ايلْخانيان، عنوان سلسلهای از فرزندان چنگيزخان مغول. اگر تاريخ ورود هولاگوخان به سمرقند را سرآغاز فرمانروايی اين سلسله بدانيم، ايشان از ۶۵۳ ق/ ۱۲۵۵ م تا مرگ ابوسعيد بهادرخان در ۷۳۶ ق/ ۱۳۳۶ م بر ايران فرمان راندند، در حالی كه حكومت ناپايدار و محدود شاهزادگانی از خويشان و فرزندزادگان چنگيز و اميرزادگان آنان بر بخشهايی از ايران و عراق عرب تا اواخر سدۀ ۸ ق/ ۱۴ م به درازا كشيد (جوينی، ۳/ ۹۸؛ رشيدالدين، جامع ... ، ۲/ ۹۷۸-۹۸۰؛ حافظ ابرو، ذيل ... ، ۱۸۸-۳۰۲؛ نيز نک : عبدالرزاق، ۹۹؛ ابن تغری بردی، ۹/ ۳۰۹).
عنوان ايلخان مركب است از دو واژۀ تركی ايل و خان. ايل در آغاز يك واحد سياسی سازمان يافته بود كه توسط فرمانروايی مستقل اداره میگرديد، اما بعدها به معنای قلمرو، قبيله و اتحاديۀ قبايل به كار رفته، و با مفهوم واپسين به زبان مغولی درآمده، و در آن زبان تنها معنای صلح و آشتی داشته است؛ و خان كه در زبانهای گوناگون تركی و ميزبان به صورتهای قان، قاآن و خاقان نيز ثبت شده، به معنای فرمانروای ايل، فرمانروای اتحاديۀ قبايل و شاه آمده است (دورفر، II/ 194, III/ 141 ؛ كلاوسن، 121, 603؛ لسينگ، 306, 906). اگرچه هر دو بخشِ واژۀ مركب ايلخان، تركی است و هر دو بخش آن به زبان مغولی نيز درآمده، اما به صورت مركب در هيچ يك از آن دو زبان پيشينهای ندارد، و بیگمان از زبان فارسی به آن دو راه يافته است. ايلخان در تركی كاربرد فراوان و در مغولی كاربرد بسيار نادر داشته است («نامهها [۱]... »، 17). تعبير و انطباق ضبط كهنتر چينیِ يك لقب تركی [۲]بر ايلخان (دورفر، II/ 207) مبهم و نادرست است و لقب اليگ (در متون فارسی ايلگ) خان در زبان تركی اويغوری (كهن) هم با آن ارتباطی ندارد.
دولت ايلخانيان كه بيش از يك قرن و نيم بر بخش اعظم ايران و آسيای صغير و گاه تا شام فرمان میراند، با قدرتيابی هولاگوخان آغاز میشود كه به دستور برادرش منگكه [۳](منگو) قاآن مأمور تكميل فتوحات مغول در غرب شد و طی ۱۰ سال تاختوتاز، فتوحات پيشين را تثبيت و تكميل كرد. او اسماعيليان الموت و ميمون دژ را برانداخت و به خلافت ۵۲۵ سالۀ عباسيان خاتمه داد و از عراق تا دمشق را تسخير كرد؛ اما سپاهی كه در شام گمارد، از پس مماليك مصر بر نيامدند و شام را رها كردند. هولاگو در اواخر عمر دچار دشمنی قوی پنجه چون بركه، خانِ مسلمانِ اردوی زرين شد و با آنکه يك بار لشكر او را شكست داد، ولی نتوانست پيشروی كند و چندی بعد در ۶۶۳ق درگذشت (رشيدالدين، همان، ۲/ ۹۷۲-۹۹۲، ۱۰۰۸- ۱۰۱۹، جم ، نيز: قسمت اسماعيليان، ۱۸۶-۱۹۵؛ وصاف، ۳۵-۴۰، ۴۸، ۵۱-۵۲، ۵۸۸- ۵۸۹؛ جوينی، ۳/ ۲۷۸-۲۹۱؛ ابن عبری[۴]، II/ 557, 560-562, 584,589).
فرزند و جانشين او، اباقاخان (ه م) هم بيشتر دوران فرمانروايی را در جنگ با اردویزرين، خاندان جغتای و مماليك مصر سپری كرد و به رغم پيروزيهای مهم در برابر رقبای مغول و شورشيان آسيای صغير، در هجوم به شام دچار شكست شد. وی نيز پس از ۱۸ سال فرمانروايی درگذشت و جای خود را به برادر خويش، احمد تگودار داد (رشيدالدين، همان، ۲/ ۱۱۱۷، ۱۱۰۱، ۱۰۶۲-۱۰۹۵؛ وصاف، ۷۰-۷۶، ۱۰۵؛ آقسرايی، ۱۱۳؛ ابنعبری، II/ 598, 607-609). تگودار نخستين ايلخانی است كه مسلمان شد و احمد نام گرفت. او چون بر تخت نشست (۶۸۱/ ۱۲۸۲ م)، ارغون (ه م) پسر اباقا نخست به اطاعتش گردن نهاد، ولی به زودی بر وی شوريد و سرانجام به ياری گروهی از اميران مغول قدرت را در دست گرفت و احمد تگودار را به قتل رساند (رشيدالدين، همان، ۲/ ۱۱۲۴، ۱۱۲۹- ۱۱۴۸؛ وصاف، ۱۰۵، ۱۲۴-۱۳۶).
چون ارغون بر تخت نشست (جمادیالاول ۶۸۳)، قوبيلای قاآن فرمان حكومت و خانی به نام او نوشت. ارغون نيز برای حفظ دولتش، مجبور شد با سپاه اردوی زرين از جانب در بند و كنار قراسو، و با سپاه جغتاييان در خراسان پيكار كند. ولی دولتش بيش از ۷ سال نپاييد و بر اثر دارويی كه بخشيان (روحانيان) بودايی به وی خوراندند، در ربيعالاول ۶۹۰/ مارس ۱۲۹۱ درگذشت (رشيدالدين، همان، ۲/ ۱۱۵۴-۱۱۶۱، ۱۱۷۹-۱۱۸۰؛ وصاف ۱۳۷، ۲۴۵). جانشين او گيخاتوخان (ه م) پسر اباقاخان، به تأييد مورخان مردی هوسباز بود و زشت كردار بود. بايدو (ه م) نوادۀ هولاگو در بغداد بر او شوريد و گروهی از امرای مغول نيز با او همداستان شدند و در ۶۹۴ ق/ ۱۲۹۵ م گيخاتو را از ميان برداشتند، و بايدو بر تخت نشست (رشيدالدين، همان، ۲/ ۱۱۹۷، ۱۲۰۱؛ وصاف، ۲۲۷، ۲۷۲؛ ابن عبری، II/ 641, 644, 647). اما غازان پسر ارغون به مخالفت و ستيز برخاست و به رغم وساطت امرای مغول، در ۶۹۴ ق به آذربايجان لشكر كشيد و بايدو را شكست داد و خود بر تخت نشست.
دورۀ فرمانروايی غازان خان كه در شعبان ۶۹۴ به تشويق امير نوروز و بعضی از علمای نامدار، همراه با اميران مغول به اسلام گرويده بود، عصر زرين دولت ايلخانيان به شمار میرود. وی نخستين ايلخانی است كه مصريان را در شام شكست داد و حمص و دمشق را گرفت (رشيدالدين، همان، ۲/ ۱۲۵۴-۱۲۵۵، ۱۲۸۹-۱۲۹۶؛ وصاف، ۳۱۶، ۳۲۲، ۳۷۲؛ حمدالله، تاريخ ... ، ۶۵۷). غازان خان در شوال ۷۰۳/ مۀ ۱۳۰۳ در تبريز درگذشت (رشيدالدين، همان،۲/ ۱۳۲۵؛ وصاف، ۴۵۸)، و جانشين و برادر او اولجايتو معروف به سلطان محمد خدابنده كه در خراسان بود، دستور داد بیدرنگ اَلافرنگ پسر گيخاتو را كه میتوانست رقيب او باشد، كشتند و خود به تبريز آمد و در ذيحجۀ ۷۰۳ برتخت نشست (وصاف، ۴۶۷؛ ابوالقاسم، ۲۴؛ حافظ ابرو، ذيل، ۶۶).
به روزگار ايلخانيان، فرمانروايان بومی گيلان گاه سر به مخالفت برمی داشتند. اولجايتو در ذيقعدۀ ۷۰۶ به آنجا حمله كرد و حاكمان گيلان را به اطاعت واداشت (ابوالقاسم، ۵۵؛ حمدالله، همان، ۶۰۷). وی در ۷۱۲ق/ ۱۳۱۲م به شام لشكر كشيد و رحبه را گرفت و به بغداد بازگشت. در همان سال امنيت مرزهای شمال شرقی با هجوم شاهزادگان جغتايی به خراسان، به خطر افتاد، ولی بروز اختلاف ميان آنان موجب چيرگی اولجايتو شد (ابوالقاسم، ۱۴۳-۱۴۴؛ حمدالله، همان، ۶۰۹). وی در رمضان ۷۱۶/ نوامبر ۱۳۱۶ درگذشت و در گنبد سلطانيه كه خودساخته بود، به خاك سپرده شد (وصاف، ۶۱۷؛ ابوالقاسم، ۲۲۲؛ حافظ ابرو، ذيل، ۱۱۹؛ حمدالله، همان، ۶۱۰؛ منتخب التواريخ ... ، ۱۴۲).
پس از اولجايتو جانشين او ابوسعيد در صفر ۷۱۷ در حالی كه ۱۲ سال بيش نداشت، در سلطانيه بر تخت نشست و امير چوپان ــ از امرای بزرگ ايلخانيان ــ رشتۀ كارها را در دست گرفت، ولی ديگر اميران به مخالفت برخاستند و كشمكشها درگرفت. با آنکه ابوسعيد به دفاع از امير چوپان با مخالفان جنگيد، ولی بعدها به سبب مقابلۀ چوپانيان با وی، در جنگی آنان را كشت (حمدالله، همان، ۶۱۱، ۶۱۸- ۶۱۹؛ حافظ ابرو، همان، ۱۲۳؛ منتخب التواريخ، ۱۴۳-۱۴۴).
به روزگار ابوسعيد، قلمرو ايلخانيان از شرق و غرب مورد هجوم اميران جغتايی و ازبك خان فرمانروای اردوی زرين و مصريان و شاميان قرار گرفت. افزون بر اين هجومها، رفتار ابوسعيد نيز اوضاع را در هم آشفت و ناامنيها پديد آورد و دولت دچار انحطاط شد (حافظ ابرو، همان، ۱۶۳، ۱۸۴، ۱۸۹-۱۹۰)؛ چنانکه پس از مرگ او (ربيعالآخر ۷۳۶/ نوامبر ۱۳۳۵)، نخست آرپاخان (ه م) به سلطنت نشست، ولی گروهی از اميران، اميرعلی پادشاه، نوادۀ بايدو را بر تخت نشاندند، اما شيخ حسن ايلگانی، سلطان محمد (نوادۀ منگو تيمور پسر هولاگو) را در آسيای صغير به سلطنت برداشت و به تبريز تاخت و در جنگی كه درگرفت اميرعلی كشته شد. جمعی ديگر از اميران در خراسان طغای تيمور، نوادۀ جوچی قسار برادر چنگيزخان را پادشاه كردند. در اين ميان در ۷۳۸ ق شيخ حسن چوپانی مدعی حكومت شد و ميان او و شيخ حسن ايلگانی كشمكشها افتاد. شيخ حسن چوپانی در ۷۳۹ق ساتیبيگ دختر اولجايتو را بر تخت نشاند، و شيخ حسن ايلگانی كه در سلطانيه حكومت داشت، طغای تيمور را از خراسان به پادشاهی خواند. وی به سلطانيه آمد، ولی به زودی ميان آن دو اختلاف افتاد و به خراسان بازگشت و در آنجا با سربداران روبهرو شد. از آن سوی شيخ حسن ايلگانی، جهان تيمور، نوادۀ گيخاتو را شاه خواند، و شيخ حسن چوپانی هم سليمان خان، نوادۀ يشموت، پسر هولاگو را به جای ساتیبيگ به سلطنت برداشت. در ۷۴۱ق شيخ حسن ايلگانی خود را سلطان خواند و به جنگ و جدال با چوپانيان ادامه داد. اين كشمكشها و جدالها تا اواخر سدۀ ۸ ق/ ۱۴م و ظهور تيمور دوام يافت (نک : همو، پنج رساله ... ، ۱۴، ۳۰، جامع، ۳۰۲).
وزارت و ديوانسالاری در عصر ايلخانيان
مغولان مردمی دشتنشين، گلهدار و كوچنده بودند و اگرچه برای ادارۀ جامعۀ قبيلهای خود، نظام و قانونی متناسب و استوار داشتند، اما از نظر فرهنگی نسبت به مردم سرزمينهايی كه میگشودند، بسيار واپس مانده به شمار میآمدند؛ از آن رو، با آنکه در آن سرزمينها به كشتار و ويرانی پرداختند، اما در اركان و نظام اجتماعی و اقتصادی آنها دگرگونی چندانی به وجود نياوردند و چون از شهرنشينی و كشورداری بیخبر بودند، كوشيدند تا در آن راه از مردم تابع يا شكست خورده، بهره جويند. در آغاز، منشيان و دبيران قراختايی (جوينی، ۲/ ۲۱۸) و به ويژه اويغور (ه م) را كه در كشورداری ممارستی داشتند و از فرهنگ و تمدن چينی و ايرانی به خصوص ايرانیِ سُغدی، بهرۀ فراوان يافته بودند (اسين، 117) و ادبيات خويش را با خط سغدی مینوشتند، در ايران به كار گماردند (جوينی، ۲/ ۲۲۵). اما ديری نپاييد كه به ناچار دبيران و وزيران ايرانی نخست در كنار قراختاييان و اويغوران (همو، ۲/ ۲۲۳)، و اندكی بعد به تنهايی در دستگاه دولت به ويژه دولت ايلخانيان حضور يافتند و به عنوان وزير و ديوانی، ادارۀ كشور را به دست گرفتند. اين ديوانيان و وزيران، پادشاهان واقعی روزگار خويش بودند و همۀ امور كشور به رأی آنان اداره میگرديد و تمامت عايدات كشور در دست آنان بود (ابن فضلالله، ۳/ ۱۰۳). تسلط وزيران ايرانی مايۀ اصلی تداوم فرهنگ، شعر و ادب، شرع، عرف، قضا، وقف و نيز آداب، عادات و رسوم و ساختار جامعه و روابط اجتماعی و اقتصادی پيشين گرديد. وزيران عصر ايلخانيان در سايۀ اختيار و اقتداری كه داشتند، ثروت و دارايی فراوان اندوختند و همين موجب رشك اطرافيان و كارگزاران خود آنان و سرداران و بزرگان مغول گرديد و آنان را به سوی مرگ نابهنگام سوق داد، به گونهای كه جز يك تن، همۀ وزيران ايلخانيان به فرمان پادشاهان مغول كشته شدند.
نخستين مشير و مشاور هولاگو، بیآنکه عنوان «وزير» داشته باشد، خواجه نصيرالدين طوسی دانشمند شيعی بود كه هنگام فتح قلاع اسماعيليان به او پيوست و حرمت و احترام بسيار يافت (رشيدالدين، جامع، ۲/ ۹۹۰). خواجه در لشكركشی هولاگو به بغداد نيز همراه ايلخان بود و با او به ايران بازگشت و در مراغه رصدخانهای به ياری دانشوران روزگار و پشتيبانی هولاگوخان برپا ساخت. امور موقوفه در سراسر قلمرو گستردۀ ايلخان نيز به وی سپرده شد (همان، ۲/ ۱۰۲۴؛ ابن فوطی، ۲/ ۵۳۰-۵۵۳؛ ابن فضلالله، همانجا).
همزمان بـا وی خواجه شمسالدين جوينی ــ كه پيشتر به خدمت مغولان پيوسته بود و مقام وزارت داشت ــ با برادر خود عطاملك علاءالدين، فرمانروای گشادهدست و قدرتمند بغداد گرديدند. عطاملك سرانجام به سعايت مخالفان، به روزگار سلطان احمد كشته شد و شمسالدين هم پس از گريزها و بيم و اميدها در عصر ارغون به قتل رسيد (رشيدالدين، همان، ۲/ ۱۰۶۱، ۱۱۱۰-۱۱۱۵، ۱۱۲۷- ۱۱۲۹، ۱۱۵۶-۱۱۶۰؛ ناصرالدين، نسائم ... ، ۱۰۱، ۱۰۴-۱۰۶).
در آغازِ ايلخانی ارغون، بوقا چينگسانگ، مقام وزارت داشت و فخرالدين مستوفی قزوينی نايب وی بود (رشيدالدين، همان، ۲/ ۱۱۶۱-۱۱۶۲، ۱۱۷۳؛ ناصرالدين، همان، ۱۰۶). بوقا چينگسانگ كه خود ارغون را به تخت نشانده بود، پس از اندك روزگاری طعمۀ خشم ايلخان شد. پس از مرگ وی سعدالدولۀ يهودی ابهری ــ كه در بغداد پيشينۀ خدمت در حق ارغون داشت ــ به وزارت برگزيده شد (رشيدالدين، همان، ۲/ ۱۱۷۵؛ ناصرالدين، همان، ۱۰۷). او گروهی از بزرگان و آگاهان امور ديوانی و از جمله خواجه فخرالدين مستوفی را كشت و گروهی از خويشان و همكيشان خود را در سراسر سرزمين ايران بر امور ديوان مسلط ساخت. اگرچه او بر اثر پختگی و كاردانی، امور كشور را سامانی بخشيده بود، ولی امرای مغول و ايرانيان از وزارت او و سختگيری و خونريزی كارگزاران يهوديش خرسند نبودند، تا آنگاه كه ارغون سخت بيمار شد و اميران مغول كه به انتظار بودند، پيش از آنکه ايلخان جان ببازد، وزير را به ديار عدم فرستادند (رشيدالدين، همان، ۲/ ۱۱۷۶، ۱۱۸۱؛ ناصرالدين، همان، ۱۰۷-۱۰۹). وزارت گيخاتو برعهدۀ صدرالدين خالدی زنجانی، از قاضی زادگان فاضل و فصيح زنجان بود كه پيش از آن امور اينجوها (املاك سلطنتی) را در تصرف داشت؛ ولی سخاوت و اسراف وزير و ايلخان در اندك مدتی خزانۀ دولت را تهی كرد و امور را دچار اختلال گردانيد و زمينۀ سرنگونی ايلخان فراهم گشت (رشيدالدين، همان، ۲/ ۱۱۹۵-۱۱۹۷).
مقام وزارت در دورۀ كوتاه ايلخانی بايدو، به جمالالدين دستجردانی، ديوانی مردِ پرورش يافته در بغداد تفويض گرديد. در آغازِ ايلخانی غازان خان، ملك شرفالدين مخلصالملك اندك مدتی وزارت گونهای داشت، سپس چند صباحی نيز دستجردانی وزارت يافت و اين وزارت كوتاه با قتل او به فرمان غازان پايان پذيرفت و صدرالدين خالدی بر جای او نشست. وزارت او نيز چندان نپاييد و به سرنوشت سلف خويش دچار آمد (رشيدالدين، همان، ۲/ ۱۲۷۱-۱۲۸۴؛ ناصرالدين، همان، ۱۱۱). پس از آن غازان خان ادارۀ امور كشور را به دو شخصيت برجستۀ روزگار، خواجه رشيدالدين فضلالله همدانی و خواجه سعدالدين محمد ساوجی (آوجی) سپرد. به همت آنان، بهويژه خواجه رشيدالدين، اصلاحات آغاز گرديد و روزگار آن ايلخان و برادرش اولجايتو به بهترين دوران فرمانروايی ايلخانيان تبديل شد. خواجه رشيدالدين گزارش مفصل آن اصلاحات را با آب و تاب فراوان در كتاب خويش آورده، و به غازان خان منسوب داشته است (نک : همان، ۲/ ۱۲۲۷-۱۵۴۰)؛ اما هم عصرانش، خود وی را عامل اصلی آن امور دانستهاند (ناصرالدين، همان، ۱۱۳؛ حمدالله، تاريخ، ۶۰۴). نشانههايی در دست است مبنی بر آنکه دست كم برخی از رسوم و قوانين وضع شده در عصر غازان تا روزگار ابوسعيد نيز تداوم داشته است (اينان، 520). به هر حال سعدالدين در ۷۱۱ ق و خواجه رشيدالدين در اوايل ايلخانی ابوسعيد به قتل رسيدند (حافظ ابرو، ذيل، ۹۸، ۱۲۸؛ حمدالله، همان، ۶۰۸؛ ابوالقاسم، ۱۲۶). پس از او وزارت تاجالدين عليشاه آغاز شد و در عهد ابوسعيد تا ۷۲۴ ق ادامه يافت. از ميان وزرای ايلخانيان مغول، او يگانه كسی است كه به مرگ طبيعی درگذشته است (حافظ ابرو، همان، جامع، ۱۶۱). تنها وزير شايستۀ ايلخانيان پس از مرگ عليشاه، خواجه غياثالدين محمد پسر خواجه رشيدالدين است كه در ۷۲۷ق در عهد ابوسعيد وزارت يافت. او نيز در جنگ با اميرعلی پادشاه، دايی ابوسعيد كه از ايلخانی موسى خان حمايت میكرد، همراه با آرپاخان كشته شد (عبدالرزاق، ۶۸، ۱۲۶، ۱۲۸؛ حافظ ابرو، همان، ۱۷۱، ۱۹۵).
اقتصاد
در عصر ايلخانيان كشاورزی و دامداری، بازرگانی و صنعت از عوامل عمدۀ اقتصادی به شمار میرفت. در لشكركشيهای آغازين مغولان به ايران و در دوران سامانيابی آنان، بخش بزرگی از زمينهای كشاورزی، پايمال سپاهيان و گلهداران مغول شد و به مرتع تبديل و يا بر اثر مرگ و فرار روستاييان، متروك و باير ماند؛ اما اندك اندك با توجه ايلخانان، به ويژه وزيران ايرانی و بر اثر نياز، اين ويرانگری متوقف گرديد و وضع كشاورزی بهبود يافت و بخشی از زمينهای باير ديگربار آبادان گرديد، اگرچه اثرات منفی گلهداری بر كشاورزی هرگز پايان نيافت (نک : رشيدالدين، همان، ۲/ ۱۵۲۶؛ سوانح ... ، ۱۶۰).
زمينهای كشاورزی در آن عهد ۵ گونه مالكيت داشت: ۱. زمينهای اينجو (خاص، خالصه، سلطنتی) كه به ايلخانان و كسان آنان تعلق داشت و عمدۀ اين زمينها از پادشاهان و فرمانروايان پيشين بازمانده بود (وصاف، ۱۲۶، ۲۳۰)؛ ۲. زمينهای ديوان دالای (ديوان بزرگ) يا دولتی كه عبارت بود از زمينهای متروك، زمينهای بیوارث و زمينهای نوآباد (رشيدالدين، جامع، ۲/ ۱۵۲۹، ۱۵۳۰)؛ ۳. املاك مالكان بزرگ كه بيشتر اين مالكان از كارگزاران و وزيران عصر ايلخانيان بودند. املاك خواجه شمسالدين صاحب ديوان جوينی سالانه ۰۰۰‘۶۰۰‘ ۳ دينار (هر دينار عصر غازان = ۳ مثقال طلا) درآمد داشت و فهرست زمينهای خواجه رشيدالدين در سراسر ايران و بيرون آن كه در وقفنامۀ ربع رشيدی و در نامهای از او برشمرده شده، خود كتابی بزرگ است (وصاف، ۵۶؛ رشيدالدين، وقفنامه ... ، جم ؛ سوانح، ۲۰۵ بب )؛ ۴. زمينهای موقوفه كه بيشتر آنها پيش از ايلخانيان برقرار گرديده بود و مسئوليت آن در عهد هولاگو به خواجه نصيرالدين طوسی سپرده شد (وصاف ۵۱) و تا دوران اولجايتو كمابيش در دست فرزندان او بود (ابنفوطی، ۲/ ۵۳۰؛ ابوالقاسم، ۸۳؛ برای موارد مصرف، نک : وصاف، ۱۱۰، ۴۷۲؛ ابن فوطی، ۲/ ۵۵۳، ۳/ ۱۹؛ حمدالله، نزهة ... ، ۶۷)؛ ۵. اراضی مالكان ميانه و كوچك كه از آنان با عنوان دهقان نيز ياد شده است (رشيدالدين، همان، ۲۱، ۲۹) و گمان میرود كه وضعی بهتر از كشاورزان نداشتند؛ مهم آنکه به احتمال قريب به يقين هيچيك از كشاورزان واقعی و كسانی كه بر روی زمين كار میكردند و همواره رعيت ناميده میشدند، مالك زمين نبودهاند و بايد تنها به سهم ناچيزی از محصول يعنی ۳۰٪ تا ۴۰٪ آن (نک : همان، ۱۱۴) قناعت میكردند، در حالی كه بار مالياتهای گوناگون بر دوش آنان سنگينی میكرد.