سعدي و چيستي زيبايي / دكتر اصغر دادبه - بخش دوم
1393/2/2 ۰۹:۴۱
مراد از زيبايي در اين مقام همانا زيبايي هنري يا هنرهاي زيباست و شعر، هنري از جمله هنرهاي زيبا. بنابراين در بحث از ماهيت يا چيستي زيبايي از يك سو ميتوان از جنس زيبايي يا زيبايي به عنوان جنس بحث كرد و از سوي ديگر از نوع خاص زيبايي، يا زيبايي به عنوان نوع كه در بحث ما مراد نوع شعر است؛ بنابراين بحث را تحت دو عنوان چيستي زيبايي و چيستي شعر پي ميگيريم.
ماهيت يا چيستي زيبايي و هنر
مراد از زيبايي در اين مقام همانا زيبايي هنري يا هنرهاي زيباست و شعر، هنري از جمله هنرهاي زيبا. بنابراين در بحث از ماهيت يا چيستي زيبايي از يك سو ميتوان از جنس زيبايي يا زيبايي به عنوان جنس بحث كرد و از سوي ديگر از نوع خاص زيبايي، يا زيبايي به عنوان نوع كه در بحث ما مراد نوع شعر است؛ بنابراين بحث را تحت دو عنوان چيستي زيبايي و چيستي شعر پي ميگيريم.
الف) چيستي زيبايي: از ديرباز انديشمندان بدين پرسش كه «زيبايي چيست» يا «يك چيز چرا زيباست»، توجه كردهاند و كوشيدهاند تا بدان پاسخ بدهند. از آنجا كه عادت بر اين جاري است كه حكايت را از يونان آغاز كنند، من نيز فعلاً از يونان آغاز ميكنم و همانند موارد ديگر فلسفي به سخن افلاطون وارسطو گوش فرا ميدهم و از دو ديدگاه، كه يكي به ديدگاه مابعدالطبيعي معروف است و ديگري به ديدگاه تجربي (علمي)، سخن ميگويم:
1. ديدگاه مابعدالطبيعي، كه ديدگاه افلاطوني است،8 رسم يا دست كم، چنان است كه چون از يونان آغاز كنند، اين ديدگاه را به افلاطون منسوب ميدارند و بر بنياد مباني فلسفي فكري او به تبيين اين ديدگاه ميپردازند، در حالي كه افلاطون وامدار ايران است و تحت تأثير شديد انديشههاي زردشت و لاجرم در زيباييشناسي نيز از اين انديشهها متأثر است. در نظام فكري افلاطون نظريه معروف به نظريه «مُثُل» (Ideas) اساس و بنياد است.و بر طبق نظريه مُثُل، اصل و حقيقت هرچيز، از جمله اصل و حقيقت زيبايي را درعالم مُثُل، كه همان عالم ارواح جهان مجرد است، بايد بازجُست كه در يك كلام و به تعبير ميرفندرسكي، متفكرعصر صفوي، «صورتي در زير دارد آنچه در بالاستي«.
افلاطون از «آنچه در بالاست« و مجرد است و كلي،به «مُثُل« تعبير ميكند و اعلام ميدارد هر نوع موجود كه در اين جهان جهان مادي است، يك مثال يا يك ايده دارد كه اصل آن نوع است. بنابراين به شمار انواع موجوداتـ اعم از جماد و نبات و حيوان و حتي مفاهيم ومعاني ـ ايده يا مثال در عالمي كه از آن به عالم مُثُل تعبير ميشود، موجود است. مثالها يا ايدهها، اصلند و موجودات اين جهاني، فرع؛ مثالها، علتند و موجودات اين جهاني، معلول و به زبان تشبيه و تمثيل مثالها اصلند و موجودات اين جهاني، عكس و سايه و پرتو.
زيبايي، زيباييها و موجودات زيبا نيز از اين قاعدهمستثني نيستند؛ خواه زيباييهاي طبيعي (اعم از پديدههاي زيباي طبيعت و موجودات زنده زيبا، به ويژه مردمزيباروي يا زيبا رويان)، خواه زيباييهاي هنري يا هنرهاي زيبا (اعم از شعر و موسيقي و معماري و آوايخوش و نقاشي و ديگر هنرها...)، حكايت چنين است.جمله، پرتو مثال يا ايدة زيبايي هستند و هريك به نسبتي ازآن مثال و از آن ايده بهرهمند شدهاند؛ يعني كه زيبا هرچه زيباتر باشد، از ايده زيبايي بهره بيشتري برده است.
بالاتر از حكايت مثال و ايده زيبايي، آن سان كه افلاطون تصريح ميكند، مثالها (ايدهها) نيز خود مثالهايبرتر و كاملتري دارند و جهان مُثل، به زبان تشبيه، چونان مخروط است كه از يك قاعده آغاز ميشود، به سوي بالا ميرود و هرچه بالاتر ميرود محدودتر و باريكتر ميشود تا سرانجام به يك نقطه، كه همانا نوكمخروط است، پايان مييابد. نوك مخروط (يا هرم) مُثُل، «مثال اعلي» ناميده ميشود كه خير مطلق، حقيقت مطلقو زيبايي مطلق است كه آنجا خير و حقيقت و زيبايي به وحدت ميرسند و با اين نگرش و بر اين بنياد، آنسان كه عرفاي طرفدار عشق و وحدت وجود تصريح ميكنند، جمله زيباييها پرتوهاي زيبايي مطلقند و دراصل حاصل «يك فروغ روي او»...9
و چنين است كه اگر بپرسيم و بپرسند: «زيبايي چيست؟» پاسخ ميدهند: «زيبايي، پرتو مثال زيبايي، يا پرتو زيبايي مطلق است» و اگر پرسيده شود: «چرا يك چيز زيباست؟» پاسخ آن است كه: «چون از مثال زيبايي بهرهمند شده، يا چون از زيبايي مطلق بهره برده است» و بدينسان چيستيزيبايي از ديدگاه مابعدالطبيعي ( ديدگاه افلاطوني و عرفاني)، تبيين و توجيه ميشود و شگفت نيست كه فيالمثل چون مولانا ميخواهد از منشأ آسماني موسيقي سخن بگويد و بدين پرسش پاسخ دهد كه: «چرا آواي موسيقي دلنشين و زيباست؟» به اقتضاي شيوه شاعرانه، دو نمونة ساز سُرنا و دهل را مثال ميآورد و از «ناقور كُل« كه تعبيري است از ايده يا مثال سازها، سخن ميگويد و سرانجام نغمه و آواز خوش اين دو ساز را جلوة ناقوركُل يا پرتو ايده سازها ميشمارد10 و بدين سان به تبيين زيبايي آواهاي خوش از ديدگاهمابعدالطبيعي ميپردازد.
2. ديدگاه تجربي (علمي)، كه ديدگاه ارسطويي است، يا دست كم همان گونه و به همان دلايل كه ديدگاه مابعد الطبيعي به افلاطون منسوب ميشود، ديدگاه تجربي (علمي) هم به شاگرد وي، ارسطو منسوب ميگردد.اگر افلاطون همواره روي به آسمان داشت، ارسطو روي از آسمان برتافت و به زمين توجه كرد. گفتهاند و نوشتهاند كه در كليساي واتيكان نقاشيي هست از رافائل كه در آن افلاطون در حالي كه با انگشت اشاره خود به آسمان اشاره ميكند، نقش شده و ارسطو در حالي كه به زمين اشاره ميكند. رافائل خواسته است تا ازطريق اين نقاشي، نگرش كلي وحركت بنيادي اين دو فيلسوف را نشان دهد.
سخن ارسطو هم در نقشه استادخود، افلاطون مشهور است؛ اين سخن كه: «حقيقت را بيش از استاد خود، افلاطون، دوست ميدارم.» ارسطو اين سخن را در نقد نظريه مُثُل افلاطوني كه همانا بنياديترين نظريه افلاطون و اساس همه نظريههاي اوست، بيان ميكند و بدين سان، به آن گونه نگرش روي ميآورد كه در برابر نگرش مابعدالطبيعي افلاطوني از آن به نگرش تجربي عملي تعبير ميشود. از اين ديدگاه بود كه ارسطو اعلام كرد كه سرچشمه زيبايي، علت زيبابودن يك چيز زيبا و حكايت چيستي زيبايي را، نه در آسمان، كه در زمين و در قلمرو تجربه بايد جستجو كرد. به نظر ارسطو رمز و راز زيبايي در «تناسب و هماهنگي اجزا»ست و يك چيز، يا يك كل بدان سبب زيباست كهاجزاي تشكيل دهندة آن هماهنگ و متناسب باشد. بر طبق اين ديدگاه اگر بپرسيم و اگر بپرسند كه: :زيباييچيست؟» پاسخ آن است كه: «زيبايي، تناسب و هماهنگي است؛ تناسب و هماهنگي اجزا» و اگر بپرسيم كه: «چرا يكچيز زيباست؟» پاسخ آن است كه: «چون اجزاي تشكيل دهنده آن، متناسب، موزون و هماهنگ است.» بر اين بنياد پيكري زيباست كه اندامهاي آن متناسب باشد با پيكري زيباست كه اندامهاي آن متناسب باشد؛ پيكرهاي (مجسمهاي) زيباست كه اجزاي آن متناسب باشد؛ آهنگي زيباست كه عناصر آن موزون باشد و...11
ب) چيستي شعر
شعر، چنان كه اشارت رفت، يكي از زيباييهاي هنري يا يكي از هنرهاي زيباست. زيبايي، به عنوان جنس داراي انواعي است كه يكي از آنها نوع شعر است. به بيان ديگر زيبايي، چنان كه گاه درهيأت آواها و آهنگها متجلي ميشود، گاه در هيأت الفاظ موزون جلوهگر ميگردد. بر آن نيستم تا از حكايت شعر و از تعاريف آن كه بسيار سخن گفتهاند، سخن بگويم. تنها به ذكر اين نكته بسنده ميكنم كه تعاريفشعر، جمله به دو تعريف باز ميگردد: يكي، تعريف محتوايي كه از ديدگاه فلسفي طرح ميشود و شعر اينگونه تعريف ميگردد: «كلام مُخيّل (خيالانگيز)»؛ دوم، تعريف لفظي يا صوري كه از ديدگاه ادبي بيانميشود و شعر را اين سان در قالب تعريف ميريزد: «كلامِ موزون و مقفي«...موزونيّت، همان حكايت تناسب و هماهنگي است كه شعر اگر شعر باشد، به ناگزير گونهاي موزونيت، يعني گونهاي هماهنگي و تناسب در آن هست...به بركت علوم بلاغي، از عروض تا معاني و بيان و بديع، نيز شعر به گونهاي تناسب و هماهنگيميرسد و بدين سان علوم بلاغي، به عنوان بخشي از زيباييشناسي و فلسفه هنر، مجال بروز ظهور مييابد واين، خود حكايتي است كه مجالي ديگر ميطلبد و بحث آن در اين مختصر نميگنجد.
پينوشتها:
8. براي آگاهي از ديدگاه افلاطون ميتوان از كتب تاريخ فلسفه، فصل مربوط به افلاطون بهره جُست.
9. تعبيري است برگرفته از اين بيت حافظ:
هر دو عالم يك فروغ روي اوست گفتمت پيدا و پنهان نيزهم
10. مولانا در مثنوي (چاپ نيكلسون ج 2، دفتر چهارم، ص 321 و 322) نطريههاي مختلف در باب منشاء هنررا بيان كرده است. نخست نظر خود را كه همان نظريه عرفاني افلاطوني است بياني ميدارد بدين عبارت:
ناله سُرنا تهديد دهل چيزكي ماند در اين ناقور كل
و سپس ديدگاه فيلسوفان را كه معتقدند منشأ موسيقي گردش افلاك است و آنگاه نظريه ديني را از زبانمؤمنان مبني بر اين كه اصل موسيقي بهشتي است.
11. براي آگاهي از ديدگاه افلاطوني و ارسطويي در زمينه «چيستي زيبايي» ر. ك: كليات فلسفه، يادداشتشماره 2.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.