صفحه اصلی / مقالات / سده، جشن /

فهرست مطالب

سده، جشن


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 17 بهمن 1401 تاریخچه مقاله

در نواحی مختلف ایران، جشن سده را به مدت 3 روز برگزار می‌کنند. در برخی روستاهای خراسان، شبهای یازدهم و دوازدهم و سیزدهم بهمن را جشن می‌گیرند (همانجا). در روستاهای شهر فردوس، از شب دهم (غروب نهمین شب) تا شب دوازدهم بهمن، آتش‌افروزی ادامه دارد و معمولاً رسم است که بوته‌ها را یکی پس از دیگری آتش می‌زنند و هنگامی که آتش از پشت‌بام خانه شعله می‌کشد، همۀ اهل خانه بیرون می‌آیند و شعله‌های آتش را نگاه می‌کنند، زیرا این عمل را سبب سلامت و بهروزی خانواده می‌دانند (نوغانی، 42). 
برخی از ایلها و تیره‌های سیرجان و بافت، مانند ایل فارسیمدان و شول، جشن «سده‌سوزان» یا «سده‌سوز» را در شب دهم بهمن و دو روز قبل از آن برگزار می‌کنند: شب اول، بچه‌های ایل جمع می‌شوند و درحالی‌که ترانه‌های خاص این شب را می‌خوانند، به در چادرها می‌روند و کسانی که داخل چادرها هستند، روی بچه‌ها آب می‌ریزند؛ شب دوم، بار دیگر بچه‌ها ترانه‌سرایان به در چادرها می‌روند و برای کماج سده آرد طلب می‌کنند؛ و سرانجام شب سوم کماج می‌پزند و خرمن هیزم را که از چند روز قبل جمع کرده‌اند، آتش می‌زنند و به‌اصطلاح «سده سوخته می‌شود» (فرهادی، 142، 145-146). 
عشایر چوداری سمنان نیز «سده‌سوزان» را در 3 شب برگزار می‌کنند. براساس باورهای این مردم، جشن سده مصادف با زمان جفت‌گیری گرگها ست؛ با اجرای سده‌سوزان، «گرگها سدگی می‌شوند» و منطقه را ترک می‌کنند. همچنین باور دارند که دود ناشی از اشتعال بوته‌ها به هر سمت که برود، همان جهت در آن سال، توأم با ترسالی خواهد بود (شاه‌حسینی، 86-87). 
شیوۀ برگزاری جشن سده تقریباً یکسان است؛ پیش از سده، مردان و پسران هر خانواده برای جمع‌کردن شاخه‌ها و بوته‌های خشک به صحرا می‌روند. بوته‌هایی که برای سوزاندن در شب جشن سده جمع‌آوری می‌شود، در نقاط مختلف ایران گونه‌ها و نامهای گوناگونی دارد (نک‍ : شکورزاده، 115-116؛ شریعت‌زاده، 468؛ نوغانی، 41؛ هدایت، 146؛ شاه‌حسینی، 86). در آبادی بلوک از شهرستان جیرفت، آتش سده را با 40 شاخه از درختان هرس‌شدۀ باغها، به نشانۀ 40 روز چلۀ بزرگ می‌افروزند (روح‌الامینی، 128). این بوته‌ها را در جایی که قرار است آتش را بیفروزند، روی هم انباشته می‌کنند؛ در اراک و خراسان، آتش را روی پشت‌بام می‌افروزند (نوغانی، 42؛ انجوی، 1 / 73؛ شکورزاده، 116-117). مردم ایلهای منطقۀ سیرجان و بافت، هیزمها را جلو سیاه‌چادرها یا در میدان ده، دایره‌وار روی هم می‌چینند (فرهادی، 144؛ بهنیا، 151؛ روح‌الامینی، همانجا). رسم زردشتیان نیز این است که شاخه‌ها را در مکانی همگانی جمع می‌کنند و همه را باهم آتش می‌زنند؛ مثلاً در کرمان هیزمها را در شاه‌مهرایزد واقع در باغچۀ بداغ‌آباد، در یزد در حیاط باشگاه جوانان زردشتی یا پیر رهگذر چم (در روستای چم)، و در تهران در مجتمع دینی ـ فرهنگی مارکار تهران‌پارس یا در کوشک ورجاوند واقع در جادۀ کرج جمع می‌کنند (آذرگشسب، 71-72؛ روح‌الامینی، 133- 135؛ خورسندی، 11). 

هنگام افروختن آتش، شعرهایی ویژۀ این جشن خوانده می‌شود؛ برای نمونه، در آبادی بلوک در شهرستان جیرفت، شعر سده چنین است: «سده، سدۀ دهقانی / چهل کندۀ سوزانی / هنوز گویا زمستانی» (عبدالله، 95-96)؛ و در بیرجند، این شعر را می‌خوانند: «سده، سدۀ مانَه / صد بز به گلۀ مانَه / پنجاه به نوروز / صد به غلۀ مانَه» (ذوالفقاری، 1 / 1168). رایج‌ترین شعری که در شب سده خوانده می‌شود، مضمونی تقریباً یکسان در مناطق مختلف دارد؛ در فردوس و سرایانِ خراسان، این شعر را چنین می‌خوانند: «آی سده، سده، سده / صد به غله، پنجه به نوروز / زنونِ بی‌شو، چله به در شو / زنونِ شودار، به غم گرفتار / صد به غله، پنجه به نوروز / دختران دِخَنه، دِ فکرِ جَئمه، نوروز بی یَمه / صد به غله، پنجه به نوروز / دختران دخنه، بر شو منله / آی صد به غله، پنجه به نوروز / سده در پشت دالُ، بمیرن غله‌دارُ / صد به غله، پنجه به نوروز / سده سدۀ ما، میشو د گلۀ ما»، به این معنی که 100 روز به غله مانده است و 50 روز به نوروز، زنان بی‌شوهر، چله به در رفت (یعنی دیگر غم مخورید که سرمای زمستان به پایان رسید)، زنان شوهردار به غم گرفتارند (زیرا دوران استراحت آنها به پایان رسیده است و باید به‌زودی به صحرا بروند و در کارهای مزرعه به شوهران خود کمک کنند)، دختران در خانه در فکر جامۀ (عید) هستند، نوروز آمد، دختران در خانه برای شوهر می‌نالند، سده در پشت دالان (کمین کرده است)، غله‌داران (از غصه) بمیرند (زیرا دیگر نخواهند توانست غله را احتکار کنند)، سده، سدۀ ما (باشد)، میشهای (بسیار) در گلۀ ما (باشد) (شکورزاده، 117- 118). 
پس از سوختن و تمام‌شدن آتش سده، جشن در شهر فردوس به این ترتیب ادامه می‌یابد که بچه‌های هر محله دور هم جمع می‌شوند و به در خانۀ همسایه‌ها می‌روند و این شعر را می‌خوانند: شبانکی شبانکی، نکی نکی / حسن را وَر تخت کند، ور بخت کند / هرچه در، بر ما به دره ... . پشت در هر خانه، به جای حسن، نام پسر آن خانواده را صدا می‌زنند و اگر پسر نداشت، نام دخترش، و اگر فرزندی نداشت، خود صاحب‌خانه را نام می‌برند و از او شیرینی و آجیل محلی می‌گیرند و در پایان شب، همراه با خانواده، آجیلها را که «شوچراغانی» (شب‌چراغانی) نامیده می‌شود، می‌خورند (نوغانی، همانجا). 
در ایلهای بافت و سیرجان، پس از افروختن آتش، چوپانان و کودکان دور آتش حلقه می‌زنند و ترانه‌ها و شعرهای این جشن را می‌خوانند: «سده، سده، پنجاه به نوروزه، گله / مار و موشم نکَنه (نزند) / عقرب کورم نکنه»؛ یا «سده، سده / صد و سی به نون نو / پنجاه به نوروزه گله». مردم بافت و سیرجان بر این عقیده‌اند که «سده که سوخت، ستارۀ آتشی می‌رود به زمین و هوا گرم می‌شود و جانوران زیر زمین می‌آیند بیرون». آنها پس از سوختن هیزمها، زمین را کمی گود می‌کنند و مقداری از آتش سده را درون گودال می‌گذارند و می‌گویند: «گرمی رفت به زمین، سردی رفت به هوا»، یا «ستارۀ آتشی را خاک کردیم». 
در ایل لری، رسم است که پس از خاک‌کردن ستارۀ آتشی، کسانی که در سردسیر باغ دارند، هیزم شعله‌وری را به سوی سردسیر پرتاب می‌کنند و می‌گویند: «الٰهی باغم بر بگیره». رسم دیگر این منطقه ربودن آتش و کماج سده است؛ مردان ایل سعی می‌کنند از سیاه‌چادرهای مجاور، آتش و کماج ایشان را بدزدند؛ آنها این کار را نشانۀ مردانگی و آوردن خیر و برکت به خانۀ خود می‌دانند. در طایفۀ میرزاحسنی ایل لری، مردم معتقدند که هرکس زودتر از دیگران آتش سده را به اجاق خانۀ خود برساند، روغنش آن سال زیادتر خواهد شد (فرهادی، 142، 145-146، 150). 
در خراسان، پس از فرونشستن شعله‌های آتش روی پشت‌بامها، جوانان با گویهای پنبه‌ای و پارچه‌ای آغشته به نفت، آتش‌بازی می‌کنند و در پرتاب‌کردن آنها به آسمان از یکدیگر سبقت می‌گیرند، و مردان و زنان سال‌خورده به تماشای این آتش‌افروزی و آتش‌بازیها می‌نشینند، زیرا تماشای شعله‌های آتش سده را سبب سلامت و بهروزی می‌دانند. مردم روستاهای خراسان به خاکستری که از آتش سده در پشت‌بامها باقی می‌ماند، دست نمی‌زنند و معتقدند که اگر در شب سده باران ببارد و خاکستر سده را با خود ببرد، سالی پرباران و نیک در پیش خواهند داشت (شکورزاده، 119- 120). 
جشن آتش‌افروزی زمستانی نزد ارامنۀ ایران «درندز» نام دارد که در شب چهاردهم فوریه (بیست‌وپنجم بهمن‌ماه)، برگزار می‌شود و شیوۀ برگزاری مراسم و باورهای مربوط به آن را می‌توان با جشن سده سنجید. روز سیزدهم فوریه که در غروب آنْ جشن برپا می‌شود، جوانان برای جمع‌کردن بوته‌های خشک به صحرا می‌روند و این بوته‌ها را در حیاط کلیسا یا در مکان دیگری که قرار است آتش افروخته شود، جمع می‌کنند و شب آنها را آتش می‌زنند. بعد از افروختن آتش، هرکس بوته یا شمعی را که از آتش درندز روشن کرده است، به خانه می‌برد تا به این ترتیب، نور و روشنی و خیر و برکت را به خانۀ خود برده باشد. در فریدن اصفهان، رسم است که بعد از بازگشت از کلیسا، مردم روی پشت‌بام خانه‌های خود هم با بوتۀ روشن یا شمعی که از کلیسا آورده‌اند، آتش می‌افروزند و از روی آن می‌پرند و بعد از خاموش‌شدن آتش، مقداری از بوته‌های نیم‌سوخته را از هواکش بالای سقف به درون خانه می‌اندازند و می‌گویند: «بارین نی چاره دوس»، یعنی «خیر و برکت بیاید تو و شر برود بیرون»، و مقداری هم بوته‌های نیم‌سوخته را به قصد برکت‌بخشی، روی تاپوی آرد و کوزه‌های روغن و پنیر می‌گذارند (هویان، 163؛ انجوی، 2 / 120، 123؛ مانوکیان، 45-47). 
همان‌گونه که پیش‌تر گفته شد، زردشتیان جشن سده را در دو تاریخ برگزار می‌کنند: دهم بهمن در تقویم خورشیدی، و بیست‌وپنجم آذر در تقویم قدیمی یا بدون کبیسۀ زردشتی. جشن دهم بهمن را تنها زردشتیان کرمان برگزار می‌کردند. زردشتیان یزد این جشن را نخستین‌بار در 1323 ش برپا کردند، زیرا در یزد، جشن سده براساس تقویم قدیم (بدون کبیسه) و در تاریخ بیست‌وپنجم آذر همین تقویم برگزار می‌شد. اکنون این جشن در همۀ شهرهای زردشتی‌نشین ایران، به‌ویژه یزد، کرمان و تهران برپا می‌شود؛ مراسم شامل انباشتن هیزم در مکانی عمومی است که پیش از این به آن اشاره شد، و سپس خواندن «آتش‌نیایش» (نمازی در خرده‌اوستا) توسط موبدان و افروختن هیزمها به‌وسیلۀ ایشان (بویس، «دو تاریخ»، 28-29؛ آذرگشسب، 70-72؛ افشار، 17- 18). 
بیست‌وپنجم آذر در تقویم قدیم زردشتیان (بدون کبیسه)، تقریباً با روزهای پایانی فروردین‌ماه در تقویم رسمی کنونی ایران، منطبق می‌شود (برابر با 27 فروردین 1388-1391). از میان روستاهای مختلف یزد که این جشن را برگزار می‌کردند، اکنون تنها روستای شریف‌آباد اردکان این رسم را، به نام «هیرمبا»، به جای می‌آورد. روز قبل از هیرمبا، مردان و پسران جوان روستا به بیابانهای اطراف زیارتگاه «پیر هریشت» می‌روند تا «غیزل» جمع کنند؛ این مردان و پسران را «وچگون غیزلی» (بچه‌های غیزلی) می‌نامند. تمام بچه‌های روستا بعد از سن 10 یا 11سالگی، به گروه «بچه‌های غیزلی» ملحق می‌شوند و رسم بر این است که روز بعد از هیرمبا، برای پسرانی که اولین‌بار برای جمع‌کردن غیزل هیرمبا به صحرا رفته‌اند، جشن می‌گیرند و به میهمانان شربت و شیرینی می‌دهند. 
صبح روز هیرمبا، بوته‌های خار در دسته‌های بزرگ به روستا فرستاده می‌شود و جوانان و مردان به پیر هریشت بازمی‌گردند تا روزی شاد را سپری کنند. مردم در این روز سیرگ (نان سرخ‌شده در روغن) و آش خیرات می‌کنند، گاهنبار توجی برگزار می‌کنند، نیایش می‌کنند و عصر به روستا بازمی‌گردند تا آتش هیرمبا را روشن کنند. غیر از هیزمی که از صحرا آورده می‌شود، همۀ مردم روستا وظیفۀ خود می‌دانند که برای آتش هیرمبا هیزم هدیه بدهند. این هیزمها را بچه‌های روستا جمع می‌کنند؛ آنها به در خانه‌های مردم روستا می‌روند و درحالی‌که این شعر را می‌خوانند، از آنها هیزم می‌گیرند: شاخ شاخ هرمنی / هرکس شاخی (شاخه‌ای) بدهد، خدا مرادش بدهد / هرکس شاخی ندهد، خدا مرادش ندهد. تا چند سال پیش، هیزمها را در زمینی روبه‌روی زیارتگاه مهرایزد روی هم می‌انباشتند، زیرا معتقد بودند زیر این زمین، قنات و آب جاری وجود دارد؛ اما مدتی است که آتش در حیاط آتشکدۀ درِ مهر شریف‌آباد افروخته می‌شود. 
پیش از افروختن آتش، بچه‌های غیزلی در دو ردیف نیم‌دایره، درحالی‌که دست راست خود را روی شانۀ نفر کناری خود گذاشته‌اند، روبه‌روی هم صف می‌کشند. دهموبد روستا بین آنها قرار می‌گیرد و نخست درگذشتگان دوره‌های کهن، از کی‌گشتاسب به بعد، سپس بزرگان زردشتی، و بعد از آن درگذشتگان هر خانوادۀ زردشتی در شریف‌آباد را نام می‌برد و بعد از نام ایشان، می‌گوید: «خدایش بیامرزاد»؛ آنگاه یک گروه از جوانان باهم تا کمر خم می‌شوند و به صدای بلند می‌گویند: «هیرمبا»، و برای نام بعدی، گروه مقابل همین کار را تکرار می‌کند. پس از خواندن همۀ نامها، موبدْ آتش‌نیایش را می‌خواند و هیزمها را آتش می‌زند. 
صبح روز بعد، یکی از افراد هر خانواده با آتشدانی کوچک به محل افروختن آتش هیرمبا می‌رود و مقداری هیزم را که در زیر انبوه خاکستر هنوز روشن و افروخته باقی مانده است، در آتشدان می‌گذارد و به خانه می‌برد؛ کمی از آن آتش را برای برکت‌بخشی روی آتش‌خانه می‌گذارد و کمی از آتش اجاق را در آتشدان به آتشکده می‌برد تا به آتش آتشکده «پیوند» دهد. مراسم تا دو روز بعد از آتش‌افروزی ادامه دارد، به این ترتیب که در دو روز بعد، پسران و مردان جمع می‌شوند و به در تک‌تک خانه‌ها می‌روند و پس از خواندن نام درگذشتگان هر خانه، به همۀ آنها خدابیامرزی می‌دهند و از اهالی خانه تخمه و آجیل هدیه می‌گیرند. روز سوم تکرار مراسم هیرمبا ست، بی‌آنکه آتشی افروخته شود (خنجری، 464-467؛ نیکنام، 104- 109؛ بویس، «پایگاه ... »، 177، نیز 1 / 241). 
بررسی شیوۀ برگزاری جشن سده در شهرهای مختلف ایران، آداب و رسوم آن و ترانه‌هایی که خوانده می‌شود، ارتباط این جشن را با چوپانان و دهقانان آشکارتر می‌کند؛ ارتباطی که قدمت جشن سده را در کنار دیگر جشنهای فصلی کهن که به مناسبت کاشت و برداشت محصول برگزار می‌شوند، به دورانی بسیار دور بازمی‌گرداند (باستانی، 526-527؛ فرهادی، 143؛ بهنیا، 150)؛ در شعری که در شب سده خوانده می‌شود (نک‍ : مطالب پیشین)، مناسبت برگزاری این جشنْ فاصلۀ 100روزه تا برداشت غله، یا 130روزه تا پختن نان تازه است. وقتی سده پشت دالان خانه کمین می‌کند، دیگر غله‌داران نمی‌توانند غله‌ها را انبار و احتکار کنند، چون در مدتی کوتاه، نعمت در سفره‌های مردم فراوان خواهد شد. 
در ایلهای بافت و سیرجان، چوپانان نقش مهمی در برپایی جشن سده دارند و این جشن به نام «سده‌سوزی چوپانی» شهرت دارد (عبدالله، 93-94)؛ در ایل لری و بچاقچی، آتش سده را باید چوپانان برافروزند؛ و در طایفۀ سارابی از ایل لری، رسم است که کماج سده را چوپانان می‌پزند. در این منطقه، همچنین مرسوم است که در شب سده و دو شب پیش از آن، هنگامی که بچه‌ها به در چادرها می‌روند و برای کماج سده آرد طلب می‌کنند، چوپانی آنها را همراهی می‌کند و در نقش میش، شعرهایی می‌خواند که بچه‌ها آن شعرها را تکرار، و بعد صدای گوسفند را تقلید می‌کنند: ابر اومد و ابر اومد / از سین (طرف) کوه خبر اومد / میش بره‌دار اومد / اشتر با قطار اومد / خر کوه‌دار اومد / گو گوساله‌دار اومد / زن اومی‌دار (حامله) اومد. بعد از آن، زن خانواده یک کاسه آرد به آنها می‌دهد و ظرفی آب هم روی آنها می‌ریزد و می‌گوید: «رختن او مرواری بارونه»، یعنی ریختن آب را تفألی بر بارش باران می‌دانند. در روز سده، با آردهایی که جمع شده است، خمیر درست می‌کنند و داخل آن یک مهرۀ آبی می‌گذارند و روی آتش سده، کماج می‌پزند؛ سپس کسی را که مهره به او افتاده است، می‌گیرند و با شلاقی به نام ترمه می‌زنند تا اینکه او خدا را به ائمۀ اطهار (ع) قسم می‌دهد که باران ببارد. این شخص هنگام فرار از دست مردم، به یکی از ریش‌سفیدان ایل پناه می‌برد تا ضامنش شود و او قول می‌دهد که تا یک هفتۀ دیگر باران ببارد. این فرد زمانی که در دست مردم اسیر می‌شود، شعرهایی می‌خواند، برای نمونه: ای خدا بارون بده / بارون به ناودون بده / به ملک سیرجون بده؛ یا: ای خدا بارون بباری / یا خدا، تا پشت خونۀ کدخدا / از بس که خوردم آب چاه / رنگم شده یک پر کاه. مردم سیرجان و روستاهای اطراف عقیده دارند که بعد از سده، هر قدر باران ببارد، خوب است و اصطلاحاً می‌گویند: «شب ببار و روز ببار» (فرهادی، 145-147؛ بهنیا، 150-152). این مراسم درواقع نوعی مراسم باران‌خواهی (ه‍ م) است و نمونه‌هایی از آن را در نقاط دیگر ایران نیز می‌توان یافت، مانند تفألی که مردم خراسان در شب سده، به باریدن باران می‌زنند (شکورزاده، 120). 

مآخذ

 آذرگشسب، اردشیر، آیین برگزاری جشنهای ایران باستان، تهران، 1356 ش؛ آلوسی، محمود شکری، بلوغ الارب، به کوشش محمد بهجت اثری، بیـروت، دار الکتب العلمیـه؛ آموزگار، ژالـه، زبـان، فـرهنگ و اسطـوره، تهـران، 1386 ش؛ آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ ابن‌اثیر، الکامل؛ ابوعلی مسکویه، احمد، تجارب الامم، قاهره، 1332 ق / 1914 م؛ ابوالفدا، المختصر فی اخبار البشر، بیروت، دارالمعرفه؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ افشار شیرازی، احمد و دیگران، «جشن سده»، انجمن ایران‌شناسی، تهران، 1324 ش، شم‍ 2؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1352 ش؛ اورنگ، مراد، جشنهای ایران باستان، تهران، 1335 ش؛ باستانی پاریزی، محمدابراهیم، کوچۀ هفت‌پیچ، تهران، 1357 ش؛ بویس، مری، تاریخ کیش زرتشت، ترجمۀ همایون صنعتی‌زاده، تهران، 1374 ش؛ بهار، مهرداد، از اسطوره تا تاریخ، به کوشش ابوالقاسم اسماعیل‌پور، تهران، 1381 ش؛ همو، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران، 1384 ش؛ بهنیا، علاءالدین، بررسی مردم‌شناسی طایفۀ ارشلو از ایل بچاقچی، کرمان، مؤسسۀ کویر؛ بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة، به کوشش پرویز اذکائی، تهران، 1380 ش؛ همو، التفهیم، به کوشش جلال‌الدین همایی، تهران، انجمن آثار ملی؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش خلیل خطیب‌رهبر، تهران، 1376 ش؛ تقی‌زاده، حسن، گاه‌شماری در ایران قدیم، تهران، 1316 ش؛ ثعالبی، عبدالملک، ثمار القلوب، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دارالمعارف؛ خنجری، خداداد، «مراسم جشن هیرُم‌بو در شریف‌آباد اردکان یزد»، چیستا، تهران، 1374-1375 ش، س 13، شم‍ 6-7؛ خورسندی، مرجان، «جشن سده»، فروهر، تهران، 1372 ش، س 29، شم‍ 341؛ دبستان المذاهب، به کوشش قاضی ابراهیم، بمبئی، 1267 ق؛ دمشقی، محمد، نخبة الدهر، بیـروت، 1408 ق / 1988 م؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رضی، هاشم، جشنهای آتش، مهرگان، تهران، 1391 ش؛ روح‌الامینی، محمود، آیینها و جشنهای کهن در ایران امروز، تهران، 1376 ش؛ شاه‌حسینی، علیرضا، چوداریها قبیله‌ای کویرنشین، سمنان، 1383 ش؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهمردان بن ابی‌الخیر، روضة المنجمین، به کوشش جلیل اخوان زنجانی، تهران، 1382 ش؛ صنعتی‌زاده، همایون، معمای گاه‌شماری زرتشتی، کرمان، 1387 ش؛ عبدالله گروسی، عباس، «آیینهای زایش و رویش در جنوب کرمان، سرزمین عشایر سلیمانی»، نشریۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنر کرمان، کرمان، 1369 ش، س 1، شم‍ 1؛ عسجدی مروزی، عبدالعزیز، دیوان، به کوشش طاهری شهاب، تهران، 1334 ش؛ عنصری، حسن، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1342 ش؛ غزالی، محمد، کیمیای سعادت، تهران، 1333 ش؛ فرخی سیستانی، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی‌مطلق، نیویورک، 1366-1384 ش؛ فرهادی، مرتضى، موزه‌های بازیافته، کرمان، 1378 ش؛ قزوینی، زکریا، عجایب المخلوقات، تهران، 1340 ق / 1380 ش؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشى، به کوشش محمد حسین شمس‌الدین، بیروت، 1407 ق / 1987 م؛ کریستن‌سن، آرتور، نخستین انسان و نخستین شهریار، ترجمۀ احمد تفضلی و ژاله آموزگار، تهران، 1363 ش؛ گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، به کوشش رحیم رضازادۀ ملک، تهران، 1384 ش؛ گنابادی، مظفر، شرح بیست‌باب، چ سنگی، بی‌جا، 1276 ق؛ مانوکیان، آرداک، اعیاد کلیسای ارمنی، ترجمۀ هرایر خالاتیان، تهران، 1352 ش؛ متز، آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمۀ علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، 1364 ش؛ مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1383 ش؛ مختاری، عثمان، دیوان، به کوشش جلال‌الدین همایی، تهران، 1341 ش؛ منوچهری دامغانی، احمد، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1338 ش؛ میبدی، علی، بدیع اللغة، چ سنگی، بی‌جا، 1362 ق؛ نوروزنامه، منسوب به عمر خیام، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، 1385 ش؛ نوغانی، احمد، «سده در فردوس»، فرهنگ خراسان، مشهد، 1347 ش، شم‍ 9-10؛ نیکنام، کورش، از نوروز تا نوروز، تهران، 1390 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1334 ش؛ هویان، آندرانیک، ارمنیان ایران، تهران، 1380 ش؛ هینلز، ج. ر.، شناخت اساطیر ایران، ترجمۀ ژاله آموزگار و احمد تفضلی، تهران، 1379 ش؛ نیز: 

Boyce, M., A Persian Stronghold of Zoroastrianism, Oxford, 1977; id., «Rapithwin, Nōrūz, and the Feast of Sade», Pratidānam, ed. J. C. Heesterman et al., Paris, 1968; id., «The Two Dates of the Feast of Sada», Farhang-e Irān Zamin, ed. I. Afshar, Tehran, 1976, vol. XXI; Frazer, J. G., The Golden Bough: A Study in Magic and Religion, London, 1971. 

فرزانه گشتاسب

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: