چادر
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 13 بهمن 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/240519/چادر
چهارشنبه 27 فروردین 1404
چاپ شده
3
چادُر، از پوششهای سراسری زنان که آن را بر روی سر میاندازند و تا روی پا را میپوشاند.در لغتنامهها، واژۀ چادر به معنی ردای زنان، بالاپوش، پوشش و حجاب آمده است (نک : آنندراج؛ نیز لغتنامه ... ). مؤلف فرهنگ نظام چادر را پارچهای عریض و طویل دانستهاست که زنان بر سر میکنند (داعیالاسلام، 2 / 428). کاربرد واژۀ چَده (به معنی پوشش و سرپوش) در زبان سنسکریت (جلالی، 2 / 63)، و چاتور (فرهوشی، 119) یا چادور (مکنزی، 21) در زبان پهلوی به معنای اسمیِ پوشش، و فعلیِ پوشاندن به پیشینۀ این سرانداز اشاره دارد (نیز نک : جلالی، همانجا).
در الواح بهدستآمده از دورۀ آشور (سدۀ 8 ق م)، تنپوش زنان با تفاوت اندکی به چادر شبیه بودهاست ( الازیاء ... ، تصویرهای 57، 58، 60؛ نیز برای نمونۀ کهنتر سراندازی شبیه به چادر در منطقۀ ماری <فرات وسطا>، هزارۀ 3 قم، نک : ملوئن، 110)؛ اما تشخیص جزئیات آن در این نقش دشوار است. برای ارائۀ نمونههایی کهن از پوششی شبیه به چادر، میتوان به نقشبرجستههایِ بهدستآمده در اِرگیلی، واقع در شمال غربی آناتولی (سدۀ 5 قم) و چاوشگوی (سدۀ 4 قم)، و پوشش نقش بانویی از دربار هخامنشی روی فرش معروف پازیریک (سدۀ 4-3 قم)، کشفشده در جنوب سیبری مرکزی، اشاره کرد که پیکرۀ زنان را با پوششی همانند چادر نشان میدهند ( ایرانیکا، V / 736؛ گیرشمن، 348، تصویرهای 441، 442، نیز 362، تصویر 468). نمونههای دیگری نیز از این دوران در دست است که زنانی را با پوشش بلندی بر سر نشان میدهد ( ایرانیکا، IV / 609). در کنار این یادمانها، نقش مُهرهای برجایمانده از دورۀ هخامنشی مانند نقش بانویی با تاجی بر سر که پوششی چادرمانند از روی تاج تا پایین اندام وی را دربر گرفته، قابل ذکر است (کُخ، 283). اگرچه نمیتوان از این نمونهها چگونگی کاربری این نوع پوشش را در آن زمان به درستی دریافت، اما دستکم آشکار است که در آن روزگار استفاده از پوششی همچون چادر برای زنان مرسوم بودهاست. در دورۀ اشکانی نیز زنان پوششی بلند روی تاج یا سرپوشی همچون کلاه یا عمامه میانداختند که عرض شانههای آنها را میپوشاند (گیرشمن، 80؛ دربارۀ نمونۀ نقوش بهدستآمده در دیگر نقاط، نک : کامبخشفرد، 1 / 164، تصویر 10). در متون پهلوی، از این پوشش به نام چادر همراه با «واشمَگ» (سربند) در دو جا: یکی در روایت امید اشوهشتان در سدۀ 4 ق / 10 م (I / 51)، و دیگری در متنِ مادیان یوشت فریان در سدۀ 6 ق / 12 م یاد شدهاست (نک : ایرانیکا، همانجا).
در سدههای آغازین اسلامی، بهخصوص در دورۀ عباسیان، برخی سعی داشتند با الهام از پوشاک زنان ایرانی و الگو برداری از آنها، در شکل، رنگ، جنس و تزییناتشان تغییراتی بدهند. زبیده، همسر هارونالرشید، خلیفۀ عباسی، و عُلیّه، دختر المهدی، را از نخستین زنان این گروه میدانند که در تغییر لباس پیشقدم بودهاند (احسن، 78؛ اخبار ... ، 298). به نظر دوزی، از پوشش چادر (شوذر) بیشتر در ایران و عراق استفاده میکردند (ص 216). با توجه به گزارشهای منابع مختلف، میتوان گفت چادر با شکل ویژۀ آن، که هم در سدههای مختلف، در اشعار فارسی شاعرانی چون فردوسی (9 / 288)، منوچهری (ص 67)، سنایی (ص 54)، خاقانی (1 / 390، 2 / 1104، 1105)، انوری (1 / 21) و سعدی (ص 300)، و هم در نگارهها به تصویر در آمده، مختص ایران بوده است؛ و ظاهراً با تکیه بر حجاب زنان در دورۀ اسلامی، الگوهای اولیۀ رایج در پیش از دورۀ اسلامی کامل شده، و اندکاندک رواج عام یافته است.
نام چادر غالباً در کنار دیگر البسه (نک : ناصرخسرو، 178) آمده، و گهگاه به رنگ، نوع، اندازه و چگونگی استفاده از آن و پوشاندن تمام بدن برای ایجاد حریمی امن اشاره شدهاست (فردوسی، همانجا؛ منوچهری، 4، 67؛ خاقانی، 2 / 1104؛ انوری، همانجا). تصاویری از نسخۀ خطی مقامات حریری (634 ق / 1237 م)، حضور زنان را در مجالسی چون مسجد، محل قضا و جز آن با پوششی شبیه به چادر نشان میدهد (نک : عبیدی، 481، 514)، نظام قاری (سدۀ 9 ق / 15 م) نیز در دیوان البسه به رنگ سپید چادر اشاره کرده است (ص 13، 171) که امروزه نیز این رنگ چادر در برخی جاها میان زنان کاربرد دارد (نک : بخش دوم مقاله).
آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ احسن، محمدمناظر، زندگی اجتماعی در حکومت عباسیان، ترجمۀ مسعود رجبنیا، تهران، 1369 ش؛ اخبار النساء و نوادرهن فی کتاب الاغانی، به کوشش ابراهیم شمسالدین، بیروت، 1425 ق / 2005 م؛ الازیاء الآشوریة، مدیریة الآثار العامة بغداد، بغداد، 1971 م؛ انوری، محمد، دیوان، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1347 ش؛ جلالی نائینی، محمدرضا، فرهنگ سنسکریت ـ فارسی، تهران، 1384 ش؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش جلالالدین کزازی، تهران، 1375 ش؛ داعیالاسلام، محمدعلی، فرهنگ نظام، تهران، 1305 ش؛ سعدی، گلستان، به کوشش محمود حکیمی، تهران، 1384 ش؛ سنایی، دیوان، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1341 ش؛ شاهکارهای نگارگری ایران، موزۀ هنرهای معاصر، تهران، 1384 ش؛ صانع، منصور، به یاد شیراز، تهران، 1380 ش؛ عبیدی، صلاح حسین، الملابس العربیة الاسلامیة فی العصر العباسی الثانی، بغداد، 1980 م؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش ی. ا. برتلس و ع. نوشین، مسکو، 1971 م؛ فرهوشی، بهرام، فرهنگ زبان پهلوی، تهران، 1358 ش؛ کامبخشفرد، سیفالله، کاوشها و پژوهشهای باستانشناسی و احیای معماری معبد آناهیتای کنگاور و تاقگرا، تهران، 1386 ش؛ کخ، ه . م.، از زبان داریوش، ترجمۀ پرویز رجبی، تهران، 1379 ش؛ گیرشمن، رمان، هنر ایران (در دوران ماد و هخامنشی)، ترجمۀ عیسى بهنام، تهران، 1346 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ ملوئن، ماکس ادگار لویس، بینالنهرین و ایران باستان، ترجمۀ رضا مستوفی، تهران، 1368 ش؛ منوچهری دامغانی، احمد، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1338 ش؛ ناصرخسرو، دیوان، بـه کـوشش مجتبى مینـوی و مهدی محقـق، تهران، 1368 ش؛ نظام قاری، محمود، دیوان البسه، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1359 ش؛ نیز:
Dozy, R., Dictionnaire détaillé des noms des vêtements chez les Arabes, Amsterdam, 1845; Ghirshman, R., Iran: Parthes et Sassanides, Paris, 1962; Iranica ; MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971; Rivâyat-î Hêmît-î Asavahistân, ed. B. T. Anklesaria, Bombay, 1962.
مهبانو علیزاده (تل : دبا)
به باور برخی از جهانگردان غربی، انگیزۀ زنان شهری و روستایی ایران در حفظ حجاب و بر سر کردن چادر، تنها عمل به دستورهای شرع نیست؛ بلکه آنان از چشمان مردان هرزه در هراساند و برای پاسداشت عفاف و آزرم خود چنین میکنند (هاوکس، 200؛ شاردن، 4 / 218). برخی نیز عامل تفاخر و خودپسندی را در این امر، مؤثر قلمداد کرده و آن را عادت همۀ شرقیان میدانند (نک : واله، I / 525-526؛ قس: شاردن، همانجا). در بیشتر روستاها، زنان که اغلب در بیرون از خانه به فعالیت میپردازند، چادر سر نمیکنند (برای نمونه، نک : فخرایی، 186). در دورۀ سلطنت پهلوی، زنان عشایر بهتدریج چادر را به پوشاک سنتی خود افزودند و بهویژه برای رفتن به شهرها و شرکت در میهمانیها، عروسیها و عزاها چادر بر سر کردند (نک : اسدی، 2 / 671). بعضی از جهانگردان غربی نوشتهاند که زنها میتوانند زیر چادر، آزادانه به هرجا که بخواهند، رفتوآمد کنند، بدون اینکه کسی، حتى شوهر و نزدیکانشان، آنها را بشناسند (بنجامین، 105-107؛ پولاک، 161-162)، و حتى میتوانند بسیاری از دسیسهها، نیرنگها و شیطنتهایشان را زیر چادر انجام دهند (بنجامین، همانجا؛ انه، 164؛ لوتی، 198). همچنین، از نظر ایشان، چادر به زنان این امکان را میدهد که گاه، گناهها و نابکاریهای خود را زیر آن پنهان کنند (کازاما، 145؛ انه، همانجا). برخی از گردشگران نیز چادر را نشانۀ سختگیریهای درون خانه و منزویبودن زنها میدانند (آلمانی، II / 9؛ هاوکس، همانجا)؛ آلمانی زنانی را وصف میکند که در حین پذیرایی، چادرهای خود را به کمر بستهاند (II / 6). فوکت چادر سرکردن را مهارتی همچون دوچرخهسواری و شنا دانسته و در سفرنامۀ خود، مراحل و شیوههای مختلفی برای آن ذکر کرده است (نک : ص 102).
«چارشو» در لرستان و شاهرود، چادرشبی سفید وگلدار بوده است که بر روی لباس عروسان میپوشاندند (انجوی، فرهنگ ... ، 102؛ قس: شریعتزاده، 214). چارشو چادرشب زمستانی زنان ابیانه نیز بوده است، با طرحی چهارخانه، از جنس ابریشم، و مربعشکل که بهصورت سهگوش بر سر میانداختند و به آن «چارشو کجی» هم میگفتند. زنان ابیانه، هنگام ملاقات با مرد غریبه، قسمتی از چارشوی خود را به صورت میکشیدند که به این کار «پیشکشیدن» میگویند (نظری، 329). «شیله» یا «شیل» چادر محلی زنان سیراف است که از پارچۀ کتانی یا وال مشکی دوخته میشود (معصومی، 297). در سنندج، «دولاخ» ــ چادری عبامانند از پارچۀ حریر و سیاهرنگ ــ پوشش اصلی زنان بودهاست (ایازی، 658)؛ در اردبیل، به آن «چارشاب» (چادرشب) میگفتند که تمام سر و بدن را میپوشانده، و چون لباسها از زیر چادر دیده نمیشده، سعی بیشتر بر آن بوده است که چادرها از پارچۀ خوب و زیبا و آبرومند تهیه شود (صفری، 2 / 23). در بندر گناوه، نوعی چادر به نام «چوقه» شبیه چادرهای عربی با حاشیۀ زربافت استفاده میشود (دریانورد، 200). مردم دَوان «چادر» را از دو نوع پارچه به نام «سُندُز» و «مِیسور» ــ به رنگ سیاه ــ تهیه میکردند که گاه برای از بین بردن رنگ آن، پارچه را در ظرفی از مدفوع گاو میگذاشتند و بعد، در حالی که آن را میکوبیدند، رویش آب میریختند تا سفید شود؛ به این چادر «سَ ـَ نِۀ اِسپِه» میگفتند (لهساییزاده، 147). در جهرم، چادرها را از پارچهای به نام «مَلَه» که جنس آن کرباس و آبیرنگ بوده است، میدوختند (طوفان، 114). مردم ایزدخواست نیز به چادرشب، «چاچو» میگفتند که آن را از پارچههای دستباف یزدی تیرهرنگ و چهارخانۀ ریز و ظریف درست میکردند (رنجبر، 304). در بیرجند چادرهای گوناگونی وجود داشتهاست؛ ازجمله: «عبایی»، که معمولاً با چاقچور میپوشیدند و مورد استفادۀ طبقۀ مرفه، و برای رفتن به مجالس رسمی بوده است؛ «قَمیس» (قمیص)، که از پارچۀ ضخیم چلوار دوخته میشده، جلوباز با دامنی گشاد بوده، و سرانداز طبقۀ متوسط به شمار میرفته است؛ «چِت» (چیت)، چادری نازک، گلدار، سبک، راحت، و برای نمازخواندن بوده است که به آن «چادر نماز» و «چَادِر چِت» میگفتند؛ چادر «مجلسی»، نیز از پارچههای نسبتاً نازک و گرانقیمت مانند تور، حریر و ابریشم بوده، که بهویژه در جشنهای عروسی استفاده میشده است، و یا وقتی زنی با چادر عبایی خود به مهمانی میرفته، یک چادر مجلسی به او میدادهاند تا راحت باشد و بهاصطلاح «سر خود را سبک کند» (رضایی، جمال، 427- 428). در سیرجان، چادر «دلاق» مشکی برای خانمهای مسن وجود داشته است که تمام بدن را زیر آن میپوشانیدند و فقط یک چشم را بیرون میگذاشتند (خیراندیش، 122؛ نیز برای نمونههای مختلف چادر زنان کُرد، نک : ضیاءپور، 57، 60؛ برای انواع چادرها و نوع دوخت و جنس پارچه در تهران قدیم، نک : شهری، تاریخ ... ، 2 / 524- 525). چادر کمری هم نوعی چادر بوده که بیشتر برای مراسم عزاداری استفاده میشده است (ضیغمی، 96). «سرانداز» نیز چادر سفیدِ گلدارِ سبکی بوده که در برخی از مناطق جنوب ایران از آن استفاده میکردند (رضایی، غلامرضا، 392؛ همایونی، 112؛ برخوردار، 330). در شهر قم، چادر به شکلهای مختلف استفاده میشده است، مانند: چادر «راسته»، که از جنس کرباس و به شکل مستطیل بوده است؛ چادر «عربی»، که جلو آن از زانو به پایین دوخته، و با کش به سر محکم بسته میشده است؛ «چادر نماز» که از متداولترین چادرها ست، بیشتر از جنس تترون، و در رنگهای سورمهای، سفید یا گلدار بوده است (نوبان، 65؛ نیز نک : حمیدی، 85، 87). چادر نماز به نوعی از چادر میگفتند که بیشتر به رنگ روشن و گلدار، و همیشه تمیز بوده است و زنان برای نمازخواندن و دیگر آیینهای مذهبی از آن استفاده میکردهاند (برای نمونه، نک : جمالزاده، دارالمجانین، 211؛ آلاحمد، 31). چادر نماز را بیشتر در خانه و فقط برای اعمال عبادی بر سر میکردند، مگر در برخی جاها مانند خراسان و سیستان که چادرِ بیرون از خانه هم بود. از دورۀ ناصری به بعد بود که چادر نماز رواج فراوان یافت و کاربری آن از چادر سیاه متمایز شد (نک : دبا، 20 / 211-212؛ نیز سلطانی، 269-270). در بسیاری از مناطق ایران، چادر نماز جزو ملزومات زندگی و جهیزیۀ عروس به حساب میآمده است (برای نمونه، نک : شریعتزاده، 266). در برخی از مناطق ایران، زنها در فصلهای سرد سال، چادر دیگری افزون بر آنچه بر سر داشتند، به دور کمر میبستند (شاهحسینی، 125). مثلاً در گذشته، زنهای کوهپایۀ ساوه برای گرم نگهداشتن خود، چادر و چادرشب یا «چورشو» به دور کمر میبستند؛ چادرشان از پارچهای گلدار، و چادرشبشان از جنس کرباس بود (سالاری، 322). چادرشب از واژههایی بود که در بین مردم مناطق مختلف ایران به معانی متفاوتی به کار میرفت، اما بیشتر به پارچهای بزرگ و ضخیم میگفتند که غالباً چهارخانه بود، و رختخواب و مانند آن را در آن میپیچیدند، یا به جای روانداز از آن استفاده میکردند ( لغتنامه ... ، ذیـل واژه؛ نیـز نک : اسلامی، 1 / 50). در فرهنگ بهدینان، چادرشو (چادرشب) به معنی بالاپوش کشاورزان در هنگام شب، آمده است (سروشیان، ذیل واژه). چادرشب در مناطقی نیز به چادرهای مشکی گلدار زنان گفته میشود؛ در آذربایجان، مردم به آن «چَرشاب» میگویند (کاتوزیان، 249). چادرشب در اشعار شاعران و ادبیات رسمی، گاهی شکل مخفف چارشب به خود میگیرد (نک : ادیب، 1 / 192). شیوههای مختلف روگرفتن زنان در دورههای خاص، نشاندهندۀ ویژگیهای زن چادربرسر و میزان پاکدامنی و عفت او بودهاست؛ برای نمونه، در تهران قدیم اگر زنی سخت و تند رو میگرفت، نشانۀ آن بود که زنی صاحبدار و باکسوکار است که از محلهای به محلۀ دیگر به سراغ یار میرود. در تهران قدیم، پوشیدن چادرچرخی و چادرکمری با جلودامن توری که زیرش پیدا باشد، نشانۀ خودفروشی و یا سهلالوصولبودن زن بود (شهری، تاریخ، 1 / 470).
زنان سالخورده چادرهایی به رنگ سیاه و تیره میپوشیدند و زنان جوانتر چادرهای سفید، رنگی و گلدار (سالاری، همانجا؛ اسدی، 2 / 671؛ ناصری، 174؛ لمعه، 20). در مراسم عقدکنان و هنگام خواندن صیغۀ عقد، زنان حاضر در مجلس چادر سیاه را از سر بر میدارند و چادرهای سفید و گاه سفید گلدار بر سر میکنند تا عروس سیاهبخت نگردد، و خود عروس هم چادری سفید به نشانۀ سفیدبختی بر سر میکند (بختیاری، 324؛ حکمت، 370؛ احمدپناهی، 243). اصولاً در بین خانوادههای ایرانی، چادر سفید برای عروس، نشانۀ بخت سفید بوده (مجیدی، 509) و حتى به باور برخی، نقش حفاظتی در برابر نیروهای اهریمنی داشته است (نک : شاردن، 2 / 347). بیشتر اوقات، پیش از آیین عقدکنان، طی مراسم خاصی، خانوادۀ داماد پارچهای سفید بهعنوان چادر بر سر عروس میاندازند (حکمت، همانجا؛ خلعتبری، 151؛ احمدپناهی، همانجا). بههرحال، چادر، دستکم برای عروس و جهت پوشاندن روی او، جزو لوازم بایستۀ مراسم عقدکنان و عروسی است (برای نمونه، نک : عباسی، 146). در بیشتر شهرها، پارچۀ چادری بهعنوان خلعتی، از خانوادۀ داماد به خانوادۀ عروس داده میشود (ثبوتی، 189؛ قس: ضرابی، 267). در جهیزیۀ زنان، یک یا دو چادر نماز، بیشتر سفید یا به رنگ روشن وجود دارد (شکورزاده، 182). شاهسونها در روز عروسی، چادر سفید و سرپوشی قرمزرنگ بر سر عروس میکنند (حسنی، 38). بیشتر زنها چادرهای ضخیم و سیاهرنگ را برای بیرون از خانه و هنگام خرید، و چادرهای نازک و توری را برای رفتن به مهمانی و عروسیها و مراسم خاص میپوشیدند (رضایی، غلامرضا، 392؛ اسدی، لمعه، همانجاها؛ حبیبی، 454؛ شهبازی، 143).
زنان سیرجان چادر خود را در 10 روز اول محرم نمیشویند، چون معتقدند شوهرشان خواهد مرد؛ و یا اگر چادر را پشترو جمع کنند، شوهرشان نسبت به آنها بیعلاقه خواهد شد؛ همچنین باور دارند که اگر زنی چادر خود را پشترو سر کند و شوهرش او را ببیند، طلاقش خواهد داد (بختیاری، همانجا). بهطورکلی، بهخصوص در شهرهای زیارتی مثل مشهد، اگر زنی چادر خود را پشترو سر کند، نشانۀ آن است که برای صیغهشدن آمادگی دارد. در میان برخی از زنان رسم است که بعد از بازگشت از مراسم سوگواری درگذشتگان، چادر خود را به اتاق نمیبرند، بلکه آن را چند ساعتی در حیاط بر روی شاخۀ درخت یا طناب رخت آویزان میکنند (شهاب، 192). در برزک کاشان، باور براین است که چادر را باید اول در مراسم عروسی و اعیاد مذهبی پوشید و اگر بار اول در مراسم عزا پوشیده شود، در آینده نیز پیوسته در مراسم عزا پوشیده خواهد شد (جهانی، 55). همچنین در برخی از مناطق رسم است که اگر خانوادهای کسی را از دست داده باشد، وقتی به شبنشینی میروند، زنانشان چادر مشکی را عوض میکنند تا در آنجا سیاهپوش نباشند (انجوی، جشنها ... ، 1 / 32).
به باور برخی، رؤیای چادر نیز معنی دارد و دیدن آن در خواب به 3 وجه تعبیر میشود: اول قدرت و جاه، دوم مرد برای زن خواببیننده و زن برای مرد خواببیننده، و سوم مالکیت خانه (کرمانی، 212). در رسم کهن قاشقزنی (نیکنام، 351؛ شعبانی، 40؛ فرهوشی، 46) و همچنین در رسمهای شالاندازی (انزلی، 432) و کلیدزنی (کردی، 50)، زنان و مردان چادر بر سر میاندازند و به در خانهها میروند و از صاحبان آنها گندم، برنج و جز اینها جمع میکنند. در بروجرد، برای پختن آشی نذری به نام «ابودردا» نیز چنین میکنند (مولانا، 100؛ نیز نک : ه د، ابودردا، آش). در داستانها و افسانهها نیز آمده است که گاه مردان با پوشیدن چادر، نگهبانان را برای ورود به قصر فریب میدادند، یا به هر نوعی دیگر به اهداف مختلف خود میرسیدند (برای نمونه، نک : ارجانی، 1 / 222).
چـادرکردن (نک : هدایت، 78)، چادر چاقچورکردن (نک : شهری، طهران ... ، 3 / 115)، و چادر به سر انداختن، مجازاً به معنی آمادهشدن برای رفتن به بیرون از خانه به کار میرود (همان، 2 / 404). چادر به کمر زدن هم کنایه از اهتمام به امری و یا آمادهشدن برای انجام کاری است (انوری، 1 / 384). اصطلاح چادرچاقچوری در زبان مردمی، کنایه از جنس زن یا زنی است که در پوشاندن خود بسیار سختگیر و جدی است (ثروت، 258؛ نیز نک : جمالزاده، قنبرعلی، 172). همچنین، چادر را یک شاخ انداختن کنایه از طغیانکردن، زیر بار اطاعت نرفتن و در روی کسی ایستادن است که بیشتر دربارۀ زنان گفته میشود (نجفی، 1 / 404؛ نیز نک : امینی، 189). در امثالوحکم فارسی و گزینگویهها هم کلمۀ چادر به چشم میخورد؛ ازجمله اینکه: چادر قلعۀ زن است (دهخدا، 2 / 604)؛ خانه نشستن / حمام نرفتن / مستوری بیبی از بیچادری است (همو، 2 / 703، 715)؛ زن باید با چادر بیاید و با کفن برود؛ با چادر سیاه مییاد با کفن سفید میره (حجازی، 99). در گذشته، برای آنکه کسی یا قهرمانی را به ضعف و ناتوانی متهم کنند، برایش چادر و مقنعه میفرستادند (باستانی، 505). همچنین به مردانی که رفتار و کرداری زنانه از خود نشان میدادند، میگفتند: «سبیل را بتراش و چادر بر سر کن» (نجفی، همانجا).
آلاحمد، جلال، تاتنشینهای بلوک زهرا، تهران، 1337 ش؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، 1374 ش؛ ادیب طوسی، محمدامین، فرهنگ لغات ادبی، تبریز، 1345 ش؛ ارجانی، فرامرز، سمک عیار، به کوشش پرویز خانلری، تهران، 1347 ش؛ اسدی، نوشآذر، نگاهی به گرمسار، تهران، 1378 ش؛ اسدی طوسی، علی، گرشاسبنامه، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1354 ش؛ اسلامی ندوشن، محمدعلی، روزها، تهران، 1363 ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، تهران، علمی؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1352 ش؛ همو، فرهنگ مردم لرستان، خرمآباد، 1377 ش؛ انزلی، حسن، اورمیه در گذر زمان، اورمیه، 1378 ش؛ انوری، حسن، فرهنگ کنایات سخن، تهران، 1383 ش؛ آنه، کلود، گلهای سرخ اصفهان، ترجمۀ فضلالله جلوه، تهران، 1370 ش؛ ایازی، برهان، آیینۀ سنندج، تهران، 1371 ش؛ باستانی پاریزی، محمدابراهیم، فرمانفرمای عالم، تهران، 1367 ش؛ بختیاری، علیاکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، 1378 ش؛ برخوردار، ارسلان، کوچنشینان ایران، تهران، 1384 ش؛ ثبوتی، هوشنگ، تاریخ زنجان، زنجان، 1365 ش؛ ثروت، منصور و رضا انزابینژاد، فرهنگ لغات عامیانه و معاصر، تهران، 1377 ش؛ جمالزاده، محمدعلی، دارالمجانین، تهران، 1321 ش؛ همو، قنبرعلی، تهران، 1357 ش؛ جهانی برزُکی، زهرا، برزُ ک، نگین کوهستان، کاشان، 1385 ش؛ حبیبی فهلیانی، حسن، ممسنی در گذرگاه تاریخ، شیراز، 1371 ش؛ حجازی، بنفشه، چند کلمه از مادرشوهر، تهران، 1385 ش؛ حسنی، عطاءالله، تاریخ فرهنگی ایل شاهسون بغدادی، تهران، 1381 ش؛ حکمت یغمایی، عبدالکریم، بر ساحل کویر نمک، تهران، 1370 ش؛ حمیدی، علیاکبر، مردمنگاری الموت، تهران، 1384 ش؛ خلعتبری لیماکی، مصطفى، فرهنگ مردم تنکابن، تهران، 1387 ش؛ خیراندیش، محمدحسین، سیرجان در خشت خام ( نیم قرن پیش)، کرمان، 1384 ش؛ دبا؛ دریانورد، غلامحسین، سیمای بندر گناوه، تهران، 1377 ش؛ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، 1338 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، تهران، 1381 ش؛ رضایی، غلامرضا، شهر من فسا، شیراز، 1387 ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، تهران، 1373 ش؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، 1379 ش؛ سروشیان، جمشیدسروش، فرهنگ بهدینان، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1335 ش؛ سلطانی لرگانی، محمود، کُجور، تهران، 1383 ش؛ شاردن، ژان، سیاحتنامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1350 ش؛ شاهحسینی، علیرضا، دیباج (چهارده کلاته) گوهری در شمال دامغان، سمنان، 1387 ش؛ شریعتزاده، علیاصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شعبانی، رضا، آداب و رسوم نوروز، تهران، 1378 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهاب کوملهای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1386 ش؛ شهبازی، عبدالله، ایل ناشناخته، تهران، 1366 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ همو، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ صفری، بابا، اردبیل در گذرگاه تاریخ، تهران، 1353 ش؛ ضرابی، عبدالرحیم، تاریخ کاشان، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1341 ش؛ ضیاءپور، جلیل، پوشاک ایلها، چادرنشینان و روستاییان ایران، تهران، 1346 ش؛ ضیغمی، محمدجواد، هزاوه، زادگاه امیرکبیر، تهران، 1368 ش؛ طوفان، جلال، تاریخ اجتماعی جهرم در قرون گذشته، شیراز، 1381 ش؛ عباسی، مصطفىقلی، بستک و جهانگیریه، تهران، 1372 ش؛ فخرایی، ابراهیم، گیلان در گذرگاه زمان، تهران، 1354 ش؛ فرهوشی، بهرام، جهان فروری، تهران، 1355 ش؛ فوکت، کاری، سفر به ایران، ترجمۀ وحید صابری مقدم، تهران، 1377 ش؛ کاتوزیان، محمدعلی، فرهنگ، به کوشش ناصر کاتوزیان، تهران، 1383 ش؛ کازاما، آکیئو، سفرنامه، ترجمۀ هاشم رجبزاده، تهران، 1380 ش؛ کردی، رضا، سیری در جغرافیای تاریخی زرند و کوهبنان، کرمان، 1377 ش؛ کرمانی، صابر، فرهنگ تعبیر خواب، تهران، 1380 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ لمعه، منوچهر، فرهنگ عامیانۀ عشایر بویراحمدی و کهگیلویه، تهران، 1353 ش؛ لوتی، پیر، به سوی اصفهان، ترجمۀ بدرالدین کتابی، اصفهان، نقش جهان؛ لهساییزاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، تهران، 1370 ش؛ مجیدی کرایی، نورمحمد، تاریخ و جغرافیای ممسنی، تهران، 1371 ش؛ معصومی، غلامرضا، سیراف «بندر طاهری»، تهران، 1374 ش؛ مولانا بروجردی، غلامرضا، تاریخ بروجرد، تهران، 1353 ش؛ ناصری، عبدالله، فرهنگ مردم بلوچ، رسالۀ تایپی، 1358 ش؛ نجفی، ابوالحسن، فرهنگ فارسی عامیانه، تهران، 1378 ش؛ نظری داشلیبرون، زلیخا و دیگران، مردمشناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ نوبان، مهرالزمان، سیمای میراث فرهنگی قم، تهران، 1381 ش؛ نیکنام لاله، ایوب و فریبرز ذوقی، تبریز در گذر تاریخ، تبریز، 1374 ش؛ هاوکس، مریت، ایران: افسانه و واقعیت (خاطرات سفر به ایران)، ترجمۀ محمدحسین نظرینژاد و دیگران، تهران، 1368 ش؛ هدایت، صادق، سه قطره خون، تهران، 1336 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1348 ش؛ نیز:
Allemagne, H. René d’, Du Khorassan au pays des Backhtiaris, Paris, 1911; Benjamin, S. G. W., Persia and the Persians, London, 1887; Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865; Valle, P. della., Viaggi, Brighton, 1843.حسن اکبری بیرق
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید