ادیب الممالک
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 14 فروردین 1401
https://cgie.org.ir/fa/article/229651/ادیب-الممالک
پنج شنبه 16 اسفند 1403
چاپ شده
7
اَدیبُالْمَمالِك، محمدصادق (1277-1336ق/ 1860-1918م)، پسر حسین و از نوادگان قائم مقام فراهانی، ملقب به امیرالشعرا و متخلص به «امیری»، شاعر، ادیب، روزنامهنگار و نویسندۀ سرشناس ایران در دوران مشروطیت. وی در روستای گازران از بلوك شَرّا، از توابع سلطان آباد (اراك) در خانوادهای ادبپرور زاده شد. نیای بزرگ وی میرزا عیسی بن حسن بن عیسى (د 1238ق/ 1823م)، معروف به میرزای بزرگ، قائم مقام میرزا شفیع شیرازی، وزیر فتحعلی شاه قاجار بود كه نیاكانش پیوسته در دولتهای زندیه، افشاریه و صفویه و فراتر از آن منصب وزارت و صدارت داشتند (نك : وحید دستگردی، «یا»). محمدصادق در حدود 15 سال داشت كه پدرش را از دست داد و تعدیات ناصرالدوله عبدالحمید میرزا، حاكم اراك نسبت به املاك موروثی خانوادۀ ادیب الممالك، وی و برادر بزرگترش میرزا مهدی را ناگزیر ساخت تا پیاده و با تحمل سختیهای بسیار به تهران پناه برند. ادیب الممالك در تهران قصیدهای در شكایت از روزگار سرود و آن را با نام طهماسب میرزا مؤیدالدوله، شاهزادۀ شعر شناس و دانشور به پایانبرد و به پایمردی حسنعلیخان گروسی امیرنظام (1236-1317ق)، تقدیم آن شاهزاده كرد. مؤیدالدوله كه از پختگی شعر و احاطۀ ادبی این جوان گمنام در شگفت شده بود، به توصیۀ امیرنظام او را در زمرۀ چاكران خویش در آورد (همو، «یب - یه»). گرچه ادیب الممالك پیش از پیوستن به امیرنظام یك چند در اصفهان ندیم صارم الدوله بود (همو، «كا»)، ولی باید آشنایی او را با امیرنظام نقطۀ عطفی در زندگی او به شمار آورد. وی از 1307 تا 1309ق در مصاحبت امیرنظام در آذربایجان به سر برد. از 1309ق كه امیر به حكومت كرمانشاه و كردستان منصوب شد (عبرت، 104؛ بامداد، 1/ 364)، گزارشهای مربوط به محل اقامت ادیبالممالك مدت 2 سال قدری مغشوش است. وحید دستگردی در دیباچۀ دیوان وی آورده كه در 1309ق میرزا صادق همراه امیرنظام به كرمانشاه رفت و تا 1313ق در خدمت او بود و در اواخر آن سال به تهران بازگشت (ص «یط»)، اما خان ملك ساسانی كه از بنی اعمام وی است، نقل كرده كه «امیرالشعرا (میرزا صادق) تا 1310ق در آذربایجان مانده است و در 1311ق در نزد امیرنظام به كرمانشاه و كردستان رفته» (نك : عبرت، همانجا)، ولی هر دو گزارش با یادداشتی كه شاعر خود بر یكی از قصایدش نوشته است، مغایرت دارد. بر پایۀ این نوشته، او این قصیده را در شعبان 1309 از كربلا برای امیرنظام كه در آن زمان در قصبۀ سنندج (كرسی كردستان) اقامت داشت، فرستاده (ادیب الممالك، 161) و از اشتیاق خود به دیدار امیر سخن رانده است (نك : همو، 162). ادیب الممالك در سالهای 1312 و 1313ق، در تهران در دارالترجمۀ دولتی به كار مشغول بود (عبرت، همانجا) و در 1314ق همراه امیرنظام كه به پیشكاری كل آذربایجان منصوب شده بود، بار دیگر به تبریز رفت و در 1316ق كه مدرسۀ لقمانیه در تبریز بنیاد یافت، وی به نایب رئیسی آن انتخاب شد و هم در این اوان به كسوت روحانیت درآمد و گه گاه به منبر هم میرفت. در همین سال به انتشار روزنامهای به نام ادب دست زد. آنگاه در اوایل سال 1318ق از راه قفقاز و خوارزم به خراسان رفت و در مشهد انتشار روزنامۀ ادب را از سر گرفت و تا 1320ق به نشر آن ادامه داد. در محرم 1321 به تهران آمد و به سردبیری روزنامۀ ایران سلطانی منصوب شد. در 1323ق به بادكوبه رفت و انتشار بخش فارسی روزنامۀ ارشاد را كه به تركی منتشر میشد، بر عهده گرفت. آنگاه به تهران بازگشت و با افتتاح مجلس شورای ملی، سردبیری روزنامۀ مجلس در شوال 1324، به او سپرده شد. پس از گذشت حدود 8 ماه در این منصب، در جمادی الاول 1325، روزنامۀ عراق عجم را خود در تهران دایر كرد (نك: همو، 104-105؛ وحید دستگردی، همانجا)، ولی انتشار این روزنامه دیری نپایید. شاید ادیبالممالك به سبب درگیریهای دوران محمدعلی شاه (مخلوع: 1327ق/ 1909م)، ناگزیر به تعطیل این روزنامه و ترك تهران شده باشد، زیرا در جمادی الآخر 1328 به صف مجاهدان مشروطیت پیوسته بود (نك : عبرت، 105؛ وحید دستگردی، «كا»). پس از این، در 1329ق ریاست عدلیۀ عراق (اراك) به وی واگذار شد و در 1332ق مدیریت روزنامۀ نیمه رسمی آفتاب را بر عهده گرفت (عبرت، همانجا). از زمان ورود به عدلیه تا پایان عمر، به ریاست چندین شعبۀ این وزارتخانه، در عراق (اراك)، سمنان، ساوجبلاغ و یزد منصوب شد. از دوران خدمت او در ساوجبلاغ چند قطعه و قصیدۀ شكوهآمیز در دست است (ادیب الممالك، 61-63، 187-188). واپسین سمت ادیب الممالك، ریاست عدلیۀ یزد در 1335ق بود. وی در آنجا به سكتۀ ناقص دچار شد و ناگزیر به تهران بازگشت و سرانجام در 58 سالگی بدرود حیات گفت (عبرت، همانجا). محمد قزوینی (ص 34) تاریخ وفات وی را 28 ربیعالآخر 1335، و ایرانی 29 جمادی الاول 1336 دانسته است (1/ 31). ادیبالممالك شاعری را در شیوۀ معمول و حالوهوای روزگار خود آغاز كرد، ولی با تحول اوضاع سیاسی و اجتماعی جامعۀ ایران، او نیز متحول شد. درست است كه در جوانی نخست به مداحی درباریان و شاهان گرایش داشت، اما با تغییر شرایط، درونمایۀ شعری او نیز دگرگون شد. زندگی ادبی وی را میتوان به دو دورۀ كلی تقسیم كرد: نخست، از آغاز شاعری تا سالهای پیش از جنبش مشروطیت، و دیگر از سالهای نزدیك به اوجگیری نهضت مشروطه تا پایان عمر. غالب مآخذ، نخستین تخلص شعری او را «پروانه» دانستهاند (نك : دیوان بیگی، 2/ 1188؛ اعتماد السلطنه، 217)، گرچه در شرح حالی كه خود نگاشته، و در دیباچۀ دیوان او به چاپ رسیده، ذكری از این تخلص نیامده، ولی وجود دو قطعه و یك غزل، در دیوان وی (ص 360، نیز نك : هجده، سی) و تصریح مآخذ معتبر، تردیدی بر جا نمینهد كه او پیش از درآمدن به خیل ندیمان امیرنظام، پروانه تخلص میكرده است. افزون بر موارد مذكور در دیوان، ابیاتی نیز از او در كتیبههای صحن نو آستانۀ حضرت معصومه در قم به یادگار مانده كه تخلص «صادق پروانه» در آنها آمده است (افضلالملك، 59 -60). به گفتۀ آقا بزرگ تهرانی تخلص جد ادیب الممالك، میرزا صادق بن میرزا معصوم نیز پروانه بوده است. همو حتى از دیوان پروانه، هم یاد میكند (9(1)/ 66). ادیب الممالك در 1307ق در تبریز به پیشنهاد امیرنظام، لقب امیر الشعرایی را اختیار، و از آن پس امیری تخلص كرد (عبرت، 104). گرچه وی در بیشتر اشعارش خود را ملتزم به ذكر تخلص نكرده، ولی شمار ابیاتی كه در آنها امیری تخلص كرده است، كم نیست. امیری در چهارمین ماه از سلطنت مظفرالدین شاه، یعنی در ربیعالاول 1314 به فرمان شاه، لقب ادیبالممالك گرفت (دانش، 486؛ وحید دستگردی، «یط») و شاعر خود در تغزلی از این فرمان و لقب جدید یاد كرده است (ص 502) و در پارهای از اشعار او كه پس از این تاریخ سروده شده است، به جای تخلص، به لقب ادیبالممالك و ادیب، بر میخوریم (نك : ص 55-56، 654، نیز هفده)
ادیبالممالك پروردۀ آن مكتب شعری بود كه در تاریخ ادب فارسی به مكتب بازگشت یا دورۀ تجدید حیات ادبی شهرت یافته است. ویژگی بارز این مكتب، پیروی از سنتهای شعری استادان قدیم بود و ادیبالممالك، یكی از آخرین شاگردان این مكتب است (بهار، 1/ 208؛ آرینپور، 2/ 138). در اشعاری كه تحت تأثیر چنین سنتی در ستایش شاهان و امیرانی غالباً ناتوان و نالایق سروده، همۀ اسلوبها و موازین شعر كهن فارسی را رعایت كرده، و از انواع تشبیهات و استعارات برای ساختن مدیحههای مبالغه آمیز و پرداختن تغزلها و تشبیبها به سبك قدما بهره جسته است (نك : ص 38، 54، 64، 82، جم). همچنین در غالب موارد مضامین گذشتگان را كمابیش تكرار كرده، یا چیزهایی مشابه و از همان مقوله پرداخته است. گرچه ادیب الممالك در چند جا از شیوۀ شاعری قدما و پیروان آنان انتقاد میكند و از اینكه «در مدح هر خسیس» شعرهایی «نامناسب» «فرو میخوانند» (ص 36)، سخت بر آنان میتازد، خود از وسوسۀ اینگونه مضمون پردازیها بركنار نمانده، و نتوانسته است از تار و پود ادبیاتی كه خود و خاندانش در آن پرورش یافته بودند، برهد، اما به تدریج دریافت كه افسانههای كهن را باید فرو گذاشت و «حدیث نوی» آغاز كرد (نك : ص 285). این اندیشه و دریافت با تحولات اجتماعی سیاسی آن روز ایران كه كمكم به جنبش مشروطه خواهی و تأسیس مجلس شورا انجامید، نیرو گرفت.
مهمترین ویژگیهای شعری ادیب الممالك در دورۀ نخست اینهاست:
ادیب الممالك از میان گونههای شعر بیش از همه به قصیده و قطعه تمایل داشت. از وی بیش از 26 غزل و تغزل بر جای نمانده كه در مقایسه با حدود 132 قصیده (نزدیك به 7 هزار بیت) و 300 قطعه (بیش از 3 هزار بیت) بسیار اندك است (رنجبر، 12). گرچه شكل كلام در غزلهای ادیب پخته و استوار است، لیكن عموماً نكتۀ بدیع در آنها به چشم نمیخورد. مثنویهای او نیز غالباً شیوا و روان است و به ترجیع بند، تركیب بند و مسمط هم گرایش نشان داده، و از این گونههای شعر برای بیان مضامین اجتماعی وطنی و سیاسی بهره گرفته است، از این روی، این قبیل قالبهای شعری در میان سرودههای دورۀ دوم شعری ادیب بیشتر دیده میشود.
ادیب الممالك در شعر فارسی مطالعاتی عمیق و گسترده داشت و با ظرایف و صنایع صوری و معنوی آن نیك آشنا بود و در سرودههای خویش از این ذخایر بهویژه تركیبات و واژههای كهن فارسی و كلمات غریب و غیرمتداول فارسی، عربی و گاه تركی بهره میجست. همین ویژگی در بسیاری موارد شعر ادیب را پیچیده و دیریاب، و در مواردی خشك و بیروح ساخته، و در مواردی نیز كه غرابت واژگان و غرابت مضامین دست به دست داده، شعر او را به معمایی تبدیل كرده است؛ اما سبب پیچیدگی و دیریابی شعر ادیب تنها واژههای مهجور نیست: فراوانی اشارات و تلمیحات او به اشخاص، اقوام، انساب، مكانها و حوادث دینی، تاریخی و افسانهها كه گاه شهرت چندانی نیز ندارند، همچنین بهرهگیری وی از اطلاعات وسیع خویش در زمینههای قرآن، حدیث، ادعیه، دواوین شعرای عرب، موسیقی، نجوم، رمل و ... بدین دشواریها میافزاید. ادیب خود در چند جای دیوانش به داشتن اطلاعات در رشتههایی چون نحو، معانی و بیان، قوافی و عروض، فلكیات، اسطرلاب، تواریخ، تقویم، منطق، طب، جراحی، كحالی و تشریح به خود میبالد (ص 160، 353، نیزنك : 412، 415، 440).
اگر لطافت و جزالت را دو خصیصۀ عمدۀ شعر بدانیم، بیتردید سرودههای ادیبالممالك عموماً از خصیصۀ دوم بیشتر برخوردار است، و این به سبب گرایش بسیار به كلام فاخر و استوار است. شاید از این لحاظ بتوان او را نقطۀ مقابل شاعری چون ایرج میرزا (1291-1343ق) دانست. ادیبالممالك بیشتر ادیبانه شعر گفته، تا شاعرانه. شكوه و ابّهت صوری سخن، سنگینی و فخامت وزن، طنطنۀ واژگان شعر، و سرانجام دشواری و چشمگیر بودن قوافی و ردیفها، ذهن ادیب الممالك را بیشتر از محتوا به خود مشغول میداشته است. به لحاظ پردازشهای صوری و آرایشهای لفظی، ادیبالممالك به سبك خاقانی نزدیك میشود، البته ظرافت و نازك خیالی او را در مضمونسازی و آفرینشهای محتوایی ندارد، به همین دلیلها در اشعار او ابیات سست،و از لحاظ كیفیت بیان،ضعیف،به ندرت به چشم میخورد.
ادیب الممالك به سنت معمول بسیاری از شعرا، بر وزن و قافیۀ پارهای از قصاید مشهور زبان فارسی و عربی، قصاید و قطعاتی ساخته، و در این موارد نیك و استادانه از عهدۀ اقتفا برآمده است؛ از جمله قصایدی كه در استقبال از غضایری رازی (ادیب الممالك، 325-330)، فرخی سیستانی (همو، 218-234)، منوچهری دامغانی (همو، 330-339، 370-374، 454- 455)، ابوحنیفۀ اسكافی (همو، 366-370)، ناصرخسرو قبادیانی (همو، 155-161) و برخی از معاصران خویش مانند ابونصر شیبانی كاشانی (همو، 153، 155) و سالك كرمانشاهی (همو، 17-23)، سروده است. ادیب الممالك افزون بر اقتباس عین عبارات و تركیبات و تضمین ابیاتی از دیگران، گاه مضامین شعرا و نویسندگان عرب، و در مواردی معدود، نویسندگان دیگر ملل را نیز به رشتۀ نظم كشیده است، از این قبیل است، ترجمۀ حكایاتی از تاریخ مختصر الدول ابن عبری (همو، 106، 110)، شكایتی از زبان عربی (همو، 281)، و ترجمۀ منظوم كلام یك حكیم اروپایی در باب عشق (همو، 691).
سرودن قصاید طولانی، تجدید مطلع كردن و انتخاب قوافی دشوار، از شیوههای سخن پردازان پیشین بوده است. شاعر در چنین قصایدی، هم وسعت میدان دید و تخیلش را در مضمون سازی و هم درجۀ احاطهاش را بر لغات به نمایش میگذارد. قصاید ادیب الممالك عموماً طولانی است و از حد متعارف قصاید طویل فارسی فراتر میرود (مثلاً نك : ص 17- 23، 67 -74) و در چند قصیدۀ طولانی به شیوۀ قدما یك تا سه بار تجدید مطلع كرده است.
در دیوان او علاوه بر قطعات متعدد با ابیاتی در حد متعارف، شماری قطعه دیده میشود كه ابیات آنها از حد معمول بسیار فراتر رفته است (نك : ص 24- 25، 29، 105-106، 121-122، جم ). سبب طولانیشدن بیش از اندازۀ قطعههای ادیبالممالك، این است كه وی در غالب موارد از قطعه برای بیان موضوعاتی بهره گرفته كه معمولاً در شعر فارسی كهن برای بیان آنها از مثنوی استفاده میشده است (نك : ص 26-28، 121-122، 143- 145، 508 - 509). افزون بر این، در دیوان وی به قطعاتی برمیخوریم كه جز به لحاظ محتوا و مضمون، هیچ شباهتی نه از نظر مطلع و نه شمار ابیات، به قطعه ندارد (ص 167، 204، 207، جم). با این حال، قطعههای او در عین استواری و جزالت، خالی از سلاست نیست و میتوان در دیوان او به شماری قطعههای روان برخورد كه عموماً در شرح انتقادی مسائل اجتماعی و سیاسی و درد دلهای شخصی است، ولی در میان آنها به نمونههایی هم برمیخوریم كه به شیوۀ مناظره سروده شده است، مانند مناظرۀ میان سوزن و سنجاق (ص 418) و بزغاله و گرگ (ص 497)، شیوهای كه یكی دو دهه بعد در شعر پروین اعتصامی (د 1320ش) به كمال رسید.
در اواخر سلطنت مظفرالدین شاه كه از شدت وحدّت استبداد تا حدی كاسته شد و زمزمۀ آزادی خواهی و مشروطه طلبی به گوش همگان رسید، ادیب الممالك نیز موقع را برای تغییر مسیر شاعری و افزودن ابعاد تازهای به فعالیتهای خود مناسب یافت. نوجوییهای نسبی او را در جذب وی به نهضت فراماسونری، یادگیری زبان فرانسه، شاعری به فارسی سره، توجه به فرهنگ و زبان عامه، و از همه مهمتر، شركت مستقیم در فعالیتهای سیاسی، روزنامهنگاری و تخصیص بیشتر اشعار خود به موضوعهای سیاسی و اجتماعی زمان، میتوان مشاهده كرد.
مهمترین ویژگیهای شعری ادیبالممالك در دورۀ دوم اینهاست:
ادیب الممالك در این دوره از شاعری خود، از انواع سنتی شعر دور نشد و به سرودن شعر در قالبهای قصیده، قطعه و مثنوی ادامه داد، ولی بنابر تناسب مضامین تازه به گونههای تفننی شعر، یعنی انواع مسمط، ترجیع بند و تركیب بند تمایل بیشتری نشان داد. از 15 مسمط، تركیب بند و ترجیع بند كه از وی در دست است، تقریباً همه مربوط به این دوره از شاعری او و مشتمل بر موضوعات اجتماعی - سیاسی روز است. همچنین وی از نخستین شعرایی است كه سرود را به انواع شعر فارسی افزود. او اینگونه شعر را برای بیان احساسات میهنی برگزید. در میان اشعار ادیب الممالك 3 سرود از او با عنوانهای سرود ملی، سرود غم و سرود وطنی بر جای مانده است (ص 682، 683، 702). علینقی وزیری نیز «مارش پیام به سیروس» را بر پایۀ سرود غم ادیب الممالك ساخته، و در كتاب دستور تار خود به چاپ رسانده است (خالقی، 2/ 305، 306؛ اسحاق، 2/ 88 - 90).
گرچه ادیب الممالك سخت شیفته و پایبند كلام فاخر و واژگان و تركیبات اصیل ادبی بود، خواهناخواه تحت تأثیر یكی از روندهای شعر دوران مشروطه، یعنی نزدیك شدن زبان شعر به زبان و فرهنگ تودهها، قرار گرفت. درنتیجه شمار درخور توجهی اصطلاحات و لغات عامیانه و محاورهای كه كمتر در اشعار قدما دیده میشود، به اشعار وی راه یافت. از این روی، در دیوان او به واژهها و تركیباتی نظیر صدمن دو غاز (ص 11)، ننر، ریقماسی (ص 16)، زیر آب كشیدن (ص 79)، سرفیدن به معنی رشوه دادن، و پنبۀ كسی را زدن (ص 510) برمیخوریم، اما اینهمه لغات و اصطلاحات عامیانه كمك چندانی به كاهش لحن ادیبانه و فاخر او نكرده است؛ خاصه آنكه ادیبالممالك این لغات عامیانه و بسیار معمولی را در كنار كلماتی مغلق و ناآشنای ادبی نشانده و مثلاً تركیبات خرس دم بریده و روده دراز را در كنار كلماتی مانند استعجال، اكحل، قیفال، آصال و متطقطق به كار برده است (ص 706-707). این ویژگی بیان وی را میتوان با مقایسۀ این دست از اشعار او با اشعار ساده و روان ایرج میرزا دریافت.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید