بودایی، آیین
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 4 تیر 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/229049/بودایی،-آیین
چهارشنبه 13 فروردین 1404
چاپ شده
12
بودایی، آیین، یكی از بزرگترین آیینهای جهان كه به ویژه در قارۀ آسیا پیروان پرشماری دارد. این آیین كه در حدود سدۀ 6ق م با تعلیمات گئوتمه بودا در هند به ظهور رسید، در طی چند سدۀ بعد در مناطق اطراف هند و به ویژه در شمال آن گسترش پر شتابی یافت. از آنجا كه سرزمینهای شمال شرقی ایران و شمال غربی هند محل شكلگیری شاخۀ مهایانۀ بودایی، و نیز نخستین محل برخورد نزدیك دو فرهنگ بودایی و اسلامی بوده است، در مقالۀ حاضر به چگونگی انتشار و تحول این آیین تا دورۀ ساسانیان، و پس از آن از میان رفتن تدریجی آن در دورۀ اسلامی پرداخته شده است:
سرزمینهای شمال شرقی ایران (شمال غربی هند قدیم)، بخشی از مرز میان هند و ایران را تشكیل میداد كه در سدۀ 3قم هنوز یونانیان بر آن حكومت داشتند. در این مناطق ایرانیان، هندیان و یونانیان در كنار یكدیگر میزیستند، با فرهنگهای یكدیگر آشنا میشدند و از هم تأثیر میپذیرفتند. در چنین زمینۀ فرهنگیای بود كه آیین بودایی با نفوذ به این سرزمینها گسترش آغازین خود را به خارج از هند به سمت شمال و غرب آغاز كرد. در واقع مردمان این مناطق، از جملۀ نخستین گروندگانِ غیرهندی به آیین بودایی به شمار میروند كه با كوششهای آشوكا (برجستهترین پادشاه سلسلۀ موریایی هند) در فرستادن مبلغان و ساختن معابد و استوپههای بسیار در نقاط مختلف، به این آیین گرایش پیدا كرده بودند (اِمِریك،951 -950؛ مجتبائی، 62، 64-65).
با زوال سلسلۀ موریایی در هند و روی كار آمدن حاكمانِ نه چندان قدرتمند، این سرزمینها در طول سدههای 2قم-1م دستخوش جابهجاییهای مكرر قدرت میان سكاها، پارتها و كوشانها شد. چنین به نظر میرسد كه این هر 3 قدرت، در دورههای پراكندۀ حكومت خود نسبت به ادیان و فرهنگهای گوناگون قلمروشان مدارا نشان میدادند و مردم را در فعالیتهای دینی خود آزاد میگذاشتند. از این رو، این دست به دست شدنهای پیدرپی قدرت، اگرچه همراه با نابسامانیهای سیاسی و اجتماعی بود، اما مانع نفوذ تدریجی آیین بودایی و گرویدن مردم این نواحی به آن نشد. سكاها و بیش از آنها كوشانها در ترویج آیین بودایی نقش مؤثری داشتند. سكاها بوداییان را به حفظ و نگاهداری بناهای دینی خود تشویق میكردند. كوشانها نیز با بوداییان روابط خوبی داشتند، به ویژه كنیشكه ــ با آنکـه ظاهراً خود بودایی نبود ــ با ساختن استوپهها و صومعههای بودایی و كمك به بوداییان، امكان ترویج و گسترش بیسابقۀ آیین بودایی در تمام قلمروِ كوشانها و مناطق دورتر را فراهم آورد (یارشاطر، مقدمه،62؛ مجتبائی، 65-66؛ امریك، .(952-955
برخی از محققان با در نظر گرفتن كلمۀ «بهار» ــ كه نام بسیاری از روستاهای ایران است ــ بهعنوان صورت مقلوب كلمۀ سنسكریتِ «ویهاره» (به معنی معبد بودایی)، و بررسی پراكندگیِ روستاهای متعدد با این نام در افغانستان، شرق آسیای میانه و شمال شرق ایران، وجود این نامها را نشانۀ وجود معابد بودایی، و در نتیجه حضور آیین بودایی در این مناطق در دورههای باستان دانستهاند (نک : بولیت،.(140-143
این آیین در دوران فرمانروایی كوشانها، به ویژه از طریق راه كاروانی مشهوری كه از تكسیله (تكشه شیله) آغاز میشد و از بامیان به بلخ و ترمذ در مرز افغانستان میرسید، به آسیای میانه راه یافت. در همین مسیر و شرق آن است كه آثار باستانی متعددی از صنعت و هنر بودایی كشف شده است (امریك،.(956
بسیاری از مورخان و سیاحان از این آثار تاریخی و بقایای باستانشناختیِ بر جا مانده از عصر كوشانها یاد كردهاند؛ از جملۀ آنان هیون تسانگ، سیاح چینی سدۀ 1ق / 7م است كه از 100 صومعۀ بودایی در هر یك از شهرهای بلخ، بامیان و كاپیسا نام برده، و به حضور هزاران راهب در هر یك از آنها اشاره كرده است. هیون تسانگ از معبد نوبهار در جنوب غربی بلخ با نام «نَوه ویهاره» یا «سنگهارامه» به معنی صومعۀ جدید یاد كرده، و آن را تنها معبد بودایی در منطقۀ هندوكش دانسته است كه سلسلۀ پیوستهای از استادان مفسرِ متون مقدس در آنجا بودهاند. او به مجسمۀ بودای موجود در معبد و آثار باقی مانده از بودا، ازجمله دندان، جارو و تشت مخصوص تطهیر او و همچنین مراسمی كه برای نمایش این آثارِ برجا مانده، برپا میشد، اشاره كرده است (واترز،.(108-110
از دیگر آثار باقی ماندۀ بودایی در این دوره میتوان اینها را نام برد: 1. دو تندیس عظیم بودا در بامیان ــ به نامهای سرخ بت و خنگ بت ــ كه در دل صخره تراشیده شدهاند. هیون تسانگ مراسمی را كه زائران بوداییِ نقاط مختلف در مقابل این دو بت اجرا میكردند، نیز وصف كرده است (همو، .(118-1192. نقاشیهای موجود در برخی از غارهای بامیان كه از نمونههای كهن نقاشیهای بودایی به شمار میروند. 3. مجسمۀ بودا در نزدیكی كَكْرَك. 4. استوپههای بودایی در وَرْدَك واقع در غرب كابل، نیز در هَدّه، بیمَران، جلال آباد، نَگْرَهارۀ باستانی و تپۀ رستم در بیرون بلخ. 5. كتیبههای بوداییِ یافت شده در قراتپه در مرز میان افغانستان و تاجیكستان. 6. كتیبههای دو زبانۀ یونانی ـ آرامی یافت شده در قندهار (امریك، 954, 956 ,950؛ فوشه، 403-404). در آسیای میانه نیز میتوان معابد بودایی اجنه تپه در تاجیكستان، و اَك بِشیم در قرقیزستان، و كووا در ازبكستان را نام برد كه در آنها تصاویری از بوداها و بودهی ستوهها دیده شده است (بلنیتسكی، 175- 178، 180؛ فوشه، 402-403).
چنانکـه اشاره شد، در دورههایی كه حكومت این سرزمینها به دست پارتیان بود، نیز آزادی دینی امكان ادامۀ حیات و گسترش آیین بودایی را فراهم میآورد و در طول نخستین سدههای میلادی گروهی از بوداییان ایرانی برای تبلیغ به چین رفتند و كتابهای مقدس بوداییان را به زبان چینی ترجمه كردند. چند تن از مهمترین این مترجمانِ آثار بودایی از زبان پالی و سنسكریت به چینی اینانند: آن شی كاو، شاهزادهای پارتی كه ترجمۀ 179 اثر بودایی به زبان چینی را به او نسبت دادهاند؛ آن هوان؛ آن فاهین؛ ته آن ووتی؛ و آن فاشین (هری،513 -509؛ ساها،24-25 ). وجود پیشوندِ «آن» در ابتدای نام همۀ آنها ــ كه معادل چینی ارشكی یا اشكی است ــ نشانۀ ایرانی بودن و وابستگی این افراد به خاندان اشكانی است (نک : هری، 510). همچنین مطابق با برخی از روایاتِ چینی، چی تْسانْگ ــ تنظیمكنندۀ قواعد مكتب فلسفیِ مادْهیه میكه از مهمترین مكاتب فلسفی مهایانه ــ و بودهی دهرمه ــ بنیانگذار طریقۀ دهیانه ــ هر دو از بوداییان سرزمینهای ایرانی بودهاند (تسوكاموتو، 204 -202؛ مجتبائی، 86).
چنانکـه محققانِ تاریخ آیین بودایی اشاره كردهاند، در همین زمینههای اجتماعی، تاریخی و دینی است كه شاخۀ مهایانۀ بودایی به تدریج شكل گرفت و گسترشِ رو به شرق خود به سمت ختن و چین را آغاز كرد. همچنین در همین بستر فرهنگی ـ اجتماعی پویا بود كه هنر مشهور به سبك قندهاری در میان بوداییان این مناطق به ظهور رسید و توسعه یافت. هنر قندهاری كه با شاخۀ مهایانه پیوند نزدیكی دارد، سبكی است كه در آن تعامل هنرهای یونانی و ایرانی با هنر هندی به روشنی پیداست. در زمینۀ این هنر است كه نخستین بار مجسمههای بودا با شمایل انسانی ساخته شد و تصویر بودهی ستوهها و مردمان عادی در نقش برجستههایی كه در تزیین معابد و استوپههای بودایی به كار رفتهاند، پدیدار شد (كشیپ، 43؛ تسوكاموتو، 187؛ رایس، 154- 159؛ امریك، .(955-956
با روی كار آمدن ساسانیان ــ كه خود را مدافعان دین زرتشتی میدانستند ــ بوداییانِ ایران همچون مانویان و مسیحیان موردتعقیب و آزار قرار گرفتند و بسیاری از معابد آنان در آتش سوخت؛ اما چنین به نظر میرسد كه این فشارها ــ كه به ویژه در ابتدای كار ساسانیان شدت بیشتری داشت ــ مانع ادامۀ حیات و فعالیت بوداییان در شمال شرقی و شرق ایران نشد و تا نخستین سدههای ورود اسلام به ایران، بوداییان همچنان در مناطقی همچون بامیان، هده و بلخ حاضر و فعال بودند. حملۀ هونهای سفید یا هپتالیان (هیاطله) به قندهار و نواحی مركزی هند در حدود سال 440م، و پس از آن اشغال این سرزمینها توسط تركها نیز از جمله عواملی بود كه حضور بوداییان در این مناطق را محدودتر ساخت (همو،957 -956؛ مجتبائی، 72).
با این همه، ظهور اسلام و حركت گستردۀ روبه شرق آن بود كه ضربۀ نهایی را بر آیین بودایی در مناطق شرقی و شمال شرقی ایران وارد آورد و به حیات این آیین در این مناطق پایان بخشید. فتح سرزمینهای بودایینشین ایران در سدۀ 1ق / 7م ــ همچون فتح دیگر بخشهای ایران ــ گاه تؤم با جنگ و خشونت، و گاه با مذاكره و بستن پیماننامههای صلح صورت گرفت (نک : بلاذری، 403 بب ؛ كوفی، 118-122) و در هر حال، به هیچ وجه به معنای استقرار تؤم با آرامشِ دولت اسلامی در این مناطق نبود. حاكمان و مردم بیشتر شهرهای بزرگ و كوچك این مناطق به محض یافتن هر فرصتی، پیمانهای صلح را شكسته، بر ضد عربها قیام میكردند. همین امر موجب شد كه این سرزمینها در طول دهههای متمادی دستخوش ناآرامیها و جنگ و صلحهای متعدد باشند (نک : بلاذری، همانجا؛ نرشخی، 45-57). در همین سدههای نخست هجری است كه مجسمههای بودا سوزانیده، و بیشتر معابد بودایی تخریب شد و به جای آنها مساجدی بنا گردید (ابنرسته، 7 / 291؛ طبری، 6 / 475-476؛ بلاذری، 409). مشهورترین این معابد، معبد نوبهار بلخ بود كه نخست در زمان حكومت معاویه در 42ق / 662م به دستور قیس بن هیثم سلمی والی خراسان، هنگام شورش مردم بلخ (یاقوت، 4 / 819)، و بار دیگر در 179ق / 795م به دستور فضل وزیر هارون الرشید ویران شد و مسجدی به جای آن بنا گردید (جهشیاری، 123).
با این همه، جغرافیدانانِ مسلمان ساختمان نوبهار را پیش از ویرانی آن، به طور كامل شرح دادهاند؛ چنانکـه آن را دارای گنبدی به نام استن وصف كردهاند كه رواقی دایره مانند آن را احاطه كرده بوده، و در اطراف ساختمان آن 360 اتاق مخصوص خادمان وجود داشته است. در بالای گنبد پرچمهایی از ابریشم افراشته بوده، و بت موجود در معبد نیز با پارچههای ابریشمی و جواهرات آراسته بوده است (یاقوت، 4 / 817 - 818؛ نک : ابن اثیر، 4 / 524؛ ابن فقیه، 617؛ ابن خلكان، 6 / 219). این معبد و مجسمۀ موجود در آن چنان اهمیتی داشت كه پادشاهان هند، چین و كابل برای زیارت و تعظیم آن به بلخ میآمدند. به گفتۀ مؤلف حدود العالم، بقایای معبد نوبهار تا حدود سدۀ 4ق / 10م (ص 391)، و به گفتۀ اسفزاری در روضات الجنات تا سدۀ 9ق / 15م (ص 155-156) برجای بوده است.
معابدِ شهر بامیان نیز با به تصرف درآمدن شهر توسط یعقوب لیث صفاری در 256ق / 870م تخریب گشت و تمثالهایی از آن به مدینه فرستاده شد. در دوران حكومت حجاج نیز عربها مقادیر قابل توجهی از معابد این ناحیه به غنیمت گرفتند (گردیزی، 149؛ ابن ندیم، 410).
با گذشت زمان بوداییانِ شرق ایران نیز همچون بخش بزرگی از جمعیت زرتشتی دیگر نقاط ایران به تدریج اسلام آوردند، چنانکـه آخرین نشانههای حضور بوداییان در ایران را در سدۀ 4ق / 10م در كابل و مناطق اطراف آن میتوان یافت (ابن حوقل، 2 / 450) و پس از آن سخنی از پیروان این دین در آثار مورخان و جغرافیدانان به چشم نمیخورد و بعد از گذشت بیش از 300 سال و با اشغال ایران توسط مغولان و روی كار آمدن ایلخانان در سدۀ 7ق / 13م بود كه آیین بودایی بار دیگر به ایران راه یافت. در این دوران حكمرانان مغول معابد بوداییِ متعددی را در نقاط مختلف ایران ساختند و هزینههای سنگینی برای آنها صرف كردند. آنها شمار زیادی از روحانیان بودایی را به ویژه از تبت آوردند و در این معابد جای دادند. این روحانیان در دستگاه حكومتی از نفوذ بالایی برخوردار بودند و بر تصمیمگیریهای حاكمان مغول تأثیر میگذاشتند. در زمان ارغون شاه نفوذ بوداییان ــ كه غالباً از بزرگان و اشراف مغول و وابسته به خانوادۀ حاكم بودند ــ به اوج خود رسید؛ اما دربارۀ میزان گرایش مردم عادی ایران به آیین بودایی ــ بهسبب سكوت منابع تاریخی ــ سخن قاطعی نمیتوان گفت. در هر حال، چنین به نظر میرسد كه این آیین در آن هنگام آیینی بیگانه، و وابسته به طبقۀ حاكم شمرده میشده، و پیروان چندانی در میان تودههای مردم ایران نداشته است. در این دوران مسلمانان با راهبان بودایی و حتی لاماهای تبتی به گفتوگو و مناظره میپرداختند و مباحثاتی میان عارفان مسلمان و راهبان بودایی ثبت شده كه بیانگر احاطۀ كامل این بزرگان بر آموزههای آیین بودایی است (اشپولر،151 -150؛ رشیدالدین، 2 / 1331-1332؛ علاءالدوله، 150-154). با مسلمان شدن غازان خان در اواخر سدۀ 7ق / 13م، آیین بودایی از ایران رخت بربست و اغلب معابد و صومعههای بودایی ویران شد و به جای آنها مساجدی بنا گردید (لمتن، 277؛ اشپولر،.(154-156
در نگاهی عمیقتر به سیر تحول آیین بودایی در ایران دورۀ اسلامی، چنین به نظر میرسد كه به رغم از میان رفتنِ تدریجیِ این آیین در میان ایرانیان در نخستین سدههای اسلامی، تأثیر بیهیاهوی آن در زمینههای گوناگون فرهنگ این مردم همچون برخی آداب و رسوم، اعتقادات دینی و زندگی معنوی، و نیز ادب پارسی دورههای بعد همچنان باقی ماند. بررسیِ تفصیلیِ این تأثیرات قطعاً نیازمند مجالی بیشتر و پژوهشی گستردهتر است؛ از این رو، در اینجا تنها به ذكر برخی نمونهها بسنده میشود. نرشخی در تاریخ بخارا به وجود بازار سالیانهای به نام بازار ماخ روز (یا ماه روز؟) در سدۀ 4ق / 10م اشاره میكند كه هر سال دو بار و هر بار یك روزدر شهر بخارا برپا میشده است و مردم بخارا پس از گذشت 3 سده باز در آن به خرید و فروش بت میپرداختهاند؛ چنانکـه این نکـته تعجب وی را برانگیخته بوده است (ص 25-26).
باور به تناسخ را كه از جمله معتقدات بسیاری از فرقههای قیامكنندۀ خراسانی همچون ابومسلمیه و خرم دینان بود، نیز میتوان ازجمله بازماندههای پنهان تعالیم بودایی دانست. از سوی دیگر، نواحیِ شرقی ایران و به ویژه سرزمین بلخ با پیشینۀ هزار سالۀ بودایی، خاستگاه شاخهای از تصوف اسلامی بود كه بعدها به تصوف خراسانی شهرت یافت. بسیاری از صوفیان برجستۀ دوران نخستینِ تصوف چون ابراهیم ادهم از این مناطق برخاستند و در چنین زمینۀ فرهنگیای پرورش یافتند. به همین سبب بسیاری از محققانِ تاریخ تصوف شباهتهای میان شرح حال و گاه سخنان بزرگان صوفیه ــ چون ابراهیم ادهم ــ و اقوال و سرگذشت بودا، و نیز شباهتهای میان آداب خانقاهی ــ به ویژه در برخی طریقهها ــ و زندگی رهبانی بودایی را شواهدی از تأثیر آیین بودایی بر تصوف اسلامی به شمار آوردهاند (امین، 149 بب ؛ نک : ه د، بلخ، بخش III، نیز بلوهر و بوذاسف).
یادگارهای بودایی در ادب پارسی نیز در كلماتی چون بت، بت طراز، بت فرخار، بت ماهروی، بت بلخ، بت قندهار و... كه معرف زیبایی وصف ناشدنیِ معشوقند، و نیز در اصطلاحاتی چون بهار، نوبهار، بتخانۀ فرخار، بتخانۀ چین و... كه شاعران ایرانی آنها را به صورتهای گوناگون در اشعار خود به كار بردهاند، باقی مانده است (نک : ملیكیان شیروانی،51 -34؛ بیلی،283 -279؛ ایرانیكا،.(IV / 496-498
ابن اثیر، الكامل؛ ابن حوقل، محمد، صورة الارض، به كوشش كرامرس، لیدن، 1939م؛ ابن خلكان، وفیات؛ ابن رسته، احمد، الاعلاق النفیسة، به كوشش دخویه، لیدن، 1891م؛ ابنفقیه، البلدان، به كوشش یوسف هادی، بیروت، 1416ق / 1996م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ اسفزاری، محمد، روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات، به كوشش محمدكاظم امام، تهران، 1338ش؛ امین، حسن، بازتاب اسطورۀ بودا در ایران و اسلام، تهران، 1378ش؛ بلاذری، فتوح البلدان، به كوشش دخویه، لیدن، 1865م؛ بلنیتسكی، آ.، خراسان و ماوراءالنهر، ترجمۀ پرویز ورجاوند، تهران، 1364ش؛ جهشیاری، محمد، الوزراء و الكتاب، به كوشش حسن زین، بیروت، 1408ق / 1988م؛ حدود العالم، به كوشش مینورسكی، كابل، 1342ش؛ رایس، ت .ت .، هنرهای باستانی آسیای مركزی تا دوره اسلامی، ترجمۀ رقیۀ بهزادی، تهران، 1372ش؛ رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، به كوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، 1373ش؛ طبری، تاریخ؛ علاءالدولۀ سمنانی، چهل مجلس، به كوشش نجیب مایل هروی، تهران، 1366ش؛ فوشه، آ.، «آثار بودایی در افغانستان»، تمدن ایرانی، ترجمۀ عیسی بهنام، تهران، 1346ش؛ كوفی، علی، چچ نامه، به كوشش سهیل زكار، بیروت، 1412ق؛ گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، به كوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1347ش؛ لمتن، ا.ك .س .، تداوم و تحول در تاریخ میانۀ ایران، ترجمۀ یعقوب آژند، تهران، 1372ش؛ مجتبائی، فتحالله، «ایران و هند در دورۀ ساسانی»، نشریه انجمن فرهنگ ایران باستان، تهران، 1358ش، س 17، شم 20؛ نرشخی، محمد، تاریخ بخارا، ترجمۀ احمد بن محمد قباوی، به كوشش مدرس رضوی، تهران، 1317ش؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:
Bailey, H.W., « The Word « But» in Iranian» , Bulletin of the School of Oriental Studies, 1974, vol. VI; Bulliet, R. W., « Naw Bahar and the Survival of Iranian Buddhism» , Iran, London, 1975, vol. XIII; Emmerick, R. E., « Buddhism Among Iranian Peoples» , The Cambridge History of Iran, vol. III(2), ed. E. Yarshater, London, 1983; Hori, K., « Persian Buddhist Translators in China» , The Dastur Hoshang Memorial, Bombay, 1918; Iranica; Kashyap, J., « Origin and Expansion of Buddhism» , The Path of the Buddha, ed. K.W.Morgan, New York, 1956; Melikian-Chirvani, A.S., « L'Evocation litteraire du boddhisme dans l'Iran musulman» , Le Monde iranien et l'Islam, Paris, 1974, vol. II; Saha, K., Buddhism and Buddhist Literature in Central Asia, Calcutta, 1970; Spuler, B., Die Mongolen in Iran, Leiden, 1985; Tsukamoto, Z., « Buddhism in China and Korea» , The Path of the Buddha, ed. K.W. Morgan, New York, 1956; Watters, T., On Yuan Chwang's Travels in India, London, 1973; Yarshater, Ehsan, introd. The Cambridge History of Iran, London, 1983, vol. III(1).
مریم فلاحتی موحد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید