تبت
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 4 آبان 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/225434/تبت
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1404
چاپ شده
14
تَبَّت، سرزمینی در آسیای مرکزی، واقع در فلات تبت کـه در زبـان تبتی بـود ـ یول و پویول نامیده میشود. این سرزمیـن به گونۀ سنتی شامل 3 بخش اوـ تسانگ (مرکزی و غربی)، آمْدو (شمال شرقی) و کام (شرقی و جنوب شرقی) بوده است. تبت از دیدگاه تقسیمات کشوری میان استان خودمختار تبت و استانهای همجوار آن در جمهوری خلق چین تقسیم شده، و در نتیجه چند استان و شهرستان خودمختار را تشکیل داده است (BSE3, XXV / 540). تبت اکنون در زبان چینی سیتزان نامیده میشود (همانجا). نام تبت در متون اسلامی به گونههای تُبَّت (ابن خردادبه، 17؛ ابوعبید، 1 / 269؛ قزوینی، 79؛ یاقوت، 1 / 817) و تُبِّت (زمخشری، 1 / 323، حاشیۀ 2) آمده است. یاقوت مدعی است که محمدبن موسى این نام را تَبُّت نوشته است (همانجا). این نام در نوشتهها به گونههای تَبُت و توپوت نیز آمده است (EI1). در سنگنبشتۀ اورخون «کتیبۀ بزرگ» بیلگه خاقان نام این سرزمین به صورت توپوت نوشته شده است. در مآخذ اروپایی این نام که به احتمال ناقل آن ترکان بودهاند، اغلب به صورت تِبِت و تیبِت آمده است. این نام را به گونههای دیگری نیز آوردهاند (همانجا). در کهنترین مآخذ چینی نام تبت به صورت تُئـو ـ فان و در شکل مفروض سغدی و ایرانی میانه در سدههای 3-9م همانند صورت ترکی آن، توپوت آمده که به معنای بلندی، و معادل مفهوم کنونی «بام دنیا» است (EI2). برخی این نام را به گونۀ توبود و توبون نیز نوشتهاند ( انکارتا). فلات تبت در آسیای مرکزی و عمدتاً در جمهوری خلق چین واقع است؛ مساحت آن حدود 2 میلیون کمـ 2 و میانگین ارتفاع آن4-5 هزار کمـ است که در برخی از نواحی به 6 هزار متر میرسد. فلات تبت از غرب به قراقروم، از شمال به کونلون، از شرق به رشتهکوههای چین و تبت و از جنوب به رشتهکوههای هیمالیامتصلاست. رودهایبزرگ یانگتسه و هوآنگهو(رودزرد) در چین، و رودهایمِکونگ، برهماپوترا، گنگوسوتلج درهنـد از کـوههـای تبت سرچشمه گرفتـهاند (XXV / 542, 543 BSE3,). مسعودی مینویسد: رود گنگ که اقوام بسیاری در حوالی آن سکنا دارند، از کوههای تبت سرچشمه میگیرد ( التنبیه...، 50). در ارتفاعات 500‘4-300‘5 متری دریاچههای بسیاری وجود دارند که نامتسو، سِلینگ و دانگریوم بزرگترین آنها هستند (BSE3، همانجا). مرکز اداری تبت شهر لهاسا ست ( انکارتا). در 1384ش / 2005م راهآهن چینـگهای ـ لهاسا بـه طول 142‘1 کمـ در ارتفاع 000‘5 متری که مرتفعترین راهآهن جهان است و از شهر سینینگ میگذرد،آمادۀ بهرهبرداری شد («ساخت...»، بش ).مردم بومی و اصلی تبت خود را پیوبا مینامند. بیشتر این افراد در گانسو، تسینخای، سچوان، یون ـ نان و گروهی در هند، نپال و بوتان سکنا دارند. شمار اهالی تبت در 1354ش / 1975م حدود 000‘600‘1 نفر بود (BSE3,XXV / 540) که در 1379ش / 2000م به 000‘620‘2 نفر رسید ( انکارتا). در مآخذ اسلامی پیرامون قوم تبت افسانههایی وجود دارد که قابل پذیرش نیستند. شاید شباهت ظاهری نام تبت با تُبَّع سبب شده باشدکهمؤلفی چون طبری ــ البته به نقل از دیگران ــ تُبَّع فرمانروای یمن را همزمان با ویشتاسپ و اردشیر بهمن فرزند اسفندیار نامید. بنا بر نوشتۀ او تُبَّع با مردم حمیر و سپاه بسیار به چین رفت و 12هزار از مردم حمیر را در تبت بر جای نهاد که اهل تبت از آنهایند (1 / 566-567). گردیزی این شخص را ثابت و از معتمدان ملوک یمن نامید و از معروفان حمیر خواند و به ذکر مطالبی در خورشگفتی پرداخت (ص 560 -562). مؤلفانی چون یاقوت (1 / 818)، دمشقی (ص 334-335) و دیگران به تأیید نظر طبری پرداخته، مردم تبت را از حمیریان دانستهاند که مقرون به واقعیت نیست. ابنخردادبه بیآنکه به مطالبی همانند نوشتۀ طبری و گردیزی بپردازد، نوشته است که مردم تبت زندگی شادمانهای دارند و بیگانگان تا زمانی که آن سرزمین را ترک نگویند، شاد و مسرورند (ص 146). این نظر از سوی بسیاری مؤلفان تکرار شده، و در الاعلاقالنفیسۀ ابنرسته (ص 82)، حدودالعالم (ص 73) و آثارالبلاد قزوینی (ص 79) نیز آمده است. اهل تبت از مردم حمیر نبوده، بلکه از قبیلۀ تسیان بودهاند که حدود سدههای 5 -6قم از اراضی کوکونور به سرزمین تبت مهاجرت کردند و با بومیان آن ناحیه درآمیختند. در سدۀ 7م بخشی از مردم تسیان به کشاورزی پرداختند. در این سده قبایل اصلـی تبت بـه ریاست نامری فرمانـروای یـارلـونگ ــ کـه در جنوب شرقـی تبت مستقر بودند ــ متحد شدند. فرزند و جانشین نامری به نام سرونتسزانگامبو (د 649م) به عنوان بنیادگذار امپراتوری تبت شناخته شده است. این امپراتوری تا سدۀ 9م دوام یافت («دائرةالمعارف...»، XIV / 207). از دیدگاه نژادشناسی مردم تبت به گروههای شرقی، مالزیایی و مغولی بخش شدهاند. اسلاف مردم تبت از قبایل ژون و تسیان بودند. تسیانها که گروه اصلی مردم تبت را تشکیل میدادند، در طول زمان با گروههای چینی، ترک، سکایی و دیگر گروههای قومی درآمیختند (همان، XIV / 211). اواخر سدۀ 5م در کوههای آلتای گروه ترک، و در درۀ رود برهماپوترا گروه قومی تبت مستقر شدند (گومیلف، 16). سرونتسزانگامبو فرمانروای تبت درصدد برآمد به امپراتوری تان(تانگ) در چین نزدیک شود. پاسخ چینیان دلسردکننده بود. فرمانروای تبت این امر را حاصل تحریک توگنها دانست که رو به ضعف داشتند. در نتیجه لشکریان تبت به توگنها حمله بردند و مسیر علیای رود هوآنگهو را تصرف کردند (همو، 252). همین امر مایۀ نگرانی دولت امپراتوری تان شد و زمینه را برای دشمنی و جنگ با تبت فراهم آورد. اوضاع و احوال برای امپراتوری تان نگران کننده بود. عربها آسیای مرکزی را تهدید میکردند، ترکان تمامی نواحی شمالی چین را تسخیر کرده بودند و در شرق قبایل مکری وکیدان سر به شورش برداشته بودند؛ از اینرو، امپراتوری تان ترجیح داد برای حفظ موقعیت خویش تبت را مورد توجه قرار دهد. اواخر سدۀ 7م تبت دچار آشفتگی شد و سرانجام در76ق / 695م اختلافهای درونی شدت گرفت (همو، 256, 296).در86ق / 705م اندکی وضع تبت آرام شد (همو، 257)، اما کمی بعد جنگهای خونین میان چین و تبت آغاز گردید که سرانجام در 99ق / 718م با پیروزی امپراتوری تان پایان یافت. تبتیها به جایگاه خود بازگشتند و رود پرشتاب هوانگهو مرز میان چین و تبت شد. اگر چه تبتیها قادر به ادامۀ پیکار نبودند، با این وصف دولت تبت نمیتوانست از پیکار روی برتابد. اختلاف میان فرمانروایان و بزرگان تبت محیط اجتماعی آن سرزمین را متشنج کرده بود. شاهان به بیگانگان پیرو آیین بودا تکیه میکردند، بزرگان نیز سرنوشت خود را با آیین بومی «بون» که از آسیای مرکزی به تبت راه یافته بود، پیوند داده بودند. پیروان این آیین پرستندگان آسمان، زمین، خورشید، ماه، ستارگان و چهارسوی جهان، و نیز معتقد به جادو و احضار روح بودند. اینان اسب، گاونر، سگ و خوک را در پیشگاه خدایان خود قربانی میکردند (همو، 349). در نزدیکی لوبنور در ساحل چپ رود ختن (ختن دریا) در مهران اسنادی از سدۀ 8 و اوایل سدۀ 9م کشف شده است که فاقد نمونههای آیین بودایی بودهاند و به دوران پیش از نفوذ آیین بودا تعلق داشتهاند. در ادعیۀ آنان عنوان «لاما» دیده نشده است. اوایل سدۀ 7م بزرگان و کاهنان آیین بون از سوی شاه تبت که از 7 سالگی بر تخت نشسته بود، کشور را اداره میکردند. آنها به سپاه متکی، و در نتیجه نیازمند پیروزی و پیکار با همسایگان بودند. در مآخذ چینی به وجود سواران تبتی در سدۀ 2ق / 8م اشاره شده است (همو، 349, 360؛ بیچورین، I / 339، حاشیۀ 5). تورکیوتها (توکیوها) نیز در سدههای 6 -8م سواره پیکار میکردند. در جنگی که میان چین و تبت در سدۀ 8م روی داد، امپراتوری تان تنها به راندن لشکریان تبت از محدودۀ رود زرد (هوانگهو) بسنده کردند و راه حملۀ ناگهانی را بر آنان بستند، ولی هرگاه لشکریان تبت ناگزیر از بازگشت به سرزمین خویش و قطع پیکار میشدند، میانشان تفرقه روی میداد و راه شرق به روی آنان بسته میشد؛ از اینرو، ناگزیر به غرب روی میآوردند (گومیلف، 351). مطالبی وجود دارد که حاکی از توجه سران تبت به غرب است.لشکریان تبت شامل سپاه رسمی و گروههای داوطلب از درون قبایل بودند. هرگاه قبایل با شاه متحد میشدند، نیروی بزرگی را تشکیل میدادند که برای آن روزگار واجد اهمیت، و برای همسایگان غربی مایۀ نگرانی بود. به روزگار خلافت عبدالملک بن مروان (65-86ق / 685-705م) تبتیان به همراه هیتالیان و ترکان که 70هزار نفر بودند، به لشکریان عرب حمله بردند. موسی بن عبدالله خازم عامل و فرمانده سپاه عرب پس از تحمل شکست به ترمذ گریخت و سرانجام در 85ق / 704م کشته شد (طبری، 6 / 404-411).در آثار مؤلفان اسلامی مطالبی ارائه شده که حاکی از توجه سران تبت به دین اسلام بوده است. یعقوبی مینویسد که به روزگار خلافت عمربنعبدالعزیز (99-101ق / 717-720م) فرستادگان تبت نزد جراح بنعبدالله حکمی عامل خلیفه در خراسان رفتند و از او خواستند کسی را برای شناساندن دین اسلام نزد آنان بفرستد. جراح نیز سلیط بن عبدالله حنفی را نزد ایشان فرستاد («البلدان»، 300-301، تاریخ، 2 / 302). تبت غربیکه از سرچشمۀ رودهای منتهی به هند مشروب میشد، طی سدۀ 8م از اختلاط دو قوم تبت و «دارْد» پدید آمد. در امیرنشین «له» در کنار سرزمین هند، دودمانی در رأس حکومت بود که نام نیمه اسطورهای گسر داشت. در ناحیۀ ساسپول امیران باندِل، و در کالاتس دودمان «دارْد» حکومت داشتند. این امیران اغلب به دشمنی با یکدیگر برمیخاستند و چه بسا محتمل است همین امر سبب انعقاد پیمان صلح میان تبت و امپراتوری تان (تانگ) چین در 99ق / 718م شده باشد. بَلتِستان و گیلگیت (بُلیو ی کوچک) از موانع عبور لشکریان تبت به آسیای مرکزی بودند. همین امر سبب شد که مبارزه برای دستیابی به راهگذر، اهمیت فراوان کسب کند. لشکریان تبت در 717م توانستند از گذرگاههای پامیر عبور کنند و به سمت کوچا پیش روند. در همین سال سپاهیان سرزمین بلیوی بزرگ درصدد ممانعت از عبور لشکریان تبت برآمدند. در نوشتۀ جغرافیایی تانشو آمده است که این سرزمین تابعیت تبت را گردن نهاد. در اوایلسدۀ 8م کشمیر و تخارستان در معرضفشار دوگانه از شرق (تبتها) و از غرب (عربها) قرار گرفتند. فرمانروایان این دو سرزمینکوهستانی برای حفظ استقلال راه اتکا بهچین را در پیش گرفتند. در 91ق / 710م سفیری از سرزمینکوچک «سی یی»واقع در هندوکش غربی بهچین رفت (گومیلف، 352؛ بیچورین، II / 336). متعاقب آن، در 713م سفیری به چین فرستاده شد تا با چین روابط سیاسی، و برضد تبت اتحاد برقرار کند. فرمانروای کشمیر خواستار گسیل سپاه از سوی چین شد، ولی از این اقدام طرفی نبست. در 718م برادر کوچک جبغوی تخارستان به چانآن رفت و مدعی شد که فرمانروای زابلستان، کاپیسی، ختل، کوران، شومان، شُغنان، هیتالان، وخان، بامیان، قبادیان و بدخشان است و سپاهی بزرگ در اختیار دارد. با این همه، با عجز و الحاح از امپراتور چین خواست که بر ضد تبت و عربها او را یاری کند (گومیلف، 353). امپراتور با تقاضای وی برای جنگ با آنان موافقت کرد و در 720م او را شاهزاده و امیر نامید، ولی در 727م نامهای از زابلستان به چانآن رسید که با ناله و اندوه تقاضای کمک داشتند، زیرا عربها آن سرزمین را تسخیر کرده بودند. پس از آن دیگر از درخواست کمک خبری نشد (همانجا). درخواست امیر بلیوی کوچک (گیلگیت) از چین با توفیق همراه شد؛ چه، تبتیان از امیر این سرزمین که در غرب تبت و مرز هند واقع شده بود و مردم آن از کوهنشینان آریایی و خویشاوند هندوان به شمار میرفتند، خواسته بودند تا با عبور لشکریان تبت از آن سرزمین برای حملۀ ناگهانی به چین و تصـرف اراضی کاشغـر و کوچا موافقت کند. فرمانروای چینی، 4 هزارتن را از کاشغر بهیاری امیر بلیویکوچکفرستاد (همانجا، حاشیۀ20)و اهالیبلیوی کوچک که از یاریچینیانبرخوردار شده بودند،لشکریانتبت را در هم شکستند(بیچورین،II / 333-334). مدت اتحاد بلیوی کوچک با چین دیری نپایید. چندی بعد لشکریان تبت 20 امیرنشین پامیر را تابع خویش کردند (همو، II / 334؛ گومیلف، 353). متعاقب این پیروزیها لشکریان تبت متوجه شرق شدند و پیکارهایی میان دولت چین و تبت درگرفت که به پیروزی تبت انجامید (همو، 405, 406). این پیروزی سبب شد که بخشی از راهکاروانرو بازرگانی میان ختن و کوچا در اختیار تبت قرار گیرد. با این وصف کوچا، کاشغر، ختن و قراشهر همچنان در دست چینیان بود. دژهای این شهرها مانعی در برابر نفوذ تبت بودند (همانجا). در 172ق / 788م دولت چین که از قدرت یافتن تبت نگران شده بود، با خان اویغور پیمان دفاعی بست (همو،410). حملۀ مشترک چین و اویغور در 793م ضربۀ مهلکی برلشکریان تبت وارد آورد (همو، 411) و تبتیها در جستوجوی متحدانی برآمدند تا با اویغورها پیکارکنند. در این زمان قرقیزها نیز که میخواستند خود را از تابعیت اویغوران رها سازند، درصدد و جستوجوی متحدانی از قارلوقها و عربها برآمدند و از آنجا که قارلوقها ضعیف، و عربها دور از آنان بودند، امیران قرقیز، تبت را به عنوان متحد برگزیدند (همو، 412؛ بیچورین، I / 337). تبت برتری خود را بر پامیر همچنان حفظ کرده بود. در 186ق / 802م تبت کوشید با چین از در صلح درآید. و در 806م مبادلۀ اسیران میان دو طرف روی داد. این زمان رابطۀ تبت با عربها تیره شد. باید افزود که در 160ق / 777م شاه تبت، خلافت عرب را به رسمیت شناخته بود (گومیلف، 417). یعقوبی (تاریخ، 2 / 397- 398) مینویسد که در دوران خلافت مهدی عباسی (158-169ق / 775-785م) حهورن شاه تبت از جمله شاهانی بود که به فرمان وی درآمد، ولی در 785م در آسیای مرکزی جنگهای مرزی میان تبت و عربها درگرفت. از این نوشته چنین برمیآید که روابط دوستانۀ مذکور در نوشتۀ یعقوبی دیری نپایید، زیرا پس از آن، درگیریهایی میان تبت و حکومت خلافت روی داد (گومیلف، همانجا).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید