کرزن، سفرنامه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 6 تیر 1403
https://cgie.org.ir/fa/article/273272/کرزن،-سفرنامه
دوشنبه 20 اسفند 1403
چاپ شده
7
کُرْزُن، سَفَرْنامۀ، یا ایران و قضیۀ ایران عنوان اثری مفصل دربارۀ سرزمین، تاریخ و فرهنگ ایران، به قلم جرج ناتانیل کرزن، سیاستمدار برجستۀ انگلیسی، که در اواخر عصر ناصرالدین شاه قاجار به ایران سفر کرده است. ایران و قضیۀ ایران اثری مشتمل بر اوضاع سیاسی، اقتصادی و تاریخی ایران، همچنین، حاوی مطالبی مفید و گسترده دربارۀ اوضاع اجتماعی، زندگی و آداب ایرانیان و ویژگیهای فرهنگی اقوام و طوایف مختلف در ایران است. کرزن، متولد 1859 م/ 1276 ق در انگلستان، از فارغالتحصیلان آکسفرد و از جملۀ آخرین نسل از سیاستمداران محافظهکار اشرافی سدۀ 18 م/ 12 ق محسوب میشود. او از 1886 م/ 1304 ق، فعالیتهای سیاسی خود را آغاز کرد. نخستین سمت رسمی او معاونت دفتر سیاسی هندوستان (1891-1892 م) بود، درعینحال نیز سخنرانیهای وی در سمت نمایندۀ مجلس ادامه داشت تا آنکه در 1898 م/ 1316 ق، به مقام نایبالسلطنۀ هندوستـان برگزیده شد (بریتانیکا، V/ 374). سرانجام در 1919 م/ 1338 ق، به آرزویش، تصدی وزارت امور خارجۀ انگلستان، دست یافت و امضای قرارداد معروف به معاهدۀ 1919 م، میان ایران و انگلستان را به انجام رساند. کرزن این معاهده را یکی از مهمترین دستاوردهای وزارت خود دانسته است (برای آگاهی بیشتر، نک : ایرانیکا، II/ 59-61). او مشاغل و مناصب عالی علمی نیز داشت، ازجمله ریاست دانشگاه آکسفرد در 1880 م/ 1298 ق، و معاضدت در بسیاری از پروژههای علمی و پژوهشی مهم (بریتانیکا، همانجا). سفرهای او به مشرقزمین، بهویژه آسیای مرکزی، هند و ایران، سبب تدوین 3 اثر ماندگار از او با عناوین «روسیه در آسیای مرکزی در 1889 و مسائل انگلیس ـ روسیه» (1889 م/ 1307 ق)، ایران و قضیۀ ایران (1892 م/ 1310 ق) و معضلات خاور دور (1894 م/ 1311 ق) شد. ایران و قضیۀ ایران را برجستهترین اثر کرزن میشناسند (همان، V/ 375). نکتۀ درخور توجه آن است که موقعیت اجتماعی، سیاسی و علمی کرزن از او فردی خودخواه و خودرأی ساخته بود؛ ازاینرو، برخی دیدگاههای وی تلخ و گزنده به نظر میآید؛ هرچند این موضوع از ارزش اطلاعات دقیق و عمیق او نمیکاهد. ایران و قضیۀ ایران در دو مجلد و 30 فصل تدوین شده است که با 40 تصویر و 4 نقشه تکمیل میشود. فصل نخست مقدمهای است بر کتاب، که در آن، آگاهیهایی کلی دربارۀ انگیزۀ تألیف این اثر، روابط میان دو ملت ایران و انگلستان و آگاهیهایی دربارۀ مردم و سرزمین ایران مطرح شده است. کرزن برخی عوامل را سبب سفر به ایران و نگارش چنین اثری دانسته، و اصلیترین آن را سفر ناصرالدین شاه به انگلستان (1889 م/ 1307 ق) بیان کرده است که با استقبال کمنظیری در لندن روبهرو شد؛ اما ناصرالدین شاه در این سفر، آگاهیهایی دربارۀ سرزمینی که بر آن حکم میراند نداشت؛ بنابراین، کرزن، با شناخت کامل مشرقزمین و کشورهایی چون ایران، تدوین خطمشی سیاسی دقیق را ضروری دانست (I/ 1-2). او در بندی که به تشریح نام کتابش، یعنی «قضیۀ ایران» اختصاص داده است، منصفانه به نیات موجود در اذهان سیاستمداران انگلیسی اشاره میکند و معتقد است برای توصیف آدابورسوم ایرانیان، کسانی که مدت زمان بسیاری در آن کشور زیستهاند شایستگی انجام این کار را دارند؛ نه آنها که سفری کوتاه و ناقص به آن دیار داشتهاند و همچنین توصیه کرده است که هرگونه پیشداوری و خودبینی را باید کنار گذاشت (I/ 3). کرزن از آغاز فصل نخست، نهفقط در متن اثر، که در پانوشتهایی که دربارۀ مسائل مختلف آورده، گسترۀ وسیعی از دانش و دقتنظر در گفتههای دانشمندان و ایرانشناسان بزرگ را گفته است. او مسافرت خود به ایران را به 4 مرحله تقسیم میکند که در هریک به جنبههای تاریخی، سیاسی و طبیعی ایران میپردازد و برای پرهیز از خشکی و ملالآورشدن متن، پیشامدهای سفر را به شکلی داستانگونه برای مخاطب توضیح میدهد. مراحل چهارگانۀ سفر او به ایران عبارتاند از: سفر از ایالات مرزی خراسان تا تهران؛ سفر از تهران تا بوشهر؛ سفر از جنوب به نواحی کارون و اروندرود؛ و درنهایت، سفر با کشتی در خلیج فارس (I/ 8). کرزن معتقد است که ایران، «شرقی»ترین کشور مشرقزمین است و اهالی آن هنوز راهورسم زندگی بومی خود را کنار آداب و مناسک فرهنگی خویش حفظ کردهاند، هرچند تأثیر و نفوذ فرهنگ بیگانه را در برخی اقشار درباری میتوان دید، اصولاً فرهنگپذیری در شرق، جریانی کند دارد (I/ 12). در بخشی نیز جذابیتهای وصفناپذیر مشرقزمین، بهویژه ایران بیان میشود. او اختلاف ظاهری میان ایران و اروپا را از زمین تا آسمان میداند که در هیچ کشور دیگر آسیایی نظیرش را نمیتوان یافت (I/ 13-14). کرزن فصلی را نیز به سیاحان و سفرنامهنویسان پیشین، از ملیتهای مختلف، از 900 م/ 287 ق تا دورۀ خود کرزن، اختصاص داده، که در نوع خود بینظیر است و پیگیری و مطالعۀ این آثار نشان از تحقیق همهجانبۀ کرزن بهمنظور شناخت بیشتر ایران و مردمان آن دارد. از میان فهرست بلندبالایی که او ارائه داده، آثار شاردن، تاورنیه، هانوی، موریه، اُزلی، بیلی، فریزر و راوینسن را از جملۀ معتبرترین یا تأثیرگذارترین آنها بر اذهان محققان و انگلیسیزبانان دانسته است (I/ 24). فصل دوم دربارۀ مسیر راه و وسایل لازم در سفر به ایران است. از نظر او، با آنکه مسیرهای متنوع آبی و خاکی برای ورود به ایران و رسیدن به پایتخت، تهران، وجود دارد؛ اما نزدیکترین و بهترین آن برای اروپاییان، بندر انزلی است. او خانههای رشت را با شیروانیهای سرخرنگ سفالین و واقع در کوچه و خیابانهای مشجر و پرگُل با رودخانهها و جنگلهای سرسبز، منظرهای منحصربهفرد در ایران توصیف کرده است که در هیچ جای دیگر ایران نظیری ندارد (I/ 28-29). از دیگر موضوعات این فصل، نحوۀ تهیۀ ابزار و مرکب سفر، بهویژه چگونگی کرایۀ اسب و پرداخت پول به چاپار در چاپارخانهها ست. به گفتۀ او، چاپارداران بسیار خشک و بیعاطفهاند و چون دادن انعام در ایران مرسوم نیست، از نظر آنها، اروپاییانی که انعام میدهند مشتی سادهلوح و ناداناند که پول خود را دور میریزند (I/ 31-32). پوشش جانوری، بهویژه حیات وحش منطقه و تنوع آن، نظر مؤلف را به خود جلب کرده است. ساسهای گزنده و مشهور میانه، که داستانهای بسیاری از آنها نقل شده، طرف توجه نویسنده واقع شده است و سپس، او روش طبابت مردمی برای درمان گزیدگی سـاس را شـرح میدهد؛ به این شکل که پیـالهای دوغ بـه بیمـار میخوراندند، بعد او را از سقف، در تابی بهصورت وارونه آویزان میکردند و مدام میچرخاندند تا حالت تهوع به او دست دهد و استفراغ کند. اعتقاد بر این بوده است که با این کار، زهر جانور دفع میشود. روش دیگر پیچاندن محل گزش در پوست گرم گاو نر تازهذبحشده بود (I/ 42-43). دربارۀ اسباب سفر، خورجین را مفیدترین وسیله میداند که از چرم یا تکهای فرش ساخته میشده است. او سفر در ایران را بدون راهنمای (نوکر) ایرانی، حماقت میداند و با دقت و ظرافت، هر آنچه را از اسباب و توشۀ سفر لازم است، شرح میدهد و مناسبترین و کاربردیترین آنها را باتوجهبه محیط ایران و جادههای آن، توصیه میکند؛ ازجمله همراهداشتن داروهایی برای درمان تب و اسهال، مثل گنهگنه (نک : I/ 53-57). فصل سوم با عنوان «از لندن به عشقآباد»، و فصل چهارم، با نام «ماورای خزر»، به شرح مسیر حرکتش تا عشقآباد اختصاص دارد. موضوع فصل پنجم شرح مسیر عشقآباد به قوچان است. کرزن زمانی که در مدخل قوچان، منتظر پیشواز و استقبال میزبان ایرانی خود بوده است، به یکی از خلقیات ایرانیان اشاره میکند و میگوید از منظر رعایت آداب و نزاکت، فرد خارجی هر میزان که برای خود ارج و احترام قائل شود، ازطرف مقابل نیز به همان میزان احترام میبیند و اگر قصوری در رعایت شأن و مقام از سوی میهمان خارجی صورت بگیرد، ایرانیها آن را به حساب کوچکی و حقارت نامبرده میگذارند (I/ 95). در اینجا، به قضیۀ کوچ برخی طوایف کرد نظیر زعفرانلو، کیوانلو، امانلو و شادلو میپردازد که بهمنظور مقابله با اقوام ترکمن و تاتار، به مناطقی چون کوهها و جلگههای میان استراباد و چناران کوچانده شده بودند (I/ 198). قوچان، بجنورد و درهگز مراکز اصلی اسکان کردها بوده است. در یکی از پانوشتهای این فصل، تاریخچۀ کلاههای پوست برۀ بخارایی را شرح میدهد (I/ 104). یکی از باورهای کرزن دربارۀ شرقیها، ازجمله ایرانیان، این بوده که اصولاً تلاش و کوشش در راه علم و دانش و سختی سفر را بر خود هموار کردن در رسیدن به این مقصود، بدون چشمداشت مادی و صرفاً بهمنظور علمآموزی، از اساس با سبک و سیاق تفکر این مردمان در تضاد است (I/ 106-107). در ادامه، توصیفی از غذاهایی آمده است که در قوچان از سوی خان (امیر حسین خان)، برای وی تهیه میکردند و در آن، به تهیۀ چلو، که هنری خاص آشپزی ایرانی است و طرز طبخ آن، اشاره شده است (I/ 108). در فصل ششم، که به کلات نادری اختصاص یافته، به حساسیت مردم محل نسبت به ورود خارجیها به آن منطقۀ باشکوه اشاره شده است. به گفتۀ او، اصولاً ایرانیها با سوءظن به خارجیها مینگرند، بهویژه آن زمان که پرسوجویی دربارۀ اندازه، مقدار، مدارک و نقشه و این قبیل موارد برای انجام پژوهش صورت میگرفت (I/ 113-114). او در مسیر کلاته، شاهد خرمنکوبی کشاورزان بوده، و با تشریح روش و ابزار این کار، آن را از کهنترین شیوههای خرمنکوبی بشر دانسته است که تا آن زمان باقی مانده بود (I/ 116). در همانجا، تصریح میکند که غیرممکن است انسان از زندگی در چادر سیر شود؛ بهویژه اگر استکانی چای و سماوری در چادر باشد. پیش از رسیدن به کلات، در منطقۀ آب گرم، به چناری کهنسال برمیخورد که امامزادهای کنار آن قرار داشته است. بنابر اظهار وی، طاقهای آن امامزاده پر از شاخ قوچ بوده، که نشانۀ نذر و ادای احترام به ارواح درگذشتگان نامی از سوی مسلمانان مؤمن بوده است (I/ 125). کرزن در جایی در همین فصل، دروغپردازی و چربزبانی را از جملۀ ویژگیهای ایرانیان و درواقع، یکی از روشهای آنها در معاشرت بر شمرده است (I/ 131). او کلات را از منظر افسانههای ایرانی، همان نقطهای خوانده که رستم (ﻫ م) با افراسیاب تورانی به جنگ پرداخته، و نیز در آنجا، طوس بر فرود، برادر کیخسرو (ﻫ م)، پیروز شده است. بههرحـال، قصههای فراوانی دربارۀ کلات نادری وجود داشته است. سکنۀ کلات را طوایف کرد و عرب و نیز طوایف جلایر و بیات تشکیل میدادند (I/ 139). او همچنین، به یکی از عادات روستاییان ایرانی، یعنی ساده و کوتاهکردن تخمین مسافتها اشاره کرده است؛ یعنی مثلاً راحت میگویند تا فلان جا نیم فرسخ راه است، درحالیکه فاصلۀ موجود خیلی بیشتر از این اندازه بوده است (I/ 142). کرزن در مشهد، شاهد زواری بوده است که با فریادهای یا علی و یا حسین، به سوی حرم امام رضا (ع) میشتافتند و بر نزدیکترین درخت مسیر، دخیل میبستند (I/ 144). فصل هفتم دربارۀ مشهد است. کرزن مشهد را کانون تجمع مردمان از هر قوم و طبقهای میداند و با دقت و ذکر جزئیات، آنها را وصف میکند (I/ 153). در همین فصل، او به وصف بناهای مقدس مشهد، یعنی حرم امـام رضا (ع)، صحن، مکان بست و پدیدۀ بستنشینی (ه م) در ایران و اماکن مقدس، که پناهگاه مجرمان، حتى مسیحیان، یهودیان و زردشتیان (گبرها)، محسوب میشده، بهتفضیل پرداخته است. افتخار به لقب «مشهدی»، پس از تکمیل زیارت بارگاه حضرت، سبب میشد که زائران این لقب را همیشه همراه خود داشته باشند و زیر مُهر خود یا بر سنگ مزارشان قید کنند (I/ 159). ورود او به مشهد همزمان بـا ایام محرم و مراسم تعزیه بود که بهتفصیل به آن پرداخته است. متعه یا صیغه، که بازار آن حین توقف کاروانهای زوار در مشهد بسیار گرم بوده، از دیگر موضوعاتی است که نظر کرزن را به خود جلب کرده است. فصل هشتم ادامۀ اوضاع سیاسی و تجاری خراسان است. طی این فصل، بخشی را به ترکمنهای یموت اختصاص داده است که هم در روسیه و هم در ایران ساکن بودهاند. در اشاره به تجارت خراسان، به مواد وارداتی از هندوستان، ازجمله چای سیاه و سبز چینی اشاره کرده که از بمبئی وارد میشده است؛ اما مردم خراسان چای سیاه هندی را ترجیح میدادهاند (I/ 209). فصل نهم کتاب دربارۀ «قضیۀ سیستان» است. مؤلف ضمن شرح کامل این منطقه، نام سیستان یا سجستان را از سگستان یا سرزمین سگاها یا سکاها میداند که همان طوایف باستانی و کوچرو سیتیاند (I/ 225). او به نقل از راولینسن، سیستانیها و جمشیدیهای هرات را از اصیلترین طوایف ایرانی میداند که ازلحاظ زبان، چهره و خلقیات، بازماندگان نسبتاً دستنخورده از دورۀ هخامنشیاناند؛ البته در منطقۀ سیستان، بهجز سیستانیها، بومیان بلوچ هم از دیرباز میزیستهاند (I/ 232، حاشیۀ 1). او ضمن اشاره به طبیعت خشن سیستان و بادهای 120روزۀ آن و نیز نوعی حشرۀ خطرناک، که دامها و انسان را میگزد و ایجاد تب نوبه میکند، به شرح «توتن» (نک : ه د، قـایق) میپردازد کـه نوعی کلک است و از الیـاف نی ساخته میشوند و با رشتهای چوب گز، به هم محکم میشوند و وسیلۀ اصلی حملونقل بوده است (I/ 241). چاپارخانههای بین مشهد تا تهران بهانهای است که نویسنده به موضوع سوارکاری (ه م) نزد ایرانیان بپردازد که همواره در آن اشتهار داشتهاند. توصیفی که او از چاپارخانه و اجزاء آن ارائه داده است یکی از کاملترین اوصاف در نوع خود محسوب میشود (I/ 249-252). بالاخانه مکانی در چاپارخانه بوده است که مسافر در صورت تمایل، شب را در آنجا میگذرانده است. این اتاقک ساده با دیوارهای کاهگلی و سفیدشده، طاقچههایی کمعمق داشت که مسافران گاه، بهجای اجاق از آن استفاده میکردند و گاه، روی آن با خطوط ناهنجار، عبارات یا تصاویر زننده مینوشتند یا میکشیدند (I/ 252). کرزن شرحی از اسبهای چاپار ایرانی داده است و با ذکر جزئیات، ملاک تشخیص اسب مرغوب را وجود چند مو بر زانو، و معروفترین عادت اختصاصی اسب چاپار ایرانی را تمایل خود این حیوان به سکندریرفتن دانسته است. به گفتۀ او، هرگاه ایرانیها از اسبشان خیلی دلخور شوند، دُمش را قطع میکنند (I/ 254). کرزن در مسیر حرکت، به شرح تپههایی میپردازد که از تجمع سنگها تشکیل شده بودند و زوار به نشانۀ سپاس و شکرانۀ دیدار گنبد امام رضا (ع)، برپا میکردند و درواقع، نشان و علامتی از خانۀ آخرت برای خود یا عزیزان آنها بوده است. مهمترین این تپهها کوه سلام نام داشت. زائران بهمحض آنکه چشمشان از دور به بارگاه امام میافتاد، زانو میزدند و پیشانی به خاک میمالیدند و گریهزاری سر میدادند و تکهای از لباسشان را به نشانۀ نذر، به درختی گره میزدند (I/ 258). قدمگاه (ﻫ م) موضوع دیگری است که مؤلف به آن اشـاره، و آن را با جای پای پیامبر (ص) در مسجد عمر بیتالمقدس و جای پای بودا در قلۀ آدم در کشور سیلان مقایسه کرده است (I/ 260). در توضیح شهر نیشابور و سنگهای فیروزۀ (ﻫ م) آن، به حیلههایی از فروشندگان این کالا اشاره میکند؛ ازجمله ساختن، نگاهداشتن و فروش فیروزه به رنگ لاجوردی سیر؛ به این صورت که فیروزهها را در ظروف گلی نمناک تا زمان فروش نگه میداشتند و پس از فروش سنگ، رنگ آن روزبهروز کمرنگتر میشد. فیروزههای نامرغوب برای تزیین افسار و یراق اسبان و سپر و دشنه به کار میرفت؛ یا از پستترین انواع آن برای ساخت طلسم و تعویذ (ﻫ م) استفاده میشد. معمولاً برای پوشاندن عیب این سنگها، روی آنها عبارات عربی (دعا) حک میکردند و یا آن را با طلا میپوشاندند (I/ 267).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید