درباره ایران و مردم آن
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
پنج شنبه 19 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/246598/درباره-ایران-و-مردم-آن
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
4
دَرْبارۀ ایران و مَرْدُمِ آن، کتابی نوشتۀ جوزف خنانیشو، از ایرانیان آشوریِ پیرو مسیحیت. خنانیشو این کتاب را، همانگونه که در دیباچه عنوان میکند، در پاسخ به پرسشهای مردم آمریکا ــ کشوری که بدان مهاجرت کرده بود ــ مینویسد (ص 3). کتاب حاوی مطالب ارزشمندی در ارتباط با زندگی اقوام مختلف ایران، بهویژه آشوریان و مسلمانان در دورۀ ناصرالدین شاه (سل 1264-1313 ق/ 1848-1896 م) و مظفرالدین شاه (سل 1313-1324 ق/ 1896-1906 م) است. آگاهیهایی که او دربارۀ آشوریان ساکن اطراف دریاچۀ اورمیه به دست میدهد، بسیار دقیق است؛ اما مطالبی که دربارۀ مسلمانان مطرح میکند، با پیشداوریهایی همراه است که حاصل برخورد او با مسلمانان به هنگام زندگی در ایران است.نویسنده در ابتدای کتاب توضیح میدهد که جمعیت ایران از اقوام و نژادها با دینها، زبانها، رسوم و ویژگیهای متفاوت تشکیل میشود و هریک از این گروهها مایل به رعایت حدود خودند، و از آنجاکه همۀ ایشان به سختی بر سر عقاید خود پابرجایاند، اختلاط چندانی میان این گروهها سر نمیگیرد؛ بهاینترتیب، او مذهب را مهمترین دلیل فاصلۀ آنها از یکدیگر عنوان میکند و بههمین سبب، در سراسر کتاب گروههای مختلف را بر اساس دینشان تقسیمبندی و نامگذاری میکند و به شکل ویژه، دربارۀ آشوریان ــ جامعهای که خود به آن تعلق دارد ــ و مسلمانان ــ جامعۀ حاکم بر ایران ــ (ص 10) بحث، و این دو گروه را با یکدیگر مقایسه میکند.کتاب خنانیشو منبعی ارزشمند در زمینۀ وضعیت اجتماعی ایران در عصر قاجار است. وی افزون بر اطلاعاتی که دربارۀ نظام اجتماعی ایران در اختیار خوانندۀ غربی قرار میدهد، نکات باارزشی نیز دربارۀ زندگی روزمرۀ ایرانیان مسلمان و مسیحی و آنچه درون خانههای ایشان میگذرد، ارائه میدهد، که در کمتر کتابی دیده میشود.خنانیشو ایران را جامعهای مردسالار معرفی میکند. در تصویری که او از یک خانوادۀ ایرانی به هنگام برگزاری مراسم عروسی ارائه میدهد، پدر خانواده در رأس همه چیز، و تصمیمگیرندۀ نهایی است. او توضیح میدهد که گاهی دو دوست برای استحکام رابطۀ دوستیشان کودکان خود را از سنین کودکی و یا حتى قبل از تولد با هم نامزد میکنند؛ گاه نیز جوانان میباید به ازدواجی تن دهند که پدرشان مناسب تشخیص میدهد (ص 15, 65). این موضوع دربـارۀ همـۀ ایرانیان ــ با هـر مذهبی ــ صدق میکنـد. برخلاف مسیحیان، چندهمسری میان مسلمانان جایز است. مرد مسلمان میتواند هرگاه از زنی خسته شد، با پرداخت کابین وی، او را طلاق دهد و همسر دیگری اختیار کند (ص 67-68)؛ همین امر سبب تعیین کابینهای عجیب از طرف زنان میشود (ص 66). مردان هرگز دربارۀ زنان خود یا دیگران حرفی نمیزنند، زیرا این کار را شرمآور میدانند (ص 149).نویسنده در بررسی وضع زنان، بیشتر دربارۀ زنان مسلمان صحبت میکند. از دیدگاه او، نبودن مدرسه برای زنان و دختران، بهسبب سیاست مسلمانان است، برای اینکه به اصطلاح، چشمان زنان خیلی باز نشود. نتیجۀ این بیسوادی از نظر مؤلف خرافاتی بودن بیش از حد زنان مسلمان است (ص 136-137). زنان بیشترین مشتری جادوگران و فالگیرها هستند (ص 81)؛ بیشتر وقت خود را در خانه میگذرانند؛ بیرون از خانه، میباید حجاب داشته باشند؛ عمدهترین وسایل آرایشیشان حنا ست؛ برخلاف غرب، لباس زنان ایرانی بر اثر گذر زمان، تغییر چندانی نمیکند؛ زنان روستایی به سختی کار میکنند و هم در خانه و هم در مزرعه وظایفی بر عهده دارند.نویسنده در بخشی از کتاب شیوۀ آرد کردن گندم (ص 107-109) و پختن نان ساجی (ص 95-96) را همراه با عکس توضیح میدهد؛ اما مهمترین نقشی که این زنان در اشتهار ایران در همه جای دنیا دارند، هنرمندی در بافتن فرش، گلیم و شالهای زیبا ست (ص 138-140). این زنان در خانه وظایف دیگری نیز مانند نخریسی بر عهده دارند (ص 101-102). زن در سنین جوانی در خانواده آزادی عمل ندارد. در نخستین ماهها و سالهای ازدواج، او حتى اجازۀ صحبتکردن با بسیاری از اعضای خانوادۀ شوهر، بهویژه پدرشوهر و مادرشوهرش را ندارد؛ اما پس از اینکه فرزند یا فرزندانی به دنیا آورد، رفتهرفته اعتباری مییابد و میتواند با اعضای خانواده صحبت کند (ص 80). جنسیت فرزندانی که وی به دنیا میآورد نیز در میزان اعتبار او تأثیر دارد. زنی که چندین فرزند پسر به دنیا آورد، نزد شوهرش اعتبار خاصی دارد (ص 146)؛ البته، وضعیت زنان مسیحی نیز کموبیش به همین شکل وصف شده است.تولد دختر مسلمان برای پدرش خبر بدی است؛ اما یک پدر مسلمان هر تعداد هم دختر داشته باشد، به خوبی از آنها مراقبت میکند. مؤلف توضیح میدهد که دختران مسلمان از کودکی به دوختودوز روی میآورند. آرایش صورت و موی دختران، سوراخکردن گوش برای گوشواره و به همراه داشتن آینه از خصوصیات دختران مسلمان عنوان میشود. دختران مسیحی هم کموبیش همین مشخصات را دارند (ص 140-142).تولد پسر در خانوادههای مسلمان ــ برعکس تولد دختر ــ خبر مسرتبخشی است. خنانیشو میگوید که بیشتر، فرزندان ثروتمندان و پسرانی که در شهرها زندگی میکنند، خواندن و نوشتن میآموزند. مدرسۀ عمومی در ایران وجود ندارد و آموزش برعهدۀ ملاها ست و مطالبی که آموزش داده میشود، الفبای عربی، خواندن قرآن کریم و شعر است (ص 146-147).خنانیشو در بخشی از کتاب به تشریح وضعیت طبقات اجتماع میپردازد و طبقات بالا و پایین جامعه را در دو بخش جداگانه بررسی میکند؛ او طبقۀ بالای جامعه را از خوانین و اربابان میداند (ص 123-128). عشایر، گروه دیگری هستند که خنانیشو در کتاب خود از آنها نام میبرد. به گفتۀ وی، در آن زمان، بیش از یک میلیون تن از جمعیت ایران را عشایر تشکیل میدادند. او مینویسد که آنها در چادر زندگی میکنند و از پشم گوسفند و شتر، گلیم و قالی میبافند. مؤلف به کوچ عشایر و دامپروری، بهعنـوان شغل اصلی این گـروه، هـم اشاره میکند و فراوردههای دامی را منبع درآمد آنها میداند؛ همچنین، توضیحاتی دربارۀ وسایل آشپزی زنان عشایر میدهد. مردان عشایر را قوی، برخوردار از سلامت جسمی، مهربان، سخاوتمند، مهماننواز، و در عین حال، کینهتوز معرفی میکند. به گفتۀ او، مردان عشایر همواره مسلح، و شکارچیان بسیار خوبیاند. او زنان عشایر را نیز زنانی شجاع به تصویر میکشد که اگر لازم باشد، میتوانند به خوبی بجنگند و عدۀ کمی از ایشان خواندن و نوشتن میدانند؛ او این جماعت را بسیار خرافاتی معرفی میکند و معتقد است برای ایشان کوهها حکم خانه، و دشتها حکم حیاط را دارند؛ عشق به کوچ با ایشان زاده میشود و زندگیشان به مراتب شادتر از کشاورزان است (ص 161-164).نویسنده در جایجای کتاب خود از وضعیت اقتصادی ایران سخن میگوید و گزارشهای پراکندهای نیز ارائه میدهد و کشاورزی را بهسبب کمبود آب و قدیمی بودن وسایل و ادوات کار، بسیار سخت و طاقتفرسا میداند (ص 109-110). زمینها با استفاده از چاهها، کاریزها (ص 143-144) و کانالهایی که از طریق رودها به سمت زمینها جاریاند (ص 136)، آبیاری میشوند. او دامداری را نیز از دیگر راههای کسب درآمد ایرانیان عنوان میکند، و روش کار دامداران ایران و چگونگی تولید محصولات لبنی را به تفصیل توضیح میدهد (ص 105-106).خنانیشو ضمن توضیح مشاغل مختلف، از کارگران روزمزدی یاد میکند که درآمدشان چندان زیاد نیست و زندگی سختی را سپری میکنند (ص 136). در تعریف هریک از این مشاغل، او به مسائلی اشاره دارد که از لحاظ فولکلورشناسی قابل تأمل است؛ برای نمونه، در وصف خواروبارفروشی عنوان میکند که اگر فروشندهای در اولین فروش روزانۀ خود، سکهای مسی بگیرد، آن را به فال بد میگیرد؛ درحالیکه، برعکس، سکۀ نقره را نیکو، و باعث برکت میداند (ص 154).گروه دیگری که خنانیشو دربارۀ آنها صحبت میکند درویشاناند، هرچند، فعالیتهایشان را بهعنوان یک شغل تلقی نمیکند. از نظر او، آنها انسانهایی مذهبیاند که جسم فانی خود را بیارزش میدانند و ریاضت جسمی را تنها راه رسیدن به رستگاری میدانند. آنها در میدانهای شهر معرکهگیری، و با انجام اعمال محیرالعقول مردم را متحیر میکنند و مردم نیز بابت این نمایشها به آنها پول میدهند. نویسنده توضیح میدهد که در ایران جایی به نام سالن تئاتر وجود ندارد؛ بنابراین میدانهای عمومی شهرها صحنۀ نمایش این افراد است، و در چنین نمایشهایی، هرگز زنی دیده نمیشود (ص 169-171). برخی از درویشان، مارگیرند. مارگیران مدعی مارگیری با قدرتی ماورایی هستند. اینان با مارها صحبت میکنند و آنها را از لانۀ خود بیرون میکشند و میگیرند. مؤلف خود شاهد نمونههایی از کار آنها بوده است. مارگیران گاه مارهایی را به مردم نشان میدهند و در مورد آنها برایشان حرف میزنند. آنها حتى ادعای شفا دادن مردم را دارند (ص 165-168). جادوگران نیز به شیوههای مختلف عمل میکنند و برای نازایی، جلب محبت شوهر نسبت به زن، و بیماری نسخه میپیچند (ص 81-82).خنانیشو در بخشهایی از کتاب خود به نمای شهرها و معماری شهری اشاره دارد و تلاش میکند تصویری روشن از یک شهر ایرانی به مخاطب خود ارائه دهد. او در بخشی که «شهرها، باروها و دروازهها» نامیده است، شرح مفصلی از این مقوله ارائه داده، میگوید: شهر ایرانی در میان حصار باروها قرار دارد و تنها راه ورود و خروج، دروازههای شهر است. این دروازهها در ساعات مشخصی از شبانهروز باز و در ساعات معینی بسته میشوند تا شهر در امان باشد. جویهایی در سراسر شهر جاری است که مردم از آب آنها برای مصارف خود استفاده میکنند. شهر ساعات رفتوآمد مشخصی دارد (ص 84-91).خانههای ایرانی نیز با شرح جزئیات برای مخاطب به تصویر کشیده شده است. طرز ساخت خانهها، نمای درونی آنها، و شیوۀ چیدمان اسباب و لوازم منزل به طور دقیق وصف شدهاند. مصالح خانهها از کاهگل، و نمای درونی آنها بسیار ساده است. خانه تنها یک اتاق دارد (ص 42, 88). کف خانه را به شکلی ساده با فرش و قالی میپوشانند. از تنور برای پختن نان، و در فصل زمستان به عنوان کرسی استفاده میکنند. پنجرهای در مرکز سقف خانهها با کاربردهای گوناگون ازجمله در اجرای بخشی از رسوم عامه نیز قرار دارد؛ مثلاً گرفتن تخممرغ رنگی مخصوص عید پاک مسیحیان از پشتبام (ص 92-101). پشتبام خانهها صاف است و این امکان را به مردم میدهد که وقتی هوا خوب است، برای خوردن شام به روی بام بروند و درعینحال، با دیگر همسایهها که روی بامهای مجاور آمدهاند، به گفتوگو بپردازند (ص 105).در زمینۀ ازدواج، خنانیشو توضیحات کاملی از این مراسم در میان نسطوریان و مسلمانان در اختیار خواننده میگذارد. او نخست، از چگونگی ازدواج نسطوریان آغاز میکند و توضیح میدهد که بچهها در کشورهای آسیایی خیلی زود به سن بلوغ میرسند، و ازاینرو ست که نامزدی و گاه ازدواج در سنین پایین صورت میگیرد. وی در تشریح چگونگی آشنایی پسر و دختر میگوید که اگر پسری دختری را دوست داشته باشد، شرم و حیا مانع از مطرح کردن آن خواهد بود. اطرافیان او ممکن است خودشان متوجه شوند؛ زیرا او در این مورد بهویژه با والدین خود سخن نمیگوید. هنگامی که والدین پسری از علاقهمندی فرزندشان آگاه شوند، در صورت موافقبودن با این ازدواج، از آن دختر خواستگاری میکنند. ماجرای خواستگاری، پاسخدادن خانوادۀ دختر، تلاش پسر برای دیدن دختر قبل از مراسم ازدواج و احتراز دختر از آن، با جزئیات شرح داده شده است (ص 13-22). تعیین زمان مراسم عروسی به عهدۀ بزرگان دو خانواده است (ص 23-25). آمادهسازی مراسم چند روزی طول میکشد. میهمانان را پیکهایی با مراسمی خاص دعوت میکنند. از ساقدوشها هم طی مراسمی استقبال میشود (ص 26-29). مراسم عروسی 4 روز به درازا میکشد. در طول این مراسم، مادرشوهر برای آنکه چشم بد را از عروس و داماد دور کند، نخستین نانی که در روز اول عروسی پخته است، همراه با چاقویی که در روز دوم، قربانی را با آن کشتهاند، زیر بالش زوج جوان میگذارد (ص 28-30). عروس را در روز سوم به خانۀ پدرشوهر میبرند. در این روز، خانوادۀ پسر بسیار خوشحال، و خانوادۀ دختر بسیار ناراحتاند. هدایا را نیز در همین روز جمعآوری میکنند. چرخیدن دختر به دور اجاق و سوار بر اسب رفتن به سوی خانۀ پدرشوهر، از مراسم این روز است (ص 34-49). روز چهارم مراسم، روز حجله نام دارد. عروس و داماد نباید در این روز چیزی بخورند. کشیش مراسمی ویژه برگزار میکند. برنامۀ این روز از مراسم، به نسبت مفصلتر است و با رقص و پایکوبی به پایان میرسد.خنانیشو از باورهای بسیار دربارۀ مراسم عروسی نام میبرد؛ ازجمله اینکه، در طول این مراسم اگر مردی روی پشتبام خانه برود، عامل بدبختی میشود (ص 49-58). عروس نسطوری در طول یک سال بعد از ازدواج، وظیفۀ چندانی در خانه بر عهده ندارد و بیشتر کارهای خانه را مادرشوهر انجام میدهد. این ماجرا تا زمانی که عروس با روال معمول کارهای خانه آشنا شود، ادامه دارد. مادرشوهر این کار را میکند تا عروس جوان احساس خوشبختی کند. پس از آن، تولد یک فرزند خبری بسیار خوب است (ص 59-60).در بخش بعدی کتاب، مؤلف به شرح چگونگی ازدواج میان مسلمانان میپردازد. او یادآور میشود که مسلمانان بسیار زود، حتى زودتر از مسیحیان ازدواج میکنند. وی نحوۀ آشنایی زوج مسلمان و واکنش والدین و میل آنها به ازدواج فرزندان را مشابه مسیحیان عنوان میکند (ص 64-65). در این قسمت، وی بیشتر به نکاتی میپردازد که متفاوت با مسیحیان است؛ مواردی از قبیل کابین، طلاق، چندهمسری و صیغه (ص 65-69). وصف او از مراسم عروسی مسلمانان به دو بخش مراسم طبقات بالا و طبقات پایین اجتماع تقسیم میشود. عمدهترین تفاوت بین این دو، شمار روزهای مراسم است. به گفتۀ او، طبقات بالای اجتماع بهسبب ثروت زیاد، مراسم مفصلتری برگزار میکنند. در این مراسم، برای سرگرمی میهمانان نمایشهایی از قبیل رقص، کشتی، نقالی و آتشبازی اجرا میشود (ص 70-71). وصف لباس عروس و صحنۀ اسبسواری وی برای رفتن به خانۀ پدرشوهر، خداحافظی والدین عروس با او، شادی جمعیت در خیابانها و بالای بامها و دریافت هدیه از طرف میهمانان، نکات دیگری است که در این قسمت بیان میشوند (ص 72-75). عروس پس از ازدواج حق صحبتکردن با پدرشوهر و مادرشوهرش را ندارد. او باید برای اعضای خانواده آشپزی کند و کارهای خانه را انجام دهد؛ همچنین، حق ندارد که با پدرشوهر و مادرشوهر غذا بخورد؛ گاه تنها یا با اعضای کوچکتر خانه و گاه با شوهرش غذا میخورد. این وضعیت بعد از چند سال تغییر میکند (ص 80).خنانیشو در بخش دیگری از کتاب دربارۀ مراسم عزاداری مسلمانان سخن میگوید. به گفتۀ او، وقتی یک مسلمان میمیرد، همۀ اعضای خانوادۀ او برایش عزاداری میکنند. زنان سیاه میپوشند و مردان سینههای خود را چاک میدهند. زنان به دور جسد مینشینند و نوحه میخوانند و گریه میکنند و باعث گریۀ دیگران میشوند. جسد آرایش میشود؛ چشمانش را سیاه، و دستانش را قرمزرنگ میکنند. به گفتۀ مؤلف، در جواب پرسش او، که چرا مسلمانان اجساد را آرایش میکنند، گفته شده است برای اینکه آنها در حضور خداوند زیبا به نظر بیایند. پس از مراسم تشییعجنازه، همۀ افراد قبر را ترک میکنند؛ به غیر از ملا که میماند و در مورد سؤال و جواب فرشتگان، مرده را راهنمایی میکند (ص 193-194).در زمینۀ فرهنگ ایرانی، مؤلف در بخشی از کتاب به باورهای رایج میان مسلمانان و مسیحیان اشاره میکند. او برای هر گروه مواردی را بیان میکند (ص 185-189). وصف او از چگونگی غذا خوردن ایرانیان، اعتقادها و باورهای ایشان در مورد کسب و کار، و موسیقی، به خواننده کمک میکند به تصویر بهتری از ایرانیان برسد. وی غذای عمدۀ ایرانیان را نان میداند و میگوید اگر گوشت داشته باشند، با آن سوپ درست میکنند و در آن، سبزیجات میریزند. او توضیح میدهد که غذا را معمولاً با دست میخورند (ص 103-104) و برای این کار، از هر 5 انگشت استفاده میکنند؛ زیرا معتقدند اگر قرار نبود از آنها استفاده شود، خداوند 5 انگشت خلق نمیکرد. دستها را هم بعد از غذا خوردن میشویند (ص 151).او دربارۀ موسیقی ایران توضیح میدهد که اهالی موسیقی در ایران از سازهای بادی و زهی استفاده میکنند و همراه آهنگها، با نوایی اغلب غمگین میخوانند. وی برای خوانندۀ غربی روشن میکند که این آواز برای شنوندۀ ایرانی بسیار دلپذیر است، حال آنکه شنوندۀ غربی بهسبب ناآشنا بودن با آن ممکن است از آن لذت نبرد. مؤلف کتاب از میان تمام سازهای ایرانی، فقط به تار و کمانچه اشاره میکند؛ او همچنین، بخشهایی از چند ترانۀ معروف را برای خواننده ترجمه میکند (ص 113-121).به گفتۀ خنانیشو، اسب و الاغ از اصلیترین وسایل سفر برای ایرانیان است. او همچنین، از کجاوه و تخت روان بهعنوان وسایل نقلیۀ بانوان ثروتمند ایرانی یاد میکند. حرکت با کاروانها امنترین شیوۀ مسافرت است. مردانی که مسئول کارواناند، همواره به بهترین شکل ممکن از مسافران خود محافظت میکنند. آنها هرگز به اعتماد مسافران خیانت نمیکنند. شترها بهترین حیوانات برای کاروانها به شمار میروند. در کاروان، شترها را به هم میبندند و آنها را پشت سر هم قطار میکنند، درحالیکه زنگولهای به گردن هریک بسته شده است. اگر صدایی از این زنگولهها برنخیزد، مردان کاروان متوجه وجود اشکال میشوند و درصدد رفع آن برمیآیند (ص 130-136).مؤلف افزون بر اطلاعاتی که دربارۀ جامعۀ ایرانی میدهد، خواننده را از وضعیت دولت و حاکمیت ایران نیز آگاه میکند؛ او از شاهنشاهی ایران و حکومت قاجار میگوید و در برخی از موارد، مانند مجازاتهایی که برای مجرمان اعمال میشود نیز گزارشی مفصل ارائه میدهد (ص 171-180).در بخشهای پایانی کتاب، نویسنده دربارۀ جغرافیا و تاریخ ایران قدیم و دین زردشت آگاهیهایی ارزشمند در اختیار خواننده میگذارد و کتاب خود را با نقل 12 قصۀ ایرانی به پایان میرساند.در مجموع، کتاب «دربارۀ ایران و مردم آن»، اثری است که بهسبب دربرداشتن آگاهیهای مهم از زندگی روزانۀ ایرانیان درخور بحث و بررسی است. پژوهشگران فرهنگ مردم، جامعهشناسان و دینپژوهان، بدون شک نکات ارزشمندی را در آن خواهند یافت. این کتاب تاکنون به فارسی ترجمه نشده است.
Knanishu, J., About Persia and Its People, Rock Island, 1899.عاطفه غفوری
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید