ابن منیر، ابوالحسین
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 20 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/224607/ابن-منیر،-ابوالحسین
پنج شنبه 23 اسفند 1403
چاپ شده
4
اِبْنِ مُنير، ابوالحسين احمد بن منير طرابلسی، ملقب به مهذبالدين و عينالزمان (473- 548ق / 1080-1153م)، شاعر هجوسرای شيعی. وی در طرابلس شام به دنيا آمد. پدرش كه به رفوگری اشتغال داشت (تدمری، 34-35)، چندان به خاندان اهل بيت (ع) عشق میورزيد كه اشعار عونی شاعر شيعی را در ستايش خاندان پيامبر (ص) در بازارهای طرابلس به صدايی خوش میخواند (نك : ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، 2 / 788، التاريخ الكبير، 2 / 97). احتمالاً ابن منير چندی شغل پدر را پيشۀ خود ساخته بود، چه گاه وی را شاعرِ «رفّاء» (رفوگر) ناميدهاند (همانجاها؛ ذهبی، سير، 20 / 224، العبر، 3 / 5). با اين حال وی به تحصيل پرداخت و سپس شاعری پيشه كرد. از استادان وی آگاهی نداريم، اما احتمالاً نزد استادان دارالعلم طرابلس، از جمله ابوعبدالله طليطلی، دانش آموخت (تدمری، 11-12). گويند هم آنان بودند كه وی را به رفض و غلو در تشيع رهنمون شدند (ابن فضل الله، 15 / 518- 519)، اما بیشك جامعۀ شيعی مذهب طرابلس آن روزگار در اين امر تأثير فراوان داشته است (نك : ناصرخسرو، 17؛ تدمری، 25). وی لغت و ادب را نيك فراگرفت، قرآن كريم و جمهرۀ ابن دريد را از بر كرد (ابن عساكر، همانجاها؛ ابن عديم، 147) و چندان دانش آموخت تا به استادی رسيد و حلقۀ درسی پيرامون او تشكيل گرديد (ابن مستوفی، 1 / 291).با آنكه دو تن از نخستين كسانی كه به شرح زندگی وی پرداختهاند، خود با وی ديدار كردهاند (سمعانی، 1 / 300؛ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، 2 / 789، التاريخ الكبير، 2 / 98)، باز آگاهيهای ما دربارۀ نخستين دورۀ زندگی وی اندك است. ظاهراً وی 30 سال نخست زندگی خويش را در طرابلس گذراند و پس از سقوط آن شهر به دست صليبيان (503ق / 1109م)، احتمالاً به همراه گروهی از مردم شهر به دمشق رفت (همانجاها؛ عمادالدين، قسم شعراء الشام، 1 / 77؛ تدمری، 14). با ورود به دمشق، زندگی پركشاكش وی آغاز شد. او كه به سبب مذهب و نيز زبان گزندهاش، مورد كينۀ رقيبان بود، اتابك طغتكين را مدح گفت تا شايد به او نزديك گردد، اما بدخواهان از نادانی سلطان ترك زبان بهره جستند و همان مديحه را وسيلۀ سعايت قرار دادند (ابن عديم، 149-150). طغتكين بر وی خشم گرفت و در صدد مجازاتش برآمد، اما يوسف بن فيروز كه حاجب حرم بود (ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، 2 / 788- 789، التاريخ الكبير، 2 / 97)، وی را از مهلكه رهانيد و همراه كاروان بريد به بغداد فرستاد (ابن عديم، 149). گويند دليل خشم سلطان، تغزل ابن منير به يكی از نزديكان وی بوده است، اما احتمالاً، بنا به گفتۀ ابن عديم (ص 149-150) اين هر دو عامل در اين امر تأثير داشته است .ابن منير در بغداد با بسياری از بزرگان علم و سياست، از جمله شريف موسوی، نقيب علويان كه برخی وی را با شريف رضی و نيز شريف مرتضی اشتباه كردهاند (ابن حجه، 327؛ انطاكی، 1 / 363؛ صنعانی، 1 / 79؛ بحرانی، 1 / 426)، فقيه عبدالوهاب بن عبدالواحد، شيخ حنبليان و معروف به شرفالاسلام (ابن رجب، 1 / 237، 239) و نيز ابن صدقه وزير المسترشد بالله دوستی و پيوند يافت و در قصيدهای ابن صدقه را ستود (تدمری، 35، 134-136). دوستی وی با نقيب علويان سپس موجب پديد آمدن ماجرايی گرديد كه تذكرهنويسان را به برداشتهای گوناگون كشانيد (نك : ادامۀ مقاله). پس از مرگ طغتكين (522ق / 1128م) ابن منير بار ديگر به دمشق بازگشت و ظاهراً كوشيد تا ضمن تقرب به تاجالملوك بوری بن طغتكين (ابن منير، 172)، با رشيخند و هجا از دشمنان خويش انتقام كشد، اما بخت با وی يار نشد و سلطان به جرم هجو بزرگان دمشق او را به زندان افكند و فرمان به قطع زبان وی داد. اين بار نيز يوسف بن فيروز در برابر سلطان به شفاعت برخاست و سلطان از وی درگذشت، اما فرمان داد كه دمشق را ترك گويد. پس از اين تبعيد ابن منير به حلب رفت (ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، 2 / 789، التاريخ الكبير، همانجا) و گويا در همين روزگار بود كه با ابن قيسرانی (ه م) شاعر هم روزگار خويش آشنايی يافت و بين آن دو پيوندی رقابتآميز پديد آمد كه تا پايان عمرِ آنان استوار بود (عمادالدين، همان، 1 / 76؛ ابنخلكان، 1 / 156؛ صفدی، 8 / 193). پس از مرگ تاجالملوك (526ق / 1132م) و آغاز فرمانروايی اسماعيل بن بوری، دلبستگی ابن منير به دمشق، بار ديگری وی را بدانجا كشانيد، اما اين بار نيز گرفتار خشم اسماعيل بن بوری شد، چندانكه سلطان بر مصلوب كردن وی عزم كرد. وی ناچار در مسجد «وزير» پنهان شد و باز از دمشق گريخت (ابن عساكر، صفدی، همانجاها)، چندي در حماه، شيزر، و حلب سرگردان بود، تا آنكه در 529ق / 1135م پس از مرگ اسماعيل، بار ديگر به دمشق بازگشت، اما اين بار نيز از ترس ابن صوفی وزير مجيرالدين آبق باز به شيزر گريخت (عمادالدين، همان، 1 / 91) و كينۀ آن دو را سخت به دل گرفت و در موقع مناسب خشم خويش را بر آنان فروريخت (نك : ادامۀ مقاله). در همين هنگام بود كه فقيه زينالدين ابن حليم در شيزر با وی ديدار كرد و از وی خواست تا به دمشق بازگردد و به خدمت معينالدين اُنُر كه از بزرگان حكومت دمشق و مردي نيك و بخشنده بود، در آيد و سپس طی نامهاي دعوت خود را تكرار كرد (عمادالدين، همانجا)، اما ابن منير كه از دمشق خاطرههايی بس دردناك داشت، اين دعوت را نپذيرفت، زيرا وی در اين هنگام اگر چه پيری سپيد موی بود (همان، 1 / 94)، ستارۀ اقبالش خوش درخشيده بود و نزد ابوالعساكر سلطان بن منقذ منزلتی داشت، چندانكه شاعران جويای نام را براي تقريب به بنومنقذ به توصيۀ او نياز میافتاد (همان، 1 / 91؛ همو، قسم شعراء المغرب، 1 / 299). اندكی پس از آن نيز (احتمالاً 534ق) به خدمت عمادالدين زنگی درآمد و قصيدههای بسياری در ستايش او و پيروزيهايش بر صليبيان سرود (نك : ابن منير، 194-203). اين اشعار كه بخش بزرگی از سرودههای برجای ماندۀ اوست، برای تشويق مسلمانان در جنگ با صليبيان سخت به كار میآمد (هرفی، 267) و از اين روی در ممدوح نيز كارگر میافتاد و برای ابن منير مقام و احترامی شايسته به ارمغان میآورد. وی دست كم در دو نبرد عمادالدين با صليبيان در ركاب وی بود (نك : ابن منير، 192، 195، 197- 198؛ ركابی، 50).پس از عمادالدين، وی به فرزند او نورالدين پيوست و تا پايان عمر در خدمت او بود، يك بار نيز از سوی وی به سفارت فرستاده شد (عمادالدين، قسم شعراء الشام، 1 / 78). در 546ق / 1151م نورالدين دمشق را به سبب سازش مجيرالدين آبق با صليبيان، محاصره كرد و ابن منير در اين هنگام در حماه در بستر بيماری بود، اما اين امر مانع از آن نشد كه وی قصيدههايی در مدح نورالدين و هجای دشمنان خويش بسرايد و در آنها سلطان را به پيروزی بر آنان تشويق كند (نك : ابوشامه، 1 / 77- 79؛ هرفی، 275- 279)، اما ظاهراً در محاصرۀ دوم دمشق وی حاضر بود و با پيروزی و سرفرازی وارد دمشق شد و سپس همراه سپاه نورالدين به حلب بازگشت و چندی بعد در همانجا درگذشت (ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، همانجا، التاريخ الكبير، 2 / 97- 98). اگر چه برخی احتمال دادهاند كه درگذشت وی در دمشق روی داده باشد (ابن خلكان، 1 / 160)، اما گزارشهای مكرر تذكره نويسان، ترديدی در اين امر برجای نمیگذارد (نك : ابن قلانسی، 322؛ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، همانجا، التاريخ الكبير، 2 / 98؛ ياقوت، 19 / 65؛ ابن جوزی، 8(1) / 218).
همۀ مآخذ كهن، توانايی و ذوق ابن منير را در شعر ستوده و گاه وی را در فصاحت با زهير و در ظرافت با ابن حجاج (ه م) قياس كردهاند (مثلاً نك : ابن عديم، 152)، اگرچه او به عنوان شاعری هجاگوی و «خبيث اللسان» (ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، 2 / 788، التاريخ الكبير، 2 / 97؛ ابن خلكان، 1 / 156؛ ابن وردی، 2 / 85؛ صفدی، همانجا؛ ابن شاكر، 12 / 467) كه آبروی ديگران را به بازی میگرفته، شهرت يافته است. چنين مینمايد كه وی نيز چون بسياری از همگنان خويش دارای شخصيتی دوگانه بوده است. از سويی شعر او مورد پسند بزرگان دين بوده است و حتی برخی از آنان در شمار راويان شعر وی درآمدهاند (نك : عمادالدين، همان، 1 / 79-80، 85-87؛ عبدالقادر قرشی، 1 / 335؛ تدمری، 15-17) و از سوی ديگر بسياری به سرزنش وی پرداختهاند. وی با تكيه بر پيروزيهای مسلمانان بر صليبيان به ستايش ممدوحان خويش پرداخته و اشعار خود را به انواع صنعتهای بديعی آراسته است (هرفی، 269، 273، 276؛ تدمری، 51). در اشعار تغزلی نيز به شيوۀ هم روزگاران خويش بيشتر به وصف خط و خال و زيباييهای ظاهری، آنهم در چهرۀ امردان و غلامان، پرداخته است (نك : عمادالدين، همان، 1 / 80، 83، 84).ابن منير در مديحههای خود در كنار شاعرانی چون ابن حيوس و ابن خياط (ه مم) كه با وی همروزگار بودهاند، قرار میگيرد، وی در اين اشعار بهويژه در مدايحی كه تقديم عمادالدين و نورالدين زنگی میكرد (نك : ابوشامه، 1 / 69-95)، شاعری جدی و با وقار جلوه میكند، چنانكه حتی هجوهای او نيز از متانتی ويژه برخوردار است (هرفی، 274- 278). با اينهمه، وی در برخی از هجويهها، در چهرۀ مردی بدزبان و كينهجو آشكار میشود (نك : ابن منير، 137، 146- 149). در اين اشعار، هجو چندان با سخافت درآميخته است كه برخی، از جمله ابن شاكر از كتابت شعرهای وی طلب بخشايش كردهاند (نك : تدمری، 149). در سنت هجوسرايی شعر عرب، وی را نمیتوان با شاعران پيشين در يك صف نهاد، چه وی در آغازگويی آهنگ هجوسرايی نداشت، اما از هنگام ورود به دمشق، از آنجا كه آيين شيعه داشت، مورد كين بدخواهان قرار گرفت. اين امر از اشارات ابن عديم (ص 149-150) دربارۀ بسياریِ دشمنان وی و نيز در سعايت آنان نزد طغتكين آشكار است. شايد ناليدن وی از مردم روزگار (ص 127) و نيز برخی اشارتها به همدستی روزگار و مردم برضد او (عمادالدين، همان، 1 / 77، 79)، بیارتباط با اين رويدادها نبوده است. در مآخذ نيز «خبيث اللسان» بودن را با شيعه بودنش درآميختهاند (ابن عساكر، التاريخ الكبير، 2 / 97؛ ابن فضل الله، 15 / 518؛ نيز نك : امينی، 4 / 332). و با قرار دادن وی در برابر ابن قيسرانی به عنوان سنی پرهيزگار (برای نمونه، نك : عمادالدين، همان، 1 / 76؛ ذهبی، سير، 20 / 224)، بر اين نكته تأكيد ورزيدهاند؛ رؤيايی نيز كه پس از مرگ وی دربارۀ كيفر ديدن او در جهان ديگر نقل كردهاند، در تأييد همين مطلب است (نك : ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، 2 / 789، التاريخ الكبير، 2 / 99).به وی تهمت بیاحترامی به صحابه نيز زدهاند (ابن فضل الله، همانجا؛ ابن خلكان، 4 / 458)، اما در ديوان او شعری كه چنين معنايی از آن برآيد، ديده نمیشود، وانگهی وی فرمانروايان سنی را به عنوان مسلمانانی كه در برابر صليبيان پايداری میكردهاند، بسيار ستوده است (نك : ابوشامه، همانجا). از اين رو، میتوان گفت كه ابن منير هنگامی كه در دمشق مورد آزار قرار میگرفت، خشم خويش را با سرودن هجاهای تند بر دشمنانش فرو میريخت، شايد از همين رو در گزارش سفر نخست وی به دمشق نشانهای از سرودن اشعار هجوآميز در دست نيست. هجاهای او بر دو گونه است: برخی از آنها چنانكه گفته شد، بسيار سخيف است و ظاهراً اين اشعار همانهاست كه وی در هجو دشمنان میسروده و در همين سرودههاست كه او به گفتۀ ابن عساكر از واژههای عاميانه سود جسته است (تاريخ مدينة دمشق، 2 / 788، التاريخ الكبير، 2 / 97) و در برخی ديگر از اين اشعار، مثلاً هجو مردی بخيل (نك : ص 95؛ عمادالدين، همان، 1 / 90)، غرض وی نوعی شوخی و مطايبه است كه گويا از ويژگيهای شخصيت او بوده است، چنانكه حتی در برابر فرمانروايان نيز از اينگونه شوخيها پرهيز نمیكرده است (برای نمونه، نك : ابن عديم، 157: شوخی وی با عمادالدين زنگی در پاسخ پرسش نظر او دربارۀ شيخين). ماجرای او با نقيب علويان نيز از اينگونه است: يك بار وی غلام خوش سيمايی از آن خويش را فرستاد تا پيشكشی تقديم نقيب كند، اما نقيب به گمان آنكه غلام نيز بخشی از پيشكش است، از بازگرداندن او خودداری كرد. ابن منير در قصيدهای طولانی، ضمن تغزل به غلام خويش، نقيب را بيم داد كه اگر غلام را بازنگرداند، وی از عقايد شيعی خود دست برداشته، همه را تكذيب خواهد كرد و در روز رستاخيز نيز نقيب را مسبب گمراهی خويش خواهد خواند (نك : ابن حجه، 327-333). برخی از نويسندگان كهن و نيز برخی از متأخران و معاصران، اين قصيده را دليل بازگشت وی از مذهب خود دانستهاند (همو، 327؛ انطاكی، 263- 268؛ علی خان مدنی، 3 / 224؛ نك : تدمری، 158- 159، 171؛ هرفی، 257)، اما برخی اشارتها در همين قصيده نشان میدهد كه وی بيشتر قصد شوخی داشته و نقيب نيز نكته را به خوبی دريافته است (همانجاها)، چنانكه برخی از نويسندگان شيعه نيز اين تغيير مذهب را رد كرده و آن را دليل پايداری وی بر مذهب شيعه دانستهاند (خوانساری، 1 / 263-264؛ حرعاملی، 1 / 35- 38).برخوردهای وی با ابن قيسرانی نيز بيشتر آميخته به طنز و شوخی بوده است. اين دو با يكديگر دوستی داشتند (نك : ابن ظافر، 257)، اما چنانكه عمادالدين كاتب با هوشمندی اشاره كرده است، چونان دو اسب ميدان مسابقه با يكديگر به رقابت برخاسته بودند (همان، 1 / 76). اين رقابت و هم چشمی كه آن را با رقابتهای جرير و فرزدق قياس كردهاند، همواره با نوعی هجو و سرزنش متقابل همراه بوده است (عمادالدين، همان، 1 / 79؛ ياقوت، 19 / 64-65؛ ابن خلكان، 1 / 158- 159؛ تدمری، 31-32). با اين حال، اين دو ظاهراً چندان به يكديگر وابسته بودند كه نبودن يكديگر را نيز تاب نياوردند و به فاصلۀ اندكی از يكديگر چشم از جهان فرو بستند (عمادالدين، ياقوت، همانجاها).ديوان ابن منير را، چنانكه تدمری (ص 6) اشاره كرده است، بايد از دست رفته تلقی كرد، اما مجموعهای از اشعار وی كه در مآخذ گوناگون پراكنده است، نخستينبار به كوشش سعود محمود عبدالجابر در كويت به چاپ رسيده است. در 1986م نيز عمر عبدالسلام تدمری مجموعۀ كاملتری از اين اشعار را گردآوری و با مقدمهای عالمانه به چاپ رسانده است .
ابن جوزی، يوسف بن قزاوغلی، مرآة الزمان فی تاريخ الاعيان، حيدرآباد دكن، 1370ق؛ ابن حجه، ابوبكر بن علی، ثمرات الاوراق، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1971م؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن رجب، عبدالرحمن بن احمد، ذيل علی طبقات الحنابلة، به كوشش هنری لائوست و سامی دهان، دمشق، 1370ق / 1951م؛ ابن شاكر كتبی، عيون التواريخ، به كوشش فيصل السامر و نبيله عبدالمنعم داوود، بغداد، 1397ق؛ ابن ظافر، علی، بدائع البدائه، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1970م؛ ابن عديم، احمدبن هبةالله، بغية الطلب فی تاريخ حلب، نسخۀ عكسی موجود در كتابخانۀ مركز؛ ابن عساكر، علی بن حسن، التاريخ الكبير، به كوشش عبدالقادر افندی بدران، دمشق، 1330ق؛ همو، تاريخ مدينة دمشق، نسخۀ عكسی موجود در كتابخانۀ مركز؛ ابن فضل الله عمری، احمدبن یحیی، مسالك الابصار فی ممالك الامصار، به كوشش فؤاد سزگين، فرانكفورت، 1408ق / 1988م؛ ابن قلانسی، ابويعلی حمزه، ذيل تاريخ دمشق، بيروت، 1908م؛ ابن مستوفی، مبارك بن احمد، تاريخ اربل، به كوشش سامی بن السيد خماس الصقار، بغداد، 1980م؛ ابن منير، احمد، ديوان، به كوشش عمر عبدالسلام تدمری، بيروت، 1986م؛ ابن وردی، عمر، تتمة المختصر فی اخبار البشر، به كوشش احمد رفعت بدراوی، بيروت، 1389ق / 1970م؛ ابوشامه، عبدالرحمن بن اسماعیل، الروضتين فی اخبار الدولتين، قاهره، 1287ق؛ امينی، عبدالحسين، الغدير، بيروت، 1387ق / 1967م؛ انطاكی، داوود، تزيين الاسواق فی اخبار العشاق، بيروت، 1406ق / 1986م؛ بحرانی، يوسف، الكشكول، نجف، 1406ق / 1985م؛ تدمری، مقدمه و حاشيه بر ديوان (نك : هم ، ابن منير)؛ حرعاملی، محمدبن حسن، امل الآمل، به كوشش احمد حسينی، بغداد، 1385ق؛ خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، قم، 1390ق؛ ذهبی، محمدبن احمد، سيراعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و محمد نعيم عرقسوسی، بيروت، 1405ق / 1985م؛ همو، العبر، به كوشش محمد سعيد بن بسيونی زغلول، بيروت، 1405ق / 1985م ركابی، جودت، الادب العربی من الانحدار الی الازدهار، دمشق، 1403ق / 1983م؛ سمعانی، عبدالكريم بن محمد، الانساب، به كوشش عبدالرحمن بن يحيی معلمی، حيدرآباد دكن، 1382ق / 1962م؛ صفدی، خليل بن ایبک، الوافی بالوفيات، به كوشش محمد يوسف نجم، ويسبادن، 1391ق / 1971م؛ صنعانی، يوسف بن یحیی، نسمة السحر فی ذكر من تشيع و شعر، نسخۀ عكسی موجود در كتابخانۀ مركز؛ عبدالقادر قرشی، الجواهر المضية فی طبقات الحنفية، حيدرآباد دكن، 1332ق؛ علی خان مدنی، انوار الربيع فی انواع البديع، به كوشش شاكر هادی شكر، 1389ق / 1969م؛ عمادالدين كاتب، خريدة القصر و جريدة العصر، قسم شعراء الشام، به كوشش شكری فيصل، دمشق، 1375ق / 1955م؛ همو، همان، قسم شعراء المغرب، به كوشش محمد مرزوقی و ديگران، تونس، 1966م؛ ناصرخسرو، سفرنامه، به كوشش نادر وزينپور، تهران، 1362ش؛ هرفی، محمد بن علی، شعر الجهاد فی الحروب الصليبية، بيروت، 1400ق / 1980م؛ ياقوت، ادبا.
محمد سیدی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید