آتش
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
جمعه 6 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/237979/آتش
سه شنبه 9 اردیبهشت 1404
چاپ شده
1
آتش، (یا آذر) در ایران پیش از اسلام عنصری مقدس بوده و در عقاید زردشتیان مظهر فروغ ایزدی و پسر اَهُورَمَزدا بهشمار میآمده و جنبۀ، الوهیت داشته است (یسنا، 7:25). همانند دیگر ایزدان زردشتی، آتش نیز دعایی ویژه دارد كه «آتشْ نیایش» خوانده میشود. در منابع متأخرتر دورۀ ساسانی، آتش هفتمین مخلوق از «مخلوقات هفتگانۀ گیتی» (مخلوق این جهانی) بهشمار آمده است (بندهشن، 7:3؛ زادسپرم، 25:1). احتمال دارد كه منظور از خورشید و روشنان در آغاز فروردین یشت، كه از 6 مخلوق سخن رفته، آتش باشد (بویس، 1 / 142). اورمزد همۀ آفریدگانِ «مینو» (آفریدگان در حالت غیرمحسوس و روحانی) را پیش از درآمدن به صورت «گیتی» (به صورت محسوس و جسمانی)، نخست به شكل «اخگر آتشی» آفرید كه این صورت خود برخاسته از روشنی بیآغازِ (نور ازلی) اورمزد است (بندهشن، 1 الف: 4، 44، 50؛ روایات پهلوی، 128). همچنین آمده است كه اورمزد آتش را از دل خویش آفرید و نور آن را از نور ازلی خلق كرد (روایات پهلوی، 44: 28). جنس آتش همچون آسمان و فلز و باد، نر بهشمار آمده است (بندهشن، 15 الف: 1). گفته شده كه آتش در همۀ آفریدگان وجود دارد: در آسمان به صورت نور خورشید و روشنانِ دیگر و نیز به صورت برق؛ در زمین نیز گرمی آتش است كه ریشههای درختان و چشمههای آبها را زنده نگاه میدارد. بدن گیومرث (نمونۀ نخستین و مِثالی بشر كه اولین زوج بشر از او پدید آمده است) و گاوِ ایْوداد (نمونۀ نخستینِ چارپایان) از زمین، ولی نطفۀ آنان از آتش بود (بندهشن، 1 الف: 3).در كتابهای پهلوی از 5 نوع آتش سخن رفته است: 1. آتشی كه در پیش اورمزد میدرخشد (نور اورمزدی)؛ 2. آتشی كه در تن انسان و چارپایان است؛ 3. آتشی كه در گیاهان است؛ 4. آتشی كه در ابرهاست (برق)؛ 5. آتشی كه در جهان بهكار میبرند (بندهشن، 18: 1-5؛ روایات پهلوی، 58 به بعد).هریك از آفریدگان جهان در حمایت یكی از ایزدان است و نگاهبان آتش، اردیبهشت امشاسپند است (بندهشن، 15:3، 41:26 به بعد). این پیوستگی آتش و اَشَه (اردیبهشت) را در كهنترین بخش اوستا یعنی گاهان نیز میبینیم (یسنای 43، بند 4 و غیره). اهریمن همانگونه كه در آغاز خلقت بر همۀ آفریدگان تاخت و آنها را آلوده ساخت، بر آتش نیز حمله برد. دودی كه همراه آتش است، اثری از آلودگی اهریمن است (بندهشن، 27:4). از اینرو ریختن چیزهای ناپاك یا هیزم تر بر آتش كه سبب دود كردن آن میگردد، منع شده است و برعكس، ریختن هیزم خشك و بویهای خوش بر آتش سبب خشنودی آن میشود (دینكرد، 2 / 794-795).در اغلب آیینهای دینی زردشتیان آتش حضور دارد و اهمیت آن تا آنجاست كه از دیرزمان زردشتیان را «آتشپرست» نامیدهاند. ازجمله كاربردهای دینی آتش، استفاده از آن در آزمایشهای دینی (وَرْ) است كه متهمان را از آن گذر میدادند تا اگر گناهكارند، آتش آنان را نابود كند و اگر بیگناهند، نجات یابند. نمونۀ آن را در داستان سیاوش (شاهنامه) و در داستان ویس و رامین مییابیم. گاه نیز فلز گداخته بر سینۀ متهم میریختند، چنانكه آذرباد مارسپندان، موبدان موبد دوران شاپور دوم ساسانی، برای اثبات حقانیت دین، تن به چنین آزمایشی داد. ویژگی گناهزدایی آتش در رویدادهای پایان جهان نیز دیده میشود. در آن هنگام آتش همهجا را فرا میگیرد و همۀ فلزات زمین گداخته میشوند و همۀ مردمان باید از آن بگذرند تا گناهانشان پاك گردد (بندهشن، 34: 18 به بعد؛ زادسپرم، 50:34، 40:35 به بعد). افزون بر صورت آشكار و مرئی، آتش را ایزد میپنداشتند و از او یاری میجستند. همین ایزد است كه گرشاسب را به گناه آزردن آتش از درآمدن به بهشت باز میدارد و سرانجام به میانجیگری گوشُوروُن (ایزد نگهبان چارپایان) بخشوده میشود. مزدك با استفاده از پندار زردشتیان نسبت به الوهیت و حقیقتگویی آتش، كسی را در پشت آتش در آتشكده پنهان ساخت، تا با این ترفند وانمود كند كه آتش گواه بر حقانیت اوست (نظامالملك، 259 به بعد).اثری از اهمیت و تقدس آتش در عقاید عامۀ ایرانیان پس از اسلام بر جای مانده است، مانند قسم خوردن به «سُو» (نور چراغ)، یا روشن كردن شمع و چراغ بر سر آرامگاهها و جز آن.
اسعد گرگانی، فخرالدین، ویس و رامین، به كوشش مجتبى مینوی، تهران، 1314ش، ص 194 به بعد؛ بندهشن، به كوشش انكلساریا، بمبئی، 1908م؛ دینكرد، به كوشش مَدَن، بمبئی،1911م؛ روایات پهلوی، به كوشش دابار، بمبئی، 1913م؛ زادسپرم، گزیدهها، به كوشش انكلساریا، بمبئی، 1964م؛ فردوسی، ابوالقاسم، داستان سیاوش، به كوشش مجتبى مینوی، تهران، 1363ش،صص 28-32؛ نظامالملك، حسن بن ابیالحسن، سیرالملوك (سیاستنامه)، به كوشش هیوبرت دارك، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1347ش، ص 259 به بعد؛ نیز:
Boyce, M., A History of Zoroastrianism, Leiden / köln, 1975.
احمد تفضلی
آتش و آتشپرستی را در میان اعراب جاهلی از سه جهت میتوان بررسی كرد: چگونگی آتشپرستی و روایات مربوط به آن، آتشهای معروف میان جاهلیان، رابطۀ این آتشها با آیینهای كهن آتشپرستی و یا آیینهایی كه آتش را مقدس میشمردند. روایتهایی كه به آیینهای آتش در میان اعراب جاهلی اشاره كردهاند، انگشت شمارند. منابع ما حتى دربارۀ اعرابی كه احیاناً به آیین زردشتی گرویده بودند و یا ایرانیانی كه در سرزمینهای تازی میزیستند، تقریباً خاموشند و چند روایت موجود هم غالباً به صورت غیرمستقیم به موضوع اشاره كردهاند. گذشته از «آزمایش آتش» در یمن كه به آتش سیاوش در شاهنامه شبیه است (آذرنوش، 255 و مآخذ او)، در یكی دو سدۀ پیش از اسلام خبر از وجود گروههای زردشتی در جزیرةالعرب داریم: فاتحان ایرانی یمن كه از حدود 575م تا اوایل اسلام در آنجا باقی بودند، همه دین زردشتی داشتند (همو، 263). در حیره و نواحی بحرین و عُمان انبوهی زردشتی میزیستند (همو، 182، 187، 193)، در یمامه و كوه نیز هزاران مجوسی كار میكردند و دو آتشكده نیز داشتند (همو، 193). نیز ابن رسته و ابن قتیبه در دو روایت بسیار ارزنده اشاره میكنند كه مجوسیت در بنی تمیم و قریش رواج یافته بود، اما اطلاعات ما در این باب، به همین چند روایت كه در راههای نفوذ فارسی به تفصیل بررسی شده است، منحصر است. در آنچه به نام آتشهای عرب (نیرانُالعرب) شهرت یافته، نیز برخی آثار كهن آتشپرستی دیده میشود، ولی ما اینك تنها به یاد كردن آن آتشها بسنده میكنیم:لغتشناسان روی هم رفته به 14 گونه آتش در عصر جاهلی اشاره كردهاند (به استثنای تركیبهای اضافی، ضربالمثلها، استعارات و خلاصه آنچه «مجاز» خواندهاند) و مرادشان از «گونهها»ی آتش، مناسبتهایی است كه در آنها آتشی میافروختند. برخی از این مناسبتها، زاییدۀ اجتماع بدوی و محیط صحراست، برخی دیگر دایرهای وسیعتر و جنبۀ آیینی دارد كه شاید از دینهای بیگانه و بهویژه زردشتی متأثر باشد.فهرست این آتشها در كتابهای لغت و ادب آمده است. شاید جاحظ (د 255ق / 869 م) كه بسیاری از آنها را برشمرده، منبع اصلی نویسندگان سدههای بعد بوده باشد (مثلاً ثعالبی د 429ق / 1038م؛ نویری د 733ق / 1333م؛ قلقشندی د 821 ق / 1418م از طریق كتاب الاوائل عسكری). آنچه نویری آورده (نهایه، 1 / 109 به بعد) از همه منظمتر و جامعتر است، بهویژه كه وی مبحث «نیران العرب» را با مقدمهای در باب «بیوت النّیران» (ص 107) آغاز كرده و با «نار» در معنی مجازی، ضربالمثلهای مربوط به آن (114-115)، مطالبی در وصف آتش (ص 117)، وصف شمع و شمعدان (ص 120) و وصف چراغ (ص 124) تكمیل كرده است.1. نارالمُزْدَلَفة. آتشی بود كه قُصَیّبن كِلاب در مزدلفه افروخت تا حجگزاران كه از عرفه به راه میافتند، آن را ببینند (قلقشندی، 1 / 409؛ بغدادی، 3 / 212؛ علی، 6 / 699).2. نارالإستسقاء، یا نارالإستمطار (جاحظ؛ ثعالبی)، چون كار بر عربان سخت میگردید و باران نمیبارید، گاوانی گرد میآوردند و گونهای شاخۀ درخت به دمها و پایهای آنها میبستند و به كوهستانی خشك رها میكردند. آنگاه بر آن چوبها آتش مینهادند و خود در طلب باران به نیایش مینشستند (شاهد شعری از وُدَیك طایی و امیةبن ابی الصلت: جاحظ، 4 / 466؛ ثعالبی، 461؛ قلقشندی، همانجا؛ بغدادی، همانجا؛ ابن منظور، ذیل نور؛ علی، همانجا).3. نارالزائر یا نارالطَّرد. اگر كسی را دوست نمیداشتند یا از او بیمناك بودند، در پس او آتشی میافروختند و دعا میكردند كه هرگز بازنگردد (جاحظ، 4 / 473؛ ثعالبی، 459؛ قلقشندی، همانجا؛ ابن منظور؛ علی، همانجا).4. نارالتَّحالُف، یا نارُالحِلْف، یا نارالمُهَوِّل. هرگاه پیمانی میبستند، آتشی افروخته گرد آن مینشستند و در آن گوگرد و نمك میافكندند و منافع آتش را برمیشمردند. آنگاه پیمانشكن را نفرین میكردند و میخواستند كه وی از فواید آتش محروم ماند (شاهد جاهلی از أَوْس بن حَجَر: جاحظ، 4 / 470؛ ثعالبی، همانجا؛ قلقشندی، همانجا؛ بغدادی، همانجا؛ ابن منظور؛ علی، 6 / 696).5. نارالغَدْر، هرگاه كسی با همسایه نیرنگ میكرد، در ایام حج بر فراز یكی از دو كوه أَخْشَب در مِنی آتشی افروخته بانگ میزدند: این نیرنگ فلان است (شاهد شعری از زنی هاشمیه: علی، 6 / 699).6. نارُالسَّلامَ یل نارُالمسافِر. آتشی بود که برای بازآینده از سفر میافروختند. اما ثعالبی (ثمار، 459) این نام را به نارالطَّرد داده است (جاحظ، 4 / 473؛ علی، همانجا). 7. نارُالحَرْب یا نارٌالأُهْبَة (بغدادی) و یا نارالإنذار (ثعالبی دو آتش حرب و انذار را از هم تفكیك كرده است). برای اعلان جنگ و فراخواندن قبایل همپیمان بوده است (جاحظ، 4 / 473؛ ثعالبی، 459؛ قلقشندی، همانجا؛ بغدادی، همانجا؛ علی، همانجا).8. نارُالصَّید. برای خیره كردن چشم حیوان و صید آن بهكار میرفت (جاحظ، 4 / 484 با شاهدی از طُفَیل غَنَوی، 5 / 133 با شواهد شعری از عصر اسلام؛ ثعالبی، 462).9. نارالأسد. آتشی بود كه برای ترساندن شیر به پا میكردهاند (جاحظ، 4 / 484، كه آن را با نارالصید یكی دانسته؛ ثعالبی نارُالتَّهویل نارالمُهَوِّل یا نارالتَّحالف را همین نارالاسد دانسته است).10. نارالسَّلیم. آن را برای مجروحان یا كسانی كه خزندۀ سمی یا سگهای هار آنان را گزیده باشند میافروختند، تا به خواب نروند كه به مرگشان منجر گردد (شاهد جاهلی از نابغه؛ قلقشندی، همانجا؛ بغدادی، 3 / 213؛ علی، 6 / 699).11. نارالفِداء. زنان اسیر را شبهنگام و در روشنایی آتش عرضه میكردند تا هم بتوانند دربارۀ فدیۀ آنان تصمیم بگیرند و هم اینكه آن زنان رسوا نشوند. در منابع كهن (مثلاً جاحظ و ثعالبی) به این آتش اشارهای نرفته است و گویندۀ شعری كه نویری در باب زمان بنی شیبان آورده نیز معلوم نیست (قس: قلقشندی؛ بغدادی؛ علی، همانجا).12. نارُالوَسْم. درواقع به معنی آتش نیست، بلكه مقصود از آن داغی است كه بر اشتر یا احیاناً حیوان دیگر مینهادند. همۀ كتابهای لغت، «نار» را به معنی «وسم» یا داغ نیز دانستهاند (قس: همانجا).13. نارُالقِری، یا نارُالضّیافة، یا نارُالأضیاف. آتش میهمانی بوده است و چون نشان یكی از عمدهترین خصایل شریفان، یعنی سخاوت بوده، از همۀ آتشهای دیگر مشهورتر گشته است و پیداست كه شاعران آن را پیوسته وسیلۀ مدح میساختهاند (جاحظ، 5 / 134؛ بغدادی، 456، كه آن را همان نار مزدلفه دانسته؛ قس: منابع دیگر در همین مقاله). 14. نارُالحَرَّتَین (حرة نام دو مكان است: حرةُ لیلی و حرةُ النّار). از مشهورترین آتشهاست. در بلاد عبس، میان مكه و مدینه، آتشی از زمین بیرون میجست كه برخی از عربان، مانند مجوسان به پرستش آن میپرداختند. خالدبن سنان عبسی به فرمان خداوند آن را خاموش كرد (تفصیل داستان در ثعالبی، 455؛ جاحظ، 4 / 476؛ قلقشندی، همانجا؛ بغدادی، همانجا؛ ابن منظور).برخی بر این فهرست، آتشهای دیگری چون نارالسَّعالی، نارُالاِحتیال، نارالحَباحِب، نارالخُلَعاء و الهُرّاب، نارالمجوس و جز اینها را نیز افزودهاند كه بیشتر از باب «مجاز» است.
آذرنوش، آذرتاش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی، دانشگاه تهران، 1354ش، ص 145؛ ابن منظور، محمدبن مكرم، لسانالعرب؛ بغدادی، عبدالقادر، خزانةالادب، بیروت، دارصادر؛ ثعالبی، ابومنصور، ثمار القلوب، قاهره؛ جاحظ، عمروبن بحر، الحیوان، به كوشش عبدالسلام هارون، قاهره، مصطفی البابی الحلبی، 1385-1386ق؛ علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت، دارالعلم للملایین، 1970م؛ قلقشندی، احمدبن علی، صبح الاعشی، قاهره، وزارةالثقافة و الارشاد القومی، 1383ق؛ نویری، احمدبن عبدالوهاب، نهایة الارب، قاهره، وزارةالثقافة و الارشاد القومی.
آذرتاش آذرنوش
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید