پیرنیا، خاندان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
پنج شنبه 2 آبان 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/225305/پیرنیا،-خاندان
یکشنبه 31 فروردین 1404
چاپ شده
14
پیرْنیا، خانْدان، از دودمانهای نامور ایرانی که از نائین ــ شهری در کنارۀ کویر مرکزی ایران ــ برخاستند و اعضای آن از وزیرانوسیاستمدارانومورخان،ودربرخیزمینهها از دانشمندان طراز اول بودند. نیای خاندان، میرعبدالوهاب (د 1212ق / 1797م) در نائین، از عارفان مشهور سلسلۀ نوربخشیه بود و خلافت این سلسله را از میرمحمدتقی شاهی یافته بود. قبر او در بقعۀ موسوم به مصلا ــ که امـروزه هم برجای مانده، و پررونق است ــ قرار دارد. ازآنپس گروهدیگری ازناموران خانوادۀ پیرنیا هم در کنار جدّ خود به خاک سپرده شدند. داماد و جانشین میرعبدالوهاب به نام حاج محمدحسن، سلطنت محمدمیرزا را پیشبینی کرد. محمدمیرزا چون به پادشاهی رسید، دستور داد بر فراز گور او و میرعبدالوهاب عمارت باصفایی برآوردند. این بقعه امروزه هم برجای مانده، و زیارتگاه مردم نائین و مریدان اوست (باستانی، «ترجمۀ احوال...»، «ذ» بب ). از عبدالوهاب پسری به نام آقامحمد و از او فرزندی به نام آقا ابوطالب در وجود آمد. ابوطالب نیز فرزندی به نام آقامحمد داشت که پدر میرزانصراللهخان مشیرالدولۀ نائینی، نخستین فرد برجسته و سیاستمدار دودمان پیرنیاست (همو، تلاش...، 12؛ صفایی، رهبران...، 99).
مشیرالدوله نخستین رئیسالوزرای مشروطیت، همچون اجداد خود تا دورۀ جوانی در نائین بهسر میبرد، سپس به تهران رفت و کارش به تدریج بالا گرفت و سرانجام با وقوع انقلاب مشروطه، آزادیخواهان او را به صدارت برداشتند (نک : ه د، مشیرالدوله، میرزا نصرالله خان). پس از او گروه بسیاری از فرزندان و عموزادگانش پا به دایرۀ سیاست گذاشتند و هریک به مقاماتی نایل آمدند. امروزه فرزندزادگان پسری میرعبدالوهاب عنوان «پیرنیا»، و اولاد دختری او شهرت «پیرزاده» را برای خود برگزیدهاند. از خاندان پیرنیا بجز میرزانصراللهخان، چند تن به شهرت فراوان رسیدند و بهویژه پسر او میرزاحسنخان مشیرالدوله چند نوبت مقام صدارت و وزارت یافت (نک : ه د، مشیرالدوله، میرزاحسنخان). برخی دیگر از نامبرداران خاندان پیرنیا به این شرحاند: میرزا حسینخان مؤتمنالملک پیرنیا (ه م)؛ میرزا عبدالحسین اعتلاءالسلطنه؛ ابوالحسنخان معاضدالسلطنه؛ داوود پیرنیا؛ حسین پیرنیا (د 1372ش)، نمایندۀ مجلس و استاد دانشگاه؛ و باقر پیرنیا از سیاستپیشگان عصر پهلوی، و چند تن دیگر. در اینجا ضمن آوردن نسبنامه (افشار، مقدمه…، 1 / 8؛ باستانی، همان، 16، 17)، تنها به ذکر دو تن از برگزیدگان این دودمان اکتفا میشود:
(د 1318ش / 1939م)، فرزند میرزاباقر، از نوادگانعموی میرزانصراللهخان مشیرالدوله. خدمت دولتی معاضدالسلطنه با کارمندی وزارت امور خارجه آغاز گردید. نخست در حدود سال 1322ق / 1904م کنسول ایران در بادکوبه شد (علوی، 517). در این مقام به لحاظ حسن خدمت و داشتن افکار آزادیخواهی شهرتی یافت. آن زمان که مقارن با انقلاب روسیه بود، به سببی میان ارامنه و مسلمانان نبرد سختی درگرفت. معاضدالسلطنه در این ماجرا درایتی به خرج داد و ایرانیان را به خوبی یاری کرد. اینگونه فعالیتها و نیز شخصیت ممتاز او سبب شد که در جریان انقلاب مشروطه، مورد توجه انقلابیون و مشروطهخواهان قرار گیرد (مستوفی، 2 / 104؛ سپهر، 302-303). چون مأموریت بادکوبه به انجام رسید و معاضدالسلطنه به ایران بازگشت، به همراهی با مشروطهخواهان برخاست و وارد مبارزه شد (علوی، همانجا) و به ریاست انجمن آذربایجان ــ که تقیزاده از آن استعفـا داده بود ــ رسید. این انجمنکه معاضدالسلطنه خود از پایهگذاران اصلی آن بود، یکی از مهمترین مراکز آزادیخواهی ایران بهشمار میرفت. با برگذاری نخستین انتخابات مجلس، معاضدالسلطنه به نمایندگی مجلس انتخاب شد و به عنوان عضو هیئترئیسۀ مجلس، مباشرمجلسنوپای ایران گردید(پیرنیا، 5-6).در 1326ق / 1908م مقارن با استبداد صغیر گروهی از سران انقلابیون چون ملکالمتکلمین و صوراسرافیل دستگیر شدند و بلافاصله به قتل رسیدند. دیگران ازجمله معاضدالسلطنه و تقیزاده در سفارت انگلیس پناه جستند (ملکزاده، 4 / 829؛ براون، 217- 218) و سرانجام به اروپا تبعید شدند (کسروی، 667؛ پیرنیا، 7). شرح سفر از تهران به اروپا را تقیزاده به تفصیل در خاطرات خود آورده است (ص 85 بب ). معاضدالسلطنه در لندن با همکاری تقیزاده اعلامیهای مفصل در روزنامۀ مشهور تایمز به چاپ رساند و در آن مظالم محمدعلیشاه برضد ملت ایران را برشمرد. این مقالۀ مؤثر موجب پاسخگویی برخی طرفداران محمدعلیشاه شد و معاضدالسلطنه دیگر بار به پاسخ برخاست و مقالهای در همان روزنامه به چاپ رسانید (تقیزاده، 100-101؛ افشار، اوراق...، 10). توقف معاضدالسلطنه در لندن طولانی نشد؛ در همین مدت کوتاه با ادوارد براون آشنا شد؛ با او به کیمبریج رفت و آنجا هم اقداماتی در حمایت مشروطهخواهان انجام داد (پیرنیا، همانجا). او سپس همراه دهخدا و حسین پرویز به سویس رفت تا مقدماتانتشارمجددروزنامۀ صوراسرافیل رافراهم آورد(تقیزاده، 106). پیش از آن، دولت فرانسه با ادامۀ انتشار روزنامه در پاریس موافقت نکرده بود (ملکزاده، 5 / 990). در سویس، شهر کوچکی به نام ایوردُن به عنوان مرکز فعالیت انتخاب شد. دفتر روزنامه در ماههای آخر سال 1326ق در همانجا گشایش یافت و نخستین شمارۀ صوراسرافیل در تبعید در اول محرم 1327ق / 23 ژانویۀ 1909م انتشار یافت. معاضدالسلطنه برای رتقوفتق امور پیوسته میان ایوردن، پاریس و لندن در سفر بود، چون روزنامه در پاریس حروفچینی و چاپ میشد و از سویس پخش میگردید (پیرنیا، 1-3). روزنامۀ صوراسرافیل در ایوردن تنها 3 شماره منتشر شد و به سبب مشکلات از ادامۀ انتشار باز ماند (ملکزاده، 5 / 1027؛ افشار، «نامهای...»، 666). پس از آن، دهخدا و معاضدالسلطنه به استانبول رفتند. در آنجا در اواخر محرم 1327 یا اندکی بعد، معاضدالسلطنه به ریاست انجمن سعادت (نک : ﻫ د، سعادت، انجمن) منصوب شد (افشار، همانجا؛ ملکزاده، 5 / 1141) و در آنجا به نفع مبارزان ایرانی به فعالیت پرداخت (تقیزاده، 124؛ دولتآبادی، 3 / 101). انجمن روزنامهای به نام سروش منتشر میکرد که مسئولیت آن برعهدۀ دهخدا گذاشته شد. سروش در اندک زمان شهرت فراوان بهدست آورد و در سراسر ایران خواستارانی پیدا کرد (ملکزاده، تقیزاده، همانجاها). با پیروزی مشروطهخواهان و فرار محمدعلیشاه، معاضدالسلطنه و دهخدا به ایران بازگشتند. وی در دور دوم هم به نمایندگی مجلس انتخاب شد و هم در این زمان با همکاری دهخدا و گروهی دیگر حزبی به نام اعتدالیون تشکیل داد که اکثریت مجلس را در اختیار گرفتند. رهبری حزب را مستشارالدوله دردست داشت (پیرنیا، 8- 9؛ هدایت، 344؛ قس: ملکزاده، 6 / 1330، که سیدمحمدصادق طباطبایی را رهبر حزب اعلام کرده است). از فعالیتهای دیگر معاضدالسلطنه، عضویت او در «کمیتۀ انقلاب ملی» در کنار سیدجمال اصفهانی، ملکالمتکلمین، تقیزاده، دهخدا، حکیم الملک، صوراسرافیل و چند تن دیگر بود. انجمن هر نیمهشب در خانۀ حکیمالملک تشکیل جلسه میداد (همو، 2 / 417؛ صفایی، تاریخ...، 691). معاضدالسلطنه در 1329ق در کابینۀ صمصامالسلطنه، وزیر پست و تلگراف شد (علوی، 517) و از وکالت استعفا داد. کوششهای او در این زمان بیشتر مصروف دفع تهاجم قوای سالارالدوله بود که پیوسته تهران را تهدید میکرد. او مدتی کوتاه پس از آن از وزارت استعفا داد. با وقوع جنگ جهانی اول، مجلس سوم در محرم 1334 / نوامبر 1915 منحل شد، و ایران به اشغال نیروهای خارجی درآمد. معاضدالسلطنه با گروهی از آزادیخواهان تصمیم به مهاجرت گرفت و مدتی در میان ایلات بختیاری و سایر ایلات جنوب ایران به سر برد (پیرنیا، 9). پس از وقوع کودتای اسفند 1299 وی مدتی خانهنشین شد، اما پس از روی کار آمدن قوامالسلطنه، مأموریت تخلیۀ گیلان از قشون خارجی به او محول گردید که با موفقیت از عهدۀ آن برآمد؛ پس از آن، وزارت عدلیه را عهدهدار شد و تا اسفند 1303 در این مقام باقی ماند (سردار اسعد، 65، 103؛ پیرنیا، همانجا). معاضدالسلطنه در انتخابات دورۀ پنجم مجلس از شهر خود نائین به نمایندگی انتخاب شد؛ اما در دورۀ بعد از نامزدی کناره گرفت و بیشتر اوقات را به خانهنشینی میگذراند. در سالهای آخر زندگی چند بار به حکومت مازندران، گیلان و کرمان رفت و در آخر ایالت فارس به او واگذار گردید. در همین سمت بود که در یکی از روزهای آذر 1318 همراه با نوکر خود به طرز مرموزی درگذشت. پیکرش به نائین منتقل، و در مصلای آنجا کنار اجدادش به خاک سپرده شد (پیرنیا، 10- 11). از معاضدالسلطنه دو فرزند پسر برجای ماند: 1. حسین پیرنیا فرزند ارشد او که نمایندۀ مجلس و استاد دانشگاه و بنیادگذار دانشکدۀ اقتصاد دانشگاه تهران بود و در 1372ش در تهران درگذشت؛ 2. باقر پیرنیا از سیاستپیشگان عصر پهلوی دوم که مدتی نایبالتولیۀ آستان قدس رضوی بود و در سالهای اخیر در خارج از کشور درگذشت. معاضدالسلطنه یکیاز شخصیتهای خوشنام و پاکدامن عصر مشروطه بود و تا آخر عمر تقوای سیاسی خود را حفظ کرد و همواره با اخلاص تمام مشروطهخواهان را کمک میکرد (تقیزاده، 84؛ ملکزاده، 5 / 990). از او مجموعۀ اسناد مفصل و منظمی برجای مانده که همه پیرامون حوادث مشروطه و فعالیتهای آزادیخواهان ایرانی در اروپا ست. این مجموعه به همت فرزندش حسین پیرنیا و با اهتمام و مقدمۀ مفصل ایرج افشار در 1358ش در تهران به چاپ رسیده است.
(1279-11 آبان 1350ش / 1900-2 نوامبر 1971م)، حقوقدان، موسیقیشناس و سیاستپیشۀ عصر پهلوی، فرزند میرزاحسنخان مشیرالدوله، رئیسالوزرای ایران در ادوار متوالی و مؤلف تاریخ مشهور ایران باستان. او در تهران دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی او در همین شهر و زیر نظر پدر دانشمندش به انجام رسید؛ سپس برای آموزش زبان فرانسه و ادامۀ تحصیلات متوسطه به مدرسۀ سنلوئی رفت که استادان فرانسوی آن را اداره میکردند. او پس از تکمیل دورۀ مدرسۀ مذکور، به خواست پدرش به سویس رفت و تحصیلات عالی را در رشتۀ حقوق ادامه داد و سرانجام از دانشگاه لوزان موفق به اخذ درجۀ دکتری شد (نصیریفر، مردان...، 509). رسالۀ دکتری او دربارۀ حقوق بینالملل در قلمرو امور جزایی بود (همو، گشت و گذاری...، 1 / 477؛ وجدانی، 133). پیرنیا ضمن تحصیل رشتۀ حقوق، به موسیقی کلاسیک علاقهمند شد و در نواختن پیانو به مرتبۀ استادی رسید؛ جز آن در مدت اقامت در اروپا بر زبانهای آلمانی و انگلیسی نیز به خوبی تسلط یافت. او پس از پایان تحصیلات عالی به ایران بازگشت و طی سالیان متمادی در عدلیه به کار پرداخت (نصیریفر، گلهای جاویدان...، 1 / 26). پس از شهریور 1320 وی نیز همانند برخی دیگر از شخصیتها و بزرگان کشور به دنیای سیاست وارد شد و در سالهای 1325- 1329ش در کابینۀ قوامالسلطنه مناصب مهم یافت (همو، گشت و گذاری، 1 / 337)؛ اما چند سال بعد به کلی از سیاست و کارهای اداری روی گرداند و به موسیقی پرداخت. داوود پیرنیا به موسیقی ایران و شعر کلاسیک فارسی دلبستگی فراوان داشت. سرانجام فکر احیای موسیقی اصیل ایران سبب شد وی دست از مقامات و مشاغل خود برداشته، به رادیو برود. از این زمان تمام اوقات او مصروف موسیقی اصیل ایران و گسترش آن شد. وی از 1334ش رسماً به رادیو رفت و برنامۀ گلها را که به زودی به شهرت رسید، بنیاد گذاشت. اولین برنامۀ گلها به همت پیرنیا و با همکاری کسانی چون ابوالحسن صبا و مرتضى محجوبی تهیه شد (همان، 1 / 186). بعدها روحالله خالقی وارد گروه شد و در اواخر، رهی معیری شاعر معروف ایران نیز به همکاری دعوت شد. رهی در این برنامه به انتخاب اشعار مناسب برای برنامهها سرگرم بود. به این ترتیب، پیرنیا توانست در مدت خدمت، برجستهترین هنرمندان کشور را به رادیو بیاورد (همان، 1 / 476). او در تمام مراحل تهیۀ برنامه از انتخاب شعر تا آهنگساز، نوازنده و خواننده حضور داشت و در تهیۀ آن وسواس فراوان به خرج میداد (دانشنامه...، 5 / 927). نمونۀ متن این برنامهها به چاپ رسیده، و نوار آنها بارها تکثیر شده است(نصیریفر، گلهای جاویدان، 1 / 244-256، 323-326). با گرفتاریها و مشکلاتی که بر سر راه فعالیت پیرنیا در رادیو ایجاد شد، وی در 1344ش از آنجا کنارهگیری کرد. پس از او هرچند برنامۀ گلها ادامه یافت، اما سیر نزولی پیمود. داوود پیرنیا در سالهای آخر زندگی به سبب حجم و سنگینی کار، چند نوبت دچار بیماری شد و عاقبت خانهنشین گردید. مرگ او در 1350ش و در 71 سالگی رخ داد (همان، 1 / 25). وی دو همسر داشت و صاحب 9 فرزند پسر و دختر بود. پیرنیا را در برخی منابع (دانشنامه، نیز نصیریفر، مردان، همانجاها) مؤسس و بنیانگذار کانون وکلا دانستهاند. گرچه در منابع مربوط به تاریخ دادگستری ایران، سندی مؤید این دعوی به دست نیامد؛ اما مسلم است که او سالیان متمادی با رتبۀ قضایی در دادگستری خدمت کرد و پس از آن به وزارت دارایی منتقل گردید و در آنجا ادارۀ احصائیه را تأسیس کرد (نصیریفر، همانجا). پیرنیا شخصیت برجستهای داشت، لباس ساده میپوشید و بیتکلف با همه میجوشید. او اعتقادات مذهبی داشت، از سالکان طریق حق و از ارادتمندان امام علی(ع) بود و به عتبات عالیات نیز سفری داشت. او به ایران و فرهنگ ایران دلبستگی عمیق داشت. آثاروکارهای بازمانده از اوهمه از ایران دوستیاش حکایت دارد. پیرنیا را پایهگذار و مبدع روشی دانستهاند که براساس آن موسیقی با شعر تلفیق میشود (همان، 511-512).
افشار، ایرج، اوراق تازهیاب مشروطیت، تهران، 1359ش؛ همو، مقدمه بر سفرنامۀ حاجی پیرزاده، به کوشش حافظ فرمانفرماییان، تهران، 1342ش؛ همو، «نامهای از حاج زینالعابدین مراغهای به معاضدالسلطنۀ پیرنیا»، آینده، تهران، 1367ش، س 14، شم 9-12؛ باستانی پاریزی، محمدابراهیم، «ترجمۀ احوال حسن پیرنیا مشیرالدوله»، تاریخ ایران حسن پیرنیا، تهران، 1362ش؛ همو، تلاش آزادی، تهران، 1347ش؛ براون، ادوارد، انقلاب ایران، ترجمۀ احمد پژوه، تهران، 1338ش؛ پیرنیا، حسین، مقدمه بر مبارزه با محمدعلی شاه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1359ش؛ تقیزاده، حسن، زندگی طوفانی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1372ش؛ دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، 1379ش؛ دولتآبادی، یحیى، حیات یحیى، تهران، 1361ش؛ سپهر، عبدالحسین، مرآة الوقایع مظفری، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1368ش؛ سردار اسعد بختیاری، جعفرقلی، خاطرات، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1372ش؛ صفایی، ابراهیم، تاریخ مشروطیت به روایت اسناد، تهران، 1381ش؛ همو، رهبران مشروطه، تهران، 1362ش؛ علوی، ابوالحسن، «رجال صدر مشروطیـت»،یغما، تهران، 1331ش، س 5، شم 11؛ کسروی، احمد، تاریخ مشروطۀ ایران، تهـران، 1362ش؛ مستوفـی، عبداللـه، شرح زندگانی من، تهـران، 1343ش؛ ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران، 1371ش؛ نصیریفر، حبیبالله، گشت و گذاری در موسیقی سنتی ایران، تهران، 1379ش؛ همو، گلهای جاویدان و گلهای رنگارنگ، تهران، 1373ش؛ همو، مردان موسیقی سنتی و نوین ایران، تهران، 1369ش؛ وجدانی، بهروز، فرهنگ موسیقی ایرانی، تهران، 1376ش؛ هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات، تهران، 1363ش.
علی آل داود
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید