن آفریده شده و یا بهکار بردن در غیر آن جهت، كفران نعمتهاى خداوند است.
زمخشری در اینباره میگوید: «معناى استعمار، امر به عمران و آبادى است. مفاد آیه، وجوب عمران و آبادانى زمین با كشت و زرع و كاشت درخت و احداث بناها میباشد؛ زیرا طلب مطلق از ناحیه خداوند دال بر وجوب است»؛ بنابراین، عمران و آبادانى زمین و اصلاح و احیای محیطزیست انسانى و طبیعى، تنها زمانى محقق مىشود كه كشت و زرع و نهالكارى و غرس اشجار و ساختمانسازى بر آن انجام گیرد و از هرگونه فساد و اخلال و بىنظمى اجتناب شود. ازاینرو، این آیه به دلالت منطقى بر لزوم اقدام به عمران و آبادانى و از نظر قواعد اصول فقه با ملازمه عقلى بر نهى از ضد آن، یعنى عدم عمران دلالت دارد و چون از عدم عمران نهى شده باشد، به اولویت قطعى تخریب و ویرانى زمین هم متعلّق نهى شرعى خواهد بود.
نهی شرعی که مفادش حکم تکلیفی است برای استنتاج حکم وضعی مقدمه قرار میگیرد. بدین معنا که تخریب و افساد در منابع زمینی موجب ضمان ومسئولیت است. مثلا در آیه دیگری آمده است: «ظهر الفسادُ فى البرّ و البحر بما كسبت ایدى النّاس لیذیقهُم بعض الذى عملوا لعلّهُم یرجعون: فساد و تباهى بهواسطه اعمال خود مردم خشكى و دریا را فرا گرفت تا خداوند وزر و وبال برخى از رفتارها و باورهاى نادرست مردم را به آنان بچشاند، باشد كه بازگردند» (روم، 41).
ظاهر الفاظ این آیه عام بوده و مخصوص به یك زمان و یا یك مكان و یا یك واقعه خاص نیست. منظور از «برّ و بحر»، همه كره زمین است و مراد از «فساد در زمین»، تمامى اشكال فساد است كه نظام زندگى بشر را تهدید میكند و آن را در هم مىریزد، خواه مستند به سوءتدبیر بعضى از انسانها باشد مانند جنگها و برداشتهاى ناصحیح از منابع، و خواه مستند به آن نباشد، مثل زلزله و سیل و حوادث طبیعى. و تمام این فسادها كه در زمین و در عالم پدید مىآید، محیطزیست سالم را از بین مىبرد؛ بنابراین تخریب و آلوده نمودن محیطزیست انسانى و طبیعى و پیشگیرى نکردن از آنها، از مصادیق فساد بوده و باعث مىشود كه تعادل و توازن محیطزیست به هم خورده و بركات نازل نشده و انسان حیات طیب و پاكیزه را از دست بدهد و بهواسطه افساد، از محبت خداوند دور شود.
آیا میتوانیم با توجه به آیاتی که در قرآن كریم راجع به حفظ حرمت محیطزیست آمده است، بحث را جمعبندی کنیم؟
میتوانم به آیات بیشتری که در قرآن آمده است اشاره کنم، اما باید بگویم که بحث خسارت زیستمحیطی بحث گستردهای است که وسعت زیادی دارد. خسارت به محیطزیست مصداق اسراف هم هست. تخریب و آلودهساختن منابع و عناصر زیستمحیطى، درواقع تجاوز به حق حیات و داشتن محیطزیست سالم بوده و خود از مصادیق اسراف محسوب مىشود كه خداوند از آن نهى فرموده است. یا اینکه اتلاف اموال عمومی یعنی اموال بیتالمال که جای سخن ندارد و به یقین اتلاف و تضییع آنها ضمان دارد، خواه عامل تخریب، اشخاص حقیقی باشند و خواه کارگزاران حکومتی با افعال مثبت و مصرف بیرویه، آن اموال را از بین ببرند و خواه به علت تقصیر و کوتاهی موجبات تخریب را فراهم سازند. حتی باید به این نکته هم توجه کنیم که در بسیاری موارد، خداوند نتیجة کفران نعمت را عذاب الهی معرفی کرده است. گویی از دست رفتن نعمتهای طبیعی، مجازاتی است که خدای بزرگ بر گناه کفران نعمت مترتب کرده که عذابی الیم است.
البته این جانب به هیچ وجه منکر عذابهای الهی نیستم، ولی در اینکه نتیجه سوءاستفاده از منابع طبیعی و بهکاربری ناصحیح نعمتهای خدادادی توسط بشر نیز به طور طبیعی موجب سلب نعمت از آنها میشود و جامعه را مبتلا به عذابی الیم میسازد، تردیدی ندارد. درحقیقت سلب نعمت، مجازات اعمالی است که انسانها بهدست خودشان برای خویش فراهم ساختهاند. بنده سخت بر این باورم که ممنوعیت تعدی به منابع زیستمحیطی و امر به حفظ آنها دقیقا به منظور ارزشدار بودن و قداست آن منابع در فقه اسلامی است، نه صرفا به خاطر تجاوز به اموال و املاک دیگران. به دیگر سخن نباید چنین پنداشت که امر به حفظ و ممنوعیت اعمال تخریبی به خاطر تجاوز به اموال و املاک دیگران است تا با رضایت صاحبان آنها مجاز شود. منابع زیستمحیطی از نظر حقوق اسلامی دارای عنوانی مستقل و رأسا از ارزش و قداست برخوردار است.
منبع: اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.