آلتین اردو
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 4 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/237636/آلتین-اردو
یکشنبه 31 فروردین 1404
چاپ شده
1
آلْتینْ اُرْدو، (= اردوی زرین)، اصطلاحی که به حکومت اولاد باتو، پسر جوچی، در دشت قبچاق و ولایات و ممالک شرقی و جنوبی و غربی و شمالی آن گفته میشود. این حکومت از نیمۀ دوم سدۀ 7ق / 13م تا نیمۀ 9ق / 15م دوام داشت و بعد به دولتهای کوچکتری منقسم شد و سرانجام همۀ متصرفات آن به دست دولت روسیۀ تزاری افتاد و اکنون جزو خاک شوروی است که از آن جمهوریهای متعددی پدید آمده است. آلتین اردو ترکیبی ترکی است و معادل آن در زبان مغولی سیر اردو و در فارسی اردوی زرین و در روسی «زولوتایا اوردا» ست. پایۀ این نامگذاری را مورخان غربی (ازجمله در دایرةالمعارف اسلام) به روسها نسبت میدهند و علت آن را آراستن اردو و خرگاه شاهان و خانهای این حکومت با اوراق و صفحات زرین میدانند. ابن بطوطه در وصف دربار سلطان ازبک، یکی از خانهای بزرگ آلتین اردو، مینویسد: که او روزهای جمعه پس از نماز در قبهای به نام قبۀ زرین مینشست و آن قبه از شاخههای چوبی پوشیده از اوراق زرین درست شده بود (ص 332). شاید نیز بدین جهت که چادرها و اردوهای ایشان به رنگ زرد بود که از نشانههای اقوام آسیای مرکزی شمرده میشد. این احتمال نیز هست که به منظور نشان دادن عظمت خویش چنین نامی بر خود نهاده باشند، اما اصطلاح «سیر اردو» ظاهراً از خود مغولهاست و از روسی ترجمه نشده است. از اوایل سدۀ 8 ق / 14م دو مأخذ فارسی در دست داریم که در یکی اصطلاح «سیر اردو» و در دیگری هم اصطلاح سیر اردو و هم اصطلاح اردوی زرین بهکار رفته است. یکی تاریخ وصاف است که در آن آمده است: «اردوی زرین را که سیر اردو خوانند بسوختند» (ص 517). این عبارت به مناسبت جنگ خانگی بزرگی است که در آن عصر میان شاهزادگان مغول در دشتهای آسیا درگرفته بود. این جنگها میان متحدان چَپَر (چاپار) پسر قَیْدو (قایدو) از یکسو و میان توا از احفاد چغاتای (پسر چنگیز) و متحدانش از سوی دیگر بود که به نابودی قوای چپر پسر قیدو (پسر اوگتای) انجامید. اردوی زرین یا جانشینان باتو در این جنگها از چپر و قیدوییان حمایت میکردند و شاید هم سپاهی به یاری ایشان فرستاده بودند و این امر موجب شده بود که نگارندۀ تاریخ وصاف شکست قیدوییان را شکست اردوی زرین بداند. ایلخانان ایران با اردوی زرین دشمن بودند و شکست این اردو و همپیمانانش در کتابهایی که در ایران تألیف شده بود، با نظر مساعد نگریسته میشد. مأخذ دیگر تاریخ اولجایتو از کاشانی است که در رویدادهای سال 704ق / 1304م جنگهای شاهزادگان چنگیزی را از زبان فرستادگان ایشان به دربار اولجایتو نقل میکند و میگوید: «عاقبت، ییسور و چنکشی ایشان (یعنی قیدوییان) را فرو گرفتند و منهزم کردند و سیره اردو (اردوی زرین) را بغارتیدند» (ص 36). در اینجا هم مقصود از سیره اردو سپاهیانی است که خانِ اردوی زرین به یاری قیدوییان فرستاده بود. پس اصطلاح سیر اردو اصطلاحی است که از خود مغول است.اردوی زرین در تاریخ به امپراتوری وسیع باتو پسر جوچی (پسر ارشد چنگیز) و جانشینان او گفته میشود که از سوی مشرق و جنوب شرقی به متصرفات آق اردو و از سوی جنوب به کرانههای شمالی و شمال غربی دریای خزر و به رود تِرِک (که در گرجستان و قفقاز از مغرب به مشرق جاری است و به دریای خزر میریزد) و به دریای سیاه و از مغرب به کشورهایی که امروز به اروپای شرقی معروف هستند، محدود بود.بهترین و جامعترین وصف از قلمرو حکومت خانان اردوی زرین از مؤلفان و جغرافینویسان عرب سدۀ 8 و 9ق / 14 و 15م است؛ زیرا میان خانهای اردوی زرین و دولت ممالیک مصر، روابط بسیار نزدیک و دوستانۀ سیاسی و اقتصادی برقرار بود و فرستادگان سلاطین مصر اطلاعات جامع و دقیقی از اردوی زرین و متصرفات آن کسب کرده بودند. خلاصۀ این اطلاعات را قلقشندی آورده است (4 / 453-469) وی به نقل از مسالک الابصار از شیخ علاءالدولة بن نعمان خوارزمی، حد قلمرو آلتین اردو یا به گفتۀ او «خوارزم و قبچاق» را چنین مینویسد: «طول این مملکت از دریای اصطنبول (یعنی دریای سیاه) تا نهر اریس (رودی در بلاد ترکستان که از مشرق به مغرب جریان دارد و به سیر دریا یا سیحون میریزد) مسافت شش ماهه راه است و عرض آن از بلغار (کنار ولگا) تا باب الحدید (باب الابواب یا دربند یعنی شهر باکو) تقریباً چهارماهه راه است. مجموع این مملکت از ورعات (درست آن: دَرْغان) خوارزم از مشرق تا باشقرد و از خوارزم تا نهایت بلاد سیر است که منتهای بلاد شمال است» (4 / 452). نیز قلقشندی از مسالک الابصار نقل میکند که «مبدأ عرض این مملکت از دیر همو (؟) است که از بناهای اسکندر است و از قدیم بر آن دری آهنی بوده است تا بلاد بوغره، و طولش از آب اریس، از بلاد خطاست تا اصطنبول یعنی قسطنطنیه و این طول از بلادی که «کَمْخ» نامیده میشود و میان روس و فرنگ مشترک است، کمی تجاوز میکند».دیرقیو که ابن نعمان گفته است مُصَحف و مُحَرف «دمیرقَپو»ست که به ترکی به معنی دروازۀ آهنین یا باب الحدید است و مقصود همان دربند یا باب الابواب است. «بوغره» صورت دیگری از بلغار و بُرغار است که در کنار ولگا قرار داشت. بلاد کمخ که میان روس و فرنگ مشترک است همن بلاد کومانهاست (کمخ تحریف از کُمَن) که نخست بر ترکانِ دشت قبچاق اطلاق میشد و پس از شکست از باتو و فرارشان به هنگری و مجارستان به قسمتی از هنگری اطلاق میگردید.نیز قلقشندی میگوید: «از حسن رومی تاجر جهانگرد حکایت شده است که طول این مملکت از شهر باکو معروف به بابالحدید تا حدود بلاد خطا (چین شمالی) است و با راه رَویِ کاروانیان پنج ماهه راه است و عرض آن از جیحون تا طونا (دانوب) است» (4 / 452-453). پس از آن قلقشندی کشورهای گوناگون این ناحیۀ پهناور را این چنین میشمارد: 1. خوارزم؛ 2. دشت قبچاق؛ 3. بلاد خزر با مرکز آن به نام بَلَنْجَر؛ 4. قِرِم (شبهجزیرۀ کریمه) با مرکز آن به عنوان صُلْغات و با شهرهای اُکَک و صُوداق و کَفا؛ 5. بلاد اَزَق (آزوف) با شهرهای کَرْش (کرچ، واقع در تنگۀ کرچ میان دریای سیاه و دریای آزوف)؛ 6. بلاد چرکس؛ 7. بلاد بلغار (کنار ولگا)؛ 8. بلاد اولاق (افلاق یا والاخی)؛ 9. بلاد آص (آس)؛ 10. بلاد روس.متصرفات اردوی زرین، در قسمت اروپایی، امیرنشینهای روس را دربر میگرفت که شامل کیف، مسکو، ریازان، چرنیکوف، سوزدال، سمولینسک، ولادیمیر و جز آن میگشت. تصرف بیشتر این ولایات در زمان اوگتای قاآن صورت پذیرفت و پسران اوگتای و چغتای و جوچی و نیز سردار بزرگ مغول سبتای یا سوبادای در این جنگها شرکت داشتند، اما ظاهراً فرمانده کل این قوای عظیم باتو پسر ارشد جوچی بود. این سپاه بزرگ در «سال بوزینه» در جمادیالثانیۀ 633 ق / فوریۀ 1236م به سوی روسیه و اروپا روان شد. به گفتۀ رشیدالدین فضلالله (جامع التواریخ، به کوشش بلوشه، 2 / 43)، باتو با لشکر به قصد پولو (لهستان) و باشغرد بر نشست. «پولو قومی بسیار بودند و به ملت نصاری، و سرحد ولایتِ ایشان به فرنگ متصل». پس از فتح لهستان آس و بلغار را گرفتند. در پاییز 634 ق / 1237م شهر «ریازان» را محاصره کردند و پس از 3 روز بگرفتند. باتو 2 ماه شهر کیف را محاصره کرد و سرانجام، به کمک قدان و بوری، آن شهر نیز گرفته شد و شهر مسکوا را نیز در 5 روز بگرفتند (همو، 2 / 45-46). تصرف مسکو به گفتۀ گروسه در رجب 635 ق / فوریۀ 1238م اتفاق افتاد. مغولان شهر سوزدال را آتش زدند و مردمِ شهرِ ولادیمیر را قتل عام کردند (ص 434-435).نیروهای مغول، لهستان و مجارستان را به باد غارت و کشتار دادند و از رود دانوب گذشته تا نزدیکی وین پیش رفتند. در این میان خبر رسید که اوگتای قاآن در 4 جمادیالثانیۀ 639 ق / 10 دسامبر 1241م در اثر بادهخواری بسیار درگذشته است. بنابراین سپاهیان مغول دست از پیشروی در اروپای شرقی کشیده به سرعت به مغولستان بازگشتند.بنابراین، متصرفات باتو فرزند جوچی از مغرب تا رودهایی که به دریای سیاه میریزد تا شبه جزیرۀ قرم یا کریمه را شامل میشد و بنا به وصیت چنگیز تا آنجا که سم اسبان مغول در سمت مغرب میرسید، به جوچی تعلق داشت و پس از او باتو با توسعۀ این متصرفات وارث پدر خود گردید.قلقشندی وصف «اقالیم» اردوی زرین یا به گفتۀ او «خوارزم و قبچاق» را از خوارزم آغاز میکند و اگرچه مدتها پیش از روزگار او، خوارزم از اردوی زرین جدا شده و به تصرف تیمور و اولاد او درآمده بود، اما او زمان باتو و برکه (برکای) و ازبک را وصف میکند. ابنبطوطه که در نیمۀ اول سدۀ 8 ق / 14م در زمان سلطنت محمد ازبک (712-741ق / 1312-1340م) به خوارزم سفر کرده، امیر خوارزم را قُطْلودَمِر پسرخالۀ ازبک و بزرگترین امرای او میخواند (ص 361).پس از آن قلقشندی به وصف دشت قبچاق و شهر صرای (سرای، پایتخت اردوی زرین) میپردازد و سپس از بلاد خَزَروقِرِم (شبه جزیرۀ کریمه) با مرکز آن «صُلْغات» (امروز استاری ـ کریم) سخن میگوید. وی ازجملۀ شهرهای قِرِم «اُکَک» را نام میبرد، اما در اینجا (به پیروی از ابوالفدا در تقویم البلدان) مرتکب اشتباهی شده و گفته است: اُکَک در کنار اِتِل (= ولگا)، و میان سرای و بُلار واقع است. پس از آن میگوید اکک در شمال شرقی صوداق و در شمال غربی کَفاست (4 / 460). اگر اکک در کنار رود ولگا باشد، از قرم نیست و اگر نزدیک صوداق و کفا باشد از قرم است ولی نمیتواند در کنار ولگا باشد، اما چنانکه یول در تعلیقات خود بر سفرنامۀ مارکوپولو یادآور شده است (گیب، 357)، اکک واقع در کنار ولگا (آن نیز از بلاد آلتین اردو) و در 6 مایلی ساراتوو قرار داشت، اما اکک قرم محل کوچکی بود که در نقشههای دریایی قدیم به نام لوکاکی یا لوکاگ یاد شده و در ساحل دریای آزوف قرار داشته و این همان شهر است که ابن بطوطه آن را دیده و مسافت میان آن و شهر سرای را ده روزه راه دانسته است (ص 344؛ گیب، 357).از شهرهای قِرِم، به نقل قلقشندی از ابوالفدا در تقویم البلدان، شهر صوداق یا سرداق بود که ابنبطوطه نیز آن را یاد کرده است. به گفتۀ گیب این شهر امروز سوداق نامیده میشود (همانجا). شهر معروف دیگر شبه جزیرۀ قرم کَفا یا کَفَه بود. پس از آن قلقشندی (4 / 461-466) به نقل از تقویمالبلدان، به وصف بلاد اَزَق یا آزوف میپردازد و بعد از بلاد چرکس واقع در مشرق دریای سیاه سخن میگوید و سپس از بلغار کنار ولگا و شهرهای اقجا کرمان و صارمی کرمان گفتوگو میکند.شهر آقجا کرمان یا آق کرمان (شهر سفید) در کنار غربی مصب دنیستر قرار داشت و از 638 ق / 1241م به تصرف اردوی زرین درآمده بود (نک : دایرةالمعارف اسلام، ذیل آق کرمان).قلقشندی پس از آن از «بلاد الاَوْلاق» سخن میگوید که همان افلاق و بُغْدان یا والاخیای زمانهای بعد است. پس از آن از بلاد «آص» (آس، اوست، آلان) و سپس از بلاد روس سخن به میان میآورد. ازجملۀ شهرهای آلتین اردو «کوماجر» را نام میبرد که میان باکو و آزوف واقع است. این همان شهر ماجَر است که ابن بطوطه از آن دیدن کرده است (صص 328-331). ماجر در کنار رود کوما قرار داشت و به همین جهت آن را کوماجر نیز گفتهاند. این محل امروز به برگومجاری معروف است و در 110 کیلومتری شمال شرقی گئورگیوسک واقع است (گیب، 357).
بنا بر تصریح عطاملک جوینی که اثر خود را در 658 ق / 1260م نگاشته است، «باتو در مخیم خویش که در حدود ایتیل (ولگا) داشت مقام فرمود و شهری بنا نهاد که آن را سرای میخوانند». این قدیمترین سندی است که دربارۀ بنای شهر سرای، پایتخت اردوی زرین یا آلتین اردو در دست است. پس از آن رشیدالدین فضلالله (جامع التواریخ، به کوشش بلوشه، 2 / 137) میگوید: «باتو در سنۀ خمسین و ستمائة (1252م) بر کنار آب اتیل به موضع سرای وفات یافت». با این همه بعضی از متأخران بنای شهر سرای را به برکه (برکای) پسر سوم جوچی نسبت دادهاند (قلقشندی، 4 / 457). احتمال میرود که شهر بناشده از سوی برکه همان سرای جدید باشد.بارتولد میگوید: درحالی که جغرافیدانان از یک شهر به نام سرای بحث میکنند در روی سکههایی که پیدا شده کلمۀ «سرای الجدید» دیده میشود (یعنی این سکههای خانان آلتین اردو در شهر سرای الجدید ضرب شده است). تاریخ قدیمیترین سکهها 710ق / 1310م است. تنها مؤلف قدیم که از سرای الجدید نام برده، شمسالدین شجاعی مصری است که ابن قاضی شهبه از او نقل کرده است (دایرةالمعارف اسلام، اول، ذیل سرای): بنابراین گفتار، ازبک خان در سرای الجدید وفات یافته است (743ق / 1342م).دربارۀ آثار باقیمانده از شهر سرای باید گفت که در کنار نهر آختوبا (آق تپه) از شعب ولگا، ویرانههای دو شهر به دست آمده است: یکی از این ویرانهها در شهر تسارِف و دیگری در کنار شهر سلیت رنویه یا سلیت رنو گوردوک (همانجا). معلوم نیست سرای جدید قسمتی از شهر سرای و یا شهری نو بوده که در جای دیگری احداث شده و نیز دانسته نیست کدام یک از این دو شهر پایتخت آلتین اردو بوده است؟ ابوالفدا میگوید میان مصب ولگا در دریای خزر و شهر سرای دو روزه راه است. این سخن با شهر سلیت رنویه تطبیق میکند. اما به گفتۀ همو شهر سرای در زمین مسطحی بنا شده بود. ابنبطوطه نیز میگوید: «فی بسیط من الارض». به گفتۀ شهابالدین عمری در وسط شهر استخر کوچکی قرار داشت و این با شهر تسارِف مناسب است (همانجا). بارتولد میگوید: حفریاتی که ترشچنکو در 1259-1267ق / 1843-1851م در محل سرای کرده، جای اعتراض باقی نمیگذارد که در این محل در گذشته شهری بزرگ بوده است. تحقیقات گریگوریف در 1261ق / 1845م نیز این مطلب را تأیید میکند. سلیت رنویه شاید محل سرایی بوده است که باتو بنا کرده بود. در 1260ق / 1844م سابلوکوف این نظر را اظهار کرد که سلیت رنویه بایستی در محل «سرای قدیم» و تسارف در محل «سرای جدید» بنا شده باشد. این نظر را دیگر دانشمندان روس نیز بعدها تأیید کردند و البته نظرهای مخالفی هم اظهار شد. شهر سرای در 797ق / 1395م به دست تیمور ویران شد. طی کاوشگریهای ترشچنکو در آنجا اسکلتهای انسانهایی یافت شده است که سر یا دست و پا نداشتند. شهر سرای دوباره در 876 ق / 1472م از سوی راهزنانِ ویاتکا و شاید در اتحاد با خانان قرم ویران گردید. در حدود 961ق / 1554م که روسها شهر استراخان را تصرف کردند، شهرهای مجاور تسارف و سلیت رنویه به صورت ویرانه بودند (همانجا).قلقشندی (4 / 457) از مسالک الابصار نقل میکند که: شهر سرای در زمین شورهزاری بنا شده است و بارو ندارد. کاخ سلطنتی آن کاخی بزرگ است که بر بالای آن هلالی زرین به وزن دو قنطار مصری قرار دارد. در پیرامون کاخ بارویی است و در آن برجهایی است که امیران در آن مینشینند و اقامتگاه زمستانی ایشان است. سرای شهر بزرگی است با بازارها و حمامها و ساختمانهای خیریه. در میان شهر استخری است که آب آن برای استعمال (شستوشو) است، اما آب آشامیدنی از رودخانهای است که در کوزهها میآورند. این کوزهها را بر گردونهها میگذراند و برای فروش به شهر میآورند. فاصلۀ این شهر از خوارزم یک ماه و نیم راه است.ابن بطوطه که در زمان ازبکخان به شهر سرای سفر کرده در اینباره چنین میگوید: «ما به شهر سرای رسیدیم که به سرای برکه مشهور است. شهر سرای از زیباترین شهرهاست که بسیار بزرگ است و در زمین همواری است و جای بر مردم آن از بسیاریِ ایشان تنگ است. بازارهای زیبا و راههای گشاد دارد. روزی با برخی از بزرگان به قصد گردش بیرون شدیم تا از بزرگی شهر آگاهی یابیم، منزل ما در کناری از شهر بود. صبح از آنجا سوار شدیم و بعدازظهر به آخر آن رسیدیم. نماز ظهر را را خواندیم و غذا خوردیم و بازگشتیم و غروب به منزل خود رسیدیم. روزی هم عرض شهر را پیمودیم و در یک نصف روز رفتیم و برگشتیم. آبادانی شهر به هم پیوسته است و در آن ویرانه و باغ نیست. در شهر 13 مسجد برای اوقات نماز جمعه موجود است که یکی از آن برای شافعیان است. مساجدی جز مساجد جمعه بسیار است. در شهر طوایفی از اقسام مردمند که از جملۀ آن مغولانند که اهل بلاد و سلاطین هستند (یعنی طبقۀ حاکم بر شهرند). برخی از مغولان مسلمانند. از جملۀ اقوام ساکن در شهر آسها هستند که مسلمانند. اقوام قبچاق (ترکان قبچاق) و چرکس و روس و روم نصارا هستند. هر طایفهای (از ملیتها) در محلۀ جداگانهای زندگی میکنند که در آن بازارهای خود را دارند. بازرگانان و غربای عراقین و شام و دیگران در محلۀ مخصوصی هستند که بارویی بر گرد آن است و این برای احتیاط و پاسداری اموال بازرگانان است. کاخ سلطان را آلتون طاش میخوانند که به معنی سنگ زرین است» (صص 356-357). این نخستینبار است که «آلتین» یا «آلطون» به معنی زر برای کاخ زرین آلتین اردو در منبعی دیده میشود. و این نشانۀ 2 چیز است: یکی چیرگی زبان ترکی و عنصر و قوم ترک بر زبان و قوم مغولی در دولتی که اصل آن مغولی بوده است و دیگری ارتباط کاخ زرین و سنگ زرین با نام اردوی زرین. طبیعی است که کاخ نمیتوانست زرین باشد و نام آلتین تاش یادگار نامگذاری قدیم سیر اردو یا اردوی زرین بود که یا برای گرانبها نشان دادن اردو یا برای رنگ زرین آن بود. البته بودن «هلالی زرین به وزن دو قنطار مصری» که از مسالک الابصار نقل شد نیز شاید در این نامگذاری بیاثر نبوده است.
خانان اردوی زرین در طول دوران قدرت خود در شرق با خان بزرگ مغول یا قاآن (که پایتخت او از زمان قوبیلای قاآن به چین انتقال یافت) و با قیدو پسر اوگتای (که از فرمان قاآن سرپیچید و امپراتوری پهناوری برای خود در مغولستان و ترکستان بنا نهاد) و با احفاد چغتای که با قیدوییان در نبرد همیشگی بودند، پیوسته در گیرودار بودند. امیرنشینهای روسیه در سمت شمال و غرب باجگزار ایشان بودند و دولت ایلخانان مغول در ایران با ایشان خصومت و کشمکش داشتند. خانهای آلتین اردو اران و آذربایجان را که در تصرف ایلخانان مغول بود، جزو قلمرو جوچی پسر بزرگتر چنگیز میدانستند و در نتیجه خود را وارث او میشمردند. خانهای اردوی زرین در هر فرصتی که مییافتند بر مرزهای ایلخانان در ایران میتاختند و حتێ گاهی تا تبریز پیش میآمدند، ولی به هیچروی به مقصود اصلی خود که تصرف اران و آذربایجان باشد نرسیدند. این سیاست جغرافیایی با سیاست دینی توأم شد و سیاست دینی دستاویز و بهانهای برای پیشبرد مقاصد سیاسی و جغرافیایی گردید. اجمال مسأله آنکه برکه برادر باتو ظاهراً به دست سیفالدین باخَرْزی عارف بزرگ سدۀ 7ق / 13م اسلام آورد و این هنگامی بود که باتو او را برای شرکت در نشاندن منکوقاآن بر کرسی قاآنی به قراقوروم فرستاده بود. (قلقشندی، 4 / 474) وی پس از جلوس بر تخت حکومت اردوی زرین در ترویج دین اسلام کوشید و چون هولاکوخان خلافت عباسی را در بغداد برانداخت، این کار بر او سخت گران آمد.رشیدالدین فضلالله میگوید: «خاطر هولاکو از تحکمات برکای (برکه) ملول شد» (جامع التواریخ، به کوشش علیزاده، 3 / 87) و علت آن بود که برکای از سوی باتو به قراقوروم رفت و در نشاندن منکوقاآن بر تخت سلطنت از عوامل مؤثر شد. از اینرو برکای خود را در تثبیت حکومت منکوقاآن و برادرش هولاکوخان مؤثر میدانست و پس از آنکه در دشت قبچاق به حکومت آلتین اردو رسید، ایلچیان متواتر به خدمت هولاکو فرستاد و تحکمات کرد. کیفیت این تحکمات را رشیدالدین توضیح نداده است، اما در کتاب النهج السدید (نک : مقریزی، 1 (2) / 473-474، حاشیۀ 5) از قول یک اسیر بغدادی در اردوی هولاکو آمده است: رسم بر آن بود که از فتوحات مغول از نهر جیحون به سوی مغرب هرچه به دست آید 5 قسمت شود و از این 5 سهم 2 سهم از آنِ خان بزرگ و 2 سهم از آنِ لشکر و یک سهم از خاندان باتو باشد. این رسم یا عادت، ظاهراً قراری بوده که در نتیجۀ مساعدت باتو برای رسیدن منکوقاآن به جانشینی خان بزرگ گذاشته شده بود. در 660 ق / 1262م از سوی برکه 2 فرستاده به دربار هولاکو آمدند و سهم خاندان باتو را از فتوحات هولاکو در ایران و بغداد خواستار شدند. در میان همراهان این 2 فرستاده جادوگران هم بودند که جادوگران هولاکو را بفریفتند تا او را به پذیرش درخواستهای برکه وا دارند. هولاکو آگاه گشت و آن جادوگران را بکشت. چون این خبر به برکه رسید، به دشمنی با هولاکو برخاست و با بَیْبَرس (المَلِکُ الظاهِر) سلطان مملوک مصر بر ضد هولاکو متحد گردید (همانجا). آنچه در گزارش مذکور میتواند حقیقت داشته باشد همان مطالبۀ سهم خاندان باتو از فتوحات هولاکو در ایران و عراق است، اما دربارۀ جادو که در نزد مغولان سخت مهم بود، آنچه ظاهراً درست است، قضیۀ توتار نوادۀ جوچی است که در نزد هولاکو بود و او را به جادوگری متهم ساختند. هولاکو او را نزد برکه فرستاد و برکه او را به موجب قوانین چنگیزی نزد هولاکو باز فرستاد. او را به فرمان هولاکو بکشتند (17 صفر 659 ق / 21 ژانویۀ 1261م) (رشیدالدین، جامع التواریخ، به کوشش علیزاده، 3 / 77). برکه نمیخواست توتار کشته شود و منتظر بود تا هولاکو او را ببخشد، ولی چون هولاکو او را کشت برکه کینهاش را به دل گرفت (همانجا). هولاکو گفته بود اگرچه برکه بزرگتر است و او «آقا»ست و من «اینی» هستم، اما چون رفتارش با من از «آزرم و حیا» دور است و مرا تهدید میکند، دیگر او را تحمل نخواهم کرد. چون برکا (برکه) از خشم هولاکو آگاه شد، گفت او شهرهای مسلمانان را خراب کرده است و خاندانهای پادشاهان اسلام را برانداخته است و خلیفۀ مسلمانان را بیمشورت با دیگران به قتل رسانده است. اگر خداوند یاری دهد، انتقام خون بیگناهان را از او خواهم گرفت. پس مسألۀ دین، پوششی بود بر هدفهای اساسی دیگر خان آلتین اردو که مطالبات سهم فتوحات و مطالبۀ اران و آذربایجان از آن جمله بود.از آن تاریخ به بعد روابط ایلخانان و آلتین اردو به تیرگی کشید و بارها به دشمنی و نبرد انجامید و این دشمنیها و جنگها تا زمان توقتمش خان و چپاول و کشتار فجیع او در تبریز ادامه داشت.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید