صفحه اصلی / مقالات / دروویل، سفرنامه /

فهرست مطالب

دروویل، سفرنامه


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 19 دی 1398 تاریخچه مقاله

دِروویل، سَفَرْنامه، گزارش سفر سرهنگ گاسپار دروویل، نظامی فرانسوی (1783-1856 م/ 1197-1272 ق)، به ایران. 
دروویل که در خدمت نظام روسیه بود، در اوایل سدۀ 13 ق/ 19 م، در مقام مستشار نظامی به ایران آمد و به فرمان عباس میرزا (د 1249 ق/ 1833 م)، آموزش سربازان پیاده‌نظام را بر عهده گرفت ( فرهنگ ... ، 4/ 78) و در مدت 3 سال اقامت در ایران، در سامان‌بخشیدن ارتش ایران نقشی فعال داشت. وی بعدها حاصل مشاهداتش را در ایران، در کتابی با عنوان سفر در ایران (1812-1813) منتشر کرد. 
هدف دروویل از تألیف این کتاب، بررسی وضع زندگی، آداب، رسوم، عقاید، ادبیات و هنر ایرانیان در عهد قاجار بوده که البته در این راه با موانع و دشواریهایی روبه‌رو شده است (نک‍ : I/ ii-iii). سفرنامۀ گاسپار دروویل از هر لحاظ قابل اعتنا ست؛ او نگاهی هوشمندانه به همۀ جنبه‌های سفرش دارد و هرجا رفته، همه‌چیز را خوب دیده، شنیده و یادداشت کرده است (مرسلوند، 11). این سفرنامه اطلاعات مفیدی از دورۀ فتحعلی شاه قاجار (سل‍ 1212-1250 ق/ 1797-1834 م) و پسرش عباس میرزا نایب‌السلطنه در بر دارد (زرین‌کوب، 117). 
دروویل از راه استانبول وارد ایران می‌شود و در بازگشت از مسیر گرجستان، ایران را ترک می‌کند. او شرحی از مسیر آمدورفت خود نداده است، زیرا بر این باور بود که توصیف مسیر کوتاهِ ورود، و مناطق دورافتاده به هنگام خروج، برای خوانندگان بهره‌ای ندارد (نک‍ : I/ viii-ix). 
سفرنامۀ دروویل مشتمل بر 39 فصل و 8 تصویر است. جلد اول آن در 23 فصل تدوین گردیده است و بیشتر به مباحث فرهنگ مردم ایران می‌پردازد (I/ 27 ff.) و تقریباً نیمی از جلد دوم نیز به جنبه‌های متنوعی از آداب و رسوم، هنر و اقوام ایرانی اختصاص دارد (II/ 1 ff.). 
صرف‌نظر از فصولی که معطوف به مسائل نظامی و لشکری و رویدادهای تاریخی مهم دورۀ فتحعلی شاه است، نویسنده نخست به وضع آب‌وهوا و خلق‌وخوی ایرانیان پرداخته و ضمن اینکه مردان ایرانی را نیک‌بخت‌ترین و ملایم‌ترین مردمان مشرق‌زمین معرفی کرده است، می‌گوید: مردانِ ایرانی بسیار مهمان‌نواز، مؤدب، شجاع و باگذشت‌اند و همسرانی خوب دارند و پدرانی مهربان و سخت‌گیرند. وی همچنین برخی رفتارهای ناپسند ایرانیان، همچون یاوه‌گویی، خدعه‌گری، سهل‌انگاری، خودنمایی، تنبلی و تمایل به خرافات را نکوهش کرده است (I/ 41-48). او در عین ستایش اندام مردان و زیبایی زنان ایرانی، توصیف نسبتاً دقیقی از ظاهر، لباس و آرایش موی آنان به دست داده است (I/ 59-76) و اشتیاق زنان به زیورآلات را چنان بی‌حد وصف کرده است که تصور اینکه زنی در ایران از زر و زیور محروم باشد، دور از ذهن می‌پندارد و اظهار می‌دارد: « ... هر پیشه‌ور بینوایی برای بهره‌مندی از محیطی آرام در خانۀ خود، ناگزیر است خود را از ضروریات زندگی محروم کند تا زر و زیوری برای زن خود فراهم آورد» (I/ 27). 
دروویل با اذعان به اینکه امکان تحقیق دربارۀ وضع زنان ایران بسیار به‌ندرت و با دشواری نصیب غربیها می‌گردد، به شرایطی اشاره می‌کند که تحقیق این مهم را برایش فراهم آورده است، موهبتی که بسیاری از جهانگردان دیگر از آن محروم ماندند (I/ iii-iv)؛ او نظر اروپاییان را دربارۀ حدود آزادی زنان ایرانی بسیار نادرست ارزیابی می‌کند و معتقد است که زنان هیچ کشوری آزادی عمل بانوان ایرانی را ندارند (I/ 90) و در عین حال تأکید می‌کند که زنان چون به حکم عرف، سواد و حتى دوخت‌ودوز نمی‌آموزند، بسیار ناآگاه و نادان‌اند، مگر در موارد استثنایی (I/ 89). به نظر وی، زنان ایرانی در غیبت‌کردن و بهتان‌زدن هیچ دست‌کمی از زنان اروپایی ندارند و تمایل بسیاری دارند که دربارۀ خصال ناپسند و نکات ضعف دیگران با اشتیاق فراوان سخن بگویند و معمولاً گرمابه‌ها بهترین مکان تجمع آنها ست تا بتوانند با فراغ بال دربارۀ وضع خانواده‌هایشان به گفت‌وگو بنشینند و بدگویی و عیب‌جویی‌ کنند (I/ 83-85). 
دروویل توضیحاتی نیز از حرم‌سرا (I/ 86-91)، بناها و خانه‌ها (I/ 92-98)، کاروان‌سراها (I/ 99-103) و بازارها ارائه می‌دهد (I/ 104-109). نویسنده با نکته‌سنجی دقیقی، دربارۀ علاقۀ فراوان ایرانیان به آب و نقش آن در ترکیب خانه‌ها می‌نویسد: ایرانیان عشق غریبی به آب دارند. کمتر خانه‌ای یافت می‌شود که جلو پنجرۀ آن حوض بزرگی از مرمر یا ساروج با فواره‌های زیبا نباشد. زمزمۀ آب فواره‌ها برای ایرانیان که اغلب غرق تماشای آن می‌شوند، بسیار خوشایند است. چه‌بسا مردان ایرانی که از بام تا شام کنار پنجره می‌نشینند و آبی را تماشا می‌کنند که از فواره‌ها می‌جهد؛ در طول این مدت، از آنها جنبشی جز حرکت انگشتان دست برای گرداندن تسبیح دیده نمی‌شود (I/ 96). 
دروویل آشپزی ایرانی را می‌ستاید و آن را از خیلی جهات برتر از غذاهای ایتالیایی و اسپانیایی برمی‌شمرد (I/ 110). او از عهدۀ شرح نحوۀ غذا خوردن و برگزاری مهمانیها به‌خوبی برآمده و آن را با ریزبینی تحسین‌برانگیزی بیان کرده است (I/ 166 ff.). به گفتۀ او، در مهمانیها پس از غذاخوردن، از مهمانها با قهوه و قلیان پذیرایی می‌کردند (I/ 122)؛ علاقۀ جنون‌آمیز ایرانیان به قهوه و تشریفات ویژه‌ای که برای صرف آن صورت می‌گرفت، بسیار جالب و خواندنی است (نک‍ : I/ 123-124؛ نیز نک‍ : ه‍ د، قهوه). 
از دیدگاه دروویل، سروسامان‌دادن به زندگی مشترک و تهیۀ خانه و کاشانه در ایران از هر جای دیگر دنیا آسان‌تر است (I/ 131)؛ مردم ایران در مدت کوتاهی ــ نزدیک به 15 روز ــ خانه‌ای برای خود می‌سازند، زیرا زندگی در خانه‌ای را که دیگری ساخته باشد، بدشگون می‌دانند و از سکونت در خانۀ پدری نیز پرهیز می‌کنند. پس از ساخت خانه، آن را با اثاث بسیار ساده و مختصری، چون قالی و نمد و چند تکه رختخواب و اندکی وسایل آشپزخانه، برای زندگی آماده می‌کنند. این ساده‌‌زیستی ایرانیان که در هر طبقۀ اجتماعی رواج دارد، در مقایسه با اروپاییان نظر نویسنده را جلب کرده است (I/ 131-133). 
از نظر اروپاییان، چیزی شگفت‌انگیزتر از ازدواج ایرانیان نیست. پیش و پس از ازدواج و آداب روزهای عروسی (ه‍ م) به قدری جالب است که نمی‌شود به آن بی‌توجه بود. نخست باید گفت بسیار به‌ندرت دیده می‌شود که زن و شوهر در امر ازدواج شخصاً نقشی داشته باشند. این کار همیشه به عهدۀ پیرزنانی است که کاری جز این ندارند (I/ 143). دروویل پس از این مقدمه، شرح مبسوطی از مراسم خواستگاری، نامزدی، عقد، عروسی و زفاف به دست می‌دهد (I/ 143 ff.) و در فصل بعد، به مسئلۀ طلاق و وضع بیوه‌زنان می‌پردازد (I/ 152-155). 
او دربارۀ مداخله‌نداشتن زن و مرد در ازدواجشان، با بیان رسم نقاب برداشتن داماد از صورت عروس در شب عروسی، این‌گونه گواه می‌آورد: « ... زنها همین‌که از ورود داماد باخبر شوند، روی عروس را می‌پوشانند. رسم بر این است که داماد با دست خود نقاب از صورت عروس بردارد؛ ازاین‌رو، داماد به محض ورود، چادر از عروس برمی‌گیرد. این لحظه لحظۀ بحرانی است: اگر عروس را نپسندد، بی‌آنکه سخنی بر لب راند، از اتاق خارج می‌شود؛ معنای این حرکت معلوم است. دیگر جز شکایت و گریه و نفرین چیزی به گوش نمی‌رسد تا سرانجام نوعروس را روانۀ خانۀ پدر سازند ... . اگر عروس مورد پسند داماد باشد، داماد در کنار عروس (ه‍ م م) می‌نشیند و از زنانی که همراه او آمده‌اند، سپاسگزاری می‌کند ... » (I/ 148-149). 
دروویل دربارۀ مذاهب گوناگون در ایران (I/ 156-157)، آداب روز جمعه (ه‍ م) (I/ 168-172)، روحانیان، سادات، حاجیان، درویشان و فقرا نیز نکاتی بیان می‌کند (I/ 173-183) و دربارۀ جشن نوروز (ه‍ م) و ماههای رمضان و محرم که با آداب خاصی برگزار می‌شوند، به‌اختصار سخن می‌گوید (I/ 184 ff.). نویسنده در طی اقامت در ایران، تماشاگر تعزیۀ روز عاشورا بوده است و از اجرای شورانگیز آن به حیرت می‌افتد و شگفت‌تر برای او زمانی است که پس از پایان تعزیه، با وجود شرکت حدود 4هزار تن در آن کارزار نمایشی، بی‌آنکه کسی زخمی شود، مراسم با سلامت و نظم درخور ستایشی به سرانجام می‌رسد (I/ 191-192). 
دروویل ضمن شرح حرم‌سرای فتحعلی شاه و تعدد همسران و فرزندان او، می‌گوید که ایرانیان داشتن دختر را برای خود ننگ می‌دانند و هنگامی که دختری متولد می‌شود، کمتر دربارۀ تولد او صحبت می‌کنند؛ اما اگر پسری به دنیا آید، عده‌ای شتابان نزد پدر نوزاد می‌روند و کلاه از سر او می‌ربایند و به وی سرسلامتی می‌دهند و خبر تولد پسر را به او می‌رسانند، و سپس لباس تن پدر از آنِ کسی می‌شود که مژده آورده است؛ رسم بر آن است که این لباس را در برابر پرداخت مبلغ زیادی از او بازخرید می‌کنند (I/ 208). 
نویسنده از ادبیات، موسیقی، نمایش و رقص در ایران غافل نمانده است. او زبان فارسی را به‌سبب غنا و خوش‌آهنگی، برای سرایش شعر بسیار مناسب می‌داند و به جایگاه ویژۀ سعدی، حافظ و فردوسی نزد مردم اشاره می‌کند (II/ 26-28)؛ اما نظر مساعدی به موسیقی ایرانی ندارد و آن را به بانگ وحوشی مانند کرده است که عاری از وزن و آهنگ است (II/ 30). دربارۀ نمایش نیز همین نظر را دارد؛ از نظر او نمایشهای ایرانی عبارت از شوخیهای رکیکی است که در باغها یا خانه‌ها اجرا می‌شود و اجراکنندگان آن اشخاص بینوایی‌اند که برحسب اتفاق، از میان کارگران برگزیده شده‌اند. دروویل نمایش در ایران را به لوده‌گریهای ایتالیاییها تشبیه کرده است، زیرا معتقد است که ایرانیها تئاتر را نمی‌شناسند (II/ 35-36). 
این جهانگرد فرانسوی ایران را تنها کشوری می‌داند که مردمانش تا این اندازه، با وجود کمبود وسایل آسایش در سفر، به مسافرت می‌روند؛ این سفرها افزون بر دیدار دوستان و نزدیکان، بیشتر شامل سفرهای زیارتی است که ازلحاظ شرعی بر سفرهای دیگر ارجحیت دارد. مردم برای زیارت به مشهد، اردبیل، کربلا، نجف و مکه می‌روند (II/ 57-58). او سپس مطالبی دربارۀ ابزارها و الزامات سفر و نحوۀ سفرکردن در آن روزگار بیان می‌کند (II/ 59-64). 
طبابت در ایران از مباحثی است که جهانگردان دربارۀ آن نظرهای گوناگون و گاه متضادی ابراز داشته‌اند. دروویل در این باب دیدگاه عجیبی را مطرح کرده است؛ او معتقد است که طب در ایران نوعی تردستی است که با کمال بی‌شرمی اجرا می‌شود، و آنگاه ادامه می‌دهد: « ... اشخاصی که این حرفه را در دست گرفته‌اند، نزد مردم مخصوصاً در میان عامۀ مردم، از احترامی برخوردارند که بی‌شباهت به پرستش نیست. غرور این پزشکان نادان با جهالت آنها برابری می‌کند و تنها هنرشان این است که خود را به شکل جادوگران درآورند» (II/ 176). دروویل علت اصلی این ناآگاهی را در نجس‌دانستن جسد از نظر شرع اسلام و درنتیجه، آشنانبودن با علم کالبدشکافی نزد مسلمانان می‌داند، زیرا ابراز می‌کند که ایرانیها از این بابت از مرده وحشت دارند و هرگز به آن دست نمی‌زنند (همانجا). البته روشن است که نویسنده دربارۀ طب قدیم ایران آگاهی نداشته و منظور وی طب مردمی بوده است. 
دروویل در مقالۀ مختصری به تشییع‌جنازه و تشریفات مربوط بدان می‌پردازد. توصیف او دربارۀ حرکات بازماندگان هنگام مرگ نزدیکانشان، و رسومی که پس از آن در پیش می‌گیرند، درخور توجه است. او به رسم تقریباً منسوخی اشاره می‌کند که براساس آن خانه‌ای را که مرده در آن می‌زیسته، به حال خود رها می‌کردند تا ویران شود و بدین صورت میزان دل‌بستگی خود را به شخص درگذشته به اثبات می‌رساندند؛ یا اینکه به مدت دو تا 3 ماه موی سر و صورت خود را نمی‌تراشیدند، لباسشان را عوض نمی‌کردند، به مدت طولانی از حمام رفتن خودداری می‌کردند، غذای نامطبوع می‌خوردند و فقط با آب رفع تشنگی می‌کردند. البته زنان برای اینکه به‌عنوان الگوی وفاداری از آنها یاد شود، بیش از این به خود سخت می‌گرفتند؛ حمام نمی‌رفتند، موهای خود را در نهایت ژولیدگی‌ رها می‌کردند و صبح و شب خود را با نوعی شلاق کـه تسمه‌های کوچکی داشته است، می‌زدند و در نهایت سنگ‌دلی به پوست خود آسیب می‌رساندند. این نمونه‌های اخیر را نویسنده ادا و اصولی خوانده است که زنان بیوه برای جلب نظر شوهران آینده و به‌دام‌انداختن آنها از خود بروز می‌دادند (II/ 184-186). 
در پایان جلد دوم، دروویل مطالبی را دربارۀ کردها (II/ 187-207) و زردشتیان (II/ 208-213) و همچنین شرح مختصری از جغرافیای ایران در عهد قاجار با فهرست نام برخی شهرها ارائه داده است (II/ 215-259). 
این سفرنامه نخستین‌بار در 1819 م، در 150 نسخه در سن‌پترزبورگ منتشر شد و نسخۀ فرانسوی آن در دو جلد، در 1825 م، در پاریس چاپ گردید (ساسی، 334). 
نخستین‌بار، جواد محیی 24 فصل اول این کتاب را به فارسی برگرداند که در 1337 ش منتشر شد و پس از او، منوچهر اعتمادمقدم تمامی کتاب را با عنوان سفر در ایران ترجمه کرد که در 1364 ش چاپ شد. 

مآخذ

زرین‌کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران، 1343 ش؛ فرهنگ خاورشناسان، به کوشش پرویز مشکین‌نژاد، تهران، 1388 ش؛ مرسلوند، حسن، «ایران‌گردی و جهانگردی در آیینۀ سفرنامه‌ها و اسناد»، گنجینۀ اسناد، تهران، 1373 ش، شم‍ 13-14؛ نیز: 

Drouville, G., Voyage en Perse (1812-1813), Paris, 1828; Sacy, Silvestre de, «Voyage en Perse, fait en 1812 et 1813», Journal des savans, Paris, 1825. 
زهرا نصراللٰهی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: