دهلوی، امیر خسرو
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 27 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/245979/دهلوی،-امیر-خسرو
پنج شنبه 23 اسفند 1403
چاپ شده
24
دِهْلَوی، امیر خسرو، از فارسیگویان و فارسینویسان بزرگ هند در سدۀ 7 و 8 ق / 13 و 14 م. این مقاله در 3 بخش، به زندگی، معرفی آثار و پایگاه شاعری، و موسیقی امیر خسرو دهلوی میپردازد.
امیر خسرو را به نامهای گوناگونی نامیدهاند، مثلِ ابوالحسن (هندوشاه، 2 / 402؛ غلامسرور لاهوری، 1 / 336)، ابوالحسن بن امیر (رحمانعلی، 57)، و امیر ناصرالدین ابوالحسن خسرو بن امیر سیفالدین دهلوی (صفا، 3(2) / 771)، نیز ابوالحسن یمینالدین (فخرالزمانی، 57)، امیر یمینالدین خسرو بن محمود (هدایت، ریاض ... ، 102؛ معصومعلیشاه، 2 / 141)، و ابوالحسین یمینالدین (صلاحالدین، 30). پدر او، امیر سیفالدین، اصلاً ترک، و از شهر کشِ ترکستان و رئیس قبیلۀ خود بود و حکومت کالپی را داشت (دولتشاه، 179-180؛ رضازاده، 475؛ فخرالزمانی، 61). امیر سیفالدین در حملۀ مغول به نواحی بلخ آمد و از آنجا به غوربند، از اعمال کابل، رفت (همو، 59)؛ سپس از بلخ به هندوستان گریخت و در زمان شمسالدین اِلْتُتْمِش (607-633 ق / 1210-1236 م) در پتیالی، شهری در کنار رود گنگ ــ که مؤمنآباد / مؤمنپور هم نامیده میشود (صلاحالدین، 28) ــ ساکن شد و به سیف شمس و امیر سیفالدین شمسی ملقب گشت (صفا، 3(2) / 773؛ نفیسی، 1 / 170) و در آنجا با دختر یکی از امیران به نام عمادالملک، که از سواران بود و راجپوت (راوت = سوار) خوانده میشد، ازدواج کرد (صلاحالدین، 29).امیر خسرو در سال 651 ق / 1253 م، در پتیالی به دنیا آمد (وحید میرزا، 17؛ خان لاهوری، 146)؛ تولد او را 652 یا 653 ق (صلاحالدین، 23، حاشیه؛ شبلی، 1 / 77) و 650 ق ( دائرةالمعارف آریانا، 3 / 895) نیز گفتهاند. مولد وی را دهلی (نفیسی، همانجا)، قندوز از قصبات تخارستان (دائرةالمعارف آریانا، همانجا)، و یا غوربند از اعمال کابل (فخرالزمانی، همانجا) نوشتهاند؛ هرچند صحیح همان قول اول است.امیر خسرو دو برادر بزرگتر از خود به نامهای عزالدین علیشاه و نصیرالدین محمود داشت (صفا، 3(2) / 774). پدر در کودکی به تعلیم او پرداخت و وی را برای آموختن خط، پیش سعدالدین خطاط فرستاد (شبلی، 1 / 78)؛ امیر خسرو در «تحفة الصغر» از استاد خط خود یاد کرده است (صلاحالدین، 32؛ وحید میرزا، 20). امیر خسرو 7، 8 یا 9ساله بود که پدرش امیر سیفالدین در 657 ق (دائرةالمعارف آریانا، 3 / 898) یا 658 ق (اقبال، 546؛ نفیسی، همانجا) و یا 659 ق (وحید میرزا، 23) در یکی از جنگها کشته شد.پس از مرگ پدر، عمادالملک، جد مادری، تربیت امیر خسرو را به عهده گرفت (گوپاموی، 211؛ فخرالزمانی، 61). عمادالملک از امرای مشهور زمان خود بود، شکوه و حشمت و غلام و حشم داشت، و خانهاش مرکز تجمع علما، شاعران و موسیقیدانان بود. امیر خسرو در آنجا با آنها آشنا شد و اطلاعاتی در زمینۀ دانشهایشان به دست آورد (وحید میرزا، 31). وی نخست «سلطانی» (شبلی، 1 / 79؛ فخرالزمانی، همانجا)، و سپس «طوطی» ( لغتنامه ... ، ذیل امیر خسرو دهلوی) تخلص میکرد.امیر خسرو به سن رشد نزدیک میشد که غیاثالدین بَلبَن به سلطنت دهلی رسید (664 ق / 1266 م). در میان امرای دربار او علاءالدین کشلی خان (کتلو خان)، الغ قتلغ مبارک باربک، برادرزادۀ سلطان غیاثالدین از شاعران و موسیقیدانان حمایت میکرد. امیر خسرو به ملازمان کشلی خان پیوست (شبلی، همانجا). در مجلسی که ناصرالدین بغرا خان پسر غیاثالدین بلبن هم حضور داشت، امیر خسرو اشعاری خواند که مورد توجه بغرا خان قرار گرفت و از وی صله دریافت کرد؛ اما این امر بر کشلی خان ناگوار آمد و سرانجام، امیر خسرو به دربار بغرا خان، که حاکم سامانه بود، رفت و به ملازمان او پیوست (وحید میرزا، 39؛ شبلی، 1 / 80).در آن زمان طغرل، از بردگان ترک، در لکهنوتی و بنگاله علم طغیان برافراشت و چند بار قوای دولتی را شکست داد. سرانجام، غیاثالدین بلبن شخصاً برای سرکوبی وی عزیمت کرد و بغرا خان را هم با خود برد که امیر خسرو نیز در این سفر همراه بود. غیاثالدین فتنه را خواباند و حکومت بنگاله را به بغرا خان سپرد (وحید میرزا، 41؛ شبلی، همانجا). شاعران دربار از امیر خسرو خواستند که در بنگاله بماند، ولی او نپذیرفت و به دهلی بازگشت (همو، 1 / 81).در آن اوان، محمد قاآن پسر غیاثالدین هم به دهلی آمده بود. وی چون شهرت امیر خسرو را شنید، او را به حضور طلبید و از شاعران خاص خود کرد، و زمانی که به حکومت ملتان تعیین شد، امیر خسرو و امیر حسن دهلوی را با خود به آنجا برد (همانجا؛ وحید میرزا، همانجا). در 683 ق / 1284 م، محمد قاآن خبر یافت که تیمور (ایتمر / تمر) خان، از امرای ارغون و نوۀ هلاگو، لاهور و دیبالپور را فتح کرده، و به جانب ملتان در حرکت است؛ پس او از ملتان خارج شد و تیمور خان را شکست داد، اما پس از پایان جنگ تیری به وی اصابت کرد و سبب مرگ وی شد. امیر خسرو و امیر حسن دهلوی که همراه سلطان بودند، به دست مغولان اسیر شدند و دو سال در بلخ به اسارت گذراندند (همو، 55-56؛ فصیح، 2 / 357؛ شبلی، همانجا؛ زرینکوب، با کاروان ... ، 223) و پس از رهایی به دهلی آمدند (شبلی، 1 / 83). در 686 ق / 1287 م، سلطان غیاثالدین از اندوه پسر درگذشت (وحید میرزا، 65). درباریانْ نوۀ او، معزالدین کیقباد را جانشین وی کردند، اما او، بهسبب افراط در هوسرانی، 3 سال بعد در 689 ق / 1290 م درگذشت یا کشته شد (شبلی، 1 / 85).پس از معزالدین کیقباد از میان امرای ترک، ملک فیروز شایسته خان که بیش از 70 سال داشت، سلسلۀ خلجیان را تأسیس کرد؛ در مدت 31 سال، 6 سلطان از این سلسله بر تخت نشستند (نک : لینپول، 268؛ دایرةالمعارف فارسی، 1 / 908؛ وحید میرزا، 77). فیروز شاه خلجی (689-694 ق / 1290-1295 م) پادشاهی مقتدر و شعردوست بود و خود طبع شعر داشت. شاعران و دانشمندان در دربار او گرد آمده بودند و امیر خسرو هم به دربار وی پیوسته بود (همو، 77-78؛ شبلی، همانجا، نیز 86). امیر خسرو فتوحات فیروز شاه را در مفتاح الفتوح خود آورده است (اقبال، 547؛ وحید میرزا، 176؛ نیز نک : شبلی، همانجا، که نام این اثر را تاج الفتوح گفته است). پس از فیروز شاه، سلطان علاءالدین خلجی سلطنت را به دست آورد. وی در عین بیرحمی و خونخواری، در کار علم و ادب ممتاز بود. شبلی نعمانی، به نقل از منتخب التواریخ بدائونی، دهها شاعر و عالم و واعظ را نام میبرد که در دوران او میزیستند (1 / 86-87). علاءالدین برای امیر خسرو سالانه حقوق قابل توجهی، معادل یکهزار تنکه، مقرر کرده بود (همو، 1 / 87). امیر خسرو در تاریخ علایی (خزاین الفتوح)، وقایع سلطنت علاءالدین را در میان سالهای 695- 711 ق آورده است (وحید میرزا، 222).در اواخر حیات امیر خسرو، سلسلۀ خلجیان منقرض شدند و سلسلۀ دیگری به نام تغلقیه به دست غیاثالدین تغلق اول تأسیس شد. تغلق در نزدیکی دهلی تغلقآباد را ساخت و آنجا را پایتخت کرد. پسرش محمد از سلاطین محبوب مسلمان هند بود (همو، 129).امیر خسرو با 7 تن از پادشاهان 3 سلسلۀ یادشده به این ترتیب معاصر بوده است: غیاثالدین بلبن (664-686 ق / 1266-1287 م) و معزالدین کیقباد، از سلسلۀ ممالیک هند؛ جلالالدین فیروز شاه، علاءالدین محمد شاه اول و قطبالدین مبارک شاه اول (716-720 ق / 1316-1320 م)، از سلسلۀ خلجیان؛ و غیاثالدین تغلق شاه اول (720-725 ق / 1320-1325 م) و محمد دوم پسر تغلق (725-752 ق / 1325-1351 م)، از سلسلۀ تغلقیه (معین، شم 1، ص 28). امیر خسرو از این شمار 5 تن را مدح گفته است که نخستین آنان معزالدین کیقباد و آخرین آنان محمد بن تغلق است (اقبال، 546). او ابتدا به دستگاه کتلو خان معروف به چهجو پیوست (شبلی، 1 / 79) و 5 سال هم مصاحب محمد پسر بلبن بود (خواجه عبدالرشید، 141)؛ سپس ندیم دربار جلالالدین خلجی شد و «امیر» لقب یافت (زرینکوب، همان، 224؛ صفا، 3(2) / 776)؛ مدتی نیز همراه خان جهان، حاکم اوده، به قلمرو او رفت (زرینکوب، همان، 223).
در تذکرهها نوشتهاند که امیر خسرو در جوانی با سعدی ملاقات داشته، و پیوسته به آن افتخار میکرده است (جامی، نفحات ... ، 608؛ دولتشاه، 181؛ گوپاموی، 213). نیز گفتهاند که سعدی در اواخر عمر و در نهایت پیری برای دیدن امیر خسرو به هند سفر کرده است (معصومعلیشاه، 2 / 142). به گفتۀ فخرالزمانی، همین مطلب مورد تأیید شیخ آذری در جواهر الاسرار است، اما خود او میگوید که این دو شاعر همدیگر را ندیدهاند و دیدار آنان معنوی و باطنی بوده است (ص 62-63). گویا امیر خسرو از غیاثالدین بلبن خواسته بود که نامهای به سعدی بنویسد و او را به هند فراخواند، ولی سعدی در جواب، نامهای نوشته و گفته است که باقی عمر از زاویۀ خود بیرون نخواهد آمد (نک : همانجا؛ خواجه عبدالرشید، همانجا). اما برطبق یک افسانه، امیر خسرو برای ملاقات با سعدی به ایران سفر کرد و سعدی هم برای دیدار با او روانۀ هندوستان شد و این دو همدیگر را در دریا ملاقات کردند (اوحدی، 346). شاید این احتمال از بیتی در بوستان منشأ گرفته است که «بتی دیدم از عاج در سومنات ... »، و این باور پدید آمده که سعدی در اواخر عمر به هند سفر کرده است (نک : وحید میرزا، 53).
امیر خسرو از کودکی به نظامالدین اولیا علاقهمند بود و چون به سن بلوغ رسید، دست ارادت به این عارف چشتی داد (صفا، 3(2) / 775). این امر در سال 671 ق / 1272 م صورت پذیرفت (وحید میرزا، 112). امیر خسرو از دست نظامالدین اولیا خرقه پوشید (صفا، 3(2) / 779). وی در پیشگاه نظامالدین قرب تمام داشت و هر وقت که میخواست، به حضورش میرفت. نظامالدین او را «مفتاحالسماع» میخواند (آریا، 138- 139) و بیشتر او را «تُرکالله» مینامید (زرینکوب، با کاروان، همانجا). لقب دیگر او «کاسهلیس» بود، یعنی او کاسهلیس قیامت است (میر خرد، 474؛ هندوشاه، 2 / 403؛ نیز نک : فخرالزمانی، 66، نیز 69، حاشیه؛ ایمان، 166؛ صفا، 3(2) / 777).
در سال 724 ق / 1324 م، تغلق شاه چون خبر ناآرامی شنید، قصد عزیمت به لکهنو و اوده کرد و امیر خسرو را هم با خود برد. این سومین و آخرین سفر وی به قسمتهای شرقی هند بود (وحید میرزا، 133؛ فخرالزمانی، 70). او مدتی در همانجا بود که شنید نظامالدین اولیا وفات یافته است (18 ربیعالآخر 725 ق / 3 آوریل 1325 م؛ نک : گوپاموی، 214). در این زمان امیر خسرو عنوان کرد که پایان حیات من هم دور نیست، زیرا که شیخ من چنین گفته است. پس، ترک خدمت سلطان گفت، به دهلی بازگشت و مجاور قبر مرشد خود گردید؛ آنگاه هرچه داشت، به مستمندان بخشید و پس از چند ماه در شب جمعه، 29 ذیقعدۀ 725 ق / 6 نوامبر 1325 م، درگذشت و در جوار تربت نظامالدین اولیا به خاک سپرده شد (وحید میرزا، 136-137). در روز و ماه وفات امیر خسرو اختلاف است (غلامسرور لاهوری، 1 / 342؛ ایمان، 166؛ گوپاموی، همانجا)، اما سال وفات او را شهابالدین معمایی در دو عبارتِ «طوطی شکرمقال» و «عدیمالمثل» (= 725) به حساب ابجد بیان کرده است (نک : ایمان، 167؛ صفا، 3(2) / 776-777). برخی مدفن وی را پایین مقبرۀ شکرگنج ذکر کردهاند (معصومعلیشاه، 2 / 144؛ هدایت، ریاض، 103، مجمع ... ، 1(2) / 638). در 897 ق / 1492 م، در عهد بابر، مقبرۀ او را در دهلی بنیاد نهادند و در 1014 ق / 1605 م، محمد عماد حسن بن سلطانعلی سبزواری، مرمری بر مزار وی نصب کرد (دائرةالمعارف آریانا، 3 / 897). امیر خسرو در زمان مرگ 74 سال داشت (فخرالزمانی، معصومعلیشاه، همانجاها)؛ برخی او را در زمان مرگ 71ساله دانستهاند (براون، III / 108).از امیر خسرو پسری به نام ملک محمد باقی ماند که در نقد شعر مهارت داشت (زرینکوب، همان، 224). او دختری هم به نام عفیفه داشته است (براون، 156).
امیر خسرو هم در نظم و هم در نثر، استاد بود (صفا، 3(2) / 779). او به 4 زبان هندی، فارسی، ترکی و عربی شعر گفته، ولی در زبان فارسی مهارت داشته است (خان لاهوری، 146). وی به زبان هندی دو برابر فارسی شعر ساخته (اوحدی، 346)، و در زبان سنسکریت و برجبهاکا (از زبانهای بومی هند) هم تبحر داشته است ( لغتنامه، ذیل امیر خسرو دهلوی). امیر خسرو نخستین شاعر بزرگ فارسیگوی هند است که در آثارش از کلمات هندی استفاده کرده است. وی لغزهای منظوم (چیستان) به دو زبان هندی و فارسی دارد (معین، شم 2، ص 92).امیر خسرو از آن دسته شاعران و نویسندگان خوشاقبالی است که عمری طولانی داشت و به چشم خود موفقیت آثارش را دید و در عین حال فرصت گردآوری آنها را نیز پیدا کرد (وحید میرزا، 140). گروهی از دوستانش او را در گردآوری آثارش یاری کردند، چنانکه تاجالدین زاهد «تحفة الصغر» را گردآوری کرد (موسىیف، 112؛ وحید میرزا، 141). نوشتهاند که 99 کتاب تصنیف کرده است (جامی، نفحات، 607).
«تحفة الصغر»: در سال 671 ق / 1272 م آغازش کرده، و به گفتۀ خودش شامل اشعار 16 تا 19سالگی او ست. تاجالدین زاهد آن را گردآوری کرده است. این دیوان شامل یک مقدمه، 35 قصیده، 5 ترجیعبند و ترکیببند، و چند قطعۀ کوتاه است (وحید میرزا، 152-153).
«وسط الحیـات»: حاوی اشعـار 20 تا 34سالگی او است؛ مقدمهای دارد و شامل 58 قصیده، 8 ترجیعبند، چند قطعه و رباعی، و جمعاً 441‘8 بیت است (همو، 151).
«غرة الکمال»: شامل اشعـار 34 تا 43سالگی شاعر است و آن را از 685 تا 693 ق / 1286 تا 1294 م ساخته است. این دیوان از چند نظر از 4 دیوان دیگر مهمتر است؛ مقدمهاش مفصل است و اطلاعاتی دربارۀ زندگی شاعر در بر دارد (همو، 166).
«بقیۀ نقیه»: اشعـار مربوط بـه دورۀ پیری شاعـر است که در 716 ق / 1316 م یا بلافاصله پس از مرگ علاءالدین خلجی سروده است (همانجا).
«نهایة الکمال»: اشعار دورۀ آخر حیات او ست که پس از مرگ غیاثالدین تغلق ساخته است (همو، 177).
1. قران السعدین، اولین مثنوی بلند امیر خسرو است، بر وزن مخزن الاسرار نظامی گنجوی، در شرح دیدار معزالدین کیقباد و برادرش ناصرالدین بغرا خان پادشاه بنگاله، که در 688 ق / 1289 م به پایان رسانده است (همو، 174؛ اقبال، 547؛ شبلی، 1 / 84).2. مفتاح الفتوح، دومین مثنوی تاریخی امیر خسرو است که در 2 جمادیالآخر 690 ق / 2 ژوئن 1291 م، بر وزن خسرو و شیرین نظامی، به پایان رسانده است. موضوع آن شرح فتوحات جلالالدین فیروز شاه است از سال جلوس (689 ق) تا 690 ق (اقبال، همانجا؛ وحید میرزا، 176).3. عشیقه / عشقیه یا داستان خضر خان و دولرانی. موضوع آن داستان عشق خضر خان است با شاهزادۀ زیبا دولدی که شاعر نام او را به دولرانی بدل کرده است. این مثنوی در بحر هزج مسدس محذوف یا مقصور است که در ذیقعدۀ 715 / فوریۀ 1316 به پایان رسیده است و شاعر بعد، در زمان غیاثالدین تغلق، فصلی بر آن افزوده است (وحید میرزا، 177-178؛ صفا، 3(2) / 781-782).4. نهسپهر، منظومهای در 9 باب است و هر باب در بحری مستقل. شاعر آن را در 67سالگی در جمادیالاول 718 / ژوئیۀ 1318 به نام قطبالدین مبارک شاه خلجی به پایان برده است (همو، 3(2) / 782؛ وحید میرزا، 181).5. تغلقنامه، در ذکر احوال دورۀ کوتاه سلطنت غیاثالدین تغلق شاه است (همو، 189). این اثر ناتمام مانده، و در عهد مغول گورکانی شاعری به نام حیاتی گیلانی آن را به پایان رسانده است (عابدی، 32 بب ؛ وحید میرزا، 190؛ هاشمپور، 422).
امیرخسرو در دورۀ پایانی حیات خود به تقلید از خمسۀ نظامی گنجوی (در 28 هزار بیت؛ نک : معصومعلیشاه، 2 / 142) و شاهنامۀ فردوسی به سرودن خمسه پرداخت. خمسۀ او 18هزار بیت است (دولتشاه، 181؛ رضازاده، 479). اگرچه خمسه تقلیدی از نظامی است، اما لطف بیان و لحن خاص امیر خسرو را نمیتوان نادیده گرفت (زرینکوب، با کاروان، 225).1. مطلع الانوار. این مثنوی 310‘ 3 بیت دارد و در 698 ق / 1299 م در مدت دو هفته سروده شده، و به تقلید از مخزن الاسرار نظامی است. موضوع آن توحید، تحقیق و تربیت است (وحید میرزا، 193). این کتاب با تصحیح و مقدمۀ طاهر احمداوغلی محرم، در مسکو (1975 م) به چاپ رسیده است.2. شیرین و خسرو، بر وزن و تقلید خسرو و شیرین نظامی است. این مثنوی در رجب 698 / آوریل 1299 به پایان رسیده است (همو، 195) و 124‘4 بیت دارد (صفا، 3(2) / 783).3. مجنون و لیلی، به تقلید از لیلی و مجنون نظامی است، در 660‘2 بیت، و در 696 ق پایان یافته است (همو، 3(2) / 784؛ وحید میرزا، 197).4. آیینۀ سکندری یا آیینههای سکندر، به تقلید از اسکندرنامۀ نظامی، در 450‘4 بیت، که در 699 ق به پایان رسیده (همو، 200)، و با تصحیح و مقدمۀ جمال میریوسف، در مسکو (1978 م) چاپ شده است.5. هشتبهشت، آخرین مثنوی امیر خسرو است، به تقلید و وزن هفتپیکر نظامی، در 350‘ 3 بیت. امیر خسرو آن را در 701 ق به پایان رسانده است (همو، 201). این کتاب با تصحیح و مقدمۀ جعفر افتخار، در مسکو (1972 م) چاپ شده است.همچنین جواهر خسروی مجموعهای از اشعار مختلف امیر خسرو است در موضوعهای گوناگون و مسائل تفننی، شامل مثنوی، شهرآشوب، نصاب، بدیعالعجایب و چیستان مرکب، به زبان هندی (صفا، 3(2) / 785)؛ اما برخی در انتساب آن به او تردید دارند (وحید میرزا، 231).
1. رسائل الاعجاز یا اعجاز خسروی، در قواعد انشا. امیر خسرو 4 رساله از 5 رسالۀ این کتاب را در 682 ق / 1283 م فراهم ساخته، و رسالۀ پنجم را در 719 ق / 1319 م به پایان رسانده است (همو، 216).2. تاریخ علایی یا خزاین الفتوح. امیر خسرو آن را در سال 711 ق / 1311 م به پایان برده است. این کتاب، تاریخ کوتاه سلطنت علاءالدین محمد خلجی (695-711 ق) است (همو، 222). امیر خسرو در این اثر مصنوع و مغلق، از تاج المآثر حسن نظامی نیشابوری تقلید کرده است (اقبال، 546).3. افضل الفواید، اثری کوتاه است در ملفوظات نظامالدین اولیا، که نثری ساده و محاورهای دارد. این کتاب در 4 بخش است؛ بخش اول آن در 713 ق آغاز شده، و تاریخ شروع آخرین بخش، 719 ق است، اما امیر خسرو آن را به پایان نرسانده است (وحید میرزا، 225).به امیر خسرو اشعار و تصانیف هندی (غلامسرور لاهوری، 1 / 341)، و کتابی به نام تغلق شاه دیوار (جنگنامۀ تغلق شاه) به زبان پنجابی نسبت دادهاند (صلاحالدین، 34). مسلم است که امیر خسرو هندی میدانست، چون زادۀ هند بود و مادرش اصلی هندی داشت. او در آثارش لغات هندی به کار برده، اما در بهکارگیری آن زیادهروی نکرده است. از وی دیوانی به زبان هندی به دست نیامده است (وحید میرزا، 227).بسیاری از تذکرهنویسان نوشتهاند که امیر خسرو در علم موسیقی وقوف تمام داشته است (دولتشاه، 184؛ معصومعلیشاه، 2 / 144؛ اقبال، همانجا؛ نفیسی، 1 / 171) و او را در این فن هنرمندی معروف توصیف کردهاند (براون، 156). گویا وی در زمان علاءالدین در خوانندگی مسابقه داده است (احمدعلی، 2 / 23-24). بنای قوالی در هند از او ست (همو، 2 / 24) و در قوالی قاعدهای مخصوص پدید آورده که به «مفتاحالسماع» مشهور است (دائرةالمعارف آریانا، 3 / 896). امیر خسرو در موسیقی تصنیفات دلپذیر و نقشهای بینظیر ترتیب داده، و تا سدۀ 11 ق / 17 م نیز مصنفات او در میان نغمهسنجان هند بر زبانها بوده و به مردم از استماع آن نغمات، ذوقها دست میداده است (فخرالزمانی، 58). او موسیقی ایران و هند را به هم آورده (رضازاده، 479)، و پردهها و نغماتی ابداع کرده که شمارۀ آنها به 13 بالغ میشده است (صفا، 3(2) / 779).امیر خسرو رسالاتی نیز در علم موسیقی و استیفا دارد (مدرس، 1 / 179). برخی از تصانیف او در موسیقی به زبان هندی است (اوحدی، 346). و آهنگهایی هم ساخته است ( لغتنامه، ذیل امیر خسرو دهلوی). برخی وی را با عنوان «هنرمند» یاد کردهاند (وحید میرزا، 236).امیر خسرو خود در یکی از اشعارش به داشتن 3 دفتر در موسیقی اشاره میکند (نک : دولتشاه، همانجا). بخشی از «رسالۀ ثانیۀ» او در اعجاز خسروی به موسیقی اختصاص دارد (ص 275- 279). اشارۀ امیر خسرو به موسیقیدانی و هنرمندی خود در اعجاز خسروی تا حدی مبالغهآمیز به نظر میرسد؛ اما باتوجه به اینکه گفتهاند سهتار مینواخته و چندین آهنگ جدید هندی و فارسی ساخته است (وحید میرزا، 238)، دور از حقیقت نمینماید. برخی دیگر مینویسند که در موسیقی به جایی رسید که به لقب «نائک» / نائیک، از بزرگترین القاب موسیقی آن دوره، نایل آمد (غلامسرور، 49)؛ او را «نائک هشتم» میخواندند (صلاحالدین، 35). نائک گوپال از وی تمجید کرده است (همانجا). امیر خسرو در ترکیب راگهای هندی و فارسی، راگهای جدید اختراع کرد که مشهورترین آنها عبارتاند از: مجیر، سازگری، ایمن، عشاق، موافق، زیلف، فرغنه، سرپرده، فردوست یا پهردوست و جز اینها (دائرةالمعارف آریانا، همانجا).از قسمتهای شایان توجه در اعجاز خسروی، نام سازها و موسیقیدانان و آهنگها ست؛ برای نمونه، سازها: چنگ، رباب (ص 275-276)، عنقا (ص 277) و رود (ص 280)؛ موسیقیدانان: باربد (ص 276)، نکیسا (همانجا)، داود جبلی (ص 285) و شاید جیلی، منسوب به جیل یا گیل (گیلان)، و ابوالفرج نایی و بربطی (ص 284)؛ و آهنگها: قول (ص 276)، عشاق (ص 277)، و چکاوک (ص 278).امیر خسرو در مقدمۀ «غرة الکمال» میگوید که در غزل از سعدی، در مثنوی از نظامی، در مواعظ از سنایی و خاقانی، و در قصیده از رضیالدین نیشابوری و کمالالدین اسماعیل تبعیت کرده است (نک : صفا، 3(2) / 786). او در اصل مثنویگوی و غزلسرا است (یارشاطر، 81) و مایۀ مزیتش در غزل است (زرینکوب، با کاروان، 227). فارسی و ترکی زبان مادری وی بود و در عربی نیز دست داشت. صرف، نحو، فلسفه، تصوف، اخلاق، مذهب و سایر علوم در آثارش به چشم میخورد. امیر خسرو در نجوم هم اطلاعاتی داشت (رضوی، 83).شخصیت امیر خسرو در طنز او نهفته است (تسبیحی، «طنزگویی ... »، 528). او بانی وقوعگویی گردید و اساس آن را بلند ساخت (گلچین، 2). وی به آرایههای بدیعی توجه خاص داشت و افزونبر صنایع معمول، خود نیز صنایعی مانند قلباللسانین اختراع کرد (تسبیحی، «صنایع ... »، 280 بب ). در کلام او گاه صنعتهای بسیاری دیده میشود، برای نمونه، در صنعت ایهام لفظی آورده است که 7 معنی از آن ظاهر میشود (نک : احمدعلی، 2 / 25). نیز در صنعت «خیفا» (یک کلمه منقوط، یک کلمه بینقطه) قصیدهای ساخته است (همانجا؛ لودی، 48). نظامالدین به وی سفارش کرده است که «طرز صفاهانیان بگوی»، یعنی عشقانگیز و زلفوخالآمیز (فخرالزمانی، 67، حاشیه؛ احمدعلی، 2 / 22؛ صفا، 3(2) / 775). امیر خسرو لحن خاصی دارد که در دیگر شاعران فارسیزبان هند نیز دیده میشود. این سبک بهتدریج به سبک هندی معروف شد ( لغتنامه، همانجا).امیر خسرو هر شعری که میگفت، به مرشدش نظامالدین اولیا عرضه میکرد (صفا، همانجا)؛ اما در ابتدا اشعارش را به جد مادریاش عمادالملک نشان میداد و او آنها را اصلاح میکرد (فخرالزمانی، 61). وی مثنویات خمسه را از نظر ادیبی به نام شهابالدین میگذرانید (زرینکوب، سیری ... ، 81؛ رضازاده، 478؛ محجوب، 348). قاضی معزالدین پایچه دیوان او را بهتمامی دیده بود (صفا، همانجا). چون در برخی آثار چاپشدۀ امیر خسرو اغلاطی راه یافته است، بعضی از آنها به چاپ مجدد نیاز دارد (برهان، 21 بب ).احتمال دادهاند که 3 منظومۀ امیر خسرو (شیرین و خسرو، آیینۀ سکندری و هشتبهشت) به خط خواجه شمسالدین محمد حافظ است که در 756 ق / 1355 م استنساخ شده است (مجتبائی، 50). سمیونوف آنها را به خط حافظ دانسته، اما معین به دلایلی این انتساب را مردود شمرده است (شم 1، ص 31-32، شم 2، ص 89).
امیر خسرو شاعر بزرگ پارسیگوی هند است. وی اولاً بهلحاظ کمیت، به کثرت شعر معروف است؛ بعضی شمار ابیاتش را یک کرور (نیممیلیون) نوشتهاند (اقبال، 546) و از قول خود او نیز نقل کردهاند که: «اشعار من از پانصدهزار کمتر، و از چهارصدهزار بیشتر است» (جامی، بهارستان، 607- 608؛ دولتشاه، 181؛ احمدعلی، 2 / 26). اگر شمار بیش از یکمیلیون بیت شعر رودکی و ادعای رشیدی سمرقندی را مبنی بر اینکه: «شعر او را برشمردم سیزده ره صدهزار» (نک : عوفی، 2 / 7) افسانه بینگاریم، میتوان گفت در ایران هم شاعری با این قدرت (بهلحاظ کمیت شعر) برنخاسته است (صدیقحسن خان، 137).ثانیاً، بهلحاظ کیفیت، امیر خسرو را با عناوینی چون «سعدی هندوستان» (نفیسی، 1 / 170) و «طوطی هند» (آریا، 138) ستودهاند. مراد او، نظامالدین اولیا، ضمن مقایسۀ وی با ناصر خسرو قبادیانی، او را برتر از ناصر خسرو دانسته (نک : میر خرد، 304؛ گوپاموی، 214)، و جامی تصریح کرده است که امیر خسرو در سرودن قصیده و غزل و مثنوی به کمال رسیده، و در غزلش که مقبول همهکس افتاده، حتى بر خاقانی پیشی گرفته است. جامی مثنویسرایی امیر خسرو را تأیید کرده، و چنین گفته است که خمسۀ نظامی را کسی بهتر از او جواب نگفته، و دیگر مثنویهایش همه مصنوع و مطبوع است (همان، 106).
آریا، غلامعلی، طریقۀ چشتیه در هند و پاکستان، تهران، 1365 ش؛ احمدعلی هاشمی سندیلوی، مخزن الغرائب، به کوشش محمد باقر، لاهور، 1970 م؛ اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، تهران، 1364 ش؛ اوحدی بلیانی، محمد، عرفات العاشقین، دستنوشت موجود در کتابخانۀ ملی ملک، شم 324‘5؛ ایمان، رحمعلی خان، منتخب اللطایف، به کوشش محمدرضا جلالی نائینی و امیرحسن عابدی، تهران، 1349 ش؛ براون، ادوارد، تاریخ ادبی ایران (از سعدی تا جامی)، ترجمۀ علیاصغر حکمت، تهران، 1337 ش؛ برهان آزاد، ابراهیم، «تشریح چند شعر از شیرین و خسرو امیر خسرو»، پیام نوین، تهران، 1341 ش، س 5، شم 5؛ تسبیحی، محمدحسین، «صنایع لفظی امیر خسرو»، ارمغان، تهران، 1356 ش، س 59، شم 4-5؛ همو، «طنزگویی امیر خسرو»، همان، 1354 ش، س 57، شم 8- 9؛ همو، فارسی پاکستانی و مطالب پاکستانشناسی، راولپندی / اسلامآباد، 1974 م؛ جامی، عبدالرحمان، بهارستان، به کوشش اسماعیل حاکمی، تهران، 1367 ش؛ همو، نفحات الانس، به کوشش محمود عابدی، تهران، 1370 ش؛ خان لاهوری، یمین، تاریخ شعر و سخنوران فارسی در لاهور، کراچی، 1971 م؛ خواجه عبدالرشید، تذکرۀ شعرای پنجاب، لاهور، 1346 ش؛ دائرةالمعارف آریانا، کابل، 1335 ش / 1956 م؛ دایرةالمعارف فارسی؛ دولتشاه سمرقندی، تذکرة الشعراء، به کوشش محمد رمضانی، تهران، 1366 ش؛ دهلوی، امیر خسرو، اعجاز خسروی (رسالۀ ثانیه)، لکهنو، 1876 م؛ رحمانعلی، محمد عبدالشکور، تذکرۀ علمای هند، لکهنو، 1914 م؛ رضازادۀ شفق، صادق، تاریخ ادبیات ایران، شیراز، دانشگاه پهلوی؛ زرینکوب، عبدالحسین، با کاروان حله، تهران، جاویدان؛ همو، سیری در شعر فارسی، تهران، 1363 ش؛ شبلی نعمانی، شعر العجم، ترجمۀ محمدتقی فخر داعی گیلانی، تهران، دنیای کتاب؛ صدیقحسن خان، محمدصدیق، شمع انجمن، به کوشش محمد عبدالمجید خان، بهوپال، 1293 ق؛ صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، 1355 ش؛ صلاحالدین، اقبال، مقدمه بر کلیات قصاید امیر خسرو دهلوی، به کوشش همو، لاهور، 1977 م؛ عابدی، امیرحسن، «ضمیمۀ تغلقنامه»، راهنمای کتاب، تهران، 1354 ش، س 18، شم 1-3؛ عوفی، محمد، لباب الالباب، به کوشش ادوارد براون، لیدن، 1324 ق / 1906 م؛ غلامسرور، «امیر خسرو»، هلال، کراچی، 1956 م، ج 4، شم 2؛ غلامسرور لاهوری، خزینة الاصفیا، کانپور، 1929 م؛ غنی موفرخآبادی، محمد، تذکرة الشعرا، به کوشش محمد مقتدى خان شروانی، علیگره، 1916 م؛ فخرالزمانی، عبدالنبی، تذکرۀ میخانه، به کوشش احمد گلچین معانی، تهران، 1340 ش؛ فصیح خوافی، احمد، مجمل فصیحی، به کوشش محمود فرخ، مشهد، 1339 ش؛ گلچین معانی، احمد، مکتب وقوع در شعر فارسی، تهران، 1348 ش؛ گوپاموی، محمد قدرتالله، نتائج الافکار، به کوشش اردشیر بنشاهی خاضع، بمبئی، 1336 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ لودی، شیرعلی، مرآة الخیال، به کوشش محمد ملکالکتاب شیرازی، بمبئی، 1324 ق؛ لینپول، استنلی، طبقات سلاطین اسلام، ترجمۀ عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1312 ش؛ مجتبائی، فتحالله، «حافظ و خسرو»، آینـده، تهـران، 1364 ش، س 11، شم 1؛ محجـوب، محمدجعفـر، «هشت بهشـت وهفت پیکر»، ایراننامه، نیویورک، 1362 ش، س 1، شم 3؛ مدرس، محمدعلی، ریحانة الادب، تهران، 1373 ش؛ معصومعلیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقائق، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1339 ش؛ معین، محمد، «امیر خسرو دهلوی»، مهر، تهران، 1331 ش، س 8، شم 1-2؛ موسىیف، باسط، «متن انتقادی غزلیات <تحفة الصغر> امیر خسرو بلخی دهلوی»، ترجمۀ عبدالجلیل جمیلی، ادب، کابل، 1348 ش، س 17، شم 6؛ میر خرد، محمد، سیر الاولیاء، به کوشش اعجازالحق قدوسی، لاهور، 1986 م؛ نفیسی، سعید، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، تهران، 1344 ش؛ هاشمپور سبحانی، توفیق، نگاهی به تاریخ ادب فارسی در هند، تهران، 1377 ش؛ هدایت، رضاقلی، ریاض العارفین، به کوشش مهرعلی گرکانی، تهران، 1344 ش؛ همو، مجمع الفصحا، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، 1339 ش؛ هندوشاه استرابادی، محمدقاسم، تاریخ فرشته، لکهنو، 1290 ق / 1873 م؛ یارشاطر، احسان، شعر فارسی در عهد شاهرخ، تهران، 1334 ش؛ نیز:
Browne, E. G., A Literary History of Persia, Cambridge, 1969; Rizvi, S. H., «Amīr Khusraw and Astrology», Hamdard Islamicus, 1982, vol. V, no. 1; Wahid Mirza, M., The Life and Works of Amir Khusrau, Calcutta, 1935.
توفیق هاشمپور سبحانی
باآنکه امیر خسرو در یکی از اشعارش به داشتن 3 دفتر در موسیقی اشاره کرده است (نک : دولتشاه، 184) و یا در شرح حالش از موسیقیدانی او یاد کردهاند (همانجا) و او را هنرمند دانستهاند (وحید میرزا، 236) یا ساختن آهنگهای جدیدی را به او نسبت دادهاند (همو، 238)، چنین به نظر میرسد که وی را در موسیقی باید متفنن دانست نـه حرفهای. آنچه بـه این نظر قـوت میبخشد، تولد وی در هند (پتیالا در پنجاب) است (معین، ذیل خسرو دهلوی) و درنتیجه فرض اینکه توانسته باشد موسیقی سنتی ایران را چنان فرابگیرد که به مرحلۀ استادی برسد، خالی از اشکال یا تردید نمیتواند باشد.درهرحال، بخشی از «رسالۀ ثانیه»، از 5 رسالۀ کتاب اعجاز خسروی او، به موسیقی اختصاص دارد (ص 91-275)، به این صورت که رسالۀ مزبور شامل «عشرة خطوط» یا 10 بخش است و هر خطی در چند حرف، که حرف سوم از خط نهم آن، با عنوان «در انشعاب اصول و فروع موسیقی»، در موسیقی است (ص 275). این بخش از اعجاز خسروی، بهمانند دیگر بخشهای آن، نثری مصنوع، آراسته و آمیخته به صنایع ادبی و لفظی دارد که در آن پارهای از اصطلاحات و مبانی موسیقی دوران اسلامی ایران در لباس اختصار و همراه با ایهام دیده میشود. باآنکه چهرۀ راستین نظام علمی موسیقی ایران را حتى در زمان محدودی با چنین شیوهای نمیتوان ترسیم کرد، ولی توجه به دوران زندگی امیر خسرو (دولتشاه، 185؛ معین، همانجا) ارزش نسبی بخش موسیقی اعجاز خسروی را آشکار میسازد. از قسمتهای شایان توجه در موسیقی اعجاز خسروی نام سازها و آهنگها و اسامی موسیقیدانانی است که امیر خسرو به مناسبتهای مختلف ذکر کرده است و طبعاً ازلحاظ داشتن شهرت در هند میتواند ثمرآفرین باشد و از سوی دیگر جلوهای از پایگاه هنری امیر خسرو به شمار رود.
چنگ؛ دف (در عربی: دُف)؛ رباب (در عربی به فتح اول) (ص 275، 280)؛ رود (همانجا)، سازی که عبدالقادر مراغی برای آن انواعی مانند طربرود، شهرود و رودخانی ذکر کرده است (جامع ... ، 199) و چون دارای تارها یا رشتههایی از زه یا رودۀ تابیده بوده است، بدان رود میگفتهاند (برهان ... ؛ اشتاینگاس، 592)؛ بربط؛ عود؛ کنگره (ص 287)، از سازهای هندی که به قول عبدالقادر مراغی از دو کدو و چوبی متصل بدانها تشکیل مییافته و تنها یک وتر داشته است که با انامل (انگشتان یا سرانگشتان) دست راست مینواخته و با انامل دست چپ پردههای آن را میگرفتهاند (مقاصد ... ، 134)؛ تبیرۀ هندی (ص 282)، ظاهراً با میانی باریک و دو سر پهن (برهان)؛ و دمدمه (دهلوی، همانجا)، گونهای طبل (اشتاینگاس، 535).
بـاربد (ص 276)؛ نکیسا (همانجا)؛ عبدالمـؤمن (ص 280)، که بدون تردید منظور صفیالدین عبدالمؤمن ارموی (د 693 ق / 1294 م) موسیقیدان و موسیقیشناس بزرگ ایران است؛ کمالالزمان (ص 283)، موسیقیدانی که مؤلف طبقات ناصری او را معاصر سنجر سلجوقی میداند و داستانی همانند آنچه نظامی عروضی در چهارمقاله به رودکی نسبت داده است، برای او ذکر میکند (منهاج سراج، 1 / 261)؛ و داود جبلی، که امیر خسرو از او بدین صورت یاد کرده است: «یک گوینده که داود جبلیش میگویند، چنان است که ترنم او کوه را در فریاد آرد» (ص 285).
آهنگهای بسیاری را امیر خسرو در بخش موسیقی اعجاز خسروی نام میبرد که تقریباً همۀ آنها شناخته شده است: قول (ص 276)، نوعی تصنیف که معمولاً با شعر عربی همراه بوده (مراغی، جامع، 241) و حافظ نیز همراه با غزل از آن یاد کرده است؛ عشاق (ص 277)، یا دور اول از ادوار هشتادوچهارگانۀ منسوب به صفیالدین ارموی (بنایی، 48) که اکنون گوشهای است در دستگاه نوا (معروفی، «ه »، نیز 7)؛ چکاوک (ص 278)، باآنکه در آثار هنرمندانی چون عبدالقادر مراغی دیده نمیشود، ذکرش در اثر امیر خسرو، با قدمت تاریخی آن، نکتۀ درخور توجهی است و در ردیفهای سنتی ایران یکی از گوشههای دستگاه همایون محسوب میشود (معروفی، «د»، نیز 5)؛ بوسلیک (دهلوی، همانجا)، که در شرح ادوار عبدالقادر مراغی بهعنوان یکی از ادوار هشتادوچهارگانۀ صفیالدین ارموی یاد شده است (ص 168) و در ردیفهای کنونی گوشهای در دستگـاه نوا به شمار میرود (معروفی، «ه »، نیز 7)؛ زاول (ص 288)، که مراغی زاولی میگوید و آن را یکی از شعبات بیستوچهارگانه به شمار میآورد (جامع، 144) و احتمال میرود بر اثر گذشت زمان تطور یافته و همان گوشۀ زابل باشد که در ردیفهای سنتی ایران به دستگاه سهگاه (معروفی، «ب») و چهارگاه (همو، «ج») و راستپنجگاه (همو، «ه ») تعلق دارد، گواینکه فرصت فقط در راست و پنجگاه آن را ذکر میکند (ص 23)؛ حجاز (دهلوی، همانجا)، که در آثار عبدالقادر مراغی اغلب بهشکل «حجازی» دیده میشود و یکی از 12 دور اصلی است (نک : همان، 111)، اما ردیفها آن را گوشهای از آواز ابوعطا (معروفی، «الف»، نیز 2) که بدان «دستان عرب» نیز گفتهاند و از متعلقات دستگاه شور است، میشناسند؛ و سرانجام رهاوی (دهلوی، همانجا)، که تصور میشود بتوان راهوی مذکور در آثار عبدالقادر مراغی را که یکی از 12 دور اصلی قدیم بوده است (همانجا)، شکل تطوریافتۀ آن دانست، همچنانکه گوشۀ رهاب در ردیفهای فعلی در آواز افشاری (معروفی، «ب»، نیز 3) یا افشار (همو، 14؛ معین)، از ضمایم دستگاه شور، بنابر ابـدال (و ـ ب) در زبان فارسی، رهاوی امیر خسرو را تداعی میکند.در مورد اصطلاحات موسیقی نظریِ اعجاز خسروی نیاز به توضیحی احساس نمیشود، زیرا اصطلاحاتی نظیر زخم (مضراب)، پرده، تصنیف، نواخت، کاسۀ رباب، خرک و راه درحقیقت همان اصطلاحات متداول و رایج قدیم را به یاد میآورد. اشارۀ امیر خسرو به هنرمندی خود در موسیقی آنجا که میگوید: «صحت و علت مزامیر نیکو دانیم که چون چنگ از سفیدی اندام سرافکنده ماند و نای که شکمش از نفخ آواز دهد ... اصلاح هریک به چه طریق باید کرد و گرفتن نبض رباب و زدن رگ بربط چنان بر قانون حکمت دریافتهایم که بیمار را طبیب شفا توانیم شد» (ص 286)، تا حدی مبالغهآمیز به نظر میرسد، اما با توجه به اینکه گفتهاند سهتار مینواخته و چندین آهنگ جدید هندی و ایرانی ساخته بوده است (وحید میرزا، 238)، چندان دور از حقیقت به نظر نمیرسد. نام بعضی از آهنگهای منسوب به امیر خسرو نظیر عشاق در کتاب الادوار صفیالدین ارموی بهعنوان یکی از 12 دور اصلی در موسیقی دوران اسلامی ایران دیده میشود (نک : مراغی، شرح ... ، 202) و از این قرار با توجه به تاریخ درگذشت و دوران زندگی صفیالدین، طبعاً نمیتواند ساختۀ امیر خسرو باشد. بعضی هم از قبیل قول و بسیط (نک : وحید میرزا، همانجا) از اصطلاحات موسیقایی قدیم یا نوعی تصنیف به شمار میروند (نک : مراغی، جامع، 241)، یا مانند tarana (وحید میرزا، همانجـا) میتواند ترانه باشد که آن هم یکی از بخشهای «نوبت مرتب» بوده است (نک : مراغی، همانجا)، همچنانکه frodast احتمال میرود «فروداشت» باشد که مثل ترانه یکی از بخشهای چهارگانۀ نوبت مرتب محسوب میشده است (همانجا). باقی میماند این آهنگها: مُجیر، سازگاری، اَیمَن، موافق، غَزَن، زِلَف، فرغانه، باخرز، مُنعم، خیال، نگار، شاهانه و سهیله (وحید میرزا، همانجا).بدیهی است توضیح یا تحلیل هنری این آهنگها که اطلاعی از ساختار و چگونگی آنها در دست نیست، میسر نخواهد بود. فقط با توجه به نامها میتوان حدس زد که بسیاری از آنها جنبۀ توصیفی داشته است؛ نظیر خیال (خیالانگیز، رؤیایی) یا شاهانه (مجازاً عالی و آرمانی)، چنانکه در رسالۀ بنایی، شادیانه (ص 116) با مفهوم توصیفی شادیبخش یا شاد دیده میشود. بعضی هم چون باخرز و فرغانه از اعلام جغرافیایی است و در ردیفهای موسیقی ایرانی نظایری دارد، مثل گیلکی در آواز دشتی و زابل در دستگاه سهگاه (معروفی، «ب»)، که این نکته را به ذهن میآورد که شاید آهنگهایی بوده است محلی که امیر خسرو آنها را شنیده بوده و رواج داده است یا نظر به علاقهای که به فرهنگ و هنر ایران داشته، آنها را به یاد آن محلها ساخته بوده است!
برهان قاطع؛ بنایی، علی، رساله در موسیقی، چ تصویری، تهران، 1368 ش؛ دولتشاه سمرقندی، تذکرة الشعراء، تهران، 1366 ش؛ دهلوی، امیر خسرو، اعجاز خسروی (رسالۀ ثانیه)، لکهنو، 1876 م؛ فرصت، محمدنصیر، بحور الالحان، تهران، 1375 ش؛ مراغی، عبدالقادر، جامع الالحان، به کوشش تقی بینش، تهران، 1362 ش؛ همو، شرح ادوار، به کوشش تقی بینش، تهران، 1370 ش؛ همو، مقاصد الالحان، به کوشش تقی بینش، تهران، 1356 ش؛ معروفی، موسى، ردیف هفت دستگاه موسیقی ایرانی، تهران، 1374 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1342 ش؛ منهاج سراج، عثمان، طبقات ناصری، به کوشش عبدالحی حبیبی، کابل، 1342 ش؛ نیز:
Steingass, F., A Comprehensive Persian-English Dictionary, London, 1963; Wahid Mirza, M., The Life and Works of Amir Khusraw, Calcutta, 1935.
تقی بینش
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید