حدیث
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 4 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/226988/حدیث
شنبه 2 فروردین 1404
چاپ شده
20
حَدیث، اصطلاحی در فرهنگ اسلامی و علوم دینی ناظر به سخنان منقول از زبان پیامبر (ص) و دیگر معصومین (ع) یا حاکی از رفتار و سلوک ایشان. حدیث در کنار قرآن، در طی یک و نیم هزارۀ تاریخ اسلام، نقشی محوری در برداشت شریعت توسط فقیهان و در شکلگیری جوانب مختلف از فرهنگ اسلامی ایفا کرده، و موضوع شمار بسیاری از تألیفات و مجموعهها بوده است. ضبط احادیث معصومین، ارزیابی اعتبار آنها و کوشش برای فهم آنها در طول تاریخ زمینۀ شکلگیری طیفی از علوم دینی را فراهم آورده که علوم حدیث نام گرفته است.حدیث در طی سدههای متمادی، از عصر معصومان تا کنون تاریخ پرفراز و نشیبی داشته، در بومهای مختلف جهان اسلام در بوتۀ توجه قرارگرفته، و نقش تمامی مذاهب و فرق و نیز اصناف گوناگون عالمان در آن مؤثر بوده است. با وجود آنکه با فاصله گرفتن از عصر حضور معصوم، حدیث به تنها طریق برای دستیابی به گفتار و کردار پیشوایان دین مبدل شده، اما وجود آسیبهایی از جعل و تحریف و بدفهمی موجب آن گردیده است تا نگرانیهایی هم از جانب حدیث برای دینپژوهان پدید آید.
واژۀ حدیث صفت مشبههای است ساختهشده از مادۀ «ح د ث» که در لغت عربی اصلاً به معنای «جدید» است. مادۀ «حدث» با نظیرهای آن ریشهای مشترک میان زبانهای سامی، به معنای نوی و تازگی است و نظیرهای آن در زبانهای سامی شمال حاشیهای چون اکدی و آشوری، شمال مرکزی چون اوگاریتی، عبری و آرامی، و جنوب حاشیهای چون سبایی و گعزی دیده میشود (گزنیوس، 294؛ برون، 143؛ لسلاو، 225-226) و معنای این حد از اشتراک آن است که هزاران سال قبل از اسلام این ماده بدین معنا کاربرد داشته است. باید دانست که واژۀ حدیث به معنای جدید، کاربرد خود را تا امروز در زبان عربی حفظ کرده است.واژۀ عربی حدیث به دو معنای دیگر نیز در عربی کاربرد داشته است: یکی به معنای داستان و حکایت که بارها در قرآن کریم دیده میشود (مثلاً طٰه / 20 / 9؛ ذاریات / 51 / 24) و دیگر به معنای سخن که باز کاربردهای متعدد دارد (مثلاً اعراف / 7 / 185؛ لقمان / 31 / 6). از معنای اول در باب تفعیل، فعل نیز ساخته شده و بارها در قرآن آمده است (مثلاً بقره / 2 / 76؛ زلزله / 99 / 4).بیرون از فضای سامی، یک بررسی گونهشناختی میتواند به کیفیت ساخت معنای حدیث یاری رساند؛ واژۀ فرانسوی nouvelle به معنای نو (صفت مؤنث) که در دورهای پسین به معنای خبر و در دورۀ بعدتر به معنای داستان کوتاه کاربرد یافته (لیتره، III / 759)، واضحکنندۀ مسیر است. مشابه این مسیر برای واژۀ صربی ـ کرواتی nov نیز طی شده، و بخشی از این انتقال در واژۀ انگلیسی news (صفت جمع) هم رخ داده است (اسکیت، 399؛ گروییچ، 466). انتقال از معنای خبر به داستان هم در واژۀ سغدی ‘znt نمونه دارد (قریب، 92). انتقال از معنای داستان به سخن هم در دو واژۀ اورال ـ آلتایی (نک : چونگ، ذیلِ kele، نیز jatsz) و هم در tell>tale انگلیسی دیده میشود (اسکیت، 627) و واژۀ آلمانی sage به دو معنای سخن / گفته و داستان هم میتواند نمونۀ دیگر آن باشد (فایفر، 1156). انتقال مستقیم از معنای آگاهی و خبر به سخن را نیز میتوان در فعل قزاقی aït- مشاهده کرد (میرزابکوا، 13). بر اساس آنچه در ریشهشناسی و گونهشناسی ساخت واژه دیده شد، میتوان نتیجه گرفت که در برههای متقدم از دورۀ عربی کهن، صدها سال پیش از نزول قرآنکریم، از ریشۀ مشترک سامی با صورتبندی نو<خبر از معنای باستانی حدیث(نو)، معنای حدیث(خبر) ساخته شده، سپس در برههای متأخر از همان دوره، یا مستقیماً از معنای حدیث(خبر) به طور موازی دو معنای حدیث(داستان) و حدیث(سخن) ساخته شده، یا ساخت معنای اول قدری بر حدیث(سخن) پیشی داشته و مرحلۀ انتقال برای ساخت آن بوده است. قدر مسلم در عربی قرآنی دو معنای حدیث(داستان) و حدیث(سخن) با یک توان در عرض هم به کار رفته است. آنگاه که در عصر صحابه و تابعین اصطلاح حدیث به معنای مورد نظر در علوم حدیث، در حال شکل گرفتن بود، یا آنگاه که صحابه و تابعین از حدیث گفتار پیامبر (ص) را اراده میکردند، ناظر به معنای حدیث (سخن) بود و آنگاه که مقصودشان افعال پیامبر (ص) بود، بیشتر از آن معنای حدیث (داستان) اراده میشد. تجمیع این دو معنا از نظر فنی برای صحابه و تابعین کاملاً موجه بود، اما همراهی این تجمیع با واژهای با دو بار معنایی، زمینهساز یک تماس معنایی و رسیدن به یک معنای جامع به صورت حدیث (داستان + سخن) یا به تعبیر دیگر حدیث (حدیث) گشت.
پیشینهای نزدیک به حدیث در سنت یهود را میتوان در اگّاده یا هگاده جستوجو کرد که از نظر لغوی به معنای حکایت و داستان است (یاسترو، I / 11). اگاده در عرض هلاخه یکی از دو بخش اصلی از سنت ربانی یا تلمود را تشکیل میدهد. در سنت تلمودی، برخلاف هلاخه که شامل مباحث حقوقی و اخلاقی دانسته میشود، اگاده میتواند شامل هر موضوعی جز مباحث حقوقی باشد (استراک، 201 بب ) و این مجموع تلمود است که میتواند با حدیث اسلامی مقایسه شود. به تعبیر دیگر همسنگی اگاده با حدیث، بیشتر جنبۀ ریشهشناسی واژه و همسنگی تلمود با حدیث، برآمده از محتوای تعالیم است.اساساً آنچه یهودیت ربانی را از دیگر خوانشها از یهودیت متمایز میکند، باور آنان دربارۀ رابطه میان تلمود و تورات است. برخلاف فرقهای مانند قرائیم که بر محوریت تورات به عنوان کتاب آسمانی تأکید داشت، ربانیان معتقد بودند که دوگونه تورات وجود دارد؛ در کنار تورات مکتوب که بهعنوان کتاب آسمانی شناخته میشود، آنان به یک « تورات شفاهی» اعتقاد داشتند که سابقۀ آن نیز به طور سینا باز میگردد و خداوند همزمان با نزول تورات کتبی، تورات شفاهی را هم بر حضرت موسى (ع) نازل کرد (نوسنر، 2 ff.). از همین رو ست که متن اصلی تلمود که توسط ربی یهودا هاناسی در اوایل سدۀ 3م تدوین یافت، مشناه نام گرفت؛ واژۀ مشناه که در لغت به معنای مثنى، زوج و مکرر است (یاسترو، II / 857)، ظاهراً با الهام از زوجیت و همزادانگاری تورات شفاهی با تورات کتبی به عنوان نام این مجموعه انتخاب شده، و در فرهنگ یهودی ربانی، زوجی قابل قیاس با کتاب و سنت نزد مسلمانان را تشکیل داده است. با این حال، باید تفاوتهای مهمی را که میان تلمود یهودی و حدیث اسلامی وجود دارد، مورد توجه قرار داد؛ در تلمود برخلاف حدیث اسلامی، قاعده بر انتساب مستقیم سخن به پیامبری خاص، حضرت موسى (ع) یا خداوند نیست و کلیت مضامین برآمده از وحی تلقی میشود. تلمود از دو سطح مشناه ــ متن اصلی مختصر ــ و گمارا ــ شرح متن اصلی ــ تشکیل شده است، حال آنکه چنین سطحبندی در حدیث اسلامی مصداق ندارد. در تلمود تنها از قائلان سخن نام برده میشود، بدون آنکه مانند حدیث اسلامی چیزی به نام سلسله اسناد در میان باشد و اینکه تلمود برخلاف حدیث اسلامی، مجموعهای است تدوین یافته بر اساس موضوعات و تنها تنوع موجود در آن، وجود دو روایت بابلی و اورشلیمی از آن است. به هر روی باید دانست که خاورشناسان متقدم که یهودی بودند یا با فرهنگ یهود انس داشتهاند، آنگاه که در مواجهه با حدیث اسلامی قرار میگرفتند، از جهات مختلف به همسانگیری حدیث با تلمود روی میآوردند. ازجمله باید به هورویتس اشاره کرد که شیوۀ اسناد در حدیث اسلامی را با برخی شیوههای روایی یهودیان مقایسه کرده، و امکان مایه گرفتن این روش از یهود را مطرح ساخته است؛ البته او اشاره دارد که به رغم برخی شباهتها در ریشه، حرکتهای تکمیلی نزد مسلمانان به اندازهای بوده که بعدها از سوی یهودیان تقلید شده است (ص 44-47). گلدسیهر نیز در مقام برآورد ارزش تاریخی احادیث اسلامی، با چنین همسانگیری و قیاس با وضعیت تلمود بر این باور رفته که احادیث مدتی طولانی پس از وفات پیامبر (ص)، به سبب نیازهای پیش آمده و در راستای رفع این نیازها، ساخته شده و پس از آن به آن حضرت نسبت داده شدهاند (I / 41 ff.). به هر روی، باید توجه داشت که با وجود برخی مشابهتها در خطوط کلی، حدیث اسلامی فاصلهای بسیار از تلمود دارد و قیاس معالفارق میتواند زمینۀ سوءتفاهمهایی باشد.در فرهنگ مسیحی دشوار است که بتوان پدیدهای قابل قیاس با حدیث را بازجست؛ برخلاف باور مسلمانان به اینکه انجیل کتابی آسمانی همچون تورات و قرآن کریم است، نزد خود مسیحیان نه یک کتاب نازل شده با نام انجیل، که شماری کتاب با این نام وجود دارد که نوشتههایی بشری انگاشته میشوند؛ نزد مسیحیان انجیلها، ازجمله اناجیل چهارگانه دارای مضمون وحیانی ناظر به گفتار و کردار حضرت مسیح (ع) هستند، اما به قلم قدیسانی نوشته شدهاند که آن گفتار و کردار برای ایشان روایت شده است. بدون آنکه به دیدگاههای بدبینانۀ نقادان کتاب مقدس بپردازیم، از منظر یک مؤمن مسیحی، تنها متى و یوحنا از صاحبان اناجیل چهارگانه خود حواری و مصاحب حضرت مسیح (ع) بودند، در حالی که لوقا شاگرد و مصاحب پولس بود و مرقس شاگرد و مصاحب بارنابا و پولس («دائرةالمعارف ... »، IX / 353, XIII / 855). در باور ایدهآل یک مسیحی معتقد، اناجیل چهارگانه که در مقایسه، اصیلترین بخش کتب مقدس عهدجدید محسوب میشوند، چیزی جز نقل و حکایت اقوال و احوال پیامبر از سوی حواریان و شاگردان حواریان او نیستند. نامگذاری انجیل به این نام نیز حامل پیامی است؛ این واژه که اصل آن اوانگلیونِ یونانی و حامل معنای مژده و بشارت است، در آن زبان از دو بخش «اِو» به معنای خوب، و «آنگلیون» به معنای خبر تشکیل شده است؛ انجیل چنین نامیده میشود هم از آنرو که خبری از خداوند است که حامل آن حضرت مسیح (ع) است، و هم از آنرو که خبری است از گفتار و کردار آن حضرت که از سوی حواریان و شاگردانشان برای پسینیان نقل شده است. در خصوص دیگر کتب عهد جدید، یعنی «اعمال رسولان» و «نامههای رسولان» به طریق اولى چنین است. بر این پایه چیزی معادل آنچه ربانیان یهود تورات کتبی میدانستند، در فرهنگ عهد جدید وجود نداشت و آنچه بین دو جلد عهد جدید یافت میشد، بیشتر از جنس تورات شفاهی ربانیان و پدیدهای نزدیک به حدیث نزد مسلمانان بود. مانند آنچه مسلمانان دربارۀ حدیث باور دارند که مضمون آن وحیانی است و لفظ آن انسانی؛ باوری که مسیحیان خود دربارۀ کل اناجیل و کتب عهد جدید داشته و دارند. حتى دربارۀ سخنانی که از شخص مسیح (ع) در متون عهد جدید نقل میشود، نقل به معنا راه یافته است؛ زیرا مفروض آن است که آن پیامبر به زبان آرامی سخن میگفت و اناجیل چهارگانه به زبان یونانی تألیف شدهاند.
در سدههای نخست هجری 3 مفهوم دیگر وجود داشت که تنه به تنۀ مفهوم حدیث میزد که عبارت بود از: اثر، خبر و علم. با توجه به پیچیدگی کاربردها در آن دوره از تاریخ، روشن شدن دایرۀ معنایی آنها به فهم چیستی حدیث یاری میرساند. اثر: این واژه که از نظر لغوی به معنای بازمانده و رد پا ست، بهطور خاص برای اشاره به هر ردی بهکار میرفت که از شریعت و تعالیم دین برجای مانده باشد، خواه مستقیماً کلامی از پیامبر (ص) باشد و خواه به طور غیرمستقیم در بازگشت به صحابۀ آن حضرت، تابعین آنان یا اتباع آن تابعین و حتى سیرۀ برجای مانده در مدینةالرسول ــ شهر منتسب به آن حضرت ــ بازتاب یافته باشد. در اواخر سدۀ نخست هجری اثر به این معنا، اصطلاحی جا افتاده میان تابعان بود و در کلامی از ابنسیرین (د 110ق / 729م) دیده میشد که فرد «تا آنگاه که پیرو اثر است، در مسیر است» (نک : دارمی، 1 / 66؛ لالکایی، شرح ... ، 1 / 87). در نیمۀ نخست سدۀ 2 ق / 8 م، همین طرز فکر به نحوی ساختیافتهتر در کلامی از ابنشبرمه (د 144 ق / 761 م) فقیه صاحبرأی کوفه دیده میشود که دربارۀ شیوۀ دستیابیاش بر حکم شرعی میگفت: «اگر راه بر من واضح شود و اثر (ردّ) را بیابم، (از دادن حکم) خودداری نمیکنم» (نک : دارمی، 1 / 83؛ قس: وکیع، 3 / 88). بررسی نمونههای تاریخی، نشان از آن دارد که در دهههای میانی سدۀ 2 ق، درست در عصر شکوفایی مکتب اصحاب رأی و مقابل شدن آن با مکتب سنتگرا، اصطلاحی که شاخص «علم پیشینیان» (ابنسعد، 2 / 386) بوده و در برابـر «رأی» بهکار میرفتـه، اصطلاح «اثـر» بوده است (نک : همانجا؛ کشی، 156؛ خطیب، شرف ... ، 6، 7).یک نسل بعد از ابنشبرمه، قاضی ابویوسف و محمد بن حسن شیبانی دو شاگرد اصلی ابوحنیفه، کتابهایی با نام الآثار تألیف کردند که گامی در جهت تدوین اثرها با موضوع فقهی بود؛ در این نوشتهها حدیث پیامبر (ص) (مثلاً ابویوسف، الآثار، 1، 8؛ شیبانی، 1 / 1، 5) در کنار فتاوی صحابه (مثلاً ابویوسف، همان، 1، 2؛ شیبانی، 1 / 10، 14) و فتاوی تابعین (مثلاً ابویوسف، همان، 3، 4؛ شیبانی، 1 / 2، 11) دیده میشود، بدون اینکه هیچ برنامهای برای جداسازی و تفکیک آنها وجود داشته باشد. گروهی که در تقابل با «اصحاب ارأیت» به عنوان «اصحاب اثر» شکل گرفتند، در نسلهای بعدی با انتقال محوریت از اثر به حدیث، نام اصحاب حدیث به خود گرفتند (نک : ه د، 9 / 114).در میان اصحاب حدیث خراسان، اسحاق بن راهویه کوشید تا بر پایۀ حدیثی از پیامبر (ص) با مطلع «تسمعون و یسمع منکم ... » (ابوداوود، سنن، 3 / 321؛ احمد بن حنبل، مسند، 1 / 321) اهمیت آثار را تا اندازهای اعاده کند و برای آن ضوابطی تنظیم کند (نک : خطیب، همان، 38). این فکر بهعنوان یک اندیشۀ حاشیهای تا چند قرن در خراسان همچنان باقی بود و زمینۀ تألیف معرفة السنن و الآثار از سوی ابوبکر بیهقی شد (نک : مآخذ).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید