سلیمان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 10 فروردین 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/257694/سلیمان
چهارشنبه 6 فروردین 1404
چاپ شده
5
سُلِیْمان، از پیامبران بنیاسرائیل که ویژگیهای او در فرهنگ و ادب کتبی و شفاهی ایران بازتاب فراوان دارد. تلفظ نام سلیمان (سل 972-932 قم) به زبان عبری، شلومو (به معنای پر از سلامتی) است؛ بهجز این نام، خدا به ناتان نبی امر کرد تا او را یدیدیا (یعنی محبوب خداوند) نیز بخوانند. سلیمان، پسر و جانشین شاه داود نبی و یکی از 4 پسر او از بَتْشِبَع است (عهد عتیق، دوم سموئیل، 12: 24-26؛ هاکس، 484). بنابر عهد عتیق، هنگامی که اَدونیاه، چهارمین پسر داود، علم سلطنت برافراشت، داود به درخواست ناتان نبی و بتشبع، سلیمان را به جانشینی خود تعیین کرد (اول پادشاهان، 1: 1-25). به گفتۀ مورخان اسلامی، سلیمان در این روز 12 سال داشت (یعقوبی، 1 / 66؛ مقدسی، 3 / 86). سلیمان پس از داود، یوآب سپهسالار، ادونیاه و دیگر برادران خود را کشت تا پادشاهی او پایدار گشت (اول پادشاهان، 2: 1-46؛ یعقوبی، 1 / 67). به روایت عهد عتیق، نخستین عمل سلیمان قربانیدادن در جبعون بود که در آنجا خداوند در رؤیایی شبانه بر او ظاهر شد و گفت از من چیزی طلب کن؛ سلیمان دلِ دانا خواست تا بدان، نیک و بد را بازشناسد. پس خداوند دلی حکیم به او داد که پیش از آن کسی را نبود و جلالت و فرمانروایی را نیز به آن افزود (اول پادشاهان، 3: 1-15؛ نیز نک : هاکس، 485؛ یعقوبی، همانجا). در قرآن کریم آمده است: ما به داود و سلیمان دانش دادیم (نمل / 27 / 15)؛ بنابراین حکمت سلیمانی، ربانی و موهوبی است (ستاری، 86). اما برخی از مورخان اسلامی آوردهاند سلیمان از خدا ملکی طلب کرد که پس از وی کسی را نباشد (طبری، 2 / 402؛ مجمل ... ، 209-210؛ میرخواند، 1 / 367). پس از داود، سلیمان طوایف انس و جن را به کار گماشت و بنای بیتالمقدس را که پدرش آغاز کرده بود، به پایان رساند (دینوری، 45-46؛ مقدسی، 3 / 88؛ میرخواند، همانجا) و تابوت سکینه را در آن نهاد (یعقوبی، 1 / 68)؛ اما شهرستانی میگوید که مجوس آن را ساختۀ ضحاک میدانند (ص 280). سلیمان برای بنای بیتالمقدس از ممالک دوردست سنگ و مصالح وارد کرد (خزائلی، 389) و گفتهاند که آغاز بنای آن در سال چهارم سلطنت سلیمان و 480 سال پس از خروج بنیاسرائیل از مصر بوده است (نک : دقیقیان، 66). براساس متون اسلامی، خداوند دیو، پری، باد و پرندگان را مسخر سلیمان ساخت (یعقوبی، 1 / 71؛ طبری، 2 / 401-402؛ مجمل، همانجا). دیوان که هنرهایی شگفتآور داشتند، برای او بناها ساختند (یعقوبی، مجمل، همانجاها). سلیمان با تخت (بساط) ویژۀ خود، سوار بر باد به گسترۀ امپراتوری وسیعش رسیدگی میکرد (خواندمیر، 1 / 122). این تخت در افسانهها تبدیل به قالیچه شد (خزائلی، 393؛ نیز نک : دنبالۀ مقاله). به گفتۀ طبری، تمام اردوگاه سلیمان سوار بر باد بود و خداوند به او وحی کرد: هرگاه یکی از خلایق سخنی گوید، باد آن را به تو خبر دهد (2 / 403-404). مقدسی نیز آورده است: گروهی از یهود بر آن بودند که سلیمان با جادوگری بر جن و انس و باد فرمان میراند (3 / 89-90). به روایت ابنندیم، او اولین کسی بود که جنیان را به بندگی درآورد (ص 549). سلیمان بـا حیـرام ــ پـادشاه شام ــ قـرارداد بـازرگانی بست. دریانوردان آنها انواع فلزات، چوب سدر، عاج و جز آن دادوستد میکردند (جودائیکا، XVIII / 757). سلیمان از طریق تجارت دریایی با بلاد دیگر مانند مصر و صور و نیز مهاجران فنیقی بسیار توانگر شد (هاکس، همانجا؛ ستاری، 48). به روایت عهد عتیق، ملکۀ سبا که آوازۀ حکمت او را شنیده بود، با کاروانی از ادویه، طلا و سنگهای گرانبها برای آزمودن او به اورشلیم رفت و سلیمان به همۀ پرسشهای او پاسخ گفت (اول پادشاهان، 10: 1-13؛ ستاری، 52-53)؛ اما به گفتۀ آبرامسکی، فعالیتهای اقتصادی سلیمان ملکۀ سبا را به آنجا کشانید. آبرامسکی اقوال دیگر را متأثر از افسانه میداند (نک : جودائیکا، همانجا). در عهد عتیق آمده است که سلیمان بهسبب وصلت با زنان بیگانه از دین موسى (ع) برگشت و دچار غضب الٰهی شد، اما توبه کرد (اول پادشاهان، 11: 3-14؛ یعقوبی، 1 / 70؛ ستاری، 47). سلیمان در حکمت و دانش بر همۀ دانشمندان همعصر خود برتری داشت؛ او 000‘ 3 مثل گفت و 005‘1 قطعه شعر سرود (هاکس، 488- 489؛ ستاری، 10)؛ حتى فیثاغورس از یاران سلیمان حکمت آموخت (صاعد، 200؛ شهرستانی، 263). این آثار در عهد عتیق به نام سلیمان آمده است: «غزل غزلها»، «امثال»، «جامعه» و بعضی از «مزامیر» (نک : هاکس، 486؛ ستاری، 11-15؛ نیز نک : ابراهیمی، 593).
در قرآن کریم، قصۀ سلیمان بهصورتی پراکنده، در سورههای مختلف آمده است (ستاری، 70)؛ نام او 17 بار در سورههای بقره، نساء، انعام، انبیاء، نمل، ص و سبا ذکر شده است (نک : خزائلی، 386؛ یاحقی، 252)؛ برای نمونه: حکم عادلانۀ او دربارۀ تاکستانی که گوسفندان قوم در آن چریده بودند (انبیاء / 21 / 78)؛ باد مسخر او ست (انبیاء / 21 / 81)؛ دیوان برای او بناها میسازند (سبا / 34 / 12-13)؛ برخی از دیوان برای سلیمان غواصی میکنند (انبیاء / 21 / 82)؛ او با زبان پرندگان و حیوانات آشنا ست و هنگام عبور از وادی موران سخن آنان را میشنود (نمل / 27 / 17- 19)؛ دیدار سلیمان با ملکۀ سبا و نقش هدهد در این ماجرا (نمل / 27 / 20-44). سلیمان مشغول دیدن اسبان نیکو بود که از یاد خدا غافل، و ادای نماز فوت شد؛ او از خدا خواست که آفتاب را بازگرداند و خدا چنین کرد (ص / 38 / 31-34؛ نیز نک : طباطبایی، 17 / 214-215)؛ آنگاه او دست بر ساق و گردن اسبان کشید و آنها را نوازش کرد (میرخواند، 1 / 388)؛ اما برخی گفتهاند چون تماشای اسبان او را از یاد خدا بازداشته بود، او گردن و ساقهای اسبان را برید (نک : مقدسی، 3 / 90). در سورۀ ص آمده است: ما سلیمان را با جسدی بر روی تختش آزمودیم (38 / 34). در متون تاریخی آمده است: چشمهای از روی روان کرد و شهرستانی رویین ساخت (مجمل، 210؛ ستاری، 98). سلیمان شیفتۀ زنان بود و 700 زن از اقوام و طوایفی گرفت که بنیاسرائیل از آمیزش با آنان نهی شده بودند (یعقوبی، 1 / 69-70؛ طبری، 2 / 403-404؛ ستاری، 70، 122)؛ یکی از این زنها تمثالی از پدر خود ساخت و به پرستش آن پرداخت و زنهای دیگر هم همین کار را کردند که بتپرستی آنها موجب خشم خدا شد (یعقوبی، 70؛ دینوری، 46-47؛ مسعودی، 49)؛ خدا به سلیمان گفت که باید پادشاهی را از تو بگیرم، اما حق پدرت داود را نگه میدارم و تا زندهای پادشاه خواهی بود (یعقوبی، همانجا). سلیمان انگشتری داشت که فرشتهای مقرب میان حبرون و اورشلیم به او داده بود. این انگشتری 4 نگین، دو تا آهنین و دو تا برنجین داشت که سلیمان با نگین برنجین بر پریان، و با آهنین آن بر دیوان حکومت میکرد ( ایرانیکا، IX / 823؛ یاحقی، 253). روزی، دیوی انگشتری را دزدید و با لباس سلیمان بر تخت نشست و چون آصف، وزیر او، و دیگران دیو را شناختند، او گریخت و انگشتری را در دریا افکند. سلیمان پس از 40 روز آن را در شکم ماهیای یافت و دوباره بر تخت نشست (یعقوبی، 1 / 70-71؛ دربارۀ روایت دیگر، نک : مسعودی، 51). سلیمان میدانست که پس از او دیوان بنای بیتالمقدس را به پایان نمیرسانند؛ ازاینرو، از خداوند خواست مرگ او را پنهان دارد. هنگامی که اجلش فرارسید، در حالت نماز و تکیهداده بر عصا عمرش تمام شد. پس از مدتی، موریانهها عصا را خوردند و مرگ او آشکار شد (بلعمی، 1 / 594-595؛ مقدسی، 3 / 92).
در آثار دورۀ اسلامی، برخی از پیامبران بنیاسرائیل با بعضی از شخصیتهای اسطورهای و حماسی ایران، معاصر و حتى یکسان قلمداد شدهاند (برای آگاهی بیشتر، نک : صدیقیان، 1 / 123)؛ ازجمله، جمشید و سلیمان را یکی دانستهاند. اگرچه برخی از نویسندگان این همزمانی و یکسانانگاری را مردود شمردهاند (نک : دینوری، 30-31؛ بیرونی، 177)، نمیتوان شباهت در برخی از ویژگیهای جمشید و سلیمان را نادیده گرفت؛ برای نمونه: آنها دیوان و پریان را زیر حکم خود داشتند (مقدسی، 3 / 89؛ مجمل، 47؛ زرینکوب، 317؛ رستگار، 225-226)؛ باد را مهار کرده بودند و به همین سبب تخت سلیمان و گردونۀ جم در آسمان روان بودند (مقدسی، زرینکوب، رستگار، همانجاها)؛ زبان مرغان و جانوران را میدانستند؛ نوره و گچ و گوهرهای کانی در عصر آنان استخراج شد (مقدسی، 3 / 89، 121)؛ ساختن گرمابه و ابنیه و بنیاننهادن پزشکی منسوب به آنها ست (مقدسی، 3 / 121؛ زرینکوب، رستگار، همانجاها)؛ جمشید جام جهاننما داشت (رستگار، همانجا؛ یاحقی، 254) و سلیمان آینهای که در آن نظارهگر جهان بود (خزائلی، 390؛ یاحقی، همانجا)؛ هر دوی آنها با انگشتری آسمانی بر جهانیان فرمان میراندند (زرینکوب، 318؛ رستگار، همانجا؛ پورداود، 182)؛ جمشیدِ ماهیگیر کنایه از آفتاب در برج حوت و نیز کنایه از سلیمان دانسته شده است (نک : برهان ... ، 2 / 588)؛ جمشید بنیانگذار نوروز است و براساس روایات، سلیمان 40 روز پس از گمکردن انگشتری خود، آن را یافت و پادشاهی به او بازگشت و ایرانیان گفتند نوروز آمد. سپس، پرستویی در پیش روی او پیدا شد و با منقار خود آب بر روی او پاشید و از اینجا ست که مردم در نوروز به یکدیگر آب میپاشند (بیرونی، 279؛ رضی، 250-251). ایرانیان مرکز حکومت جمشید را فارس میدانستند و آثار شاهان هخامنشی را به او نسبت میدادند؛ از سوی دیگر، فارس را تختگاه سلیمان میخواندند (ستاری، 108) و آن را دارالملک سلیمان مینامیدند (طوسی، 178؛ فسایی، 2 / 898- 899؛ زرینکوب، 316) و بناهایی را نیز به او منسوب کردهاند، همچون مسجد سلیمان در استخر فارس (طوسی، 169) که گفتهاند جنیان آن را ساخته بودند و صورت سلیمان و غلامانش در آن حجاری شده بود (همانجا). یکی از ادلۀ این انتسابها، جلوگیری از تخریب آثار ملی و تاریخی به دست متعصبان بود (ستاری، 109؛ معین، 181)؛ آثاری چون مشهد مادر سلیمان (مقبرۀ کورش)، مسجد سلیمان (کعبۀ زردشت) (جکسن، 326-327؛ ستاری، 109) و تخت سلیمان در تکاب که گفته شده همان آتشکدۀ آذرگشسب است (باستانی، 261؛ شجاعی، 39) که بر کوهی به نام بلقیس واقع شده است و بر فراز آن قلعۀ بلقیس قرار دارد (باستانی، همانجا). افزون بر یکسانانگاری جمشید و سلیمان، در برخی منابع از معاصربودن کیخسرو، پادشاه کیانی، با سلیمان یاد شده است (مجمل، 47). در برخی دیگر از منابع نیز از حملۀ سلیمان به ایران و فرار کیخسرو به بلخ و درگذشت او از بیم حملۀ سلیمان سخن رفته است (بناکتی، 32؛ تجارب ... ، 107- 108).
داستانهای سلیمان، مانند داستانهای موسى (ه م)، در ادبیات کتبی و شفاهی ایران بسامد بالایی دارد؛ با این تفاوت که داستانهای سلیمان تنوع بیشتری دارند و حتى به حوزۀ ادبیات حماسی نیز کشیده شدهاند. در برخی از این روایتها، رستم (ه م) به قصد مبارزه با سلیمان به بیتالمقدس میرود، اما در آنجا شخصی که بعد معلوم میشود حضرت علی (ع) است، راه را بر او میگیرد و در مبارزهای تنبهتن او را شکست میدهد؛ رستم هنگامی که متوجه هویت حریف خود میشود، به وی و حضرت سلیمان ایمان میآورد (انجوی، مردم ... ، 122-125). در برخی از روایتها، سلیمان به کیخسرو نامه مینویسد و او را به دین خود دعوت میکند. پادشاه و پهلوانان پس از رایزنی، برای کسب آگاهی بیشتر، رستم را به بیتالمقدس میفرستند. رستم در بارگاه سلیمان چند تن از دیوان و پهلوانان را بر زمین میزند و مقرر میشود که روز بعد با سلیمان کشتی بگیرد. روز بعد، حضرت علی (ع) سر راه رستم را میگیرد، با او مبارزه میکند و او را شکست میدهد. رستم وقتی به هویت حضرت علی (ع) پی میبرد، مسلمان میشود و به ایشان و سلیمان ایمان میآورد. سلیمان ضمن دادن هدایایی به رستم، از او میخواهد که کیخسرو و دیگر ایرانیان را نیز به مسلمانی دعوت کند. بهرغم دعوت رستم، ایرانیان و نیز کیخسرو نمیپذیرند و کیخسرو به بلخ میگریزد. از این داستان روایتهایی متفاوت وجود دارد که برخی از آنها منظوم (نک : رستمنامه، 1-17؛ جعفری، «افسانهها ... »، 593-601) و برخی به نثر است (نک : انجوی، مردم، 110 بب ). این داستان بهصورت ناقص در شهریارنامه نیز آمده است. در این روایت، کیخسرو به جای رستم، زال را نزد سلیمان میفرستد (مختاری، 829-830). در برخی از روایتهای شفاهی فقط قسمت نخست داستان آمده است (انجوی، همانجا). در کهنترین طومار نقالی شناختهشده نیز روایتی دیگر از این داستان با تفاوتهایی نقل شده است (طومار ... ، 826-831). در یکی از طومارهای نقالی آمده است که آذربرزین، از نوادگان رستم، به زیارت دخمۀ سلیمان میرود و در آنجا با عجایب و طلسمهایی روبهرو میشود؛ سپس در خواب، حضرت سلیمان بر او ظاهر میشود و او را «سپهسالار هفت قلۀ قاف» میکند (هفتلشکر، 559-560). مفصلترین داستان حضرت سلیمان در حوزۀ ادبیات پهلوانی در منظومهای با عنوان زرینقبانامه (ه م) آمده است. براساس این منظومه که بیش از 23هزار بیت دارد و پس از سدۀ 10 ق سروده شده است، حضرت سلیمان در هنگام پادشاهی کیخسرو، پهلوانی به نام زرینقبا را که بعدها معلوم میشود یکی از نوادگان رستم است، به جنگ ایرانیان میفرستد و آنها را به دین مسلمانی فرامیخواند. رستم به بارگاه سلیمان میرود و پس از پاسخگویی به پرسشهای سلیمان، از سوی او مأمور مبارزه با دیوان کوه قاف میشود. در این منظومه، داستانهای بسیاری ازجمله داستان ربودن صخرهدیو انگشتر حضرت سلیمان را و انداختن آن به دریا نقل میشود. حتى در این قسمت نیز اختلاطی میان داستان انگشتر و داستانهای ایران باستان صورت گرفته است؛ به این صورت که صخرهدیو پس از دزدیدن انگشتر سلیمان، به استخر فارس میآید و جام گیتینمای کیخسرو را میدزدد. رستم بنابه درخواست سلیمان به جنگ صخرهدیو میرود و جام گیتینما را از او میگیرد، اما صخرهدیو انگشتر سلیمان را به دریا میاندازد (برای آگاهی بیشتر، نک : زرینقبانامه، 580 بب ). بخشی دیگر از داستانهای سلیمان در ادب شفاهی، ریشه در متون تفسیری دارد که ازجمله میتوان به این نمونهها اشاره کرد: 1. «تعجب عزرائیل از دیدن مردی در خانۀ سلیمان»؛ این قصه که روایتی شفاهی از آن در اهواز ثبت شده است (جعفری و وکیلیان، 53)، در بسیاری از متون فارسی و عربی ازجمله در ترک الاطناب ابنقضاعی (ص 743)، عجایب المخلوقات طوسی (ص 26-27)، اسکندرنامه (ص 287- 288)، الٰهینامۀ عطار (ص 188- 189)، مثنوی مولوی (دفتر 1 / 46-47) و برخی دیگر از منابع (نک : صنعتینیا، 42-45) با اندکی اختلاف در جزئیات آمده است. 2. «داستان سیمرغ که در پیشگاه سلیمان ادعا کرد میتواند قضا را بگرداند و مانع ازدواج دختر پادشاه مغرب با پسر پادشاه مشرق شود»؛ از این قصه چند روایت شفاهی در تهران (الولساتن، 321-324)، خراسان (خزاعی، 7 / 231)، کازرون (پزشکیان، 267-271) و روایتی در افغانستان (رحمانی، 404-406) ثبت شده است. افزون بر این، در مجمل التواریخ (ص 210)، بحر الفوائد (ص 458-461)، جامع الحکایات (ص 533 بب ) و چند نسخۀ خطی چاپنشده (نک : منزوی، 1 / 366-367) نیز روایتهایی از آن آمده است. 3. «پرندهای از آمدن به نزد سلیمان امتناع میکند»؛ از این قصه، دو روایت شفاهی در خوزستان ثبت شده (عزیزی، 100-101؛ طلاییانپور، 23- 29)، و در برخی از منابع کتبی نیز آمده است (طوسی، 538؛ سهروردی، 297- 298). این پرنده در برخی از روایتها جغد، در برخی خفاش و در بعضی عندلیب است.
در برخی از متون تفسیری آمده است که سلیمان بیآنکه بگوید: «به خواست خداوند»، تصمیم میگیرد که همۀ موجودات عالم را برای وعدهای غذا ضیافت کند. پس از آنکه غذاها آماده میشود، موجودی عجیب از دریا بیرون میآید و همۀ غذاها را یکباره میبلعد و در برابر پرسش سلیمان مبنی بر اینکه روزی او چقدر است، پاسخ میدهد: این غذایی که امروز خوردم، نیم لقمه از 3 لقمهای است که خدای بزرگ بهعنوان رزق روزانۀ من مقرر کرده است (ثعلبی، 304-305؛ بوشنجی، 331-332؛ امینی، 238- 239). این قصه منشأ مثلی شده است که امروزه به این صورت بیان میشود: «دو قورت و نیمش باقی است» (امینی، 238- 239؛ وکیلیان، 2 / 115-116؛ دهخدا، 2 / 840). قصههایی دیگر نیز در برخی از متون ادبی و تاریخی آمده است که ساختاری شفاهی دارند؛ مانند داوریهای حضرت سلیمان (مقدسی، 3 / 86-87؛ طبری، 2 / 402-403؛ میرخواند، 1 / 366-367)، ازجمله پیشنهاد سلیمان برای دونیمکردن کودکی که دو زن ادعای مادری او را داشتند (مقدسی، همانجا؛ میرخواند، 1 / 365). این قصه در روایتهای شفاهی منسوب به حضرت علی (ع) است (جعفری، تحقیقات ... ). افزون بر این، برخی از داستانهای حضرت سلیمان دستمایۀ چند مجلس تعزیه و نیز تقلید قرار گرفته است که ازجمله میتوان به «مجلس تعزیۀ عروسی بلقیس و سلیمان» اشاره کرد (نک : ستاری، 75-76؛ شهیدی، 295-296). به نوشتۀ مونسالدوله، ندیمۀ حرمسرای ناصرالدین شاه، این تعزیه را زنان برای تفریح و معمولاً پس از محرم و صفر یعنی ربیعالاول که ماه شادی است، اجرا میکردند (ص 104). اما به نوشتۀ شهیدی، اگرچه این تعزیه با تفصیل بیشتر و بهصورت مستقل اجرا میشود، معمولاً مقدمه و پیشواقعۀ تعزیۀ شهادت قاسم به شمار میرود (همانجا). «گنجهای حضرت سلیمان» نیز از نمایشهایی است که تقلیدچیان اجرا میکردند (نصری، 4 / 3254) و بیضایی آن را با «شمشیر حضرت سلیمان» یکی میداند (ص 199).
بسیاری از اشیاء سحرآمیز در افسانههای ایرانی به سلیمان منسوباند؛ مانند قالیچه، عصا، انبان، گاه کشکول، دیگ یا سفره، انگشتر یا مهره، عرقچین یا کلاه و شاخ نفیر. این اشیاء عملکردهایی متفاوت دارند؛ برای نمونه: قالیچه پرنده است؛ از سفره، انبان و کشکول هر غذایی که قهرمان اراده کند و بر زبان بیاورد، بیرون میآید؛ با دمیدن در شاخ نفیر، لشکری به یاری قهرمان افسانه میآید؛ قهرمان با گذاشتن کلاه بر سر، از دیدهها غیب میشود؛ با انگشتر یا مهره هر آرزویی را میتوان برآورده کرد (خدیش، 158). در آثار قدیم، به برخی از این اشیاء اشاراتی شده است؛ ازجمله انگشتر که در همۀ روایتهای داستان سلیمان و صخرهدیو آمده است (نک : بخشهای پیشین مقاله). در مصطلحات الشعرا در تعریف انبان سلیمان آمده است: ظرفی چرمین برای نگهداری غذا که هرگاه حضرت سلیمان دلش میخواست، از آن غذا برمیآمد (وارسته، 115). در برخی از روایتهای تیپ 560 طبقهبندی آرنه ـ تامپسون، قهرمان در مقابل کار خوبی که انجام میدهد، انگشتر سحرآمیز حضرت سلیمان را دریافت میکند و با قدرت این انگشتر، قصری از طلا و نقره میسازد (نک : سادات، 22-24) و 40 شتر با بارهای گرانقیمت فراهم میکند (نک : انجوی، قصهها ... ، 52-57). در روایتی از تیپ 550، یکی از شخصیتها داراییاش را میدهد و قالیچۀ پرنده را تهیه میکند (نادری، 168- 169). در روایتی از تیپ 563 نیز از دیگ سحرآمیز و کدویی که از آن لشکری انبوه بیرون میآید، سخن رفته است (همو، 177-182؛ برای نمونههای دیگر از اشیاء سلیمانی، نک : مارتسلف، 132-133). در برخی از روایتهای تیپ 567 نیز از مرغی به نام سلیمان یاد شده است که تخم طلا میگذارد (فاروقی، 133- 148؛ صبحی، 61-70).
سلیمان به شکلهای مختلف در حکایتهای مربوط به شهرها و مناطق جغرافیایی حضور دارد. در آثار الباقیۀ بیرونی آمده است: «دکان سلیمان بن داوود ــ در غاری که در اسبهذان معروف است ــ چون به چیزی پلید یا به شیر آلوده شود، آسمان ابر میشود و باران میآید تا آن را پاک کند» (ص 327). سلیمان در سیاحتی به باد گفت: مرا به معتدلترین جایگاه فرود آور، و باد او را به سیستان برد ( تاریخ ... ، 5). هشترخان شهری است بزرگ و حاصلخیز با آبی گوارا که هیچ جانوری موذی ندارد؛ در آنجا دژی از سنگ سفید بنا شده است که گویند دیوانْ این شهر را برای سلیمان ساختهاند (قزوینی، 23-24). در روزگاران گذشته، همدان بسیار سرد بود. سلیمان به صخرۀ جنی گفت: چارهای بیندیش که از شدت برودت شهر کم شود، و او شیری ساخت به طلسم که سرمای بسیار را از آنجا دور گردانید (نک : خواندمیر، 4 / 655). روزی، سلیمان سوار بر قالیچه مشغول سیاحت بود؛ زایندهرود را دید و خواست شهری در آنجا بنا کند که آصف به او گفت: این رودخانه طغیان خواهد کرد. در همین حال، یکی از پریان به نام گاوخونی خود را به زمین پرتاب کرد و دریاچه خشک شد و به جای آن شهری ساختند به نام آصف خان که بعدها تبدیل به اصفهان شد (ابنکربلایی، 2 / 517- 518؛ جناب، 32). به گفتۀ افراد محلی، سلیمان کوههای کلاردشت را به نام خود ساخت و بلقیس را به آنجا برد؛ روزی بلقیس نیاز به غسل داشت؛ پس سلیمان صخرهای را لمس کرد و چشمۀ آب گرم در آنجا جاری شد. در روایتی دیگر، بلقیس هوس شستوشو کرد و آب چشمه سرد بود؛ سلیمان به 50 تن از دیوانی که در خدمتش بودند، فرمان داد به زیر زمین بروند و در کنار چشمهها کورهای از آتش بنا کنند (باستانی، همانجا). چندین چشمۀ جوشان به سلیمان نسبت داده شده است؛ ازجمله، چشمهای در عراق عجم است که اگر ملخ به جایی حمله برد، دو مرد که مرتکب شُرب خمر و زنا نشده باشند، از آب آن چشمه به آن مکان برند و مرغان سیاه در پی آن آب روند و ملخها را دفع کنند. گفته میشود سلیمان با ملخها شرط کرد که به مزارع صدمه نزنند و آن چشمه را گواه گرفت (همو، 261-263).
سلیمان در باورهای مردم دربارۀ ازدواج و صاحب فرزند شدن نقشی پررنگ دارد. در آبادی درۀ میانۀ سفلا در ملایر، زنان یکی ـ دو روز مانده به 30 آذرماه (نک : ه د، چلهزری، شب) همهچیز را میشویند و اولین ظرف یا لباسی را که در چشمه میگذارند، چنین نیت میکنند: به عشق سلیمان نبی، امیدوارم همانگونه که این آب چرک و گردوغبار لباسها را میشوید، غم و نحسی خودم و شوهر و فرزندان و خانهام را نیز مثل چرک این لباسها ببرد. در همان شب، شخصی باسواد از اهالی آبادی، نام دختران باکره را روی کاغذ مینویسد و سپس قرعه میکشند. قرعه به نام هر دختری افتاد، لباس عروس بر تنش میکنند و او را بر تخت مینشانند و ساز میزنند. بعد، پدر اناری به دخترش میدهد. دختر آن را دانه میکند و در کاسهای میریزد. اهل آبادی معتقدند هر دختری به نیت شوهرکردن دانهای از آن را بخورد و بگوید: «به عشق سلیمان پیغمبر از این بخورم و پی بختم بروم»، حتماً تا سال دیگر به خانۀ بخت میرود (انجوی، جشنها ... ، 2 / 157- 159). در گذشته، زنان آبستن پیش دعانویس میرفتند و او به زعم خود شکل حضرت سلیمان را بر پهلوی راست آنان ترسیم میکرد تا بچهشان پسر شود (شکورزاده، عقاید ... ، 130، نیز حاشیۀ 1). مونسالدوله ضمن نقل طلسمهای مختلف، از طلسم حضرت سلیمان یاد کرده، که برای بارداری زنان نازا به کار میرفته است (ص 345-346).
در گاهشماری برخی از مناطق، ننهپیرزن نام دهۀ آخر بهمنماه است. روایت میکنند در زمان سلیمان نبی زمستان سرد نشد و شترهای پیرزنی جفتگیری نکردند، درحالیکه چلۀ زمستان نزدیک بود به پایان برسد. ننهپیرزن شکایت به سلیمان برد. او دعا کرد و چلۀ کوچک 10 روز دیگر سرد شد و شترها مست شدند و جفتگیری کردند (انجوی، همان، 2 / 10). در برخی از مناطق، وقتی چراغی روشن میشود، به آن سلام و تعظیم میکنند؛ همچنین، سوگند به «سوی سلیمان» که مقصود شعلۀ آتش یا چراغ است، بسیار رواج دارد (معین، 181).
سلیمان نماد حکمت است و طبیعی به نظر میرسد که امثال و حکمی دربارۀ او و تواناییهایش رایج شده باشد؛ برای نمونه، به این چند مثل اشاره میشود: همت اگر سلسلهجنبان شود / مور تواند که سلیمان شود (هبلهرودی، 156)؛ از آن وعدهها ست که حضرت سلیمان به قورباغهها میداد (شکورزاده، دههزار ... ، 56)؛ پیش صاحبنظران، ملک سلیمان باد است (همان، 227)؛ خاک وطن از ملک سلیمان خوشتر (همان، 307)؛ سلیمان با چنان حشمت، نظرها بود با مورش (همان، 463)؛ سلیمان بیایمان، یک من آرد نیم من نان؟ (همان، 463)؛ مورچهای که با سلیمان حرف زد، نر بود یا ماده؟ (همان، 652)؛ مور در خانۀ خود حکم سلیمان دارد (همان، 653).
ابراهیمی، جلال، شرح تحلیلی اعلام مثنوی، تهران، 1379 ش؛ ابنقضاعی، علی، ترک الاطناب، به کوشش محمد شیروانی، تهران، 1343 ش؛ ابنکربلایی، حافظ حسین، روضات الجنان، به کوشش جعفر سلطانالقرایی، تهران، 1349 ش؛ ابنندیم، الفهرست؛ اسکندرنامه، روایت فارسی کالیستنس دروغین، تحریر عبدالکافی ابن ابیالبرکات، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1343 ش؛ الولساتن، ل. پ.، قصههای مشدی گلین خانم، به کوشش ا. مارتسلف و دیگران، تهران، 1374 ش؛ امینی، امیرقلی، داستانهای امثال، اصفهان، 1351 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1354 ش؛ همو، قصههای ایرانی، ج 2، تهران، 1353 ش؛ همو، مردم و شاهنامه، تهران، 1363 ش؛ باستانی پاریزی، ابراهیم، خاتون هفتقلعه، تهران، 1363 ش؛ بحر الفوائد، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1345 ش؛ برهان قاطع؛ بلعمی، محمد، تاریخ، به کوشش محمدتقی بهار و محمد پروین گنابادی، تهران، 1353 ش؛ بناکتی، داوود، تاریخ، به کوشش جعفر شعار، تهران، 1348 ش؛ بوشنجی، ابوالحسن، قصص الانبیاء، ترجمۀ محمد حنفی تستری، به کوشش عباس محمدزاده، مشهد، 1384 ش؛ بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، ترجمۀ اکبر داناسرشت، تهران، 1352 ش؛ بیضایی، بهرام، نمایش در ایران، تهران، 1344 ش؛ پزشکیان، محسن، قصههای مردم کازرون، به کوشش عبدالنبی سلامی، تهران، 1383 ش؛ پورداود، ابراهیم، «اسامی خاص در آبانیشت»، یشتها، تهران، 1347 ش، ج 1؛ تاریخ سیستان، به کوشش جعفر مدرس صادقی، تهران، 1373 ش؛ تجارب الامم، به کوشش رضا انزابینژاد و یحیى کلانتری، مشهد، 1373 ش؛ ثعلبی، احمد، قصص الانبیاء، بیروت، 1414 ق / 1994 م؛ جامع الحکایات، به کوشش پگاه خدیش و محمد جعفری (قنواتی)، تهران، 1390 ش؛ جعفری (قنواتی)، محمد، «افسانههای منظوم عامیانۀ خوزستان»، فصلنامۀ پیام بهارستان، تهران، 1391 ش، شم 1؛ همو، تحقیقات میدانی؛ همو و احمد وکیلیان، مثنوی و مردم، تهران، 1393 ش؛ جکسن، ا. و. و.، سفرنامه، ترجمۀ منوچهر امیری و فریدون بدرهای، تهران، 1352 ش؛ جناب اصفهانی، علی، الاصفهان، ترجمۀ محمدرضا ریاضی، تهران، 1376 ش؛ خدیش، پگاه، «بازتاب و کارکردهای سحر و جادو در افسانههای سحرآمیز»، مجلۀ زبان و ادبیات فارسی، تهران، 1388 ش، شم 65؛ خزاعی، حمیدرضا، افسانههای خراسان، مشهد، 1382 ش؛ خزائلی، محمد، اعلام قرآن، تهران، 1355 ش؛ خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1362 ش؛ دقیقیان، شیریندخت، نردبانی به آسمان (نیایشگاه در تاریخ و فلسفۀ یهود)، تهران، 1379 ش؛ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، 1363 ش؛ دینوری، احمد، اخبار الطوال، ترجمۀ محمود مهدوی دامغانی، تهران، 1368 ش؛ رحمانی، روشن، افسانههای دری، تهران، 1374 ش؛ رستگار فسایی، منصور، پیکرگردانی در اساطیر، تهران، 1383 ش؛ رستمنامه، به کوشش سجاد آیدنلو، تهران، 1387 ش؛ رضی، هاشم، گاهشماری و جشنهای ایران باستان، تهران، 1371 ش؛ زرینقبانامه، به کوشش سجاد آیدنلو، تهران، 1393 ش؛ زرینکوب، عبدالحسین، «ملک سلیمان»، ارجنامۀ شهریاری، به کوشش پرویز رجبی و محسن باقرزاده، تهران، 1380 ش؛ سادات اشکوری، کاظم، افسانههای اشکور بالا، تهران، 1352 ش؛ ستاری، جلال، پژوهشی در قصۀ سلیمان و بلقیس، تهران، 1381 ش؛ سهروردی، یحیى، مجموعۀ آثار فارسی، به کوشش سید حسین نصر، تهران، 1348 ش؛ شجاعی، حیدر، دانشنامۀ اماکن مذهبی، فرهنگی و تاریخی ایران، تهران، 1389 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، دههزار مثل فارسی و بیستوپنجهزار معادل آنها، مشهد، 1372 ش؛ همو، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهرستانی، محمد، ملل و نحل، ترجمۀ صدر ترکۀ اصفهانی، به کوشش محمدرضا جلالی نائینی، تهران، 1350 ش؛ شهیدی، عنایتالله، پژوهشی در تعزیه و تعزیهخوانی، به کوشش علی بلوکباشی، تهران، 1380 ش؛ صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ترجمه و به کوشش غلامرضا جمشیدنژاد اول، تهران، 1383 ش؛ صبحی مهتدی، فضلالله، افسانههای کهن ایرانی، به کوشش محمد قاسمزاده، تهران، 1386 ش؛ صدیقیان، مهیندخت، فرهنگ اساطیری ـ حماسی ایران به روایت منابع بعد از اسلام، تهران، 1375 ش؛ صنعتینیا، فاطمه، قصص و تمثیلات عطار نیشابوری، تهران، 1369 ش؛ طباطبایی، محمدحسین، المیزان، تهران، 1388 ق؛ طبری، تاریخ، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران، 1362 ش؛ طلاییانپور، پرویز، قصههای مردم خوزستان، تهران، 1380 ش؛ طوسی، محمد، عجایب المخلوقات، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1345 ش؛ طومار نقالی شاهنامه، به کوشش سجاد آیدنلو، تهران، 1391 ش؛ عزیزی بنیطرف، یوسف و سلیمه فتوحی، افسانههای مردم عرب خوزستان، تهران، 1375 ش؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، الٰهینامه، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، 1387 ش؛ عهد عتیق؛ فاروقی، عباس، داستانهای محلی اصفهان، تهران، 1337 ش؛ فسایی، حسن، فارسنامۀ ناصری، به کوشش منصور رستگار فسایی، تهران، 1388 ش؛ قرآن کریم؛ قزوینی، زکریا، آثار البلاد، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1366 ش؛ مارتسلف، اولریش، طبقهبندی قصههای ایرانی، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1371 ش؛ مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318 ش؛ مختاری غزنوی، عثمان، دیوان، به کوشش جلالالدین همایی، تهران، 1382 ش؛ مسعودی، علی، اخبار الزمان، ترجمۀ کریم زمانی، تهران، 1370 ش؛ معین، محمد، مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی، تهران، 1326 ش؛ مقدسی، مطهر، آفرینش و تاریخ، ترجمۀ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، 1349 ش؛ منزوی، فهرستواره؛ مونسالدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380 ش؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن، تهران، 1382 ش؛ میرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران، 1338 ش؛ نادری، افشین، نمونههایی از قصههای مردم ایران، تهران، 1383 ش؛ نصری اشرفی، جهانگیر و دیگران، وازیگاه، تهران، 1392 ش؛ وارسته، غلامعلی، مصطلحات الشعرا، به کوشش سیروس شمیسا، تهران، 1380 ش؛ وکیلیان، احمد، تمثیل و مثل، تهران، 1368 ش؛ هاکس، جیمز، قاموس کتاب مقدس، تهران، 1349 ش؛ هبلهرودی، محمدعلی، مجمع الامثال، به کوشش صادق کیا، تهران، 1344 ش؛ هفتلشکر، به کوشش مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران، 1377 ش؛ یاحقی، محمدجعفر، فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، تهران، 1369 ش؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، ترجمۀ محمدابراهیم آیتی، تهران، 1374 ش؛ نیز:
Encyclopaedia Judaica, eds. F. Skolnik and M. Berenbaum, Detroid, 2007; Iranica.
معصومه طالبی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید