آنه، سفرنامه ها
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 11 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/238093/آنه،-سفرنامه-ها
شنبه 6 اردیبهشت 1404
چاپ شده
1
آنه، سَفَرْنامهها، دو سفرنامه با عنوانهای اوراق ایرانی و گلهای سرخ اصفهان از کلود آنه، نویسندۀ فرانسوی در دهۀ نخست سدۀ 20م که دربارۀ سفرهای او به ایران و دربردارندۀ اطلاعات مفیدی از زندگی اجتماعی ایرانیان و آداب و خلقیات آنان است. کلود آنه نامی است مستعار که ژان شوپفر، نویسنده و روزنامهنگار فرانسوی سویسیتبار برای خود برگزیده است. ژان شوپفر در 1868م / 1285ق در خانوادهای ادبدوست در سویس متولد شد و در دانشگاه پاریس و مدرسۀ لوور در رشتههای ادبیات، فلسفه و باستانشناسی به تحصیل پرداخت. علاقۀ وافر او به جهانگردی باعث شد تا به کشورهای مختلف سفر کند و حاصل مشاهدات خود را به صورت کتاب به چاپ برساند (نک : کریمی، 19-21). ازجملۀ سفرهای او دیدار از ایتالیا، فرانسه، روسیه، قفقاز و ایران بوده است. او 3 بار به ایران سفر میکند که علت آن نهفقط علاقۀ وی به ماجراجویی در شرق، یا کشف آثار عتیقه و نسخههای خطی، بلکه به سبب دلبستگیهایش به تمدن و فرهنگ این سرزمین بوده است. گزارش نخستین سفر وی به ایران که از راه روسیه و قفقاز صورت گرفته، در اثری با عنوان گلهای سرخ اصفهان: ایران با اتومبیل، از طریق روسیه و قفقاز در 1906م / 1324ق به چاپ رسیده است. سفر دوم و سوم وی به ایران به ترتیب در سالهای 1909 و 1910م / 1327 و 1328ق صورت میگیرد که شرح آنها متعاقباً در 1924م / 1343ق با عنوان اوراق ایرانی منتشر میشود. «ایران و روحیۀ ایرانی» و ترجمۀ 144 رباعی از خیام به زبان فرانسه به کمک میرزا محمد و با عنوان «عمر خیام ... » از دیگر آثار او بهشمار میآید. به نوشتۀ ایرج پروشانی، مترجم کتاب اوراق ایرانی به فارسی، ویژگی آنه در این است که وی در دهۀ نخست سدۀ 20م و مقارن با انقلاب مشروطیت 3 بار از راه روسیه و قفقاز به ایران سفر کرده است و از اعماق کوههای بختیاری تا بخارا و سمرقند را زیر پا گذارده و ضمن نشست و برخاست با ایرانیان و زیستن به شیوۀ آنها، تا حد توان خود با روحیات و خصوصیات زندگی ایشان آشنا شده است. او دیدهها و شنیدههای خود را از مناطق متنوعی چون باکو، لنکران، انزلی، رشت، قزوین، تهران، دماوند، بابلسر، عشقآباد، قوچان، مرو، بخارا، سمرقند، همدان، قم، کاشان، اصفهان و لرستان مکتوب ساخته است (ص 6). آنه به 3 سبب شهرت دارد: یکی انتشار مجموعۀ داستانهایی با عنوان «شهر کوچک» که همراه آن نام مستعار کلود آنه را برای خود برگزید و با آن مشهور شد؛ دوم انتشار دیدههایش به عنوان یک روزنامهنگار از آغاز انقلاب اکتبر 1917 روسیه و جنگهای داخلی این کشور در 4 مجلد با عنوان «انقلاب روسیه» که نخستین گزارش دربارۀ انقلاب کبیر روسیه در غرب به حساب میآمد؛ و سوم محبوبیت او به عنوان قهرمان تنیس فرانسه که او را بیش از پیش بلندآوازه کرده بود (نک : کریمی، 20-22). او از 1920م / 1338ق تا پایان عمر همراه با همسر و تنها دخترش، لیلا، در خانهای میزیست که بهسبب داشتن آثار عتیقه، نسخههای خطی، مینیاتورهای ایرانی و مجسمههای مصریاش به شکل موزه درآمده بود. وی سرانجام در 1931م / 1350ق در پاریس درگذشت (همو، 22-23). کلود آنه در مقدمۀ کتاب اوراق ایرانی اظهار میدارد که سعی وی تنها جمعآوری یادداشتهای سفرش بوده است و برخلاف فروتنی ماهرانهای که در انتهای مقدمه از خود نشان میدهد و این اثر را فاقد ظرافت و ریزهکاری معرفی میکند (ص xii)، نتیجۀ کار وی را باید بسیار هوشمندانه دانست، زیرا به هنگام اقامت نهچندان طولانی خود در ایران، بسیاری از ابعاد فرهنگی و اجتماعی مردم ایران و خلقیات روحی آنها را به خوبی شناخته است و در جای جای اثر خواندنیاش، گاه با طنز و گاه با عصبیت، زبان به انتقاد آن میگشاید. اوج این انتقادها را در نگاه او به نظام فکری مذهبی مردم (چه یهودیان چه مسلمانان) و سازمان دیوانسالار حکومتی میتوان دید. او در جایی به باورهای دینی یهودیان طعنه میزند که خدمتکار یهودیاش، سبب تب و بیماری خود را خوردن گوشت تهیه شده به دست یک مسیحی و عدول از مقررات دینی تورات دانسته است (ص 94)، یا آنجا که هر چند میزبانان ایرانی خود را به سبب میهماننوازی میستاید، از اینکه آنان نگران تماس وی با آنها یا حتى وسایل آنها (رختخواب یا استکان)، به سبب مسلمان نبودن او هستند، متعجب میشود (ص 105). اگرچه او طبع شوخی دارد، اما عصبانیتش از باورهای مذهبی مسلمانان را در مجادلهاش با یک ایرانی که بیسکویت تعارفشده از سوی وی را نمیپذیرد (هرچند در کمال احترام و ادب)، به سبب اینکه او نجس است، میتوان دریافت (ص 122-123). در این اثر بنمایههای طنز وی را بیشتر در نقد نظامهای مالی و اداری ایرانیان میتوان دید. مثل نظام دلالی و ویژگیهای دلالان که البته به اعتراف وی برای او چندان نامطلوب هم نبوده و معمولاً به نفعش تمام شده است. او دلالها را بازکنندۀ هر گرهی میخواند که با زرنگی، نکته سنجی، چانهزنی و سازش، سرانجام کار را راه میاندازند (ص 52). آنه در مجموع، روحیۀ حساس و نقادی دارد. آنجا که وارد شهر مرو میشود و آن را با گذشتۀ پرافتخارش مقایسه میکند که بر اثر توحش تاریخی بشر نابود شده است، لب به اعتراضی میگشاید که از عمق وجودش برآمده است و نابودی و ویرانی تمدنهای عالی را با از میان رفتن آثار نفیس و جانهای فرهیخته قیاس میکند که قرنها رنج و ممارست و تربیت لازم است تا آنها را تولید کنند، اما نابود ساختن آنها همچون زاد و ولد یک زن و مرد دهاتی است که خیلی ساده میتوانند کودکی بیاستعداد و نالایق تحویل اجتماع دهند (همان، 173) و این ظاهراً رسم روزگار است. کلود آنه صرفاً یک جهانگرد نیست، بلکه دیدی مردمشناسانه به محیط اطراف خود دارد. نخستین گام در این باره، چهرهنگاری وی از قومیتهای مختلفی است که در طی سفر با آنها روبهرو شده است. او در قایقی که از باکو راهی انزلی است، چهرۀ مرد ایرانی را صیقلی و آفتابسوخته با جمجمهای تراشیده و براق و دو رشته کاکل که از زیر عرقچین بیرون زده است، وصف میکند. باور بر این بوده است که در روز قیامت، عزرائیل مؤمنان را با همین دو کاکل از زمین بلند میکند و به بهشت میفرستد (همان، 3). او مردم ری را دارای آروارههای درشت، گونههای برجسته، دهان و دماغ ریز، چشمان درشت با ابروانی پر و کشیده، و موهایی که از فرق باز شده و روی شانهها ریخته است، وصف میکند (همان، 60-61). از سوی دیگر، مردم روستایی نزدیک بارفروش (بابل) را با چهرۀ بیضیشکلشان بسیار متفاوت از سایر ایرانیان ساکن فلات مرکزی میداند (همان، 127-128). آنه چهرۀ ترکمنها و افغانها را نیز وصف کرده است. او ترکمنها را مردمانی زیبا، بلندقد و چابک با چهرههایی لاغر و مغولی، چشمان مورب ریز و براق، صورت کشیده و زرد و گونههای برجسته وصف کرده است (نک : همان، 136, 139). وی افغانها را نیز مردانی زیبا با چهرههایی گندمگون و خوشترکیب توصیف میکند (همان، 157). در بیشتر این موارد، پس از وصف چهره و ظاهر مردم، پوشش آنها را نیز تا حدی شرح میدهد. آنه در اوراق ایرانی از زنهای ایرانی کمتر سخن به میان میآورد، زیرا آنها در اجتماع در انزوا قرار دارند و نوع پوشش آنان نیز هرگونه انگیزه برای برقراری ارتباط با ایشان را غیرممکن میکند (ص 4, 12)، با اینحال او معتقد است که در ایران، این زنها هستند که در مزارع کار و تلاش میکنند و معیشت شوهران وقتگذران در قهوهخانهها و تریاکی یا عرقخور خود را تأمین میکنند (نک : ص 160). داستان سنگسار یک زن قوچانی نیز تأثیر عمیقی بر وی گذارده است (ص 161-164). رفتن به قهوهخانه، نوشیدن چای داغ و شیرین و خوردن بستنی و قلیان کشیدن از سرگرمیهای رایج ایرانیان بوده است (نک : همان، 6, 20, 102). او که در ترسیم فضای اماکن اجتماعی نظیر محیط بازار و دکانهای آن، بهویژه میوه فروشیها، دستفروشیها و مردم رهگذر بسیار موفق است (نک : همان، 168-169,، 158-159 179-180)، نما و فضای یک قهوهخانۀ ایرانی را نیز با اتاقکهای گلی ایوانمانندشان که یکسره باز هستند، چراغهای نفتی، حصیرهای پهنشده و قصهگویی و چایخوری و قلیانکشی در آنها را بهخوبی وصف میکند (همان، 4). خوراکهای متنوع ایرانی از دیگر عناصر فرهنگی است که آنه در این اثر از آنها یاد میکند؛ اما آنچه مهمتر است، آداب پذیرایی و خوردن است که وی به زیبایی یکی از این مراسم را بیان کرده و تشریفات میزبانی را با دقت به قلم آورده است (نک : ص 6-11). برنج بهعنوان جزء ثابت غذای ایرانیان در کنار خورشهای متنوع و مصرف گوشت گوسفند و انواع سبزیجات ازجملۀ این مطالب است. پس از خوردن غذا قاچهای خربزه و طالبی، میوههایی مثل هلو و گلابی، و نان با پنیر بهعنوان دِسِر سرو میشده است (ص 8). دربارۀ آداب نشستن بر سر سفره و خوردن غذا، همۀ جزئیات بیان شده است، از نحوۀ دو زانو و چهار زانو نشستن ایرانیان بر زمین گرفته تا لقمه کردن برنج و خورش و گوشت در لابهلای انگشتان و حتى استفاده از آفتابه و لگن برای شستوشوی دست و دهان پس از صرف غذا (ص 9-10). ترتیب پذیرایی در یکی از میهمانیهای تشریفاتی از حوالی ساعات 8 -10 شب تا نزدیکیهای صبح شامل خوراکهای لذیذ در سینیهای بزرگ است که از انواع میوهها، دانهها، شیرینی و نیز انواع شراب و عرق در تنگها و پیالههای پر از یخ تشکیل میشود و با قلیان کشیدن، قصهگویی، آواز خوانی، نوازندگی و سرانجام صرف شام ادامه مییابد (ص 11-12). آنه در اوراق ایرانی صبحانۀ ایرانی را چای خیلی شیرین با نان و پنیر یاد کرده و نانهای ایرانی را بیمزه خوانده است (ص 15). توصیفات مؤلف به پذیراییهای خانگی محدود نشده، و از طبخ غذا در کوچه و بازار نیز سخن رانده است. بساطهای کبابپزی در قم با سیخهای گوشت بره، منقلهای زغال، تنورهای نان و بوهای خوش آکنده در فضا از فلفل و آویشن و اسطوخدوس به وضوح تشریح شده است (ص 193). با اینحال، آنه از ابراز سلیقۀ خود اکراهی ندارد و نه فقط از نحوۀ طبخ و مزۀ نانهای ایرانی انتقاد میکند، بلکه برخلاف نظر عام، بر نحوۀ طبخ برنج به سبک ایرانی یعنی دم کردن آن، که در جهان بیهمتا ست، ایراد میگیرد و میگوید: «برنج دم کشیده بوی موش میدهد» (نک : ص 241). دیدگاه مردمشناختی آنه باعث شده است تا او به یکی دیگر از عناصر فرهنگی جوامع، یعنی گورستانها با دقتْ نظر بیفکند. محل دفن مردگان از برجهای گبرها (زردشتیان) در ری گرفته (همان، 57)، تا گورستان بختیاریها که نقش قبرهای عجیب و غریب دارد، مانند تصویر حیوانات، بهویژه پیکرههای شیر که جزئیات آنها را نیز شرح میدهد، نظر وی را سخت به خود جلب کرده است (همان، 247). سرزمین و مردم بختیاری به سبب سفری که وی همراه با همسرش به آن منطقه داشته، از چهره، قامت و شجاعت آنها تا خوراک و پوشاک و باورهایشان، مورد توجه آنه بوده است. او در میان بختیاریها چندان از محیط زیست و اقلیمشان غرق شعف شده است که شکوه شبهای آن منطقه را عالیترین تصویری که میتوان در ذهن ثبت کرد، توصیف میکند (همان، 246). او این ایرانیان را مقاومترین مردمان دنیا میخواند، زیرا با یک مشت برنج قادرند تا 18 ساعت در کوه و کمر راهپیمایی کنند (همان، 249). یکی از تصاویر زیبایی که وی ترسیم میکند، صحنۀ آموزش یک جوان بختیاری است. در این صحنه پیرمردی شیوۀ پرتاب نیزه برای شکار در هنگام تاخت و تاز و یا رام کردن اسبان وحشی را به جوانی آموزش میدهد (همان، 243-244). وصف سیاهچادرهای کوچروان بختیاری، زنان زحمتکش با پاها و چهرههای برهنه، عباهای نمدی (چوخا) که او را متحیر ساخته است و زینهای زیبا از دیگر رهآوردهای سفر وی به منطقۀ بختیاری است. شاید مهمترین وجهی که مؤلف را سخت تحت تأثیر خود قرار داده و چند جا به آن پرداخته است، ادب ایرانیان و نیز برخی خلقیات و روحیات ایشان باشد. از نظر او رفتار و روحیۀ ایرانیها همواره با ادب و احترام توأم است و در این باره میان اروپاییان و این مردمان فرق بسیاری قائل است (همان، 29). او سخت تحت تأثیر این ویژگی ایرانی قرار گرفته است و اذعان میدارد که نمیداند با چه کلامی رفتار و منش پسندیدۀ مردم ایران را وصف کند (همانجا). وی میگوید رعایت ادب و احترام میان طبقات مختلف اجتماع، حتى میان قشر فرودست جامعه در برخورد با وزرا و صاحبمنصبان صورت میگیرد و طرفین هیچگاه از جادۀ ادب و محبت منحرف نمیشوند (همان، 20). در جای دیگر از ادب، نزاکت، میهماننوازی و خوشرویی مردمی که در مسیر راه تا مازندران با آنها برخورد کرده است، ستایش و تمجید میکند. او میگوید آنها با وجود تنگدستی، بسیار سخاوتمند و دست و دلباز بودند (همان، 102). وی در تحلیل شخصیت ایرانیها، آنان را استاد کتمان، پردهپوشی، خودداری و رازداری برمیشمارد و بیان میکند که آنها بیتعصب، بیاعتنا به دنیا و ملایمطبع و مهرباناند (نک : همان، 29, 33-34). همین ویژگیها ست که فاصلۀ عمیقی میان آنها با اروپاییان انداخته و نقاط مشترکشان را به حداقل رسانده است (همان، 159). گاه خواننده احساس میکند که مؤلف در اوراق ایرانی در وصف ویژگیهای مثبت ایرانیان، راه اغراق پیموده و احساسات بر او چیره شده است؛ او قدرت ایرانیها را در خواندن اعماق روح دیگران با یک نگاه میستاید (ص 49-50)، در جای دیگر نیروی بینایی آنها را عالی و غیرقابل تصور میخواند (ص 191) و در جایی آنها را بهترین و مقاومترین راهروان جهان میداند (ص 249). این علاقه به ایران و ایرانی باعث نشده است تا از برخی اخلاقهای ایرانیها به سختی انتقاد نکند. وقتنشناسی ایرانیان بزرگترین و عجیبترین عیب آنها از نظر مؤلف است. او معتقد است جز برای ناهار که وسط روز و هنگام ظهر محسوب میشود، برای هیچ کار یا موضوع دیگری وقت ثابتی وجود ندارد (همان، 7-8). او با زبان طنز میگوید، معلوم نیست اگر طلوع و غروب خورشید نباشد، چگونه در ایران میتوان وقت را تعیین کرد (همان، 46). بیخیالی، بیمسئولیتی، رخوت و خیالبافی از دیگر ایراداتی است که کلود آنه بر ایرانیها گرفته است. مثلاً از چالهای در یکی از خیابانهای تهران که بارها باعث شکستن مچ پای آدمیان یا چهارپایان میشده، مینویسد که محال است بتوان حدس زد چه موقع یک ایرانی پیدا شود تا وظیفۀ خود بداند سر این چاله را بپوشاند یا آن را پر کند (همان، 24-25). در این اثر بیتوجهی به رعایت بهداشت بهسبب اهمیت ندادن به بیماریها از دیگر مصادیق بیخیالی ایرانیها بهشمار آمده است و در ادامه سادهگیری آنها را در گذراندن زندگی به نشستن زیر درخت و کنار جوی آب، رؤیا پردازی، خوردن پیاز، کاهو یا بستنی، نوشیدن چای یا شربت و کشیدن قلیان تا فرارسیدن شب و خوابیدن در گوشهای نکوهش میکند (ص 26-27). بستنشینی، آداب رمضان، و ترانههای کار از دیگر مواردی است که آنه به آنها اشاره کرده است (همان، 205، 171، 169). نکات ریز دیگر همچون گذشتن مسافر از زیر قرآن برای دوری از بلاها و خطرات سفر (همان، 223)، یا برخی باورها مثل وقوع آخرالزمان، اگر یکبار ستارۀ دنبالهداری دیده شود (همان، 246)، از چشم او دور نمانده است. از این اثر ترجمهای سلیس به فارسی توسط ایرج پروشانی صورت گرفته است. چنان که گفته شد، نخستین گزارش سفر آنه به ایران در 1906م با عنوان، گلهای سرخ اصفهان در پاریس منتشر شد. این سفرنامه که شرح ماجراهای وی در مسیر قفقاز تا تهران و سپس به اصفهان است، در عین حال سفرنامچهای را در دل خود دارد و آن نقل گزارش سفر یکی از همراهان آنه به نام لئونیدا از تفلیس به تبریز و زنجان است. آنه در این کتاب نیز همچون خلف آن یعنی اوراق ایرانی، به زندگی فرهنگی ایرانیان توجه داشته و در لابهلای گزارشهای خود به آنها اشاره کرده است. او بخشی از کتاب گلهای سرخ اصفهان را با عنوان «ایرانیان» به ویژگیهای جسمانی و فرهنگی مردم ایران از قیافۀ ظاهری و اندام ایشان گرفته تا پوشاک متنوع، خلقیات و رفتار آنها اختصاص داده است (نک : ص 161-164). عمده اهمیت این اثر تصاویر متنوع و جالب آن است که زوایایی از زندگی ایرانیان در سالهای نخست سدۀ 20م را به تصویر میکشد. گلهای سرخ اصفهان توسط فضلالله جلوه به فارسی برگردانده شده است.
پروشانی، ایرج، مقدمه بر اوراق ایرانی کلود آنه، تهران، 1368ش؛ کریمی، محمدحسین، «کتاب اوراق ایرانی نوشتۀ کلود آنه»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی اصفهان، اصفهان، 1352ش، شم 9؛ نیز:
Anet, C., Feuilles persanes, Paris , 1924; id, Les Roses d’Ispahan: La Perse en automobile , à travers la Russie et le Caucase, Paris , 1906 . پیمان متین
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید