خلیل سلطان تیموری
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 22 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/240854/خلیل-سلطان-تیموری
شنبه 30 فروردین 1404
چاپ شده
22
خَلیلْ سُلْطانِ تِیْموری، از سلاطین تیموری (هرات، 24 جمادیالآخر 786 ـ ری، 16 رجب 814 ق / 13 اوت 1384 ـ 3 نوامبر 1411 م)، چهارمین پسر میران شاه، فرزند تیمور. مادرش سویون (یا سوین؟) بیگ معروف به خانزاده، دختر آق صوفی، از قوم قونقرات و از نسل ازبکان بود. او نزد سرای ملوک خانم، از همسران تیمور پرورش یافت و از آغاز جوانی در بعضی از لشکرکشیهای جدش، تیمور، شرکت جست و مورد توجه او قرار گرفت (نظامالدین، 1 / 95، 189-191؛ حافظ ابرو، 2 / 50-51؛ معز ... ، گ 128 آ). در 803 ق / 1401 م، نیز در فتح شام (نظامالدین، 1 / 189؛ حافظ ابرو، 2 / 923-924)، و آنگاه در محاصرۀ بغداد (نظامالدین، 1 / 241؛ حافظ ابرو، 2 / 932-933) و سپس حمله به عراق عرب (شرفالدین، 2 / 1114) و آناتولی و آنکارا (نظامالدین، 1 / 251، 255؛ شرفالدین، 2 / 1145؛ حافظ ابرو، 2 / 955) حضور داشت. پس از نبرد آنکارا یا به روایتی پس از لشکرکشی به شام، خلیل سلطان برای حفاظت از سرحدات ترکستان به سمرقند فرستاده شد (نظامالدین، 1 / 261؛ شرفالدین، 2 / 1154؛ منتخب ... ، 281). تیمور پس از فتوحات گرجستان وقتی به ییلاق قراباغ رسید (806 ق)، حکومت نواحی بیلقان، ارّان، ارمنستان و گرجستان را به خلیل سلطان واگذار کرد (شرفالدین، 2 / 1219). با آنکه خلیل سلطان به سبب ازدواجی که مورد نظر تیمور نبود، او را از خود رنجانید (همو، 2 / 1280؛ معز، همانجا)، اما تیمور با در نظر گرفتن استعداد ذاتی و لیاقت فوقالعادهاش، فرماندهی قسمت مهمی از اردو را به وی واگذار کرد (بارتولد، 95). او در 807 ق به دستور تیمور برای قشلاق به نواحی تاشکند، شاهرخیه و سیرام رفت (تاجالسلمانی، گ 28 آ؛ شرفالدین، 2 / 1278). به دنبال مرگ تیمور (18 شعبان 807 ق / 19 فوریۀ 1405 م) امرای اردوی تاشکند تصمیم گرفتند به فرماندهی خلیل سلطان لشکرکشی ناتمام تیمور برای سرکوب مغولان را به پایان برند (تاجالسلمانی، گ 41 آ-42 ب؛ شرفالدین، 2 / 1292). اما چون سلطان حسین، خواهرزادۀ تیمور، شورید و قصد تصرف سمرقند کرد، امرای حاضر در تاشکند برخلاف وصیت تیمور، با خلیل سلطان جوان بیعت کردند و او را به سلطنت نشاندند (تاجالسلمانی، گ 43 ب-45 ب؛ فصیح، 3 / 154)، اما امرای اردوی مرکزی یعنی شیخ نورالدین و شاه ملک، به مخالفت برخاستند و از امرای تاشکند خواستند بیعت خود را با خلیل سلطان بشکنند. بهتدریج بعضی از امرا از خلیل سلطان بریدند (تاجالسلمانی، گ 47 آ؛ شرفالدین، 2 / 1311، 1316-1317)، اما خود او همچنان مدعی سلطنت بود و توانست امیر ارغون شاه، محافظ سمرقند را قانع کند که مخالفان ازجمله شاه ملک، از امرای بزرگ تیمور را به شهر راه ندهد (تاجالسلمانی، گ 47 ب- 48 ب؛ حافظ ابرو، 3 / 12؛ شرفالدین، 2 / 1313). به این ترتیب خلیل سلطان با استفاده از امتیاز نزدیکی به پایتخت و سرعت عمل، قدرت را در سمرقند به دست گرفت (منز، «قدرت ... »، 17، «ظهور ... »، 131, 132) و در قریۀ شیراز، نزدیک سمرقند، مورد استقبال امیر ارغون شاه و خواجه یوسف واقع شد و آنان کلید قلعۀ اختیارالدین و خزاین تیمور (تاجالسلمانی، گ 60 ب) معروف به گنج عالم را به او تسلیم کردند. او بیدرنگ وارد سمرقند شد (چهارشنبه 16 رمضان 808) و برای نشان دادن مراتب احترام خود نسبت به وصایای تیمور، محمد جهانگیر، فرزند محمدسلطان، ولیعهد متوفای تیمور را که در آن اوان نهساله بود، «خان» خواند (فصیح، 3 / 153؛ تاجالسلمانی، گ 60 آ-60 ب؛ حافظ ابرو، همانجا؛ شرفالدین، 2 / 1327)، اما قدرت واقعی را خود در دست داشت. اهمیت این حادثه در آن است که خلیل سلطان مقام خانی را که همیشه در دست اعقاب چنگیز بود، به خاندان تیمور منتقل کرد (بارتولد، 100-101؛ رومر، 148؛ اسماعیل آقا، «تیموریان»، 85-89). در سکههایی که در این تاریخ در سمرقند ضرب شده است، نام خلیل سلطان و محمد جهانگیر در کنار هم دیده میشد (همو، «میرزا شاهرخ ... »، 40). خلیل سلطان در نخستین اقدام، بعد از آنکه رشتۀ امور را به دست گرفت، پیکر تیمور را در سمرقند به خاک سپرد (ابنعربشاه، 198- 199؛ کلاویخو، 310-311). با آنکه خلیل سلطان برای برخورداری از حمایت و وفاداری امرای جغتایی، دست به بذل و بخشش بیحساب از خزانۀ تیموری زد (تاجالسلمانی، گ 60 ب-61 آ؛ حافظ ابرو، 3 / 100) و حتى بعضی از همسران تیمور و امیرزادگان را به امرای اطراف واگذار کرد (تاجالسلمانی، گ 61 آ، 162 ب-165ب؛ شرفالدین، 2 / 1033)، اما شاهزادگان تیموری حکومت او را، جز بر ماوراءالنهر، به رسمیت نشناختند (منز، همان، 132؛ بارتولد، 162). نخست شاهرخ دست به لشکرکشی بر ضد او زد، اما چون از پدر او، میرانشاه بیم داشت، خواهان مصالحه شد (رومر، همانجا)؛ بدان شرط که حکومت ماوراءالنهر از آن خلیل سلطان باشد، و در مقابل، او نیز سلطنت عالیۀ شاهرخ را به رسمیت شناسد و خانیکه بیگم، از همسران تیمور را با امرای تیموری و داراییهای آنها آزاد کند و اجازۀ خروج از سمرقند دهد (تاجالسلمانی، گ 63 آ-63 ب؛ حافظ ابرو، 3 / 24-25). خلیل سلطان با این شرایط موافقت کرد، اما بر سکههایی که از 808 ق / 1405 م به نام او ضرب شده است، هیچ نشانی که حکومت عالیۀ شاهرخ را به رسمیت شناخته باشد، وجود ندارد (بارتولد، 104-105). براساس مفاد صلح، شاهرخ هیئتی را برای تحویل خزاین امیرزادگان به سمرقند فرستاد، ولی خلیل سلطان نقض عهد کرد و آنها فقط توانستند جان خود را نجات دهند (تاجالسلمانی، گ 64 آ؛ فصیح، 3 / 155، 159). در این اثنا میران شاه بعد از شکست در مقابل عمر بهادر در آذربایجان، برای اتحاد با خلیل سلطان روانۀ سمرقند شد، ولی به سبب ممانعت شاهرخ بازگشت (تاجالسلمانی، گ 70 آ-75 آ). در این میان، سلطان حسین، خواهرزادۀ تیمور برضد خلیل سلطان عصیان کرد و جمعی از امرای او را به قتل رساند و باقی امرا را به تحلیف سهطلاقه الزام نمود (همو، گ 75 آ- 78 ب؛ ابنعربشاه، 210-213؛ فصیح، 3 / 157)، با این همه، در برابر قوای خلیل سلطان موفقیتی کسب نکرد (808 ق / 1405 م) و نزد سلیمان شاه در بلخ گریخت (تاجالسلمانی، گ 81 آ؛ حافظ ابرو، 3 / 85). مهمترین مخالف خلیل سلطان، پیرمحمد تیموری بود که در پایان سال 807 ق، از کابل وارد بلخ شد و خلیل سلطان را غاصب تاج و تخت خواند و برای تصاحب سلطنت از شاهرخ کمک خواست. او نیز شاه ملک و پسرش الغبیگ را به یاری فرستاد. در جنگی که در اوایل رمضان 809 در کنار رودخانۀ قارشی درگرفت، خلیل سلطان پیروز شد و پیرمحمد به بلخ گریخت (تاجالسلمانی، گ 96 ب-97 ب؛ حافظ ابرو، 3 / 98-105؛ فصیح، 3 / 167). خلیل سلطان او را تعقیب نکرد و در عوض خود را برای جنگ با اردوی طلایی مغول، که پس از تصرف خوارزم تا بخارا پیش آمده بودند، آماده کرد (بارتولد، 162، نیز 116). از سوی دیگر سفیری نزد شاهرخ فرستاد و از حوادث اخیر عذرخواهی کرد و خواستار صلح شد. آنگاه اللهداد به نمایندگی از خلیل سلطان و امیر مضراب به نمایندگی از شاهرخ مأمور مذاکره شدند (حافظ ابرو، 3 / 104-105)، لیکن به سبب خلف وعدۀ خلیل سلطان این مذاکرات صورت نپذیرفت (خواندمیر، 3 / 559). در شوال 808 که تعدادی از قراتاتارها و ترکمانان جلایری، از خلیل سلطان جدا شدند و قوای او کاهش یافت (تاجالسلمانی، گ 133 ب-135 ب)، پیرمحمد دوباره تصمیم به فتح سمرقند گرفت، اما باز شکست خورد و سپس در رمضان 810 با توطئۀ خلیل سلطان به قتل رسید (همو، گ 136 آ، 139 آ-140 آ؛ عبدالرزاق، 2(1) / 61- 62). هرچند شاهرخ برای خونخواهی به بلخ رفت و دستور داد در مقابل استحکامات خلیل سلطان در ترمذ، قلعه سازند و آمادۀ جنگ شوند، ولی سرانجام میان دو طرف صلح شد (حافظ ابرو، 3 / 190-191؛ ابنعربشاه، 221-223). این بار شاهرخ به شرایط صلح پایبند نماند و با مخالفان خلیل سلطان روابط محرمانه برقرار کرد و به نارضایی مردم سمرقند، امرا، علما و افراد اردوی خلیل سلطان دامن زد (بارتولد، 118، 121؛ اسماعیل آقا، «تیموریان»، 85)؛ بنابراین خلیل سلطان در 810 ق با مشکلات جدی مواجه شد. چون قدرت و اختیارات وسیع در امور لشکری و کشوری به همسرش شادملک داده بود و به این سبب دونپایگان به مقامات بالا رسیده بودند، و نیز قحطیای که در این سال روی داد، موجب نارضایتی بیشتر مردم شد (تاجالسلمانی، گ 61 آ، 162 ب-165 آ؛ ابنعربشاه، 225؛ رومر، 148). از سوی دیگر با خالیشدن خزانه بسیاری از نیروها، ازجمله جانیقربانیها، چغاییها، ترکستانیان و کردانِ عراق و خوزستان، سپاه او را ترک کردند (تاجالسلمانی، گ 138 آ- 138 ب). در این شرایط خدایداد حسینی و شیخ نورالدین، شاهرخ را به تصرف ماوراءالنهر دعوت کردند (همو، گ 168 آ- 168 ب). زمانی که قوای شاهرخ در بادغیس و قوای خلیل در شهرسبز (کش) برای جنگ آماده میشدند، خدایداد حسینی عصیان کرد و خلیل سلطان با 000‘4 نفری که گردآورده بود، به مقابله با شورش شتافت، لیکن در اطراف سمرقند، در 12 ذیقعدۀ 811 به دست محمود ترکمان، از افراد خدایداد، دستگیر گردید (همو، گ 171 آ-175 آ؛ حافظ ابرو، 3 / 278-281؛ عبدالرزاق، 2(1) / 94-96). ابنعربشاه (ص 122) این حادثه را نتیجۀ توطئهای بین خدایداد و برادرش اللهداد میداند. خدایداد بعد از آن به سبب نزدیکشدن شاهرخ، خلیل سلطان را با خود به فرغانه (اندیجان) برد، تا برای جنگهای بعدی کمک نظامی بگیرد (عبدالرزاق، 2(1) / 102) و به گفتۀ بارتولد (ص 124- 125) در آنجا به نام وی سکه زد. بدین ترتیب با دستگیری خلیل سلطان و تسخیر سمرقند از سوی شاهرخ، جنگهای جانشینی فروکش کرد. خلیل سلطان مدتی بعد با قتل خدایداد به دست مغولان (فصیح، 3 / 204؛ حافظ ابرو، 3 / 300)، به اترار آمد و به توصیۀ شیخ نورالدین با عمویش شاهرخ در محلی به نام اوزنآتا ملاقات کرد و طبق معاهدۀ صلح، از ادعای خود بر ماوراءالنهر صرفنظر کرد (همو، 3 / 303-307؛ عبدالرزاق، 2(1) / 105-106). خلیل سلطان چندی بعد با نیروی دههزارنفری که شاهرخ در اختیار او قرار داده بود، برای بازپسگیری سرزمینهای سابق پدرش و سکونت در هر جایی که میخواهد، به عراق عجم و آذربایجان فرستاده شد (6 ذیقعدۀ 812 ق / 12 مارس 1410 م) (حافظ ابرو، 3 / 352-355، 396؛ عبدالرزاق، 2(1) / 121-122). خلیل سلطان نخست به ری آمد (813 ق) و در منازعاتی که بین فرزندان عمر شیخ در جریان بود، وساطت کرد. بنا به درخواست رستم به اصفهان رفت و از اسکندر خواست محاصره را ترک کند و به صلح گردن گذارد و مصالحه کند، ولی نصایح وی به جایی نرسید و بر اثر قحط و غلایی که در اصفهان روی نموده بود، به ری بازگشت (حافظ ابرو، 3 / 396- 398؛ فصیح، 3 / 202؛ یزدی، 22-23، 85، 109). مدتی نیز یزد را به محاصره گرفت (از ذیقعده تا 20 صفر 814)، اما موفقیتی کسب نکرد (کاتب، 14؛ یزدی، 120). خلیل سلطان دو سال و نیم به نیابت از شاهرخ بر ری حکومت کرد (دولتشاه، 637) و سرانجام در شب چهارشنبه 16 رجب 814 پس از چند روز بیماری درگذشت (حافظ ابرو، 3 / 436-437؛ فصیح، 3 / 207)، در حالی که 28 سال بیشتر نداشت (معز، گ 128 آ). پس از مرگ او همسرش شادملک نیز خودکشی کرد و هر دو در یک گور دفن شدند (ابنعربشاه، 233). گفته میشود که آنها در برج طغرل واقع در ری امروزی دفن شدهاند (کریمان، 440). در همان اثنا مادر وی، خانزاده نیز در مشهد درگذشت (فصیح، 3 / 207؛ خواندمیر، 3 / 587). خلیل سلطان به دلیل علاقه به هنر و ادبیات در تاریخ مشهور است و علاوه بر اینکه خود شعر فارسی به سبک عراقی میسرود (ابنعربشاه، 232؛ دولتشاه، 632-635، 637)، به سان اکثر امیرزادگان تیموری، اشعاری به ترکی هم دارد. او فن شعر را نزد شاعر ایرانی، عصمتالله بخاری آموخت (علیشیر، 12، 125، 188).
ابنعربشاه، احمد، زندگانی شگفتآور تیمور (عجایب المقدور)، ترجمۀ محمدعلی نجاتی، تهران، 1386 ش؛ بارتولد، و. و.، الغبیگ و زمان وی، ترجمۀ حسین پوراحمدی، تبریز، 1336 ش؛ تاجالسلمانی، «شمس الحسن» (نک : مل ، تاج ... )؛ حافظ ابرو، عبدالله، زبدة التواریخ، به کوشش کمال حاج سید جوادی، تهران، 1380 ش؛ خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، به کوشش جلالالدین همایی، تهـران، 1380 ش؛ دولتشاه سمرقنـدی، تذکـرة الشعراء، به کوشش فـاطمه علاقـه، تهران، 1385 ش؛ رومر (ض: رویمر)، هانس روبرت، ایران در راه عصر جدید (تاریخ ایران از 1350 تا 1750 م)، ترجمۀ آذر آهنچـی، تهران، 1385 ش؛ شرفالدین علی یزدی، ظفرنامه، به کوشش سعید میر محمد صادق و عبدالحسین نوایی، تهران، 1387 ش؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1383 ش؛ علیشیر نوایی، مجالس النفائس، به کوشش علیاصغر حکمت، تهران، 1323 ش؛ فصیح خوافی، احمد، مجمل فصیحی، به کوشش محمود فرخ، مشهد، 1339 ش؛ کاتب، احمد، تاریخ جدید یزد، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1386 ش؛ کریمان، حسین، ری باستان، تهران، 1349 ش؛ کلاویخو، روی گُنثالث دِ، سفرنامه، ترجمۀ مسعود رجبنیا، تهران، 1386 ش؛ معز الانساب، نسخۀ خطی کتابخانۀ ملی پاریس، شم 67 MS؛ منتخب التواریخ معینی، منسوب به معینالدین نطنزی، به کوشش ژان اوبن، تهران، 1336 ش؛ نظامالدین شامی، ظفرنامه، به کوشش محمد احمدپناهی سمنانی، تهران، 1363 ش؛ یزدی، حسن، جامع التواریخ حسنی، به کوشش حسین مدرسی طباطبایی و ایرج افشار، کراچی، 1356 ش / 1987 م؛ نیز:
Barthold, W. W., «Halîl Sultan», IA, 1977, vol. V; Ismail Aka, Mirza Ṣahruh ve zamani (1405-1447), Ankara, 1994; id, Timurlular, Ankara, 1995; Manz, B. F., Power, Politics and Religion in Timurid Iran, Cambridge, 2007; id, The Rise and Rule of Tamerlane, Cambridge, 1989; Taj al-Salmani, Šaams al-Ḥusn: Eine Chronik vom Tode Timurs bis zum Jahre 1409 von Tağ al-Salmani, tr. and ed. H. R. Romer, Wisbaden, 1965.اکبر صبوری
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید