اِسْفِناج[۱]، از گیاهان کهن، محبوب و آیینی ایرانیان. این گیاه از دیرباز در همۀ نواحی ایرانزمین شناخته شده بوده است. اسفناج به عنوان یک گیاه سبز، فراوان و مغذی، با پیشینۀ کهن در سفرههای آیینی، در خوراکهای رایج و در مراسم، همچنین بهسبب داشتن ارزش غذایی و درمانی، در زمرۀ سبزیهای مهم در زندگی روزمره بهشمار میرود.
اسفناج سردستۀ اسفناجیان است که در ایران دوگونۀ علفی خودرو دارد که در بیشتر مناطق ایران به صورت سبزی کاشته میشود. ساقههای سبز رنگ با برگهای گوشتی و گلهای کوچک به رنگ سبز مایل به زرد دارد. گاه از برگهای خشک آن، رنگ سبز میگیرند و پشم را با آن رنگ میکنند (مظفریان، 520-521؛ سلطانی، ۲ / ۱۸۴؛ صحت، ۷۱). اسفناج صحرایی نیز از همین تیره است که جوانههای آن مانند مارچوبه مصرف میشود. ناگفته نماند که اسفناج رومی گیاهی است از تیرۀ سدابیان با ساقۀ چوبی و تیغهای درشت بلند که ارتباطی با اسفناج ندارد (معین؛ بهرامی، ۱۸۳-۱۸۴). نام اسفناج به صورتهای دیگری چون اسفاناج، اسپاناخ، اسپناچ، اسپناخ، اسپنانج، و سپاناخ نیز بهکار رفته (معین؛ لغتنامه ... ؛ برهان ... ، ذیل اسپنانج؛ داعیالاسلام، ذیل اسفاناج)، و در متون عربی به صورت اسفاناخ و سبانخ معرب شده است (برای اطلاعات بیشتر، نک : قهرمان، ۱ / ۴۸؛ قدامه، ۲۵؛ حسنین، ۶۸).
خاستگاه اسفناج را ایران میدانند و بررسیها نشان میدهد که گیاه امروزی اسفناج از یکی از گونههای وحشی آن که در ایران میروید، حاصل شده است (زرگری، ۴ / ۲۲۳). هرچند در بندهش از اسفناج در کنار گیاهانی چون گشنیز، کرفس، کاگیزه وتره صراحتاً نام برده شده که همراه با نان و خوراک روزانه بر سر سفره مصرف میشده است (ص ۸۸)، اما طبیعیدانان یونانی یعنی پلینی اکبر و دیوسکوریدس اشارۀ مستقیمی به این گیاه نکردهاند. احتمال داده میشود که اشارۀ پلینی به گیاهی که در بهار رشد میکرد و در تمام طول سال مصرف میشد و نوعی نگاه مذهبی در خصوص خاصیت پیشگیرانۀ آن از بیماریها وجود داشت، همین اسفناج بوده باشد (XXI / 55). حتى برخی معتقدند این باور که اسفناج خاصیت تصفیۀ خون دارد، ریشه در عصر رومیها دارد (همانجا، حاشیۀ ۶). دیوسکوریدس نیز از گیاهی خوراکی به عنوان سبزی نام برده که چندان مصرف طبی نداشته است (II / 264) و برخی محققان معتقدند منظور وی همان اسفناج بوده است، اما اعتقاد غالب این است که این گیاه برای یونانیها و رومیها ناشناخته بوده، و تا سدۀ ۱۰ق / ۱۶م که از طریق اسپانیا به اروپا معرفی شده است، برای غربیان ناشناخته مانده بود.
واژههای اسپاناچا و اسپیناسیا (در اسپانیا) از اسفناج عربی و آن هم از اسپناچ فارسی برگرفته شدهاند (کاندول، 98). واژۀ هندوی اسفانی و نبود هرگونه معادل سنسکریت نشاندهندۀ آن است که کشت این گیاه در شبه قاره رواج نداشته است (همو، 99). کاندول معتقد است اسفناج در دوران مادها و پارسها در ایران کشت میشده، و بهتدریج به غرب و شرق گسترش یافته است. همچنین چینیها با این گیاه از طریق ایران آشنا شدند و معنای لغوی واژۀ چینی اسفناج، «سبزی پارسی» است (ص 100؛ نیز نک : لاوفر، ۳۹۲؛ ژوره، 66). منشأ نوعی اسفناج صحرایی (ترکستانی) را هم در نواحی جنوبی قفقاز، ترکستان، ایران و افغانستان دانستهاند که به آن شموم[۲] یا شاینوم[۳] گفته میشود (کاندول، همانجا).
ابنوحشیه (سدۀ ۴ق / ۱۰م) در الفلاحة النبطیه در ذکر اسفاناخ آن را از گیاهان اقلیم بابل دانسته است (ص ۸۳۲). در سدههای بعدی نیز در متون مختلف فارسی و عربی از اسفناج یاد شده است (برای مثال، نک : جمالی، ۱۶۳؛ ابنبطلان، ۲۹، ۴۷؛ رشیدالدین، ۱۵۳؛ غسانی، ۲۳؛ ابنبیطار، ۳۱؛ نویری، ۱۱ / ۷۷). فاضل هروی (سدۀ ۱۰ق / ۱۶م) دربارۀ اسفناج میگوید که سرد و تر است و با آنکه دیرهضم است، برای سرفه مفید است: تا ایسفناج از چمن خلد رسیده / تسکین حرارت دل شعلهزنان است (ص ۱۳۶). بیرجندی نیز که همعصر وی بوده است، اسفناج را برای صداع، درد پشت و رویش مو مفید میداند و مینویسد: «تخمش اوجاع دل و تب را زایل کند» (ص ۱۳۷). سیاحان نیز اسفناج را یکی از اقلام
خوراکی رایج نزد ایرانیان دانستهاند (برای مثال، نک : پتروشفسکی، ۳۷۲؛ پولاک، ۳۶۰).
طب سنتی و طب عامه
منابع طب سنتی ایران از کهنترین زمان به اسفناج و فواید آن پرداختهاند (برای مثال، نک : ابن ربن، ۳۷۹-۳۸۰). اسحاق بن سلیمان مینویسد: «اسفاناخ سرد و تر است در آخر درجۀ اول، طبیعت ملین دارد و برای مزاج صفراوی مفید است» (ص ۳۹۹). اخوینی بخاری سباناخ را از جمله «خداوندان صفرابُر» دانسته است (ص ۲۰۸). رازی توصیه کرده که در مواقع وبایی (همهگیری بیماریهایی چون آبله و حصبه) نباید ادویه، دانههای گرم، گوشت بره و جوجه و ملخ (میگو) و همچنین اسفیدباجات (نوعی آش اسفناج با ماست) مصرف کرد (ص ۵۲). اگرچه اسفیدباجات را شوربا و آش دانستهاند، اما منابعی از آن بـه عنوان آش اسفناج بـا ماست یـاد کـردهاند (بـرای نمونه، نک : لغتنامه، ذیل، اسفیدباج). ابومنصور هروی میگوید: «اسفاناخ ... سینه و حلق و جگر را منفعت کند و شکم نرم کند و تَف جگر بچیند و یرقان را سود کند» (ص ۸). ابنسینا بر خاصیت زدایندگی و شویندگی اسفاناخ و ملین بودن آن تأکید کرده است (۲ / ۷۹).
دستورالعملهای متعددی برای افزودن اسفناج به غذاها بهویژه آشها به عنوان خوراکی که طبع را نرم میکند، در منابع ارائه شده است (برای نمونه، نک : جرجانی، ۲۳۳؛ تفلیسی، ۳۳۵). حاجی زین عطار مصلح اسپناخ را مُری و فلفل و دارچینی بیان کرده است (ص ۲۵). عقیلی علوی شیرازی واژۀ هندی پالک را همان اسفناج دانسته و میگوید منظور از پالک هندی، قطف است که همان اسفاناخ رومی است (ص ۱۲۴). اطبای سنتی متأخرتر نیز تقریباً گفتههای پیشینیان را تکرار کردهاند (برای مثال، نک : گیلانی، ۲۵۸؛ ابنذهبی، ۱ / ۶۲).
امروزه نیز اعتقاد عام بر این است که اسفناج، بهویژه به سبب میزان قابل توجه آهن موجود در آن یکی از مغذیترین سبزیجات است، ازاینرو، خوردن آن به افراد کمخون توصیه میشود. همچنین با مصرف آن دفع مواد از رودۀ بزرگ به سهولت صورت میگیرد و این به سبب مواد موجود (سکرتین) در آن است که ترشحات صفرا را افزایش داده و حرکات دودیشکل روده را تقویت میکند. مصرف آن به عنوان غذای مکمل در کودکان و نیز طی دوران نقاهت، رفع کمخونی (بهویژه در دختران جوان) و حتى برای تقویت اعصاب در آنها که کار فکری زیاد دارند، توصیه شده است (زرگری، ۴ / ۲۲۳). مردم معتقدند که اسفناج پخته برای رفع سرفههای خشک، آسم، گرفتگی صدا، یبوست، قولنجهای کبدی، رماتیسم، نقرس و کمیِ ترشحات شیر مفید است. در موارد کمبود ویتامینهای بدن، مصرف شیرۀ تازۀ اسفناج مؤثرتر از اسفناج پخته دانسته شده است (همو، ۴ / ۲۲۳–۲۲۴).
از دیرباز، اسفناج در باورهای طبی عوام جایگاهی خاص داشته است (قزوینی، ۲۴۹). خوردن آن به پوست رنگ و جلا میدهد. عصارۀ آن برای شاشبند خوب است و ضماد پختۀ آن را در درمان درد مفاصل به کار میبرند. گذاشتن پختۀ آن بر پشت زهار ادرار بسته را باز میکند. ضماد خام اسفناج ورم گرم را میخواباند و سر دمل را باز میکند. همچنین زهر نیش عقرب و زنبور را بیرون میآورد. تخم کوبیدۀ آن برای درد امعاء و احشاء و روده و معده مفید است (شهری، ۵ / ۲۰۶-۲۰۷). در کردستان از دمکردۀ اسفناج برای درمان یبوست، شاشبند، درد گلو و تب استفاده میشود. همچنین در معالجۀ یرقان، شیرۀ آن را با شکر مخلوط میکنند و میخورند (افشار، ۵۰۲). در کردستان بورانیهای انواع سبزیهای کوهی و محلی ازجمله اسفناج، از داروهای مؤثر و سلامتافزا محسوب میشوند (ایازی، ۳۴۴).
یکی از روشهای درمان گوشدرد نزد شاهرودیها این است که برگ اسفناج له شده را در سوراخ گوش میگذارند (شریعتزاده، ۲ / ۲۵۸). در دَوان نوعی تب شدید با نشانههای بیحواسی و هذیان با عنوان توتینگو شناخته میشود. این تب طوری است که مرتب بیمار را آزار میدهد و قطع نمیشود. تنها در شب هفتم، دوازدهم و بیستم بیمار عرق میکند و در صورتی که تب به درازا بکشد، شدت آن به حدی است که موی سر بیمار شروع به ریختن میکند و کاملاً طاس میشود. در این صورت وضع بیمار خطرناک میشود و برای پایین آوردن تب باید مرتباً به وی غذاهای خنک مثل انار، اسفناج، نشاسته و جز اینها داد (لهساییزاده، ۳۲۷). در ایزدخواست نیز شوربای اسفناج در درمان انواع بیماریها پخته و خورده میشود (رنجبر، ۵۲۱).
فرهنگ مردم
غیر از باورهای طبی در خصوص اسفناج، نقش این گیاه را در برخی آیینهای ایرانی میتوان دید. مثلاً در اصفهان در شب آخرین چهارشنبۀ سال (شب چهارشنبهسوری) به منظور دفع بلا و چشمزخم و نیز تندرستی همسر و فرزندان و آمرزش مردگان خوراکهایی طبخ میشود، ازجمله آش برگ یا آش رشته، بدینسان که ۷ نفر زن دور هم گرد میآیند و ۴۰ مثقال آرد میخرند (ولو آنکه در خانه داشته باشند). پس از الک کردن آرد، آن را خمیر میکنند. آنگاه خمیر را روی تختۀ صافی میگسترند. بعد آن را تا کرده و به شکل رشتههای نازک در میآورند و اندک اندک در دیگ میریزند. قبلاً اسفناج را در آب جوش در دیگ مزبور پختهاند. رشتهها را در دیگ به هم میزنند تا له شود، سپس نمک و عدس پخته به آن می افزایند و آن را میخورند (ماسه، ۲۴۶-۲۴۷). در گیلان نیز در روز چهارشنبهسوری هیچکس به عنوان میهمان به خانۀ کسی نمیرود. برای شام، تره (نوعی خورش) و از سبزیها، اسفناج و شوید و کبار (تره) و نعناع و سیر و گزنه میپزند و سرخ میکنند و انواع ماهی (دودی، شور، سفید، کولی) بر سر سفره میگذارند (پاینده، ۱۱۷).
اسفناج از مواد ثابت مراسم آشپزان ناصرالدین شاه که هر سال در ماه میزان (مهر) بعد از فصل ییلاق و بیشتر در سرخهحصار سر راه دماوند صورت میگرفت، بوده است (مستوفی، ۱ / ۴۲۲). در طبخ این آشها، همۀ رجال و وزرای دربار حاضر میشدند و کارشان پاککردن سبزی و حبوبات بود (جودت، ۶۰). بارزترین نمود اسفناج در مراسم آیینی، حضور آن در سفرۀ خواجۀ خضر است. این سفره با تشریفات هفتسین تنها یک فرق دارد و آن اینکه از شب جمعۀ آخر سال تا ساعت تحویل سال چیده میشود و اقلامی که بر هفتسین اضافه دارد عبارتاند از: شیربرنج بینمک، اسفناج پخته و قاووت آرد نخودچی. نشانۀ اینکه خواجۀ خضر سر سفره بیاید، این است که انگشت خود را در قاووت آرد نخودچی میزند (هدایت، ۱۵۴؛ نیز نک : ه د، خضر).
برخی تعبیرات مثلی و ضربالمثلها با اسفناج ساخته شدهاند، مثل «بابای تو چارده شتر داشت / نی میزد و اسفناج میکاشت»؛ بد علفی نیست اسفناج؛ کف کلۀ آدم اسفناج سبز شدن (شاملو، ۴۷۳-۴۷۴؛ نیز نک : ذوالفقاری، ۱ / ۳۳۶).
از دیگر نمودهای اسفناج در فرهنگ مردم، نقش آن در نظام آشپزی ایرانیان است. از قدیمالایام اسفناج و گشنیز و تره ازجمله مواد ثابت آشها (مثل آش جو)، زبان گنجشک و قلیهها (خـورشها) مثل قلیـۀ بغرا بـوده است (بـرای مثال، نک : باورچی، ۵۵، ۵۷، ۵۸، ۶۷). امروزه نیز اغلب آشهای محلی حاوی اسفناج هستند، مثل آش لُپ لُپک در ایزدخواست (رنجبر، ۳۰۹)، آش دوو (دوغ)، آش کشک، پُرشِکه (آش آماج) و آش ترش در بیجار (هاشمنیا، ۱۱۹-۱۲۰)، آش ترخینه در پیر سواران (رسولی، ۳۴۹).
اشکنه نیز خوراکی ساده است که در نقاط مختلف ایران طبخ میشود و بسته به اینکه چه نوع سبزیای به آن اضافه شود با آن نام مشخص میشود، مثل اشکنۀ شنبلیله یا اشکنۀ اسفناج (صفینژاد، ۴۵۹). در بیرجند نوعی اشکنه وجود دارد به نام قروت گرم که همراه با اسفناج، سلمه و شیر مرغ (از سبزیهای محلی) به عنوان چاشنی خورده میشود (رضایی، جمال، ۳۸۶). برخی دیگر از خوراکهای محلی نظیر ترش تره، شیرین تره در گیلان (خلعتبری، ۱۹۳-۱۹۴) و پی پُخ در جهرم نیز با اسفناج درست میشوند. این خوراک شبیه به پیراشکی امروزی است یعنی بین دو لایه خمیر معمولی اسفناج پخته گذاشته میشود و سپس روی تاوه (بریزه) پخته میشود (طوفان، ۱۶۰). بهجز بورانی اسفناج، ماست و اسفناج و خورش آلو اسفناج نیز تقریباً در همۀ ایران رواج دارد (نک : انصافجویی، ۳۴۰؛ هاشمنیا، ۱۲۵؛ رضایی، غلامرضا، ۳۹۶-۳۹۷). خوراکهایی چون اسفناج پلو در تهران و نان اسفناجی در فسا از غذاهای بومی هر منطقه بهشمار میروند.
مآخذ
ابنبطلان، مختار، تقویم الصحة، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، ۱۳۶۶ش؛ ابنبیطار، عبدالله، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، دارالمدینه، ۱۲۹۱ق؛ ابنذهبی، عبدالله، کتاب الماء، تهران، ۱۳۸۷ش؛ ابنربن، علی، فردوس الحکمة، به کوشش محمدزبیر صدیقی، برلین، ۱۹۲۸م؛ ابنسینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، ۱۳۷۰ش؛ ابنوحشیه، احمد، الفلاحة النبطیة، به کوشش توفیق فهد، دمشق، ۱۹۹۵م؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقایق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، ۱۳۴۶ش؛ اخوینی بخاری، ربیع، هدایة المتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، ۱۳۴۴ش؛ اسحاق بن سلیمان، الاغذیة و الادویة، به کوشش محمد صباح، بیروت، ۱۴۱۲ق / ۱۹۹۲م؛ افشار سیستانی، ایرج، پزشکی سنتی مردم ایران، تهران، ۱۳۷۰ش؛ انصافجویی، محمد و دیگران، آشپزی کردستان، سنندج، ۱۳۸۶ش؛ ایازی، برهان، آیینۀ سنندج، تهران، ۱۳۷۱ش؛ باورچی بغدادی، محمدعلی، «کارنامه، در باب طباخی و صنعت آن»، آشپزی دورۀ صفوی، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۶۰ش؛ برهان قاطع، محمدحسین بن خلف تبریزی، به کوشش محمد معین، تهران، ۱۳۴۲ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، ۱۳۶۹ش؛ بهرامی، تقی، فرهنگ روستایی، تهران، ۱۳۱۶-۱۳۱۷ش؛ بیرجندی، عبدالعلی، معرفت فلاحت، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۸۷ش؛ پاینده، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، ۱۳۵۵ش؛ پتروشفسکی، ا. پ.، کشاورزی و مناسبات ارضی در ایران عهد مغول، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۷ش؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۶۱ش؛ تفلیسی، حبیش، کفایة الطب، تهران، ۱۳۸۷ش؛ جرجانی، اسماعیل، الاغراض الطبیة، تهران، ۱۳۴۵ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخنامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۶ش؛ جودت، حسین، تهران در گذشتۀ نزدیک از زمان، تهران، ۱۳۵۶ش؛ حاجی زین عطار، علی، اختیارات بدیعی، کانپور، ۱۲۹۶ق / ۱۸۷۹م؛ حسنین، عبدالنعیم محمد، قاموس الفارسیة، بیروت، ۱۴۰۲ق / ۱۹۸۲م؛ خلعتبری لیماکی، مصطفى، فرهنگ مردم تنکابن، تهران، ۱۳۸۷ش؛ داعیالاسلام، محمدعلی، فرهنگ نظام، تهران، ۱۳۶۲ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، ۱۳۸۸ش؛ رازی، محمد بن زکریا، الجدری و الحصبه، ترجمۀ محمود نجمآبادی، تهران، ۱۳۴۴ش؛ رسولی، غلامحسین، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، ۱۳۷۸ش؛ رشیدالدین فضلالله، آثار و احیاء، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، ۱۳۶۸ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، ۱۳۸۱ش؛ رضایی، غلامرضا، شهر من فسا، شیراز، ۱۳۸۷ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، تهران، ۱۳۷۳ش؛ زرگری، علی، گیاهان دارویی، تهران، ۱۳۶۹ش؛ سلطانی، ابوالقاسم، دایرةالمعارف طب سنتی، تهران، ۱۳۸۴ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، ۱۳۶۱ش، حرف الف، دفتر دوم؛ شریعتزاده، علیاصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، ۱۳۷۱ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، ۱۳۸۳ش؛ صحت نیاکی، نصرتالله، گیاهان کشاورزی ایران، اهواز، ۱۳۵۱ش؛ صفینژاد، جواد، مونوگرافی ده طالبآباد، تهران، ۱۳۴۵ش؛ طوفان، جلال، تاریخ اجتماعی جهرم در قرون گذشته، شیراز، ۱۳۸۱ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، قرابادین کبیر (مخزن الادویه)، کلکته،۱۸۴۴م؛ غسانی ترکمانی، یوسف، المعتمد فی الادویة المفردة، به کوشش مصطفى سقا، بیروت، ۱۴۰۲ق / ۱۹۸۲م؛ فاضل هروی، ارشاد الزراعه، به کوشش محمد مشیری، تهران، ۱۳۴۶ش؛ قدامه، احمد، قاموس الغذاء و التداوی بالنبات، بیروت، ۱۴۰۵ق / ۱۹۸۵م؛ قزوینی، زکریا، عجائب المخلوقات، به کوشش نصرالله سبوحی، تهران، ۱۳۶۱ش؛ قهرمان، احمد و احمدرضا اخوت، تطبیق نامهای کهن گیاهان دارویی با نامهای علمی، تهران، ۱۳۸۳ش؛ گیلانی، محمدکاظم، حفظ الصحۀ ناصری، تهران، ۱۳۸۲ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ لهساییزاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دَوان، تهران، ۱۳۷۰ش؛ ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشنضمیر، تهران، ۱۳۸۷ش؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، ۱۳۸۶ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، ۱۳۸۲ش؛ نویری، احمد، نهایة الارب، قاهره، ۱۹۳۵م؛ هاشمنیا، محمود و ملوک ملکمحمدی، فرهنگ مردم گروس، بیجار، ۱۳۸۰ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، ۱۳۴۲ش؛ نیز:
Candolle, A. de., Origin of Cultivated Plants, New York, 1885; Dioscorides, C., Materia Medica, Johannesburg, 2000; Jorét, Ch., Les Plantes dans l’antiquité et au moyen âge, Paris, 1904; Laufer, B., Sino-Iranica, Chicago, 1919; Mozaffarian, V., A Dictionary of Iranian Plant Names, Tehran, 2007; Pliny, The Natural History, ed. J. Bostock, London, 1855.
پیمان متین