تمثیل
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 4 آبان 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/224394/تمثیل
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1404
چاپ شده
16
تَمْثیل، از مسائل و موضوعات دانش بیان (ه م). تمثیل در لغت به معنی مَثَل آوردن (صفیپوری، 3-4/ 1170)، تشبیه کردن (نفیسی، 1/ 964) و داستانی یا حدیثی را به عنوان مثال بیان کردن آمده است. تمثیل به عنوان اصطلاحی بلاغی و مسئلهای بیانی از دو دیدگاه بررسی میشود:
تمثیل بهعنوان اصطلاحی بلاغی ـ بیانی در دو معنای عام و خاص به کار میرود:
که مترادف با تشبیه (ه م) است و هر معنی که از تشبیه اراده شود، از تمثیل نیز اراده میگردد. کاربرد ریشۀ واژۀ تمثیل، یعنی «مِثْل» در معنای «شِبْه»( قاموس، ذیل مِثل؛ طریحی، 5/ 471) نیز مؤید همین معنا ست. به تعبیر اهل منطق، نسبت میان «تمثیل»، در معنای عام، با «تشبیه»، نسبت تساوی است، یعنی که: «هر تشبیهی، تمثیل است» و «هر تمثیلی تشبیه محسوب میشود». این تساوی، معلول نقش مشابهت در صدور حکم، در استدلال تمثیلی است (نک : نصیرالدین، 333). بدین معنا که شرکت دادن دو جزئی در یک حکم با وجه شَبَه یا قدرِ جامع میان آن دو (سبزواری، 1/ 312)، مثل شرکت دادن شراب خرما و خمر در حرام بودن به سبب مستیآوری چونان تشبیه دو پدیدۀ جزئی به سبب همانندی خیالی یا وجه شَبَه خیالی آن دو ست. چنانکه، مثلاً «قامت معشوق» و «سرو» را به سبب همانندیشان در «موزون بودن»، به اندام و موزون میشماریم و به صدور حکم موزونیت در باب «قامت معشوق» مبادرت میورزیم. چنین است که میتوان تمثیل را به صفت «شعری» و «هنری» موصوف کرد و تشبیه «ابروی معشوق» (مشبّه) به «محراب» (مشبهٌبه) با وجه شَبَه «خمیدگی، انحنا و بایستۀ سجده شدن» را در بیت «حافظا سجده به ابروی چو محرابش بر/ که دعایی ز سر صدق جز آنجا نکنی» (حافظ، غزل 480، بیت 7)، تمثیلی شعری یا تمثیلی هنری به شمار آورد. بر این بنیاد است که تهانوی ضمن طبقهبندی تمثیل، به ترادف تمثیل و تشبیه در نظر زمخشری اشاره میکند (2/ 1344) و صاحب کلیات العلوم بر این معنا تأکید میورزد که کتب تفسیر، بهویژه تفسیر الکشاف زمخشری آکنده از نمونههای تمثیل در معنای تشبیه است (ابوالبقاء، 2/ 74) و طریحی (همانجا) با گزارش خود این ترادف را مورد تأیید قرار میدهد. در اسرارالبلاغه ضمن تصریح بدین معنا آمده است که تشبیه، عام و تمثیل اخص است (جرجانی، 84). همچنین در طبقهبندی تمثیل بهمفرد مثل تشبیه «کلام به عسل در شیرینی»، و مرکب مثلِ «در دست گرفتن آب» (امر ناممکن = کار بیهوده) (همو، 85)، بر ترادف تمثیل در معنای عام آن، با تشبیه تأکید میشود.
که شامل 3 صنعت است: تشبیهِ تمثیل، استعارۀ تمثیلیه، و داستان تمثیلی، که بنیاد این هر دو نیز تشبیه است و این از آن رو ست که به گواهی آثار درجه اول بلاغی، از جمله اسرارالبلاغه، مفتاح العلوم، الایضاح والتلخیص، مطول و شرح المختصر تمثیل دو گونه است: تشبیه تمثیل، و استعارۀ تمثیلیه یا تمثیل بر سبیل استعاره (جرجانی، 84، 219-220؛ سکاکی، 148-149؛ خطیب، الایضاح، 312-315، التلخیص، 274، 322-324؛ تفتازانی، المطول، 339، 380-381، شرح...، 169). در کشاف اصطلاحات الفنون و کلیات العلوم نیز تصریح شده است که تمثیل در معنای خاص، تشبیه تمثیل و استعارۀ تمثیلیه را دربر میگیرد (تهانوی، همانجا؛ ابوالبقاء، 2/ 74-75). در آثار بلاغی قدما از «داستان تمثیلی» سخنی در میان نیست، اما آثار ادبی از جمله کلیله و دمنه، مرزباننامه و انوار سهیلی و آثار عرفانی مثل حدیقة الحقیقة، منطقالطیر و مثنوی معنوی آکنده از داستانهای تمثیلی است و این از آن رو ست که در نظر قدما برترین و مؤثرترین شیوۀ تعلیم و تربیت، روش تمثیلی و به تعبیر مولوی در مثنوی (ج 2، بیت 3622) جُستن حقیقت در دل افسانهها و بازیافتن «دانۀ معنی از پیمانهها» ست (برای نمونه، نک : عطار، 22، 29-30، 32). استفاده از داستان تمثیلی در ادبیات فارسی، بهویژه در آثار اخلاقی و حکمی و عرفانی چنان رایج بوده است که نظریهپردازان بلاغی آن را امری بدیهی میانگاشتهاند و پرداختن بدان را از نوع پرداختن به بدیهیات میشمردهاند و بسا که تبیین بلاغی آن را امری زاید میشمردهاند! و بدینسان از «داستان تمثیلی» در جنب دوگونۀ تمثیل دیگر، یعنی تشبیه تمثیل و استعارۀ تمثیلیه، سخنی در میان نیاوردهاند. نتیجۀ سخن آنکه تمثیل در معنای خاص 3 گونه است: تشبیه تمثیل، استعارۀ تمثیلیه، و داستان تمثیلی:
تشبیهی است که وجه شبه آن از یک مجموعه، یا از امور متعدد وابسته به یکدیگر انتزاع شود (جرجانی، 220؛ فخرالدین، 229-230) و در پرتو نوعی تأویل شکل گیرد (همو، 82). مراد از این سخن آن است که در تشبیه تمثیل، وجه شبه دارای دو ویژگی است: مرکب (ابوالبقاء، 2/ 74) و عقلی (جرجانی، 223). سکاکی با افزودن قید «غیرحقیقی» به تعریف جرجانی، تشبیه تمثیل را تشبیهی میشمارد که وجه شبه آن وصفی غیرحقیقی است که از امور متعدد انتزاع میشود (ص 148). خطیب قزوینی تصریح میکند که قید «غیرحقیقی» افزودۀ سکاکی است ( التلخیص، 274). تفتازانی با نادیده گرفتن قید «غیرحقیقی» تشبیه تمثیل را به پیروی از جرجانی، تشبیهی معرفی میکند که وجه شبه آن از امور متعدد انتزاع میگردد ( المطول، 339، شرح، همانجا). از جمله مثالهای تشبیه تمثیل در زبان عربی، یکی این آیۀ قرآن کریم است: «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلوا التّوریٰةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ اَسْفاراً... : آنان که تورات را با خود دارند و معنای آن را در نمییابند، به خری میمانند که بار کتاب میکشد» (جمعه/ 62/ 5). ارکان تشبیه در این آیه بدین شرح است: مشبَّه: الَّذینَ حُمِّلوا التّوریٰةَ ثُمّ لَمْ یَحْمِلوها؛ مشبهٌبه: الحِمارِ یَحْمِلُ اَسْفاراً؛ وجه شبه: رنج بیهوده بردن و نفهمیدن و بهره نگرفتن، که از امور متعدد انتزاع شده است. بجز این آیه تشبیه «خورشید بر پهنۀ آسمان» (مشبه) به «آیینهای در دست لرزان» (مشبهٌبه): [تشبیهُ] الشَّمْسِ بالمِراةِ فی کَفِّ الاَشَلِّ» با وجه شبه «پراکنده شدن نور همراه با حرکت و لرزش» نیز از جمله مثالهایی است که در کتب بلاغی قدما و پیروان آنان تکرار شده است (برای نمونه، نک : سکاکی، 149؛ خطیب، الایضاح، 232، التلخیص، 255-256؛ تفتازانی، المطول، 336، 339، شرح، همانجا؛ فخرالدین، 224؛ رجایی، 279؛ همایی، 143، 149، 164). در زبان فارسی، بیت معروفِ «عمر برف است و آفتاب تموز/ اندکی مانده، خواجه غرّه هنوز» (سعدی، 31) از جمله مثالهای تشبیه تمثیل است: عمر = مشبه؛ برف مقارن آفتاب تموز (تابستان) = مشبهٌبه؛ هیئتی که از «تقارن برف و آفتاب تموز» از یک سو و «عمر در گذر حیات» از سوی دیگر انتزاع میشود و در نهایت سرعت زوال را به ذهن متبادر میکند = وجه شبه (نیز نک : آق اولی، 148). نیز این دو بیت مسعود سعد (2/ 849) از شواهد گویای صنعت تشبیه تمثیل است: «آگاه نیست آدمی از گشت روزگار/ شادان همی نشیند و غافل همی رود»، «ماند بدان که باشد بر کشتیای روان/ پندارد او ست ساکن و ساحل همی رود». در این ابیات: مشبه = غفلت انسان از گذشت زمان؛ مشبهٌبه = نشستن آدمی در کشتی با این پندار که او خود، ساکن و ساحل در حرکت است؛ ادات = ماند بدان؛ وجه شبه = غفلت حاصل از توهم. شمیسا (بیان، 104-105) پس از بحث در باب تشبیه تمثیل و تشبیه مرکب و استشهاد به ابیات مسعودسعد نتیجه میگیرد که: اولاً، در تشبیه تمثیل، مشبهٌبه جنبۀ مَثَل یا حکایت دارد؛ ثانیاً، مشبـه، امری معقول و مرکب و مشبهٌبـه ــ کـه برای تقریر و اثبـات مشبـه مورد استفـاده قـرار مـیگیـرد ــ امری مرکب و محسوس است؛ ثالثاً، ادات تشبیه تأویل میشود به تعبیرهایی چون «به این میماند» یا «بدان ماند». با این همه، به نظر میرسد که اگر تشبیه مرکب به مرکب را از منظر وجه شبه مورد توجه قرار دهیم، وجه شبه، منتزع از امور متعدد و مصداق تشبیه تمثیل خواهد بود، چنانکه در بیتی از حافظ (غزل 36، بیت 3): «در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیست؟/ نقطۀ دوده که در حلقۀ جیم افتاده است»، به لحاظ مرکب بودن طرفین تشبیه، تشبیه مرکب است، اما اگر آن را از منظر وجه شبه بنگریم و از یک سو «هیئت زلف خمیده بر رخسار آراسته به خال سیاه» (مشبه) و از سوی دیگر «هیئت حرف ج با نقطۀ سیاه قرار گرفته در حلقۀ آن» (مشبهٌبه) را از نظر بگذرانیم، وجه شبه، هیئتی خواهد بود منتزع از امور متعدد که مصداق تشبیه تمثیل است.
گونۀ دوم تمثیل در معنای خاص، استعارهای است مصرّحه از نوع استعارههای مرکب (= جملۀ هنری = مجازی) که همانند دیگر استعارههای مصرحه، در پی ذکر مستعارٌ منه (مشبهٌبه) و حذف مستعارٌ له (مشبه) حاصل میشود، از آنجا که استعاره مبتنی است بر تشبیه (نک : تفتازانی، المطول، 309، شرح، 169) و به دنبال ذکر یکی از دو طرف تشبیه (مشبه یا مشبهٌبه) و ارادۀ طرف دیگر به بار میآید و ادعا میشود که مشبه (مثلاً ابرو) از جنس مشبهٌبه (مثلاً محراب) و از جمله مصادیق آن است (نک : سکاکی، 156، خطیب، التلخیص، 330، الایضاح، 321). استعارۀ تمثیلیه نیز استعارهای است که با حذف مشبه در تشبیه تمثیل شکل میگیرد. بدین ترتیب که چون مشبه و مشبهٌبه در تشبیه تمثیل، مرکب (= جمله) است، استعارۀ تمثیلیه ــ که از آن به تمثیل و مجاز مرکب بالاستـعـاره نیـز تعبیر میشـود ــ جملهای است هنری (= مجازی = استعاری) که به علاقۀ مشابهت، در غیر ما وُضِعَ لَه به کار رفته است و وجه شبه یا جامع آن، صورتی است ذهنی که از امور متعدد انتزاع شده است. چنانکه اگر بخش اول آیۀ «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلوا التّوریٰةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلوها (مشبه)، کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ اَسْفاراً» (مشبهٌبه) را حذف کنیم «الحِمارُ یَحْمِلُ اَسْفاراً = خری است که بار کتاب میکشد»، استعارۀ مرکبۀ تمثیلیه خواهد بود. چنانکه اکنون در زبان فارسی تعبیر «حامل الاسفار» یا «چارپایی بر او کتابی چند» (سعدی، 172) تعبیری است استعاری از دریافت نکردن و بهره نگرفتن. از جمله مثالهای معروف این گونه استعاره در زبان و ادب عربی این مثال است: «اِنّی اَراکَ تُقَدِّمُ رِجْلاً و تُؤَخِّرُ اُخرى: میبینم که گامی به پیش مینهی و گامی به پس» (مشبهٌبه) یعنی «تو را دودل میبینم» (مشبه محذوف). این مثال در کنار مثالهای دیگر در کتب بلاغی به زبان عربی (برای نمونه، نک : خطیب، التلخیص، 312-314، الایضاح، 312-315؛ تفتازانی، المطول، 380-381، شرح، 169-170) و نیز در کتب فارسی که براساس کتب عربی، به ویژه براساس المطول و شرح المختصر نگارش یافته، تکرار شده است (برای نمونه، نک : رجایی، 280-281؛ تقوی، نصرالله، 191؛ همایی، 190). زبان فارسی آکنده و آمیخته است با تعبیرها و جملههای هنری با معانی مجازی که تسامحاً و توسعاً از آنها به کنایه (ه م) تعبیر میشود (نک : همایی، 206) و بیگمان بسیاری از آنها به طور عام، استعارۀ مرکبه و به طور خاص تمثیل یا استعارۀ تمثیلیه به شمار مـیآید (نک : میـرزانیـا، جمـ )؛ چـراکه اینگونه جملهها، برخلاف کنایه و همانند استعاره نه بر معنای اصلی و ظاهری، که بر معنایی دیگر دلالت دارد که به قول صاحب المعجم «چون شاعر خواهد که به معنیای اشارتی کند، لفظی چند که دلالت بر معنیای دیگر کند، بیارد و آن را مثال معنی مقصود سازد» (شمسقیس، 273) که تمثیل، ادای معنی مقصود است با الفاظی که به ظاهر، معنایی دیگر دارند (معزی، 188). از این گونه است «باد پیمودن» (= مشبهٌبه = مستعارٌ منه) به معنی «کار بیهوده و بیحاصل کردن» (= مشبه = مستعارٌ له) در بیتی از حافظ (غزل 4، بیت 6): «چو با حبیب نشینی و باده پیمایی/ به یاد دار محبّان بادپیما را»، و «باد در چنگ بودن» (= مشبهٌ به) به معنی «بیحاصل بودن» در بیتی از سعدی (ص 438): «به یادگار کسی دامن نسیم صبا/ گرفتهایم و دریغا که باد در چنگ است»؛ چنین است تعبیراتی چون: «تکیه بر آب کردن» (سنایی، 437)؛ «گره به باد زدن» (حافظ، غزل 88، بیت 7)؛ و امثال آنها که همگی معنایی دیگر دارند و استعارۀ مرکبۀ تمثیلیه به شمار میآیند.
از استعارۀ مرکبه گاه به تمثیل و گاه به استعارۀ تمثیلیه تعبیر شده است. یعنی که نسبت آن دو را تسامحاً یا توسعاً نسبت تساوی دانستهاند (برای نمونه، نک : تفتازانی، المطول، 379، شرح، همانجا). تأمل در شواهد استعارۀ مرکبه و نیز تأمل در سخنان علمای دانش بیان روشن میسازد که نسبت میان استعارۀ مرکبه و استعارۀ تمثیلیه، نسبت عموم و خصوص مطلق است، یعنی هر استعارۀ تمثیلیه، استعارۀ مرکبه نیز هست، اما تنها برخی از استعارههای مرکبه، استعارۀ تمثیلیه محسوب میشود و آن استعارۀ مرکبهای است که شایع شده، بر سر زبانها افتاده، و به مَثَل (ضربالمثل) بَدَل شده است و این از آن رو ست که مثلها، ضربالمثلها، یا مثلهای سایر (امثال سائره) که مصداق بارز «لفظِ اندک و معنی بسیار» (حافظ، غزل 245، بیت 8) و نیز مصداق «خَیْرُ الکَلامِ ما قَلَّ وَ دَلَّ» (نظامی، 21؛ نیز نک : دهخدا، 2/ 767) به شمار میآیند، جملههای هنری و تعبیرهای استعاریاند و استعارههای تمثیلیه محسوب میشوند (سکاکی، 149). چنین است که اگر شاعر از امثال بهره بگیرد و ضربالمثلی را هنرمندانه وارد شعر خود کند، یا چنان هنرمندانه و موجَز و مؤثر بسراید که سخنش به مَثَل تبدیل شود و بر سر زبانها افتد، چنین سرودهای از منظر دانش بدیع (ه م) آراسته به صنعت ارسال المثل (ه م) است و از دیدگاه دانش بیان استعارۀ مرکبۀ تمثیلیه به شمار میآید (نک : خطیب، التلخیص، 324، الایضاح، 315؛ تفتازانی، المطول، 380، شرح، 170). صاحب المعجم تصریح میکند که تمثیل «از جملۀ استعارات است» و میافزاید: «الاّ آنکه این نوع، استعارتی است به طریق مثال» (شمسقیس، همانجا؛ نیز نک : حسینی، 260-261). بر این بنیاد است که «گره به باد زدن» و «تکیه بر آب کردن» استعارۀ مرکبۀ تمثیلیه به شمار میآید، اما فیالمثل «دیده دریا کردن» (= بسیار گریستن) (حافظ، غزل 348، بیت 1)، تنها استعارۀ مرکبه محسوب میشود.
گونۀ سوم تمثیل در معنای خاص، داستان تمثیلی است. داستان تمثیلی، به مثابۀ یک ضربالمثل (مَثَل سایر) و بر روی هم مشبهٌبه یا مستعارٌ مِنهی است که جانشین مشبه یا مستعارٌله محذوف شده است. چنانکه، مثلاً داستان تمثیلی «پیل اندر خانۀ تاریک»، مشبهٌ به؛ «حقیقت مبهم دور از دسترس» (مشبه) است و لمسکنندگان اندامهای پیل، همان جویندگان حقیقتاند که میکوشند تا از طریق حس و عقل، ره به حقیقت برند و نمیتوانند (مولوی، ج 3، بیتهای 1259-1270). بدین ترتیب داستان تمثیلی نیز همانند استعارۀ تمثیلیه، گذشته از معنای ظاهری که مراد و مقصود نیست، دارای معنایی دیگر، یعنی معنایی باطنی و کلی نیز هست؛ معنایی که آن سوی واژههای نمادین و رمزآمیز (سمبلیک) نهان است و مراد و مقصود گوینده به شمار میآید.
داستانهای تمثیلی را بر اساس معنی و محتوای داستان و نیز بر اساس نوع شخصیتهای داستان میتوان تقسیم کرد:
تمثیل یا داستان تمثیلی شامل «تمثیل تاریخی و سیاسی» و «تمثیل آراء و عقاید» است که در گونۀ نخست، شخصیتها و حوادث تاریخی و سیاسی از سوی شخصیتهای داستان مُمَثَّل میشود و در گونۀ دوم، مفاهیم انتزاعی و مجرَّد مُمَثَّل میگردد و آموزههای عقیدهای ترویج میشود.
تمثیل یـا داستان تمثیلی دو گونه است: یک ـ تمثیل انسانی (پارابل)، یعنی داستانهایی که قهرمانان آنها شخصیتهای انسانی هستند که با شیوۀ مثل گفتن و مثل آوردن، هدفهای دینی و اخلاقی را دنبال میکنند و میکوشند تا خواننده و شنونده را متنبّه سازند و از خواب غفلت بیدار کنند. اندرزهایی که از حضرت عیسى(ع)، در قالب داستانهایی کوتاه، یا به صورت مثلها، در انجیلهای چهارگانه نقل شده است، نمونههای برجستۀ تمثیل انسانی (پارابل) به شمار آمده است (ایبرمز، 6-7؛ کادن، 24-25؛ نیز نک : شمیسا، انواع... ، 289؛ تقوی، محمد، 94-95). از جملۀ این داستانها یا مثل آوردنها «تمثیل درخت انجیر» است «که شخصی درخت انجیری در باغ خود کاشت و چون میوه نداد، به باغبان گفت آن را ببُرد، اما باغبان یک سال دیگر مهلت خواست تا به درخت کود بدهد و اگر میوه نداد آن را برکَنَد» (انجیل لوقا، 13: 5-12). در این داستان، درخت انجیر، مُمَثّل یا نماد مردم گناهکار است که خداوند به آنان مهلت میدهد و چون اصلاح نشوند، نابودشان میسازد. چنین است داستان گوسفند گم شده که نمادگمراهان است و تلاش برای یافتن آن که بیانی است تمثیلی از کوشش در جهت ارشادگمراهان (همان، 15: 4-7). در قرآن مجید، مثلاً آیۀ «مَثَلُ الَّدینَ حُمِّلوا التّوریٰة...»، در آثار عرفانی ـ اخلاقی و به طورکلی در داستانهای مذهبی که با هدف تنبیه غافلان نوشته شده است، تمثیل انسانی یا پارابل بسیار است. دو ـ تمثیل حیوانی (فابل) داستانی است تعلیمی یا اخلاقی، منظوم یا منثور که غالب شخصیتهای آن حیواناتاند. در اینگونه داستانها، حیوانات مُمَثل یا نماد انساناند و همانند انسان رفتار میکنند. در تمثیل حیوانی دو هدف دنبال میشود: نخست، تعلیم اصلی اخلاقی، در داستانهای اخلاقی، یا اصلی عرفانی، در داستانهای عرفانی؛ دوم، نقد اجتماعی ـ سیاسی در داستانهایی که حال و هوای سیاسی ـ اجتماعی دارد (ایبرمز، 6؛ کادن، همانجا؛ نیز نک : تقوی، محمد، 92-93؛ شمیسا، انواع، 288-292). نمونههای این گونه تمثیل را در کتب منظوم و منثور عرفانی و اخلاقی میتوان بازجست. در داستانهای کلیله و دمنه و مرزباننامه هدفهای دوگانۀ تمثیل حیوانی آشکار است، به عنوان مثال داستان معروف «شیر وگاو»، آکنده از تعالیم اخلاقی و نقدسیاسی ـ اجتماعی است (نک : کلیله و دمنه،59 بب ).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید