غوص
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/258486/غوص
سه شنبه 2 اردیبهشت 1404
چاپ شده
6
غوص، روش سنتی صید مروارید با فرورفتن در آب.
واژۀ غوص به فتح اول، بهمعنای در آب فروشدن (صفیپوری)، و غوطهزدن در آب (نک : غیاث ... ؛ آنندراج) است. غوص / غواصیکردن نیز در بیشتر فرهنگها بهمعنای در آب رفتن بهطلب مروارید و مرجان آمده است (نک : صفیپوری؛ لغتنامه ... ، معین، ذیل واژهها). شخصی که به طلب مروارید (ه م)، مرجان و جز آنها به دریا فرومیرود، غواص خوانده میشود (معین، ذیل واژه). در گویش محلی بومیان سواحل خلیج فارس، فرورفتن و غوطهزدن در دریا را «غوز» میگویند (نوربخش، فرهنگ ... ، 271).
خاستگاه آشنایی بشر با غواصی، ریشه در نیاز او به تسلط بر فنون نظامی در دریاها، تجارت دریایی و جز اینها دارد. پیشینۀ غوص و استفاده از مروارید در تزیینات به 6هزار سال پیش بازمیگردد (نک : ادیب، 1 / 339). براساس روایتی، بزرگداشت عید نوروز (ه م) و جشن اول بهار از سوی ایرانیان، در پی آن بود که جمشید برای نخستینبار مروارید را از دریا بیرون کشید (نک : بیرونی، 343). هرودت نیز از شخصی به نام سکولیاس یاد میکند که [به دستور شاه هخامنشی] برای یافتن گنجهای غرقشده غواصی میکرد (نک : ص 434). نئارخوس، دریاسالار اسکندر نیز در 326 قم، از غوص مروارید در برخی از جزایر خلیج فارس گزارش داده است (نک : اعتمادالسلطنه، 1 / 313؛ نیز سارتن، 566). در نخستین قرون اسلامی نیز صید مروارید در خلیج فارس اهمیت چشمگیری داشته و «درّ یتیم» از صیدگاههای دریای پارس به دست میآمده است (نک : ابنخردادبه، 47؛ اصطخری، 35؛ حدود ... ، 20؛ ابوالفدا، 425؛ شواتس، 120). در دورههای بعد، منابع موجود از اشتغال سواحلنشینان خلیج فارس به غواصی و نیز رونق تجارت مروارید در ایران سخن به میان آوردهاند (نک : یاقوت، 4 / 216؛ دمشقی، 260؛ حمدالله، 164، 166؛ گابریل، 274؛ ابنبطوطه، 274). در دورههای متأخر نیز غوص و تجارت مروارید بهرغم فرازونشیبهای آن، رواج داشت (نک : اعتمادالسلطنه، همانجا؛ ویلسن، 257؛ سدیدالسلطنه، بندرعباس ... ، 98، 311؛ تجلیپور، 135)، بهگونهایکه مروارید یکی از عوامل تعیینکننده در سیاست اقتصادی ایران در برابر قدرتهای استعماری، و از منابع مهم اقتصاد دریایی به شمار میرفته است (نک : امام، 113؛ نوربخش، «صید ... »، 140؛ بینا، 30).
صیادان مروارید در سواحل خلیج فارس از دیرباز غواصی با نفس بسته را به اشکال مختلف انجام میدادهاند:
در اینگونۀ غوص، غـواصْ خـود ــ بدون ارتبـاط با کشتی ــ در آب شیرجه میرود و پس از جمـعآوری صدفهای مروارید، شناکنان خود را به کشتی میرساند و صدفها را تحویل میدهد و کار خود را از سر میگیرد. این نوع غواصی غالباً ویژۀ مناطق کمعمق است و از سوی غواصان بسیار ماهر که توان بیشتری برای ماندن در اعماق دریا دارند، صورت میگیرد (نک : تجلیپور، 95؛ نوربخش، فرهنگ، 272)؛ غواصی را که به این روش به صید صدف میپردازد «رَواس» مینامند (تجلیپور، 172)
در اینگونۀ غوص، غواص به کمک سنگینی بُلْد (پارهسنگ) به ته آب میرسد و پس از جمعآوری صدفها و شروع تنگنفسی، پای خود را محکم به ته دریا کوبیده و شناکنان خود را به سطح آب میرساند (همانجا؛ نیز برای آگاهی بیشتر دربارۀ بلد، نک : دنبالۀ مقاله، ابزار و ملزومات، شم 4).
این نوع غوص معمولیترین روش صید صدف مروارید در خلیج فارس است که در آن، غواص از طریق طنابی، با کشتی مرتبط بوده و بهوسیلۀ سنگینی بُلد به بستر دریا میرسد و پس از احساس تنگنفسی با تکاندادن طناب مذکور به بالا کشیده میشود. برخلاف دو گونۀ پیشین غواصی، در این نوع لازم نیست غواصْ شناگر ماهری باشد؛ زیرا با احساس خطر به بالا کشیده میشود (نک : تجلیپور، همانجا).
عدن یا عدنان از صیدگاههای مهم صدف در کویت است که غواصان خلیج فارس از اردیبهشت تا مهر در آنجا مشغول صید میشدند (سدیدالسلطنه، صید ... ، 6؛ نیز نک : نوربخش، همانجا).
از دیرباز غواصان خلیج فارس پس از اتمام موسم صید در دریای پارس با جهازات خود به دریای سرخ (قلزم) رفته و از دیماه تا اواسط فروردین در آنجا به غوص میپرداختند که این غوص را غوص عصیر میگویند (سدیدالسلطنه، همانجا؛ اقتداری، خلیج فارس، 229؛ نوربخش، همانجا).
غواصان بندر دبی در بهار و پاییز با سفینههای محلی خود به نام «زاروقه» در فاصلۀ بندر جمیره (جنوب) تا خورخان (شمال) در آبهای کمعمق به غواصی میپردازند که به آن صید قحه (بر وزن لَجِه) میگویند (نک : نوربخش، همان، 273). اینگونه صیدها را در یک تقسیمبندی میتوان صید عمقی نامید. در مقابل این صیدها، نوع دیگری از صید سطحی صدف در میان بندرنشینان جنوب غربی جزیرۀ قشم معمول بوده است، بدینگونه که به هنگـام جزر دریـا ــ در روزهـای اول و نیمه و آخر هر ماه قمری ــ ساکنان این سواحل به کرانههای کمعمق رفته و صدفهای چسبیده به سنگهای کف دریا را میکندند و در سبدهای خود میریختند و به ساحل میآوردند؛ سپس صدفها را یکبهیک میشکافتند و صدفهای کوچک و نارس را نیز دوباره به دریا میافکندند (نک : بلوکباشی، 68).
غواصان خلیج فارس در روش سنتی خود ابزار و وسایلی را به کار میبرند که عبارتاند از:
لباس مخصوص غواصی که تمام بدن غواص را میپوشاند (فریار، 63). برخی از غواصان افزونبر لبس، نیمشلواری (تا زانو) از چرم به تن میکنند و در پارهای از مناطق نظیر صیدگاههای جزیرۀ سری بهعلت فراوانی کوسه، غواص جلیقهای چرمین نیز به تن میکند (نک : تجلیپور، 93).
(فدام، فوتام یا قید) گیرهای است که غواص برای جلوگیری از ورود آب و هوا به داخل بینی، آن را بر بینی خود میبندد. فطام انبرمانند و دوشاخه است و در گذشته از استخوان لاکپشت تهیه میشد (نک : مسعودی، 1 / 147؛ ابنبطوطه، 274؛ اقتداری، همان، 231؛ فریار، تجلیپور، همانجاها).
گونهای دستکش چرمی است که غواصان بـرای جلوگیری از آسیبهای احتمالی به هنگام کندن و جداساختن صدف مروارید از کف دریا و صخرهها آن را در دست میکردند (نک : اقتداری، تجلیپور، همانجاها).
بلد در محاوره به معنای پارهسنگ است و درحقیقت تلفظ عامیانۀ بولت (مُهره) انگلیسی است که در اصطلاح غواصی، بهطور عام به شیئی سنگین ازجمله سنگ یا قطعهای مخروطیشکل و یـا گلولهای از جنس سرب میگویند کـه حلقـهای در آن تعبیه شده است. در رأس این مخروط، سوراخی قرار دارد که حلقهای آهنی از آن میگذرد و حلقه را به طنابی گره میزنند. وزن بلد در حدود 5 تا 12 کیلوگرم است. در برخی مناطق نظیر خارک، به آن «بَرْدِ غوص» (سنگ غوص) و یا «زِبِل» گفته میشود (نک : آلاحمد، 125؛ فریار، همانجا؛ تجلیپور، 91؛ نوربخش، فرهنگ، 269).
طناب محکم و تقریباً کلفتی از جنس کنف است که یک سر آن را به حلقۀ بلد گره میزنند و سر دیگر آن به بدنۀ کشتی بسته میشود و سِیب (دستیار غوص) بهوسیلۀ آن، غواص را به بالای آب میکشد (تجلیپور، 92؛ نوربخش، همان، 269-270؛ فریار، همانجا).
طنابی شبیه بلدی است که یک سر آن در دست غواص، و سر دیگر آن در دست سیب قرار میگیرد (تجلیپور، همانجا). در پارهای از مناطق خلیج فارس این طناب را «آیدا» و «یَدا» (فریار، همانجا؛ نوربخش، همان، 409) میگویند.
سبدی از الیاف درخت خرما و یا چرم است که سوراخهایی جهت خروج آب از آن تعبیه شده است. دهانۀ آن کاملاً باز بوده و به وسیلۀ طنابی باریک موسوم به «یَرا»، که درواقع دستۀ دین به شمار میرود، به گردن غواص آویخته میشود و غواص صدفهای صیدشده را درون آن میریزد (نک : تجلیپور، فریار، همانجاها؛ نوربخش، همان، 270).
وسیلهای آهنی و کاردمانند که نوک آن اندکی به داخل برگشته است و برای بیرونآوردن مروارید از درون صدفهـای صیدشده مـورد استفـادۀ غواصـان قـرار میگیـرد (نک : سدیدالسلطنه، صید، 80؛ تجلیپور، 93).
این وسیله ابزار نسبتاً جدیدی در صید سنتی است که بیشتر غواصان جزیرۀ هنگام از آن استفاده میکنند. نازور صندوقی است که در ته آن شیشهای معمولی نصب شده است و غواص قبل از شیرجهزدن در دریا، ابتدا نازور را بر سطح آب قرار داده و از داخل آن به کف دریا مینگرد که درصورت وجود صدف بهخوبی نمایان میگردد. آنگاه غواص پارهسنگی سفید به محلی که صدف را دیده است، پرتاب میکند و سپس شناکنان به جستوجوی سنگ شفاف و بهتبع آن صدفهای موجود میرود (نک : نوربخش، همان، 375).
در روش سنتی غوص، شخصی که دارای مهارت ویژهای در شناگری است، به عمق دریا رفته و صدفهای چسبیده به صخرهها و سنگهای کف دریا را کنده و با خود به بالا میآورد. این فرد را در اصطلاح محلی «غِیص» (از فعل غاص: فرورفتن، جمع آن: غاصه) مینامند (همان، 273). غیص پیش از فرورفتن در آب ابتدا لبس را بر تن، آنگاه منافذ گوش خود را با روغن زیتون چرب میکند (اعتمادالسلطنه، 1 / 314)، و یا با موم میگیرد (نک : بلوکباشی، 67). سپس بینیبند موسوم به فطام را به بینی، دین را در گردن و پا را در تارک بلد (برد غوص) نهاده و بـا دردستداشتن مفلگه و طناب خبر یا آیدا، نفس را در سینۀ خود حبس نموده و به حالت شیرجه، خود را از لبۀ کشتی به قعر دریا میرساند (نک : مسعودی، 1 / 147؛ نصیرالدین، 83؛ ابنبطوطه، 1 / 274؛ اعتمادالسلطنه، همانجا؛ اقتداری، خلیج فارس، 231؛ بلوکباشی، همانجا؛ تجلیپور، 106؛ فریار، 64). غیص در قعر دریا با رهاکردن پای خود از بلدی با چشمانی باز به جستوجوی صدفهای مروارید میپردازد. این صدفها در گویش ساحلنشینان «مَهار / مَحار» خوانده میشوند و به دو دستۀ مهار کبیر (صدف لبسیاه) و مهار صغیر (صدف لنگه) تقسیم میشوند (نک : آلاحمد، همانجا؛ تجلیپور، 183). غیص پس از توقفی یک تا دودقیقهای با احساس تنگنفسی با تکاندادن «مقیاس»، سِیب را باخبر نموده تا او را بالا کشیده و نفسی تازه کند. چون کار بالاکشیدن غیص در طول مدت غواصی نیازمند انرژی و توان زیادی است، در پارهای از موارد فردی دیگر موسوم به «رَضیف» سیب را یاری میدهد. سیب و رضیف دین را از گردن او خارج، و صدفها را خالی میکنند تا غواص بار دیگر آمادۀ غوص شود. به عمل بالاکشیدن غیص توسط سیب، «نَبران» میگویند (فریار، همانجا)، و به هربار فرورفتن و بالاآمدن غیص دراصطلاح محلی «تَبّه» (بر وزن حبه) میگویند (تجلیپور، 163). کار غوص برای استفاده از روشنایی نور آفتاب، از اول صبح تا عصر ادامه مییابد. صدفها معمولاً در عمق 8 تا 25 قد (انسان) قرار دارد و غیص میباید حیوانات محافظ صدفها موصوف به «بوزیزی» را کنار زده و مهارها را در «دین» بریزد. غیصها بیآنکه در طول روز چیزی بخورند، تا 100 مرتبه «تبه» میکنند. گاهی غیص پس از دادن علامت به سیب جهت بالا کشیدنش از سر طمع به دنبال صدفهایی که تازه دیده است، میرود که این کار باعث خفگی او میگردد (برای آگاهی بیشتر، نک : فریار، همانجا؛ نوربخش، فرهنگ، 68، 273). به نوجوانان و افراد مبتدی که بهتازگی (بین چند روز تا چند هفته) کار غواصی را زیر نظر غیصهای باتجربه شروع مینمایند، «عَذَب»، «خاپَخیه» و «مَجنی» میگویند (نک : تجلیپور، 166، 177، 183).
غواصی به روش سنتی بسیار پرزحمت و بـا خطراتی ــ به ویژه برای غیص ــ توأم اسـت. افزونبـر خطر خفگی و برخورد با صخرهها و بدنۀ غارهای زیر آب، پس از مدتی زخمها و دملهای چرکین در بدن غواصان آشکار میشود. غیصها غالباً پس از مدتی چشمانشان کمسو شده و با ضعف بینایی مواجه میشوند. بدین سبب غواصان عموماً قلیلالعمر بوده، و بیش از 5 سال نمیتوانند به کار غیص بپردازند (نک : مسعودی، اعتمادالسلطنه، بلوکباشی، همانجاها). از جملۀ خطرات دیگری که سلامت غواصان را به خطر میاندازد، میتوان بیماری «تراوانا» را نام برد که در اثر کمبود اکسیژن در خون و یاختههای مغزی ایجاد میشود و با مستی و گیجی همراه است. خطر دیگری که همیشه غیص را تهدید میکند، حیوانـات دریایـی نظیـر اینها ست: انـواع کوسهماهی خطرناکـی موسوم بـه «اُم علیُمُو»، دول (دال) (اختاپوس، اخطپوط)، جَرجُـور (کرکور)، و رمای که تیرهای فلسی به طرف غیص پرتاب میکند. لویثی (جانوری آبزی شبیه دول)، دُجاجه و مِدوزها (نجمالبحر: ستارۀ دریایی) که از آبزیان خاردار، زهردار و سوزنی آبهای خلیج فارساند نیز موجب مجروحشدن و مسمومیت غیص میشوند (برای اطلاع بیشتر، نک : نصیرالدین، 83؛ اعتمادالسلطنه، 1 / 314؛ اقتداری، خلیج فارس، 231؛ بلوکباشی، 68؛ نوربخش، همان، 154، 156، 170؛ تجلیپور، 98-100). مزاحمت ام علیمو در آبهای جزیرۀ خارک و سری به گونهای بوده که باعث توقف کار غواص میشده است (نک : اعتمادالسلطنه، همانجا؛ رزمآرا، 199؛ اقتداری، همانجا). در پارهای از مناطق، غیص با خشکنمودن میوۀ درخت «قِرت» و مالیدن آن به بدن خود به هنگام غوص (نک : رزمآرا، 207)، و نیز با پوشیدن لباسهای تنگ و تیرهرنگ، و بردن سنگ و یا خنجری با خود به درون آب، در صدد مقابله با این آبزیان مزاحم و دفاع از خویش برمیآمد (نک : مسعودی، نصیرالدین، اقتداری، همانجاها).
صیادان سواحل خلیج فارس در گذشته در ماههای گرم سال، تقریباً از 20 اردیبهشتماه هر سال تا اواخر شهریورماه (نک : ابنبطوطه، 274؛ سدیدالسلطنه، صید، 6، 132؛ تجلیپور، 136؛ اقتداری، همان، 239؛ فریار، 62) با استفاده از جهازات و قایقهای بادی اقدام به صید مروارید میکردند. این جهازات از انواع جالبوت، نوعی کشتی بادی قدیمی، نظیر بَغَله، زاروقه، شوعی، و بَدین (به معنی تناور) بودند. معمولاً این جهازات به اهالی دبی و قطر تعلق دارند که در مدت زمان صید بهصورت اجاره به اشخاص داده میشود. هریک از جهازات صید مروارید پرچم مخصوص به خود را دارند که به آن «پردۀ عَلَم» میگویند (سدیدالسلطنه، همان، 32). غواصان خلیج فارس غالباً از مردم بلوچ و بندرعباس، غلامان و بردگان نوبه و زنگبار، سیاهان و سایر بندرنشینان بودند که از طرف مالکان جهازات برای غواصی اجیر میشدند (دراینباره، نک : اعتمادالسلطنه، همانجا؛ سدیدالسلطنه، بندرعباس، 131-132؛ تجلیپور، 97؛ نوربخش، فرهنگ، 62، 69، 195؛ فریار، 63). شمار افراد کشتی صید مروارید به 6 تا 80 نفر میرسد. در این جهازات ناخدا بهعنوان مالک و کارفرما ست و معمولاً 10 نفر غیص به همراه 10 سیب، کار اصلی غوص را در این کشتیها به عهده دارند. افراد دیگری بهعنوان پاروزن (ملوان)، طباخ و نیز مطربی که با نواختن آهنگ موجب نشاط و شور گروه غواصی میگردد و در اصطلاح محلی، آنها را «نهاما» میگویند، از دیگر کارکنان جهازات غواصی محسوب میشوند. نیز در این کشتیها چند نفر، معمولاً از بین غواصان پیر و سالخورده که قادر به غیص نیستند، جهت شکافتن مهار (صدفها)، و جداساختن و خارجنمودن مروارید در نظر گرفته میشوند که به این افراد «یِلاس» میگویند. از دیگر کارکنان کشتی غواصی فردی موسوم به «تَباب» است که هیچگونه مزد یا مواجبی به او تعلق نمیگیرد و تنها صدفهایی را که یلاسها شکافتهاند، به امید یافتن مروارید وارسی میکند (نک : سدیدالسلطنه، صید، 76؛ اقتداری، همان، 230؛ تجلیپور، 97، 163؛ نوربخش، همان، 410؛ فریار، همانجا). ناخدایان پیش از آغاز فصل صید، مبلغی را بهعنوان پیشپرداخت و اجرت برای تأمین معیشت خانوادههای غیصها و سیبها در طول مدت زمان غواصی به آنان میپردازند که در اصطلاح محلی به آن «تِزگام» گفته میشود. میزان تزگام پرداختی به غیصها دو برابر سهم سیبها ست. در سالیانی که میزان صید اندک باشد و یا آنکه مرواریدهای پست و کمارزش صید گردد، غیصها و سیبها میباید سال آینده نیز با همان ناخدا کار کنند و درغیراینصورت ملزم به بازگرداندن تزگام بیحاصل سال پیشاند. همچنین وامی (کمکهزینه) به صیادان، در مدت زمانی که در روی دریا هستند، برای تأمین مخارج شخصی و خرید احتیاجات از قایقها و فروشندگان سطح آبهای خلیج فارس پرداخت میشود که به آن «خَرجَیْه» میگویند. به کمکهزینهای که در ابتدای فصل بیکاری، از ابتدای پاییز تا آخر اردیبهشتماه، در اختیار غواصان قرار میگیرد، در بحرین «تیسقَم» میگویند (نک : فریار، 63؛ نوربخش، همان، 13، 140). مهار / محارها معمولاً پس از گذشت 12 ساعت از صید بر عرشۀ کشتی و یا در ساحل با حضور ناخدا یا ناظر او شکافته میشوند تا غیص و سایر کارکنان این دانههای کوچک پرارزش را مخفی نکنند. غالباً از هر 30 یا 40 مهار فقط یک عدد حاوی مروارید است و گوشماهیها را که در اصطلاح محلی «کَلَنگ» مینامند، میفروشند و یا به دریا میریزند. «یلاسها» بهمنظور حفظ درخشندگی و شفافیت مرواریدها، به هنگام شکافتن مهارها آنها را در دهان گذاشته، سپس آن را خارج میکنند (نک : اعتمادالسلطنه، 1 / 314؛ فریار، 64؛ ادیب، 1 / 313؛ بلوکباشی، 68). غواصان پس از پاککردن مهارها و استخراج مروارید، آنها را از غربالهای مخصوص که تعیینکنندۀ وزن و قیمت مرواریدها ست، عبور داده، و به خریداران مروارید موسوم به «طَوّاش» میفروشند (نک : نصیرالدین، 96-97؛ اقتداری، خلیج فارس، 229؛ نوربخش، فرهنگ، 97؛ نیز نک : ه د، مروارید). در گذشته، درشتترین مرواریدها، و سود غواصی به امیر ولایت و حاکم تعلق میگرفت (نک : ابنبطوطه، 274؛ شقاقی، 78). توزیع درآمد در بین افراد کشتی غواصی، پس از احتساب درآمد ناخالص حـاصل از صیـد و کسر مخـارج انجـامشده، بدینترتیب است که از کل درآمد صید به جهاز و مالک آن تعلق میگیرد؛ نـاخدا به انـدازۀ غیص و گاه یکونیم برابـر او سهـم میبـرد. از باقیمانده، 3 سهم را غیص، و دو سهم را سیب و ضیف میبرند (نک : سدیدالسلطنه، همان، 13؛ فریار، 63؛ نوربخش، همان، 92؛ تجلیپور، 135). آغاز فصل غوص و موسم حرکت جهازات را «رَکَبه» (سوارشدن بر کشتی و جز آن)، و پایان صید و بازگشت غواصان را «قُفال / گفال» میگویند. جهازات غواصی پس از هر دورۀ صید، در ساحلْ آبکشی و تعمیر میشوند که به آن «گُفات» میگویند (نک : همو، 171، 179؛ نوربخش، همان، 311). در سالیان اخیر بهواسطۀ کشت مصنوعی مروارید توسط دیگر کشورها نظیر ژاپن، و نیز اشتغال ساحلنشینان خلیج فارس در بخشهای مختلف صنعت نفت، صید سنتی صدف مروارید رونق گذشتۀ خود را از دست داده است (نک : یغمایی، 131؛ آبادی، 290؛ اقتداری، همان، 228).
در آبهای خلیج فارس صیدگاهها و سکوهای شناختهشدهای برای غواصان صید مروارید وجود دارد. به این محل فرورفتن در آب برای صید مهار (صدف)، «مغاص» میگویند (صفیپوری، لغتنامه، ذیل مغاص؛ آلاحمد، 127). بومیان ساحلنشین این برآمدگیهای خاکی درون دریا را که پیرامونشان بسیار ژرف و اغلب محل تجمع صدفهای مروارید است، هیره (حیره)، هیارات و یا رگ (رَگْت) مینامند (نک : سدیدالسلطنه، صید، 99؛ آلاحمد، اقتداری، همانجاها؛ نیز تجلیپور، 172). ترکیب ساختمان هیارات بر کیفیت مروارید تأثیری مستقیم دارد (نک : نصیرالدین، 84). برخی از معروفترین هیارات آبهای خلیج فارس عبارتاند از: صیدگاههای یاسر، رقةالصایغ (رگتالصایغ) و بوالخلاخیل در جزیرۀ سری؛ اطراف جزیرۀ لاوان (شیخ شعیب)، اطراف جزیرۀ کیش، اطراف جزیرۀ ابوموسى، دماغۀ بستانه (بین رأسالشناس و رأس یرید)، سکوی صید اشویه، اطراف جزیرۀ هندورابی، دماغۀ نخیلو، بندرگاه چیرو، رأس یرید، مغاص دوان، مغاص مبالی، مغاص مکاحیل، مغاص رأس منصور و مغاص ساحل گرزه در بندر لنگه؛ صیدگاههای نایبند، اطراف جزیرۀ هرمز، لارک، قشم و سواحل بندرعباس و میناب در جزیرۀ هرمز؛ و نیز صیدگاههای و هیارات پراکندۀ امالصلصل، امالخریص، لوحاگول (حافول)، بوالبزم، بوالغماغیم، معترض، رگتالمنیع، الجدیر، امالبندق، خریص داس، حیر البوم، مدوره، خریص امالخشاش، عدالشرقی، عدالغربـی، امالکیف، امالغطام، الغلان، ابوالخینو، بوقریعه، بوقرعه، رگت عیسى، حیر قضا، رگتالداس، المعراض، حیرالمخرم، الضدیف (ضدیق)، رگت علی، بوالهمبار، شکَتی، امالخرط، الجنید، حیرین عذبی و جز اینها (برای آگاهی بیشتر، نک : محمد بن منصور، 195؛ سدیدالسلطنه، همان، 34، 53؛ اقتداری، همان، 231؛ رزمآرا، 199، 206، 207؛ زرینقلم، 32؛ تجلیپور، 82-87؛ نوربخش، همان، 248، 249، 250).
باتوجهبه نقش آب و دریا در زندگی و معیشت بندرنشینان خلیج فارس، آنان به دید موجودی زنده به دریا نگریسته و نگاهی توتمگونه به آب و دریا دارند (نک : بلوکباشی، 49؛ رضایی، 336). غواصان خضر (ه م) و الیاس نبی را موکل و محافظ بر دریاها دانسته و به نام خدای دریاها و آنان دل به دریا میزنند (نک : بلوکباشی، همانجا؛ اقتداری، آثار ... ، 570؛ تجلیپور، 104). آنان بر این باورند که در سالهای پرباران، مروارید بیشتری صید مینمایند (اعتمادالسلطنه، 1 / 314). غیصها براساس باوری قدیمی، بناگوش خود را پاره نموده (تیغ میزدند) و چنین میپنداشتند که به هنگام رفتن در قعر دریا از آن طریق قادر به تنفس میشوند (نک : مسعودی، 1 / 147). غواصان بر این باورند که اگر بدن آنان پاک و تمیز نباشد، مهار (محار) باردار (مرواریددار) صید نمیکنند. آنان همچنین حرمت شعایر دینی را نگه داشته و در ماه رمضان غوص نمیکنند (نک : تجلیپور، 103). سیبها و غیصها در طول 4 ماه صید، «چلهداری» و امساک در تناول غذا میکنند، بهگونهای که در این مدت گوشت نمیخورند و غذای آنان در صبح و ناهار به یک استکان قهوه و چند دانۀ خرما محدود میشود. آنان شام را نیز معمولاً با «برنج سرخ»، که کتهای از شیرۀ خرما ست، سر میکنند (نک : مسعودی، 1 / 146-147؛ فریار، 64). غیصها در طول روز و پس از شیرجهزدن در آب و بالاآمدن، گاه از وجود زن، گهواره و نوزاد در اعماق دریا سخن به میان میآورند (همانجا). غواصان استفاده از مروارید را برای خانوادۀ خود شوم میدانند (تجلیپور، 104). غوص در آب و صید مروارید در عالم رؤیا به کسب علم و دانش و یا منفعت مالی از سوی حاکم تعبیر شده است (نک : حبیش، 379). در طب سنتی نیز مروارید برای تقویت دل، روشنایی چشم و جز اینها به کار گرفته میشود (نک : نصیرالدین، 105-106؛ محمد بن منصور، 201).
آبادی باویل، محمد، ظرایف و طرایف، تبریز، 1357 ش؛ آلاحمد، جلال، جزیـرۀ خـارک، درّ یتیـم خلیـج فـارس، تهـران، 1339 ش؛ آنندراج، محمدپادشـاه، به کوشش محمود دبیرسیاقی، تهران، 1336 ش؛ ابنبطوطه، سفرنامه، ترجمۀ محمدعلی موحد، تهران، 1337 ش؛ ابنخردادبه، عبیداللٰه، المسالک و الممالک، ترجمۀ حسین قرهچانلو، تهران، 1370 ش؛ ابوالفدا، تقویم البلدان، ترجمۀ عبدالمحمد آیتی، تهران، 1349 ش؛ ادیب، داریوش، جهان جواهرات (کلیات جواهرشناسی)، تهران، 1374 ش؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک و ممالک، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1340 ش؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، مرآة البلدان، به کوشش عبدالحسین نوایی و هاشم محدث، تهران، 1367 ش؛ اقتداری، احمد، آثار شهرهای باستانی سواحل و جزایر خلیج فارس و دریای عمان، تهران، 1375 ش؛ همو، خلیج فارس، تهران، 1356 ش؛ امام شوشتری، محمدعلی، «منابع اقتصادی خلیج فارس»، مجموعۀ مقالات خلیج فارس، تهران، 1369 ش؛ بلوکباشی، علی، جزیرۀ قشم: صدف ناشکافتۀ خلیج فـارس، تهـران، 1379 ش؛ بیرونی، ابوریحان، آثـار الباقیه، ترجمۀ اکبر داناسرشت، تهران، 1389 ش؛ بینا، علیاکبر، «تاریخ دوهزاروپانصدسالۀ خلیج فارس»، مجموعۀ مقالات ... (نک : هم ، امام شوشتری)؛ تجلیپور، مهدی، نرمتنان مرواریدساز خلیج فارس، تهران، 1362 ش؛ حبیش تفلیسی، کامل التعبیر، تهران، 1326 ش؛ حدود العالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1362 ش؛ حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1336 ش؛ دمشقی، محمد، نخبة الدهر، ترجمۀ حمید طبیبیان، تهران، 1382 ش؛ رزمآرا، حسینعلی، «جزایر خلیج فارس»، مجموعۀ مقـالات ... (نک : هم ، امام شوشتری)؛ رضایی، علی، «آب، آیینه و آیین <نقش آب در فرهنگ مردم هرمزگان>)، مجموعۀ مقالات خلیج فارس، فرهنگ و تمدن، به کوشش محمدباقر وثوقی، تهران، 1387 ش؛ زرینقلم، علی، سرزمین بحرین، تهران، 1337 ش؛ سارتن، ج.، تاریخ علم، ترجمۀ احمد آرام، تهران، 1357 ش؛ سدیدالسلطنه، محمدعلی، بندرعباس و خلیج فارس، به کوشش احمد اقتداری، تهران، 1342 ش؛ همو، صید مروارید، به کوشش احمد اقتداری، تهران، 1381 ش؛ شقاقی، محمدجواد، «کیش دیروز»، مجموعۀ مقالات کنگرۀ خلیج فارس در فرهنگ و ادب پارسی، کیش، 1378 ش؛ شواتس، پاول، جغرافیای تاریخی فارس، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1372 ش؛ صفیپوری، عبدالرحیم، منتهی الارب، تهران، 1377 ق؛ غیاث اللغات، غیاثالدین محمد رامپوری، به کوشش منصور ثروت، تهران، 1375 ش؛ فریـار، اکبر، «مروارید، گوهری از اعماق دریا»، موزهها، تهران، 1364 ش، شم 6؛ گابریل، آ.، مارکوپولو در ایران، ترجمۀ پرویز رجبی، تهران، 1381 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ محمد بن منصور، «گوهرنامه»، به کوشش منوچهر ستوده، فرهنگ ایرانزمین، تهران، 1335 ش، دفتر 3، ج 4؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران، 1374 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1388 ش؛ نصیرالدین طوسی، تنسوخنامۀ ایلخانی، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1348 ش؛ نوربخش، حسین، «صید و کشت مروارید در جزیرۀ کیش و خلیج فارس»، مجموعۀ مقالات ... (نک : هم ، شقاقی)؛ همو، فرهنگ دریایی خلیج فارس (صید، دریا، کشتی)، تهران، 1381 ش؛ ویلسن، آ.، سفرنامه، ترجمۀ حسین سعادتنوری، تهران، 1363 ش؛ یاقوت، بلدان؛ یغمایی، اقبال، خلیج فارس، تهران، 1352 ش؛ نیز:
Herodotus, The History, tr. G. Rawlinson, ed. M. Komroff, New York, 1947. محمدعلی جودکی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید