صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / رضا، عنایت الله /

فهرست مطالب

رضا، عنایت الله


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 18 تیر 1403 تاریخچه مقاله

رِضا، عنایت‌الله (1299- 1389 ش/ 1920-2010 م)، فعال سیاسی، ایران‌پژوه، مؤلف، مترجم، مدرس، دانشنامه‌نگار و عضو شورای عالی علمی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.

اوایل زندگی

او در محلۀ بادی‌الله (بدیع‌الله) رشت به دنیا آمد. پدرش، شیخ اسدالله، از مجتهدان تحصیل‌کردۀ حوزۀ نجف، و نیای او، حاج آقا رضا، از مجتهدان بانفوذ گیلان و از پشتیبانان تأسیس مدارس جدید در رشت بود. وی دو فرزند روحانی خود، محمود طلوع و نصرالله، را به مدارس جدید فرستاد که هر دو، بعدهـا از وزیران دولت میرزا کوچک‌ خـان جنگلی (ه‍ م) شدنـد. (کرم‌همدانی، 46‍؛ مهرداد، 201-202؛ سمیعی، بش‍ ؛ تکمیل‌همـایون، 654).
رضا چهل‌روزه بود که خانواده‌اش در پی ماجرای جنگل و اشغال رشت، به تهران مهاجرت کردند ‌(رضا، ناگفته‌ها، 119). او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در رشت و تهران گذراند و در 1316 ش، از دبیرستان دارالفنون تهران دیپلم ادبی گرفت‎ (تکمیل‌همایون، همانجا؛ توسلی، 46). آشنایی با آثار و اندیشه‌های احمد کسروی و حضور در نشستهای بحث و سخنرانی او، سرآغازی برای تحولات فکری و زمینه‎ای برای گرایش وی به جریانهای چپ‌ شد (همانجا؛ بیات، «عنایت‌الله ... »، 79).

خدمت در ارتش و ورود به سیاست

او در همان سال به دانشکدۀ افسری راه یافت (تکمیل‌همایون، توسلی، همانجاها؛ پرشاد، 81) و هم‌زمان، به‌صورت مستمع‌آزاد، در کلاسهای درس محمدباقر هوشیار شیرازی، استاد فلسفه و روان‎شناسی در دانش‌سرای عالی تهران، حاضر می‌شد. پس از پایان دورۀ دانشکدۀ افسری در 1318 ش، در دانشکدۀ نیروی هوایی، دورۀ خلبانی هواپیمای جنگی را گذراند و در 1321 ‎ش، با درجۀ ستوان‌دومی به خدمت نیروی هوایی درآمد؛ سپس دورۀ دیده‌بانی را در 1323 ش گذراند (تکمیل‌همایون، پرشاد، همانجاها؛ کرم‌همدانی، 47).
رضا در همین سال به سازمان افسران حزب تودۀ ایران پیوست. گفته شده است خلیل ملکی (ه‍ م)، معرف او به عبدالصمد کامبخش، عضو کمیتۀ مرکزی و مسئول کمیتۀ نظـامی حزب توده بـود (نک‍ : رضا، همان، 51؛ توسلی، 48؛ تکمیل‌همایون، 655؛ زربخت، 93). مدتی بعد در مرداد 1324، اطلاعات ارتشْ رضا را شناسایی، و از ارتش اخراج کرد. او نخست، در دژبان مرکزی و پس ‌از ‌آن، در زندان باغ‌شاه زندانی، و سپس به کرمان تبعید شد و تا فروردین 1325 در باشگاه افسران این شهر به‌نوعی بازداشت و زیرنظر بود (رضا، همان، 32؛ خسروپناه، 58؛ پرشاد، همانجا).
هم‌زمان بـا تشکیل فرقۀ دموکرات آذربایجان (ه‍ م)، با حمایت اتحاد شوروی و اعلام خودمختاری آذربایجان، کمیتۀ مرکزی حزب توده در اردیبهشت 1325، 19 تن از افسران، ازجمله رضا را که دورۀ تبعید آنها در کرمان به پایان رسیده بود، به آذربایجان فرستاد. او نخست، به تبریز، و سپس با سمت فرمانده پیاده‌نظام به مراغه رفت. حدود یک ماه بعد، به تبریز بازگشت، ترفیع درجه یافت و مأمور سازمان‌دهی نیروی هوایی فرقۀ دموکرات شد ‎(رضا، «از اران ... »، 26، ناگفته‌ها، 33، 36-37، 41؛ نیز قس: پرشاد، توسلی، همانجاها، که سمت وی را متفاوت ذکر کرده‌اند). رضا به‌رغم اصرار و پافشاری سران فرقه، عضویت در آن را نپذیرفت؛ زیرا با اهداف تجزیه‌طلبانۀ فرقه موافق نبود. وی پس از مدتی، به دستور کامبخش، مأمور حزب توده در فرقۀ دموکرات شد و به‌ناگزیر، به عضویت آن فرقه درآمد (رضا، «از اران»، 27، ناگفته‌ها، 40؛ توسلی، همانجا).

فرار از کشور

در پی شکایت ایران در سازمان ملل متحد از اتحاد شوروی، و پس از خروج نیروهای ارتش سرخ از خاک ایران، ارتش ایران در آذر 1325/ دسامبر 1946، وارد آذربایجان شد و به‌سوی تبریز حرکت کرد. رضا پیش از رسیدن ارتش به تبریز، همراه خانواده و شماری از اعضای فرقۀ دموکرات از مرز جلفا به آذربایجان شوروی گریخت. خودمختاری خودخواندۀ فرقه هم به‏سرعت فروپاشید. رضا و شماری از همراهان نخست به مدت 6 ماه در روستای ژِدانُف به سر بردند ‌(رضا، همان، 45-47؛ توسلی، 49). رضا برای معالجات پزشکی به باکو فرستاده شد و پس از بهبود، به دانشکدۀ حزب کمونیست راه یافت و از 1947 تا1951 م در آنجا، زبان و ادبیات روسی و ترکی، تاریخ ایران و جهان، و جغرافی و فلسفه خواند. بعد از آن، در دورۀ دکتری فلسفه در دانشگاه دولتی باکو تحصیل کرد و پس از 4 سال از رسالۀ خود با عنوان اندیشه‌های کسروی، به راهنمایی ماکاولسکی، دفاع کرد (رضا، همان، 78، 80، 84-85؛ تکمیل‌همایون، 659؛ قس: توسلی، همانجا). هم‌زمان با تحصیل، برای رادیوی فرقۀ دموکرات آذربایجان مطلب می‌نوشت و در رادیو باکو مترجم و گویندۀ رسمی بود‎ (رضا، همان، 142-143؛ توسلی، همانجا).
مرگ پیشه‌وری، 7 ماه پس از حوادث آذربایجان، و موضع‌گیری سران فرقه و حزب توده در برابر دولت دکتر محمد مصدق و رویدادهای سیاسی ایران، سرآغاز بازاندیشی و مخالفتهای رضا با گذشتۀ سیاسی و عقیدتی خود بود (رضا، «از اران»، همانجا، ناگفته‌ها، 109-110، 112). او هدف از تشکیل فرقۀ دموکرات را نه آزادی ایران، بلکه هدفی تجزیه‌طلبانه، و آن را خیانتی آشکار به ایران می‌دانست. او همراه چند تن از افسران هم‎اندیش، خواستار تشکیل حزب واحد و انحلال فرقه شدند که واکنش سخت سران فرقه را در پی داشت. به این دسته از افسران، «گروه ناسازگار» لقب دادند و در صدد برآمدند تا به اتهام جاسوسی برای سرلشکر حاجعلی رزم‌آرا (ه‍ م)، نخست‌وزیر وقت ایران (تیر ـ اسفند 1329)، این گروه را به‌نحوی از سر راه بردارند یا به اردوگاههای کار اجباری در سیبری تبعید کنند. رضا در نخستین کنفرانس فرقۀ دموکرات آذربایجان (1955 م/ 1334 ش)، تأسیس فرقه را اشتباه خواند و آن را از هدف خود، که ادعای مبارزه با امپریالیسم را داشت، دور دانست. به نظر او، فرقۀ دموکرات مردم ایران را مقابل هم قرار داده بود و آنها به جای نبرد با دشمن، با خود می‌جنگیدند. سرانجام، مواضع او سبب شد تا وی را از فرقه و رادیو باکو اخراج کنند؛ حتى به او اجازه ندادند که از خود دفاع کند. رضا شبانه به مسکو گریخت و در آنجا، از کمیتۀ مرکزی حزب توده خواست تا به مأموریتش در فرقه پایان‌ دهد. کمیتۀ مرکزی حزب توده با اختلاف یک رأی، با درخواست وی موافقت کرد (همان، 98- 99، 164-171؛ توسلی، 50-52؛ فرهمند راد، 109؛ قس: طبری، 193-194، 202، که سبب مخالفت رضا را دستور کامبخش دانسته است). پس‌ از آن، رضا از جملۀ افسران مهاجری بود که در 1956 م/ 1335 ش، نامه‌هایی در اعتراض به فرقۀ دموکرات، و خطاب به کمیتۀ مرکزی حزب توده نوشت ‌(فرهمند ‌راد، 123-125).
پس ‌از مدتی، رضا با پیگیریهای محمد پورهرمزان و سفارش احسان طبری (ه‍ م)، در رادیو مسکو به ترجمه و گویندگی مشغول شد‌ (رضا، همان، 171). در 1957 م/ 1336 ش که پلنوم چهارم حزب توده در مسکو برگزار شد، سران حزب توده از چند کشور گرد هم آمدند؛ بررسی تغییر در کمیتۀ مرکزی از مباحث این پلنوم بود. از شماری از اعضای حزب، ازجمله رضا، دعوت شد تا برای داوری دراین‌باره در پلنوم چهارم شرکت کنند ‌(همان، 174-175، 177- 178؛ فرهمند راد، 13، حاشیۀ 1).
در همان سال، در نخستین کنگرۀ حزب کمونیست چین در پکن، با حضور چند تن از اعضای حزب توده، تصمیم گرفته شد تا بخش رادیو فارسی پکن راه‌اندازی شود. تنی چند از اعضای سابق فرقۀ دموکرات، ازجمله رضا، به مقامات چینی معرفی شدند (رضا، همان، 172، برای آگاهی از نام اعضای شرکت‌کننده و افراد معرفی‌شده، نک‍ : 172-173). بـا درخواست وزارت امور خارجۀ چین کمونیست از وزارت امور خارجۀ اتحاد شوروی، افراد معرفی‌شده، به پکن فرستاده شدند ‎(همان، 173؛ تکمیل‌همایون، 660). رضا در 1957 م به چین رفت و همراه همسرش در رادیو پکن به کار مشغول شد. او افزون‌بر گویندگی و ترجمه، در همان‌‌جا، زبان فارسی هم آموزش می‌داد‎ (رضا، همان، 189، 193، 207، 213).
مدتی بعد، اختلافات میان رضا و برخی از رفقای حزبی بالا گرفت؛ زیرا آنها دربارۀ وی و دیگران به کامبخش و مقامات اتحاد شوروی گـزارش می‌دادند. تـداوم این اختلافـات ــ بـه‌ویژه ایـن موضوع که رضایِ سرخورده از سوسیالیسمِ اتحادِ شوروی سخت امیدوار بود «گمشدۀ» خود، همانا سوسیالیسم واقعی را در چین بیابد؛ اما گمشده‎اش را نیافت ــ موجبات شک‎ورزی و بازاندیشی عمیق‎تر رضا شد (همان، 208، 209، 210). به گفتۀ خودش، او برپایۀ اندیشۀ مارکس، در آرزوی تحقق عدالت و برابری در جامعه بود؛ اما مشاهدۀ عینی و مستقیم اوضاع جوامع اتحاد شوروی و چین، او را به تجدیدنظر دربارۀ مفهوم برابری کشاند و به این نتیجه رسید که در جامعۀ کمونیستی، اندیشیدن در تعارض با آرمانها است. سرانجام، در 1959 م، مشکلات تحصیل دخترش، زمینه‎ای فراهم آورد تا به شوروی بازگردد. چو ئنلای، نخست‌وزیر وقت چین، پس از بازگشت رضا به شوروی، به پاس خدماتش، برای وی نشان دوستی فرستـاد‎ (نک‍ : همـان، 189،.214-216، 223، 236، «از اران»، 27).
رضا در حالی در رادیو مسکو دوباره به کار مشغول شد که مرکز حزب توده از اتحاد شوروی به آلمان شرقی منتقل شده بود (همو، ناگفته‌ها، 237- 238). در 1960 م/ 1339 ش، در پلنوم هفتم حزب توده، رضا با موضوع وحدت حزب توده با فرقۀ دموکرات آذربایجان و تبدیل آن فرقه به کمیتۀ ایالتی حزب توده مخالفت کرد؛ زیرا به نظر او، اعضای فرقه می‌توانستند همچنان در پی اهداف تجزیه‌طلبانه باشند. مخالفت او راه به جایی نبرد و پس ‌از آن، بیش از پیش منزوی شد (همو، «از اران»، 28، ناگفته‌ها، 242-244؛ طبری، 187؛ فرهمند راد، 196).
با آغاز اختلاف بین دو حزب کمونیست چین و اتحاد شوروی، چند تن از اعضای کمیتۀ مرکزی حزب توده به نفع پکن موضع‌گیری کردند که خشم مقامات مسکو را برانگیخت و زمینۀ مناسب برای اخراج آنها از حزب توده در پلنوم یازدهم حزب فراهم آمد ‎(برای تفصیل، نک‍ : همو، 247؛ توسلی، 59، برای آگاهی از نام این افراد، نک‍ : همانجا؛ نیز برای شرح اختلاف، نک‍ : طبری، 244- 249). پس‌ از آن، مقامات حزبی اتحاد شوروی بر اعضای حزب توده فشار آوردند تا از حزب کمونیست اتحاد شوروی در برابر چین حمایت کنند. رضا این موضوع را به شوروی و چین مربوط می‌دانست و نخست، از اظهارنظر دراین‌باره و جانب‌داری از شوروی خودداری کرد؛ اما سرانجام، از او به نفع اتحاد شوروی امضا گرفته شد ‎(رضا، همان، 12-13).

بازگشت به کشور

مجموعه‏‌ای از عوامل، به‌ویژه نقش و تأثیر یوسیف استالین، رهبر اتحاد شوروی و «رهبر خلقهای ستمدیدۀ جهان»، در شکل‌گرفتن فرقۀ دموکرات و واداشتن اعضای حزب توده به پاییدن همدیگر و گزارش‌دادن، که به نظر رضا جاسوسی بود، او را نسبت به ادامۀ عضویت در حزب توده، مردد می‌کرد و فکر بازگشت به ایران را در او بیشتر برمی‌انگیخت. کارشکنی مأموران اتحاد شوروی در پذیرش دختر دوم رضا در دانشگاه، موجب شد که رضا و همسرش برای بازگشت به کشور، به سفارت ایران در مسکو مراجعه کنند؛ تلاشی که حاصلی نداشت (همان، 96، 99، 210، 253؛ پرشاد، 82؛ نیز نک‍ : توسلی، 63؛ برای نقش استالین در شکل‌گرفتن فرقۀ دموکرات آذربایجان، نک‍ : بیات، «استالین ... »، سراسر مقاله).
رضا در اسفند 1344، از طریق سفارت ایران در لهستان درخواست گذرنامه کرد. با وساطت و ضمانت برادرش، فضل‌الله رضا (ه‍ م)، که به ریاست دانشگاه صنعتی آریامهر (بعدهـا: صنعتی شریف) و سپس‌تر به ریاست دانشگاه تهران رسید، سرانجام برای او و خانواده‎اش گذرنامه صادر شد. کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی با اطلاع از این موضوع، رضا را از رادیو اخراج کرد و او با همکاری مقامات سفارت ایران توانست در 1966 م/ 1345 ش، همراه خانواده اتحاد شوروی را ترک کند؛ اما ساواک هنوز اجازۀ بازگشت آنها را به ایران نمی‌داد (رضا، همان، 257، 260-270، 273). رضا برای گذران زندگی، مدتی در فرانسه به ترجمه مشغول شد. در 1347 ش، خانواده‌اش به ایران بازگشتند (همان، 275-277؛ توسلی، 71) و خود او در 1348 ش، اجازۀ بازگشت به کشور را دریافت کرد (رضا، همان، 9، 248).
رضا چند بار به ساواک احضار و بازجویی شد. چون غیابی محاکمه و به اعدام محکوم شده بود، امکان کار و استخدام رسمی نداشت. برادرش او را به شجاع‌الدین شفا، از اجزاء دربار و رئیس کتابخانۀ پهلوی، معرفی کرد و او به‌طور غیررسمی در بخش ایران‌شناسی آنجا به کار ترجمه از منابع روسی مشغول شد ‎(همان، 15، 18). پس از مدتی، با وساطت شفا توانست با دریافت گواهی عدم سوءپیشینه، در چند نهاد آموزشی، تاریخ و فرهنگ ایران و موضوعات مربوط به اتحاد شوروی را تدریس کند. نخست، در مدرسۀ عالی دماوند، و پس از آن، در دانشگاه تربیت معلم، مدرسۀ عالی بازرگانی و مدرسۀ وزارت امور خارجه، به‌صورت پاره‌وقت تدریس کرد ‎(همان، 26).
رضا ضمن پژوهش در حوزۀ ایران‌شناسی، ازآنجاکه نگران گرایش جوانان به ایدئولوژی و جریانهای کمونیستی بود، به روشنگری دربارۀ کمونیسم پرداخت: نخست، کتاب کمونیسم و دموکراسی، و سپس، مارکسیسم و ماجرای بیگانگی انسان را نوشت که دومی پاسخی به کتاب بازگشت به خویشتن علی شریعتی (ه‍ م) بود (نک‍ : دنبالۀ مقـاله؛ نیز نک‍ : رضا، همـان، 16-17، برای نظر وی دربارۀ شریعتی، نک‍ : همانجا). دیدگاهش دربارۀ کمونیسم بر انزوای او، به‌ویژه در میان رفقای قدیم حزبی، افزود (همان، 18)؛ چندان‌که برخی از حزبیهای قدیم و جوانان تندرو چپ‌گرا، وی را «مرتد» و حتى سزاوار اعدام ‌دانستند و از بستن انواع اتهام به او، ازجمله همکاری با ساواک ابایی نداشتند. شماری از فراریان و مهاجران هم گرچه میل داشتند مانند او به کشور بازگردند، اما نمی‌توانستند و از میان آنها کسانی بودند که رضا را به وابستگی به رژیم متهم کردند‌ (بیات، «عنایت‌الله»، 79؛ رضا، همان، 15، 266، 272، 284). تنی چند هم می‌کوشیدند که با دادن وعده‌هایی، دوباره او را به حزب بازگردانند. نظر دیگر جریانهای سیاسی، ازجمله جبهۀ ملی ایران، دربارۀ او مساعد نبود؛ این در حالی بود که رضا در 1353 ش، در کنفرانـس انقلاب آموزشـی رامسـر ــ که دربـارۀ دانشگاههـا تصمیم‌گیری می‌کرد ــ حضور یافت و هنگامی‌که امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر وقت، می‌خواست مبنایی ایدئولوژیک از حزب تازه‌تأسیس رستـاخیز (ه‍ م) ارائه دهد، به وی پـاسخی درخور داد (علی‌نژاد، 599).
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اعضایی از حزب توده، پیوسته وی را به اعدام و مرگ تهدید می‌کردند و از واردساختن اتهامات اعتقادی هم روی‌گردان نبودند. بخشی از مخالفت با او در جریانهای جدایی‌طلب ریشه داشت که زیر عناوین دیگری مطرح می‌شد؛ زیرا رضا سخت طرف‌دار وحدت ملی و هویت ایرانی بود (رضا، ناگفته‌ها، 280، «از اران»، 28؛ علی‌نژاد، همانجا؛ نیز نک‍ : پرشاد، 83).

پس از انقلاب

با رفتن شجاع‏الدین شفا، رضا که معاون کتابخانۀ پهلوی بود، با حکم وزیر وقت فرهنگ و آموزش عالی، سرپرست آنجا شد ‎(رضا، ناگفته‌ها، 286؛ دولتها ... ، 442). او در 1359 ش، از این سمت استعفا کرد (رضا، همانجا) و پس‌ از آن، به‌رغم تهدیدات مداوم حزب توده، به ترجمۀ آثاری دربارۀ اتحاد شوروی و نقد کمونیسم پرداخت. بسیاری از مفاهیم تخصصی این حوزه از راه ترجمه‌های او شناخته شد و زمینۀ بررسیهای بیشتر و عمیق‌تر را فراهم آورد. او با مطالعۀ بیشتر و تکمیل‌کردن یادداشتهای سالهای مهاجرتش، به تألیف و انتشار در حوزۀ ایران‌پژوهی ادامه داد و در کنار آن، به ترجمۀ آثار ایران‌شناسان روس هم پرداخت؛ البته، از نقد اغراض پنهان در این آثار دربارۀ تاریخ و جغرافیای تاریخی ایران غافل نبود. تألیفاتی از او، مانند آذربایجان و اران و ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، دفاع آشکار، مستند، مستدل و تاریخی از تمـامیت ارضی و هویت ملی ایران است (نک‍ : بخش آثار، الف؛ بیات، 80).

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: