رشوند
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 28 بهمن 1403
https://cgie.org.ir/fa/article/268152/رشوند
شنبه 30 فروردین 1404
چاپ شده
25
رَشْوَنْد، یکی از طایفههای کُرد، که افزونبر مناطق غربی، در نواحی مختلف ایران بهویژه استان قزوین، همچنین در سلیمانیۀ عراق، کردستان سوریه، نیز کردستان ترکیه پراکندهاند، و در دوران صفویه عمدتاً همراه دیگر طایفههای کرد، نخست به دشت ری و قزوین، و سپس گروهی از آنان به خراسان بزرگ برای مقابله با تجاوزهای ازبکها و ترکمنها مهاجرت داده شدند.
با درنظرگرفتن پراکندگی و اقامت این طایفه در حوزههای جغرافیایی ـ فرهنگی مختلف، نام آن به صورتهای متفاوت تلفظ و ضبط شده است. در منابع نام این طایفه را در مناطق کردنشین غرب، «رشهوند» یا «رَشَهون» (رشوان)؛ در خراسان بزرگ، «رشوانلو»؛ در منابع غربی، «ریشوند»؛ و در مناطق مرکزی و متون رسمی دیوانی، «رشوند» مخفف رشمهبند نوشتهاند (نک : گلریز، 1 / 989) و چنین آوردهاند: «رش» کوتاهشدۀ رشید است، مانند حمد، رمه، عبه، احه، و فته، که بهترتیب کوتاهشدۀ اسامی محمد، رمضان، عبدالله، احمد، و فتاحاند و «ـ وند» پسوندی است که با اسامی میآید و میان لر و لک عمومیت دارد و کردها نیز آن را به کار میبرند. «وند» از ریشۀ لکی ـ لری «وندین» به معنای «افکندن» و به مفهوم «شاخه» و تیره است و همراه نامهای ایلی اشاره به نیا دارد (ادمندز، 42؛ نیز نک : طبیبی، 200).
پژوهشگران معتقدند این طایفه نام خود را از «رشید»، که نام نیا و بنیانگذار طایفه بوده، برگرفته است؛ همچنانکه شماری از طایفهها و خاندانهای اقوام کرد و لر در ایران و کشورهای همجوار به نام بنیانگذارانشان موسوماند، مانند انتساب خاندان کهن فاراوند به فارا، شیرذیلاوند به شیرذیل و هشاوند به هشویه (زبیدی، 2 / 1040؛ عزاوی، 2 / 79؛ صابی، 13-14؛ سلطانی، 2 / 680). نظرهای دیگری هم ارائه شده است که چندان محل اعتبار نیستند (رشیدیاسمی، 125؛ نیکیتین، 281). افزونبراین، برخی تصور کردهاند که این طایفه بهسبب داشتن پسوند «وند» در نامش، باید از اقوام لر یا لک باشد (طبیبی، همانجا)؛ اما در تحقیقات مربوط به طوایف لر و لک نام این طایفه نیامده است (قس: اماناللٰهی، 127 بب ).
بنابر اسناد تاریخی و تحقیقی، طایفۀ رشوند شاخهای از ایل بزرگ کرد بَهبَه سلیمانیه بودهاند که هستۀ همَهوند (یا حمهوند)، خاندان حاکم نسل دوم ساکن سلیمانیه، آن را شکل میداده است. همهوندها مدعی بودند که از نیای مشترکی به نام خُوادی (خداداد) نسب میبرند که در سدۀ 12 ق / 18 م رشد یافته بودند. خاندانِ همه به 4 شاخه تقسیم میشد که 3 شاخه از آنان، از نسل 4 تن از پسران خوادی، به نامهای رمهوند از رمضان، صفروند از صفر؛ رشهوند (رشوند) از رشید بودند (عزاوی، 2 / 78، 79؛ رابینو، 260-261، 31؛ ژوبر، 195؛ زکی، 427؛ ادمندز، 40, 42، برای شجرۀ خاندان خوادی در ایل بزرگ همهوند، نک : 41). محمدعلی خان رشوند در مجمل (1 / 291-292) نیز به قومیت این طایفه و کردبودن مردم آن اشاره میکند و نمونههایی از «زبان کرمانجی» کردهای رشوند رودبار را میآورد.
رشوندها با دیگر طوایف کردهای همهوند در کردستان بزرگ غرب ایران میزیستند. در گزارشها و اسناد پراکندۀ موجود، رئیس طایفۀ رشوند سلیمانیه، به نام کاک عبدالله افندی آمده است (عزاوی، 2 / 78). پژوهشها نشان میدهند که حاصل جنگهای شاه اسماعیل و شاه عباس اول صفوی با دولت عثمانی به تقسیم مناطق کردنشین واقع بین ترکیه، عراق و ایران، یعنی کردستان بزرگ، بین دو دولت انجامید. بخشی از سلیمانیه و ماکو، بایزید، حدود نخجوان، دامنههای شرقی زاگرس و کردستان جزو سرزمین ایران، و از متصرفات شاه عباس شد (دایرةالمعارف ... ، 2 / 2196).
برخی خاستگاه جغرافیایی طایفۀ کرد رشوند مسکون در قزوین را بلخ و بخارا یا هرات پنداشته، و گفتهاند که رشوندها از این مناطق به قزوین و رودبار الموت آمدهاند (گلریز، 1 / 989؛ فیلد، 171). این گمان بنابر توضیحاتی که دربارۀ انتقال آنها از کردستان ایران به خطۀ ری داده خواهد شد (نک : ادامۀ مقاله، بخش جغرافیای پراکندگی) مقرون به صحت نیست. اشارۀ مجمل به زبان کرمانجی رشوندهای رودبار نیز تأکیدی بر کردبودن و محل استقرار اولیۀ این طایفه در میان طوایف کرد غرب ایران است (رشوند، عزاوی، همانجاها).
احتمالاً، رشوندها پیش از مهاجرت از سلیمانیه به دشت ری مانند دیگر طوایف ساختار ایلی داشته، و بنابر معیشت کوچندگی، ییلاق و قشلاق میکردهاند. پس از مهاجرت و پراکندگی رشوندها در ایران، ساختار ایلی آنها دگرگون شد (مجیدی، یادداشتها). گروهی از رشوندها، که در توابع آقچهمزار از توابع بوئینزهرای قزوین به سر میبردند و در سفرنامۀ سوم ناصرالدین شاه در 1307 ق / 1890 م از آنها یاد شده است، همچنان به معیشت کوچندگی ادامه داده بودند و ییلاق و قشلاق میکردهاند. ییلاق آنها کوههای دَمَرلو، و قشلاقشان گومشنآباد بود (3 / 110).
بهرغم آنکه رشوندها طایفهای جداشده از ایل همهوندها (نسل دوم ایل بهبه) به شمار میآیند، محمدعلی خان رشوند آنها را طایفه و تسامحاً ایل دانسته (2 / 174، 176-177)، و ابوالحسن مستوفی بهصراحت زال خان و برخوردار خان را رئیس ایل رشوند ذکر کرده است (ص 178).
تیرههایی چند را به طایفۀ رشوند منسوب دانستهاند. رشوندِ سیاهکالی یا سیاهگالی یا سیاهگلی؛ ضبط قدیمترین نام این طایفه سیاهکالی است، ازآنجاکه «ک» و «گ» در این مآخذ به یک صورت، یعنی کاف نوشته شده، ممکن است مقصود سیاهگالی باشد که با پیشه و کار این گروه و نیز با کاربرد واژۀ گال در اسامی ایرانی مرتبط بوده است و پیشینۀ دراز دارد (رشوند، 2 / 82، 103؛ عمادی، 54). خُوردهسوری رشوند، صوفی بَلباسی، رَزاوکی، میرزایی (طایفۀ میرزا کوچک خان جنگلی) را از جملۀ تیرههای این طایفه برشمردهاند (رشوند، 1 / 7، 2 / 96؛ مجیدی، «تبار ... »، 16؛ میرنیا، ایلها ... کرد ... ، 22-23). طایفۀ عینالشیخ را نیز از شعب سیاهکالی آوردهاند (همان، 23).
از دورۀ صفویان به بعد، باتوجهبه اهداف پادشاهان صفوی و بهرهگیری از ایلات و طوایف در سپاه، نقش سپاهیگری بر زندگی ایلیاتی طایفۀ رشوند غلبه کرد و جدای آن دسته از رشوندها، که در مناطق غربی ایران ازجمله ذهاب و قصرشیرین باقی ماندند (نک : گزارش ... ، بش )، بخشی از آنان به همراه دیگر طوایف برای حراست مناطق شمالی ضد روسها به دستههای سپاهی پیوستند، بخشی دیگر در خراسان برای مقابله با ازبکان و ترکمنها به ایفای نقش پرداختند، شماری نیز در دورۀ متأخرتر در رکاب کریم خان زند، در جنگ ایروان و هرات شرکت کردند.
گروهی از رشوندها هم مدتی در عمارلو، و سپس در رودبار الموت تختهقاپو شدند. محمدعلی خان از دوران تختهقاپوشدن این گروه از رشوندها در رودبار الموت، و رشوندهای ساکن در رودبار و ناحیۀ بابامنصور از 1238-1276 ق / 1823- 1859 م آگاهیهای مفیدی به دست میدهد؛ چنانکه در جایجای گزارش او، میتوان استنباط کرد که این گروه با توجه به موقعیت جغرافیایی منطقه برای امرار معاش راههای مختلفی در پیش گرفته بودند؛ گروهی از رشوندها در مناطق کوهستانی به گلهداری و گروهی دیگر با اسکانیافتن در چند روستا ازجمله ویار، کوتکان، دورهچاک، کوشگدر، سوتکش و کیاکلایۀ علیا و دیگر مناطق، مانند سایر بومیان به کشاورزی و دامداری و دیگر مشاغل اشتغال داشتند (رشوند، 2 / 108، 111، 120، جم ؛ مجیدی، الموتنامه، 180).
شاه عباس پس از چندی، به فکر انتقال کردها از زیستگاه اصلی خود، کردستان به خراسان افتاد که مورد هجوم ویرانگر ازبکان و پیشروی ترکمانان بود. او نخست در 1007 ق / 1598 م شمار زیادی از کردها، ازجمله رشوندها را به جلگۀ ری (قزوین و ری) مهاجرت داد (خوجکو، 63). دراینمیان، بخشی از رشوندها به خراسان بزرگ انتقال یافتند و بخشی هم در قزوین، زنجان، عمارلو (خُرگام سابق) و رودبار الموت ساکن شدند تا با همراهی ایلات دیگر با هجوم روسها به گیلان مقابله کنند. بخشی از رشوندهایی که به خراسان رفتند، در نواحی مختلف ساکن شدند؛ چنانکه برخی گزارشها، از حضور شماری از آنان در نیشابور و قندهار حکایت دارند. محمدعلی رشوند در مجمل، از سکونت رشوندها در نیشابور در 1276 ق / 1859 م خبر داده است. بخشی دیگر از رشوندها، پس از انجامدادن مأموریت مهاجرتی خود در خراسان، دوباره به قزوین و پیرامون آن بازگشتند (رشوند، 1 / 99؛ نیز نک : توحدی، 67؛ محمدکاظم، 1 / 60، 105).
از برخی اسناد، ازجمله مجمل رشوند برمیآید که شماری از رشوندها، مدتی در منطقۀ رودبار زندگی میکردهاند که برخی از بزرگان این خاندانها پس از فوت، در گورستان امامزاده محمد (حسینآباد) رودبار به خاک سپرده شدهاند. نوشتۀ برخی سنگقبرها و اسناد ملکی، حضور رشوندها و نیز تاریخ سکونتشان را در رودبار اثبات میکند. قدیمترین تاریخ سنگقبرنوشتهها که نگارنده خود از نزدیک آنها را مشاهده کرده، و خوانده است، عبارتاند از: 1127، 1140، 1164، 1206 و 1207 ق («شناختی ... »، 41 بب ، «پیشینیه ... »، 28- 39، الموتنامه، 413 بب ).
شماری از محققان به ترکی صحبتکردن رؤسای رشوندهای الموت اشاره کرده، و گزارش دادهاند که مردم چند آبادی ازجمله آوه، محمودآباد، بوکان، خوبکوه، مَدان، هَرانَک، سفیددر و کافرکُش به نوعی گویش ترکی صحبت میکنند (ستوده، 333) و بیشترشان شهرتی غیر از رشوند برای خود اختیار کردهاند. در سفرنامۀ استراباد و مازندران و گیلان (1276-1277 ق / 1859-1860 م) نیز از یکهزار خانوار رشوند یاد شده که به زبان فارسی سخن میگفتهاند (ص 177). با وجود این، ترکی یا فارسی صحبتکردن مردم این طایفه براثر چند نسل همزیستی با مردم، و وامگیری از زبان رایج در منطقه، قومیت کردی آنها را نفی نمیکند و در رشوندبودنِ آنها هم نمیتوان شک کرد (نک : ستوده، همان، 109؛ رشوند، 1 / 291-292؛ سالور، 1 / 82؛ فیلد، 171؛ فرهنگ ... ، 1 / 236-237؛ سفرنامه ... ، همانجا).
فصلی مفصل از تاریخ رشوندها با حضور آنها در قزوین، عمارلو، زنجان و رودبار الموت شکل میگیرد. نخستین گزارش از طایفۀ رشوند در این مناطق از آنِ محمدابراهیم نصیری، صاحب کتاب دستور شهریاران است. او ضمن وقایع سال 1108 ق / 1696 م در زمان پادشاهی شاه سلطان حسین صفوی، به حضور طایفۀ رشوند در منطقۀ ری و قزوین و رودبار اشاره میکند و مینویسد که طایفۀ رشوند به همراهی طوایف گرایلی، گروس و خلج در پی سرکشی ایل افشار در نواحی بلدۀ ری و رودبار در دفع این سرکشی شرکت داشتهاند. او در همین گزارش از رشوندها در شمار یوزباشیان و سرکردگان سپاه صفوی نام برده، و گفته است که آنها در جنگها و سیاستهای نظامی آن حکومت به ایفای نقش میپرداختهاند (ص 194).
یکی دیگر از منابع معتبر دربارۀ حیات تاریخی رشوندها گزارش کتاب گلشن مراد است که نشان میدهد در 1175 ق / 1761 م، زال خان و برخوردار خان، از رؤسای وقت طایفۀ رشوند در اورمیه، با ابراهیم خان عمارلو و به همراهی 500‘1 سوار و پیاده، به حمایت از کریم خان با فتحعلی خان افشار جنگیدهاند. محل این درگیری در گوگِرچینقلعه در اورمیه بوده، که به پیروزی نیروهای کریم خان انجامیده است (ابوالحسن، 178). دو گزارش از محمدعلی خان در مجمل نیز حکایت از شرکت جمعی از طایفۀ رشوند در کشاکش جنگ ایران و روس در ایروان در 1243 ق / 1827 م، و جنگ هرات در 1272 ق / 1856 م دارد (1 / 26، 2 / 98؛ نیز نک : مجیدی، «شناختی»، 24-25).
در دورۀ ریاست محمدزمان خان و فرزندش محمدعلی خان، چند آبادی بهصورت تیول و خریداری در اختیار آنها و طایفه قرار گرفت (همو، الموتنامه، 179). در این دوران، رشوندها افزونبر پرداخت معمول مالیات دولتی که در دستورالعملهای شهر قزوین معین شده بود، تعهدات دیگری نیز برعهده داشتند که دادن شماری سوار و سرباز و شرکت در برخی عملیات نظامی و جنگها و دفع اغتشاشات داخلی از جملۀ آنها بود. شرکت در دفع اغتشاشات بابیه در رشت و منجیل در 1271 ق (رشوند، 2 / 66؛ برای شورش در رشت، نک : هنچه، 380-394)، جنگ ایروان در 1243 ق / 1827 م (رشوند، 1 / 26) و جنگ هرات در 1273 ق / 1857 م (همو، 2 / 98) نمونههایی از مشارکتشان در عملیات نظامی بود.
رؤسا، سرکردگان و معتمدان طایفۀ رشوند ساکن رودبار الموت به ترتیب زمانی، بنابر اسناد موجود، چنین شناخته شدهاند: رشید خان؛ زال خان و برخوردار خان (هر دو زنده در 1175 ق / 1761 م)؛ محمدعلی خان (زنده در 1194 ق / 1780 م)؛ محمدزمان خان، فرزند برخوردار خان (1192-1251 ق / 1778-1835 م) که تا 1243 ق / 1827 م رئیس این طایفه بوده، و در آستانۀ شاه عبدالعظیم (ع) جنب باغ طوطی به خاک سپرده شده است (رشوند، 1 / 70-71)؛ محمدعلی خان فرزند محمدزمان خان (1222 تا بعد از 1276 ق) که نویسندۀ کتاب مجمل در شرح وقایع سالهای 1238-1276 ق / 1823- 1859 م طایفۀ رشوند رودبار است (مجیدی، همان، 11)؛ حسینعلی خان (1260-1336 ق / 1844- 1918 م)، فرزند محمدعلی خان که حدود 1285 ق / 1868 م به ریاست طایفۀ رشوند رسید؛ محمدعلی خان سردار سعید، فرزند حاج حسینعلی خان (1239-1325 ش / 1860-1946 م) که نخست به سعید نظام و سپس به سالار سعید و سردار سعید شهرت یافت و از 1336 ق تا پایان عمر (1325 ش / 1946 م) رئیس این طایفه، و مدت 5 سال نیز حاکم تنکابن بود؛ محمدجعفر خان رشوند زمانی (د 1363 ش / 1984 م)، فرزند محمدعلی خان سردار سعید، که دارای تحصیلات عالی در رشتۀ ادبیات در دانشگاه آمریکایی بیروت بود و آثاری از زبان فرانسه به فارسی ترجمه کرد؛ محمدرحیم خان رشوند سرداری (1295-1385 ش / 1916-2006 م)، فرزند محمدعلی خان سردار سعید، که افزونبر مقام معتمد طایفۀ رشوند، کارشناس دادگستری بود و خاطراتش را از وقایع زمان خود در شهر قزوین و رودبار الموت نوشت که تاکنون منتشر نشده است. آخرین معتمد و بزرگ جمعیت رشوند هم حسینعلی خان معروف به خانبابا خان (د 1387 ش / 2008 م)، فرزند سالار سعید، عضو شرکت نفت قزوین بود (مجیدی، «پیشینه»، 31- 39؛ «شناختی»، 1 بب ). نفوذ رؤسای رشوند، بهویژه محمدزمان خان و محمدعلی خان در رودبار الموت بهحدی افزایش یافته بود که آنان توانستند حاکمیت منطقۀ رودبار را بر عهده بگیرند.
با انتقال ایل عمارلو و دیگر طوایف در زمان نادر شاه به قزوین و پیرامون آن در 1145 ق / 1732 م، رشوندهای ساکن در منطقۀ عمارلو (خرگام سابق) نیز بهتدریج به رودبار الموت و ناحیۀ بابامنصور و نواحی شمالی این منطقه انتقال یافتند و در آنجا تختهقاپو شدند. محل استقرار رئیس این دسته از رشوندها نخست، شهرستان علیای رودبار بود که محمدزمان خان در آنجا حکم میراند. او در زمان حکمرانیاش، بر استقرار و تعلقات ملکی خود افزود، چنانکه بخشی از این منطقه به نام وی، «رودبار محمدزمان خان» شناخته میشده است. بعد از محمدزمان خان فرزندش، محمدعلی خان صاحب کتاب مجمل، مرکز حکومت خود را به ساختمان سر عمارت، نزدیک روستای رازمیان شهرستان انتقال داد. او نیز همچون پدر در تحکیم حکمروایی خود بر منطقه و طایفۀ ساکن رودبار کوشید (گلریز، 1 / 989؛ مجیدی، همان، 48).
چنانکه از منابع به دست میآید در عهد شاه عباس اول در 1007 ق / 1598 م، گروهی از طایفۀ رشوند در همان زادگاه نیاکان خود، سلیمانیه باقی ماندند و گروهی بزرگ حدود 800 خانوار، به دشت ری و سپس خراسان (نیشابور، مغان، قوچان و بجنورد) کوچانده شدند و در آنجا سکونت گزیدند (میرنیا، ایلها ... خراسان، 118- 119). بعدها، همانطورکه پیشتر گفته شد، شماری از این گروه به دشت ری و قزوین بازگردانده شدند و به جمع رشوندهای رودبار پیوستند. دستهجاتی از آنان هم در مناطق مختلف پراکنده شدند و در همانجا سکنا گزیدند (نک : ستوده و مؤمنی ... ، 263-264).
بصیرالملک شیبانی در 1301 ق / 1884 م در روزنامۀ خاطرات (ص 49) از طایفۀ رشوند ساکن فیلهخاسته (فیلهخاصه)، در دوفرسخی داشبلاغ زنجان، و ناصرالدین شاه در سفرنامۀ سومش (3 / 110) از رشوندهایی که در نیکجۀ زنجان (اول خاک خمسه) قشلاق داشتهاند، بدون اشاره به شمار خانوارهای آنها یاد کردهاند. بنابر گزارش گردآورندگان مجموعۀ ناصری نیز در 1277 ق / 1860 م، 316 خانوار رشوند در آبادیهای احمدآباد، آقچهقلعه، قِلیچی، قیطول، یوسفآباد، قُهاب، زَنگی، چاور، ایکدهلو، سَردهات، کُمِشآباد زیر نظر مظفرالملک و پاشا خان در زنجان سکونت داشتهاند (نک : مجیدی، الموتنامه، 1315، 1317- 1319).
بهسبب پراکندگی طایفۀ رشوند در مناطق مختلف رودبار زیتون، قزوین، کرج، تهران، خراسان و شمال ایران، آمار دقیقی از شمار کلی جمعیت رشوندها داده نشده است. بنابر گزارش مجمل در 1277 ق، آمار نفوس رشوندها در رودبار الموت، 500 خانوار در 65 جوقه (= جوخه: دسته، گروه) بوده است (رشوند، 2 / 164، 177).
گزارش نفوس رشوندها در همین سالها نیز متفاوت است: در سفرنامۀ استراباد، مازندران و گیلان (ص 177)، از یکهزار خانوار رشوند به سرکردگی محمدعلی خان، و 30 تن نوکر سوارۀ ساکن در 30 پارچه ده در الموت رودبار و شیخالجبال در 1276-1277 ق گزارش شده است. در جغرافیای مفصل ایران ( کیهان، 2 / 112) آمار نفوس رشوندها در 1311 ش / 1932 م، جمعاً 500 خانوار در دهستان رودبار و دهستان الموت برآورد شده است. هنری فیلد نیز هنگام نگارش «مقالاتی دربارۀ مردمشناسی ایران» در سال 1313 ش، جمعیت آنها را بهتفکیک 400 خانوار در رودبار، و 150 خانوار در الموت گزارش کرده است (ص 171).
شجرهنامۀ رؤسا (= سرکردگان، معتمدان) در طایفۀ رشوند رودبار الموت بدین شرح است:
ابوالحسن مستوفی، گلشن مراد، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، 1369 ش؛ اماناللٰهی بهاروند، سکندر، قوم لر، تهران، 1370 ش؛ زکی، محمد امین، خلاصة تاریخ الکرد و کردستان، ترجمۀ محمد علی عونی، قاهره، 1939 م؛ بصیرالملک شیبانی، طاهر، روزنامۀ خاطرات، به کوشش ایرج افشار و محمدرسول دریاگشت، تهران، 1374 ش؛ توحدی، کلیمالله، حرکت تاریخی کرد به خراسان، تهران، 1364 ش؛ خوجکو، الکساندر، تاریخ گیلان، ترجمۀ محمدعلی گیلک، رشت، 1307 ش؛ دایرةالمعارف فارسی؛ رشوند، محمدعلی، مجمل، ج 1، نسخۀ خطی موجود نزد خانوادۀ رشوند؛ همان، ج 2، به کوشش منوچهر ستوده و عنایتالله مجیدی، تهران، 1376 ش؛ رشیدیاسمی، غلامرضا، کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او، تهران، 1363 ش؛ زبیدی، ماجد ناصر، معجم العشائر العراقیة، بیروت، 1426 ق / 2005 م؛ ژوبر، پ. م.، مسافرت در ارمنستان و ایران، ترجمۀ علیقلی اعتماد مقدم، تهران، 1347 ش؛ سالور، قهرمان میرزا (عینالسلطنه)، روزنامۀ خاطرات، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار، تهران، 1374- 1378 ش؛ ستوده، منوچهر، رهآورد ستوده، به کوشش مصطفى نوری، تهران، 1390 ش؛ همو و خورشید مؤمنی، نامنامۀ ایلات و عشایر و طوایف، تهران، 1385 ش؛ سفرنامۀ استراباد و مازندران و گیلان، به کوشش مسعود گلزاری، تهران، 1355 ش؛ سلطانی، محمدعلی، ایلات و طوایف کرمانشاهان، تهران، 1381 ش؛ صابی، ابراهیم، «التاجی فی اخبار دولة دیلمیة» (بخش منتخب)، اخبار ائمة الزیدیة فی طبرستان و دیلمان و جیلان، به کوشش و. مادلونگ، بیروت، 1987 م؛ طبیبی، حشمتاللٰه، مبانی جامعهشناسی و مردمشناسی ایلات و عشایر، تهران، 1374 ش؛ عزاوی، عباس، عشائر العراق، بغداد، 1366 ش؛ عمادی، عبدالرحمان، دیلمون پارسی و دیلمون پالوی، تهران، 1392 ش؛ فرهنگ جغرافیایی ایران، تهران، 1328 ش؛ کیهان، مسعود، جغرافیای مفصل ایران، تهران، 1311 ش؛ گزارش مأمور دولت مورخ 1304 ق، مرکز اسناد کتابخانۀ ملی ایران، شم 268-466؛ گلریز، محمدعلی، مینودر یا بابالجنة قزوین، تهران، 1368 ش؛ مجیدی، عنایتالله، الموتنامه، تهران، 1396 ش؛ همو، «تبار رشوندی میرزا کوچک خان جنگلی»، گزارش میراث، تهران، 1389 ش، س 4، شم 40؛ همو، «شناختی از ایل و خاندان رشوند»، مقدمه بر مجمل (نک : هم ، رشوند)؛ همو، یادداشتها؛ همو و گلناز کریمی، «پیشینۀ حضور رشوندها و قراگوزلوها در قزوین و رودبار الموت»، مجموعهمقالات قزوین، به کوشش مهرزاد پرهیزکاری، قزوین، 1382 ش، ج 5؛ محمدکاظم مروی، عالمآرای نادری، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، 1374 ش؛ میرنیا، علی، ایلها و طایفههای عشایری خراسان، تهران، 1369 ش؛ همو، ایلها و طایفههای عشایری کرد ایران، تهران، 1368 ش؛ ناصرالدین شاه، روزنامۀ خاطرات در سفر سوم فرنگستان، به کوشش محمداسماعیل رضوانی و فاطمه قاضیها، تهران، 1373 ش؛ نصیری، محمدابراهیم، دستور شهریاران، به کوشش محمدنادر نصیریمقدم، تهران، 1373 ش؛ نیکیتین، ب.، ایرانی که من شناختم، ترجمۀ همایون فرهوشی، تهران، بیتا؛ هنچه، ر. س.، «طغیان 1271 قمری در رشت»، ترجمۀ مدنی، آینده، تهران، 1370 ش، س 17، شم 5- 8؛ یوسفینیا، علیاصغر، تاریخ تنکابن، تهران، 1370 ش؛ نیز:
Edmonds, C. J., Kurds, Turks and Arabs, London etc., 1957; Field, H., Contributions to the Anthropology of Iran, Chicago, 1939; Rabino, H. L., Les Provinces Caspiennes de la Perse, le Guîlân, Paris, 1917.
عنایتالله مجیدی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید