گفتار در زیبایی‌شناسی / دكتر اصغر دادبه - بخش دوم

1393/4/7 ۰۸:۰۶

گفتار در زیبایی‌شناسی / دكتر اصغر دادبه - بخش دوم

به نظر افلاطون برترین و عالیترین «مثال» (ldeas) همانا «خیر مطلق» یا «زیبایی مطلق» است. زیباییهای این جهانی، به منزله سایه‌های زیبایی مطلق‌اند و هر چه بهرة آنها از آن زیبایی بیشتر باشد، زیباتر خواهند بود. روح انسان پیش از آنكه به این جهان آید و اسیر تن شود، در جهان مُثُل به سر می‌برد. در آنجا روح با «زیبایی مطلق» آشنا شده و اینك كه در بدن گرفتار آمده است و همه چیز را به دست فراموشی سپرده است، یادی از آن زیبایی (زیبایی مطلق) برای وی بر جای مانده است. این «یاد»، معیاری است برای شناخت زیباییهای این عالم. ما اشیای زیبا را با آن «یاد» می‌سنجیم و به مدد این سنجش، میزان زیبایی آنها را تعیین می‌كنیم.

 

 

 

به نظر افلاطون برترین و عالیترین «مثال» (ldeas) همانا «خیر مطلق» یا «زیبایی مطلق» است. زیباییهای این جهانی، به منزله سایه‌های زیبایی مطلق‌اند و هر چه بهرة آنها از آن زیبایی بیشتر باشد، زیباتر خواهند بود. روح انسان پیش از آنكه به این جهان آید و اسیر تن شود، در جهان مُثُل به سر می‌برد. در آنجا روح با «زیبایی مطلق» آشنا شده و اینك كه در بدن گرفتار آمده است و همه چیز را به دست فراموشی سپرده است، یادی از آن زیبایی (زیبایی مطلق) برای وی بر جای مانده است. این «یاد»، معیاری است برای شناخت زیباییهای این عالم. ما اشیای زیبا را با آن «یاد» می‌سنجیم و به مدد این سنجش، میزان زیبایی آنها را تعیین می‌كنیم.

بسیاری از فلاسفه عصر جدید (از جمله هگل و شوپنهاور) از نظریه «افلاطون» متأثر شده‌ند. فلیسین شاله می‌گوید: هیچ نظریه‌ای همچون نظریه افلاطون زیبایی و هنر را ارج ننهاده است؛ اما اشكال كار در آن است كه اصل مابعدالطبیعه محل تردید است و قابل اثبات علمی نیست.

2. روش تجربی (روش فخنر):

برمبنای روش تجربی كه از طرف گوستاوتئودر فخنر (fechner) ـ فیزیكدان و روان‌شناس آلمانی قرن نوزدهم ـ پیشنهاد شد، زیبایی را نباید از راه نوعی تجربه شناخت. تجربه مورد بحث «فخنر» در واقع گونه‌ای نظرخواهی از بیننده است؛ مثلاً‌چهارضلعی‌هایی با ابعاد مختلف رسم می‌كنیم و نظر گروهی را درباب زشتی و زیبایی آنها می‌پرسیم. آن چهار ضلعی را كه اكثریت زیبا دانستند، «زیباترین» می‌دانیم و آن را كه به نظر اكثریت زشت بود، «زشت‌ترین» چهارضلعی محسوب می‌داریم. همین آزمایش را مثلاً می‌توان با رنگها انجام داد و به میزان زیبایی هر یك از رنگها پی برد. وقتی عده‌ای صاحب‌نظر به عنوان هیأت داوران درباره زیباترین دختر یك شهر یا یك كشور نظر می‌دهند و به اصطلاح از میان زیبارویان، ملكه زیبایی را برمی‌گزینند، در واقع از همین روش (روش تجربی) استفاده می‌كنند.

3. روش عقلی ـ تجربی (نمونه‌ای):

این روش تلفیقی است از روشهای عقلی و تجربی. بر مبنای روش عقلی ـ تجربی باید برای هر یك از هنرهای زیبا، نمونه و مثالی تعیین كنیم و آثار هنری مورد نظر را با آن بسنجیم و هر اثر را كه با نمونه كامل مطابقه بیشتری داشت، زیباتر و آن را كه مطابقتش كمتر بود، كمتر زیبا بدانیم؛ فی‌المثل اگر نمونه كامل غزل عاشقانه را غزل «سعدی» بدانیم، طبق این روش باید غزلهای عاشقانه را با آن قیاس كنیم و میزان زیبایی و ارزش هنری آنها را معلوم داریم. البته نمونه‌های كامل، تغییرپذیرند و بر حسب اوضاع و احوال و زمان و مكان تغییر می‌كنند.

4. روش روان‌شناسی:

می‌دانیم كه روان‌شناسی از كیفیات و حالات روانی و نیز از حیات باطنی انسان گفتگو می‌كند.9 از آنجا كه لذت و «حظ» ناشی از تماشای یك اثر زیبا و نیز تمایلی كه در هنرمند نسبت به خلق یك اثر هنری ایجاد می‌شود، امری روانی است، بنابراین بسیاری از علمای زیبایی‌شناسی معتقدند كه زیبایی‌شناسی بخشی است از روان‌شناسی و هدف آن، مطالعة حالات روانی مربوط به زیبایی است. ویل دورانت می‌گوید: «مسئلة زیبایی‌شناسی مربوط به روان‌شناسی است؛ ولی روان‌شناسان آن را به گردن فلسفه نهاده‌اند و هر علمی را از حل مسئله‌ای ناتوان شد چنین می‌كنند.»

5. روش فیزیولوژی:

گروهی از علمای زیبایی‌شناسی برآنند كه: هر چیز زیبا در عضوی از اعضای بدن انسان (مثل چشم، گوش و...) اثر می‌گذارد و یك نوع لذت یا حظ جسمانی و عضوی ایجاد می‌كند. بنابراین باید با مطالعة دقیق اعصاب و اعضا به چگونگی حظ ایجاد شده پی برد و چون مطالعة اعضا، وظیفة فیزیولوژی (علم وظایف‌الاعضا)ست، به ناچار باید پذیرفت كه زیبایی‌شناسی شاخه‌ای از دانش فیزیولوژی است.

6. روش جامعه‌شناسی:

جامعه‌شناسان معتقدند: از آنجا كه هر اثر هنری محصول جامعه‌ای است كه هنرمند در آن زندگی می‌كند، زیبایی‌شناسی را باید از لحاظ جامعه‌شناسی مطالعه كرد و آن را یكی از شاخه‌های علم‌الاجتماع به شمار آورد. به نظر جامعه‌شناسان این جامعه است كه ذوق هنری را می‌پرورد؛ «زیرا اگر داشتن ذوق و قریحه و قوة امتیاز زشت از زیبا هم طبیعی (فطری) بشر باشد، چگونگی این استعداد و به كار بردن آن، با توجه آن به سویی و طریق ابراز این ذوق و قریحه، تابع خارجی، یعنی تابع امور اجتماعی است. اینكه اولین آثار ادبی و صنعتی هر قوم جنبة‌ دینی دارد، دلیل بر آن است كه هنر، محصول جامعه است؛ زیرا اندیشة دینی بر تمام جوامع كهن بشری حاكم بوده است.

خلاصه با آنكه در هر یك از آثار هنری، نقش خاصی كه نمایندة قوه ابتكار پدیدآورندة آن است مشاهده می‌شود، تمام آثاری كه متعلق به یك عهد و یك جامعه است، با تمام اختلافات، بیان حقیقت مشتركی می‌كند كه كمال مطلوب آن عهد یا آن جامعه است. اینها همه دلیل بر آن است كه هنر پیوندی ناگسستنی با جامعه دارد.

 

روشهای تلفیقی

دیدیم كه روشهای مختلفی از سوی متفكران برای شناخت زیبایی پیشنهاد شده است. برخی از محققان برآنند كه هر یك از این روشها به تنهایی نارساست. باید از میان روشهای پیشنهاد شده روشهایی را برگزید و با بهره‌گیری از آنها مشكل زیبایی‌شناسی را حل كرد و به شناخت زیبایی رسید.

الف) از دیدگاه روان‌شناسی و زیست‌شناسی: «ویل دورانت» زیبایی‌شناسی را مسئله‌ای روان‌شناسانه می‌داند و بر آن است كه باید زیست‌شناسی و روان‌شناسی به هم آمیزند و مشكل زیبایی‌شناسی را حل كنند.

ب) از دیدگاه روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و تاریخ: فلیسین شاله (Challaye) محقق و معلم معاصر فرانسوی چنین اظهار عقیده می‌كند كه: روش افلاطون، روش مابعدالطبیعی و فاقد ارزش علمی است. با روش تجربی هم نمی‌توان ماهیت و ارزش واقعی عواطف زیبایی دوستی را تعیین كرد و این از آن روست كه بسا اكثریت راه خطا پویند،‌ چنان كه ارزش بسیاری از آثار گرانبهای هنری را ابتدا جز تنی چند نشناخته‌اند. به نظر «شاله» راه چاره آن است كه زیبایی را از دیدگاه روان‌شناسی، از دیدگاه جامعه‌شناسی، و نیز از دیدگاه دانش تاریخ مورد مطالعه قرار دهیم. و در جریان این مطالعه بكوشیم تا حد امكان از دانش وظایف‌الاعضا ( فیزیولوژی) نیز از روش تجربی هم بهره گیریم. با به كار گرفتن چنین شیوه‌ای است كه روش جامع به دست می‌آید و شكل زیبایی‌شناسی حل می‌شود.

 

عشق، مادر زیبایی

روشهایی كه مورد بررسی قرار گرفت، جمله بر این بنیاد استوار است كه: «عشق، فرزند (= معلول) زیبایی است»؛ یعنی موجوداتی وجود دارند زیبا و عشق‌آفرین، از این دیدگاه شناخت زیبایی با به كار گرفتن روشی خاص ممكن است و می‌توان فهمید كه چرا یك زیبا، زیباست. اما به قول «اسپینوزا» اگر عشق، مادر (= علت) زیبایی به شمار آید و یك چیز بدان علت در نظر ما زیبا نماید كه آن را می‌خواهیم، دیگر سخن از روش شناخت زیبایی در میان آوردن، سخنی است بی‌بنیاد، چرا كه دوست داشتن دلیل و برهان نمی‌خواهد و چون چیزی در نظر كسی مطلوب و دلپذیر افتاد و مورد بحث او قرار گرفت، زیبا می‌نماید. بر این بنیاد نمی‌توان روشی برای تشخیص و شناخت زیبایی تعیین كرد.

در روزگار ما گرایش شدیدی بدین عقیده هست كه: زیبایی، معلول خواستن است یا «عشق، مادر زیبایی است، نه فرزند آن». بر بنیاد این گرایش ـ به گفته «ویل دورانت» ـ در پاسخ این پرسش كه: چرا یك چیز زیباست؟ باید گفت: زیبایی یك چیز علت مطلوب بودن آن است.

چنین است كه برخلاف سده‌های پیشین (سده‌های هفدهم تا نوزدهم)، زیبایی‌شناسی در روزگار ما از رشته‌های فعال فلسفه به شمار نمی‌آید و در تحقق بخشیدن به هدف محدود خود كه همانا پاسخ دادن بدین پرسش است كه: «چرا زیبا زیباست» نیز فرو می‌ماند و از دانشهای مختلف (فیزیولوژی، روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و...) كمك می‌گیرد.

 

مكاتب هنری

آیا هنر باید از «آنچه هست»، سخن گوید یا از آنچه باید باشد؟ در ذیل به بررسی هر كدام از آنها می‌پردازیم:

1. آنچه هست: به نظر برخی از متفكران، هنر باید واقعیت و چنان كه هست را بیان كند، یا از «آنچه هست» سخن گوید. ارسطو ـ متفكر بزرگ یونان باستان ـ هنر را تقلید از طبیعت می‌دانست و بر آن بود كه هنر، به منزلة آیینه‌ای است كه در برابر طبیعت قرار می‌گیرد و واقعیت را آن‌گونه كه هست، می‌نماید. در میان مكاتب هنری، دو مكتب ـ رئالیسم و ناتورالیسم ـ از این دیدگاه دفاع می‌كنند.

پی‌نوشت:

9ـ امروزه روان‌شناسی به رفتارشناسی یا رفتارگرایی بدل شده و آن دانشی است كه در آن رفتار انسان را ـ چنان كه هست ـ مورد مطالعه قرار می‌دهد.

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: