صفحه اصلی / مقالات / رستم /

فهرست مطالب

رستم


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 دی 1398 تاریخچه مقاله

در هفت‌لشکر فارسی (چ افشاری، 329-454)، جنگ‌نامۀ «هفت‌لشکر» پس از داستان «برزونامه» آغاز می‌شود که به «هفت‌لشکر دوم» نیز معروف است (مشکین، 135بب‍‌ ). ماجرای این داستان دربارۀ برگرداندن رخش است که رستمِ یکدست آن را دزدیده است. جهانبخش به‌ هفت‌خان رفته، رخش را آزاد می‌كند و سام ثانی رخش را به پیلتن می‌رساند. رستم پس از کشتی‌گرفتن با تیمور، او را بر زمین می‌زند و قصد شکافتن سینه‌اش را دارد که مردی نقاب‌پوش مانع این کار می‌شود و تیمور به سپاه ایران می‌پیوندد. 
در طومار نقالی شاهنامه، رستم نبردی با تور بن جهانگیر دارد. رستم «پاسِ پرهیزگار» را كه در بند نره‌دیو گرفتار شده، نجات می‌دهد (ص 793-807). سخره‌دیو، پسر ارژنگ، طغیان می‌کند. رستم و کیخسرو به مازندران می‌روند. در این نبرد، رستمِ یکدست به‌دست جهانبخش گرفتار شده و به‌دستور رستم به دار کشیده می‌شود و رستم کیخسرو را آزاد می‌کند (همان، 807-810). روایت مازندرانی دیو سپید ترکیبی از این داستان و هفت‌خان رستم است. رستم به‌همراهی فرامرز و کیخسرو به خون‌خواهی سیاوش می‌رود و با پذیرفتن پیشنهاد صلح افراسیاب مخالفت می‌کند (همان، 820-825).
در روایتهای گورانی، در فاصلۀ زمانی بین داستان «هفت‌لشکر» و مرگ افراسیاب داستانهای دیگری روی می‌دهد. یکی از این داستانهای بسیار رایج در غرب ایران، داستان «رستم و زردهنگ» است. افراسیاب از صمصام‌دیو دادخواهی می‌کند و صمصام زردهنگ را به مرزهای ایران می‌فرستد. رستم پس از نبردی طولانی با زردهنگ، با وی کشتی می‌گیرد، وی را بر زمین می‌زند و دست‌بسته به چادر کیخسرو می‌فرستد. رستم سر از تن جم‌جم‌دیو جدا می‌کند و در نبردی تن‌به‌تن، نهنگ‌دیو و سُرخاودیو را می‌کشد. زردهنگ نیز به‌ دستور کیخسرو کشته می‌شود ( کلیات ... ، سراسر اثر؛ نیز نک‍ : ه‍ د، رستم و زردهنگ).
صمصام‌دیو سوار بر فیلی به نبرد با رستم می‌آید. قَرتوس به رستم روی می‌آورد. رستم او را با کمند می‌گیرد و به فرامرز می‌سپارد. سپس با ضربۀ گرزی، صمصام‌دیو را سرنگون می‌کند و به کمندش می‌کشد و با خنجر سرش را از تن جدا می‌کند. سپاه دیوان تارومار می‌شود و افراسیاب می‌گریزد («رستم و صمصام‌دیو»، 140-142). افراسیاب به پشتیبانی دیوانی چون «حَراث هفت‌سر» و «عادوسی‌چشم» به ایران می‌تازد. رستم پس از نبردی سنگین هر دو دیو را می‌کشد و پس از 5 روز نبرد و کشتی‌گرفتن با صُقلاب‌‌دیو، او را از میان برمی‌دارد (لطفی‌نیا، 142-150). 
در برخی روایتها، داستانهایی دربارۀ دیدار رستم با سلیمان نبی(ع) آمده است. در طومار نقالی شاهنامه (ص826-830)، رستم پس از مرگ افراسیاب به دربار حضرت سلیمان (ع) می‌رود و با او بیعت می‌کند. سلیمان به رستم خلعت می‌بخشد و رستم ایمان می‌آورد. منظومه‌های زرین‌قبانامه (ه‍ م) و رستم‌نامه (ه‍ م) به‌تفصیل به این ماجراها پرداخته‌اند (برای آگاهی از روایتهای شفاهی، نک‍ : انجوی، مردم و شاهنامه، 107-127). 
یکی دیگر از مضامین مهم فرهنگ مردم دربارۀ رستم، دیدار وی با حضرت امیر (ع) است. براساس برخی روایتها، رستم با حضرت امیر برخورد می‌کند. ایشان رستم را به افلاک می‌اندازد. سروشی می‌رسد و خواستار فرمان‌برداری رستم از حضرت می‌شود (رستم‌نامه، چ آیدنلو، 13؛ انجوی، همان، 122، 125). در طومار نقالی شاهنامه (ص 795) و هفت‌لشکر فارسی (چ افشاری، 444-445) رستم در راه کشتن یك اژدها با پیری نورانی برخورد می‌کند. پیر مژدۀ آمدن حضرت امیر را به وی می‌دهد و می‌گوید که این اژدها تنها به دست ایشان کشته می‌شود. رستم آرزوی دیدار آن حضرت را می‌کند. در برخی از این روایتها، افتخار شیعه‌شدن و یاوری حضرت امیر نصیب رستم می‌شود. در این روایتها، رستم آن‌قدر زنده می‌ماند که امام را درمی‌یابد و به شیعیان وی می‌پیوندد یا آنکه روح حضرت امیر در روزگار رستم در پیکر انسانی بر وی آشکار می‌شود (همانجا؛ انجوی، همان، 107-116؛ وکیلیان، 239-242، 253-256، 273-274؛ وجدانی، 179-182؛ عسکری‌عالم، 1/ 58-60). بر اثر این آمیختگیها، رستم مسلمانی است كه در نبردها وضو می‌گیرد و نماز می‌خواند و بانگ الله اکبر سر می‌دهد (هفت‌لشکر، چ افشاری، 151؛ انجوی، مردم و فردوسی، 85) و خضر زنده را به خواب می‌بیند (هفت‌لشکر، روایت الفت، گ 234). 
در شاهنامه، طومارهای نقالی و هفت‌لشکر فارسی، رستم نقشی در پادشاهی لهراسب ندارد، اما در هفت‌لشکر گورانی (روایت الفت، گ 324 بب‍‌ )، اگرچه رستم به سیستان می‌رود، باز در خدمت لهراسب‌‌شاه است. رستم به دستور لهراسب به نبرد با ابلیس‌دیو می‌رود (قس: طومار نقالی، 796- 799) و پای در هفت‌خان دیگری می‌نهد. هنگامی که رستم در خواب است، ابلیس‌دیو رخش را می‌دزدد و در چاه‌بُنی در یك قلعه‌ به زنجیر می‌کشد. رستم به یاری «ذاتِ» خداوندی، ابلیس‌دیو را روی سر برده، بر زمین می‌کوبد و او را می‌بندد؛ سپس ابلیس‌دیو را بر 4 فیل سوار کرده و به ایران می‌آورد. آنگاه رستم به نبرد با شهریار می‌رود و او را بر زمین می‌کوبد. ارژنگ سردار مانع کشته‌شدن شهریار می‌شود. 
مهم‌ترین رویداد در زندگانی رستم پس از دوران لهراسب، نبرد وی با اسفندیار (ه‍ م) است. در این نبرد که اسفندیار قصد بستن دستهای رستم را دارد، با راهنمایی سیمرغ و با چوب دوشاخۀ گز، به دست رستم کشته می‌شود (طومار نقالی، 845-851؛ هفت‌لشکر، چ افشاری، 470- 479؛ نیز نک‍ : ه‍ د، اسفندیار). 
در کارنامۀ پهلوانی رستم، کردارهای دیگری ازجمله: خراج‌ستاندن از هندوستان، ترکستان و دیوان کوهِ قاف، کشتن قطران‌شاه، بریدن سر گرازه، و کشتن سلبوق/ عَیوق چهل‌سر، عَقَرشاهِ کافر، معیارشاه، کَیال‌شاه، قهقهۀ فرزند غلمان همزاد سلیمان، قاموس و شنگول‌شاه (هفت‌لشکر، روایت الفت، گ 316 ر) دیده می‌شود که ظاهراً داستان مستقلی از آنها برجای نمانده است.
رستم پیکر، ابزارها و نشانه‌های ویژۀ خود را دارد که او را از دیگر پهلوانان متمایز می‌کند. پیران در هفت‌لشکر فارسی (چ افشاری، 247)، وی را برای برزو این‌گونه توصیف می‌کند: «مردی قوی‌هیکل و بلندقامت و ریش دوفاق و کمرباریک و خفتان از پوست ببر بیان پوشیده و مغفری از کلۀ دیو سفید بر سر نهاده و [بر] مرکب سمند گلگونی نشسته» (هفت‌لشکر، روایت الفت، گ 24 ر). 
رخش (ه‍ م) اسب ویژۀ رستم است که طی آزمونی خاص انتخاب می‌شود. ببر بیان پوشش ویژۀ رستم است که آن را بر روی زره و جوشن می‌پوشیده است. در یک روایت سغدی، این جامه «پلنگینه» نامیده شده و در روایتی دیگر، جبرئیل آن را از بهشت آورده است (خالقی‌مطلق، گل رنجها، 290). تقریباً در همۀ روایتها رستم این جامه را از پوست «اژدهای ببر بیان» (داستان، سراسر اثر) تهیه کرده‌ و از آن رو رستم به ببرِبیان‌پوش (هفت‌لشکر، روایت الفت، گ 63 پ) نام‌بردار است. در روایتی شفاهی، رستم پوست دیو سپید را کنده و از آن هم جامه‌ای فراهم کرده است (سرنا، 44-45).
دربارۀ لقب «تاج‌بخشِ» رستم، در هفت‌لشکر فارسی (چ افشاری، 161)، آمده است که «رستم تاج افراسیاب را بر سر کیقباد گذاشت و شاه فرمود تا او را رستمِ تاج‌بخش خوانند» (قس: هفت‌لشکر، روایت الفت، گ 192 پ). همچنین رستم تاج منوچهر را بر سر کیخسرو می‌نهد و کمر فریدون را بر کمرش می‌بندد (طومار نقالی، 538) و در هفت‌لشکر گورانی (روایت الفت، گ 324 پ) تاج کیخسرو را بر سر لهراسب می‌گذارد. 
یکی از ویژگیهای پیکرشناسی رستم، داشتن کلاه / مغفر از سر دیو سپید (نک‍ : آیدنلو، «کلاه ... »، 463-474) است (طومار نقالی، 447؛ هفت‌لشکر، چ افشاری، 185، 189). رستم این کلاه را بر سر می‌نهد و دشمن را می‌ترساند (انجوی، همان، 229-230). در برخی از روایتهای شفاهی، گودرز این مغفر را برای رستم می‌سازد (همان، 229)، درحالی‌که در برخی از نگاره‌های شاهنامه، از جمله شاهنامۀ ابراهیم‌سلطان (سدۀ 9 ق)، شاهنامۀ شاه‌‌طهماسبی (ح 950 ق) و برخی نسخه‌های دیگر شاهنامه، رستم در ماجراهای پیش از نبرد با دیو سپید و در نبرد با او با جامه و کلاهی از پوست پلنگ نشان داده شده است. این نگاره‌ها بیانگر آن‌اند که رستم در نبرد با ببر بیان پوست او را از سر تا دُم کنده و آن را می‌پوشیده و در پیکر پلنگ درمی‌آمده است؛ یا بیانگر روایتی است کـه از آن آگاهی نداریم و ممکن است به‌سبب شهرت مغفر دیو سپید فراموش شده باشد. درحالی‌که رستم در دست‌نویس 733 ق لنینگراد و شاهنامۀ بایسنقری (832 ق) کلاه/ کلاه‌خودی معمولی بر سر دارد.
مهم‌ترین و برجسته‌ترین روایتهای مردمی دربارۀ مرگ رستم همان روایت شاهنامه ‌است: سرانجام رستم به نیرنگ برادرش شغاد / شقال (گورانی: شمقال) در چاههایی که بر سر راه وی و رخش کنده شده، می‌افتد و جان می‌سپارد. رستم در آخرین لحظات، شغاد را با تیر بر درختی می‌دوزد و کین خود را می‌ستاند (طومار نقالی، 860-862؛ هفت‌لشکر، چ افشاری، 487-491). در روایتی شفاهی، رستم در چاه نیرنگ شغاد زنده است و هنگام ظهور امام زمان (ع)، سوار بر رخش از چاه بیرون خواهد آمد و در رکاب حضرت شمشیر خواهد زد (انجوی، همان، 156). 
شهرت و شخصیت رستم یکی از عوامل مهم شاهنامه‌خوانی، گسترش نقالی و قصه‌خوانی در میان مردم بوده و همین نکته موجب شده است که حماسه‌های شفاهی جمع و تدوین گردد (نک‍ : خالقی‌مطلق، «شاهنامۀ فردوسی»، 249) و شاهنامه با تأکید بسیار بر شخصیت و کار و کردار رستم، به نثر برگردانده شود. بیشتر این نوشتارها با مرگ رستم به پایان می‌رسد. در آثار داستانی مهم مذهبی همانند خاوران‌نامه و حملۀ حیدری کردارهای رستم به شخصیتهای مذهبی نسبت داده شده است (آیدنلو، مقدمه بر ... ، 20).
«رستم» یکی از محبوب‌ترین نامهای ایرانی بوده و هست (مسعودی، التنبیه، 163). سردار بزرگ ساسانی در زمان حملۀ عربها به ایران (شاپور، 221)، چند نفر از بزرگان دجله و بین‌النهرین در سدۀ 7 م (نولدکه، 32؛ صفا، 565) و بسیاری از موبدان نامدار زردشتی «رستم» نامیده ‌شده‌اند (صد ... ، vi؛ داراب، 2/ 480؛ «روایات»، 627, 630). طاهر ذوالیمینین نسب خود را به «رستم دستان» می‌رساند (مدرس، 290). پوریای ولی غازان‌خان را «رستم دستان وقت» می‌خواند (نک‍ : حمید، 75). کریم‌خان زند را نیز به رستم تشبیه کرده‌اند (رستم‌الحکما، 295). رستم به خواب فردوسی نیز می‌آید (انجوی، همان، 48-53) و فردوسی بر آن است که خداوند «هیچ بنده را چون رستم دیگر نیافرید» ( تاریخ، 7؛ قزوینی، 314). 
نام رستم را بر بسیاری از مکانهای جغرافیایی نیز نهاده‌اند. بلاذری، ابن‌اثیر، ابن‌فقیه و نویسندۀ تاریخ سیستان در فتوحات مسلمانان از مکانی به نام «اصطبل اسب رستم / ستورگاه مرکبان رستم» نام می‌برند (نک‍ : نولدکه، صفا، همانجاها). نام شماری از آثار باستانی ازجمله: نقش رستم، قلعۀ رستم، تخت رستم، چاه رستم و جز اینها با نام او مشهور شده‌اند (سایکس، 256؛ ماسه، I/ 382-383؛ مشکور، 659؛ کرزن، 2/ 74). روستاهای فراوانی با نام «رستم‌آباد» وجود دارد ( لغت‌نامه ... ، ذیل واژه‌ها). در برخی مکانها، داستانهای رستم را بازآفرینی کرده‌اند. سمنگانهای چندی در کشور پراکنده‌اند. رستم در روستایی به نام کُجُور، ازدواج می‌کند و سهراب به دنیا می‌آید (سلطانی، 235-236) و گروهی مزار رستم را در تاشقورقان تاجیکستان می‌دانند (شکورزاده، میرزا، 185-186). بسیاری از اشیاء بزرگ را به نام رستم نامیده‌اند؛ گرز رستم در تهران قدیم معروف بوده است (شهری، 3/ 303-305؛ هدایت، 157؛ برای نمونه‌های دیگر، نک‍ : انجوی، مردم و شاهنامه، 161-176) و در کرمانشاه، مشعل پالایشگاه نفت را «فندک رستم» می‌خوانند. 
مردم داستانهای رستم و رستم‌نامه‌ها را در شب‌نشینیها می‌خوانده‌اند (انجوی، جشنها ... ، 2/ 59-60؛ صفی‌نژاد، 386-387؛ نظری، 601) و نام وی را در ترانه‌ها می‌آورده‌اند (جناب، 340؛ کوهی، 141؛ عسکری‌عالم، 5/ 101؛ احمدپناهی، 316). در کردارهای رستم مرامهای عیاری نیز دیده می‌شود (محجوب، 961؛ انصافپور، 15) و پیوند تنگاتنگی بین وی و پهلوانان دوران، پوریای ولی و تختی، برقرار کرده‌اند. 
گذشته از شاهنامه‌های مصور درباری، مردم نیز به سهم خود در کشیدن تصویر رستم نقش بسزایی داشته‌اند. تصاویر دست‌نویسهای هفت‌لشکر فارسی و گورانیِ سید بهاء، رستم‌نامه‌ها و شاهنامه‌های چاپ سنگیِ بمبئی، تهران، اولیاء سمیع، امیربهادر و جز اینها در جای خود ارزش ویژه‌ای دارند (نک‍ : مارتسلف، سراسر اثر). گذشته از آن، تصویر رستم را در زورخانه‌ها، قهوه‌خانه‌ها و سردر حمامها نقش می‌کرده‌اند (سرنا، 159-160؛ ویلز، 191؛ ارسل، 471). 
یکی دیگر از تأثیرات رستم، ذکر نام وی در ضرب‌المثلها ست: رستم‌صولت و افندی‌پیزی؛ من آنم که رستم بود پهلوان (شکورزاده، ابراهیم، 906؛ نجفی، 2/ 757). سوگ‌سرودهای مردم نیز در مرگ رستم (آلبوم موسیقی «آواز اساطیر» شهرام‌ ناظری و «دووالۀ» علی‌اکبر مرادی) جان‌سوز است. نمونه‌ای از این سوگواریها نیز به شاهنامه (بی‌تابی رودابه در مرگ رستم) راه یافته است (سرامی، 78).

مآخذ

آیدنلو، سجاد، «کلاه سر دیو سپید (مضمونی عامیانه در ویژگیها و متعلقات رستم)»، آفتابی در میان سایه‌ای، به کوشش علیرضا مظفری و سجاد آیدنلو، تهران، 1387 ش؛ همو، مقدمه بر رستم‌نامه (هم‍‌ )؛ ابن‌قتیبه، عبدالله، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، 1380 ق/ 1960 م؛ ابن‌ندیم، الفهرست؛ ابن‌هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، به کوشش مصطفى سقا و دیگران، قاهره، 1355 ق/ 1936 م؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، ترانه و ترانه‌سرایی در ایران، تهران، 1376 ش؛ ارسل، ارنست، «تهران عصر ناصری»، نامۀ ایران، به کوشش حمید یزدان‌پرست، تهران، 1385 ش، ج 3؛ اسحاق بن محمد همدانی، ترجمه و انشای سیرة النبوة (سیرت رسول‌الله)، به کوشش جعفر مدرس صادقی، تهران، 1373 ش؛ اکبری مفاخر، آرش، «بازشناسی افزوده‌داستانهای شاهنامه در روایتهای گورانی»، نامۀ ایران باستان، تهران، 1390 ش، س 11، شم‍ 1-2؛ همو، «کریمان کیست؟»، جستارهای ادبی، مشهد، 1390 ش، شم‍ 174؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها، آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1354 ش؛ همو، مردم و فردوسی، تهران، 1355 ش؛ انصافپور، غلامرضا، تاریخ و فرهنگ زورخانه، تهران، 1353 ش؛ برهان قاطع؛ بغدادی، عبدالقادر، لغت شاهنامه، به کوشش ک. زالمان، ترجمۀ توفیق هاشم‌پور سبحانی و علی رواقی، تهران، 1382 ش؛ بلعمی، تاریخ؛ همو، تاریخ‌نامۀ طبری، به کوشش محمد روشن، تهران، 1374 ش؛ بندهش هندی، ترجمۀ رقیه بهزادی، تهران، 1368 ش؛ بندهشن (متنی انتقادی)، ترجمۀ فضل‌الله پاکزاد، تهران، 1384 ش؛ بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران، 1375 ش؛ همو، مقدمه بر بندهش، ترجمۀ همو، تهران، 1385 ش؛ تاریخ سیستان، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1339 ش؛ تجارب الامم، به کوشش رضا انزابی‌نژاد و یحیى کلانتری، مشهد، 1373 ش؛ تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، 1389 ش؛ جناب اصفهانی، علی، فرهنگ مردم اصفهان، به کوشش رضوان پورعصار، اصفهان، 1385 ش؛ چمن‌آرا، بهروز، «درآمدی بر ادب حماسی و پهلوانی کردی با تکیه بر شاهنامۀ کردی»، جستارهای ادبی، مشهد، 1390 ش، شم‍ 172؛ حسن‌دوست، محمد، فرهنگ ریشه‌شناختی زبان فارسی، به کوشش بهمن سرکاراتی، تهران، 1383 ش؛ حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به کوشش لسترنج، تهران، 1362 ش؛ حمید، حمید، زندگانی و روزگار و اندیشۀ پوریای ولی، تهران، 1353 ش؛ خالقی‌مطلق، جلال، «از شاهنامه تا خدای‌نامه»، نامۀ ایران باستان، تهران، 1386 ش، س 7، شم‍ 1-2؛ همو، «بررسی دیگری از دست‌نویس بی‌تاریخ شاهنامه»، همان، 1389 ش، س 11، شم‍ 17؛ همو، حاشیه بر شاهنامه (نک‍ : هم‍ ، فردوسی)؛ همو، «رستم»، فردوسی و شاهنامه‌سرایی، تهران، 1390 ش؛ همو، سخنهای دیرینه، به کوشش علی دهباشی، تهران، 1381 ش؛ همو، «شاهنامۀ پیروزان»، فردوسی و شاهنامه‌سرایی، تهران، 1390 ش؛ همو، «شاهنامۀ فردوسی»، همان؛ همو، گل رنجهای کهن، به کوشش علی دهباشی، تهران، 1388 ش؛ همو، یادداشتهای شاهنامه، تهران، 1391 ش؛ داراب هرمزدیار، روایات، به کوشش رستم اونوالا، بمبئی، 1922 م؛ داستان كودكی رستم و كشتن ببر بیان، دست‌نویس شم‍ 418‘86، موجود در كتابخانۀ مجلس شورای ملی؛ درایتی، مصطفى، فهرستوارۀ دست‌نوشتهای ایران، تهران، 1389 ش؛ درخت آسوریگ، ترجمۀ یحیى ماهیار نوابی، تهران، 1363 ش؛ دفتر خسروان، به کوشش سجاد آیدنلو، تهران، 1390 ش؛ دینوری، احمد، اخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1380 ق/ 1960 م؛ دیویدسن، الگا، شاعر و پهلوان در شاهنامه، ترجمۀ فرهاد عطایی، تهران، 1378 ش؛ ربیع، علی‌نامه، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی و محمود امیدسالار، تهران، 1388 ش؛ رستم‌الحکما، محمدهاشم، رستم التواریخ، به کوشش میترا مهرآبادی، تهران، 1382 ش؛ رستم‌نامه، دست‌نویس شم‍ 036‘4، موجود در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی؛ رستم‌نامه، به کوشش سجاد آیدنلو، تهران، 1387 ش؛ «رستم و برزو»، مردم‌گیاه، دوشنبه، 1372 ش، س 1، شم‍ 2؛ «رستم و صمصام‌دیو»، شاهنامۀ كردی، ایرج بهرامی، تهران، 1388 ش، ج 2؛ رضایی باغ‌بیدی، حسن، تاریخ زبانهای ایرانی، تهران، 1388 ش؛ روایت پهلوی، ترجمۀ مهشید میرفخرایی، تهران، 1367 ش؛ رودنکو، م. ب.، افسانه‌های کردی، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1353 ش؛ سایکس، پرسی، تاریخ ایران، ترجمۀ محمدتقی فخرداعی گیلانی، تهران، 1335 ش؛ سرامی، قدمعلی، از رنگ گل تا رنج خار، تهران، 1368 ش؛ سرکاراتی، بهمن، «رستم، یک شخصیت تاریخی یا اسطوره‌ای؟»، سایه‌های شکارشده، تهران، 1378 ش؛ سعیدی، مصطفى و احمد هاشمی، طومار شاهنامۀ فردوسی، تهران، 1381 ش؛ سلطانی لرگانی، محمود، کجور، تهران، 1383 ش؛ شاپور شهبازی، علیرضا، تاریخ ساسانیان، تهران، 1389 ش؛ شاهنامه [به] نثر نقالی، دست‌نویس شم‍ 576‘14، موجود در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی؛ شرفکندی، عبدالرحمان، فرهنگ کردی ـ فارسی، تهران، 1368 ش؛ شریفی، احمد، «شاهنامۀ کردی اثری مستقل یا ترجمه‌ای از شاهنامۀ فردوسی»، فرهنگ، تهران، 1374 ش، شم‍ 16؛ شکورزاده، ابراهیم، دوازده‌هزار مثل فارسی و سی‌هزار معادل آنها، مشهد، 1380 ش؛ شکورزاده، میرزا، تاجیکان، آریاییها و فلات ایران، تهران، 1383 ش؛ شهرستانهای ایرانشهر، ترجمۀ تورج دریایی و شهرام جلیلیان، تهران، 1388 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ شهمردان بن ابی‌الخیر، نزهت‌نامۀ علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، 1362 ش؛ صداقت‌نژاد، جمشید، طومار کهن شاهنامه، تهران، 1374 ش؛ صد در نثر و صد در بندهش، به کوشش دابار، بمبئی، 1909 م؛ صفا، ذبیح‌الله، حماسه‌سرایی در ایران، تهران، 1384 ش؛ صفی‌نژاد، جواد، مونوگرافی ده طالب‌آباد، تهران، 1355 ش؛ طبری، تاریخ؛ طومار نقالی شاهنامه، به کوشش سجاد آیدنلو، تهران، 1391 ش؛ عسکری‌عالم، علی‌مردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرم‌آباد، 1386- 1388 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی‌مطلق، تهران، 1386 ش؛ قریـب، بدرالـزمان، «پژوهشی پیرامـون روایت سغدی داستان رستم»، مهر و داد و بهار، به کوشش امیرکاووس بالازاده، تهران، 1377 ش؛ قزوینی، زکریا، عجایب المخلوقات، به کوشش نصرالله سبوحی، تهران، 1361 ش؛ قزوینی رازی، عبدالجلیل، نقض، به کوشش جلال‌الدین محدث ارموی، تهران، 1371 ق؛ کرزن، جرج ن.، ایران و قضیۀ ایران، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، تهران، 1350 ش؛ کریستن‌سن، آرتور، کیــانیان، ترجمۀ ذبیح‌الله صفا، تهران، 1350 ش؛ کلیات رستم و زردهنگ، نسخۀ خطی شم‍ 857‘2، موجود در کتابخانۀ آستان قدس رضوی؛ کوهی کرمانی، حسین، هفت‌صد ترانه از ترانه‌های روستایی ایران، تهران، 1347 ش؛ گورانی، مصطفى، شاهنامۀ کردی، به کوشش ایرج بهرامی، تهران، 1383 ش؛ لطفی‌نیا، حیدر، حماسه‌های قوم كرد، تهران، 1388 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ مارتسلف، اولریش، آلبوم شاهنامه، تهران، 1390 ش؛ متون پهلوی، به کوشش جاماسب ـ آسانا، ترجمۀ سعید عریان، تهران، 1371 ش؛ محجوب، محمدجعفر، ادبیات عامیانۀ ایران، تهران، 1387 ش؛ مدرس رضوی، محمدتقی، مقدمه بر تاریخ بخارای نرشخی، ترجمۀ احمد بن محمد بن نصر قباوی، به کوشش همو، تهران، 1363 ش؛ مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، به کوشش عبدالله اسماعیل صاوی، بغداد، 1357 ق/ 1938 م؛ همو، مروج الذهب، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران، 1390 ش؛ مشکور، محمدجواد، جغرافیای تاریخی ایران باستان، تهران، 1371 ش؛ مشکین، حسین‌بابا، مشکین‌نامه، به کوشش داود فتحعلی‌بیگی، تهران، 1386 ش؛ مقدسی، مطهر، البدء و التاریخ، به کوشش کلمان هوار، پاریس، 1903 م؛ منصوری، یدالله و جمیله حسن‌زاده، بررسی ریشه‌شناختی افعال در زبان فارسی، تهران، 1387 ش؛ مینوی خرد، ترجمۀ احمد تفضلی، تهران، 1364 ش؛ نجفی، ابوالحسن، فرهنگ فارسی عامیانه، تهران، 1378 ش؛ نظری داشلی‌برون، زلیخا و دیگران، مردم‌شناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ نولدكه، تئودر، حماسۀ ملی ایران، ترجمۀ بزرگ علوی، تهران، 1351 ش؛ نویری، احمد، نهایة الارب، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، 1375 ش؛ نیک‌نژاد، کاظم، گنجینۀ یاری، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز؛ وجدانی، بهروز، حضرت علی (ع) در نغمه‌های عامیانۀ ایران، تهران، 1380 ش؛ وکیلیان، احمد و خسرو صالحی، حضرت علی (ع) در قصه‌های عامیانه، تهران، 1380 ش؛ ویلز، چارلز جیمز، تاریخ اجتماعی ایران در عهد قاجار، ترجمۀ سید عبدالله، به کوشش جمشید دودانگه و مهرداد نیکنام، تهران، 1363 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1342 ش؛ هفت‌لشکر، به کوشش مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران، 1377 ش؛ هفت‌لشكر، منسوب به الفت، نسخۀ خطی شم‍ 937‘11، موجود در كتابخانۀ آستان قدس رضوی؛ یادگار زریران، ترجمۀ یحیى ماهیار نوابی، تهران، 1374 ش؛ یاقوت، معجم البلدان، بیروت، 1988 م/ 1408 ق؛ نیز: 

Bartholomae, Ch., Altiranisches Wörterbuch, Strasbourg, 1904; Blau, J., «Gurani et Zaza», Compendium Linuarum Iranicarum, ed. R. Schmitt, Wiesbaden, 1989, vol. I; Blochet, E., Catalogue des manuscrits persans de la Bibliothéque nationale, Paris, 1928; The Complete Text of the Pahlavi Dinkard, ed. D. M. Madan, Bombay, 1911; Justi, F., Iranisches Namenbuch, Hildesheim, 1963; Markwart, J., «Beiträge zur Geschichte und Saga von Erān», ZDMG, 1895, vol. XLIX; Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938; The Persian Rivayats of Hormazyar Faramarz, ed. Dhabhar, Bombay, 1932; Serena, C., Hommes et choses en Perse, Paris, 1883; Translation of Zand-i Khūrtak Avestāk, ed. Dhabhar, Bombay, 1963. 
آرش اکبری مفاخر

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: