ابوطاهر جنابی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 21 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/226711/ابوطاهر-جنابی
شنبه 6 اردیبهشت 1404
چاپ شده
5
اَبوطاهِرِ جَنّابی، سلیمان بن ابیسعید حسن (د 17 رمضان 332 ق / 13 مۀ 944 م)، پیشوای مشهور قرمطیان بحرین. ولادت او را در 294 ق / 907 م (مسعودی، التنبیه، 391؛ العیون، 4(1) / 223) یا 295 ق (نک : ثابت بن سنان، 37؛ ابوعلی مسکویه، 1 / 121؛ قس: دخویه، 75) دانستهاند. اگرچه غالباً گفته میشود که ابوطاهر پس از پدر به فرمانروایی رسید، لیکن میدانیم که پس از کشته شدن ابوسعید (300 یا 301 ق)، فرزند بزرگ او سعید به فرمانروایی رسید و با شورایی مرکب از 12 نفر با عنوان عقدانیه به حکومت پرداخت (نک : دبلوا، 14؛ دخویه، 73). با اینهمه به گفتۀ نویری (25 / 276)، سعید فرمانروایی را به برادرش واگذار کرد. همو میافزاید که روایتی در اینباره در دست است که سعید توانایی ادارۀ حکومت را نداشت و برادرش ابوطاهر بر او چیره شد. از آغاز زندگی ابوطاهر تا رمضان 310 که به گفتۀ مسعودی (همانجا) رهبری قرمطیان را به دست گرفت، اطلاعات روشنی در دست نیست. در دهۀ نخستین دهۀ 4 ق قرمطیان مدتی از کشمکش با دستگاه خلافت عباسی خودداری کردند و حتی در وزارت علی بن عیسی بن جرّاح که امتیازاتی از قبیل استفاده از بندر سیراف در 304 ق / 916 م به ایشان داد، روابط دوستانه داشتند. اما در 307 ق که قرمطیان وارد بصره شدند، هنوز ابوطاهر را به رهبری برنگزیده بودند (ابن جوزی، 6 / 153؛ ذهبی، العبر، 1 / 451؛ EI2، ذیل جنّابی). چون نخستین اقدام جنگی مهم قرمطیان پس از قتل ابوسعید در 311 ق (نک : دنبالۀ مقاله) به رهبری ابوطاهر صورت گرفت، میتوان باور کرد که چون سعید دلاوری پدر را به ارث نبرده بود، شورای عقدانیه بر آن شد که ابوطاهر را به جای پدر برنشاند. عبیداللّه خلیفۀ فاطمی نیز این انتخاب را تأیید کرد (قس: اسکانلون، 30) و شاید خود محرک آن بود. سکوت قرمطیان در خلال دهۀ نخست سدۀ 4 ق اتهام بیکفایتی را که به سعید نسبت داده شده، کاملاً توجیه میکند (دخویه، 74)، امّا اینکه گفتهاند سعید به دست ابوطاهر کشته شد (وایل، II / 604)، نادرست است، زیرا سعید در دوران حکومت ابوطاهر و پس از آن نیز زنده و فعّال بود (دخویه، همانجا). در آن ایّام در سرزمینهای مرکزی جهان اسلام خاصه عراق که در معرض تهدید و هجوم قرمطیان قرار داشت، از این فرقه چندان بیمناک بودند که حتی علی بن عیسی وزیر را که سیاستهای صلحجویانۀ او با قرمطیان در 300 ق سبب آزادی هزاران تن از اسیران (قاضی عبدالجبار، 2 / 380) و مصونیت 10 سالۀ بغداد از هجوم ایشام شد، به خیانت و همداستانی با قرمطیان متهم کردند ( العیون، 4(1) / 222؛ باسورث، 223). چند روز پس از عزل علی بن عیسی از وزارت، ابوطاهر در 24 ربیعالآخر 311 به بصره تاخت و پس از تصرف شهر به قتل و غارت پرداخت. اما وزیر ابن فرات، لشکری به مقابله فرستاد و ابوطاهر پس از 17 روز از بصره عقب نشست و به مقر خویش بازگشت (مسعودی، همان، 380؛ عریب، 110، 111؛ ابوعلی مسکویه، 1 / 105). این پیروزی، شورای عقدانیه را بر آن داشت که رهبری قرمطیان را به او واگذار کند (دخویه، همانجا). ابوطاهر سال بعد نیز به کاروان حاجیان تاخت و چند تن از امرای عراق، مانند ابوالهیجاء عبداللّه بن حمدان و احمد بن بدر عموی مادر خلیفه المقتدر را به اسارت گرفت و بعدها با گرفتن مال، آنان را آزاد کرد (مسعودی، همانجا؛ ابوعلی مسکویه، 1 / 121؛ عریب، 118) و از خلیفه حکومت بصره و اهواز را خواست، ولی خلیفه پاسخی به وی نداد (ثابت بن سنان، 44). در همین سال ابوطاهر از هَجَر به قصد غارت حاجیان لشکر کشید. در آن زمان جعفر بن ورقاء شیبانی فرماندار اعمال کوفه و محافظ راه مکه بود و حاجیان بغداد را محافظت میکرد. ابوطاهر با جعفر به نبرد پرداخت و او تاب مقاومت نیاورد و گریخت. ابوطاهر داخل شهر شد و 6 روز در کوفه ماند و هرچه توانست غارت کرد و به هجر بازگشت (ابوعلی مسکویه، 1 / 145-146). مونس به دستور خلیفه به مقابله آمد، اما چون به کوفه رسید، قرمطیان رفته بودند. مونس نیز یاقوت را در کوفه به حکومت گمارد و خود به سوی واسط رفت تا آنجا را از هجوم قرمطیان و ابوطاهر مصون بدارد (همو، 1 / 146؛ عریب، 124؛ ابناثیر، 8 / 155-156). در 313 ق نیز به سبب هجوم قرمطیان، حج صورت نگرفت (حمزه، 131؛ عریب، 127). ابن اثیر (8 / 160) آورده که ابوطاهر در 313 ق در محل زُباله با یاران خلیفه به نبرد پرداخت و آنان گریختند و ابوطاهر پس از گرفتن غرامتی به آنان اجازۀ عبور داد (نیز نک : بغدادی، 174؛ ذهبی، همان، 1 / 465). در 314 ق المقتدر فرمان داد تا ابن ابی الساج امیر آذربایجان و اران و ارمنستان به هجر رود و ابوطاهر را سرکوب کند، و خراج برخی از شهرهای ایران و عراق را بدین لشکرکشی اختصاص داد (مسعودی، همان، 381؛ ثابت بن سنان، 45). ابن ابی الساج که به دستور مونس خادم به واسط رفته بود، در آخر رمضان 315 به کوفه تاخت و میان او و ابوطاهر جنگ درگرفت (عریب، 128؛ ابوعلی مسکویه، 1 / 173؛ مسعودی، همان، 382) و ابن ابی الساج شکست خورد و اسیر شد (ابوعلی مسکویه، 1 / 174، 175). حملۀ بعدی به ابوطاهر، به سرکردگی مونس خادم و نصر حاجب در عین تمر نیز به پیروزی ابوطاهر انجامید و او پس از آن دستور داد ابن ابی الساج را گردن زدند (همو، 1 / 176، 178؛ قس: مسعودی، همان، 383). روایتها حاکی از آن است که لشکر ابن ابی الساج بیش از 10 برابر مردان ابوطاهر بود. یکی از قرمطیان در پاسخ این پرسش که چرا یاران خلیفه به سرعت میگریزند و شما پایداری میکنید، گفت: یاران خلفه رهایی را در گریز میبینند و ما رهایی را در پایداری میدانیم (ابوعلی مسکویه، 1 / 179). ابوطاهر در 315 ق به هیت رفت (مسعودی، همانجا). هارون بن غریب و سعید بن حمدان پیشدستی کرده، زودتر از او بدانجا شدند. در این نبرد مردم هیت پایداری کردند (ابوعلی مسکویه، 1 / 180)، آنگاه ابوطاهر به سوی دالیه رفت و چون چیزی به دست نیاورد، راه رَحْبه در پیش گرفت و مقاومت مردم را درهم شکست (ثابت بن سنان، 50؛ ابوعلی مسکویه، 1 / 182؛ ابن اثیر، 8 / 182). در 316 ق هم به رقّه در 30 فرسنگی رحبه لشکر کشید و 3 روز با مردم آنجا جنگید (ثابت بن سنان، 51؛ ابوعلی مسکویه، همانجا؛ ابن اثیر، 8 / 181) و با اینکه قصد آن داشت که بر رملۀ فلسطین یا دمشق حمله کند، به عللی بازگشت. وی حدود 7 ماه در رحبه اقامت داشت. بار دیگر به هیت حمله برد و آنگاه به سمت کوفه رفت (مسعودی، همان، 385). به گفتۀ نویری، ابوطاهر در 3 رمضان 316 وارد کوفه شد و تا اول ذیحجه در آن دیار مقیم بود، اما در این شهر به قتل و غارت نپرداخت و کوفیان نیز با او مدارا کردند (25 / 293). ابوطاهر در 317 ق به مکه لشکرکشی کرد. کاروان زائران مکه در این سال به سرپرستی منصور دیلمی (نک : ابوعلی مسکویه، 1 / 201) از عراق به مکه رفت، در حالی که در سالهای قبل وحشت از قرطمیان مانع عبور کاروان بود (نک : باسورث، 225). ابوطاهر در 8 ذیحجه (روز ترویه) 317 ق / 12 ژانویۀ 930 م (مسعودی، همانجا)؛ حمزه، 134؛ نک : عریب، 136: 316 ق؛ بیرونی، 212: 318 ق) بر مکه حمله برد و حاجیان را در کوچههای مکه و مسجدالحرام و درون کعبه بیرحمانه کشتار کرد (قس: ابوعلی مسکویه، همانجا؛ مسعودی، همان، 385، 386) و حجرالاسود را بر کند و محمد بن اسماعیل، معروف به ابن محارب امیر مکه را بکشت (برای نام ابن محارب و صورت دیگر آن، نک : مسعودی، همانجا؛ نویری، 25 / 297؛ ذهبی، سیر، 15 / 321؛ نهروالی، 3 / 163؛ ابوالفداء، 3 / 94؛ یافعی، 2 / 271) و پردههای کعبه و درِ آن را بر کند و دارایی مردم را گرفت و کشتگان را در چـاه زمزم انداخت (نک : ابوعلی مسکویه، همانجا). قرمطیان مدت 8 روز ( العیون، 4(1) / 250) یا 11 روز (حمزه، همانجا) در آنجا ماندند و هر روز برای قتل و غارت وارد مکه میشدند و شب هنگام به اردوی خود در خارج شهر باز میگشتند. قداست کعبه را به هیچ روی مانع کار خود ندیدند. درِ کعبه را کندند و پوشش طلای آن را به غارت بردند. در این غارت تنها مقام ابراهیم مصون ماند،زیرا نگهبانان کعبه آن را در یکی از درههای اطراف مکه پنهان کرده بودند (نک : نهروالی، همانجا؛ باسورث، 226). از نوشتۀ همدانی (ص 62) چنین برمیآید که اهالی مکه نیز از این آشوب بهره برده، به قتل و غارت حاجیان پرداختند. برخی از نویسندگان از آن میان نهروالی (3 / 162، 164-165؛ قس: ناصرخسرو، 150-151) برآنند که قرمطیان میخواستند لحسا را جایگزین مکه سازند تا مناسک حج در آنجا صورت گیرد. اما دخویه (ص 103). نادرست بودن این نکته را به خوبی روشن کرده است. دربارۀ کشته شدگان خانۀ خدا نیز گزارشهای گوناگونی در دست است (نک : نهروالی، 3 / 162؛ حمزه، 134؛ همدانی، العیون، 4(1) / 249). ابوطاهر در این حمله غنایمی هنگفت به چنگ آورد. به موجب گزارش کتاب العیون که اغراقآمیز به نظر میرسد، برای حمل اموالی که تنها از غارت کعبه به دست آمده بود، به 50 شتر نیاز افتاد (4(1) / 250؛ قس: مسعودی، همان، 386). به هنگام بازگشت ابوطاهر، بنی هذیل وی را محاصره کردند و از اینرو، خروج از مکّه بر او دشوار شد (نویری، همانجا). بنیهذیل موفق شدند که بسیاری از اسیران را نجات دهند و بیشتر شتران حامل بار را به سوی مکه بازگردانند (دخویه، 109). مدتی ابوطاهر در این بنبست گرفتار بود تا توسط راهنمایی از این دام رهید (نویری، همانجا). حملۀ ابوطاهر به مکه خاطرۀ وحشتناکی در اذهان مسلمانان بر جای گذاشت. اینگونه توهین به مقدسات را تاریخ اسلام به خود ندیده است (مادلونگ، 34). مرثیۀ صنوبری (د 334ق)، شاعر شامی، همروزگار ابوطاهر دربارۀ کشتار زائران و هتک حرمت کعبه (ص 96- 98)، نشان میدهد که این واقعه تا چه حد مسلمانان را اعمّ از شیعه و سنّی، تا سرزمینهای شام عمیقاً متأثر ساخته بوده است (باسورث، 222). قطبالدین محمد نهروالی از آن رویداد به عنوان یکی از شدیدترین ضربتهایی که توسط قرمطیان به جهان اسلام وارد شده، یاد میکند (3 / 165) و بدین سبب باید گفتۀ آدام متز را ــ که ادعا کرده است: برخلاف انتظار، این رویداد در زمان خود کمتر تأثیری به جای گذاشته است و این نسلهای آینده بودند که در این حادثه به دیدۀ نفرت نگریستند (ص 304) ــ اغراقآمیز دانست (نک : باسورث، 222-223). میگویند ابوطاهر هنگام ترک مکه ابیاتی سرود و در خلال آن اظهار کرد که این خانه از آنِ خدا نیست و هیچگاه خداوند برای خود خانهای بر نمیگزیند (حمادی، 211؛ همدانی، همانجا؛ نهروالی، 3 / 164). سرانجام ابوطاهر در محرم 318 به بحرین بازگشت و مدتی در آن دیار ماند و آنگاه در رمضان 319 رهسپار کوفه شد (نویری، همانجا). بر پایۀ نوشتۀ ابن خلدون، ابوطاهر بر عمان نیز دست یافت و حاکم این ایالت به ایران پناهنده شد. وی تاریخ این واقعه را یکجا 315 ق و جای دیگر 317 ق دانسته (4(1) / 190، 198) و گفته است که این رویداد پس از برکندن حجرالاسود صورت گرفته است (همانجا). بنابراین باید فتح عمان پس از 317 ق روی داده باشد. در 319 ق قرمطیان کوفه را گرفتند. خبر پیروزی آنان چنان وحشتی ایجاد کرد که بسیاری از ساکنان قصر ابن هبیره به بغداد گریختند (حمزه، 136؛ ابنتغری بردی، 3 / 228). قرمطیان 25 روز مشغول چپاول کوفه و حوالی آن بودند (EI2، همانجا) و سرانجام به سرزمین خود بازگشتند. ابوطاهر بر آن بود که بازگردد و ضربۀ نهایی را به خلیفۀ بغداد وارد آورد. وی اهداف خود را طی قصیدهای که ابیـاتی از آن بر جـای مـانده، بیان کرده است (نک : بیرونی، 214؛ بغدادی، 173؛ ابن تغری بردی، 3 / 225-226؛ قس: دخویه، 113). در 322 ق نیز قرمطیان در تَوَّج و سینیز پیاده شده، به شهر درآمدند. حاکم شهر کشتیهای ایشان را آتش زد؛ آنگاه به یاری مردم با آنان جنگید، گروهی را کشت و 80 تن را اسیر کرد (ابوعلی مسکویه، 1 / 284). چون زیارت خانۀ خدا ممکن نشده بود و عملیات ابوطاهر ادامه داشت، محمد بن یاقوت حاجب خلیفه الراضی در همان سال با ابوطاهر وارد مذاکره شد تا او خلافت بغداد را به رسمیت بشناسد، از مداخله در کار زائران مکه دست بکشد و حجرالاسود را برگرداند و در عوض رسماً به حکومت نواحیی که در تصرف داشت یا فتح کرده بود، منصوب شود. ظاهراً ابوطاهر با حسن قبول پاسخ داد که متعرض حاجیان نخواهد شد، ولی نمیتواند حجرالاسود را به جای خود بازگرداند و اگر خلیفه دست او را در تجارب بصره آزاد گذارد، وی حاضر است خلافتش را به رسمیت بشناسد (EI2، همانجا). محتمل است که این اخبار فاقد اساس تاریخی باشد، زیرا مرگ عبیداللّه فاطمی (نک : ابن تغری بردی، 3 / 247- 248) در همین سال، ظاهراً روابط قرمطیان و فاطمیان را تغییر نداده بود (نک : دخویه، 139). پس ابوطاهر در 323 ق دوباره به کاروان حاجیانی که از بغداد میآمدند، در قادسیه حمله برد و سپاهی را که به دستور خلیفه همراه کاروانیان بود، درهم شکست (ابوعلی مسکویه، 1 / 330) و بر کاروان دست یافت (صولی، 68، 69؛ مسعودی، همان، 390). صولی که در آن وقت در بغداد بود، مینویسد که این واقعه در آن شهر چنان انعکاسی یافت که مانند آن هیچگاه دیده و شنیده نشده بود؛ خلیفه الراضی از این رخداد سخت در اندوه شد و میگفت ای کاش ... خود به بحرین میرفتم (ص 69). آنگاه گروهی از علویان کوفه همچون ابوعلی عمر بن یحیی علوی نزد ابوطاهر رفتند و شفاعت کردند که از حاجیان چشم پوشد و ابوطاهر نیز به آنان امان داد و شرط کرد که همه به بغداد بازگردند. از اینرو حاجیان پراکنده شدند و حج در آن سـال گزارده نشد (نک : ابوعلی مسکویه، ثابت بن سنان، همانجاها؛ ابن اثیر، 8 / 311؛ نویری، 25 / 301). در 23 ربیعالاول یا ربیعالآخر 325 نیز ابوطاهر برای بار دوم کوفه را اشغال کرد. ابن رائق (ﻫ م) از بغداد بیرون آمد و در بستانِ ابن ابی شوارب در پل یاسریه مستقر شد (برای روایت دیگر، نک : ابناثیر، 8 / 334) و ابوبکر بن مقاتل را با پیامی نزد ابوطاهر فرستاد. ابوطاهر از خلیفه خواسته بود که هر سال معادل 000‘120 دینار پول و خواربار برای او بفرستد تا از شهر خود بیرون نیاید؛ اما گفتهاند چون پیغامها به جایی نرسید، ابوطاهر به بحرین بازگشت (ابوعلی مسکویه، ابن اثیر، همانجاها؛ همدانی، 102؛ ابن تغری بردی، 3 / 260). به گزارش نویری (25 / 301-302) ابوطاهر از شفیع لؤلؤ حاکم کوفه خواست نزد خلیفه رود و درخواست مال کند تا دست از تهاجم بردارند وگرنه او و یارانش مجبورذ میشوند از راه شمشیر نان بخورند. شفیع نزد خلیفه رفت و او ابوبکر بن مقاتل را نزد ابوطاهر فرستاد. در 326 ق (قس: ابوعلی مسکویه، 2 / 55-56؛ العیون، 4(2) / 389) میان قرمطیان اختلاف افتاد و به قتل گروهی از آنان منجر شد. به روایت ثابت بن سنان (ص 55-56) و ابن اثیر (8 / 351)، ابن سنبر که از خاصان ابوسعید قرمطی و بر اسرار او و قرمطیان آگاه بود، مردی اصفهانی به نام ذوالنور را بخواند و گفت او را از اسرار و نشانههای پیشوای قرمطیان آگاه میکند تا بر آنها سروری یابد، بدان شرط که ابوحفص شریک قرمطی را که دشمن ابن سنبر بود، بکشد. پسران ابوسعید و خود ابوطاهر که ذوالنور را از آن اسرار و نشانهها آگاه یافتند، گفتند این همان کسی است که خلق را به او میخواندیم. سپس ذوالنور چندان چیرگی یافت که هرکس را میخواست، ازجمله ابوحفص را به قتل آورد. اما از آن سوی ابوطاهر که دریافته بود ذوالنور در پی قتل اوست تا به استقلال بر قرمطیان فرمان براند، توطئهای چید و او را که پیش از آن گروهی از بزرگان و دلیران قرمطی را نابود کرده بود، بکشت. روایت دیگری از این داستان در دست است که عریب بن سعد (ص 162-163) آن را آورده و به جای مردی اصفهانی از شخصی به نام زکری خراسانی نام برده و وقوع این ماجرا را در رمضان 319 (نک : بیرونی، 213، که در روایت خود از ابن ابی زکریا طمامی نام میبرد) دانسته است، اما او به ابن سنبر و دشمن او اشارهای نکرده. از این روی روایتش ناقص مینماید (همانجا). قاضی عبدالجبار (2 / 386 به بعد) آن مرد فریبکار را زردشتی مذهب و موسوم به ذکیرۀ اصفهانی دانسته است. هر چند وی تاریخی برای این واقعه ذکر نکرده، اما آن رویداد را درست پس از جنگ مکه در 317 ق قرار داده و از ابن سنبر نیز یاد نکرده است (قس: لویس، 87-88). در 327 ق به میانجیگری عمر بن یحیی که شخصاً با ابوطاهر دوستی داشت، تردد کاروانهای حج با پرداخت 000‘25 یا به روایت دیگر 000‘120 دینار و اخذ خِفاره (حق نگهبانی) از زائران ممکن شد (برای روایت دیگر، نک : ابن خلدون، 4(1) / 214)، اما این موضوع به هیچ روی مانع از تاختوتازهای قرمطیان در جنوب عراق نشد (دخویه، EI2; 139-140، همانجا). دقیقترین رقم خِفاره در کتاب العیون (4(1) / 333) آمده است: از هر عماری 3، از هر کجاوه 1 و از هر شتر 2 دینار (ابن تغری بردی، 3 / 264: 5 دینار) میگرفتند و ابوالحسن بن معمر نخستینبار در 327 ق این باج را در زباله وصول کرد ( العیون، همانجا). از این پس تا هنگام مرگ ابوطاهر که پس از 21 سال فرمانروایی به مرض آبله درگذشت (ابن اثیر، 8 / 415؛ نویری، 25 / 303) آگاهی چندانی از او در دست نیست. با اینکه همۀ منابع دربارۀ زمان مرگ او متفق القول هستند، بغدادی (همانجا) به روایتی تأیید نشده، از کشته شدن او به دست زنی در هیت پس از 7 سال فرمانروایی خبر داده است. ابن خلدون نیز نوشته است: او پس از 31 سال فرمانروایی درگذشت (4(1) / 191) که باید گفت: این سخن بر ساختهای بیش نیست. منابع دربارۀ جانشین ابوطاهر سخت اختلاف دارند. همدانی (ص 139-140) و ابن اثیر (8 / 415-416) برآنند که ابوطاهر 7 وزیر داشت که ابن سنبر سالخوردهترین آنان بود و نیز 3 برادر داشت که از آن میان ابوالقاسم سعید و ابوالعباس فضل بن حسن در سامان دادن کارها با ابوطاهر متفق بودند و برادر دیگر در کار آنان مداخله نمیکرد (نیز نک : ابن شاکر، 10 / 314). به نوشتۀ ابنتغری بردی (3 / 281) سعید به جای برادر نشست، اما ابن خلدون (4(1) / 192) از ابومنصور احمد بن حسن به عنوان جانشین او یاد میکند. نویری (همانجا) بر آن است که ابومنصور همزمان با ابوطاهر درگذشت، اما این روایت درست نیست. گزارشهای همدانی و ابناثیر (همانجاها) نیز کامل نیست. زیرا ابوطاهر افزون بر 3 برادر یاد شده، برادر دیگری به نام ابویعقوب یوسف داشته که در 366 ق درگذشته است. ظاهراً سعید پس از مرگ ابوطاهر به پشتیبانی برادرش فضل، در انتظار تصمیم خلیفۀ فاطمی در مورد جانشینی ابوطاهر موقتاً رشتۀ کارها را به دست گرفت. خلیفۀ فاطمی به رغم تمایل برخی از اعضای شورای عقدانیه که خواستار فرمانروایی سابور، پسر ارشد ابوطاهر، بودند، حکیم به ولایت احمد داد (ابنخلدون، همانجا؛ قس: دخویه، 143-144). برای وادار ساختن قرمطیان به باز گرداندن حجرالاسود سعی فراوان شد و حتی یک بار بَجْکَم به آنان مبلغ 000‘50 دینار در ازای استرداد آن پیشنهاد کرد، اما ابوطاهر از این کار سر بر تافت. قرمطیان میگفتند که به امر امام خود بردیم و به دستور او باز خواهیم آورد (قس: العیون، 4(1) / 258؛ ابن تغری بردی، 3 / 301؛ ابناثیر، 8 / 486؛ نویری، همانجا). به گفتۀ ابناثیر (همانجا) قرمطیان بدون دریافت مبلغی آن را در ذیقعدۀ 339 / آوریل 951 (قس: حمزه، 134، که 329 ق آورده است) باز پس دادند، اما اغلب مآخذ بدون ذکر رقم، از مبالغ هنگفتی سخن میگویند (مثلاً نک : همانجا؛ یاقوت، 2 / 122) و برخی دیگر به رقم آن اشاره کردهاند (نک : العیون، همانجا؛ قزوینی، 78؛ جوینی، 3 / 154). فعالیت ابوطاهر سؤالهایی را دربارۀ روابط او با فاطمیان به میان میآورد. آیا ابوطاهر خلیفۀ فاطمی را حقیقتاً امام منتظر میدانست و از عبیداللّه اطاعت میکرد و به درخواست پنهانی وی حجرالاسود را بر کند و دست به حملاتی بر ضد عباسیان میزد؟ (EI2، همانجا). باید گفت که بر فرض پذیرفتن احتمال نقل مکان حجرالاسود به خواست و تحریک عبیداللّه، این امر نمیتوانسته مورد موافقت و تصویب علنی او که سودای جانشینی عباسیان را در سر داشت، قرار گرفته باشد (نک : حسن، 225-226). اسنادی که در دست است، هم بر هواخواهی ابوطاهر از خلیفگان فاطمی گواهی میدهد و هم دال بر مخالفت او بـا آنهـاست (نک : لویس، 80-89). منابع بر آنند که ابوطاهر، خلیفه عبیداللّه را به مهدویت قبول داشت و برای او خمس میفرستاد و عامل او در بحرین (EI2، همانجا) بود. مثلاً اظهارات یکی از قرمطیان در استنطاقی که علی بن عیسی بن جراح از او کرد و همچنین گزارشهای محمد بن خلف نیرمانی منشی یوسف بن ابی ساج میتواند مؤید این امر باشد (نک : ثابت بن سنان، 48- 49؛ ابوعلی مسکویه، 1 / 181؛ ابن اثیر، 8 / 174-175). ذهبی این گفتۀ ابوطاهر را نقل کرده است که میگفت: شما را به سوی مهدی میخوانم (حسن، 277). ابنتغری بردی (3 / 225) نیز آورده است که ابوطاهر پس از بازگشت از رحبه در 317 ق عبیداللّه را به مهدویت پذیرفت (قس: EI2، همانجا). اما نامۀ عبیداللّه به ابوطاهر که بخشهایی از آن را بغدادی (ص 177 به بعد) آورده است و در تأیید این نظر ذکر میشود، به احتمال نزدیک به یقین ساختگی است (نک : EI2، همانجا). از این گذشته، ابوطاهر نمیتوانسته به مشروعیت دعوی عبیداللّه چندان پایبند و مطمئن باشد. افزون بر اینها، ابوطاهر شیادی ایرانی تبار را امام منتظر دانست و او را بر مسند مهدویت نشانید (نک : سطور پیشین). اگر نظر ایوانف را بپذیریم که میگوید، قرمطیان، خلفای فاطمی را امام نمیدانستند، جایگاه و روش ابوطاهر قابل درک میشود (EI2، همانجا)، بعید به نظر میرسد که هدف دقیق حملات ابوطاهر به قلمرو عباسیان، بصره و کوفه و ناحیۀ جنوب غربی ایران، کمک به خلافت فاطمیان در چیرگی بر مصر بوده باشد، ولی به هر کاری که میتوانست پایگاه خلفای عباسی را تضعیف کند، کمکی به فاطمیان بود. این نکته نیز گفتنی است که ابوطاهر برای کسب امتیازاتی موافقت کرد که با عباسیان مذاکره کند، در حالی که ارتباط خود را با دشمنان خلافت عباسیان همچون موبد موبدان اسفندیار، مرداویج و بریدی که مدتی به ابوطاهر پناهنده بود، حفظ کرد (همانجا، مسعودی، مروج، 8 / 347؛ برای حقشناسی بریدی نسبت به ابوطاهر، نک : ابن تغری بردی، 3 / 278- 279). ابوطاهر شعر نیز میگفت (نک : سطور پیشین) و در چند مورد از جمله در واقعۀ 315 ق و نیز پس از ربودن حجرالاسود در 317 ق شعرهایی از او نقل شده است (باسورث، 227). حمادی (ص 211-212) که احتمالاً قدیمترین مرجعی است که این اشعار را نقل کرده، میگوید که این ابیات قسمتی از یک شعر بلند است. دخویه نسبت این اشعار را به او رد کرده است (باسورث، 228-229).
ابن اثیر، الکامل؛ ابن تغری بردی، النجوم الزاهرة، قاهره، 1351 ق / 1932 م؛ ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، حیدرآباد دکن، 1357 ق؛ ابن خلدون، عبدالرحمن، العبر، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ ابن شاکر کتبی، محمد، عیون التواریخ، استانبول، نسخۀ خطی کتابخانۀ احمد ثالث، شم 2922؛ ابوعلی مسکویه، احمد بن محمد، تجارب الامم، به کوشش ﻫ ف. آمدرز، قاهره، 1332 ق / 1914 م؛ ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر، بیروت، 1959 م؛ بغدادی، عبدالقاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، به کوشش محمد زاهد کوثری، قاهره، 1367 ق / 1948 م؛ بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة، به کوشش ادوارد زاخاو، لایپزیگ، 1923 م؛ ثابت بن سنان، «تاریخ اخبار القرامطة»، اخبار القرامطة، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1402 ق / 1982 م؛ جوینی، عطاملک بن محمد، تاریخ جهانگشا، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1355 ق / 1937 م؛ حسن، حسن ابراهیم و طه احمد شرف، عبیداللّه المهدی، قاهره، 1947 م؛ حمادی، محمد بن مالک، کشف الاسرار الباطنیة و اخبار القرامطة، به کوشش محمد زاهد کوثری، قاهره، 1375 ق / 1955 م؛ حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الأنبیاء، برلین، 1340 ق / 1921 م؛ ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و ابراهیم زیبق، بیروت، 1404 ق / 1984 م؛ همو، العبر فی خبر من غیر، به کوشش محمد سعید بن بسیونی زغلول، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ صنوبری، احمد بن محمد، دیوان، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1970 م؛ صولی، محمد بن یحیی، الاوراق، قسم اخبار الراضی باللّه و المتقی للّه، به کوشش هیورث دن، قاهره، 1354 ق / 1935 م؛ عریب بن سعد، صلة تاریخ الطبری، به کوشش م. ی. دخویه، لیدن، 1897 م؛ العیون و الحدائق، به کوشش عمر سعیدی، دمشق، 1972 م؛ قاضی عبدالجبار بن احمد، تثبیت دلائل النبوة، به کوشش عبدالکریم عثمان، بیروت، 1386 ق / 1966 م؛ قزوینی، زکریا بن محمود، آثار البلاد و اخبار العباد، بیروت، 1404 ق / 1984 م؛ مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، به کوشش م. ی. دخویه، 1893 م؛ همو، مروج الذهب، به کوشش باربیه دومنار، پاریس، 1874 م؛ ناصرخسرو، سفرنامه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1356 ش؛ نویری، احمد بن عبدالوهاب، نهایة الارب، به کوشش محمدجابر عبدالعال حسینی و عبدالعزیز اهوانی، قاهره، 1404 ق / 1984 م؛ نهروالی، محمد، الاعلام باعلام بیت الحرام، به کوشش فردیناند ووستنفلد، بیروت، 1964 م؛ همدانی، محمد بن عبدالملک، تکملة تاریخ الطبری، به کوشش البرت یوسف کنعان، بیروت، 1961 م؛ یافعی، عبداللّه بن اسعد، مرآة الجنان، حیدرآباد دکن، 1334 ق؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:
Bosworth, C. E., «Sanawbarī’s Elegy on the Pilgrims Slain in the Carmathian Attack on Mecca (317 / 930)», Arabica, Leiden, 1972, vol. XIX; De Blois, François, «The Abu Sa‘idis or So-Called ‘Qarmaṭians’ of Bahrayn», Proceedings of the Nineteenth Seminar for Arabian Studies, London, 1986; De Goeje, M. H., Mémoire sur les Carmathes du Bahrain et les Fatimides, Leiden, 1886; EI2; Lewis, Bernard, The Origins of Isma‘ilism, London, 1940; Madelung, W., «Fatimiden und Baḥrainqarmaṭen», Der Islam, Berlin, 1959, vol. XXXIV; Mez, Adam, The Renaissance of Islam, tr S. Khuda Bukhsh & D. S. Margoliouth, London, 1937; Scanlon, G. T., «Leadership in the Qarmaṭian Sect», Bulletin de l’institut français d’archéologie orientale du Caire, 1960, vol. LIX; Weil, Gustav, Geschichte der Chalifen, Osnabrück, 1967.
رضا رضازادۀ لنگرودی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید