رایس، سفرنامه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 15 بهمن 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/246733/رایس،-سفرنامه
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
4
رایْس، سَفَرْنامه، گزارش سفر کلارا کولیور رایس به ایران، با عنوان زنان ایرانی و راه و رسم زندگی آنان. رایس در 1866 م متولد، و در 1919 م/ 1298 ش، مقارن با حکومت احمد شاه قاجار، وارد ایران شد. وی زنی انگلیسی، و همسر یکی از مسیونرهای مذهبی ساکن جلفای اصفهان بود و در مجموع، 4 بار به ایران سفر کرد. سفر اول به اصفهان، سفر دوم به شیراز، سفر سوم (1917 م) مجدداً به اصفهان، و سفر چهارم او نیز در 1919 م باز به اصفهان بود که پس از آن، به تهران و سپس انزلی رفت و از آن طریق از کشور خارج شد. وی در سفر چهارم حدود 8 هفته در ایران اقامت کرد (حیدری، 12). از سفرنامۀ وی برمیآید که او احتمالاً در بیمارستان مبلغان مسیحی خدماتی را بر عهده داشته است، ولی در هیچجا، اشارۀ مستقیم به حرفه و پیشۀ خود و همسرش نمیکند. وی یکی از اهداف تألیف این اثر را «طرح سیمای زن ایرانی و محیط پیرامون وی، ترسیم وضع، شخصیت، قلمرو قدرت، شیوههای انجام امور و نمایاندن غم و شادیهای زنان آن روزگار» برمیشمارد («سخن ... »، 8). این اثر از جامعترین آثاری است که یک غیر ایرانی زوایای مختلف زندگی زن ایرانی در محیطها و قشرهای مختلف اجتماعی، مذهبی و فرهنگی را بررسی کرده است. سفرنامۀ وی اگرچه با داوریها و قضاوتهای یکجانبه همراه است، از نکات ارزشمند مردمشناختی برخوردار است.سفرنامۀ رایس در 27 فصل تنظیم شده و دربردارندۀ تصاویر گویا و ارزشمندی است که کمک شایانی به فهم دقیقترِ توصیفهای رایس از زندگی مردم ایران، خصوصاً زنان، میکند. رایس در میان گروههای مختلف اجتماعی زنان، از روستاییان و ایلات کوچرو مانند بختیاریها تا زنان دربار، بهخوبی توانسته است به وصف فرهنگ و آداب و اعتقادات آنها بپردازد و همچون یک مردمنگار، ویژگیهای مادی و معنوی زندگی آنها را به تصویر بکشد. فصل اول سفرنامه حاوی آگاهیهایی کلی دربارۀ تاریخ گذشتۀ ایران است (ص 17-22). فصل دوم تا هشتم بهطورکلی، زنان اقشار مختلف اجتماعی را مورد بحث قرار میدهد و ویژگیهای بارز آنها را از دید نویسنده مطرح میکند؛ این چند فصل درواقع تصویری از عناصر فرهنگی موجود در زندگی زنان اقشارِ مختلف اجتماعی آن دورۀ ایران است. رایس در تفحص زندگی زن ایرانی، از زردشتیان و آداب و آیینهای آنان میگوید و آنها را بازماندگان اصیل قوم ایرانی میداند (ص 23). وی از انواع باورهای رایج میان آنان، از رسم اجباری مدفوننکردن جسد برای ناپاکنساختن خاک، منع ازدواج با خویشان نزدیک، و نوع پوشاک متفاوت آنها سخن میگوید: زنان شلوارهای گشاد به پا میکنند که تا قوزک پایشان میرسد، روی آنها کتهای گشاد میپوشند، دستمالهای رنگی به سر میبندند و چادری هم بر سر میکنند؛ معمولاً دامن و شلوار آنان با یراقهای بسیار پهنی از رنگهای روشن تزیین میشود؛ بیشتر لباسهای آنان ابریشمی است و در یزد بافته میشود. این اوصاف تصویری نیز به همراه دارد که اطلاعاتی ریز و جزئی از آنها و نوع پوشاکشان به دست میدهد (ص 24-25، نیز تصویر). همچنین او بـه توصیف مجلس عـروسی زردشتیـان میپردازد ــ که خود شخصاً در آن شرکت داشته است ــ و همۀ جزئیات را به تصویر میکشد (ص 26-28). رایس در ادامه، دربارۀ قوم یهود به تحلیل میپردازد و از ویژگی زنان، کسبوکار، اعتقادات، و آدابورسوم و آیینهای آنها میگوید (ص 28)؛ دربارۀ چهره و پوشش آنها مینویسد: زنان یهودی روبند به چهره نمیزنند، اما چادر سیاهی را که همۀ زنان شهرنشین مسلمان بیرون از خانه به سر میکنند، پذیرفتهاند و صورت خود را کامل میپوشانند؛ در خانه دامنهای نسبتاً بلند، بلوز آستینکوتاه و کت میپوشند و چارقدی نیز به سر میکنند؛ زن یهودی مهربان، زیرک، سختکوش، و زحمتکش است؛ عبری زبان عبادت، و فارسی زبان مراودۀ آنان است؛ از جملۀ کارهایی که زن یهودی انجام میدهد، برودریدوزی و بافتن رویۀ کفش کتانی است (ص 28-29). نویسنده دربارۀ زنان ارمنی ساکنِ جلفای اصفهان و ویژگیهایشان، مثل پوشاک آنها در خانه و بیرون، با تمام جزئیات خبر میدهد و مینویسد که زنان مسنتر لباسهای قدیمیای که شامل پیراهنهای بلند است، میپوشند، و بیرونیترین این لباس از پارچۀ مخمل یا شال کشمیری با تزیینی از پوست و دکمههای نقرهای است. کمربند نقرهای سنگینی که شل بسته میشود، مکمل این لباسها ست. رایس دربارۀ خانهداری، تحصیلات و فعالیتهای اجتماعی آنان نیز سخن میگوید و در ادامه، شرحی از مراسم عروسی آنها ارائه میدهد. وی دیدوبازدیدهای مرسوم میان ارمنیان را به مناسبت روزهای خاص، ازجمله «عید یادبود ویژۀ اولیا»، شرح میدهد و درنهایت از مهماندوستی و مهماننوازی، مراسم خاص و طرز معاشرت آنها سخن میگوید (ص 32-37). عنوان فصل سوم کتاب «زنان مسلمان شهری» است. رایس مینویسد که آنها درون خانه در پس پرده، و بیرون خانه در پس روبند، به دور از فعالیت اجتماعی هستند و به دنبال تحصیلات نیز نیستند؛ تمایلی برای نقل مکان ندارند، جز برای زیارت، و در شهرشان، مگر به ندرت، جابهجا نمیشوند و ترجیح میدهند که در همان مکان که ساکناند، باقی بمانند، زیرا به سبب محدودیتهایی که دارند، یافتن دوست جدید در مکان تازه برایشان دشوار است. وی به توصیف زنان درباری نیز میپردازد و ارتباط اجتماعی را خاص آنها میداند: زنان درباری تنها اجازۀ دیدوبازدید با بستگانشان را دارند، و هرگز بدون آنکه در کالسکهای محصور و مسدود سوار شوند و خواجهسرایی در جایگاه ویژۀ کالسکهران همراهیشان کند، بیرون نمیروند. نویسنده جزئیات پوشاک آنان را چنین شرح میدهد: همۀ زنان و دختران شهری چادری سیاه یا آبی سیر به سر میکنند و روی آن روبندی از قمیص سفید میپوشند که از بالای پیشانی تا زانو میرسد و دارای شبکهای است که بهظرافت سوزندوزی شده است و روی چشمان قرار میگیرد (ص 39). از دیدگاه نویسنده، تنها راه شناخت طرز نگرش زن ایرانی و محیط پیرامونش، معاشرت در خانۀ او و مراوده با وی است. رایس در این زمینه، به چند مورد از ویژگیهای اخلاقی ایرانیان اشاره میکند. رایس درکل ایرانیان را بسیار مهماننواز و درعینحال بسی کنجکاو و خودستا و خودبین میداند. او در ادامه از مهمانی شاهزادهخانمها میگوید و مهماننوازی آنان را با جزئیات شرح میدهد (ص 41-42). وی در باب خانههای محقرتر و ساکنان آنها و نحوۀ پذیراییشان از مهمان مینویسد: به محض اینکه شخص وارد میشود، کسی به تقلا میافتد و بیرون میرود تا دستبهکار آمادهکردن سماور و جوشآوردن آب شود، و معمولاً سینی یا فنجان و تکهقندی حاضر است. با اینکه بینوایان قدرت تهیۀ همین مقدار را برای خود ندارند، همواره آن را برای مهمانان مهیا میسازند. در این اثنا، شخص بر لبۀ تشک یا فرشی که درست همین هنگام بهخوبی تکاندهاند، مینشیند ... اگر کسی چای بدون قند طلب کند، نمیپسندند و آن را به دور از مهماننوازی میدانند و میگویند که چای تلخ لطفی ندارد و برای شما خوب نیست (ص 49-50).رایس صفحات زیادی از فصل چهارم را به توصیف زنان روستایی اختصاص میدهد. او از پوشش زنان روستا که نسبتاً سختگیری کمتری به حجاب دارند، تصویری به دست میدهد و زندگی آنان را آزادتر، سادهتر و سالمتر از زندگی زنان شهری میداند: بیرون خانه فقط چادر میپوشند که جنس آن از کرباس است. زنان روستا روبند نمیزنند، اما صورت خود را کاملاً میپوشانند، بهطوریکه فقط یک چشمشان پیدا باشد. درون خانه لباسهای نخی میپوشند که دارای نقشهای قرمز است، و دامنهای آنها بلندتر از دامنهای شهریها ست. در خانه، چادرنمازهای رنگی شاد بر سر دارند و در بیرون خانه، کفشهای چرمی پشتباز به پا میکنند که بر پاشنۀ آنها نعل آهنی زده شده است و سبب ایجاد صدا میشود (ص 54-55). وی دربارۀ کار زنان روستایی نیز میگوید: بسیاری از زنان روستایی در مزارع و کشتزارها کار میکنند ... حتى در وجین و درو هم مشارکت دارند و بسیاری از کارها نظیر نشای برنج، خوشهچینی، آسیاب گندم و دیگر غلات، پخت نان و تهیۀ پنیر، کره و ماست بر عهدۀ آنها ست (ص 55). توصیف طبیعت روستاها، انواع درختان میوه، طریقۀ خشککردن میوههایی چون انگور، آلو، توت، انجیر و جز اینها که روی بام خانهها یا در گوشۀ حیاط انجام میشود، تجارت و گاه صادرات آنها در بازارهای شهرهای بزرگ، تهیۀ لبنیات محلی توسط زنان، و تأمین آب مورد نیاز خانه نیز از نظر رایس دور نمانده است (ص 56-57). نویسنده از دستگاههای بافندگی و کار قالیبافی در میان زنان روستایی هم آگاهیهایی میدهد. او با دقت و جزئیات تمام، کار دستگاههای بافندگی و نیز بافتههای روستاییان و مراحل آنها را شرح میدهد (ص 58-59). مهماننوازی بیاندازه و آداب معاشرت روستاییان و نحوۀ استقبال مردم روستا از جملۀ صحنههایی است که او را مجذوب خود ساخته است (ص 60). رایس در پایان معتقد است که شیوۀ رفتار و آداب و رسوم در روستاها بسیار کندتر از شهرها دگرگون میشود. هزاران روستا دور از جادههای اصلی قرار دارند که کتاب و روزنامه بهندرت بـه آنهـا راه مییابد، و اگر بـرسد، شاید یکی ـ دو نفر باشند کـه توان خواندن داشته باشند (ص 64). در فصل پنجم، دربارۀ «زنان ایلاتی و بختیاری» مینویسد و اضافه میکند که ¼ ساکنان ایران افراد طوایف و قبایل کوچندهاند (ص 65). وی صفات اخلاقی مردم بختیاری را برمیشمرد و درکل، این افراد را متهور، بیباک، سختکوش و هوشمند میداند که زندگی در کنار کوههای خطرناک، نهرهایی با جریان تند، بورانهای سنگین، محلهای متنوع و جز اینها، آنها را مردمانی جسور و خطرپذیر پرورش داده است (ص 66). رایس به دامداری و کشاورزی که پیشۀ اصلی آنها در گذشته و حال بوده است، اشاره دارد و از نقالان و علاقۀ مردم به شنیدن نقلهایشان سخن میگوید: نقال چهرۀ آشنایی در میان آنها ست و همواره جماعتی را برای شنیدن نقلهایش از شاهنامۀ فردوسی یا آثار کلاسیک دیگر، گرد خود جمع میکند (همانجا). مؤلف زنان بختیاری را زنانی شادابتر و سرخوشتر از دیگر روستاییان و شهریان توصیف میکند که در نظر مردان ایل، بسیار ارزشمندند و از مقام و موقعیتی مهم برخوردارند. نویسنده از پوشش زنان بختیاری و آزادی نسبتاً بیشتر آنها میگوید: زنان بختیاری در دیار خود روبند نمیزنند (ص 67). رایس از دختران ایل بختیاری سخن گفته است که همپای پسران از کودکی، سواری و تیراندازی فرامیگیرند و گاه تا سن 10-11سالگی همچون برادرانشان لباس میپوشند (ص 68). او شیوۀ لباس پوشیدن زنان بختیاری و طرز معیشت آنها را متفاوت با دیگر زنان ایرانی انگاشته و در تقسیمبندی زنان به طبقات فرادست و فرودست، بختیاریها و نوع پوشش آنها را دارای تفاوتهایی قابل ملاحظه دیده است. وی در ادامه لباس، پاپوش، زیورآلات و شیوۀ آرایش مو را در میان زنان بختیاری با جزئیات بیشتر شرح میدهد. مؤلف از آیین سوگواری و تدفین در گورستانهای بختیاریها نیز سخن میگوید: گورستانهای بختیاریها بر زمین بلندی که بهآسانی آب نمیگیرد و قابل کشت نیست، قرار دارد. بر روی گورهای جنگجویان، شیرهای سنگی عجیبی میگذارند. دفن در کربلا یا قم را افتخار بیشتری میپندارند و تا زمانی که امکان فرستادن جسد به این اماکن مقدس باشد، مرده را بهطورموقت در گورستان روی زمین دفن میکنند. با درگذشت بیبی یا خان، همۀ افراد روستا جمع میشوند تا با صدای بلند به سوگواری و مرثیهخوانی بپردازند و همۀ بیبیهای دیگر بهنوبت برای تسلیت به خانۀ خان میآیند و این رفتوآمدها تا 3 روز به طول میانجامد و روزی یک ساعت به عزاداری و نوحهخوانی با صدای بلند، و بقیۀ روز به سورچرانی و تفریح تخصیص مییابد و اغلب این آمدوشدها چندین ماه طول میکشد (ص 68-78). رایس در فصل 6، به توصیف زنان قشقایی میپردازد: زنان قشقایی صاحب برخی از بهترین خصلتهای ایرانی، و از لحاظ جسمانی و رفتار و سلوکْ متناسب و متعادل، مقتدر، مستقل و خوشسیمایند که بهواسطۀ کارهای مداوم و سخت، بهزودی چهرههایی تیره و آفتابسوخته مییابند. آنها مهماننواز، خوشبرخورد و خوشخلقاند. مراسم عروسی آنان مشابه شهریها ست و نشانههایی از دوران پیش از اسلام را در آنها میتوان یافت (ص 88-89). عنوان فصل نهم کتاب «شوهران» است که درواقع دربارۀ خصوصیات شوهران زنان ایرانی است. نویسنده بخشی از کتاب را نیز به مردان اختصاص داده و معتقد است که مرد در سرزمین اسلامی مقدم است و زن همیشه در سکوی پایینتر قرار دارد (ص 107). رایس دربارۀ خصوصیات ظاهری مردان و طرز پوشش مرد ایرانی مینویسد و از ویژگیهای رفتاری آنها سخن میگوید. او ایرانیان را افرادی میداند که به شعر و شاعرانشان افتخار میکنند. آنها مؤدب و خوشبرخورد و عاشق لطیفه و بسیار حاضرجواباند، اما در بین بسیاری از آنان، دروغ دلپذیرتر و زیرکانهتر مینماید (ص 107-108). رایس به جایگاه قرآن و ایمان به خداوند یگانه و نماز در زندگی ایرانیان اشاره، و اسلام را در ایران، دینی معرفی میکند که بر تمامی زندگانی، از تولد تا مرگ، نظارت و حکمفرمایی دارد. او قوانین و احکام قرآن را حاوی تمامی جزئیات زندگی و رفتار و سلوک مردم معرفی کرده است. نویسنده به توضیح دربارۀ دو فرقۀ سنی و شیعه در ایران نیز میپردازد و اذعان دارد که برای بیشتر مسلمانان، جدایی دین و زندگی امکانناپذیر است (ص 110-111). وی ایرانیان را در زمرۀ عاشقان شکار و اسب به شمار میآورد که افرادی قانع و خشنودند (ص 108). فصل 10، با عنوان «هووها»، به مسئلۀ ازدواج، طلاق، ازدواج مجدد، تعدد زوجات و چندزنی در بین مردان ایرانی میپردازد. نویسنده به مشکلات و مسائل حاصل از چندهمسری اشاره کرده، روابط، اختلافات، مراودات و گاه خصومتهای بین هووها را شرح میدهد (ص 117-122). رایس در فصل 11، توجه شایانی به کودکان ایرانی کرده و نحوۀ برخورد و رفتار بزرگترها در پرورش آنان را مورد انتقاد قرار داده است. وی فرزند ذکور را محور اصلی زندگی ایرانیان دانسته و مقدماتی را که برای بهدنیاآمدن پسران انجام میشود، ذکر کرده، و از بیاهمیتی و سادگی مراسم تولد دختران سخن به میان آورده است و در جایی نیز اشاره میکند: در صورت دختربودن شایعه میشود که نوزاد پسر است تا آبروی والدین حفظ بماند، و گاهی نیز لباس دخترانه بر تن پسران میپوشاندند تا خطر ناشی از چشمزخم و حسادت دیگران را کاهش دهند (ص 123-125). نویسنده لباسهای نوزادان و نیز قنداق آنها را با جزئیات شرح میدهد (ص 124) و از مرسومترین چیزهایی که همراهداشتن آن نزد نوزادان و کودکان ایرانی از اهمیت خاصی برخوردار است، یاد میکند، که از جملۀ آنها چشم گوسفند قربانی است که برای حفاظت کودک از چشمزخم، به لباس او نصب میکنند (ص 126). او همچنین به بستن آیاتی از قرآن در کیسههای چرمی به بازو و لباس کودک، بهعنوان محافظ اشاره، و اضافه میکند که در نظر والدین، چنین اشیائی که حکم محافظ را دارد، از شعور، مراقبت، نظافت، و غذا و لباس مناسب ارزشمندتر و ضروریتر است (همانجا). رایس مینویسد که کودکان ایرانی فقط قرآن، شاهنامه، هزارویکشب و گلستان و دیگر کتب داستانی و تعلیمی را میخوانند و از خواندن کتب مناسب با سنشان محروماند. او از بازیهای کودکان سخن میگوید که با لوازم ساده و پیشپاافتادهای ترتیب داده میشد، مانند جفتکچارکش و گرگمبههوا، و یا عروسکهایی که دختران در خانه از پارچه یا لته درست میکنند (ص 129-130)، و به تفاوتهای سرگرمیها و آموزشهای کودکان، بهویژه پسران، در بین خانوادههای مختلف تاجر، کشاورز، روحانی و جز اینها اشاره دارد (ص 132). مؤلف به تنبیهات والدین در خصوص کودکان، مخصوصاً پسران، اشاره دارد و نحوۀ چوبوفلککردن را شرح میدهد (ص 134). فصل دوازدهم سفرنامۀ رایس به دختران ایرانی و جایگاه آنها در خانواده اختصاص یافته است. به عقیدۀ رایس، خبر تولد نوزاد دختر اتفاقی نامبارک در بین خانوادۀ ایرانی است (ص 137). وی در ادامه شرایط زندگی دختران ایرانی، و بیتوجهی به امر پرورش و تعلیم آنها را توصیف میکند (ص 139). همچنین مؤلف ضمن توصیف دقیق و جزءبهجزء مراسم و جشن ازدواج که خود در آن شرکت داشته است، دربارۀ آداب و رسمهای مربوط به خواستگاری، مهریه، جهیزیه، نامزدی و شیرینیخوران سخن میگوید (ص 139-140). فصل 15، به تشریح خانههای ایرانی و تنوع آن پرداخته، انواع آن را توصیف میکند. معماری داخلی و خارجی خانهها، تقسیمات اندرونی و بیرونی آنها، مصالح بهکاربردهشده در ساخت، و نیز اشیاء و لوازم پذیرایی و تزیینی آنها نظر نویسنده را به خود جلب کرده است (ص 168-169). وی در ادامه وسایل و لوازم خواب، چگونگی غذا خوردن و لوازم آن، و نیز اسباب چایخوری را شرح میدهد (ص 171-173). رایس حیاط خانهها را توصیف میکند که اهم کار زنان در آنجا انجام میشود، و به تفاوتهای خانه از نگاه زن ایرانی و اروپایی اشاره دارد که خانه برای یک زن ایرانی منزل، و برای زن اروپایی به معنای مأمن و مأوا ست (ص 174-176). طی فصل 16، رایس به وصف خوراکها و نوشیدنیها میپردازد و همۀ غذاهای ایرانی، اعم از غذاهای سادۀ روستاییان و غذای طبخشدۀ ثروتمندان را عالی و بینظیر میداند. نانها، غذاها، شیرینیها، آداب پذیرایی، سفرهچینی، و نحوۀ غذا خوردن طبقات مختلف اجتماعی توصیفاتی بوده که بهتفصیل به آنها پرداخته شده است (ص 180-187). بازار رفتن در ایران فرهنگ خاصی داشته است که عنوان فصل اخیر سفرنامۀ رایس را به خود اختصاص داده است (ص 189). رایس به تشریح بازارهای ایران پرداخته و از فضای تاریک و پیچدرپیچ بازارها و اصناف و اجناس مختلف موجود در آن تا مشتریان و کاسبان و مغازهداران و رفتارهایی که در آنجا به چشم میخورد، توضیحاتی داده است (ص (189-193. توضیحاتی که نویسنده از زنان و طرز خرید آنها میدهد، قابل اعتنا ست؛ به گفتۀ او، زنان در خرید نسبت به مردان کمتر چانه میزنند. وی به خریدکردن آنها از فروشندگان و دورهگردهایی که به خانه میآیند، نیز اشاراتی داشته است (ص 190, 193). نویسنده بیشترین علاقۀ زنان را سرگرمکردن مهمانان و دوستان به مناسبتهای مختلف میداند که مردان در آن سهمی نداشتند؛ رایس مقصود از تفریح را نزد آنان سپریکردن وقت میداند (ص 199). حمامکردن از موضوعاتی است که رایس در فصل «سرگرمیها» (فصل 17)، نسبتاً با دقت آن را تشریح کرده است. او پس از وصف حمامهای خصوصی و عمومی، حمام را یکی از جالبترین و هیجانانگیزترین رویدادها و خوشیهای زنان آن روزگار میداند، زیرا حمام مرکز تجمع زنان بوده است که در آنجا به گفتوگو و اختلاط میپرداختند و تازهترین رویدادها را باهم در میان میگذاشتند؛ بدین سبب اغلب حمامکردن و به گرمابه رفتن آنها وقت زیادی میگرفت (ص 200-203). او همچنین باغ را بهعنوان یکی از تفرجگاههای ایرانی تشریح، و چگونگی وقتگذرانی در آن را توصیف کرده است (ص 204). در ابتدای فصل 20، با عنوان «صنایع»، نویسنده به صنایع ایرانی توجه میکند و شرح مبسوطی از جوانب مختلف هنر و ذوق و سلیقۀ زنان ایرانی را ارائه، و سوزندوزی، گیوهدوزی، روبندهدوزی، قلابدوزی و قالیبافی را شرح میدهد (ص 219-225). در فصل 21، که به «ایام سور و سوگ» اشاره دارد، رایس به جشنها و سوگواریهای مرسوم در ایران میپردازد (ص 228). او نوروز یا روز نو را تنها جشن ایرانی میداند که ارتباطی با دین ندارد و بنیاد آن به دوران جمشید برمیگردد. وی در این ارتباط، استقبال از نوروز و نیز سفرۀ نوروزی را با جزئیات شرح میدهد (ص 229-230) و در ادامه نیز سوگواریهای ویژۀ ماههای رمضان و محرم و آیینهای آنها مانند تعزیهخوانی را در شهرهای بوشهر، شیراز و اصفهان توصیف میکند (ص 232-239). رایس همچنین مراسم عید قربان و نحر شتر و ذبح گاو، بز و گوسفند را شرح میدهد (ص 239). از دیگر ویژگیهای خلقی و رفتاری مردم ایران که وجه تمایز آنان از دیگران بوده، مجموعۀ باورها و اعتقاداتشان است که برخی از آنها در نظر رایس خرافات تلقی شده است؛ او ازجمله به قربانیکردن، چشمزخم (ص 243)، انواع افسونها و طلسمها (ص 26)، فالبینی، پیشگویی، استخاره و جادو (ص 246-248)، و عطسهکردن (ص 248-249) اشاره میکند. رایس این موارد را در فصل 21 بررسی کرده است.
حیدری، آزاده، «زن ایرانی به روایت زنان سیاح انگلیسی»، پیام بهارستان، تهران، 1385 ش، ﺷﻤ 67؛ «سخن ناشر»، زنان ایرانی و راه و رسم زندگی آنان از کلارا کولیور رایس، ترجمۀ اسدالله آزاد، مشهد، 1366 ش؛ نیز:
Rice, C. C., Persian Women and Their Ways, London, 1923. سکینه برجی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید