ابوحنیفه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 21 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/226475/ابوحنیفه
شنبه 6 اردیبهشت 1404
اَبوحَنیفه، نعمان بن ثابت (۸۰-۱۵۰ ق / ۶۹۹-۷۶۷ م)، فقیه و متكلم نامدار كوفه و پایهگذار مذهب حنفی از مذاهب چهارگانۀ اهل سنت. حنفیان او را «امام اعظم» و «سراج االائمه» لقب دادهاند.اتفاق منابع برآن است كه ابوحنیفه خود در خانوادهای مسلمان شهر كوفه نشأت یافته است، ولی دربارۀ گرویدن پدرانش به اسلام، بین روایات، ناهمگونی دیده میشود. برپایۀ كهنترین منابع شرح حال ابوحنیفه، خاندان او با طایفۀ بنی تَیم اللـه بن ثعلبه از قبیلۀ رَبیعه، یكی از شاخههای مهم قبیلۀ بزرگ بكر بن وائل نسبت ولاء داشت (ابن سعد، ۶ / ۲۵۶؛ خلیفه، ۱ / ۳۹۰؛ بخاری، ۴(۲) / ۸۱). در برخی از منابع به گونهای روشنتر یاد شده كه ثابت پدر ابوحنیفه، مملوك آزاد گشتۀ مردی از خاندان بنی قَفَل از طایفۀ مزبور بوده است (نك : طبری، «المنتخب»، ۶۵۳؛ ابن عبدالبر، ۱۲۲). یكی از قدیمیترین و اساسیترین منابع كه میتوان از آن دربارۀ پیشینۀ خاندان ابوحنیفه اطلاعات جالبی به دست آورد، روایتی از عمربن حماد نوادۀ ابوحنیفه است كه رابطۀ ولاء این خاندان با بنی قفل را تاًیید میكند واز گفتههای مبالغهآمیز نیز به دور است. متن مستند این روایت از سوی صمیری (ص ۱۵) و خطیب بغدادی (۱۳ / ۳۲۴) به گونهای یكسان نقل گردیده است و بخشهایی از آن را ابونعیم فضل بن دُكَین و بعدها ابن ندیم بدون ذكری از مأخذ خود، نقل نمودهاند (نك : همو، ۱۳ / ۳۲۵؛ ابن ندیم، ۲۵۵).بر پایۀ روایت عمر بن حماد، پدر بزرگ ابوحنیفه « زوطی» نام داشت. او از مردمان بلخ بود كه احتمالاً در جریان فتح خراسان به اسارت درآمده، به عراق آورده شد. زوطی به آیین اسلام گرویده، آزادی خویش را بازیافت و فرزندش، ثابت زمانی به دنیا آمد كه وی مسلمان بود. در برخی منابع متأًخرتر نام و نسب ابوحنیفه به صورت «نعمان بن ثابت بن زوطا بن ماه» یاد شده است (نك : العیون، ۲۶۰؛ ابواسحاق شیرازی، ۸۷؛ ابن خلكان، ۵ / ۴۰۵) در كنار روایت عمر بن حماد، روایت دیگری منتسب به برادرش اسماعیل بن حماد وجود دارد كه در آن نسب ابوحنیفه به صورت «نعمان بن ثابت بن نعمان بن مرزبان» آمده و ضمن تكیه بر پارسی بودن تبار وی، سوگند یاد شده كه هیچ یك از پدران او هیچ گاه در قید بندگی نبودهاند. دراین روایت نعمان بن مرزبان نیای ابوحنیفه همان كسی دانسته شده است كه در جشن نوروز یا مهرگان به حضرت علی (ع) پالوده تقدیم داشت وآن حضرت ثابت و ذریۀ او را به بركت دعا كرد. روایت منتسب به اسماعیل كه آثار مبالغه ــ هم در نفی كلی رقیت و هم در تبرك یافتن این خاندان به دست حضرت علی (ع) ــ در آن آشكار است، از سوی صمیری (ص ۱۶) و به اقتباس از او، خطیب بغدادی (۱۳ / ۳۲۶) نقل گردیده و عجلی (د ۲۶۱ ق) در تاریخ الثقات (ص ۴۵۰) بخشی از آن را بدون استناد و به عنوان یك حكایت آورده است. بیشترین غلو دربارۀ تبار ایرانی ابوحنیفه در نسب نامهای به چشك میخورد كه به خط ابواسحاق ابراهیم صریفینی یافت شده و در آن سلسله نسب او به صورت «نعمان بن ثابت بن كاووس بن هرمز ...» آمده وتا پادشاهان اساطیری ایران ادامه یافته، سرانجام به آدم ابوالبشر ختم شده است (عبدالقادر قرشی، ۱ / ۲۶-۲۷؛ برای نسبنامههایی مشابه، نك : حكیم سمرقندی، ۲۲؛ فصیح، ۲۱۹).بجز آنچه یاد شد، شماری روایات نیز در دست است كه اصل ابوحنیفه را به شهرهای نسا، ترمذ یا قریۀ انبار خراسان بازمیگردانند (خطیب، ۱۳ / ۳۲۵؛ دربارۀ انبار خراسان، نك : یاقوت، ۲۷)، اما سرچشمۀ این سخنان به هیچ روی روشن نیست. عبارت «اهل باب» در گفتار ابوعبدالرحمن مقری نیز میتواند تصحیف یا برداشت نادرستی از «اهل كابل» بوده باشد (نك : خطیب، همانجا). گفتنی است كه یزید بن زریع (د ۱۸۲ ق)، محدث عثمانی مسلك بصره (نك : ابنسعد، ۷(۲) / ۴۴) و یكی از مخالفان سرسخت ابوحنیفه، شخص ابو حنیفه ــ و نه یكی از پدران او ــ را «نبطی» خوانده است (خطیب، همانجا)، ولی این نسبت بیش از آنكه ارزش نژادشناختی داشته باشد، باید نوعی دشنام تلقی گردد، چه، كاربرد این واژه به عنوان یك دشنام درآن روزگار متداول بوده است (برای مثال، نك : ابوالفرج، الاغانی، ۱۳ / ۷۸؛ ابناثیر، مجدالدین، النهایة، ۵ / ۹؛ نیز نك : عبدالله بن احمد، ۱۹۷). همچنین به روایت عثمان بن سعید دارمی از ابن اسباط، پدر ابوحنیفه تا چندی پس از ولادت وی نصرانی بوده است (خطیب، ۱۳ / ۳۲۴). وجود چنین روایاتی و ادعای نبطی بودن واژۀ زوطی از سوی ابن خلكان (۵ / ۴۱۴) و سازگاری شكل نوشتاری این نام با واژۀ آرامی زوطا[۱] به معنی كوچك یا كودك، برای برخی این تصور را پدید آورده كه ابوحنیفه از تبار آرامیان ساكن در عراق بوده است (نك : فان اس، «كلام ... [۲]»، I / 187)، ولی نباید از نظر دور داشت كه در روایت عمر بن حماد، یعنی تنها مأخذ كهن از زوطی نام برده، او به صراحت مردی از اهل كابل معرفی شده است. نام زوطی ممكن است با واژۀ معرب «زٌطّی» در ارتباط باشد كه به نام قومی در افغانستان كنونی بازمیگردد كه جَت خوانده میشوند. از زندگی شخصی ابوحنیفه آگاهی چندانی در دست نیست. آوردهاند كه او در كوفه زاده شده (ابن عبدالبر، همانجا)، برای گذراندن معاش به تجارت خز (= نوعی پارچۀ ابریشمی) میپرداخته (عجلی، همانجا؛ صمیری، ۱۵) و در عنفوان جوانی با حماد عجرد، شاعر كوفه معاشرت داشته است (ابوالعلاء، رسالة الغفران، ۵۰۹- ۵۱۰؛ ابوالفرج، همان، ۱۳ / ۷۸- ۷۹ ). ابوحنیفه از بسیاری از فقیهان و عالمان دانش آموخت، ولی استاد ویژۀ او حماد بن ابی سلیمان بود كه وی مدت ۱۸سال در حلقۀ درسش شركت میجست وتا هنگام وفات بهرهگیری از او را ترك نگفت (خطیب، ۱۳ / ۳۳۳). گفتنی است كه در منابع رجالی، فهرستهایی ازمشایخ عرافی و حجازی ابوحنیفه به دست داده شده كه بهره گرفتن ابوحنیفه از بیشتر آنان از حیث زمان و مكان قابل پذیرش است، ولی در همۀ موارد نمیتوان بر صحت مطلب پای فشرد. از جمله استادان كوفی یاد شده در فهرست شیوخ وی میتوان عامر شعبی، ابواسحاق سبیعی، عاصم بن ابی النجود، قیس بن مسلم، سماك بن حرب، علقمة بن مرثد، عطیة بن سعد عوفی و حكم بن عتیه را برشمرد (نك : ابن ابی حاتم، ۴(۱) / ۴۴۹؛ خطیب، ۱۳ / ۳۲۴؛ مزی؛ ۱۸ / ۱۲۷- ۱۲۸). به علاوه در فهرستهای مزبور نام برخی رجال بصره چون قتادة بن دعامه و مالك بن دینار نیز دیده میشود و این مؤید است كه از آمد و شد ابوحنیفه به بصره حكایت دارند (نك : مكّی، ۱ / ۵۹).ابوحنیفه در زمان تحصیل (پیش از ۱۱۴ ق) سفر یا سفرهایی به حجاز كرده و از شیوخ حرمین دانش آموخته است. او در مدینه چندی در مجلس درس ربیعة بن ابی عبدالرحمن از فقیهان اهل رأی حاضر میشد (ابوزرعه، ۱ / ۴۲۸) و در مكه چندگاهی ملازم مجلس عطاء بن ابی رباح (د ۱۱۴ یا ۱۱۵ ق) فقیه بزرگ آن دیار بود (نك : ترمذی، ۵ / ۷۴۱). او در مدینه از عالمانی چون امام باقر (ع)، عبدالرحمن بن هرمز اعرج، نافع مولای ابن عمر، محمد بن منكدر و ابن شهاب زهری و در مكه از كسانی چون عمرو بن دینار و ابوالزبیر مكی نیز بهره برد (نك : مزی، همانجا).ابوحنیفه، پس از درگذشت حماد بن ابی سلیمان (۱۲۰ ق) به عنوان برجستهترین شاگرد حلقۀ او مرجع صدور فتوا و تدریس فقه در كوفه گردید و از جایگاه اجتماعی ویژهای برخوردار گشت (نك : صمیری، ۲۱-۲۲). در فاصلۀ سالهای ۱۲۱-۱۳۲ ق كه حكومت اموی واپسین سالهای خودرا میگذراند، ابوحنیفه به عنوان فقیهی مخالف با فساد دستگاه حكومت، با دیدگاههای اعتقادی خاص خود، بسیار مورد توجه جناحهای مخالف حكومت، غیر از خوارج، قرار گرفت.در جریان قیام زید بن علی (ع) در سالهای ۱۲۱-۱۲۲ ق، ابوحنیفه پنهانی او را یاری نمود و مال و جنگ افزار در اختیارش قرارداد (نك : بلاذری، ۳ / ۲۳۹؛ ابوالفرج، مقاتل، ۹۹-۱۰۰). در ۱۲۶ ق در جریان دریافت اماننامه برای بازگشت حارث بن سریج (یكی از سران انقلابی خراسان) به مرور، ابوحنیفه بین خراسانیان و اجلح از نزدیكان خلیفه، نقش میانجی را ایفا نمود (طبری، تاریخ، ۷ / ۲۹۳). در فاصلۀ سالهای ۱۲۷- ۱۲۸ ق كه خوارج صُفری به رهبری ضحاك بن قیس شیبانی كوفه را تصرف كردند، ابوحنیفه با آنان درگیر مناظراتی بوده است (نك : ابن عبدالبر، ۱۵۸- ۱۵۹؛ خوارزمی، ابوالمؤید، ۱ / ۶۶-۶۷؛ نیز خطیب، ۱۳ / ۳۶۶).هنگامی كه یزید بن عمر بن هبیره در ۱۲۹ ق از جانب مروان دوم به فرمانروایی عراق منصوب شد، ابوحنیفه را به تصدی قضا و به روایتی، به نظارت بر بیتالمال فراخواند و ابوحنیفه با وجود فشاری كه ابنهبیره بر او وارد آورد، از پذیرش پیشنهاد او سرباز زد (یحیی بن معین، ۱ / ۷۹؛ خطیب، ۱۳ / ۳۲۶-۳۲۷).افزایش فشار از جانب ابنهبیره بر ابوحنیفه، او را ناچار ساخت تا كوفه را ترك گفته، به مكه بگریزد و دو سالِ بازمانده از سلطۀ امویان را در آنجا به سر برد (نك : مكی، ۲ / ۲۴؛ خوارزمی، ابوالمؤید، ۱ / ۶۶). وی دراین فرصت به تبلیغ اعتقادات وآراء فقهی خود پرداخت و با ایوب سختیانی فقیه بصره كه در آن زمان در حرم به سر میبرد، رقابتی سخت داشت (نك : بسوی، ۲ / ۷۸۷؛ ابوزرعه، ۱ / ۵۰۷). در پی پیروزی عباسیان و به خلافت رسیدنِ سفاح، ابوحنیفه به كوفه مراجعت كرد (نك : خوارزمی، ابوالمؤید، همانجا؛ مفید، امالی، ۲۸)، ولی با به كار بستن حیلهای لفظی از بیعت كردن با سفاح طفره رفت (مكی، ۱ / ۱۵۰-۱۵۱). برخی از نویسندگان مسلم دانستهاند كه ابوحنیفه خلافت عباسیان را منكر بود و هرگز با سفاح و منصور بیعت ننمود (نك : قزوینی رازی، ۳۳۷؛ ابن ابی الحدید، ۱۶ / ۱۵۸). مخالفت خاموش ابوحنیفه، زمانی آشكار شد كه در ۱۴۵ ق ابراهیم بن عبدالله حسنی از امامان زیدی در بصره برضد خلافت منصور قیام كرد و ابوحنیفه نفوذ خود را در تأیید این قیام به كار گرفت. او مردم را به یاری ابراهیم ترغیب میكرد و در نامهای از ابراهیم دعوت كرد تا به كوفه بیاید و از یاری بیشتر وی برخوردار گردد (نك : بسوی، ۲ / ۷۸۸؛ عقیلی، ۴ / ۲۸۲؛ ابوالفرج، همان، ۲۴۰-۲۴۳، ۲۵۱؛ خطیب، ۱۳ / ۳۲۹-۳۳۰ ). با وجود اینكه قیام ابراهیم به زودی سركوب شد و منصور با یاران او به خشونت رفتار كرد، ولی رجال پرنفوذ ــ همچون ابوحنیفه و یار همفكرش مسعربن كدام ــ از تعرض مصون ماندند.ازجمله رخدادهای سالهای پایانی عمر ابوحنیفه، عرضۀ منصب قضا از طرف منصور به وی و در پی نپذیرفتن آن، پیشنهاد نظارت بر ساختمان شهر بغداد است كه در منابع به گونههای مختلف نقل شده است. برپایۀ روایت هیثم بن عدی وسلیمان بن مجالد، منصور وی را بر پذیرش قضا الزام كرد و چون ابوحنیفه سرسختی نشان داد، او را ملزم ساخت تا بر بخشی از كار ساختمان شهر بغداد نظارت نماید (طبری، همان، ۷ / ۶۱۹). ابنعمرانی ضمن بازگو كردن این روایت ، زمان آن را پس از بازگشت منصور از سفر حج سـالِ ۱۴۷ ق دانسته است (ص ۶۴-۶۵؛ نیز نك : مجمل التواریخ، ۵۱۴؛ ابن طقطقی، ۲۱۹).در صورت صحت این روایت، پافشاری منصور بر اینكه ابوحنیفه را به امور دیوانی بكشاند، ممكن است واكنشی در برابر پیشینۀ سیاسی وی بوده باشد. گفتنی است كه در پارهای دیگر از روایات تنها پیشنهاد قضا و رد آن از جانب ابوحنیفه، تأیید گردیده و برخی چون ابوالعلاء واسطی مسألۀ نظارت بر ساختمان بغداد را داستانی بیپایه و برساخته دانستهاند (نك : خطیب، ۱۳ / ۳۲۸).در ۱۴۸ ق به دنبال قیام حسان بن مجالد خارجی در نزدیكی موصل، منصور كه از موصلیان به خشم آمده بود، ابوحنیفه و دو فقیه دیگر از كوفیان را احضار كرد تا بر نقض عهدنامۀ سابق خلیفه با موصلیان مهر تأیید نهاده، او را در سركوب ایشان بر صواب شمارند، ولی ابوحنیفه رأیی برخلاف میل خلیفه ابراز داشت و خلیفه ناچار شد كه عهدنامۀ مزبور را پای برجا شمارد (نك : ابن اثیر، عزالدین، ۵ / ۵۸۵).درآخرین روزهای زندگانی ابوحنیفه، منصور او را به بغداد فراخواند و به دلیلی كه دقیقاً روشن نیست، به حبس افكند و ابوحنیفه پس از روزی چند در حبس درگذشت (نك : خطیب، ۱۳ / ۳۲۷- ۳۳۰؛ العیون، ۲۶۱؛ نیز نك : ابن سعد، ۶ / ۲۵۶). زفر بن هذیل بر آن بود كه ابوحنیفه را در زندان زهر خورانیدهاند (نك : خطیب، ۱۳ / ۳۲۹-۳۳۰). پیكر ابوحنیفه، پس از آنكه حسن بن عُمارۀ بجلی، محدث كوفی برآن نماز گزارد، در مقبرۀ خیزران بغداد مدفون گردید (ابنندیم، ۲۵۵-۲۵۶؛ خطیب، ۱۳ / ۳۲۴). روایت مندرج در العیون و الحدائق (همانجا) مبنی بر اینكه منصور خود بر پیكر ابوحنیفه نماز گزارد، تأیید نشده است. بر مدفن وی در ۴۵۹ ق قبه و مدرسهای برپا گردید (ابن اثیر، عزالدین، ۱۰ / ۵۴) و اكنون محلهای كه مقبره در آن واقع است، به نام «حی الاعظمیه» خوانده میشود.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
چاپ شده
5
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید