با صادق تبریزی هنرمند نقاشیخط درباره مکتب سقاخانه
1395/5/12 ۱۰:۵۱
خوشرو ولی جدی است، حرفش را رک میزند و از آن دسته آدمهایی است که اعتقاد دارد مهمترین معضلی که در هنر امروز وجود دارد تقلید است که برخی از هنرمندان این عرصه به آن گرفتار شدهاند. صادق تبریزی را شاید بتوان یکی از هنرمندان بازمانده از مکتب سقاخانهای دانست که تا امروز نمایشگاههای متعددی از آثارش در داخل و خارج از کشور برگزار شده است
هنرمندان امروزگرفتار تقلید شدهاند
در وادی هنر تغییر مسیر ندادهام
آزاده صالحی : خوشرو ولی جدی است، حرفش را رک میزند و از آن دسته آدمهایی است که اعتقاد دارد مهمترین معضلی که در هنر امروز وجود دارد تقلید است که برخی از هنرمندان این عرصه به آن گرفتار شدهاند. صادق تبریزی را شاید بتوان یکی از هنرمندان بازمانده از مکتب سقاخانهای دانست که تا امروز نمایشگاههای متعددی از آثارش در داخل و خارج از کشور برگزار شده است. مکتب سقاخانه جریان هنریای بود که در دهه 1340 با استفاده از عناصر هنر مدرن و هنرهای سنتی و دینی در ایران شکل گرفت. در جریان نوسازی ایران و درگیریهای سنتگرایان و هواخواهان مدرنیته، عدهای از هنرمندان نوآور، مکتب جدیدی را بنیان نهادند که تاثیر شگرفی بر دگرگونیهای هنر نوگرای ایران و حتی نوآوریهای عرصه خوشنویسیداشت این مکتب یا جنبش هنری بعدها بهنام مکتب سقاخانه شهرت یافت. تبریزی رمز مانایی و بالندگی هنر در دهههای پیشین را نوآوری در تمام شاخههای هنری میداند. به بهانه این مباحث با او درباره مکتب سقاخانه و مولفههای هنری تجسمی در دهههای گذشته به گفتوگو نشستهایم.
با توجه به اینکه شما یکی از هنرمندان بازمانده مکتب سقاخانه هستید درباره شکلگیری این مکتب توضیح دهید.
مسالهای که میتوانم درباره مکتب سقاخانه به آن اشاره کنم این است که این مکتب خود به خود و از سوی هنرمندانی به وجود آمد که در آثار خودشان از موتیفها و المانهای قدیمی اسلامی ایرانی بهره گرفتند. من هم یکی از آنها بودم، درواقع هنرمندان این مکتب نگاهی به هنر گذشته ایران داشتند و با الهام از نشانهها و عناصر پرقدمت ایرانی به خلق پرداختند. اگر بخواهم بهطور مشخص درباره کارهایی که در مکتب سقاخانه انجام دادم صحبت کنم باید بگویم الهامبخش من در این زمینه، خطوط اسلامی و کتیبههایی بود که در مساجد به کار میرفت. ضمن اینکه در کنار این المانها، من با نگاهی به مینیاتورهای ایرانی سعی کردم کارهای تازهتری ارائه دهم.
درباره سایر هنرمندان چطور؟
آنها هم همانطور که اشاره کردم به هنرهای قدیمی ایرانی گرایش داشتند و تلاشها بر این بود براساس هنرهای قدیم به کار بپردازند. درمجموع هرکدام از هنرمندان این مکتب به شکل مجزا و بی آنکه بدانند چنین مکتبی در حال شکلگیری است در آتلیههای خود مشغول کار بودند. من در سال 1338 زمانی که در اداره هنرهای زیبا در کارگاه سرامیک کار میکردم، نظرم به سمت کتیبههایی جلب شد که روی مساجد به کار میرفت. آن زمان متوجه زیباییهای ساختمان خط ثلث شدم و در یکی از آثارم سعی کردم با الهام از خط ثلث، کتیبهای را روی سرامیک اجرا کنم. این کتیبه اگرچه متن خوانایی نداشت و برگرفته از آیه و خط بهخصوصی نبود، ولی حروفی که در کنار هم چیده شده بود در نگاه اول، کتیبه مساجد را به ذهن متبادر میساخت. در همان سالها، حسین زندهرودی در هنرستان پسران با حکاکی روی قیر و لعاب به ساخت پرده عاشورا پرداخت که از 10 مجلس ساخته شده بود. یکی دیگر از هنرمندان مکتب سقاخانه، پرویز تناولی است. او هم زمانی که در سال 1337 از پاریس برگشت در تالار «فرهنگ» به برگزاری یک نمایشگاه انفرادی از مجموعه آثار تازهاش پرداخت و در مجسمهها و نقاشیهایش در آن نمایشگاه به خوبی ردپایی از المانهای مذهبی به چشم میخورد. یا بعدها تناولی روی قفل و ضریحها کار و سعی کرد از این عناصر در کار خود بهره بگیرد یا مسعود عربشاهی در کار خود بیشترین تاثیر را از آثار بابل و آشور گرفت و آن آثار نقشبرجسته را به وجود آورد. شاید بهتر باشد بگوییم مضامین مذهبی و ایرانی، در کار این هنرمندان بود یعنی بسیاری از افسانههای قدیمی که در ادبیات کلاسیک ایران به چشم میخورد، بهویژه در کارهای نظامی مانند «هفتپیکر»، «لیلی و مجنون» و... دستمایهای برای خلق آثار تازه و بدیع در کار هنرمندان سقاخانه شدند. ناصر اویسی در دهه 1330 به مرمت آثار قاجاری میپرداخت، او در آن سالها نقاشیهایی میکشید که متاثر از نقاشی قاجاریه بود، منتها نقاشیهایی که مدرنیزه شده بودند. نکتهای که درباره هنرمندان سقاخانه مهم است این است که هیچکدام از آنها به شکل همزمان در این مکتب فعالیت نکردند. بهعنوان مثال، زمانی که ناصر اویسی فعالیتش را در این وادی در سال 1330 شروع کرد، حسین زندهرودی کلاس ششم ابتدایی بود یا پرویز تناولی در آن سالها هنوز به هنرستان پسران وارد نشده بود یا خود من در آن زمان هنوز دوران دبستان را طی میکردم.
مهمترین مولفهای که باعث شد مکتب سقاخانهای ماندگار شود چه بود؟
آن زمان هیچکدام از ما به این مساله فکر نمیکردیم که با نوع فعالیتهایی که انجام میدهیم ناخودآگاه در شکلگیری چنین مکتبی قدم برمیداریم. در واقع این مکتب بدون پیشاندیشی از سوی هنرمندان به وجود آمد، ضمن اینکه هرکدام از ما به فراخور شیوه و سلیقهای که در حیطه هنرهای تجسمی برای خودمان انتخاب کرده بودیم به شکل مجزا کار میکردیم و کریم امامی روزنامهنگار و منتقد هنرهای تجسمی نخستین بار این مساله را مطرح کرد که در کار ما هشت نفر یک جور پیوند نامرئی ولی مشترک میبیند. او منتقد هنری خوبی بود و در طول دهههای چهل و پنجاه، نقدهای تاثیرگذاری روی آثار هنرمندانی که به شکل پراکنده و در قالب نمایشگاههایی ارائه میشد، نوشت.
ما تقریبا به شکل اجمالی، وضعیت هنرهای تجسمی را تا دوران پیروزی انقلاب اسلامی با شما مرور کردیم، بعد از انقلاب مهمترین اتفاقی که در حوزه هنرهای تجسمی، خاصه نقاشی و خط افتاد چه بود؟ اصلا اتفاق خاصی در این حوزه افتاد یا هرچه بود ادامه کار پیشینیان بود؟
بعد از پیروزی انقلاب دیری نگذشت که ما درگیر جنگ شدیم، جنگی که هشت سال ادامه پیدا کرد. از آنجا که هنرمندان هیچگاه منفک از مردم نبودهاند آنها هم به اندازه سایر اقشار جامعه نتوانستند در آن هشت سال به آن شکلی که باید با تمرکز کافی به خلق اثر بپردازند. اگرچه در زمره کشورهایی بودیم که بعد از جنگ به سرعت خودمان را بازسازی کردیم و به پیشرفتها و جهشهای مطلوبی هم در این زمینهها دست یافتیم، به هر حال جنگ باعث شد برای مدتی نسبتا طولانی در حیطه هنر وقفه ایجاد شود.
بعد از انقلاب در کار شما چقدر تغییر اتفاق افتاد؟ منظور اینکه سعی کردید بیشتر به همان شیوههایی که در دهه 40 و 50 کار میکردید پایبند باشید یا افقهای تازهتری را برای ادامه کارتان در نظر داشتید؟
من هیچوقت در وادی هنر تغییر مسیر ندادم، وقفهای در کارم حاصل نشد و منتظر نشدم کسی بیاید کارم را بخرد. ولی چند سال پیش از شروع انقلاب، یک اثر عاشورایی را شروع کردم که چندین سال مرا درگیر خود کرد؛ یک پرده 32 متری از واقعه عاشورا بود که از عباس بلوکیفر خواستم در این کار مرا همراهی کند ولی خب! کار عظیمی بود و از سال 1352 تا اوایل پیروزی انقلاب طول کشید. هدفم این بود که وقتی بلوکیفر روی این پرده کار میکند مردم به گالریام بیایند و از نزدیک مراحل ساخته شدن این پرده را به چشم خود ببینند، ولی این طرح به انجام نرسید. به خاطر اینکه پردهای در ابعاد بزرگ بود و بلوکیفر به دلیل گرفتاریهایی که در آن سالها داشت نتوانست این پرده را به اتمام برساند. بعد از انقلاب هم او جذب دانشگاه آزاد اسلامی شد و به کارهای هنری دیگری گرایش یافت و رسما اتمام این پرده را کنار گذاشت، هرچه هم به او میگفتم بیا و این پرده را تمامکن که اینقدر روی آن زحمت کشیدهای میسر نشد.
بالاخره سرنوشت این پرده چه شد؟
از آنجا که من سفارشدهنده اثر بودم، از بیوک احمری خواستم این پرده را به اتمام برساند، او هم بخشهایی از طراحی بلوکیفر را اصلاح کرد و کار را به اتمام رساند.
منبع: فرهیختگان
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.