افسانه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 24 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/238397/افسانه
دوشنبه 8 اردیبهشت 1404
چاپ شده
1
افسانههای هر قوم و ملتی ارتباطی مستقیم با مناسبات اجتماعی و میزان توانایی آنها در تسلط بر طبیعت دارد. ازاینرو، تفاوتهای مهمی میان موضوعات، عناصر و شخصیتهای افسانههای ملتهای متمدنی مانند ایران با افسانههای اقوام بدوی وجود دارد. مثلاً در افسانههای ایرانی بارها دربارۀ مکتب، معلم و کتاب موضوعاتی مطرح شده است (الول ساتن، قصهها، 61، 62)، درصورتی که در افسانههای اقوام بدوی نشانی از اینگونه موضوعات وجود ندارد. همچنین در افسانههای ایرانی، ما با جامعهای نسبتاً پیچیده روبهرو هستیم؛ شخصیتهایی مانند شاه، شاهزاده، وزیر اعظم، وزیر دست چپ، وزیر دست راست، قاضی، داروغه، میرغضب و ... نمودهای این پیچیدگی هستند. علاوه بر این، وجود شخصیتهایی مانند نجار، آهنگر، قصاب، پینهدوز و تاجر مؤید تقسیم کار اجتماعی گسترده در جامعه است؛ درصورتی که در افسانههای اقوام بدوی هیچیک از شخصیتهای یادشده وجود ندارند، زیرا از یک سو جامعه سلسلهمراتب سادهای دارد و قدرت یکسره در دست رئیس قبیله است (مید، 128) و از سوی دیگر، به سبب نبودِ تولید گسترده و مازاد تولید، تقسیم اجتماعی کار در مراحل ابتدایی است.
یکی از عرصههای مهم افسانهپژوهی طبقهبندی افسانهها ست، زیرا امکان مناسبی برای پژوهشگران فرهنگ عامه فراهم میکند که به بسیاری از مناسبات فرهنگی و علتهای پیدایش، رشد یا اضمحلال آنها بپردازند. کهنترین و در عین حال رایجترین نوع طبقهبندی متعلق به دانشمندان فنـلاندی یـا پیروان مکتب تاریخی ـ جغرافیایی است. در 1910م آنتی آرنه پژوهشگر فنلاندی، فهرستی از نمونههای افسانههای اروپایی را تنظیم و منتشر کرد که در آن هر افسانه با یک شمارۀ رمز (کد) مشخص شده است. در 1961 م، استیث تامپسون آمریکایی این فهرست را ویرایش و با اضافاتی انتشار داد. از آن پس این طبقهبندی و فهرست به نام فهرست آرنه ـ تامپسون شهرت یافت. تامپسون در این فهرست با استفاده از کتابهای منتشر شده و اسناد دیگر، افسانههای بسیاری از ملتها را تنظیم کرد. پژوهشگران مکتب تاریخیـ جغرافیایی با اتکا به این فهرست امکان مییافتند که عمل آفرینش و نیز حوزههای گسترش افسانهها را ردگیری و ضمن بررسیهای تطبیقی، آنها را تجزیه و تحلیل کنند. این فهرست شامل 3 گروه اصلی است: 1. افسانههای حیوانات از شمارۀ 1 تا 299؛ 2. افسانههای معمولی از شمارۀ 300 تا 199‘1؛ 3. افسانههای خندهدار و لطیفهها از شمارۀ 200‘1 تا 399‘2. تامپسون از شمارۀ 400‘2 تا 499‘2 را نیز برای افسانههایی که تا آن زمان طبقهبندی نشده بودند، در نظر گرفت. هریک از این گروهها به زیرگروههایی تقسیم میشوند. مثلاً زیرگروههای افسانههای معمولی عبارتاند از: افسانههای سحرآمیز، افسانههای مذهبی، افسانههای نوولی و افسانههای دیو ابله (نک : ادامۀ مقاله). این فهرست بهرغم انتقادات وارد بر آن، با اقبال پژوهشگران فرهنگ عامه مواجه شد. گروهی از افسانهشناسان با استفاده از آن به طبقهبندی افسانهها در سطح ملی پرداختند که برای نمونه اولریش مارتسلف افسانههای ایرانی را براساس آن طبقهبندی کرد (طبقهبندی، جم ).در 2004م، هانس یورگ اوتر، افسانهشناس آلمانی، ویرایش جدیدی از فهرست آرنه ـ تامپسون را منتشر، و در آن بسیاری از کاستیهای فهرست پیشین را برطرف کرد. ویرایش جدید به فهرست آرنه ـ تامپسون ـ اوتر مشهور شده است. انواع افسانهها در فهرست یادشده بدین قرار است: افسانههای حیوانات، افسانههای سحرآمیز، افسانههای مذهبی، افسانههای واقعگرا، افسانههای دیو ابله، افسانههای خندهدار و لطیفهها و سرانجام افسانههای شکلی (آرنه ـ تامپسون، جم ).شیوۀ دیگر طبقهبندی به افسانهشناس ساختگرای روسی ولادیمیر پراپ تعلق دارد. او مبنای پژوهش خود را بر 100 افسانۀ سحرآمیز روسی قرار داد که آنها را از مجموعۀ هموطن خود آفاناسیف انتخاب کرده بود. پراپ در گام نخست کوچکترین اجزاء ساختاری این افسانهها را معین کرد و این اجزاء را خویشکاری نامید. از نظر پراپ خویشکاری به عملی گفته میشود که هریک از شخصیتها از نظر اهمیتی که در افسانه دارند، انجام میدهند. براساس نظریات پراپ خویشکاریهای اشخاص افسانه عناصر ثابت و پایداری را تشکیل میدهند که شمارۀ آنها محدود (31 مورد) و توالی آنها همیشه یکسان است؛ دیگر اینکه همۀ افسانههای سحرآمیز از جهت ساختمان یک نوع هستند (ریختشناسی ... ، 53-56). پژوهش پراپ در 1928 م منتشر، اما پس از 30 سال در اروپا ترجمه شد. ترجمۀ این اثر باعث تحولی شگرف در افسانهپژوهی گردید. آلن داندس آمریکایی ضمن اصلاحاتی در نظریۀ پراپ از آن در پژوهش خود باعنوان ریختشناسی افسانههای بومیان آمریکای شمالی استفاده کرد (بدرهای، 27).انتقادهـای بسیـاری بـر نظریـههـای تـاریخی ـ جغرافیـایی و ساختگرایی وارد شده است که مهمترین آنها تجرید متن افسانهها از زمینههای اجتماعی و فرهنگی آفرینش آنها به هنگام تجزیه و تحلیل است؛ بدین معنی که پیروان هر دو مکتب به راوی و مخاطب بهعنوان دو مؤلفۀ مهم شکلگیری روایت توجهی ندارند و فقط متن افسانه را موردنظر قرار میدهند.
افسانههای ایرانی را میتوان به 5 گروه کلی تقسیم کرد: افسانههای تمثیلی، افسانههای سحرآمیز، افسانههای عاشقانه، افسانههای واقعگرا و افسانههای خندهآور:
افسانههای تمثیلی نسبت به سایر گونهها، جنبۀ تعلیمی و تربیتی برجستهتر و نمایانتری دارد. در بسیاری از آثار ادبی ما نیز بر این کارکرد ویژه تأکید شده است. محمد بن عبدالله بخاری در مقدمۀ داستانهای بیدپای که ترجمهگونهای دیگر از کلیله و دمنه است، علت ترجمۀ خود را چنین توضیح میدهد: «تا روزی [ملک عادل اتابک المظفری] ... خادم را پیش خویشتن خواند ... و گفت که این کتاب کلیله و دمنه گنجی است پر حکم و مواعظ و امثال، و در هر حکایتی صد هزار دُرّ فواید و عواید مضمون است ... [اگر] این کتاب ... به زبان پارسی نقل کرده شود ... همانا که پند و حکمت این کتاب را نفع شاملتر باشد» (ص 37- 38). در مقدمۀ مرزباننامه هم بر جنبۀ تعلیمی و پندآموز آن تأکید شده است: «آنک کتاب مرزباننامه که از زبان حیوانات عُجم وضع کردهاند و در عَجَم ماعدای کلیله و دمنه کتابی مشحون به غرایب حکمت و محشوّ به رغایب عظت و نصیحت، مثـل آن نساختهاند» (نک : مرزبـان بـن رستم، 1 / 10). واعظ کاشفی نیز در تحریر خود از کلیله و دمنه به این نکته تأکید کرده است (ص، 8 - 9).برای این جنبۀ تربیتی، از تمثیل استفاده میشود. تمثیل از انواع تشبیه است که آن را به دو دسته تقسیم کردهاند: «تشبیه غیرتمثیل که در آن وجه شبه امری آشکار است و خودبهخود روشن است و نیازی به تأویل ندارد ... مثل تشبیه مرد به شیر در شجاعت ... و دیگر تشبیه تمثیل که وجه شبه در آن امری ظاهر و آشکار نیست و بر روی هم نیاز به تأویل دارد و باید از ظاهر امر گردانده شود» (پورنامداریان، 112). بنابراین چون افسانههای مورد بحث از یک سو مبتنی بر پند و حکمت است و از سوی دیگر این پند و حکمت به صورت تمثیل بیان میشود، پس نامیدن آنها به «افسانههای تمثیلی» دقیقتر خواهد بود. با این توضیح، میتوان چنین افسانههایی را معادل fable انگلیسی محسوب کرد.موضوع افسانههای تمثیلی: موضوع اصلی این افسانهها به زندگی عملی و شیوههای حل مشکلات روزمره و امور دنیایی، مربوط است: چگونه با دیگران ارتباط برقرار کنیم؟ مناسبات خود را با همسایهها بر چه اساسی استوار کنیم؟ با صاحبان قدرت چه نوع سلوکی داشته باشیم؟ در کسب معاش چه شیوههایی پسندیده و چه روشهایی ناپسند و مذموم است؟ دوست و دشمن را چگونه میتوان از هم تشخیص داد؟ و ... (تقوی، 133). بنابراین در آنها از اخلاق غیردنیایی سخنی به میان نمیآید. این نکته دربارۀ آن دسته از افسانههای تمثیلی که مکتوب شدهاند نیز صدق میکند، بهطوری که مؤلفان کتابهایی که چنین افسانههایی را در بر دارند، بر این نکته تأکید کردهاند (نک : کاشفی، 9). بر این اساس بنمایههای مهم افسانههای اینگونه عبارتاند از: مکر و فواید و زیانهای مترتب بر آن، احتیاط، بیاعتمادی به دشمن، ضرورت قناعت و دوری از حرص، ضرورت اتحاد، ضرورت دوری از نادان و زیان همنشینی با ناجنس. از میان این موارد، «مکر» و «احتیاط» بسامد بسیار بالایی دارند. باید در نظر داشت که «مکر» در این افسانهها فقط در برخی موارد معنی منفی دارد و بیشتر نوعی دوراندیشی، زیرکی و خردورزی محسوب میشود؛ ضمناً کاربرد آن در بیشتر موارد به ضعیفان و مظلومان توصیه میشود. بنابراین در چنین افسانههایی مکر نه فقط مذموم نیست، بلکه نوعی فضیلت هم بهشمار میرود. آنچه ممکن است از نظر دیگران مکر و حیله بهحساب آید، در این افسانهها مفهومی منطبق با اندیشه و خرد مییابد (تقوی، 138)؛ مانند مکر خرگوش در مقابله با شیر و فریب دادن و سرنگون کردن او در چاه (آرنه ـ تامپسون، کد 92، ص 65-66) که روایت مکتوب آن در باب پنجم کلیله و دمنه (ص 86 بب ) و نیز در دفتر اول مثنوی (مولوی، 1 / 45-55) آمده است. کاربرد مکر و حیله در افسانههای تمثیلی چنان بسامد بالایی دارد که کمتر افسانهای میتوان سراغ گرفت که این بنمایه در آن طرح نشده باشد. این تکرار فراوان نشان از اهمیت عملی و کاربردی مکر در تاریخ و مناسبات اجتماعی بشر، و بهویژه درمقابله با صاحبان قدرت و زورمندان دارد.ویژگیهای افسانههای تمثیلی: نخستین ویژگی افسانههای تمثیلی، کوتاه بودن آنها ست. این موضوع بیش از هرچیز به کاربرد تعلیمی آنها مربوط میشود. افزون بر آن، چون در بسیاری موارد راوی در نقل خود قصد دارد فعلی را به فعل دیگر یا موضوعی را به موضوع دیگر تشبیه کند، کوتاه بودن افسانه امری ضروری مینماید، بهطوری که شرح و تفصیل چنین افسانههایی عملاً تا حدودی از تأثیر آنها میکاهد.ویژگی دیگر این افسانهها آن است که معمولاً حوادث معدودی در آنها روی میدهد: روباهی گرگی را فریب میدهد تا خود به طعمه دست یابد (انجوی، گل، 1(1) / 57- 78)؛ خر پیری گرگی را که قصد خوردن او را دارد، فریب میدهد و با لگد از پا درمیآورد (همو، تمثیل ... ، 1 / 127). افسانههای شفاهی از این لحاظ تفاوتی با مشابه مکتوب خود دارند. در نوع مکتوب معمولاً از شیوۀ داستاندرداستان استفاده شده است؛ ازاینرو، داستان اصلی تا حدودی به مفصلگویی گرایش مییابد.ویژگی دیگر، شمار معدود شخصیتها ست. دیگر اینکه در این افسانهها گفتوگو جایگاه بسیار نمایانی دارد؛ بخش قابل ملاحظهای از موضوعهای مطرح شده در این افسانهها از طریق گفتوگو بیان میشود. این ویژگیها در نوع مکتوب افسانههای تمثیلی نمایانتر است، بهگونهای که در برخی موارد گفتوگو حتى جای عمل را میگیرد و حکایت خالی از حادثه میگردد (تقوی، 129).شخصیت در افسانههای تمثیلی: شخصیتهای اصلی را در این افسانهها حیوانات تشکیل میدهند، اما در کنار آنها نیز گاه با انسان، گیاه و حتى اشیاء بیجان روبهرو میشویم. این نمونهها از مواردی است که انسان در آنها نقش ویژه دارد: مار ناسپاس (انجوی، همان، 1 / 204-212؛ نادری، نمونهها، 403؛ جعفری، قصهها ... ، 12-13؛ فرائد، 160؛ آرنه ـ تامپسون، کد 155، ص 96-97)؛ دوستی خاله خرسه (وکیلیان، تمثیل ... ، 113؛ مولوی، 2 / 220-223؛ کاشفی، 159)؛ باز وفادار (انجوی، قصهها، 2 / 169؛ جعفری، روایتها، 121؛ عوفی، 3(2) / 599؛ ثغـری، 128؛ هزارویک شب، 1 / 18 بب ؛ آرنه ـ تامپسون، کد 178c، ص 111). حیوانات در افسانههای تمثیلی، کارکردی شبیه انسانها دارند و به آسانی میتوان آنها را با تیپهای گوناگون انسانی تطبیق داد؛ این موضوع نیز به ویژگی آموزشی و تمثیلی این افسانهها مربوط میشود.در میان افسانههای تمثیلی ایرانی، بیشترین روایتها به روباه و پس از آن به گرگ، شیر و انواع مختلف پرندهها اختصاص دارد. با بررسی 50 افسانه به صورت اتفاقی این نتیجه بهدست آمد که در 27 مورد آنها روباه کارکرد نمایان داشته است. حضور سایر حیوانات نیز به این ترتیب بوده است: گرگ 11 مورد؛ شیر 10 مورد (در برخی روایتها پلنگ به جای آن آمده است)؛ سگ 6 مورد؛ انواع پرنده (شامل خروس، کلاغ و لکلک) 9 مورد. نکتۀ با اهمیت این است که حیواناتی مانند اسب و کبوتر که در افسانههای سحرآمیز حضور دارند، در افسانههای تمثیلی دیده نمیشوند و این نکته باید در پژوهشهای افسانههای ایرانی مورد توجه قرار گیرد. افسانههایی که اشیاء در آن نقش ویژه دارند: افسانۀ میخ و دیوار ( فرائد، 273)، مرغ و دام (سنایی، 740)، و مار ناسپاس (انجوی، تمثیل، 1 / 204-212).افسانههای تمثیلی و ادبیات کتبی: در ایران مانند سایر کشورها، از دیرباز شاعران و نویسندگان با استفاده از افسانههای تمثیلی به ترویج اندیشههای خود پرداختهاند. بخشی مهم از داستانهای منثور ادبیات رسمی ما را افسانههای تمثیلی تشکیل میدهند که ازجملۀ آنها میتوان به کلیله و دمنه، مرزباننامه و فرائد السلوک اشاره کرد. از میان این کتابها کلیله و دمنه تأثیرات فراوانی بر فرهنگ و ادب ما و سایر ملتها برجای گذاشته است (بـرای آشنـایی با ایـن تـأثیرات نک : بلـوا، جم ؛ محجـوب، جم ؛ مارتسلف، قصهها ... ، 62-72).بیتردید حفظ و گسترش بخشی از افسانههای تمثیلی را در میان مردم باید مرهون تعامل ادبیات شفاهی و کتبی بدانیم. اینک به برخی از افسانههایی که روایتهای شفاهی و کتبی آنها، هر دو وجود دارد، اشاره میشود:ـ داستان تقسیم عادلانه (انجوی، همان، 1 / 128-131؛ پوراحمد، 27؛ آزاده 163). این افسانه در دفتر اول مثنوی مولوی (1 / 20- 28) و در باب دوم فرائد السلوک (ص 229-231) هم آمده است.ـ شیر گَر گرفته (پزشکیان، 281؛ دو روایت در بایگانی فرهنگ مردم صدا و سیما). این داستان در تحریرهای مختلف کلیله و دمنه (ص 253؛ کاشفی، 353) و دفتر پنجم مثنوی مولوی (ص 5 / 707-727) نیز آمده است.ـ دوستی خاله خرسه (وکیلیان، تمثیل، 113). روایت مکتوب این افسانه در دفتر دوم مثنوی مولوی (2 / 220-223)، فرائد السلوک (ص 218- 221) و انوار سهیلی (نک : کاشفی، 159-162) وجود دارد.ــ مار خوابگزار. این افسانه در مرزباننامه (نک : مرزبان بن رستم، 1 / 427) با عنوان داستان جولاهه با مار آمده است.
این افسانهها از شایعترین افسانههای جهان هستند که ریشه در دورههای کهن دارند (اسراری، 222)، بهگونهای که در آنها نشانههایی از نوع زندگی اجتماعی که اکنون دیگر وجود ندارد، حفظ شده است (پراپ، ریشهها ... ، 187).این نوع افسانهها در ایران با اصطلاحات گوناگونی مانند افسانههای جادویی، افسانههای پریوار، افسانههای جنوپری و افسانههای پریان شناخته میشوند. هریک از این اصطلاحات، با توجه بهمفهوم آنها در فرهنگ ایرانی، محدودیتهایی دارند که مانع شمول آنها بر افسانههای مورد بررسی است. مثلاً جادو در فرهنگ ایرانی مفهومی منفی دارد؛ به علاوه، نسبت آن به سحر، نسبت خاص به عام است. در شاهنامه «جادو» به دشمنان ایران منسوب شده است؛ در داستان کاموس کشانی از جادوگری تورانی به نام «بازور» یاد میشود که پیران از او میخواهد تا برف و سرما به سوی لشکر ایران گسیل کند (فردوسی، 3 / 127- 129). جادوگران، مخالفان راه ایزدی و از پیروان اهـریمن هستند؛ بنـابراین ایرانیـان هیچگاه بـه جـادوگری دست ـ نمیزنند (صفا، حماسهسرایی ... ، 248). مخالفان خانوادۀ پهلوانان سیستان هرگاه قصد تحقیر آنها را دارند، زال، «معنویترین پهلوان حماسه» (مختاری، 12) و نماد خرد و دانش ایرانزمین را (حافظی، 1 / 101-105) به جادوگری منسوب میکنند.اصطلاح «افسانههای پریان» نیز ترجمۀ تحت اللفظی fairy tales است. در صورتی که fairy در زبان انگلیسی علاوه بر پری، شامل سایر عناصر سحر نیز میشود. ازاینرو، در زبان انگلیسی، افزون بر افسانههای مربوط به پریان، به افسانههایی که دیگر عناصر سحرآمیز در آنها نقش اصلی را دارند، نیز اطلاق میشود. بنابراین، در یک افسانۀ سحرآمیز ممکن است پری حضور نداشته باشد. افرادی هم که این اصطلاح را به کار بردهاند، به محدودیتهای آن اشاره کردهاند (نک : ستاری، مقدمه بر ... ، 3).ویژگیهای افسانههای سحرآمیز: 1. تحریف جدی واقعیت با اتکا به خیالپردازیهای اغراقآمیز. این افسانهها از حیث عناصری که از زندگی واقعی به عاریت گرفتهاند، فقیر هستند (نک : پراپ، ریشهها، 145). این سخن پراپ بیانگر یکی از ویژگیهای مهم و بنیادیِ افسانههای سحرآمیز یعنی وجه تخیلی اغراقآمیز آنها ست؛ با این نمونهها: دیوی عظیمالجثه در خمرهای حبس میشود (انجوی، قصهها، 2 / 4-12؛ جعفری، روایتها، 109)؛ سیمرغ به پاس خوبیهای قهرمان افسانه، او را بر بالهای خود میگذارد و از 7 طبقۀ زیرزمین به روی زمین میآورد (انجوی، گل، 1(1) / 165)؛ کره اسب با قهرمان افسانه سخن میگوید و او را از دسیسههای نامادری آگاه میکند، آنگاه او را بر پشت میگیرد و به پرواز درمیآید (لاریمر، 113)؛ پرندگانی ضمن گفتوگو با هم، راه حل مشکلات به ظاهر لاینحل قهرمان افسانه را بیان میکنند (میهندوست، سمندر ... ، 109 بب ). علاوه بر این، زمان و مکان در این افسانهها بسیار سیال و پرنوسان است. قهرمان افسانه در یکچشم به همزدن از شرق به غرب عالم میرود؛ شب در ایران است و اول صبح در چینوماچین (امینی، 82، 195)؛ لحظهای در قصری زیبا و بیمانند در کنار همسر زندگی میکند و لحظاتی بعد به سرزمین خشک هاروت پرتاب میشود (وکیلیان، قصهها ... ، 48-59). اینها و بنمایههای دیگر مؤید وجود خیالپردازیهای اغراقآمیز و گرایش به ارائۀ تصویری تحریفشده و غیرعقلانی از واقعیت است که به ظاهر هیچ ارتباط منطقی با جهان واقع ندارد. همین ویژگی است که باعث انتقاد «خردگرایان تنگنظر» (بتلهایم، 45) میشود. نمونۀ این انتقادات در تاریخ ادبیات فارسی نیز وجود دارد (برای نمونه، نک : فردوسی، 3 / 287- 289، 326؛ نیز خالقی، 3-27). بهرغم این انتقادات و مخالفتها، رواج و گسترش این افسانهها در میان خاص و عام مردم و در بسیاری از کتابهای مهم، مانند شاهنامه و عجایب المخلوقات، نشاندهندۀ توجه عموم به آنها ست (برای نمونه، نک : طوسی، 484-511).2. دومین ویژگی افسانههای سحرآمیز، مشکلات پیدرپی و به ظاهر لاینحلی است که برای قهرمان افسانه پیش میآید. نکتۀ مهم در اینجا حضور فعـالانۀ یـاور ـ قهرمان است که زمینـهساز رفـع مشکلات میشود. یـاور ـ قهرمـان شخصیتـی است کـه از لاهوت و ناسوت آگاه است و با استفاده از این دانش و نیز با بهکارگیری عنصر سحر به یاری قهرمان برمیخیزد و او را از سختیها نجات میدهد. ولادیمیر پراپ در تحلیل ساختاری خود از این گونه افسانهها، چندین خویشکاری ازجمله شمارههای 12، 13 و 14 را بـه یاور ـ قهرمـان اختصاص داده است. در «افسانۀ گل خندان و نارگریان»، چند کبوتر، و در «کرهاسب دریایی (بحری)»، یک کرهاسب، و در برخی افسانهها، دیوی که مغلوب انسان شده یا با سوگندهای گران خود را متعهد کرده است (جعفری، روایتها، 109) نقش یاور ـ قهرمان را ایفا میکنند. در برخی از افسانههای ایرانی، حضرت علی(ع) (وکیلیان، حضرت ... ، جم ) یا خضر پیامبر (خزاعی، افسانهها، 6 / 43) این نقش را برعهده دارند. بعضی از یـاور ـ قهرمانها هم بـازماندۀ عقـاید توتمیستی در این افسانهها هستند که ازجملۀ آنها میتوان به اسب در «کرهاسب دریایی» و گاو در برخی از روایتهای «ماه پیشانی» اشاره کرد (حسنزاده، 1 / 207-214).3. یکی دیگر از ویژگیهای افسانههای سحرآمیز ارتباط تخیلات مطرحشده در آنها با آرزوهای دورودراز انسانهایی است که این افسانهها را آفریدهاند؛ مانند پیمودن راههای طولانی در مدتی بسیار کم که باعث آفرینش «قهرمانان بادپا» در افسانهها شده است (نک : کیا، جم ). گفتنی است چنین آرزوهایی به مرور زمان متحقق شدهاند.4. پایان توأم با پاداش و پادافره ویژگی دیگر این افسانهها ست که همیشه قهرمان و شخصیتهای مثبت و نیکوکار، پاداش میبینند و شخصیتهای منفی و بدکردار مجازات میشوند. در حقیقت میتوان گفت تبلیغ و ترویج نیکاندیشی و نیککرداری در بطن این افسانهها وجود دارد. با توجه به آنچه گفته شد، اکنون میتوان افسانههای سحرآمیز را تعریف کرد. لازمۀ افسانۀ سحرآمیز وجود عنصر یا شخصیت سحرآمیز است، اما تنها به این سبب، نمیتوان افسانهای را در ردیف افسانههای سحرآمیز قرار داد. پس افسانۀ سحرآمیز به افسانهای گفته میشود که برپایۀ خیالپردازیهای اغراقآمیز به وجود آمده است و بر آرزوهای دیرین آدمی دلالت دارد و در آن شخصیت یا عناصر سحرآمیز نقش اساسی دارند. این نقش به گونهای است که بیوجود آن نه قهرمان افسانه به هدفش میرسد و نه وجوه تخیلی افسانه امکانپذیر میشود. قهرمان افسانههای سحرآمیز یکایک مشکلات پیشرو را برطرف میکند و به پاداش میرسد و شخصیتهای منفی مجازات میشوند.در پایان باید به یک ویژگی مهم افسانههای سحرآمیز ایرانی که باعث تمایز آنها از افسانههای سحرآمیز سامی و عربی میشود، اشاره کنیم. شخصیتهای اصلی افسانههای سحرآمیز ایرانی، دیوان و پریان (در اشکال متفاوت) هستند، در صورتی که در افسانههای سامی، جنها و غولان حضور دارند. نکتۀ با اهمیت آن است که شخصیتها و عناصر سحرآمیز افسانههای ایرانی موجوداتی قائم بهذات یا خویشفرما هستند؛ یعنی خود دربارۀ مسائل مختلف تصمیم میگیرند و از این نظر، با غولان افسانههای عربی و سامی که تحت امر افراد انسانی عمل میکنند، متفاوتاند.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید