بَزیغیه، از فرقههای غالی شیعی كه به بزیغ بن موسى (احتمالاً در گذشته پیش از ۱۴۸ق / ۷۶۵م) منسوبند. برخی نام پیشوای این فرقه را بزیع (كشی، ۳۰۴؛ سعدبن عبدالله، ۵۲) و نام پدر او را یونس دانستهاند (ابوتمام، ۱۱۲؛ خوارزمی، ۵۰).
به گزارش منابع فرقهشناسی، گروهی از خطابیان، پیروان ابوالخطاب اسدی غالی مذهب (نك : ه د، ابوالخطاب) در شمار هواداران گرایش فكری و مذهبی بزیغ بن موسى درآمدند. اینان مدعی بودند كه امام صادق(ع) در مقام الوهیت خود، بزیغ را با ابوالخطاب در نبوت و رسالت شریك گردانیده است؛ و مشاركت آن دو را به شریك بودن موسى و هارون(ع) در امر نبوت تشبیه میكردند (ابن حزم، ۴ / ۱۸۶؛ نیز نك : نوبختی، ۳۸؛ سعد، ۵۲، ۵۵؛ قس: ابوحاتم، ۳۰۶، كه به اعتقاد بزیغیه مبنی بر انتخاب بزیغ توسط ابوالخطاب اشاره كرده است). به همین سبب، منابع فرقهشناسی، بزیغیه را در شمار فرق خطابی مسلك قرار دادند، حال آنكه پیروان ابوالخطاب از بزیغ برائت میجستند (نك : نوبختی، همانجا؛ سعد، ۵۲؛ بغدادی، ۲۹۵) و با آنكه بزیغ در محافل امامی كوفه حضور مییافت، امام صادق(ع) هم از دعاوی وی بیزاری میجست (سعد، همانجا؛ كلینی، ۷ / ۲۵۸) و او را در شمار كسانی چون بیان بن سمعان و مغیریه، از غالیان مشهور، و نیز كسانی یاد میكرد كه بر امامان(ع) دروغ میبندند (كشی، ۳۰۴، ۳۰۵)؛ زیرا بزیغیه برای امام صادق(ع) مقام الوهیت قائل بودند و میگفتند كه ایشان در نظر مردم، به صورت انسان تمثّل یافته است. به عقیدۀ اینان، مؤمنان، یعنی بزیغیه مخاطب وحی الهیند و مقامشان از فرشتگان مقرب و حتی رسول خدا برتر است (برای تفصیل، نك : اشعری، ۱۲؛ ابوتمام، بغدادی، همانجاها؛ جیلانی، ۱۲۵؛ نشوان حمیری، ۲۲۱؛ ابوالمعالی، ۵۳۰-۵۳۱؛ سعد، ۵۴).
بزیغ خود همچون مغیرة بن سعید و بیان بن سمعان ضمن اینكه امامان(ع) را خدا میانگاشت، خود را نبی و باب ایشان میدانست (نك : همو، ۵۵). ظهور اندیشۀ «بابیت»، و نیز عقیدۀ تناسخ در نظام فكری مُخَمِّسه (پیروان ابوالخطاب در دورههای بعد) و غلات شیعه ریشههای عمیق دارد. در میان غلات كسانی چون ابوالخطاب و بزیغ تمثّل مقام بابیت سلمان فارسی و اساساً تمثل خود او در ادوار و اعصار مختلف به شمار میآمدند و به همین سبب، بزیغ برای مخمسه مقدس مینمود (نك : همو، ۵۶-۵۷؛ مقدسی، ۵ / ۱۳۰).
از مجموع عقایدی كه ابوالحسن اشعری و دیگران به بزیغ و پیروانش نسبت دادهاند، بر میآید كه وی و پیروانش علاوه بر اشتراك با برخی اندیشههای غلات شیعی، همچون مفهوم تشبیه و استمرار تسلسل نبوت و بابیت، به تأویل قرآن نیز معتقد بودند و آراء خود را براساس منظری تأویلی از قرآن استنباط میكردند (نك : اشعری، همانجا) و از اینرو، معتقد بودند كه آنچه بر دلهای ایشان القا، یا واقع میشود، همانا وحی است (ابوالمعالی، ۵۳۱؛ اشعری، همانجا؛ نشوان حمیری، ۱۶۷). بنابراین، میتوان گفت كه بزیغیه «تفكر» را فرایندی مستقل و خود بنیاد نمیدانستند و علم و معرفت را «ضروری» و آفریدۀ خدا، و گونهای از الهام بر قلوب مؤمنان میشمردند. سابقۀ این عقیده به شیعیان اولیه میرسد (نك : فان اس، ۶۷ - ۶۸؛ برای این عقاید، نكـ: هالم، .(206-208
مآخذ
ابن حزم، علی، الفصل، بیروت، ۱۹۸۶م؛ ابوتمام نیشابوری، یوسف، «باب الشیطان» (نكـ: ملـ، ابوتمام)؛ ابوحاتم رازی، احمد، «الزینة»، ضمن الغلو و الفرق الغالیۀ عبدالله سلوم سامرایی، بغداد، ۱۳۹۲ق / ۱۹۷۲م؛ ابوالمعالی، محمد، بیان الادیان، به كوشش هاشم رضی، تهران، ۱۳۴۲ش؛ اشعری، علی، مقالات الاسلامیین، به كوشش هلموت ریتر، ویسبادن، ۱۴۰۰ق / ۱۹۸۰م؛ بغدادی، عبدالقاهر، اصولالدین، استانبول، ۱۳۴۶ق / ۱۹۲۸م؛ جیلانی، عبدالقادر، الغنیة لطالبی طریق الحق، بیروت، ۱۹۹۶م؛ خوارزمی، محمد، مفاتیح العلوم، به كوشش ابراهیم ابیاری، بیروت، ۱۹۸۴م؛ سعد بن عبدالله اشعری، المقالات و الفرق، به كوشش محمدجواد مشكور، تهران، ۱۳۶۱ش؛ فان اس، یوزف، «ساخت منطقی علم كلام اسلامی»، ترجمۀ احمد آرام، تحقیقات اسلامی، تهران، ۱۳۶۵-۱۳۶۶ش، س ۱، شمـ ۲، س ۲، شمـ ۱؛ كشی، محمد، معرفة الرجال، اختیار شیخ طوسی، به كوشش حسن مصطفوی، مشهد، ۱۳۴۸ش؛ كلینی، محمد، الكافی، به كوشش علیاكبر غفاری، تهران، ۱۳۹۱ق؛ مقدسی، مطهر، البدء و التاریخ، به كوشش كلمان هوار، پاریس، ۱۹۱۶م؛ نشوان حمیری، الحورالعین، به كوشش كمال مصطفێ، بیروت، ۱۹۸۵م؛ نوبختی، حسن، فرق الشیعة، به كوشش هلموت ریتر، استانبول، ۱۹۳۱م؛ نیز:
Abu Tammam, «Bab al-Shaytan» , An Ismaili Heresiography of W. Madelung and P. E. Walker, Leiden etc., 1998; Halm, H., Die islamische Gnosis, Munchen, 1982.
حسن انصاری