صفحه اصلی / مقالات / داروغه /

فهرست مطالب

داروغه


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 7 دی 1398 تاریخچه مقاله

داروغه، عنوان و منصبی که از عصر مغولان به دستگاه اداری ـ نظامی ایـران وارد شده است. ایـن منصب تقریباً در همـۀ حکومتهای مغولی، از چین تا کریمه، وجود داشته است (کوپریلی، 487).
از نظر زبان‌شناسی، اصطلاح داروغه از کلمۀ مغولی «درو» (daru-) به معنی «فشاردادن، مُهرکردن» گرفته شده است (لمتن، 162). این عنوان، از نظر لغوی، از مفهوم حاکم نظامی یک منطقه (ایالت) و شهر در دورۀ تیموری، به معنای «مدیر و رئیس» بیوت و اصناف و دوایر اداری در دورۀ صفوی تحول یافت (شاردن، سیاحت‌نامه، 8 / 189؛ مینورسکی، 136؛ بختیاری، 99). این کلمه در ترکستان شرقی به شکل «دورغه»، و در ترکی آذربایجانی «دارغا» تلفظ می‌شود. کلمۀ داروغه به‌عنوان اصطلاح با «یارقان و باسقاق» در ترکی، و «حاکم و شحنه» در عربی و فارسی به یک معنی است (کوپریلی، لمتن، همانجاها؛ یوالی، 505؛ بابُر، II / 110؛ واساری، 188؛ دورفر، I / 319؛ بارتولد، 2 / 967).
نخستین‌بار، بعد از استیلای مغولان با کلمۀ «داروغه» و «داروغه‌چی» به‌عنوان یک اصطلاح اداری مواجه می‌شویم (تسف، 227، 261؛ کوپریلی، همانجا). اوگتای قاآن هنگام تقسیم چین بین شاهزادگان مغول، به هر جایی مأمورانی مغول به نام «تنماچی» که همان داروغه بود، منصوب کرد (بارتولد، 2 / 965-967). با توجه به سیاحت‌نامۀ چانگ‌چون، در 617- 618 ق / 1221 م، در آلمالیغ در کنار حکام محلی ترک، یک مأمور بلندپایۀ مغولی به نام «سقناق‌تکین» عنوان داروغه‌چی داشت (نک‍ : کوپریلی، لمتن، همانجاها). اینکه داروغه‌ها (باسقاقها) در زمان ایلخانیان بلندپایه‌ترین مأمورانی بودند که به مسائل اداری و تأمین امنیت مردم رسیدگی می‌کردند، از لابه‌لای متون تاریخی این دوره، به‌ویژه به‌واسطۀ یرلیغهای مختلفی که از سوی غازان خان منتشر می‌شد، مشخص می‌شود (رشیدالدین، تاریخ ... ، 218، 225، 229، 257). از دستور الکاتب نیز استنباط می‌شود که در دورۀ جلایریان به کسانی که این وظیفه را به عهده داشتند، شحنه، باسقاق و حاکم گفته می‌شد (نک‍ : نخجوانی، 2 / 36- 39، 77، 323-324). در ممالک غربیِ تحت حاکمیت مغولان از زمان چنگیز خان مأمورانی با نام باسقاق (داروغه) فعالیت داشتند؛ مثلاً هنگام تصرف بخارا، برای ادارۀ آنجا مأموری با این عنوان تعیین شد (جوینی، 1 / 83-84؛ بارتولد، 2 / 946؛ کوپریلی، همانجا).
در 655 ق / 1257 م، برای ادارۀ روسها و آلانها، مأمور مغولی به نام لاچین (به مغولی: ناچین) به عنوان داروغه‌چی فرستاده شد. تا اوایل سدۀ 8 ق / 14 م، در شاهزاده‌نشینهای مسکو، میان مأموران عالی‌‌رتبۀ روس، داروغه وجود داشت و در آنجا بیشتر باسقاق خوانده می‌شد (همانجا). جوینی (1 / 82، 83، 106) و رشیدالدین فضل‌الله (نک‍ : جامع ... ، 2 / 1387، نیز همان < قسمت اسماعیلیان و ... >، 184) در آثار خود از همان عنوان عمومی «باسقاق» استفاده کرده‌اند و این نشان می‌دهد که این عنوان ابتدا تحت‌تأثیر اویغورها، و سپس ترکان ایران به‌سرعت ترکی شده است (کوپریلی، همانجا).
منصب داروغه در تشکیلات اداری تمامی حکومتهای جانشین ایلخانیان مثل جلایریان، تیموریان، قراقویونلوها و آق‌قویونلوها وجود داشت و نه‌تنها شهرهای بزرگ، بلکه قصبات کوچک و دهات هم داروغه داشتند (همو، 488؛ روملو، چ 1384 ش، 2 / 933).
در کنار داروغه که به‌عنوان بزرگ‌ترین مأمور اداری فعالیت می‌کرد، کوتوالها نیز به‌عنوان مأمور نظامی و فرمانده قلعه حضور داشتند. با وجود این، بعضاً این دو وظیفه در یک شخص جمع می‌شد (اسفزاری، روضات ... ، 1 / 282؛ خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب ... ، 4 / 182، 396؛ روملو، همان چ، 2 / 812؛ کمپفر، 164). این اصطلاح در بین ازبکان هم وجود داشت (نک‍ : فضل‌الله، مهمان‌نامه ... ، 125، 263؛ قطغان، 52، 63). حتى در نامه‌ای که شیبانی خان به شاه اسماعیل اول می‌نویسد، به قصد تحقیر، او را با عنوان «اسماعیل داروغه» مورد خطاب قرار می‌دهد (روملو، همان چ، 2 / 1043؛ قاسمی، 92؛ عالم‌آرا ... ، 258).
در تاریخهای دورۀ تیموری، بارها به انتصاب داروغه‌ها یا حاکمان در سرزمینهای تصرف‌شده به دست تیمور اشاره شده است. دربارۀ انتصاب یکی از حکام و داروغگان برای ولایات، اسنادی از این دوره باقی مانده است (منشی، 192-200؛ اسفزاری، ترسل، 77-84؛ نظامی، 1 / 200، 207، 231-232).
اصطلاح داروغه در اسناد تاریخی دیگر نیز به کار رفته است. مثلاً فصیح خوافی (3 / 217) شیخ محمد سارق را حاکم و داروغۀ شیراز، و حافظ‌ ابرو (3 / 367) امیرزاده رستم طغای بوقا را حاکم و داروغۀ بخارا می‌نامد (نیز نک‍ : شرف‌الدین، 2 / 1322؛ روملو، همان چ، 1 / 107). ازاین‌رو، اوبن (نک‍ : «دو سیّد ... »، 23, 39, 48)
 هم با توجه به اسناد موجود، معتقد است که به حاکم محل، حاکم یا داروغه می‌گفتند. به نظر هرمان حاکم و داروغه یک منصب‌اند و به یک معنی به کار رفته‌اند (ص 192). بااین‌حال، این کلمه در اثر نظام‌الدین شامی (2 / 197) به‌طور مبهم استفاده شده، و در یک مورد برای فردی به کار رفته که مسئول ساخت‌وساز بوده است. فضل‌الله بن روزبهان (نک‍ : عالم‌آرا ... ، 221) یکی از حکام شیراز را داروغه می‌نامد که جانشین بلافصل والی و حاکم است (نیز نک‍ : مینورسکی، 54؛ هرمان، همانجا).
بنابه گزارش ابوبکر طهرانی (ص 286-287)، شاهرخ داروغه‌هایی برای شهرهای همدان، سلطانیه، قزوین، قم، ری، کاشان و یزد تعیین کرد و حکام سابق را به نزد خویش فراخواند. بررسیها نشان می‌دهد که مأمورانی که داروغه و حاکم نامیده می‌شدند، وظایف و اختیارات یکسانی داشتند. آنان با اختیارات قانونی خود، حافظ منافع سلطان بودند و مراقبت می‌کردند که رعیت مورد سوء استفاده قرار نگیرد. آنان همچنین شکوفایی و رفاه سرزمینهای تحت اختیار خود را تضمین می‌کردند (خواندمیر، غیاث‌الدین، نامه ... ، گ 127 آ؛ هرمان، 194؛ نیز نک‍ : منشی، 194). داروغه‌ها همچنین در زمان صلح و جنگ، فرماندهی یک نیروی نظامی را بر عهده داشتند (ابوبکر، 546؛ خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب، 4 / 125، 165؛ مینورسکی، همانجا) و گاه در قیام برای اسقاط یک حکومت شرکت می‌کردند (ابوبکر، 357، 546؛ اوبن، همان، 25, 52؛ مینورسکی، 39).
هرچندکه حاکم و داروغه، خصوصاً در دورۀ تیموری، بیشتر به‌صورت مترادف به کار رفته است، با وجود این‌، تفاوتهایی بین این دو نام دیده می‌شود. شاهزاده در غیاب حکمران، حاکم می‌شد؛ اما هرگز بر مسند داروغۀ پایتخت نمی‌نشست (خواندمیر، غیاث‌الدین، همان، 4 / 83، 162). همچنین، حکمران ولایت همواره «والی» یا «حاکم» بود و هرگز «داروغه» خوانده نمی‌شد. در برخی موارد، مثلاً در نظام مناصب عصر تیموری، حکام بالاتر از داروغگان قرار می‌گرفتند؛ درحالی‌که به‌موجب یاسای چنگیزی و تورۀ تیمور، امرای دیوان تواچی بر تمامی امرا از نظر رتبه‌بندی تقدم داشتند و بعد از آنان، امرای دیوان مال، حکام و داروغگان ولایات قرار داشتند (آندو، 239؛ هرمان، 195).
در دورۀ تیموری، داروغه‌ها وظایف متنوعی بر عهده داشتند، یا به عبارت بهتر، بعضی از کارها، داروغۀ مخصوص داشت. مثلاً مولانا فصیح‌الدین استرابادی و مولانا شمس‌الدین محمد خزانی از سوی سلطان حسین بایقرا، «داروغۀ کتابخانۀ همایونی» (خواندمیر، غیاث‌الدین، همان، 4 / 349-350، نامه، گ 181 آ ـ ب) شدند و خواجه جلال‌الدین فضل‌الله به «حکومت و داروغگی اوقاف همایونی» (اسفزاری، ترسل، 77)، و خواجه رشیدالدین عمیدالملک به «داروغگی جیپاخانۀ همایونی» (نظامی، 1 / 231) گماشته شدند. فصیح‌ خوافی (3 / 116) از «داروغۀ شتربانان» شاهرخ؛ حسن بن شهاب یزدی از «داروغۀ خانمان» و «داروغۀ اردوبازار» (3 / 10، 15، 128؛ نیز نک‍ : هرمان، 196؛ اوبن، «دو سید»، 18)؛ غیاث‌الدین خواندمیر (نک‍ : همانجا) از «داروغگی نهر شاهی»؛ عبدالرزاق سمرقندی (2(2) / 898) از «داروغگان ضابط»؛ و بابر (II / 110) از «داروغۀ چریک» سخن می‌گویند.
در زمان تیمور بیشتر داروغه‌ها یا حکام از بین الوس برلاس، قوچین، ایلچیگدای، قبچاق، بیلکوت، دوغلات، و اپردی، فرماندهان بومی خراسان و مازندران، منصوب می‌شده‌اند (منز، «برآمدن ... »، 121؛ آندو، 239-244). دراین‌میان، برلاسها هم در دیوان و هم در ادارۀ ولایات به‌طور محسوس بر دیگران برتری داشتند (همو، 241-243). بعد از برلاسها، بیشتر داروغه‌ها از بین قوچینها انتخاب می‌شدند. شهرهایی مانند یزد، تبریز، ری، ابرقوه، خوارزم، هرات، اسفرز و آونیک به‌طور هم‌زمان یا جداگانه توسط امرای قوچین اداره می‌شدند (همو، 21؛ منز، «منصب ... »، 67).
تیمور کمتر ملازمان خود را به منصب داروغگی برمی‌گمارد؛ زیرا آنها را بالاتر از همۀ نیروهای نظامی می‌دانست. بسیاری از آنان مناصب عالی در سپاه تیمور داشتند (همانجا) و در صورت نیاز، به مدت کوتاهی به این شغل منصوب می‌شدند (شرف‌الدین، 1 / 720، 835؛ جعفری، 295a)؛ چنان‌که ایدکو برلاس (منتخب ... ، 422) و شیخ‌علی بهادر از ملازمان تیمور برای مدت کوتاهی (781 ق / 1379 م) داروغه شدند (حافظ ابرو، 2 / 551).
در زمان شاهرخ، داروغه‌ها و حکام غالباً به تیره‌های برلاس‌، ترخان‌، ترکمان سنجری و خانوادۀ علیکه کوکِلتاش تعلق داشتند (آندو، 240-244؛ طوغان، 525)؛ چنان‌که شاهملک حدود 13 سال حاکم خوارزم بود و مقام او بعد از مرگ، به پسرش ابراهیم سپرده شد (خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب، 3 / 612-613)، و یا فرمانروایی ترکمانان سنجری در اصفهان که حدود 21 سال طول کشید. حکومت نواحی غربی حدود 27 سال به چکنه برلاس واگذار شد. علیکه کوکلتاش و پسرش شیخ ابوالفضل احتمالاً در کل دورۀ حکمرانی شاهرخ، حکومت مرو و سرخس را در اختیار داشتند (آندو، 244؛ طوغان، 524-525).
در زمان حکومت ابوسعید تیموری، بیشتر داروغه‌ها و حکام از میان قبیلۀ دولای‌دای بودند که به همراه برلاسها و نایمانها حکمرانی 3 شهر مهم هرات، سمرقند و اندیجان را بر عهده داشتند. در زمان سلطان حسین بایقرا افرادی از قبایل ارغون، نوکوز و اویغور به این منصب گمارده شدند. محمد بن ولی بیک نوکوز حاکم و داروغۀ هرات بود و علیشیر نوایی هم از اویغورها پس از رنجش از بایقرا به حکومت ناحیۀ استراباد گماشته شد (892 ق / 1487 م) (آندو، همانجا؛ سابتلنی، 804).
داروغه‌ها وظایف مختلفی بر عهده داشتند. یکی از وظایف آنها حفظ نظم در داخل منطقۀ خویش و نگهداری از نیروهای محلی بود؛ به‌طوری‌که مرگ داروغه‌ای می‌توانست امنیت را در آن ناحیه به خطر بیندازد (نک‍ : خواندمیر، غیاث‌الدین، همان، 3 / 434؛ منز، همان، 61). در مواقعی، داروغه و یا حاکم یک محل به کمک حاکم دیگر می‌شتافت (مرعشی، 237- 239؛ عبدالرزاق، 2(2) / 761-764؛ خواندمیر، غیاث‌الدین، همان، 4 / 54-55). از دیگر کارهایی که به داروغه‌های دورۀ تیموری نسبت داده می‌شود، بازسازی نواحی تحت اختیارشان بود. آنان به‌عنوان نخستین کارگزاران رسمی گمارده‌شده برای یک ناحیه مسئول سروسامان‌دادن به امور آنجا بودند. تیمور پس از آنکه خوارزم را ویران کرد، چون امیر موسى را به حکومت خوارزم منصوب کرد، به او دستور داد زراعت را در آنجا احیا کند (نظام‌الدین، 2 / 170؛ شرف‌الدین، 1 / 600-601)؛ آنان علاوه‌بر بازسازی ویرانیهای ناشی از لشکرکشیها، در طرحهای عمرانی نیز شرکت می‌کردند تا زمینۀ شکوفایی و رفاه مناطق تحت اختیارشان را فراهم کنند (حافظ ابرو، 4 / 611؛ هرمان، 202-203)؛ چنان‌که ملکت، داروغۀ هرات، برای امیرزاده شاهرخ عمارت باغ شهر را ساخت (فصیح، 3 / 143) و یا یوسف حلبی مشهور به چهره، داروغۀ شاهرخ در یزد، مدرسه‌ای در محلۀ دهوک سفلای یزد بنا کرد (جعفری، 92).
از دیگر وظایف داروغه‌ها، حفاظت و پشتیبانی از منافع سلاطین به طرق مختلف و ممانعت از بروز هرگونه آشوب در حوزۀ نفوذ خویش هم بود (منز، «منصب»، 63). در 810 ق / 1407 م، به امیر بوته، داروغۀ نیشابور، وظیفۀ مراقبت و سپس قتل جهان ملک و امیر نمدک که علیه شاهرخ قیام کرده بودند، داده شد (فصیح، 3 / 175). اطلاع به‌موقع امیر شیخ لقمان برلاس، داروغۀ باخرز، از نقشۀ شورش محمد اسپهبد، مودود گرمسیری و پسر اسماعیل غوری و آگاه‌کردن شاهرخ از آن باعث شد که حکومت مرکزی در اقدامی به‌موقع، عصیان مزبور را سرکوب کند (همو، 3 / 174-175). وظیفۀ دیگر داروغه، گردآوری اطلاعات و اخبار برای ولی‌نعمت خویش و تحقیق احوال مخالفان حکومت مرکزی بود. یوسف خواجه از طرف شاهرخ با 000‘1 سوار مأمور شد به قزوین برود و از قاسم ترکمان، حاکم قزوین، خبر بگیرد (حافظ‌ ابرو، 4 / 724؛ فصیح، 3 / 242).
داروغه‌ها از میهمانان مهمی که به ناحیۀ آنها می‌آمدند، پذیرایی می‌کردند و با توجه به منافع سلطان خویش با آنها رفتار می‌کردند (منز، همانجا). وقتی امیرزاده اسکندر از نیروهای امیرزاده قیدو متوهم شد و به اندخود رفت، سید احمد ترخان، داروغۀ آنجا، با وجود استقبال مناسب از او، مخفیانه یکی از افرادش را نزد شاهرخ فرستاد و از او پرسید که دربارۀ اسکندر چه حکم می‌کند (حافظ ابرو، 3 / 287- 288؛ فصیح، 3 / 190). رستم طغای بوقا، داروغۀ بخارا، اندکی پس از مرگ تیمور، برای حمایت از خلیل سلطان، امیر شاهملک و شیخ نورالدین را از آن شهر بیرون کرد (حافظ ‌ابرو، 3 / 21؛ تاج، 164-166).
از دیگر وظایف داروغه‌ها جمع‌آوری مالیات در مواقع ضروری بود. داروغه‌ها مالیاتها و سیورغالهای زیادی دریافت، و معافیتهای مالیاتی را تصویب می‌کردند (هرمان، 194). آنان مالیاتی به عنوان «داروغگانه» از رعایا دریافت می‌کردند که «داروغگی»، یا «رسوم داروغگی» و به ترکی «داروغه‌لیق» گفته می‌شد (رومر، 91). عبدالرزاق سمرقندی (2(2) / 810) هنگام شرح جریان عجیب 3 بار مالیات‌ستانی از اهالی هرات، به داروغه‌ها نیز به‌عنوان یکی از مالیات‌گیران اشاره کرده، می‌گوید: « ... و داروغه‌ها در مواضع و مزارع نشسته، داروغگانه می‌گرفتند». هر شهر دیوانی داشت که مسئول ادارۀ امور مالی بود و از سوی دیوان‌سالارانی اداره می‌شد که در رأس آنان، «صاحب دیوان» قرار داشت. داروغه‌هایی که این شهرها را اداره می‌کردند، آشکارا با دیوان در ارتباط بودند، اما اینکه تا چه اندازه در آن دخالت داشتند، به‌درستی معلوم نیست (منز، «منصب»، 64). بااین‌همه، در مواردی کلید دروازه‌ها، اختیار خزاین و دفاتر دیوانی شهرها دست داروغه‌ها بود (حافظ ابرو، 3 / 47؛ عبدالرزاق، 2(1) / 24). به‌امانت‌گذاردن این 3 مورد به داروغه، اهمیت فوق‌العادۀ صاحب این منصب و جایگاه بالای او را در ادارۀ امور نشان می‌دهد (آلان، 286).
ترکمانان آق‌قویونلو و قرا‌قویونلو هم در تشکیلات اداری خود از منصب داروغه استفاده می‌بردند. هرچند داروغه‌ها مستقیماً توسط خود سلطان انتخاب می‌شدند، اما گاه پیش می‌آمد که سلطان بنابه ضرورت، این حق را به یکی از وزرای مورد اعتمادش تفویض می‌کرد (سیدحسین‌زاده، 190؛ حسن‌زاده، 212). حسن بیک آق‌قویونلو زمام ایالت و ولایت عراق را در اختیار خواجه برهان‌الدین عبدالحمید قرار داد و عزل و نصب داروغگان آن منطقه را به او تفویض کرد (خواندمیر، غیاث‌الدین، دستور ... ، 379). نیز سلطان یعقوب آق‌قویونلو هنگام اعزام قاضی ساوجی به ایالتهای فارس و عراق، برای اجرای برنامۀ اصلاحات، طی فرمانی اعلام کرد که «حکام و داروغگان ممالک عراق و فارس، به نصب قاضی شیخ‌علی منصوب، و به عزل او معزول باشند» و در آخر فرمان، این لفظ را نوشت که «حکم او حکم ما ست و سخن او سخن ما، و دیگر سخنی نیست» (فضل‌الله، عالم‌آرا، 347)؛ در این دوره به بعضی تیول‌داران هم این وظیفه داده می‌شد. جهانشاه قراقویونلو در حکمی به سال 857 ق / 1453 م، از کلانتران و کدخدایان و رعایای موضع جولاهه که به سیورغالی شیخ دُرائی درآمده بودند، خواست که تیول‌دار را به‌عنوان حاکم و داروغۀ خود بشناسند (بوسه، 166، 233).
در مواردی، از «داروغۀ خاصه» هم صحبت می‌شود. دایرۀ اختیارات داروغه‌های خاصه به‌مراتب بیشتر از سایر داروغه‌ها بود. معمولاً چنین داروغه‌هایی برای تثبیت موقعیت سیاسی ـ نظامی به شهرهای تازه‌فتح‌شده و یا برای سرکوب ناآرامیها در ایالتی گسیل می‌شدند. آنها فقط در برابر سلطان مسئول بودند، نه در برابر والی (نک‍ : حسن‌زاده، 212-213؛ سیدحسین‌زاده، 190-191). مثلاً سلطان یعقوب هنگام بروز ناآرامیهایی در مازندران توسط امیر شمس‌الدین، طی فرمانی اعلام می‌دارد که او را به‌خواری از ساری برانند و در آن ممالک «داروغۀ خاصه» نشانند (فضل‌الله، همان، 300).
در دورۀ حکومت صفویه که وارث نظام اداری تیموریان و ترکمانان بودند، عنوان و منصب داروغه بسیار استفاده می‌شد. در این دوره، حدود اختیارات و وظایف داروغه به‌نحو چشمگیری گسترش یافت (کوپریلی، 488) و نیز نصب داروغه‌ها از هر درجه حق پادشاه بود و همواره با صدور فرمان شاهانه عملی می‌شد (رهربرن، 37- 38)؛ همان‌طورکه شاردن نیز اشاره دارد: «شاه برای حکمرانان در همۀ شهرها و جاهای معتبر ایالت، داروغه یا رئیس دژبانی تعیین می‌کند ... و بر هریک نظارت می‌کند» (نک‍ : سیاحت‌نامه، 8 / 189)؛ اما بعضی وقتها آن را به حکام، و گاهی وزیران ایالات و ولایات تفویض می‌کرد (رهربرن، 30).
صلاحیت تعیین داروغه برای قصبات کوچک و روستاهایی که در داخل یک ولایت قرار داشت، از اختیارات والی آن ولایت بود. در مراکز بزرگی چون شیراز، داروغه‌ها مافوقهایی داشتند، همانند کوتوالهای دورۀ تیموری؛ البته کلانتر نیز وجود داشت (کوپریلی، همانجا). شاه اسماعیل به حکام ایالات بزرگ عموماً این حق را داده بود که حاکمان نواحی تحت حکومت خود را منصوب کنند (خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب، 4 / 586- 588). شاه طهماسب در فرمان انتصاب دورمیش خان به بیگلربیگی خراسان، به‌وضوح به این اختیارات چنین اشاره کرده است که حکام و داروغگان و غیره باید بدانند که وی حق عزل و نصب آنان را دارد (خواندمیر، امیرمحمود، 127- 128). بهزاد بیک، حاکم بیه‌پس گیلان، داروغگی و تحویلداری گسکر را به سعید بیک فومنی داد (فومنی، 181)، و یا وزیر کرمان در 1080 ق / 1669 م، عباس خان بیک برادرزاده‌اش را به داروغگی کرمان تعیین کرد و داروغگی مجوسان را با تحصیل وجوه جزیةالمجوس به او داد (مشیزی، 44-45)؛ به گفتۀ جملی کارری (ص 137) «خان نماینده‌ای به نام داروغه (قاضی محکمۀ جنایی) تعیین می‌کند ... ». به‌طورکلی بیگلربیگیها نصب حکام درجۀ دوم مثل داروغه را از شاه استدعا می‌کردند و پس از آن فرمان صادر می‌شد (حسینی منشی، 437- 438؛ رهربرن، 38).
در منابع دورۀ یادشده، علاوه‌براینکه داروغه و حاکم در کنار هم می‌آیند (افوشته‌ای، 544؛ فلسفی، 3 / 254)، واگذاری توأمان وزارت و داروغگی یک شهر به یک نفر هم دیده می‌شود. به نوشتۀ واله اصفهانی «عوض بیک وزیر و داروغۀ خطۀ لار، بنابه کبر سن، از شغل مذکور استعفا نموده، منصب مذکور به الله‌وردی بیک ولد مشارٌالیه که وزیر گسکر بود، عنایت شد» (نک‍ : چ نصیری، 577؛ نیز وحید، 613؛ اسناد ... ، 61). به‌طوری‌که سیلوا ای فیگروا در سفرنامۀ خود، داروغه را هم‌پایۀ وزیر دانسته است و می‌گوید: «داروغه و وزیر که دو حاکم شهر به شمار می‌روند، از وی دیدن کردند» (ص 203). بنابراین، گاه در بعضی نقاط وزیر شهر در عین حال داروغه نیز بوده است؛ اما در مواقعی که این دو منصب به‌طور جداگانه به دو نفر داده می‌شد، وضعیت فرق می‌کرد (کوپریلی، 488؛ رهربرن، 187).
منابع ما مواردی از اختلافات بین وزیر و داروغه را نقل می‌کنند. به گزارش محمد مفید بافقی (3(1) / 189-190) وقتی عنایت‌الله اصفهانی به منصب وزارت یزد تعیین شد، «در همان چند روز اول فیمابین او و داروغۀ آنجا مناقشه و گفت‌وگو به جنگ و جدال انجامید». مشابه این امر در گزارش مشیزی (ص 531-532) هم تأیید می‌شود. در مواردی، حکومت و داروغگی و وزارت در یک نفر جمع می‌شد. محمد مفید بافقی (3(1) / 206) آورده است که حکومت و وزارت و داروغگی مجوسیان یزد در زمان شاه سلیمان صفوی به الله‌قلی بیک وزیر دارالعبادۀ یزد واگذار شد. داروغه علاوه‌بر وزارت، مناصب دیگری را به صورت هم‌زمان در دست داشت. به‌ نوشتۀ همو، کلبعلی خان منصب ایشیک‌آقاسی‌گری، داروغگی دارالسلطنۀ قزوین و منصب دیوان‌بیگی را یکجا در اختیار داشت (3(1) / 217، 241). همچنین افوشته‌ای از حسن بیک یوزباشی نام می‌برد که در زمان شاه طهماسب، منصب «داروغگی کل ممالک» داشت و مقصود بیک را به داروغگی بعضی محال نصب کرد (ص 164).
در نیمۀ اول حکومت صفوی بیشتر قزلباشان، یعنی افراد 32 قبیله‌ای که در تشکیل حکومت نقش داشتند، به داروغگی پایتخت گمارده می‌شدند (بیات، 68؛ بختیاری، 101؛ نیز نک‍ : فومنی، 138، 158، 219). از شاه عباس به بعد، به‌منظور کاهش قدرت قزلباشان، تصدی این منصب تا حدودی از آنان گرفته، و به گرجیان داده شد. همان‌طورکه کمپفر (ص 104، 163) می‌نویسد: داروغگی اصفهان در خاندان امرای منقرض گرجستان موروثی شد، مشروط‌براینکه نامزد این شغل به دین اسلام بگرود. به‌این‌ترتیب خسرو خان برادر گرگین خان، داروغه و حاکم اصفهان شد (مینورسکی، 152؛ مستوفی، 116؛ کروسینسکی، 41). سلطان حسین بعداً او را به رتبۀ ایالت و قوللرآقاسی‌گری سرافراز کرد و بعد از آن، او موسوم به رستم خان شد (وحید، 221، 314).
در اواخر صفویه در اصفهان منصب داروغۀ شهر منحصراً در اختیار گرجیان خاندان سلطنتی نبود (لمتن، 161)؛ چنان‌که وقتی شاه سلیمان، محمدقلی خان داروغۀ اصفهان را معزول کرد، کلبعلی بیک پسر میر قاسم بیک را به داروغگی اصفهان برگزید (شاردن، سفرنامه، 5 / 1677- 1678). در ایالات دیگر نیز افرادی از گروههای مختلف به این منصب انتخاب می‌شدند. مثلاً در ایالات کرمان و گیلان داروغه‌ها گرجی، ایرانی، قزلباش، ترک، لر، کرد و جز اینها بودند (مشیزی، 90، 448، 513، 663؛ فومنی، 158، 216-217).
مدت زمان تصدی‌گری این منصب همانند دورۀ تیموری از قاعدۀ خاصی پیروی نمی‌کرد. بعضی منابع چون شاردن مدت زمان معمول مقام داروغگی در زمان صفویه را دو سال می‌دانند (نک‍ : همان، 2 / 512). به گفتۀ وی (همان، 2 / 539) وقتی دو سال از مقام داروغگی رستم بیک داروغۀ کاشان گذشت، مردم که از کارهای او راضی بودند، از شاه خواستند که او را ابقا کند، ولی درخواست آنها به دلیل اینکه تمدید مدت مقام داروغگی جزو عرف و عادت نیست، رد شد. براساس قصص الخاقانی (نک‍ : شاملو، 134) شاه عباس داروغگی اصفهان را 3 سال به محمدی بیک ساروقچی واگذار کرد. به نظر می‌رسد که در ایالات هم، قاعدۀ خاصی دربارۀ مدت داروغگی وجود نداشت. مشیزی (ص 660) دربارۀ داروغۀ کرمان می‌نویسد: «میرزا مطیع یک سال و نیم داروغۀ دفتر بود و در 1087 ق وزیر این خدمت را از او گرفته، به محمدابراهیم ولد مسیح بیک همدانی ... رجوع نمود و او بالغ بر دوازده سال این خدمت را نمود». به گفتۀ محمد مفید بافقی (3(1) / 206) الله‌قلی بیک وزیر، حکومت و داروغگی مجوسیان یزدی را به مدت 40 سال در اختیار داشت. همچنین گاهی این منصب به‌صورت دائمی به شخص واگذار شده و حتى به ارث می‌رسید. براساس عالم‌آرای صفوی، «شاهی بیک خان در ازای خدمات محمود سلطان، داروغگی بخارا را به وی سپرد و وعده داد بخارا به وی و فرزندانش تعلق داشته باشد» (ص 298).
اگر داروغه‌ای از اختیارات خود سوء استفاده می‌کرد، عزل، و گاه مجازات می‌شد. میر قاسم بیک که به مدت 30 سال داروغگی اصفهان را به عهده داشت، به‌سبب اخاذیهای بسیار، توسط شاه عباس دوم از مقام خود معزول و محبوس (تاورنیه، 228)، و در میدان اصفهان اعدام شد (شاردن، همان، 5 / 1677- 1678). میر کمال بندرآبادی که از مرتبۀ دکان‌داری به منصب نظارت خالصۀ یزد و حکومت و داروغگی مجوسیان رسیده بود، «به تصرف در اموال دیوانی و تعدی به رعایای مجوسی متهم گشته»، معزول و محبوس شد (بافقی، 2 / 503).
بعضی داروغه‌ها برای مدتهای طولانی در مقام خود باقی می‌ماندند و با مرگ یا استعفای آنان، این مقام پس از تأیید پادشاه به یکی از نزدیکانشان داده می‌شد؛ چنان‌که بعد از فوت الٰهی بیک، منصب داروغگی محاسبات خراسان به علی‌قلی خان، پسرش داده شد و پس از مرگ او، آن منصب به برادرش، یادگار بیک رسید (اسکندر بیک، 2-3 / 1082).

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: