حله
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 4 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/236621/حله
چهارشنبه 6 فروردین 1404
چاپ شده
21
حِلّه، مرکز استان بابل در عراق. این شهر در °24 و ´25 طول شرقی، و °32 و ´29 عرض شمالی، در حدود 100 کیلومتری جنوب بغداد و در نزدیکی ویرانههای شهر باستانی بابل جای دارد. رودخانۀ حله از ریزابههای شرقی رود فرات، این شهر را به دو بخش تقسیم میکند. شهر حله در 2008 م/ 1387 ش، حدود 511 هزار تن جمعیت داشته است (نک : «اطلس ... »، فهرست، 5؛ «فرهنگ ... »، npn.؛ وهومن، 1/ 811؛ بابان، 1/ 97؛ الموسوعة ... ، 1/ 732). حله در زبان عربی به معنای گروهی است که در جایی فرود میآیند و در آنها فزونی باشد و نیز نام گونهای درخت خاردار است (یاقوت، 2/ 322؛ ابنمنظور، ذیل حلل؛ زینالعابدین، حدائق ... ، 199). دیرینگی شهر حله به سالهای پایانی سدۀ 5 ق/ 11 م بازمیگردد. بنا به روایتی این شهر در 495 ق/ 1102 م، به دست سیفالدوله صدقة بن منصور بن دُبَیس بن علی مَزیَد اسدی، چهارمین امیر بنیمزید (حک 479-501 ق/ 1086- 1108 م) ساخته شد. او به امید دست یافتن به استقلال از خلافت عباسی، از درگیریهای آنان با سلجوقیان بهره جست و تمام افراد طایفه و سپاهیانش را از محل اقامتشان در شهر نیل واقع در کنار نهر نیل ــ یکی از آبراهههای رودخانۀ فرات که توسط حجاج بن یوسف ثقفی کنده شده بود ــ به این منطقه کوچ داد و در نیزاری مهجور واقع در کرانۀ راست رودخانۀ حله در محل یا نزدیک ویرانههای شهر جامعین اردو زد و آنجا را آباد کرد و به شهر حله بدل ساخت (یاقوت، 2/ 322-323؛ نیز نک : دوری، 177؛ جواد، 86؛ وهومن، 1/ 811، 825؛ آلوسی، 111). حله بهسبب موقعیت راهبردیاش و جای داشتن در نزدیکی فرات و قرار داشتن بر سر راه کاروان حاجیان و راه بازرگانی بغداد به بصره خیلی زود رو به توسعه نهاد و چنان اهمیت یافت که از آوازه و اهمیت قصر ابن هبیره که تا پیش از برپایی شهر حله مرکز تجمع کاروانهای حاجیان در منطقه بوده، کاسته شد و به مرور زمان از میان رفت و حله جای آنرا گرفت. در 501 ق/ 1108 م، سیفالدولـه صدقة بـن منصور ــ حاکم حله ــ به ابودُلَف سرخاب بن کیخسرو دیلمی حاکم ساوه و آبه که مورد خشم سلطان محمد بن ملکشاه سلجوقی (حک 498-511 ق/ 1105-1117 م) قرار گرفته بود، پناه داد و حاضر نشد وی را تسلیم سلطان سلجوقی کند که این امر باعث خشم و لشکرکشی سلطان سلجوقی به حله شد. سیفالدوله صدقه که خود را ملک ـ العرب مینامید، در مصاف با سپاه سلطان محمد کشته شد و پسرش دبیس نیز به اسارت درآمد (ابوالبقاء، 1/ 22؛ ابنجوزی، 17/ 108؛ ابناثیر، 10/ 440- 449؛ سبط ابن جوزی، 8(1)/ 24-27؛ ابنکثیر، 12/ 181-182؛ قس: فصیح، 2/ 213، 215). در 502 ق/ 1109 م، سلطان محمد سلجوقی حکومت بخشی از شهر حله را به سعید بن حمید عمری خفاجی، سپهسالار لشکر امیر صدقه سپرد و بخشهای دیگر آن را به قبایل کُرد به صورت تیول واگذار کرد (ابناثیر، 10/ 471؛ کرکوش، 1/ 31-32). در 512 ق/ 1118 م دبیس بن صدقه که در 501 ق از اسارت سلطان محمد سلجوقی رهایی یافته بود، به فرمان سلطان محمود سلجوقی حاکم حله شد. او مردی شجاع و سرداری کارکشته بود و مورد ستایش ادیب معاصرش، حریری (446-516 ق)، در اثر مشهور مقامات حریری قرار گرفت (ابن اثیر، 10/ 533؛ ابن خلکان، 2/ 263-265؛ ابن طقطقى، 302؛ یعقوبی، 1/ 11). در همان 512 ق امیر ابوالحسن، برادر المسترشد خلیفۀ عباسی، از بغداد فرار کرد و به دبیس بن صدقه در حله پناه برد. دبیس نیز به او پناه داد و به درخواست خلیفۀ عباسی مبنی بر ضرورت تحویل ابوالحسن پاسخ رد داد (ابن طقطقى، همانجا). خلیفه المسترشد که از افزایش قدرت و نفوذ دبیس بیمناک، و از جواب رد وی خشمگین شده بود، سپاهی به سرکردگی برسقی برای سرکوبی وی آماده ساخت، ولی این سپاه به حله گسیل نشد (کرکوش، 1/ 35). در 517 ق/ 1123 م، المسترشد باللٰه خلیفۀ عباسی شخصاً در رأس سپاهی به جنگ دبیس رفت و او را شکست داد و حله را تصرف کرد و همۀ یاران اسیر دبیس را به قتل رساند (ابن اثیر، 10/ 607-610؛ سبط ابن جوزی، 8(1)/ 109-110). دبیس پس از این شکست مدتی متواری شد (همو، 8(1)/ 135-137). در 526 ق/ 1132 م، دبیس پس از حوادثی به حله بازگشت و به گردآوری نیرو پرداخت و از اینرو خلیفۀ عباسی به اقبال مسترشدی، کارگزار حله دستور داد او را سرکوب کند و در پی آن دبیس به نزد خلیفه آمد و درخواست عفو کرد (همو، 8(1)/ 140). دبیس پس از آن در آوارگی و دربهدری بود تا اینکه در ذیحجۀ 529 در آذربایجان به دستور سلطان مسعود بن محمد سلجوقی به قتل رسید (ابن اثیر، 11/ 30؛ ابن خلکان، 2/ 264-265). وقتی خبر قتل دبیس به حله رسید، سپاهیان و دیگر هواداران بنی مزید، صدقۀ دوم پسر 14 سالۀ او را به حکومت برگزیدند. او 3 سال بر حله فرمان راند تا اینکه در مصاف با سپاه ملک داوود بن سلطان محمود اسیر شد و به قتل رسید (ابن اثیر، همانجا؛ یعقوبی، 1/ 6). با کشته شدن صدقۀ دوم امارت حله به برادرش محمد بن دبیس رسید تا اینکه در 540 ق/ 1145 م، در مصاف با دیگر برادرش علی بن دبیس شکست خورد و حکومت حله از آن وی گردید (همانجا). علی بن دبیس 5 سال بر حله فرمان راند و در 545 ق وفات یافت (سبط ابن جوزی، 8(1)/ 207؛ صفدی، 21/ 102). با مرگ علی بن دبیس به روایتی حکومت بنی مزید در حله منقرض شد (کرکوش، 1/ 46؛ یعقوبی، همانجا) و به روایتی پسرش مهلهل بن علی جانشین پدر شد (صفدی، همانجا) و حکومتشان تا 558 ق/ 1163 م ادامه یافت (ابن اثیر، 11/ 212-213؛ دوری، 177). حله مدتی میان سلار (سالار) کُرد نمایندۀ سلطان ملکشاه محمد بن محمد و مسعود بلال نمایندۀ خلیفۀ عباسی مقتفی (حک 530-555 ق/ 1136-1160 م) و سپس وزیر خلیفه عونالدین بن هُبیَره دست به دست گشت (ابن جوزی، 18/ 111-112؛ ابن اثیر، 11/ 162، 213). از آن پس تا بر افتادن دستگاه خلافت عباسی به دست مغولان، حکام حله معمولاً از طرف خلیفۀ عباسی تعیین میشدند. پیش از سقوط بغداد در 656 ق/ 1258 م به دست مغولان، بیشتر مردم حله به منطقۀ بطائح فرار کردند و بزرگان شهر پس از نامهنگاری با هلاگو مبنی بر اطاعت از فاتحان جدید، یوسف بن مطهر حلی را نزد هلاگو فرستادند و اماننامهای برای مردم حله از وی گرفتند و همین امر باعث عدم تعرض مغولان به حله شد و این شهر از تاراج و تجاوز مغولان در امان ماند (رشیدالدین، 2/ 1019؛ ابن عبری، 475؛ نیز نک : کرکوش، 1/ 66-67). هلاگو در پی درخواست مردم حله، خان بوکله (توکل) و امیر بجلی (نحلی) نخجوانی و در پی آن دو، بوقا تیمور را برای بررسی اوضاع به شهر حله گسیل داشت. مردم حله نیز از فرستادگان هلاگو استقبال کردند (رشیدالدین، ابن عبری، همانجاها؛ نیز نک : کرکوش، 1/ 68-69). با آمدن فرستادگان هلاگو به حله شمسالدین سالار حاکم شهر از رفتن به نزد هلاگو خودداری کرد و متواری شد و لشکریان او نیز متفرق شدند (همو، 1/ 73). در دورۀ تسلط مغولان، ادارۀ حله با کوفه ادغام شد و هر دو شهر زیر نظر یک کارگزار به نام «صدر الاعمال الحلیة و الکوفیة» که او نیز تابع ولایت بغداد بود، اداره میشد (رئوف، 281). در 662 ق/ 1264 م خواجه نصیرالدین طوسی (د 672 ق/ 1273 م) وارد بغداد شد و بر سر راهش به واسط و بصره از حله دیدن کرد و از دانش محقق حلی و خواهرزادهاش علامۀ حلی شگفتزده شد و چنان شیفتۀ دانش علامۀ حلی شد که وی را با خود به بغداد، و سپس به مراغه برد (حر عاملی، 2/ 49، 81). در 667 ق/ 1269 م، حکومت حله به مدت 5 سال به نقیب تاجالدین ابوالحسن علی بن محمد بن رمضان معروف به طِقطَقى مؤلف کتاب الآداب السلطانیه واگذار گردید. او نامهای برای اباقاخان فرزند هلاگو سلطان مغولان (حک 663-680 ق/ 1265-1281 م) نوشت و از وی خواست عطاملک جوینی صاحب دیوان را عزل کند و خود وی را به جایش بگمارد. این نامه به دست صاحب دیوان افتاد و منجر به مصادرۀ اموال و قتل طقطقى و تمام همدستانش در 672 ق/ 1273 م گردید (کرکوش، 1/ 76). پس از قتل طقطقى حکومت حله میان کمالالدین احمد بن علاء (672-673 ق)، فخرالدین مظفر بن طراح (673-676 ق)، قوامالدین لطفالله بن محمد جوینی (676-683 ق)، صفیالدین حمزة بن محاسن عکرشی (683-685 ق)، مجدالدین اسماعیل بن الیاس (686-687 ق)، فخرالدین مظفر بن طراح برای دومین بار (687-694 ق)، دولتشاه بن سنجر صاحبی (694-699 ق) دست به دست گشت (رئوف، 281-282؛ کرکوش، 1/ 78-84). جغرافیانویسان و جهانگردان مسلمان در سدههای 7 و 8 ق حله را شهری آباد، پرجمعیت با بازارهای بزرگ و پر رونق و باغهای انبوه میوه و خرما و کشترازهای سبز توصیف کردهاند (نک : ابن جبیر، 189؛ یاقوت، 2/ 322-323؛ حمدالله، 40؛ ابن بطوطه، 232-233). در سراسر دورۀ ایلخانیان حله در قلمرو آنان باقی بود تا آنکه در 739 ق/ 1338 م شیخ حسن بزرگ جلایری پس از تصرف عراق با سپاه انبوهی به حله یورش برد و آنجا را تصرف کرد (کرکوش، 1/ 93). در دوران فرمانروایی شیخ حسن جلایری حله به ثبات و آرامش رسید و علما دوباره به این شهر شروع به رفت و آمد کردند. از آن میان محمد بن جمالالدین مکی عاملی معروف به شهیـد اول (مق 786 ق/ 1384 م) بـود کـه در 750 ق/ 1349 م وارد حله شد (امین، حسن، 11/ 203). حاکمان حله در روزگار جلایریان به درستی شناخته نیستند و ظاهراً حاکمان محلی شمرده میشدند که وابسته به دولت مرکزی جلایریان در بغداد بودند (رئوف، 285). وقتی سپاه تیمور لنگ در 795 ق/ 1393 م به نزدیک بغداد رسید، سلطان احمد بن اویس بن شیخ حسن از بغداد گریخت و به حله آمد و آنگاه به نجف و مصر رفت و پس از مدتی اقامت در آنجا به حله و سپس به بغداد بازگشت و آنجا را تصرف کرد (شرفالدین، 505-506؛ نیز نک : کرکوش، 1/ 97- 98). در 797 ق/ 1395 م سلطان احمد بن اویس جلایری بهسبب شیوع بیماری وبا در بغداد، مرکز حکومتش را به مدت یکسال از بغداد به حله منتقل کرد و پس از آن به بغداد بازگشت و حکومت حله را به فرخ شاه سپرد (همانجا). در دهۀ نخست سدۀ 9 ق/ 15 م حکومت حله چند بار میان کارگزاران دو خاندان تیموری و جلایری دست به دست گشت (حافظ ابرو، 1/ 232-233، 295؛ رئوف، 286). در همین سده حله صحنۀ کشمکش و درگیری میان حاکمان خاندانهای قرهقویونلو (حک 813-874 ق) و آق قویونلو (حک 874-914 ق) و مشعشعیان (حک 845-1151 ق) بود (رئوف، 286-289؛ کرکوش، 1/ 100 بب ). در 914 ق/ 1508 م، شاه اسماعیل صفوی عراق و از جمله حله را به تصرف درآورد (خواندمیر، 4/ 494-495؛ نیز نک : کرکوش، 1/ 113). حله تا 941 ق جزو قلمرو صفویان بود تا اینکه سلطان سلیمان قانونی (حک 926-974 ق/ 1520-1566 م) بر عراق و شهرهای آن تسلط یافت (همو، 1/ 114). این شهر حدود یک سده در قلمرو عثمانیان باقی بود تا اینکه در 1032 ق/ 1623 م شاه عباس اول صفوی (حک 996- 1038 ق) بر عراق چیره شد و بر حله همانند دیگر شهرها کارگزاری گماشت (اسکندربیک، 2(2)/ 765). سلطان مراد عثمانی (حک 1032- 1049 ق) در 1034-1035 ق برای بازپسگیری عراق سپاهی گسیل داشت. این لشکر از جمله حله را تصرف کرد، ولی در اثر رسیدن سپاه شاه عباس اول ناگزیر عثمانیان از حله عقبنشینی کردند (همو، 2(2)/ 1012؛ نیز نک : رئوف، 291). در 1048 ق/ 1638 م، سلطان مراد عثمانی بغداد را گشود و بر شهرهای عراق چیره گشت (کرکوش، 1/ 118- 119). در 1146 ق/ 1733 م، سپاه نادرشاه حله را تصرف کرد و همانجا ماند تا اینکه با عثمانیها پیمان صلح بست و بر پایۀ مفاد صلحنامه، سپاهیان عثمانی دوباره به حله بازگشتند (همو، 1/ 122)؛ اما هنگامی که در 1156 ق/ 1743 م عثمانیها در انجام مفاد آن پیمان تعلل کردند، نادر شاه (حک 1148-1160 ق) بار دیگر حله را تصرف کرد و مجالس مناظره میان علمای اهل تسنن و تشیع به راه انداخت و پس از اجرای مفاد قرارداد صلح، حله را به عثمانیان واگذارد و آنجا را ترک کرد (همو، 1/ 123). در 1216 ق/ 1801 م، وهابیون سعودی پس از ناکامی در تصرف نجف اشرف به حله یورش بردند، ولی چون با مقاومت شدید مردم روبهرو شدند، از اطراف حله عقبنشینی کردند و به کربلای معلا یورش بردند و مردم را قتل عام کردند (همو، 1/ 131). در اثر حملۀ وهابیون به کربلا دولت عثمانی به کمک مردم برج و باروی شهر حله را بازسازی و تقویت کردند که این برج و دیوار تا اواخر جنگ جهانی اول پا بر جا بود (همو، 1/ 131-132). حله در 1297 ق/ 1880 م، یکی از 7 شهرستان استان بغداد گردید (سامی، 3/ 1977؛ اسود، 1/ 136) و پیش از جنگ جهانی اول جزو استان دیوانیه (قادسیۀ امروزی) قرار گرفت و این تقسیمبندی تا زمان اشغال عراق به دست انگلیسیها در 1335 ق/ 1917 م همچنان باقی بود (همو، 1/ 137). حله تا سقوط دولت عثمانی و ورود نیروهای انگلیسی به عراق توسط کارگزاران عثمانی اداره میشد (رئوف، 297- 299؛ کرکوش، 1/ 139-154، 172). در دوران پادشاهی عراق (1921- 1958 م/ 1300-1337 ش) حله به شهر مرکز استان ارتقا یافت و توسط استاندار اداره گردید (همو، 1/ 180-182).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید