پالان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 14 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/239484/پالان
سه شنبه 9 اردیبهشت 1404
چاپ شده
2
در ایران کهن بهسبب اهمیت پالان و پالاندوزی، برخی از اماکن و روستاها با نام پالان ارتباط نزدیک داشت. در این میان میتوان به روستای پالاندوز در جنوب غربی شهر قم، روستای پالانسَرْ در جنوب دریاچۀ اورمیه، روستای پالانگری کهنه و پالانگری نو در شمال غربی شهر شیراز، و روستای پالانی در شرق شهر چابهار (پاپلی، 122)، و پالان توکن (پالانریز)، نام محلی کنار راه خوی به ماکو میان مریملر و شوت اشاره کرد ( لغتنامه). همچنین در همدان بازار پالاندوزها، در ادامۀ راستۀ گلشن تا ابتدای نمازگاه، محل فروش مواد اولیۀ فرشبافی، مثل پشم، خامه و دیگر کالاها بوده است. در تهران نیز بازار پالاندوزها در بازار بزرگ تهران یکی از بازارهای مشهور تهران است. این بازار از چهارسوق کوچک شروع و به چهارسوق بزرگ ختم میشود (نجمی، طهران، 125، ایران ... ، 253؛ کریمان، 321) و به همین سبب به سهراهی پالاندوزها نیز معروف است (شهری، طهران، 2 / 300). در گذشته، در این منطقه انواع پالانْ دوخته و عرضه میشد. افزون بر آن، برخی نیز اقدام به تعمیر پالانهای كهنه میكردند (همان، 2 / 321). بازار پالاندوزها پاتوق جارچیها نیز بوده است (همان، 2 / 326). امروزه از این بازار تنها نامی به جای مانده است.آرامگاه شیخ محمد عارف عباسی، معروف به شیخ زاهد و پیر پالاندوز از عرفا و زهاد مقیم حرم امام رضا (ع)، در شمال شرقی حرم قرار دارد. بنای اصلی آن مربوط به دورۀ شاه محمد خدابندۀ صفوی، پدر شاه عباس کبیر در 986 ق بوده، ولی گنبد آن در دوران شاه عباس احداث شده است (قزوینی، 47؛ قصابیان، 208؛ سیدی، 184؛ مشهدی، 217-220).
واژۀ پالان در زندگی روزمرۀ مردم نیز به چشم میخورد، ازجمله پالونه، که وسیلهای برای صافکردن و پالودن، و آبکشی است (انوری، فرهنگ بزرگ، 2 / 1260)؛ و پالانهکردن به معنی استقامت دادن به طاق ساختمانی با چیدن چند تیغه روی آن (همان، 2 / 1258؛ لغتنامه). برخی «پالانه» را مخارجهای میدانند که بر بالای خانه میسازند و یک طبقه از خشت بر روی آجر تیغهای سقف است (ادیب، 104؛ معین، فرهنگ، ذیل واژه).در شهرستان بیرجند پالونه را واژهای یزدی تلقی میکنند و آن را سازهای خشتی میدانند که بر روی سقف ضربی زده میشود تا بار سقف را به دیوار حمال منتقل نماید (برآبادی و دیگران، 58)؛ ولی در تهران پس از چیدن طاق آجری، روی آن دوغاب گچ و خاک میریزند، آنگاه آجرها را به صورت تخت روی طاق میچینند که این عمل را پالونه مینامند (سلیمی، فرهنگ، 2 / 87). در شهرستان کوهبنان، پالونه متشکل از خاک رس و آب است که کاملاً لگدمال شده، و برای دیوارچینی، پوشاندن سقف و جز اینها کاربرد دارد (رهجو، 425). افزون بر آن، در میان ایل بختیاری الاغ را از دو تا 3 سال که مرحلۀ رشد حیوان است، با عنوان «نوپالون» مینامند (کریمی، 192؛ دیگار، 173). در روستای سنبلآباد، از توابع رودبار الموت، «پالانبُر» به بزی اطلاق میشود که تمام موی آن را چیده باشند و تنها موی سینۀ او، برای زیبایی مانده باشد (سادات، 46). در شهرستان هریس نیز با بافتن ترکههای نازک درخت بید، نوعی آبکش میسازند و آن را «سوماق پالان» (آبکش) مینامند (فلسفی، مردمنگاری ... هریس، 119). در شهرستان فیروزآباد فارس، «پالان» به نوعی توبره گفته میشود که در آن وسایل آشپزخانه را نگهداری یا حمل میکنند (ثابتقدم، مردمنگاری ... فیروزآباد، 171).
معاملۀ پالان بیشتر نقدی است. در گذشته مزد دوخت کاملاً جنسی بود و خریداران به هنگام تهیۀ آن، پالان دست دوم را بهتر از پالان نو میدانستند، زیرا پالان نو ممکن بود به حیوان آسیب برساند و در بسیاری از موارد باعث زخمی شدن حیوان گردد (شاملو، 245).
از بازیهای معروف مردم خراسان که به هنگام عید عموماً با آن خود را سرگرم میکردند، بازی «خرسوز، پالونسوز» یا «خر سبز، پالان سبز» بود (شکورزاده، عقاید ... ، 107). در تهران قدیم خربازی یا خرسواری و یابوسواری از سرگرمیهای معمول در خیابان فردوسی بود. در روز بازی دهها خر همراه پالانهای دیدنی و افسار مزین به برنج، نقره و گلمیخ نقرهکوبی شده و زنگولههای ریسهای و روپالانهای مخمل، شال، ترمه و اطلسِ تزیینشده و جز آنها به محل بازی میآمدند (نجمی، طهران، 521؛ شهری، قند، 373).
گونههایی از طب قدیم و توسل به جادو و دعا، ارتباطی کموبیش با پالان دارد؛ ازجمله در تهران قدیم اگر کسی سخت لرز میکرد، هروقت لرزش شروع میشد، پالان الاغ سیاهی را میآوردند و روی رختخواب او میگذاشتند، به این نیت که لرز بیمار به الاغ منتقل شود (هدایت، 56-57؛ شاملو، 246). در بعضی از نقاط شهرستان همدان در اتاق زائو پالان یا نعل اسب میگذارند تا آلْ بچه را نبرد (نعمتی، 158). سابقاً در خراسان برای دفع ساس، طبق تشخیص خودشان یک ساس نر و یک ساس ماده پیدا میکردند، در قوطی کبریتی میگذاشتند و دور قوطی را با نخ محکم میبستند. آنگاه قوطی را سر چهارراه میبردند و آنقدر منتظر میماندند تا الاغی از آنجا عبور کند. همینکه الاغ میرسید، پشت سرش راه میافتادند و آهسته قوطی محتوی ساسها را بر پالان یا کفل او میگذاشتند و خطاب به ساسها میگفتند: «عقد شمارَه بستُم، بِرِن به امید خدا»، و به خانه یا محلی که ساسها را از آنجا گرفته بودند، برمیگشتند و بر این باور بودند که طولی نخواهد کشید که ساسها از آن محل دور خواهند شد (شکورزاده، همان، 257).در شهرستان شفت برای درمان بیماری یرقان، بیمار را درون پالان اسب میگذاشتند و چادر رنگی بر روی او میانداختند و حدود دو ساعت بیمار به همان حالت باقی میماند. در این مدت کسی بیمار را صدا نمیکرد و پدر و مادر بیمار حق لمس بیمار را نداشتند. در غیر این صورت، بر این باور بودند که موجب فلج شدن بیمار میشود (مکاری و دیگران، 199). گاهی پشت الاغ به وسیلۀ پالان زخم میشد كه در تهران قدیم برای درمان آن روی زخم، حنای ساییده میریختند؛ اگر زخم آب انداخته بود، حنا و مازو میپاشیدند؛ اگر چرك كرده بود، موم و مازو میگذاشتند؛ اگر زخم پوست داده بود، بر روی آن كف دهان الاغ را میمالیدند؛ همچنین اگر پالان اول الاغ بود، پیشتر پشت الاغ را حنا و مازو میبستند (شهری، طهران، 2 / 321-322).
باورها و اعتقادات بسیاری دربارۀ پالان و پالاندوزی در میان مردم رواج دارد؛ ازجمله در استان زنجان پالاندوزها در روزهای قمردرعقرب کار نمیکنند، زیرا آن روز را نحس میدانند. آنان روز پنجشنبه را نیک و خوشیمن تلقی میکنند، ولی اگر اولین روز کاری پس از تعطیلات نوروز، به جمعه بیفتد، به سبب بدیمنی آن کار نمیکنند (رستمی، 121). مردم ایل تول در منطقۀ تالش بر این باورند که اگر پالاندوز مقداری از کسب و درآمد خود را به افراد نیازمند بدهد، کار و کسب او رونق میگیرد و کساد نمیشود. افزون بر آن، باور دارند که اگرچه خیاط از پارچه میدزدد، پالاندوز این کار را نمیکند (سلیمی، «پندار ... »، 195).در باور مردم تهران قدیم و بیشتر نقاط ایران، دجال پالانی دارد که هرشب میدوزد و صبح پاره میشود (هدایت، 178). در میان بختیاریها اگر داماد در شب زفاف نتواند کاری از پیش ببرد، چندین عمل انجام میدهند و در آخر پالانی را در پشت در اتاق حجله میاندازند (ارشادی، 231). برخی بر این باورند که در آیین اسلام شغل پالاندوزی مکروه است (مشهدی، 217).در فارسان روایت میشود که روزی یکی از اهالی غول بیابانی را گرفته و با سوزن بزرگ یا جوالدوز او را مهار کرده بود. آن مرد پالان بر گُردۀ غول بیابانی گذاشته بود و مانند الاغی از او کار میکشید، بدون اینکه کسی از اهالی متوجه آن شود. روزی یکی از دوستان بیخبر از غول بودن الاغ، به طور امانت آن را از مرد روستایی میگیرد. در میان راه به سبب بوی بدی که از زیر پالان میآمد، پالان را از پشت الاغ برمیدارد و متوجه جوالدوزی میشود که بدن حیوان را زخم کرده و زخم آن چرکی شده است. آنگاه از روی ترحم جوالدوز را از پالان بیرون میآورد تا الاغ راحت شود. در همین زمان الاغ تبدیل به غول بیابانی میشود و فرار میکند. آن مرد وقتی نزد صاحب الاغ موضوع را مطرح میکند، صاحب الاغ ماجرا را از سیر تا پیاز تعریف میکند (ارشادی، 505).ساکنان شهرستان سراب بر این باورند که پیر پالاندوز شخص شریفی بوده وحتى امام زمان (ع) برای کار پالاندوزی نزد وی میآمده است (فلسفی، مردمنگاری ... سراب، 173). در باور بسیاری از مردم مشهد پیر پالاندوز کرامات بسیاری داشته است، ازجمله سلام کردن پیر پالاندوز به امام رضا (ع) و شنیدن روضۀ منورۀ او، یا ملاقات وی با شیخ بهایی، که در این ملاقات شیخ بهایی به رسم پیشکش مقداری طلا و جواهر به پیر هدیه میدهد و ایشان با تبدیل مشتۀ پالاندوزی به طلا، به شیخ بهایی نشان میدهد که از سر بیرغبتی به دنیا به پالاندوزی مشغول است. همچنین داستانی وجود دارد که پیر پالاندوز دو عدد خرما را میان پالانها گم میکند و از سر دلسوزی و نگرانی از آزار و اذیت حیوان، تمامی پالانها را پاره میکند (مشهدی، 221).در مثلها و کنایات نیز اشارههایی به پالان شده است، ازجمله: آدم نادان را داخل پالان خر گذاشتند، گفت: چرا پاهام بیرون است (ضربالمثل قشقایی) (ذوالفقاری، 1 / 205). از خر لخت پالان نمیتوان برداشت (خضرایی، 223). اول خر میخرند، بعد پالان را (دهگان، 170). این خر نشد خر دیگر، پالون میسازیم رنگ دیگر (خضرایی، همانجا؛ عسکری، 3 / 65؛ امینی، فرهنگ، 1 / 72؛ شهری، طهران، 322). پالان ترمه، خر را عوض نمیکند! (شاملو، 246؛ انوری، فرهنگ بزرگ، 2 / 1258؛ خضرایی، همانجا). پالانش کج شده «از دین برگشته است» (امینی، فرهنگ ... ، 1 / 130؛ خضرایی، 224). پالانش كج است (كسی تغییر مذهب دهد یا زنی از طریق عفت و طهارت منحرف شود، میگویند؛ «فلانی پالانش كج است»، یعنی عقیده و اخلاقش فاسد شده است و از مجالست و مصاحبت با وی باید احتراز جست) (پرتوی، «ریشه ... »، 123-124، ریشهها، 282؛ بهمنیار، 116؛ ذوالفقاری، 1 / 619؛ بقایی، 127). پیزُر[پوشال] به پالان کسی گذاشتن (به قصد فریب، کسی را تجلیل و تبجیل کردن) (دهخدا، 1 / 497؛ انوری، فرهنگ امثال، 1 / 240؛ معین، فرهنگ). حالا كه تالان تالان است، صد تومان زیر (یا لای) پالان است (امینی، فرهنگ، 1 / 206؛ شاملو، 247)؛ دربارۀ این مثل نقل است که جمعی از دزدان به خانۀ یکی از اهالی کاشان ریختند و اموال او را به تاراج بردند. مرد چون دید همۀ کالا و خواستۀ او به غارت رفته، صد تومان نقدینۀ خود را نیز که زیر پالان نهفته داشت، به دزدان نموده و گفت: حالا که تالان تالان است، صد تومان هم زیر پالان است (امینی، داستانها ... ، 178؛ خضرایی، 224؛ شکورزاده، دوازده ... ، 409). خر سی شاهی، پالان دو زار (دوهزار ریال)! (شاملو، 247؛ دهگان، 170). خر همان خر است، پالانش عوض شده (شاملو، 248؛ بقایی، 217). زردوزها را خواستند، پالاندوزها هم راه افتادند، گفتند: ما هم اهل بخیهایم؛ «در سلام نوروز سالی كه صاحبان مشاغل شرفیابی حضور سلطان یافتند، پالاندوزها هم همراه دیگر دوزندگان مثل خیاط و زردوز گردیدند. چون پرسیدند، گفتند: ما هم اهلِ بخیهایم» (شهری، قند، 412؛ شکورزاده، همان، 598). هرکه دَر است، ما دالانیم، هرکه خَر است، ما پالانیم (شاملو، 249؛ مرادی، 116؛ شکورزاده، عقاید، 563؛ بقایی، 109).در سرودههای شاعران نیز اشارات فراوانی به پالان شده است، ازجمله: آن یکی خر داشت و پالانش نبود / یافت پالان، گرگ خر را در ربود (مولوی، 20؛ بهمنیار، 54)؛ خر از دکان پالانگر گریزد / چو بیند جوفروش از جای خیزد (نظامی، خسرو ... ، 133).
دیدن پالان در خواب، همان زن است: اگر بیند پالان داشت یا از شخصی به بها خرید، دلیل كه زن خواهد یا كنیزك خَرَد؛ اگر بیند پالان بر پشت داشت، دلیل كه مطیع و فرمانبردار زن شود و زن بر وی مستولی گردد؛ اگر بیند پالان از وی ضایع شد، دلیل است كه زن از وی جدا شود و یا طلاقش دهد؛ اگر دید پالان پاكیزۀ نو داشت، دلیل است كه زن مستور سازگاری بخواهد و از او خیر و منفعت یابد؛ اگر بیند پالان درشت و چركین داشت، دلیل است كه زنی ناسازگار بر وی مستولی گردد و از وی مضرت بیند (شاملو، 245، 246؛ حبیش، 93؛ ظریف، 169).
ادیب طوسی، محمدامین، فرهنگ لغات ادبی، تبریز، 1345 ش؛ ارشادی، عیدیمحمد، فرهنگ بختیاری، تهران، 1388 ش؛ امینی، امیرقلی، داستانهای امثال، اصفهان، 1351 ش؛ همو، فرهنگ عوام، اصفهان، 1350 ش؛ انوری، حسن، فرهنگ امثال سخن، تهران، 1384 ش؛ همو، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، 1381 ش؛ باستانی پاریزی، محمدابراهیم، آسیای هفتسنگ، تهران، 1351 ش؛ برآبادی، احمد و دیگران، مردمشناسی عزاداری ماه محرم در بیرجند، تهران، 1381 ش؛ برهان قاطع؛ بقایی، ناصر، امثال فارسی در گویش كرمان، كرمان، 1370 ش؛ بهمنیار، احمد، داستاننامۀ بهمنیاری، به کوشش فریدون بهمنیار، تهران، 1361 ش؛ پاپلی یزدی، محمدحسین، فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور، مشهد، 1367 ش؛ پرتوی آملی، مهدی، «ریشۀ تاریخی امثال وحكم»، هنر و مردم، تهران، 1356 ش، س 16، شم 184-185؛ همو، ریشههای تاریخی امثال و حكم، تهران، 1365 ش؛ پوركریم، هوشنگ، «دهكدۀ سما»، هنر و مردم، تهران، 1349 ش، شم 95؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1361 ش؛ تناولی، پرویز، جلهای عشایری و روستایی ایران ( آرایش اسب)، تهران، 1377 ش؛ ثابتقدم، مژگان و دیگران، مردمنگاری شهرستان استهبان (فارس)، تهران، 1381 ش؛ همو و دیگران، مردمنگاری شهرستان فیروزآباد (فارس)، تهران، 1381 ش؛ حبیش تفلیسی، کامل التعبیر، تهران، 1380 ش؛ حسنی، حمیدرضا و دیگران، گزارش مردمنگاری شهرستان آشتیان، تهران، 1378 ش؛ همو و دیگران، گزارش مردمنگاری شهرستان فارسان، تهران، 1378 ش؛ همو و دیگران، مردمنگاری شهرستان دامغان، تهران، 1384 ش؛ همو و دیگران، مردمنگاری شهرستان شاهرود، تهران، 1382 ش؛ همو و دیگران، مردمنگاری شهرستان کردکوی، تهران، 1383 ش؛ همو و فاطمه قلیپور، دانش مردم و فناوریهای بومی و سنتی در استان سمنان، تهران، 1380 ش؛ حمیدی، علیاکبر و دیگران، مردمنگاری شهرستان کازرون، تهران، 1372 ش؛ خضرایی، امین، فرهنگنامۀ امثال و حکم ایرانی، شیراز، 1382 ش؛ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، 1352 ش؛ دهگان، بهمن، فرهنگ جامع ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1383 ش؛ دیگار، ژان پیر، فنون کوچنشینان بختیاری، ترجمۀ اصغر کریمی، مشهد، 1366 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رستمی، بهروز و دیگران، بررسی فناوریهای بومی و سنتی استان زنجان، تهران، 1379 ش؛ رهجو، مریم و دیگران، مردمنگاری شهرستان کوهبنان، تهران، 1385 ش؛ رهو، روشنک و دیگران، فناوریهای بومی و سنتی استان کردستان، تهران، 1380 ش؛ سادات اشکوری، کاظم، «دامداری و ویژگیهای آن در روستای سنبلآباد»، مردمشناسی و فرهنگ عامۀ ایران، تهران، 1356 ش، شم 3؛ سپهرفر، حسن، مردمنگاری شهرستان پیرانشهر، تهران، 1379 ش؛ همو و دیگران، مردمنگاری شهرستان اردبیل، تهران، 1375 ش؛ همو و دیگران، مردمنگاری شهرستان زنجان، تهران، 1374 ش؛ همو و سیروس علیاکبرزاده، مردمنگاری شهرستان مهاباد، تهران، 1376 ش؛ همو و محرم عبداللهپور، مردمنگاری شهرستان خدابنده، تهران، 1378 ش؛ سخاییان، ناهید و دیگران، بازنگری مردمنگاری شهرستان زنجان، تهران، 1388 ش؛ سعیدیان، عبدالحسین، مردمان ایران، تهران، 1375 ش؛ سلیمی مؤید، سلیم، «پندار، باور و اعتقادات ایل تول گیلان، نسلی بر جای مانده از دورۀ پیش از تاریخ در ارتفاعات تالش مركزی»، مجموعۀ مقالات دومین همایش فرهنگ و تمدن تالش، به کوشش محمدرضا خلعتبری، تهران، 1385 ش؛ همو، فرهنگ مردم کوهپایۀ تالش مرکزی، تهران، 1378 ش؛ سیدی، مهدی، تاریخ شهر مشهد (ازآغاز تا مشروطه)، تهران، 1378 ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، 1385 ش، حرف «پ»، دفتر اول؛ شکورزاده، ابراهیم، دوازدههزار مثل فارسی و سیهزار معادل آنها، مشهد، 1380 ش؛ همو، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1371 ش؛ همو، قند و نمك، تهران، 1370 ش؛ صفینژاد، جواد، «هنرهای از یاد رفته»، فرهنگ مردم، تهران، 1382 ش، س 2، شم 6-7؛ صوفی، مریم، فرهنگ فارسی معلم، تهران، 1380 ش؛ ظریف، شهرام و کامبیز هادیپور، دایرةالمعارف تعبیر خـواب، تهران، 1383 ش؛ عبـاسی، هـوشنگ و رقیـه محمدی واجارگاه، مردمنگاری شهرستان املش، تهران، 1386 ش؛ عسکریعالم، علیمردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرمآباد، 1386-1387 ش؛ فلسفیمیاب، علی و دیگران، مردمنگاری شهرستان جلفا، تهران، 1377 ش؛ همو و دیگران، مردمنگاری شهرستان سراب، تهران، 1381 ش؛ همو و دیگران، مردمنگاری شهرستان هریس، تهران، 1380 ش؛ همو و مریم ابوالفتحی، فناوریهای بومی و سنتی استان اردبیل، تهران، 1379 ش؛ همان دو، مردمنگاری شهرستان اهر، تهران، 1378 ش؛ قاضیانی، فرحناز، بختیاریها، بافتهها و نقوش، تهران، 1376 ش؛ قزوینی، ابوالحسن، فواید الصفویه، تهران، 1367 ش؛ قصابیان، محمدرضا، تاریخ مشهد (از پیدایش تا آغاز دورۀ افشاریه)، مشهد، 1377 ش؛ کریمان، حسین، تهران در گذشته و حال، تهران، 1355 ش؛ کریمی، اصغر، سفر به دیار بختیاری، تهران، 1368 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مشهدیمحمد، عباس، مشهد الرضا علیهالسلام، تهران، 1380 ش؛ معین، محمد، حاشیه بر برهان قاطع (هم )؛ همو، فرهنگ فارسی، تهران، 1353 ش؛ مکاری، محمد، مردمنگاری شهرستان خواف، تهران، 1385 ش؛ همو و دیگران، مردمنگاری شهرستان شفت، تهران، 1381 ش؛ موریه، جیمز، سرگذشت حاجی بابای اصفهانی، ترجمۀ میرزا حبیب اصفهانی، به کوشش محمدعلی جمالزاده، تهران، 1348 ش؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش قوامالدین خرمشاهی، تهران، 1375 ش؛ نجمی، ناصر، ایران قدیم و تهران قدیم، تهران، 1362 ش؛ همو، طهران عهد ناصری، تهران، 1370 ش؛ نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به کوشش حسین پژمان بختیاری، تهران، 1370 ش؛ نظری داشلیبرون، زلیخا و دیگران، مردمشناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ نعمتی، فریبا و دیگران، مردمنگاری شهرستان همدان، تهران، 1385 ش؛ وجدانیفر، نادر و دیگران، مردمنگاری شهرهای بزرگ: اردبیل، تهران، 1385 ش؛ وولف، ه . ا.، صنایع دستی کهن ایران، ترجمۀ سیروس ابراهیمزاده، تهران، 1372 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1334 ش.
سلیم سلیمی مؤید
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید