صفحه اصلی / مقالات / خناق /

فهرست مطالب

خناق


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 16 دی 1398 تاریخچه مقاله

خُناق، گونه‌ای بیماری عفونی واگیردار مربوط به دستگاه تنفسی. 
خناق، یا به فارسی خناک ( آنندراج، برهان ... ، فرهنگ ... ، ذیل واژه) و بادزهره یا زهرباد (نفیسی) که در میان مردم گاهی به «حناق» (کارلیه، 234؛ سرلک، 92؛ نجفی، 96؛ حمیدی، 230) و «خروسک» (پولاک، II/ 324) نیز معروف است، معمولاً با گرفتگی گلو، تب و مسدودشدن راههای تنفسی فوقانی همراه است.  نشانه‌های این بیماری در سدۀ 13 ق/ 19 م در اروپا به‌طور کامل شرح داده شد و آن را دیفتریت (کلمۀ یونانی به معنی پرده) نامیدند (صائبی، 825) و امروزه این بیماری با نام دیفتری معروف است (سرورالدین، 2/ 134؛ صفری، 3/ 481). 
این بیماری که به سرعت سرایت می‌کند، در گلو بروز می‌کند و به حلق، حنجره و مجرای تنفس آسیب می‌رساند؛ سپس پردۀ سفیدی به نام غشای کاذب پیدا می‌شود و موجب تب، سرفه، گرفتگی صدا و عوارض قلبی می‌شود و زهری ترشح می‌کند که به مسمومیت بیمار و مرگ او می‌انجامد و گاهی موجب فلج‌ شدن دست و پای وی می‌شود (سرورالدین، 2/ 134-135). در این بیماری، بسته به اینکه میکرب بیماری‌زا در کدام ناحیه فعال باشد، به نام آن ناحیه ازجمله خناق بینی، حلق، لوزه، حنجره، پوست، لب، چشم، مری و ناحیۀ تناسلی خوانده می‌شود (نک‍ : صائبی، 843-847). میکرب این بیماری کورینه‌باکتریوم دیفتریه نام دارد و امروزه مایه‌کوبی بهترین روش پیشگیری آن است و تزریق پادزیستهایی چون پنی‌سیلین یا اریترومایسین برای درمان آن تجویز می‌شود (نک‍ : همو، 825، 860، 864-865). 
کهن‌‌ترین منبع که در آن از بیماری خناق نام برده شده، تلمود ــ تعلیم دیانت و آداب یهودیان ــ است. این کتاب را علمای دینی یهودی از سدۀ 2 تا اوایل سدۀ 6 م گردآوری و نگارش کرده‌اند. در تلمود، زمانی که از گریزگاههای مرگ سخن گفته می‌شود، خناق دشوارترین آنها به‌شمار می‌رود و مرگ مانند آن است که یک چوب پهن‌ پر از خار در یک گلولۀ پشم باشد و آن را بخواهند به‌سرعت و به‌شدت از آن گلولۀ پشم خارج کنند (کوئن، 92-93). همچنین در بخش آداب تغذیه، سفارش شده است که اگر فرد خوراکی را بخورد و بعد از آن نمک نخورد یا نوشابه‌ای بیاشامد و پس از آن آب ننوشد، طی روز از بوی بد دهان و شب از خناق رنج خواهد برد (همو، 267). 
در کلیله‌ و دمنه،‌ در باب «شیر و گاو»، خوردن گوشت گرگ سبب ابتلا به بیماری خناق دانسته شده است (ص 88). حکیم ابن‌سینا از نخستین پزشکانی است که داروهایی به نام معجون «ثیادریطوس» و «اطریفل غرور» را که ترکیبی از گیاهان دارویی مختلف است، برای خناق توصیه کرده است (نک‍ : ص 66-67). محمد بن زکریای رازی نیز از قدیم‌ترین پزشکانی است که در کتابهایش به تشریح و بیان شیوۀ درمان خناق می‌پردازد. او خناق را بیماری‌ای می‌داند که در آن حلق، حنجره و مری ورم می‌کند و دستگاه عصبی و تنفسی آسیب می‌بیند و ممکن است سبب مرگ بیمار شود. حجامت، خوراندن و غرغره‌کردن گیاهان دارویی از روشهای درمانی توصیه‌شدۀ او برای بیماری خناق است (نک‍ : من لایحضره ... ، 43-44، ما الفارق ... ، 88، الجدری ... ، 69-70). پس از وی، دیگر پزشکان نیز به معرفی بیماری خناق پرداختند. 
این بیماری در کتب پزشکی پیشین، ورمی در دهان و گلو تعریف شده است که تنفس و بلعیدن را دشوار می‌کند (نک‍ : قمری، 41، 90؛ ابن‌‌سینا، 3(1)/ 363 بب‍ ؛ ابن‌‌هندو، 126؛ ابن‌ذهبی، 1-3/ 429؛ جرجانی، الاغراض ... ، 370؛ حبیش، 1/ 7؛ کرمانی، 131؛ شریف، 35) و در کودکان بیشتر رواج دارد و معمولاً کشنده است (ابن‌سینا، 3(1)/ 363، 365). از نشانه‌های این بیماری تنگی نفس، بسته‌نشدن دهان، دشواری در بلعیدن، برآمدن چشم، و در گونۀ شدید آن، بیرون آمدن و سستی زبان، مسدود شدن سوراخ بینی و خشکی حنجره قابل ذکر است (همانجا). 
در طب قدیم روشهای جداگانه و گاه مشترکی برای درمان خناق سفارش شده است. خون‌گیری از بیمار با فصد (رگ‌زدن) و حجامت (ه‍ م) (نک‍ : اخوینی، 307-311؛ ابن‌‌سینا، 3(1)/ 369-375؛ ابن ذهبی، 1-3/ 430؛ جرجانی، همان، 371؛ حبیش، 1/ 36)؛ به‌کارگیری و خوراندن گیاهان دارویی ترکیبی (نک‍ : ابن‌‌سینا، 3(1)/ 371؛ نیز اخوینی، جرجانی، همانجاها؛ عطار، 113؛ شریف، 36-37)؛ غرغره‌کردن شیر تازه (جرجانی، ذخیره ... ، 3(2)/ 64)؛ و نوشیدن آب برخی میوه‌ها و گیاهان (نک‍ : ابن‌‌سینا، 3(2)/ 372؛ جمالی، 132) از‌جمله روشهای درمانی توصیه‌شده است. 
در گذشته، در نواحی گوناگون ایران، بیماریهای واگیرداری چون خناق جان بسیاری از مردم به‌ویژه کودکان را می‌گرفت (نک‍ : صفری، 3/ 481؛ خیراندیش، 55). ویلز، پزشک دوران قاجار، از قحطی (ه‍ م) در شهرهای شیراز و اصفهان نوشته و اینکه این قحطی سبب شیوع بیماری دیفتری در میان قحطی‌زدگان و مرگ‌و‌میر بسیاری از مردم شده است (نک‍ : ص 267، 292). 
از دیرباز خناق در ادب فارسی و شعر شاعران ایرانی با اشاره به ویژگیهای آن، ازجمله گرفتگی گلو و تنگی نفس، با ایهام و استعاره به‌کار می‌رفته است. نظامی در مثنوی خسرو و شیرین (ه‍ م) سروده است: فلک سرمست بود از پویه چون پیل/ خناق شب کبودش کرد چون نیل (ص 300)، و یا در بیتی از مثنوی معنوی نیز خناق به کار رفته است: چون که حق قهری نهد در نان تو/ چون خناق آن نان بگیرد در گلو (مولوی، 104)؛ از دیگر شاعران که از خناق در اشعارشان نام برده‌اند، می‌توان از محمد انوری (ص 177)، اوحدی مراغه‌ای (ص 574) و منوچهری دامغانی (ص 49) نام برد. 
این بیماری در نقاط گوناگون ایران نامهای متفاوتی دارد: «کِبو» یا «گِبو» در گویش بلوچی (آذرلی، 268؛ ناصری، 217)، «خروسک» نزد بختیاریها (بختیاری، 338؛ خسروی، 349)، «پِیران» در گویش کردی (آذرلی، 94)، «اَراز» در میان ایلامیها (همو، 13) و «بادُمک» نزد کازرونیها (حاتمی، 69). 
افزون بر درمانهای پزشکی، در شهرهای گوناگون ایران هنوز هم درمانهای سنتی و مردمی جایگاهی خاص در فرهنگ مردم دارد. مردم خراسان برای درمان خناق چند روش دارند: آنها خروس (ه‍ م) را سر می‌برند و یک قطره از خون حیوان را در حلق کودک می‌ریزند یا مهرۀ خر (نک‍ : ه‍ د، خرمهره) را روی قطعه سنگی می‌سایند و با شیر الاغ یا شیر مادری که فرزندش دختر است، مخلوط کرده و یک قطره از آن را در بینی و قطرۀ دیگر را در گوش کودک می‌ریزند. گاهی نیز لپه را می‌کوبند و در آب کوزۀ قلیان (که بوی تنباکو می‌دهد) می‌ریزند و به کودک می‌دهند. از روشهای دیگر این است که یک دسته مو از شیردون (ملاج) کودک می‌کَنند و در همان محل تیغ می‌زنند؛ همین‌که خون از سر کودک جاری شد، پیاز سفیدی در هاون می‌کوبند و روی موضع تیغ‌زدگی می‌گذارند تا «بادش را بکشد» و التیام یابد؛ سپس چند دانـه لپۀ خام را نیم‌کوب کرده و با یکی ـ دو قاشق «آب قلیان» به کودک می‌خورانند (شکورزاده، 244). 
کازرونیها بر این باورند که اگر کسی دربارۀ پریان و مقدسان دروغ یا ناسزا بگوید یا به آنها نفرین کند، به بادمک مبتلا می‌شود. آنها برای درمان بیمار مبتلا به خناق او را رو به قبله می‌نشانند و ظرفی پر از آب پاک و نیز ظرفی پر از خاکستر روبه‌رویش می‌گذارند و یکی از بستگانش و گاه زنی باتجربه در برابرش می‌نشیند و برای وی چهارقل (ه‍ م) می‌خواند و بیمار باید آیه‌ها را تکرار کند. سپس کسی که چهارقل می‌خواند، پس از قرائت هر سوره، بر گلوی بیمار می‌دمد و سکه‌ای را دور سر وی می‌گرداند و در ظرف می‌اندازد. آنگاه آن زن انگشت در خاکستر می‌کند و سرانگشت آغشته به خاکستر را در گلوی بیمار می‌برد و دملها را چنان فشار می‌دهد تا چرک‌ و خون از آن بیرون بریزد. سپس بیمار دچار تهوع می‌شود و خون بالا می‌آورد. پس از آن، کمی نمک سوده‌شده و دعاخوانده را در مقداری آب قلیان می‌ریزد تا بیمار غرغره کند (حاتمی، همانجا). 
 مردم شیراز سر جوجه خروس را می‌برند و خون گرم آن را در گلوی کودک می‌ریزند (همایونی، 38). در آشتیان، وقتی کودکی خناق بگیرد، تاج خروس را می‌برند و خونش را به وی می‌دهند تا بخورد و معتقدند بیماری‌اش درمان می‌شود (نجفی، 96). در گذشته، در الموت، برای درمان خناق، مدفوع سگ را در آب ریخته و بیمار آن را غرغره می‌کرد (حمیدی، 230). تهرانیها نیز در گذشته، پیه اردک را برای مداوای خناق روی گلو می‌مالیدند (نک‍ : شهری، 5/ 204-205) و مضمضه و غرغرۀ آب پختۀ عدس را برای درمان خناق سودمند می‌دانستند (همو، 5/ 374). 
خناق در مثلها و تعبیرات مثلی و کنایی ایرانی نیز کاربرد فراوانی دارد؛ «خناق‌گرفتن» به معنای ساکت‌شدن (انوری، حسن، 1/ 519)، «مِثل خناق زیر گلویم درآمد» (ذوالفقاری، 2/ 1614)، «دروغ خناق نیست که در گلویش بیفتد» (همو، 1/ 988)، «حلق حناق‌گرفته»: اشاره به فردی که ناسنجیده و بی‌موقع حرف می‌زند (آذرلی، 89) و «یِ حُناقی دِرا اُ زیر گِلوت» (یک خناقی زیر گلویـت بیرون بیـاید) (مرادی، 1/ 38) از این جمله‌اند. در بروجرد «حناق بِیری» و نزد خوانساریها «حناق گفتیه» که به معنای «خناق بگیری» (خفه شوی) نیز رایج است (کرزبر، 227؛ امیری، 247). 

مآخذ

آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، 1387 ش؛ آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ ابن‌ذهبی، عبدالله، کتاب الماء، به کوشش هادی حسن حمودی، تهران، 1387 ش؛ ابن‌سینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1366 ش؛ ابن‌هندو، علی، مفتاح الطب و منهاج الطلاب، به کوشش مهدی محقق و محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، 1368 ش؛ اخوینی بخاری، ربیع، هدایة المتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، 1344 ش؛ امیری خوانساری، هوشنگ، فرهنگ باستانی خوانسار، تهران، 1381 ش؛ انوری، حسن، فرهنگ کنایات سخن، تهران، 1383 ش؛ انوری، محمد، دیوان، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1337 ش؛ اوحدی مراغه‌ای، کلیات، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1340 ش؛ بختیاری، علی‌اکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، 1378 ش؛ برهان قاطع؛ جرجانی، اسماعیل، الاغراض الطبیة، چ تصویری، به کوشش پرویز خانلری، تهران، 1345 ش؛ همو، ذخیرۀ خوارزمشاهی، به کوشش محمدرضا محرری، تهران، 1382 ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخ‌نامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ حاتمی، حسن، «برخی بیماریها و درمانهای عامیانه در کازرون»، کازرونیه، به کوشش عمادالدین شیخ‌الحکمایی، تهران، 1385 ش، دفتر سوم؛ حبیش تفلیسی، کفایة الطب، به کوشش زهرا پارساپور، تهران، 1390 ش؛ حکیم ابوعلی، خواص الاشیاء، ترجمۀ کهن فارسی از محمد بن زکریای رازی، به کوشش یوسف بیگ‌باباپور و کاوه عباسی، قم، 1388 ش؛ حمیدی، علی‌اکبر، مردم‌نگاری الموت، تهران، 1384 ش؛ خسروی، عبدالعلی، فرهنگ بختیاری، تهران، 1368 ش؛ خیراندیش، محمدحسین، سیرجان در خشت خام، کرمان، 1384 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رازی، محمد بن زکریا، الجدری و الحصبه، به کوشش محمود نجم‌آبادی، تهران، 1344 ش؛ همو، ما الفارق او الفروق (کلام فی‌ الفروق بین الامراض)، به کوشش سلمان قطابه، حلب، 1398 ق/ 1978 م؛ همو، من لایحضره الطبیب، تهران، شرکت سهامی طبع کتاب؛ سرلک، رضا، آداب و رسوم و فرهنگ عامۀ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، 1385 ش؛ سرورالدین، محمد، طب الکبیر یا فرشتۀ نجات، تهران، 1357 ش؛ شریف، محمدمهدی، زاد المسافرین، تهران، 1268 ق؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ صائبی، اسماعیل، بیماریهای عفونی در ایران، تهران، 1373 ش؛ صفری، بابا، اردبیل در گذرگاه تاریخ، تهران، 1362 ش؛ عطار هارونی، داوود، منهاج الدکان و دستور الاعیان، قاهره، 1287 ق؛ فرهنگ رشیدی، عبدالرشید تتوی، به کوشش محمد عباسی، تهران، 1337 ش؛ قمری بخاری، حسن، التنویر، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، 1352 ش؛ کارلیه، لئونس، سبزیها و میوه‌های شفا‌بخش، ترجمۀ مهدی نراقی، تهران، 1335 ش؛ کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، به کوشش علی آنی‌زاده، تهران، 1388 ش؛ کرمانی، محمدکریم، دقائق العلاج فی الطب البدنی، بمبئی، 1315 ق؛ کلیله و دمنه، ترجمۀ نصرالله منشی، به کوشش منوچهر دانش‌پژوه، تهران، 1380 ش؛ کوئن، ا.، گنجینه‌ای از تلمود، ترجمۀ فریدون گرگانی، به کوشش حسین صدری‌پور، تهران، 1350 ش؛ مرادی، صحبت‌الله، فرهنگ عامۀ خطۀ تویسرکان، کرمانشاه، 1375 ش؛ منوچهری دامغانی، احمد، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1338 ش؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، تهران، 1370 ش؛ ناصری، عبدالله، فرهنگ مردم بلوچ، رسالۀ تایپی، 1358 ش؛ نجفی آشتیانی، ابوالقاسم، نیم‌نگاهی به آشتیان، تهران، 1385 ش؛ نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به کوشش حسن وحید دستگردی و سعید حمیدیان، تهران، 1383 ش؛ نفیسی، علی‌اکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ ویلز، چارلز جیمز، ایران در یک قرن پیش، ترجمۀ غلامحسین قراگزلو، تهران، 1368 ش؛ همایونی، صادق، گوشه‌هایی از آداب و رسوم مردم شیراز، شیراز، 1353 ش؛ نیز: 

Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865
رؤیا فتح‌الله‌زاده

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: