تا پخته شود خامی

1395/2/5 ۱۰:۱۸

تا پخته شود خامی

درباره کتاب های نفیس «سفر در ایران» به قلم منوچهر طیاب «دریای پارس»، «کویر»، «زاگرس» و «البرز» ٤جلد از مجموعه‌ای هستند که به تازگی چاپ شده‌اند

 درباره کتاب های نفیس «سفر در ایران» به قلم منوچهر طیاب

«دریای پارس»، «کویر»، «زاگرس» و «البرز» ٤جلد از مجموعه‌ای هستند که به تازگی چاپ شده‌اند

محبوبه قوام:  مجموعه نفیس «سفر در ایران» نوشته منوچهر طیاب از ١٤‌سال پیش آغاز شد و در قالب ٤ کتاب به سرانجام رسید: جلد اول، «دریای پارس»، جلد دوم، «کویر؛ همراه باد در دل تنهایی»، جلد سوم، «زاگرس؛ گاهواره تمدن کهن» و  جلد چهارم، «البرز؛ زادگاه فرهنگی به قدمت تاریخ». طیاب متولد ١٣١٦ و ازجمله مستندسازان برجسته کشور است و دانش‌آموخته رشته معماری از دانشگاه وین و همچنین رشته کارگردانی سینما و تلویزیون و طراحی‌صحنه از همین دانشگاه. طیاب هم‌اکنون استاد رشته‌سینما از دانشکده هنرهای دراماتیک و تلویزیون است و سرپرست رشته سینماتوگرافی و عکاسی دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی تهران. او عضو هیأت داوران جشنواره‌های بین‌المللی فیلم‌های آموزشی و کودکان و نوجوانان و عضو هیأت‌داوران سازمان یونسکو در جشنواره بین‌المللی فیلم‌های کوتاه کراکوی لهستان نیز هست. درباره طیاب باید گفت ازجمله ایران‌شناسان کشور است که در حوزه فیلم مستند و آموزشی تاکنون قریب به ١٠٠اثر ساخته‌است. فیلم «مستند در امتداد سرزمین کهن» به کارگردانی کاوه بهرامی‌مقدم و تهیه‌کنندگی رضا میرکریمی درباره استاد منوچهر طیاب ساخته‌شده. طیاب، جوایز فراوانی را هم در کارنامه‌ خود دارد که ازجمله آنها می‌توان به جایزه برگزیده جشنواره لوکارنو برای فیلم «همراه باد در دل تنهایی کویر» و دیپلم افتخار جشنواره مسکو برای فیلم «اصفهان هندسه‌ای در مقیاس‌انسانی»، دیپلم افتخار جشنواره وین برای فیلم «ریتم، ایران سرزمین‌ادیان» و دیپلم افتخار جشنواره برلین برای فیلم «مسجدجامع اصفهان» اشاره کرد. اسعد نقشبندی نیز کار عکاسی این مجموعه را برعهده داشته. او متولد ١٣٣٦ و فارغ‌التحصیل رشته عکاسی از دانشکده صداوسیما است. همچنین از‌ سال ٧٩ به کار تدریس در دانشگاه و مراکز آموزش عالی مشغول بوده است. نقشبندی تاکنون ٦نمایشگاه انفرادی در تهران برگزار کرده است و عضو هیأت‌داوران بیش از ٣٠ جشنواره و
مسابقه بوده.

جلد اول، دریای پارس
طیاب درباره جلد اول مجموعه «سفر در ایران» (دریای پارس) می‌گوید: «در نگارش این کتاب با در کنار هم قراردادن خاطرات پراکنده از سفرهایم، بیش از هر چیز سعی داشتم به‌عنوان یک فیلمساز تصویرسازی کنم تا خواننده خوش‌ذوق هنگام خواندن جملات، در ذهن خلاق خود اتفاقات نگاشته شده را همچون صحنه‌های یک فیلم بازسازی کند و به تماشای آن بنشیند.» طیاب این جلد را از دزفول شروع کرده و تا گواتر (منطقه‌ای در مرز بین ایران و پاکستان) پیش می‌برد. شیوه کار هم به سیاق آنچه در مجلدهای بعدی هم می‌بینید، سفرنامه‌ای گزارشی است که تلاش می‌کند در عین توصیف آنچه می‌بیند گاهی جزیی‌نگری‌هایی هم داشته باشد و در روایت صرفا دوربین‌وار عمل نکند. درواقع برخلاف آنچه در مقدمه گفته شده این کتاب‌ها روایتی دوربینی ندارند. چون در روایت دوربینی و نمایشی عموما ذهنیت راوی در روایت دخیل نمی‌شود و متن به شکل نمایشی از توصیفات پیش می‌برد. وقتی توضیحاتی به متن اضافه می‌شود و تحلیل‌های گاهی و بیگاهی در کتاب می‌آید، پس این روایت از حالت دوربینی و نمایشی خارج شده است. به این بخش دقت‌کنید: «در شهر[دزفول] تنها یک مسافرخانه وجود دارد و در طبقه بالای آن، چند اتاقی که گروه ما همه به یک چشم‌بر‌هم‌زدن، اشغال می‌کنند. خبر ورود ما به شهر مثل برق همه‌جا می‌پیچید. کم‌کم سروکله‌ اهالی پیدا می‌شود که وقت و بی‌وقت می‌آیند و به سینماچی‌ها خوشامد می‌گویند. البته بعضی‌ها هم چپ‌چپ نگاهمان می‌کنند و انگار از ما خوش‌شان نمی‌آید...» (ص٣٤) این نوع روایت به شکل سفرنامه‌ای گزارشی تفسیری همچنان پیش می‌رود و در مقاطعی کاملا شکل تحقیقاتی پیدا می‌کند: «دجله‌و‌فرات که از حوالی کوه‌های آرارات سرچشمه می‌گیرند، از رودخانه‌های خیلی پیر و قدیمی به حساب نمی‌آیند. تحقیقات زمین‌شناسی روشن ساخته که این دو رودخانه و فلات مرتفعی که این دو رود در آن جاری است در ابتدا وجود نداشته‌اند و به‌جای آن اقیانوس وسیعی سرتاسر عراق و ایران و قسمت وسیعی از عربستان مرکزی را دربر می‌گرفته. یک فشار تحت‌الارضی در دوران میوسن طبقات زمین را بالا آورده و فلات ایران را تشکیل داده و مقارن همان دوران، فشار دیگری نواحی جنوبی این فلات را فرو برده و خیلج‌فارس را ایجاد کرده.» (ص٣٧) از دیگر نکات قابل‌توجه این کتاب اطلاعاتی‌ است که گاهی ذهن نویسنده را کنجکاو کرده و درباره آن توضیحاتی ارایه داده: «او درحالی‌که با دست چند لنج دیگر را به من نشان می‌دهد و دود قلیان را چون اژدهای افسانه‌ای از دو سوراخ بینی‌اش بیرون می‌دهد، جویده‌جویده می‌گوید: «تا هر پنج لنج بارگیری نکنند، ما حرکت نمی‌کنیم، چون ما در این سفر سنگار می‌رویم.» من که معنی سنگار را نمی‌فهمم می‌پرسم: «ناخدا، چی‌چی می‌رویم؟» او لبخندی می‌زند و می‌گوید: «وقتی ما به راه‌های دور می‌رویم، سنگار می‌رویم، یعنی با هم حرکت می‌کنیم و مواظب هم هستیم تا اگر لازم شد به هم کمک کنیم. آخر این دریا حساب و کتابی نداره، هر آن ممکنه واسه آدم ‌هزارویک‌جور گرفتاری پیش بیاد.»
جلد دوم، کویر؛ همراه باد در دل تنهایی
طیاب در مقدمه این مجلد می‌نویسد: «طی سی، چهل‌سال گذشته که برای تهیه انواع فیلم‌های مستند یا تنظیم برنامه‌های فرهنگی و علمی در خاک ایران سفر کردم، بارهاوبارها اتفاق افتاد که راه من یا از حاشیه کویر یا از میان آن می‌گذشت و من هربار حیران می‌ماندم که این چه سرزمینی است؟ البته برای ایرانی کویر جایی بوده و هست که بودن در آن برایش آب و نانی ندارد. پس چرا بدانجا راه گم کند؟ آن‌‌وقت‌ها اگر در یک‌کویر یک‌نفر غیرکویری می‌دیدی، یا کارمند دولت بود که به اجبار آن‌جا فرستاده شده بود، یا معلم و پزشکی که شرف و انسانیتش به او حکم می‌کرد به فرزندان محروم کویر درسی بیاموزد یا دردشان را دوا کند. اگر هم چند صباحی در آن حوالی بیشتر پرسه می‌زدی و کنجکاوی می‌کردی، حتما سروکله کسی پیدا می‌شد که می‌خواست بداند تو چه‌کاره‌ای، از کجا آمده‌ای و در آن‌جا چه‌کاری داری؟ منهای بعضی‌ها که واقعا معتقد بودند تو گنجی در میان دنیایی از خاک‌رس و نمک نشان کرده‌ای و سهم‌شان را هم طلب می‌کردند!» پیش از این درباره روش نوشتاری این کتاب گفتیم که روشی نمایشی ندارد. این البته به معنای ارزش‌گذاری نیست. درواقع متنی که روایتی تصویری و نمایشی دارد، هیچ ارجحیتی به متون مفسر یا ذهنی ندارد. اصولا حتی به‌نظر می‌رسد در سفرنامه‌ها یا مستند‌های روایی اینچنین، بهتر این است که راوی خودش را در آنچه می‌بیند دخیل کند. دور بودن راوی از ماحصل روایت خود گاهی اصلا به کار نمی‌آید. فرض کنید در چنین سطوری نویسنده می‌خواست هیچ‌گونه دخل و تصرفی در مشاهدات نداشته باشد. قطعا متن با مشکل مواجه می‌شد: «شب از نیمه می‌گذشت که کاروان ما وارد نشتیفان از توابع خواف شد. این روستا که به آسیاب‌های بادی‌اش معروف است تا مرز کشور ما با افغانستان چندان فاصله‌ای ندارد، به همین جهت در تمام طول راه صحبت از ناامنی راه بود و آدم‌ربایی.» (ص٩٦) این‌گونه نظرات راوی و پرس‌و‌جوها کاملا به کار چنین کتاب‌هایی می‌آید و مخاطب را با جوانب مختلف امور آشنا می‌کند. به‌خصوص در مجلدی که تو احساس می‌کنی هر آن ناامنی یا خطرات دیگر در کمین راوی است. طیاب در برخورد با کویر نوعی حیرت و هراس دارد که در این کتاب به خوبی توانسته آن را منتقل کند: «هنوز صدای فش‌فش چندش‌آور این افعی در گوش من طنین‌انداز است. گرچه جثه بزرگی نداشت ولی هیبت آن همه را گرفته بود و از قرار چند شبی به خواب اعضای گروه می‌آمد...»
(ص ٢٩) همچنین توصیفاتی از این دست کاملا خواننده را با سفر و تلاش طاقت‌فرسای گروه برای تدوین چنین مجموعه‌ای آشنا می‌کند: «شترها در ساعات اول که به ما و دوربین عادت نداشتند بی‌تابی می‌کردند؛ کف به دهان آورده، نعره‌می‌کشیدند. ما آن‌قدر این زبان‌بسته‌ها را بالا و پایین بردیم که تا عصر رمقی در تن‌شان نماند. گرچه کف پای‌شان از شدت گرما می‌سوخت، اما صبور و بردبار، انگا که تعهدی به ما سپرده باشند، لحظه‌ای از انجام وظیفه غافل نمی‌شدند.» (ص ٣٧)
جلد سوم،  زاگرس؛ گاهواره تمدن کهن
نویسنده گاهی هم لازم دیده اطلاعاتی علمی را در کتاب بگنجاند که کاملا کاربردی و خواندنی هستند: «قبل از این‌که به ماجرای سفرهای دور و درازمان در کوهستان‌های زاگرس بپردازم، بد نیست با هم از روی نقشه نظری به موقعیت جغرافیایی این رشته‌کوه‌ها بیندازیم که نتیجه حراکت کوه‌زایی اواخر دوران سوم زمین‌شناسی است... این رشته‌کوه‌ها با جلگه‌های وسیع و دشت‌های پهناوری چون جلگه کرمانشاه در غرب و جلگه شیراز در جنوب از هم جدا شده و به قسمت‌های زاگرس شمالی، مرکزی و جنوبی تقسیم می‌شود.» (مقدمه) طیاب این جلد از کتاب را با هیجانی شروع می‌کند که قصه‌گویی و فنون داستان‌نویسی هم در آن دیده می‌شود. ازجمله ایجاد کشمکش و تعلیقی که جدا از ماجرای کتاب، مخاطب بخواهد بداند که راوی با مشکل به وجود آمده چطور کار را جلو می‌برد: «هوای زمستان امسال سرد است؛ سردتر از همیشه و سردتر از سال‌های پیش... اسعد نقشبندی به تلفن‌همراهش چسبیده و مرتب به این شرکت و آن شرکت مسافربری زنگ می‌زند. رانندگی با ماشین‌های خودمان در این شرایط بد آب‌وهوایی عاقلانه نیست. «اگر پنچر کنیم یا سر بخوریم، چه‌کسی وسط دره‌ها به دادمان می‌رسد.» (ص ١٧)
غیر از این نمونه، طیاب در تمام مجلدهای «سفر به ایران» به تاریخ این مرزوبوم هم نظر داشته است. به تناسب مناطقی که در آن پا گذاشته، موقعیت تاریخی را نیز شرح داده و حتی با استناد به منابع درباره‌ آنها سخن گفته. از یک متن همه‌جانبه کم از این هم انتظار نمی‌رود. طیاب گاهی حتی به تاریخ و موقعیت آثار باستانی هر منطقه نیز پرداخته تا عطش مخاطب را در این بخش بیشتر کند و به سوالات احتمالی‌شان پاسخ بگوید: «نظر به تفاوت‌هایی که در سبک و نحوه ساخت مفرغ‌های لرستان به چشم می‌خورد، می‌توان آنها را به سه دوره متفاوت تقسیم کرد و از نظر هنری به هنرمندان گونانی منتسب دانست که در طول قرن‌ها در این ناحیه از رشته‌کوه‌های زاگرس زیسته و عقاید و سلیقه کارفرمایان را نیز مدنظر داشته‌اند. قدیمی‌ترین این دوران، دوره‌ای است که مفرغ‌ها تحت نفوذ هنر کاسی، هنر شمال بین‌النهرین و هنر میتانی ساخته شده‌اند. دوره دوم مفرغ‌ها، مربوط به قرن‌های دهم و نهم پیش از میلاد مسیح است که تأثیر هنر ایلامی در آنها به‌خوبی دیده می‌شود. دوره سوم متعلق به قرن‌های هشتم و هفتم پیش از میلاد مسیح است که آثار آن را به دلیل تحول در فرم‌های اولیه و پرکارتر شدن از نظر هنری، می‌توان از دو دوره قبل متمایز کرد.» (ص ٢٧)
جلد چهارم، البرز؛ زادگاه فرهنگی
به قدمت تاریخ

«البرز، زادگاه فرهنگی به قدمت تاریخ» چهارمین و آخرین اثر از مجموعه نفیس «سفر در ایران» است. در این مجلد طیاب مثل سایر جلدهای کتاب، از روش‌های مختلف برای جذابیت روایت خود استفاده کرد. چنانچه در بخش «کویر» گفتیم در این بخش هم با نویسنده‌ای مواجه هستیم که به جنبه‌های مختلف همراه‌کردن مخاطب آگاه است: «بگو مگوی ما بر سر ابری‌بودن هواست و این‌که شاید تا چند ساعت دیگر باران هم ببارد. صلاح است که در این هوای ابری به قلعه‌رودخان برویم؟ یا این‌که رفتن به این قلعه را به بعد و به هوای بهتری موکول کنیم؟ از پای کوه تا کنار قلعه راه زیادی است. آیا به زحمتش می‌ارزد؟ اگر وسط راه باران بگیرد و ما ناچار به بازگشت شویم چه؟ این دغدغه همکاران من است. نظر من البته چیز دیگری است. من دوست دارم این قلعه اسرارآمیز را در میان ابر و مه غلیظ بر بالای کوه ببینم تا از آن برای فیلم تصویر مرموزتری بسازم.»
(ص ١٦١) و انصافا طیاب و همکارانش توانسته‌اند در این مهم موفق باشند. عکس‌ها و تصاویر گاهی فضایی به کلیت مجموعه داده‌اند که با روایت نویسنده تکمیل‌کننده برداشت مخاطب از آن جغرافیاست. درواقع وقتی کلمه یارای انتقال تمام وجوه زمینی یا حتی ماورایی و قدسی یک پدیده را ندارد، شاید تنها یک تصویر بتواند این‌ بار را به‌دوش بکشد: «هرچه بالاتر می‌رویم مه غلیظ‌تر می‌شود و فضا مرموزتر. صدایی جز صدای ملایم باد و صدای مرغانی که هر دم از لابه‌لای درختان جنگلی پرمی‌کشند به گوش نمی‌رسد. گهگاه توقف کوتاهی می‌کنیم تا در این سربالایی تند نفسی تازه کنیم. گاه پله‌ها قطع می‌شوند و راه‌گِلی لیز و لغزان در سراشیبی کوه، مانع از حرکت ما به جلو. به هم کمک می‌کنیم تا باز به ادامه پله‌های سنگی برسیم. تا بالای کوه و دروازه‌ ورودی قلعه‌رودخان راه زیادی در پیش داریم. آیا به زحمتش در این هوای ناجور می‌ارزد؟» (همان صفحه) به نظر می‌رسد تلاش و تقلای گروه در ثبت این بخش از جغرافیای ایران‌زمین ساده‌تر از جلد سوم یعنی کویر نبوده باشد. جایی که نویسنده در آن جلد آورده بود: «این کار واقعا به گروهی نیاز داشت که علاوه‌بر تخصص و کارآیی، مرد میدان و اهل سفر باشد و آن هم اهل سفر در کویر؛ جایی که گاه گرمای پنجاه درجه سانتی‌گراد بالای صفر و خشکی هوا بیداد می‌کند؛ جایی که اگر گم شوی، کارت زار است؛ جایی که از دست مار و مور درامان نیستی؛ جایی که ساعت یازده شب در شهدادش چهل درجه گرما دارد، جایی که بدنه دوربین آن‌قدر داغ می‌شود که گوشت دستت به آن می‌چسبد؛ جایی که اگر باران ببارد، ظرف نیم ساعت زمین اطراف بدل به خمیری می‌شود چسبناک که حرکت در آن مقدور نیست؛ جایی که گاه طوفان شن خودت و دوربین و سه‌پایه‌ات را یک‌جا از زمین می‌کند و خلاصه جایی که مرد میدان می‌خواهد.» (مقدمه جلد سوم)


منبع: شهروند

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: