آل خمیس
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
پنج شنبه 5 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/237624/آل-خمیس
چهارشنبه 6 فروردین 1404
چاپ شده
1
آلِ خَمیس، یا الخمیس عشیرۀ عرب شیعیمذهب خوزستان که در روستاهای پیرامون رامهرمز، زندگی میکنند.
دربارۀ نام این عشیره، روایتها و اشارههایی میتوان یافت که پذیرش یا رد آنها جای تردید دارد. یکی از روایتهای محلی میگوید که این عشیره را از آن رو آل خَمیس نامیدند که از گرد آمدن مردمان 5 روستا به وجود آمد. در روایت دیگر، این 5 روستا از 5 طایفۀ حُمِیدان (نیای بزرگ آل خمیس)، بنی رشید، زبید، آل بوعباد و احمدیه پدید آمد. همچنین روایت مبهمی، آنان را به آل خمیسِ یمن وابسته میکند (تحقیقات محلی). برخی نیز آل خمیس را به معنای پسران 5 تن گرفتهاند (فیلد، 195). لاریمر نوشته است که میگویند با عشیرۀ معدان خویشاوندی دارند (II / 1017). افراد عشیره، خود را از عربهای دویش نجد عربستان میدانند که نخست به عراق و سپس به خوزستان کوچیدهاند. بر پایۀ روایتهای محلی، حمیدان در حدود 300 سال پیش (ح 1100ق / 1689م)، به چم منیع (نزدیک خلفآباد، رامشیر کنونی) آمد و نزد منیع به کار پرداخت. سپس بر اثر ابراز شجاعت از توجه منیع برخوردار شد و مشیخت 5 روستا را به دست آورد و چندی بعد با دختر منیع ازدواج کرد. به این ترتیب کارش بالا گرفت و اقتداری به هم رساند؛ اما پیدایش یک عشیره دستکم به یکی دو نسل زمان نیازمند است، در حالی که ما نام عشیرۀ آل خمیس را در رویدادهای 1111ق / 1699م مییابیم. از این رو، روایت بازگو شده به صورت کنونی آن چندان پذیرفتنی نمینماید.
آل خمیس در اواخر دوران صفویه و در زمان حکومت مشعشعیان به خوزستان پای نهاد و گویا نخست در حُوَیزه ساکن شد. سپس همۀ افراد یا دستکم بخش بزرگی از ایشان به رامهرمز کوچیدند. در 1111ق / 1699م، دربار صفوی سیدفرجالله را از ولایت حویزه برکنار کرد و سیدهیبت عموی او را به جایش نشاند، اما فرجالله به یاغیگری پرداخت و به یاری شیخ مانع، رئیس عشیرۀ منتفق، حویزه را محاصره کرد. سید هیبت از عشایر آل کثیر و آل خمیس و آل فضول یاری گرفت و با او جنگید، اما شکست خورد و گریخت (جزایری، 85؛ کسروی، تاریخ پانصد ساله، 89). از این پس بود که رد پای آل خمیس را در رامهرمز مییابیم. در بهار 1142ق / 1729م، نادر شاه از راه فارس و کوهگیلویه به خوزستان آمد. فسایی نوشته است که او از رامهرمز گذشت و شیوخ آل خمیس را گوشمال داد (1 / 169). سپس به دورق و شوشتر رفت و ناصر بن حُمِیدان را با چند شیخ عرب دیگر دستگیر کرد و به خراسان فرستاد (جزایری، 113). با اینهمه، کارستن نیبور که در 1175-1181ق / 1761-1767م، در خلیج فارس مسافرت میکرد، میگوید که آل خمیس در حویزه زندگی میکند. شاید این نکته از آنجا سرچشمه گرفته باشد که آل خمیس بهرغم نوشتۀ فسایی (2 / 330) هنوز در یک جا مقیم نشده بود، به ویژه آنکه این عشیره در 1256ق / 1840م، بار دیگر کوچ کرد. رویداد مهم دیگری که طی آن با نام آل خمیس برخورد میکنیم، آشوب 1167ق / 1754م است که در آن، کشمکش میان محمدرضا خان و سیدفرجالله سراسر خوزستان را فرا گرفت و پای آل خمیس را به رویدادهای شوشتر و دزفول کشید (جزایری، 200-202).در پی مرگ کریم خان زند (1193ق / 1779م)، عشیرۀ کعب به تسخیر شهرهای مختلف خوزستان پرداخت و شیخ برکات، رامهرمز را گرفت و عشیرۀ آل خمیس را فرمانبر خود ساخت، اما او در 1197ق / 1783م کشته شد و شیخ غضبان رئیس تازۀ کعب بار دیگر به رامهرمز لشکر کشید و شیخ جراح، شیخ آل خمیس، ناگزیر خانواده و بزرگان عشیره را برای پوزشخواهی نزد وی فرستاد و به عنوان فرمانبر کعب در مقام ریاست باقی ماند (شویکی، نسخۀ خطی؛ عزاوی، 4 / 193). در این دوران، آل خمیس با بختیاریهای پیرو محمدتقیخان چهارلنگ، کشمکش داشتند و رامهرمز در میان آنان دست به دست میشد. لایارد که در 1255ق / 1839م در منطقۀ بختیاریها میگشت، از یورش عربهای پیرو شیخ سلطان بن مسلط آل خمیس به رامهرمز و ایلات محمد تقی خان یاد کرده است (سپهر، 297، 298). شاید همین درگیریها افراد آل خمیس را وا داشت تا در 1255ق / 1839م به منطقۀ میان حویزه و کارون بکوچند (لاریمر، II / 1018)؛ اما کوچ آنها نتیجهای به بار نیاورد و به رغم آنکه آنان تا نزدیکیهای کوت عبدالله اهواز و سماعیلیه پیشروی کردند، بر اثر جنگ با عربهایِ باویِ منطقۀ کارون ناچار شدند به رامهرمز واپس نشینند (تحقیقات محلی).در همین سال، منوچهرخان معتمدالدوله برای سرکوب محمدتقی خان به خوزستان لشکر کشید و او را دستگیر ساخت (سپهر، 508). سپس شیخ ثامر آخرین شیخ نیرومند کعبیان فلاحیه را نیز از این شهر بیرون راند و به این ترتیب عشایر آل خمیس، آل محسن و عربهای باوی از تابعیت فلاحیه بیرون آمدند و مستقل شدند (کسروی، تاریخ پانصد ساله، 174). ظاهراً از این پس تا اواخر دوران پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار به آرامش گذشت و عشیرۀ آل خمیس در پیرامون رامهرمز به استقلال زیست؛ اما رفته رفته حسینقلی خان ایلخانی والی پشتکوه در خوزستان رخنه کرد و از حدود دزفول تا رامهرمز و اهواز به تاخت و تاز پرداخت. در این دوران اگرچه حکومت رامهرمز با شیخ جبارۀ آل خمیس بود، اما ظل السلطان مالیات خوزستان را به استثنای خرمشهر (محمرۀ آن روز) و عشایر شیخ خزعل ضمیمۀ مالیات بختیاریها کرد و به ایلخانی سپرد (کسروی، تاریخ پانصد ساله، 187؛ لاریمر، II / 1018؛ نجمالملک، 55). این وضع باعث شد که گروهی از مردم عرب و غیرعرب خوزستان از بیداد ایلخانی به عراق بکوچند (نجمالملک، 24، 47) و نظامالسلطنۀ مافی که در 1299ق / 1882م، به سامراء سفر کرده بود، برخی از این گریختگان را دیده بود که از راه جاشویی کشتی و باربری روزگار میگذراندند (1 / 76، 77). به این ترتیب، جمعیت آل خمیس در 1308ق / 1891م تا 500’1 تن کاهش یافت (بابن و هوسه، 97). سرانجام ظلالسلطان در 1299ق / 1882م ایلخانی را در اصفهان کشت و از آن پس شیوخ عرب مالیات خود را مستقیماً به حاکم خوزستان میپرداختند (کسروی، تاریخ پانصد ساله، 188)؛ اما کشمکش آل خمیس و بختیاریها با قتل ایلخانی پایان نیافت. بابن و هوسه دو جهانگرد فرانسوی که در 1303ق / 1886م در خوزستان سفر میکردند، نوشتهاند که عربها پس از 3 سال جنگ، بختیاریها را از پیرامون رامهرمز راندهاند و شهر را از آن خود کردهاند و این وضع به ویرانی و تهی شدن شهر از سکنه انجامیده است (ص 94).در زمان مظفرالدین شاه قاجار، خوزستان به صحنۀ کشمکش شیخ خزعل و بختیاریها تبدیل شد (کسروی، تاریخ پانصد ساله، 207) و اقتدار شیخ چنان بالا گرفت که در گیرودار جنبش مشروطیت، او همۀ شیوخ عرب همچون شیخ حویزه و شیخ خمیس و شیخ بنیطرف را برکنار کرد و هواخواهان خود را به جای آنان گماشت. با آغاز جنگ جهانی اول، شیخ خزعل به انگلیسیها پیوست، اما بسیاری از عشایر عرب به جانبداری از ترکان در برابر آنان ایستادگی کردند و انگلیسیها که از اوجگیری مخالفت در میان عشایر عرب کعب فلاحیه، آل خمیس، بنی تمیم، بنی صالح و مناطق دیگر بیمناک شده بودند، از یاری دادن به شیخ خزعل برای سرکوب بیشتر عشایر بهویژه پس از خروج ترکان از خوزستان، فروگذار نکردند (سفیری، 52؛ کسروی، تاریخ پانصد ساله، 219) در واپسین سالهای پادشاهی قاجار، شیخ خزعل نه تنها اختیار همۀ عشایر عرب و برخی از عشایر لر که مالیات همۀ شهرها و آبادیهای خوزستان را در تیول خود داشت و این وضع تا 1342ق / 1924م، که بساط حکمرانی او برچیده شد، ادامه یافت.
عشیرۀ آل خمیس از عشایری است که یکجانشین شدن آن به درازا کشید. فسایی میگوید: افراد این عشیره در سیاهچادر زندگی میکنند. لاریمر مینویسد که اغلب تیرههای آل خمیس در کلبههای ساختهشده از نی روزگار میگذرانند و اینک باید آنان را بیشتر یکجانشین شمرد تا کوچنشین (II / 1018).مرکز شیوخ آل خمیس در زمان اقتدارشان تل زرینی، نزدیک عین البارده، بود (امام شوشتری، 205) که در آن دوران جمعیت آل خمیس به 000’10 تن می رسید؛ اما این جمعیت از آن پس دستخوش تغییرات فراوان شد. لاریمر شمار آنان را در حدود 500’2 تن (II / 1018) برآورد کرده است (پیش از 1326ق / 1908م). هستۀ اصلی آل خمیس از بخشهای رِزِق (رزج) الصفر، رِزِق السلطان، جنام، منصور و زراغله تشکیل میشود که در روستاهای تل زرینی (12 خانوار)، شوه بیت منصور (23 خانوار)، کوت شیخ (23 خانوار)، زراغلۀ بالا (6 خانوار)و زراغلۀ پایین (80 خانوار) زندگی میکنند.افزون بر این، بخشهای دیگری نیز به عنوان وابسته، جزء عشیرۀ آل خمیس به شمار میآیند که عبارتند از بنیرشید، آل بوفتیله، آل بوعباد، احمدیه، زبید ضراعه، زهیریه، بنی سعید (شامل حمید که به نوبۀ خود بیت دهو و آل عوفیه را دربر میگیرد)، آل حطه، شیرعلیه و رهدار (این دو از عشایر کوه گیلویه هستند) و آل حیارات، اینان در روستاهای ابوطویج (27 خانوار)، چم منیع (11 خانوار)، رمیلۀ علیا (100 خانوار)، رمیلۀ سفلێ (17 خانوار)، چم هاشم (20 خانوار)، رهدار سفلێ (8 خانوار)، رهدار علیا (18 خانوار)، کندک (25 خانوار)، بیت حمید (40 خانوار)، صندلی قاسم (45 خانوار)، صندلی کنعان (60 خانوار)، تغلی آل بوفتیله (16 خانوار)، تغلی آل بوعباد (60 خانوار)، عریض (45 خانوار)، زراغلۀ بالا (6 خانوار)، زراغلۀ پایین (80 خانوار) و غویله ناقد (11 خانوار) زندگی میکنند. یادآوری میشود که همۀ اهالی این روستاها جزو عشیرۀ آل خمیس به شمار نمیآیند (برای بخشبندیهای عشیره، قس: لاریمر II / 1017, 1018). افراد عشیره عموماً از راه کشاورزی و دامداری و کارگری روزگار میگذرانند.
امام شوشتری، محمدعلی، تاریخ جغرافیایی خوزستان، تهران، امیرکبیر، 1331ش؛ بابن، سی و فردریک هوسه، سفرنامۀ جنوب ایران، ترجمۀ محمد حسن خان اعتمادالسلطنه، به کوشش میرهاشم محدث، تهران، دنیای کتاب، 1363ش، صص 93-97؛ جزایری، عبدالله، تذکرۀ شوشتر، اهواز، صافی، 1328ش؛ جهاد سازندگی، فرهنگ اجتماعی دهات و مزارع استان خوزستان، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1363ش، صص 111-128؛ سپهر، عبدالحسین، تاریخ بختیاری، تهران، 1288ق، ص 516؛ سفیری، فلوریدا، پلیس جنوب ایران، ترجمۀ منصوره اتحادیه و منصوره جعفری فشارکی، تهران، نشر تاریخ ایران، 1364ش؛ شویکی، علوان بن عبدالله، تاریخ کعب فی القبان والفلاحیة، خطی، نسخۀ موجود در خانوادۀ مؤلف در شادگان، جم ؛ عزاوی، عباس، عشائر العراق، بغداد، شرکة التجارة و الطباعة المحدودة، 1956م؛ فسایی، میرزاحسن، فارسنامۀ ناصری، تهران، سنایی، 1312ق؛ کسروی، احمد، تاریخ پانصد سالۀ خوزستان، تهران، گام ـ پایدار، 1356ش؛ همو، مشعشعیان، تهران، سحر، 1356ش، صص 133-136؛ مافی، حسینقلی خان نظامالسلطنه، خاطرات و اسناد، به کوشش معصومۀ نظام مافی و دیگران، تهران، نشر تاریخ ایران، 1361ش؛ نجمالملک، عبدالغفار، سفرنامۀ خوزستان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، علمی، 1341ش؛ صص 39، 40، 77، 106، 140-147؛ نیز تحقیقات محلی نگارنده در مرداد و شهریور ماه 1365ش؛ نیز:
Field, Henry, Contribution to the Anthropology of Iran, New York, Kraus reprint Co., 1968; Lorimer, J. G., Gazetteer of the Persian Gulf, Omen, and Central Arabia, Calcutta, 1908; Niebuhr, Carsten, Beschreibung Von Arabien, Graz, 1969, p. 389.
کاظم برگنیسی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید