1393/1/24 ۱۰:۳۵
اشاره: حكومت، موضوع و هسته اصلي اين پژوهش است: نهادي سياسي كه شالودة كشور در جهان سياسي امروز و بنياد تمدني بشر در گذشته تاريخي را فراهم ساخته است. اين پديده در انديشه سياسي ايرانيان باستان جايگاه و پايگاهي ويژه داشته كه در آثار برجا مانده از گذشتههاي دور، همچون شاهنامه، به عنوان چكيده فرهنگ و هويت ايراني، بازتاب يافته است. به ياري شاهنامه ميتوان به تعريف حكومت، كاركردهاي آن، عناصر و دستگاههاي ساختاري حكومت پرداخت. همچنين در اين اثر از ديپلماسي و روابط بينالملل در جهان باستان تصاويري زنده در قالب شعر حماسي آفريده شده است.
اشاره: حكومت، موضوع و هسته اصلي اين پژوهش است: نهادي سياسي كه شالودة كشور در جهان سياسي امروز و بنياد تمدني بشر در گذشته تاريخي را فراهم ساخته است. اين پديده در انديشه سياسي ايرانيان باستان جايگاه و پايگاهي ويژه داشته كه در آثار برجا مانده از گذشتههاي دور، همچون شاهنامه، به عنوان چكيده فرهنگ و هويت ايراني، بازتاب يافته است. به ياري شاهنامه ميتوان به تعريف حكومت، كاركردهاي آن، عناصر و دستگاههاي ساختاري حكومت پرداخت. همچنين در اين اثر از ديپلماسي و روابط بينالملل در جهان باستان تصاويري زنده در قالب شعر حماسي آفريده شده است. در نوشتار حاضر نويسنده با روش تحليلي توصيفي به بررسي ابعاد مورد اشاره در شاهنامه پرداخته و نشان داده شاهنامه داراي بُعد سياسي نيرومندي در تفسير قالبهاي تاريخي از ايران باستان است. متن كامل اين مقاله پيشتر در فصلنامه پژوهشي «اطلاعات سياسي اقتصادي» به چاپ رسيده است. ارجاعات فراواني در درون متن اصلي آمده كه در اينجا حذف ميشود.
درآمد
حكومت نهادي سياسي است، داراي اندازهاي از مركزيت و ادعاي حاكميت و كنترل بر سرزميني مشخص. اين نهاد سياسي بُعد عمودي ساختار سياسي تشكيلات قانوني است كه بر بنياد خواست و رضايت عمومي در يك گروه انساني مشخص پاي ميگيرد و سرزمين، بعد افقي آن شمرده ميشود. حكومت، بياعمال حاكميت معنا و مفهومي ندارد و دو مفهوم حكومت و حاكميت را نميتوان از هم جدا كرد. بحث حاكميت حكومت در جغرافياي سياسي محدود به اين توضيح است كه اداره سرزمين و ملت، بياقتدار و حاكميت امكانپذير نيست.
امروزه حكومتها زير مجموعههاي گوناگون همچون قوه مجريه (به عنوان نهاد اجرايي)، قوه مقننه (به عنوان نهاد قانونگذاري و نظارت)، قوه قضاييه (به عنوان نهادي دادگستر و مستقل) و نيروهاي مسلح براي دفاع و برقراري امنيت در كشور دارند. البته اينها اركان معمول حكومتهاست و بسته به نوع رژيمهاي حكومتي، اركان ديگري نيز در تركيب اصلي حكومت قرار ميگيرد؛ مانند شاه (به عنوان سر حكومت در نظامهاي سلطنتي) و يا حزب نيرومند در نظامهاي تك حزبي.
حكومت يكي از بنياديترين عناصر پيدايش، ماندگاري و هويت ملي ايرانيان در سراسر تاريخ بوده است. حكومتها، خواه ايراني و خواه انيراني، همچون دانههاي زنجير پيوسته از پي هم آمدهاند و تا آنجا كه حافظه تاريخي ياري ميكند، ايرانيان بيحكومت نبودهاند و حتي از كهنترين ملتهاي دارندة حكومت به شمار ميآيند. اين سنت سياسي تاريخي چنان با فرهنگ سياسي و اجتماعي درآميخته است كه حتي ميتواند به بخشي از هويت ملي ايرانيان بدل شود. دولتهاي حاكم به هر اندازه كه به عدالت اجتماعي، تداوم تاريخي، نگاهباني از سرزمين، رسيدگي به كارهاي شهروندان، پيشبرد ادب و دانش، برقراري نظم و امنيت، فراهم كردن زمينه رفاه و آسايش مردمان و دفاع از جان، مال، ناموس آنان و... ميپرداختند، در حافظه تاريخي مردمان و حكومتهاي پس از خود جاودانهتر ميشدند.
آگاهي تاريخي از چندوچون حكومتها و كوشش آنها در پاسداري از كشور در دوران باستان و پس از اسلام، به ميراثي سياسي، فرهنگي و تاريخي تبديل شده است. در تاريخنگاري ايراني هم بيشتر به سرگذشت دودمانهاي حاكم پرداخته شده است. از اينرو اين تاريخ، بيش از آنكه مردمي باشد، سياسي است. هنر، ادبيات، فرهنگ، زبان، اقتصاد، ارتش، قدرت، سرزمين و... همه و همه در خدمت حكومت بوده است. تصور جايگاه آسماني حكومت و فرمانروا در نزد مردمان، اين نهاد را به پديدهاي مقدس و جداناشدني از تاريخ اجتماعي و سياسي ايران تبديل كرده و حكومت نيز با در اختيار داشتن همة امكانات مادي و معنوي در انديشه پاسداري از خود و كشور بوده است.
اين نكته در شاهنامه نمايان است. در اينجا به بررسي ديدگاه شاهنامه درباره حكومت، وظايف حكومت، عناصر و نهادهاي سازندة حكومت، روابط خارجي آن، بازتابهاي رفتار سياسي حكومت در جامعه، فرايند گزينش در سلسله مراتب اداري سياسي و نظامي حكومت در ايران باستان ميپردازيم.
انديشه سياسي حكومت در ايران باستان
الگوي قدرت سنتي در ايران، استوار بر فرماندهي از بالا و فرمانبري از پايين، سخت با مفاهيم اسطورهاي و مذهبي درآميخته بود و اين پندار كه پيوندي ميان فرمانروا و خداوند وجود دارد، چنان مشروعيتي به قدرت سياسي ميبخشيد كه هرگونه رقابت در زندگي سياسي، غير حقاني شمرده ميشد. پيروي بيچون و چرا از فرمانروايان، چه از ديد سياسي و چه از ديد اعتقادي و ديني، بر مردمان واجب شمرده ميشد. تا زماني كه آرامش در كشور برقرار بود و مردمان به خوشي روزگار ميگذراندند، اين ايده قابليت اجرايي داشت.
در اين ميان، تاريخنگاري باستاني ايران دربارة فرمانروايان كه نماد همبستگي ايرانيان، نگهدار و نگهبان سرزمين و فرهمند و مورد تأييد اهورهمزدا شمرده ميشدند، پا گرفت. شاه آرماني فراتر از طبقات جاي داشت و همواره ميكوشيد وضعي فراهم آيد كه هر فرد و طبقه در جايگاه ويژه خود باشد و وظيفه خود را بشناسد. اين همه تنها از او ساخته بود؛ زيرا ويژگيهايي داشت كه ديگران از آن بيبهره بودند. او نقش بنيادي در پيشبرد آرمانهاي سياسي شهروندان، استوار كردن پايههاي حكومت و پاسداري از كشور و دين داشت. برخي از ايرانشناسان، همچون فراي، ماندگاري كشور را مايه گرفته از وفاداري ايرانيان به فرمانروا دانستهاند، نه به كشور. ولي بايد دانست كه چنانچه شاه از اصول درست شهرياري و دادگري پاي فراتر ميگذاشت و سوداي ايرانزمين و مردمان آن را نميداشت، با ايستادگي روبرو ميشد.
كتيبههاي برجا مانده در غرب كشور، بر سرهم منابع مشروعيت سياسي امپراتوريهاي ايران باستان و به ويژه امپراتوري هخامنشي را تبار، خواست خدا، دادگري و ويژگيهاي برجستة انساني نشان ميدهد.
پس از اسلام نيز فردوسي از ديدگاه حماسي، بابا افضل كاشاني از ديدگاه فلسفي و شيخ نجمالدين رازي از ديدگاه عرفاني به موضوع انديشه سياسي حكومت پرداختهاند. همايون كاتوزيان با پژوهش در شاهنامه فردوسي، عوامل مشروعيتيابي فرمانروا و بهرهمندي او از فرة ايزدي را چنين يافته است:
1ـ حكومت موهبتي الهي بود كه خدا به برگزيدگان خود ميبخشيد؛
2ـ شاه به حكم شاه شدنش، از فره ايزدي برخوردار ميشد و حرفش قانون بود؛
3ـ او درصورتي مشروعيت الهي (فره ايزدي) را از دست ميداد كه ادعاي خدا بودن و نيز بيدادگري ميكرد؛
4ـ دادگري معنايي گسترده داشت. فرمانرواي دادگر بايد براي پاسداري از مرزهاي كشور، نگهداشت ثبات و امنيت داخلي، سپاه را ميآراست و مينواخت؛ افراد درستكار و شايسته را براي گرداندن كارها برميگزيد؛ به آباداني ميكوشيد، ستمي نميكرد و جلوي ستمگري سرداران و فرمانداران را ميگرفت.
حكومت در شاهنامه
شاهنامه دربرگيرندة تاريخ شاهي ايران از آغاز تا فروپاشي آن به دست تازيان است، بهگونهاي كه ملت ايران آن را تصور كرده است. اين امپراتوري پنجاه دوره شاهي را دربرميگيرد كه مدت آنها با يكديگر متفاوت است و در سه دوره پادشاهان پيشدادي، كياني و ساساني رقم ميخورد. همه اينان، حتي اسكندر مقدوني، ايراني تصوير ميشوند و در طبقهبنديهاي اسطورهاي و منابع تاريخي به ويژه پهلوي، و پس از اسلام در منابع فارسي و عربي از آنان ياد ميشود؛ ولي توضيحات شاهنامه دربارة اين پادشاهيها در ميان ديگر منابع، بيشتر و مفصلتر است. واژه «حكومت» در شاهنامه بهكار نرفته است؛ ولي برخي واژگان مفهومي در اين اثر ميتواند معادل حكومت به مفهوم امروزين آن قرار گيرد. «شهرياري» نزديكترين واژه و مفهوم به حكومت است:
كنون شهرياري به ايران توراست
تن پيل و چنگال شيران توراست
*
چو بر دين كند شهريار آفرين برادر شود شهرياري و دين
دومين واژه در شاهنامه كه ميتواند معادل حكومت گرفته شود، «گاه» است. هرچند اين واژه معناهايي چند دارد، ولي به جاي حكومت نيز بهكار رفته است؛ براي نمونه در داستان رستم و اسفنديار، آنجا كه اسفنديار از گشتاسب خواهان حكومت ميشود:
سيُم روز گشتاسب آگاه شد كه فرزند جويندة گاه شد
همي رو چنين تا فريدون شاه كه شاه جهان بود و زيباي گاه
چنين شاه بر گاه هرگز مباد نه آن كس كه گيرد از او نيز ياد
واژه «دولت» در شاهنامه 15 بار آمده است؛ ولي برداشت سياسي از آن نميتوان كرد. دولت در شاهنامه به معناي فر، بزرگي، ارجمندي و دارايي بهكار گرفته شده است؛ براي نمونه، هنگامي كه افراسياب به دست كيخسرو ميافتد و در چنگ او اسير ميشود، فردوسي او را بيدولت ميخواند:
چنين گفت بيدولت افراسياب كه اين روز را ديده بودم به خواب
چو لختي برآمد بر اين روزگار فروزنده شد دولت شهريار
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید