دیولافوا، سفرنامه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
جمعه 20 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/246717/دیولافوا،-سفرنامه
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
4
دیولافوا، سَفَرْنامه، یا ایران، کلده و شوش، عنوان سفرنامۀ ژان هانریت مگره، معروف به مادام دیولافوا، که در دورۀ ناصرالدین شاه قاجار به همراه شوهر خود، مارسل دیولافوا به ایران سفر کرد. مارسل دیولافوا، مهندس و باستانشناس معروفی بود که سالها در سبکهای معماری شرقی و غربی و تعامل سبکها مطالعه کرده بود. برای مارسل دیولافوا مشخص نبود که آیا سبک معماری ایرانی دوران باستان بر معماری دورۀ اسلامی تأثیر گذاشته است یا نه؟ و اینکه معماری گوتیک از سبکهای معماری ایرانی الهام گرفته است یا نه؟ از آنجا که در اروپا تحقیقات وی در این زمینه به نتیجه نمیرسد، تصمیم میگیرد با هزینۀ شخصی خود از راه ترکیه و قفقاز به ایران بیاید و در این زمینه بررسی کند. وی در 1298 ق/ 1881 م وارد ایران میشود و پس از طی شمال و مرکز ایران، به شوش و بینالنهرین میرسد؛ او افزون بر اینکه نتیجۀ مثبتی از پژوهش خود میگیرد، به حفریات باستانشناسان انگلیسی در این منطقه برمیخورد و متوجه آثار باستانی گرانبهایی میشود که در این مناطق دفن شده بودند. مارسل دیولافوا به فرانسه باز میگردد و بار دیگر در 1301 ق / 1884م به همراه گروهی از باستانشناسان به ایران میآید و به استخراج آثار نفیس دوران هخامنشی میپردازد، که هماکنون در موزۀ لوور پاریس قرار دارند. دستاورد مارسل دیولافوا دربارۀ سبک معماری ایرانی نیز نوآورانه بود. وی توانست این فرضیه را ثابت کند که معماری ایرانی ابتکار خود ایرانیان است و هرگز در این فن از ملل و تمدنهای دیگر اقتباس نکردهاند، بلکه مردم سرزمینهای دیگر، سبک و شیوۀ معماری ایرانی را سرمشق خود در ساخت بنا قرار دادهاند (فرهوشی، 3-5؛ نیز نک : ارژمند، 53-64). نکتۀ مهم در سفر مارسل دیولافوا به ایران، این بود که همسرش ژان که زنی فاضل و آگاه بود، در تمام سفر همراهش بود و با کنجکاوی و تیزبینی، همۀ دیدهها و شنیدههای خود را به صورت روزانه ثبت و ضبط میکرد؛ حاصل این نوشتهها، کتاب ایران، کلده و شوش است که مجموعهای از اطلاعات دست اول تاریخی و اجتماعی از زندگی و احوال مردم روزگار قاجار است. مادام دیولافوا زبانهای انگلیسی، اسپانیایی، ایتالیایی، پرتغالی، اندکی عربی مراکشی و فارسی میدانست و طراح و مجسمهساز نیز بود (برای اطلاعات بیشتر دربارۀ دیولافوا، نک : ایرانیکا، VII/ 398؛ نیز نک : «مادام ... »، 26). ارزشهای اجتماعی و مردمشناختی خاطرات سفر مادام دیولافوا فراوان است، بهطوریکه بررسی آن، تصویری نسبتاً کامل از مردم و شهرها و روستاهای ایران عصر ناصری به دست میدهد. بیش از 300 عکس و طرح از زنان و مردان طبقات گوناگون جامعه، مناظر و بناهای تاریخی، آداب و رسوم و نمایشها، ابزارها و وسایل زندگی و کار، مقابر، مدارس و خوراک و پوشاک ایرانیان که توسط مادام دیولافوا و همسرش تهیه شده، بر ارزشهای کتاب افزودهاست («چاپ ... »، 24). در اینجا به برخی از مهمترین مطالب مردمشناختی کتاب اشاره میشود: شرح مسافرت دیولافوا و اقامت وی در گرجستان، بهویژه در بندر تفلیس و بازارها و محلات آن؛ توصیف وضع چهره و ظاهر زنان و مردان، و پوشاک و خوراک آنان؛ اوضاع شهرهایی چون ایروان و نخجوان، و بناها و آثار کهنی که در این شهرها موجود است؛ توصیف مردمان و شیوۀ زندگی و معاشرت آنان با یکدیگر و با خارجیها، و نیز اسباب و وسایل سفر و انواع وسایل نقلیه همچون کالسکه، کجاوه، چهارچرخهای روسی؛ چاپارخانهها و مهمانسراها؛ و شرح انواع خوراکهای ایرانی و روسی مرسوم در این شهرها، که تصویری جالب و تاریخی از وضعیت اجتماعی این شهرها در آن دوره را ارائه میدهد. همچنین آتشبازی در شهر ایروان به مناسبت جشن نوروز، و شادی و آتش روشنکردن مردم در معابر و خانهها، ازجمله مطالب جالبی است که دیولافوا در توصیف شهرهای قفقاز بیان کرده است (ص 18-30).دیولافوا در شهر نخجوان به یکی از باورهای کهن ایرانی، یعنی احترامگذاشتن به لکلک (حاجیلکلک) اشاره میکند. او گزارش میدهد که چطور مردم لکلک را ارمغان خوشبختی، و حضورش را نشانۀ سعادت و برکت میپنداشتند (ص 29). دیولافوا از طریق جلفا وارد آذربایجان میشود. وی شرح دقیقی از کاروانسراها و آبانبارها ارائه میدهد و در این زمینه به فرهنگ وقف اشاره میکند که برای ثواب و اجر اخروی، اینگونه بناها را میساختند و نگهداری میکردند. نکتۀ مهمی که در یادداشتهای سفر دیولافوا مشاهده میشود، این است که وی به فراخور هر موضوع، پیشینۀ تاریخی دقیقی ارائه میدهد؛ به عنوان نمونه در مبحث مربوط به کاروانسراها، به تلاش شاه عباس مبنی بر احداث این بناها و آبانبارها در شاهراههای کشور (ص 36)، و در مورد اصطبلها و اسبهای ایرانی به مطالب مورخان دربارۀ اصطبل داریوش هخامنشی و جانشینان وی اشاره میکند (همانجا). این موضوع نشان میدهد وی زنی دانا و آگاه بوده، و در تنظیم یادداشتهای سفرش، به پژوهشهای همسر خود، مارسل و کتابهای تاریخی نیز توجه نشان داده است. شرح مادام دیولافوا از عکسبرداری پنهانی از دو زن مرندی در حیاط خانهشان به همراه توصیف وضعیت زندگی آنها، ازجمله مطالب جالب ابتدای سفر او ست. گزارش او از ناامنی راهها و همدستی رؤسای امنیه با راهزنان، دیدگاه مردم نسبت به حاکمان و فرادستان، شرح رفتار شاهزادگان و حاکمان با مردم، و بیلیاقتی و بیقیدی آنها نسبت به امور زندگی مردم، بسیاری از ابهامات ذهنی او دربارۀ ناپسندی برخی از رفتارها و خلقیات ایرانیان را زدوده است. وی همچون برخی از سیاحان غربی که دیدگاهی بیغرض نسبت به اوضاع ایران دارند، به این نتیجه میرسد که احوال و خلقیات مردم، معلول استبداد و بیکفایتی حاکمان است که چهرهای دوگانه در مردم پدید آورده است و خصایل آنها را در باطن و ظاهر متفاوت کرده است (برای نمونه، نک : ص 49-50)؛ حتى توصیف دیولافوا از بنای معمولی و رقتبار خانههای مردم در شهرهای کوچک و بزرگ، گویای این نظر است؛ خانههای بدون پنجره و منفذ، با دیوارهای بلند که چهرۀ شهر را مرموز و اسرارآمیـز نشـان میدهد، ازجمـلۀ توصیـفات پیاپی او ست (نک : ص 37، 39، جم ). قنات ازجمله فناوریهای ایرانیان است که دیولافوا را نیز همچون هر سیاح دیگری مسحور، و او را وادار به ستودن دانش و تجربۀ ایرانیان کرده است (ص 42-43).دیولافوا از نقالی درویشی در تبریز که داستان پهلوانیهای رستم و جنگ او با دیوها را برای روستاییان نقل میکرده، گزارشی ارائه کرده است؛ همچنین شرح وی از حکایتهای شفاهی مردم دربارۀ سبب نامگذاری شهرها یا اماکن و ابنیه بسیار جالب و قابل تأمل است که ازجملۀ آن میتوان به نقل حکایتی دربارۀ «پلِ دختر» با تأکید او بر ارزش مردمشناختی آن اشاره کرد (ص 76- 78). نمایش تعزیۀ قزوین و تصویر آن نیز، ازجمله مطالب مهمی است که دیولافوا شرح دقیق آن را در کتاب آورده است (ص 111-112).دیولافوا در بخشی از کتاب به شورش بابیه و سوءقصد آنان به ناصرالدین شاه پرداخته، و پیشینۀ ظهور باب، و مجازاتها، اعمال و احکام مذهبشان را شرح داده است، هر چند به گفتۀ مترجم فارسی کتاب، وی اشتباهاتی در این زمینه دارد (نک : ص 87- 88). داستان اقامت دیولافوا در تهران، بیماری همسرش و کمک دکتر تولوزان فرانسوی به آنها و شرح ملاقات و گفتوگویشان با ناصرالدین شاه، تهران عصر ناصری را به خوبی تصویر میکند. بیماری همسر نویسنده زمینهای فراهم میکند که شیوۀ درمانی پزشکان ایرانی، ازجمله رسم خونگیری و رگزنی برای هر نوع بیماری را شرح دهد (نک : ص 117-120).آداب غذاخوردن و بر سرِ سفره نشستن ایرانیها، به ویژه آفتابه و لگن آوردن پیش و پس از غذا و خوردن غذا با دست، ازجمله مطالبی است که دیولافوا به آن توجه ویژه نشان داده، و در بخشهای متعددی از کتاب به آن اشاره کرده است (برای نمونه، نک : ص 146- 148).هرچند اوضاع اجتماعی ایران در دورۀ قاجار بسامان نبود، و سیاحان بهطور گسترده از مشکلات مردم همچون نبود نظام بهداشتی و درمانی، ناامنی و خرابی راهها، بیقانونی شهرها و روستاها و جز اینها گزارش میکنند، اما دیولافوا به نشانههای تمدن درخشان و بیهمتای ایرانی نیز توجه میکند؛ بهویژه، زمانی که برای تشریح دیدهها و شنیدههای خود به پیشینۀ تاریخی ایران باز میگردد و نمونهها و شواهدی از روزگار کهن میآورد. او و همسرش در گزارشی دقیق از هنر و معماری ایرانی که در اغلب شهـرهـا و روستـاهـا وجـود دارد، بـه نمـونـههـایـی ــ هـرچنـد تخریبشده ــ از روزگـاران باشکوه تمدن ایرانی اشاره میکنند و کمتر مسجد، پل، برج، کاروانسرا، آبانبار، بازار، حمام، باغ، کاخ، عمارت، مناره، مقبره، آببند، دروازه و امامزاده، حجاری و سنگنگاره، کتاب و دستنوشتهای وجود دارد که آنان زیبایی، ظرافت، ابتکار و هنر بهکاررفته در آن را نستوده باشند.تصویر و توصیف دقیق دیولافوا از چنار بزرگ تجریش که امروزه دیگر وجود ندارد، از مطالب قابل ملاحظۀ کتاب است. به گزارش دیولافوا (ص 160): مکتبدار دانشآموزان را در زیر آن درخت گرد آورده بود و به آنها درس میداد؛ قهوهچی سماور، استکان و دیگر لوازم خود را درون درخت جای داده بود و سقاها هم کوزههای پرآب خود را روی تنۀ تنومند آن گذارده بودند.توصیف دقیق دیولافوا از شهر کاشان، آبادی و ثروت آن، هنر مردمان صنعتگر کاشان، بازارهای پررونق و معماری زیبای آن، مهماننوازی کاشانیها بهویژه پذیرایی روحانیان از افراد خارجی، پوشاک و خوراک رایج مردم، و عادات و آداب آنها از بخشهای قابل توجه کتاب به شمار میرود (ص 193-212). همچنین توصیف اصفهان و محلات آن، بهویژه جلفا و ارمنیان ساکن در آن، بناها و باغهای اطراف شهر، آداب و باورهای مردم، جزئیات مربوط به اندرونی خانههای چند تن از تاجران اصفهان و گفتوگو با همسرانشان و اطلاع از طرز فکر و شیوۀ زندگی آنان، شیوههای آبکشی از چاه و کشاورزی، وضعیت تجارت و اقتصاد بیمار ایران، شرح کبوترخانهها و نقارهخانهها و دهها گزارش کوتاه و بلند از زندگی روزانۀ مردم اصفهان ازجمله مطالب قابل تأمل کتاب است (نک : ص 212 بب ).بخش گستردهای از کتاب به مقصد سیاحان یعنی سرزمین فارس و آثار باستانی آن مانند تخت جمشید، پاسارگاد، نقش رستم و غیره اختصاص دارد (نک : ص 394-395). از دیگر مطالب مهمی که ارزش فراوانی در حوزۀ مطالعات اجتماعی دارد، شرح اقامت دیولافوا در شیراز و خوزستان و گزارش وی از آدابورسوم زنان و مردان این شهرها و ایلات و عشایر اطراف فارس است؛ همچنین توصیف هنرها و صنایع دستی، نقالی و شاهنامهخوانی، دیدار با قبایل عرب بهویژه عرب فیلی و شیخ مزعل، و شیوۀ زندگی زنان قبایل عرب در حوزۀ مطالعات اجتماعی قابل توجه است. دیولافوا و همسرش پس از سفری به بصره، بغداد، نینوا و کربلا مجدداً به ایران و به منطقۀ شوش بازمیگردند و چندی در دزفول، شوشتر و اهواز اقامت میکنند. گزارش دقیق دیولافوا از چگونگی آرایش و پوشش زنان، انواع غذاها و آدابورسوم و خلقیات مردم جنوب ایران بسیار جالـب و خواندنی است (ص 629 بب ). گزارشهای واقعبینانۀ دیولافوا از نقاط مختلف ایران، سندی باارزش دربارۀ حیات اجتماعی ایرانیان در دورۀ قاجار است؛ مترجم آگاه این اثر ــ علیمحمد فرهوشی، معروف به مترجم همایون ــ به مناسبت موضوع، خطاها و لغزشهایی را که در ثبت و تحلیل وی از دیدهها و شنیدههایش وجود دارد، گوشزد کرده است. بخش دیگری از گزارشهای دیولافوا، تصاویری است که وی از برخی از وجوه اخلاقی و رفتارهای دیرپای ناپسند ایرانیان ارائه میدهد که همچنان نیز رواج دارند، مانند بیتوجهی مردم به آثار باستانی، مفاخر و پدیدههای شگرف تاریخیشان (برای نمونه، نک : ص 28، 40-41، 52، جم ). اگرچه ممکن است برخی، یادآوری پیدرپی این عادت ناپسند را نوعی توجیه عملکرد دیولافوا و همسرش تعبیر کنند که به خروج آثار باستانی از ایران اقدام کردند و ایرانیها را که به جایگاه و ارزش آثار باستانی خود بیتوجـه بودند، نگهبانانی شایستـه نمیدیدند (نک : جلالی، 109-111؛ ارژمند، 53)، اما بههرحال، دیولافوا بهدرستی به واقعیتی انکارناشدنی، اشاره کرده است. وی همچنین، در جایجای کتابش به یکی دیگر از عادات و خلقیات ایرانیها اشاره میکند که امروزه نیز کموبیش در میان مردم دیده میشود و آن بیتوجهی به وقـت و زمانبندی، نـاآگاهی از اوضـاع سیـاسی ـ اجتماعی ـ اقتصادی و به ویژه جغرافیایی سرزمینشان، باور به تقدیر و سرنوشت، و بیاعتقادی به کار و کوشش برای تغییر سرنوشت و زندگی بهتر است. هر چند برخی از پژوهشگران دیدگاه دیولافوا نسبت به ایران و مردمانش را منفی و غرضورزانه ارزیابی کردهاند و او و همسرش را به عنوان غارتگران آثار باستانی میشناسند (نک : همانجاها)، اما در مجموع نگاه دیولافوا به ایران با توجه به اوضاع و شرایط آن دوره، منصفانه به نظر میرسد.
ارژمند، محمود، «معماری ایران در سفرنامهها: 1. سفرنامۀ دیولافوا»، اوراق، تهران، 1377- 1378 ش، شم 2؛ جلالی، نادره، «کندوکاوی در سفرنامۀ دیولافوا»، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، تهران، 1383 ش، س 8، شم 4- 5؛ «چاپی نه چندان مطلوب از سفرنامۀ مادام دیولافوا»، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، تهران، 1378 ش، س 3، شم 5؛ دیولافوا، ژان، سفرنامه ( ایران و کلده)، ترجمۀ علیمحمد فرهوشی، تهران، 1322 ش؛ فرهوشی، علیمحمد، مقدمه بر سفرنامۀ دیولافوا (هم )؛ «مادام دیولافوا»، تلاش، تهران، 1355 ش، س 11، شم 57؛ نیز:
Iranica.معصومه ابراهیمی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید