اخطل
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 19 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/228679/اخطل
سه شنبه 5 فروردین 1404
چاپ شده
7
اَخْطَل، غیاث بن غوث (و نیز غویث بن مغیث) بن صلت تغلبی (د ح 92ق/ 711م)، شاعر عصر اموی. مداینی نیای وی را سلمة بن طارقه، از دلاوران معاصر نعمان بن منذر دانسته است (نك : ابوالفرج، 8/ 280؛ كوسن دوپرسوال، 292).اخطل القاب چندی داشته است: دَوْبَل (خر كوتاه دم)، ذوالعبایه و ذوالصلیب. اما آنچه بر او باقی ماند، همانا اخطل (بد زبان، گستاخ، یا كسی كه گوشهای پهن فرو افتاده دارد) بود (یزیدی، 1؛ ابوتمام، 207- 208؛ بطلیوسی، 124، 125؛ سیوطی، 2/ 430؛ بغدادی، 1/ 461؛ بستانی، 315؛ قباوه، 12-13) كه گویا شاعرِ هم قبیلهاش، كعب بن جعیل به وی داده بود، همچنان كه دو لقب دیگر را رقیبش جریر برایش ساخته بود (ابوتمام، 66، 207- 208؛ قالی، الامالی، 2/ 231؛ بطلیوسی، همانجا؛ نیز نك : ابوالفرج، 8/ 280-281، كه دربارۀ وجه تسمیۀ شاعر به اخطل روایات گوناگونی نقل كرده است). چنین به نظر میرسد كه لقب اخطل چندان هم برای وی ناخوشایند نبوده، زیرا خود، آن را در اشعارش به كار برده است (ص 177). اخطل در حیره در میان قبیلۀ مسیحی تغلب به دنیا آمد. مادرش لیلا نیز از قبیلۀ مسیحی ایاد بود (ابوالفرج، 8/ 282؛ بروكلمان، 1/ 204). تاریخ ولادت اخطل به درستی روشن نیست. برخی از معاصران، ولادت وی را به تخمین در 19 یا 20ق دانستهاند (ضیف، 132؛ خفاجی، 185؛ كحاله، 8/ 42)، اما برخی دیگر، با توجه به اینكه او از فرزدق (ز 10ق) بزرگتر بوده، آن تاریخ را چند سال عقبتر نهادهاند (قس: صالحانی، 841، كه ولادت وی را در 8ق تخمین زده است). اخطل هنوز كودك بود كه مادرش درگذشت و پدر، همسر دیگری اختیار كرد و این امر ــ مانند موارد مشابه دیگر ــ به راویان و افسانهپردازان فرصت آن داد تا در بیان بیمهریهای نامادری و رنجهای كودك نابغه و ظهور نخستین بارقههای نبوغ در هجای آن زن، داستانها پردازند (نك : ابوالفرج، 8/ 301-302؛ حاوی، 19-21). به گفتۀ ابن سكیت، وی نخستین ابیات هجوآمیز خود را خطاب به همسر پدرش سرود (نك : ابوالفرج، 8/ 302). اما برپایۀ همین روایات نیم افسانهای، آنچه نخستینبار سبب شهرت وی شد، اشعار هجوآمیزی بود كه دربارۀ شاعر هم قبیلهاش، كعب بن جعیل سرود. كعب در مقام شاعر بنی تغلب ــ چون دیگر شاعران قبایل جاهلی ــ منزلتی درخور داشت. گویند روزی بر بنی مالك (تیرهای از تغلب كه اخطل از آنان بود) وارد شد و ایشان برایش خیمهای بر پا كردند و ارمغانها آوردند، اما اخطل كه در آن هنگام كودكی بیش نبود، با او گستاخی و بیحرمتی روا داشت. كعب بر آشفت و او را كودكی بیخرد خواند و اخطل ابیاتی گزنده و استوار در هجای او سرود این امر حیرت همگان و بیش از همهكعب را برانگیخت ــ چون به گفتۀ خود كعب، هیچ شاعری تا آنروز وی را این چنین هجو نكرده بود ــ و از آنپس ناموی در میانقبیله بر سر زبانها افتاد (همو،8/ 280-282). اخطل دوران جوانی را در حیره و در میان قبیلۀ تغلب پشت سرنهاد. نخست دختری به نام عبله را به زنی گرفت كه مالك را برای او بزاد. اما بعدها او را رها ساخت و با زنی دیگر ازدواج كرد (همو، 8/ 298؛ قباوه، 22-23). از آغاز جوانی وی تا حدود سال 40ق، جز دو روایت دربارۀ او، آگاهی بیشتری در دست نیست. هر دو روایت نشان میدهد كه اخطل از همان آغاز، تعصب شدیدی نسبت به پیوندهای خونی و قبیلهای و حفظ سنتهای كهن داشته، و همواره در راه خدمت به اهداف و آرمانهای قبیلۀ خود كوشیده است. وی هنگامی كه منافع قبیلۀ خود را در خطر میبیند، كینههای دیرینهاش با كعب بن جعیل را به فراموشی میسپارد و در كنار وی به دفاع از قبیلۀ تغلب برمیخیزد. چنانكه آن دو، دوبار در بصره به اتهام دامن زدن به تعصبات قبیلهای دستگیر شدند و به زندان افتادند: یك بار در زمان عبدالله بن عامر حاكم بصره (29-35ق) و بار دیگر به دست مالك بن مسمع (د 73ق) رئیس قبیلۀ بنیبكر (نك : اخطل، 290، 302؛ قباوه، 52-53). اخطل در دوران حكومت معاویه به دستگاه خلافت بنی امیه پیوست و با سرودن اشعاری در مدح امویان و هجو دشمنان آنان، عملاً پا به میدان كشمكشهای سیاسی نهاد. البته تعصبات قبیلهای در موضعگیری اخطل نقش عمده داشت، چه در جنگ صفین قبیلۀ تغلب از حضرت علی(ع) دست كشیده، و به جناح معاویه پیوسته بود (نك : ضیف، همانجا). ازاینرو شاعر قبیله نیز به رسم سنت كهن میبایست تمام هنر شاعری خود را در خدمت اهداف قبیله به كار گیرد. نخستین تجربۀ سیاسی شاعر قصیدۀ معروفی است كه به اشارۀ یزید بن معاویه در هجو انصار سرود. به روایتی عبدالرحمان بن حسان شاعر انصار، در رقابت با عبدالرحمان بن حكم شاعر اموی، در اشعاری امویان را به سختی هجو كرده بود. یزید كه از این امر سخت خشمناك بود، از كعب بن جعیل خواست تا به تلافی آن، انصار را هجو كند. كعب كه از عاقبت این كار بیم داشت، اخطل جوان را به وی پیشنهاد كرد. اخطل كه از خشم معاویه بیمناك بود، عاقبت به اصرار یزید و به پشتیبانی او، به آن كار تن در داد و در قصیدهای انصار را به تلخی هجو كرد. همینكه این قصیده بر سر زبانها افتاد، نعمان بن بشیر انصاری به شكایت نزد معاویه رفت. معاویه با اینكه از این هجو چندان ناخشنود نبود، از بیم انصار دستور داد كه زبان شاعر را از كامش بیرون كشند، اما یزید نزد پدر شفاعت كرد و خشنودی انصار را نیز به دست آورد (جاحظ، البیان...، 1/ 152-153؛ ابن قتیبه، الشعر...، 1/ 394- 395؛ ابن عبدربه، 5/ 321-322؛ قس: ابوالفرج، 15/ 106- 109، كه غزلسرایی ابن حسان برای رمله دختر معاویه را عامل خشم یزید دانسته است). پس از این ماجرا، اخطل قصیدهای بلند در ستایش یزید سرود و از اینكه وی را از مهلكهای سخت خطرناك رهانیده، سپاس گفت (ص 90-97). با اینهمه، چنانكه از برخی اشعار او بر میآید (ص 147- 148)، گویی تا مدتها خشم مسلمانان نسبت به وی فرو ننشست، چه آنان هنوز فداكاریهای انصار را در صدر اسلام ازیاد نبرده بودند و مسلماً نمیتوانستند اهانت شاعری مسیحی را نسبت به یاران پیامبر(ص) تحمل كنند. اخطل كه پایگاه خود را در میان مسلمانان از دست داده بود، تنها امیدش یزید بود. با روی كار آمدن یزید در 60 ق، اخطل در زمرۀ ندیمان او درآمد و رسماً شاعر دربار وی شد (نك : ابوالعلاء، 347- 349، كه پیوند دوستی میان یزید و شاعر را به خوبی روشن ساخته است). دوران حكومت 4 سالۀ یزید سخت بحرانی و پرآشوب بود: واقعۀ كربلا، به منجنیق بستن كعبه و قتل عام مردم مدینه در روزگار وی اتفاق افتاد (نك : ابناثیر، 4/ 46-90، 111-124). در چنین ایامی بود كه اخطل در مقابل مخالفان بنی امیه در حجاز به دفاع از امویان برخاست و قصاید بسیاری در مدح یزید و فرزندش خالد، عبدالله بن معاویه و كارگزارانش سرود. وی در یكی از این اشعار كه در مدح عبیدالله بن زیاد حاكم عراق سروده است، بهطور ضمنی به ماجرای مسلم بن عقیل و داستان عاشورا اشاره دارد (ص 34-37، 76-82، 146-151، 293). به روایت ابوالفرج اصفهانی اخطل یك بار نیز یزید را در سفر حج همراهی كرد (8/ 301؛ قس: قباوه، 67 - 68، كه این روایت را جعلی دانسته است). پس از یزید اخطل همچنان به جانشینان وی وفادار ماند. بهخصوص در روزگار عبدالملك بن مروان (65-86 ق)، در زمرۀ ندیمان خاص خلیفه در آمد و عبدالملك او را شاعر بنی امیه لقب داد و وی را از پاداشهای بسیار بهرهمند ساخت (ابن سلام، چ شاكر، 2/ 541؛ جاحظ، رسائل، 2/ 155-156؛ ابوالفرج، 8/ 287- 288، 290-291، 294؛ عباسی، 1/ 272- 275). اخطل نیز در مقابل، زیباترین مدایحش را به وی تقدیم داشت (ص 98-112؛ ثعالبی، 324- 325). منابع ادبی، برای اخطل نفوذ شدیدی در دربار عبدالملك قائلند. مشهورترین روایت در تأیید این امر، مربوط به زُفَر بن حارث، از بزرگان عرب است كه دیر زمانی از بیعت با خلیفه سرباز میزد و با دشمنان وی همدستی میكرد، اما عاقبت تسلیم شد، از خلیفه زنهار ستاند و به دربار راه یافت (نك : بلاذری، 5/ 305 به بعد). عبدالملك كه بیتردید از قبایل تابع او بیمناك بود، او را ارج مینهاد، اما گه گاه كینۀ دیرین را بروز میداد. بهخصوص كه درباریان نیز با آگاهی حقیقت امر، از تحریك او و تحقیر زفر باز نمیایستادند (مثلاً نك : همو، 5/ 306). قهرمان یكی از این صحنهها در كتب ادب، اخطل است كه چون زفر را در كنار خلیفه بر تخت دید، شعری خواند و از او خواست «آن دشمن خدا» را كنار خود ننشاند. سرانجام خلیفه چنان بر آشفت كه لگد بر سینۀ زفر كوفت و از تخت به زیرش افكند (ابوالفرج، 8/ 297). در این روزگار اخطل همچنان به آیین مسیحیت پای بند بود و به آن افتخار میكرد. گرچه گاه با نقض آشكار آیینهای آن به شدت تنبیه یا روانۀ زندان میشد (همو، 8/ 309-310؛ ذهبی، 3/ 337- 338؛ بروكلمان، 1/ 204- 205). از سوی دیگر، او موازین اخلاقی را نادیده میگرفت. هم با زنان آوازهخوان آمدوشد داشت و هم تا حد افراط به شراب عشق میورزید و آن را منبع الهام میپنداشت. این امر برای خلیفه عبدالملك چندان خوشایند نبود و از اینرو سعی داشت كه شاعر را به آیین اسلام درآورد. به روایتی چون یكبار خلیفه وی را به اسلام دعوت كرد، او بیدرنگ دعوت وی را رد كرد و با گستاخی پاسخ داد كه نه میتواند از شراب چشم بپوشد و نه روزۀ ماه رمضان را تحمل كند (نك : اخطل، 154؛ یغموری، 281؛ بغدادی، 1/ 461؛ EI2). البته رفتار اهانت آمیز وی نسبت به مقدسات اسلام مورد اعتراض برخی بزرگان قرار گرفت، اما در روابط میان شاعر و خلیفه هیچ خللی ایجاد نشد (ابوالفرج، 8/ 299؛ یغموری، همانجا؛ نك : قالی، ذیل الامالی، 42-43)، زیرا اولاً خلیفه از زبان وی سلاحی كشنده بر ضد دشمنان خود ساخته بود و از سوی دیگر حمایت از شاعر، حمایت قبیلۀ قدرتمند تغلب را در پی داشت و خلیفه ناچار بود پیوند نزدیك خود با تغلبیان را به هر صورت ممكن حفظ كند، چه آنان در استحكام پایههای قدرت وی نقشی اساسی برعهده داشتند و به خصوص در ماجرای عبدالله بن زبیر از بزرگترین حامیان وی بودند (نك : اخطل، 10، 11، 38؛ ابوتمام، 61 - 63). اخطل علاوه بر عبدالملك، كارگزاران وی بهویژه بشر بن مروان والی كوفه (71-74ق) را نیز بسیار ستوده است. بشر توجه خاصی به شاعران داشت و مجالس شعر خوانی ترتیب می داد تا شاعران اشعار خود را در آنجا برخوانند. اخطل چندینبار به كوفه رفت و مدایحی به بشر تقدیم داشت و مورد استقبال وی قرار گرفت. ظاهراً در دستگاه وی بود كه اخطل نخستینبار فرزدق و جریر را دید و نقایض آن دو از همینجا آغاز شد (ابن سلام، چ یوزف هل، 161؛ ابن قتیبه، عیون...، 4/ 34؛ بلاذری، 5/ 167- 168، 171؛ ابنكثیر، 9/ 261؛ دربارۀ نقایض، نك : دنبالۀ مقاله). اخطل در مدح حجاج بن یوسف حاكم بصره نیز اشعاری سروده است. به روایتی چون شهرت اخطل بر سر زبانها افتاد، حجاج از خلیفه عبدالملك خواست تا شاعر را نزد وی فرستد. خلیفه 10 هزار درهم به اخطل داد و او را به همراه فرزند خود روانۀ بصره كرد (اخطل، 73-76، 82 -90؛ ابوالفرج، 8/ 290-291). در همین روزگار (ح 70 ق) اختلافات بین دو قبیلۀ قیس و تغلب به اوج رسید و منجر به جنگهایی خونین شد. در نتیجه، اخطل دربار امویان را فرو گذاشت و به سوی قبیلۀ خویش شتافت، تا همچون شاعران كهن، به زبان شعر، جنگاوران را یاری دهد. از آن پس وی در شرح دلاوریها و سلحشوریهای قبیلۀ تغلب و نكوهش قبیلۀ قیس اشعار بسیاری سرود كه امروزه بخش عظیمی از دیوان وی را تشكیل میدهد و از لحاظ تاریخی دارای اهمیت فراوان است (نك : اخطل، 1-11، جم ؛ ابوتمام، 27 به بعد؛ بلاذری، 5/ 313-331؛ ابناثیر، 4/ 306-322). قبیلۀ تغلب بسیاری از پیروزیهای خود را مدیون قصاید حماسی وی بود، اما گاه اشعار او زیانهای جبرانناپذیری نیز برای قبیله به همراه داشت، چه ممكن بود شاعر با برخواندن قطعه شعری، كینههای دیرینه را در دلها زنده كند و این نبردها را شدت بیشتری بخشد، یا حتی جنگی تازه برافروزد. چنانكه به گفتۀ منابع كهن، جنگِ بشر را در واقع او به راه انداخت. بهروایت بلاذری(5/ 328-331)،اخطل در حضور عبدالملك، یكی از سران قبیلۀ قیس به نام جحاف بن حكیم را هجو كرد. جحاف خشمگین بیرون رفت و چندی بعد با 300 تن از افراد خود به قبیلۀ اخطل تاخت و گروه بسیاری از آنان را به قتل رساند. در آغاز این جنگ اخطل اسیر شد، اما چون لباسی ژنده بر تن داشت او را نشناختند و به گمان اینكه از بردگان است، وی را آزاد ساختند و او تا پایان جنگ خود را در چاهی پنهان كرد و بدینسان از مهلكه جان سالم به در برد. گفتهاند كه پدرش یا فرزندش ابوغیاث در این جنگ به قتل رسید. پس از این ماجرا اخطل بر خلیفه عبدالملك وارد شد و در قصیدهای به شرح این واقعه پرداخت و از وی خواست تا جحاف را مجازات كند (نك : ابن قتیبه، الشعر، 1/ 395-396؛ ابن اثیر، 4/ 319-322). شاعر در این قصیده كشتار قبیلهاش به دست جحاف را از چشم خلیفه میبیند. از این رو، وی را مورد سرزنش قرار میدهد و چون احساس میكند كه پیوند بین خلیفه و تغلبیان توسط جحاف به سستی گراییده، حمایتهای تغلب و فداكاریهای آنان را در جهت استحكام پایههای قدرت وی یادآوری میكند (نك : ص 10-11؛ ابوتمام، 61-63). سرانجام در 73ق اختلافات دو قبیلۀ قیس و تغلب با میانجیگری عبدالملك پایان یافت و اخطل دوباره به عرصۀ سیاست بازگشت و به مدح امویان و كارگزاران آنان پرداخت، گرچه گویی هرگز وی با قبیلۀ قیس دل صاف نكرد و تا پایان عمر در اشعار خود از آنان به بدی یاد كرد (ص 202-207؛ بروكلمان، 1/ 206). با روی كار آمدن ولید بن عبدالملك (حك 86 -96)، دوران كامیابی اخطل نیز پایان یافت. ولید برخلاف پدر چندان عنایتی به شاعران نداشت و توجه به جنگها و فتوحات را بیشتر خوش میداشت و از سوی دیگر بر مسیحیان سخت میگرفت و آنان را به پرداخت مالیاتهای سنگین وا میداشت. با این حال، طبیعی است كه شاعری مسیحی چون اخطل نمیتوانست در دربار وی پایگاهی داشته باشد. از همین رو شاعر مورد بیمهری بسیار قرار گرفت و خلیفۀ جدید ترجیح داد تا عدی بن رقاع عاملی، شاعر مسلمان، را جایگزین وی كند (نك: ابوالفرج، 8/ 79-80؛ ابناثیر، 5/ 9-10؛ قباوه، 99-100). با این حال، اخطل گاه در دربار دمشق ظاهر میشد و مدایحی به ولید و كارگزارانش تقدیم میداشت. از اشعار وی 5 قصیده در مدح ولید بر جای مانده است (نك : ص 182- 189، 202-207، 216- 219، 232، 264-267). شاعر در برخی از این مدایح به شرح دلاوریها و جنگاوریهای خلیفه در نبرد با رومیان پرداخته، و گاه نیز از مشكلاتی كه برای مسیحیان و بهویژه قبیلهاش فراهم آمده و مالیاتهای سنگینی كه بر آنان بسته شده، زبان به شكوه گشوده است (نك : ص 204، ابیات 10 و 11، ص 232، ابیات 5 و 6؛ نیز نك : حاوی، 187). از آن پس اخطل بیشتر به امیران و حاكمان روی آورد، چنانكه در حدود سال 90 ق با جریر و فرزدق به حضور هشام كه در آن هنگام 19 سال بیش نداشت، رسید و مدایحی به وی تقدیم داشت، اما پاداشهای اندك هشام شاعر را خشنود نساخت (نك : ابوالفرج، 8/ 303- 304). اخطل در روزگار ولید وفات یافته، و از میان منابع كهن تنها ابنكثیر (9/ 84) صریحاً مرگ وی را در 92 ق دانسته است. با این حال، برخی از معاصران، 90 ق و برخی دیگر 95ق را ترجیح دادهاند (زیدان، 1/ 284)؛ زیات، 161، 162؛ كحاله، 8/ 42؛ قس: قباوه، 104- 109). نقایض: در حدود سال 65 ق اختلافات قومی میان دو طایفۀ بنی هذیل و بنی مجاشع از قبیلۀ تمیم شدت یافت و به دنبال آن پای شاعران این دو قبیله یعنی جریر (از بنی هذیل) و فرزدق (از بنیمجاشع) به میان كشیده شد (نك : EI2، ذیل جریر). پس از آن، این دو شاعر با هم به دشمنی برخاستند و اشعار هجوآمیز بسیاری با یكدیگر مبادله كردند. در زمان حكومت بشر بن مروان بر بصره، اخطل نیز پای در این وادی خطرناك نهاد و از آن پس میان این 3 شاعر بزرگ مبارزهای پایانناپذیر در گرفت و سیل دشنامهایی كه نه حد و حصر میشناخت و نه تابع قانون و اخلاقی بود، در اشعارشان جریان یافت. هر شاعر سعی داشت با همۀ توان پیروزیها و افتخارات گذشتۀ قبیلهاش را به رخ دیگری كشد و زشت ترین دشنامها را نثار رقیب خود و قبیلۀ او كند. در نتیجۀ این امر انبوهی اشعار پدید آمد كه بعدها به «نقایض» معروف شد و در تاریخ ادبیات عرب جایگاهی ویژه یافت. دربارۀ آغاز خصومت میان اخطل و جریر، روایات مختلفی در منابع كهن گرد آمده است. به روایت ابنسلام وقتی خبر مشاجرۀ شعری جریر و فرزدق به اخطل رسید، وی فرزندش مالك را روانۀ عراق كرد تا به درستی از چگونگی ماجرا آگاه شود. همینكه مالك باز آمد و ماجرای آن دو را باز گفت، اخطل روانۀ كوفه شد و چون به حضور بشر بن مروان حاكم آنجا رسید، شخصی به نام محمد بن عمیر بن عطارد یا به گفتهای، شبۀ بن عقال مجاشعی از بزرگان كوفه با هدایای بسیار نزد وی آمد و از او خواست تا در دفاع از قبیلۀ مجاشع به هجو جریر پردازد و فرزدق را بر وی برتری بخشد. اخطل بیدرنگ پذیرفت و نخستین هجویۀ خود را خطاب به جریر سرود و در آن از افتخارات مجاشع یاد كرد و قبیلۀ جریر را هجو گفت. جریر نیز اشعار وی را بیپاسخ نگذاشت و بدینسان اختلاف میان اخطل و جریر آغاز شد (چ شاكر، 1/ 451-453؛ نیز نك : جاحظ، البیان، 2/ 215). جریر در اشعاری، به اینكه قبیلۀ مجاشع اخطل را رشوه دادند تا وی را هجو كند، اشاره كرده، و اخطل را سخت مورد سرزنش قرار داده است (نك : ابن سلام، همان، 1/ 455؛ ابوالفرج، 8/ 17). به روایت دیگری چون اخطل در حضور بشر بن مروان، فرزدق را بر جریر برتری داد، جریر برآشفت و اخطل را به تلخی هجو گفت و همین امر موجب اختلاف بین آن دو شد (نك : همو، 8/ 315-316). البته با اندكی ژرف نگری در نقایض جریر و اخطل، به خوبی میتوان دریافت كه اختلافات میان آن دو نه جنبۀ شخصی داشته، و نه از نوع رقابتهای شاعرانهای بوده كه صرفاً به انگیزۀ طبعآزمایی و هنرنمایی به وجود میآمده است، بلكه همانگونه كه مطالعات تاریخی نشان میدهد، انگیزۀ اصلی این درگیریها را باید در تعصبات قومی و قبیلهای، اختلافات سیاسی میان احزاب مختلف آن روزگار یعنی امویان، زبیریان و انصار و تحریكات برخی سیاستمداران جستوجو كرد و اینكه در برخی روایات آمده است كه اخطل و جریر بیآنكه همدیگر را بشناسند، مدتها به هجو یكدیگر میپرداختند (نك : ابنعبدربه، 5/ 296-297؛ ابوالفرج، 8/ 317)، خود مؤید این گفته است.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید