ابن ماجه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 20 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/224088/ابن-ماجه
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
4
اِبْنِ ماجه، ابوعبدالله محمد بن يزيد رَبَعی قزوينی (209-22 رمضان 273ق / 824-20 فوريۀ 887م)، محدّث بزرگ و گردآورندۀ سنن، ششمين كتاب از صحاح سته در حديث. ماجه لقب پدر وی بوده است (رافعی، 2 / 49، به نقل از چند دستخط كهن؛ قس: ابن طاووس، 1 / 180). علت خوانده شدن او به ربعی، نسبت ولاء بين خاندان وی با قبيلۀ عرب ربيعه است (ابن نقطه، 1 / 125، به نقل از تاريخ قزوين ابويعلی خليلی). منبع اساسی در مورد تاريخ ولادت و وفات او دستخط شاگردش جعفر بن ادريس است (ابن قيسرانی، 21). تنها بخش زندگی ابن ماجه كه بيشتر بدان پرداخته شده، مربوط به سفرهای علمی و شيوخ وی در اين سفرهاست. براساس گزارش منابع شرح حال كه با اسانيد سنن ابن ماجه تأييد میشود، ابن ماجه پس از استماع از مشايخ زادگاه خود قزوين، چون علی بن محمد طنافسی و ابومحمد عمرو بن رافع، راهیِ سفر شد، ولی با توجه به اينكه هيچ گاه تاريخ مسافرتهای وی در منابع نيامده، تعيين ترتيب آنها نمیتواند قطعی باشد. به هر حال او مدتی در عراق به تحصيل پرداخت: در كوفه از بزرگانی چون ابوكريب محمد بن علاء، ابوبكر و عثمان پسران ابی شيبه، محمد بن عبدالله بن نمير و هنادبن سری، در بصره از استادانی نظير نصر بن علی جهضمی و محمد بن بشّار بندار، در واسط از كسانی همچون احمد بن سنان قطان و تميم بن منتصر و در بغداد از شيوخی چون ابوخيثمه زهير بن حرب و ابوثور ابراهيم بن خالد حديث آموخت. نيز چندی در شام اقامت گزيد و در دمشق از عالمانی چون هشام بن عمار، عبدالرحمن بن ابراهيم دُحَيم و عبدالرحمن بن احمد ابن بشير بن ذكوان و در حمص از محمد بن مصفی و هشام بن عبدالملك يزنی و ديگران استماع حديث نمود. همچنين سفری به مصر داشت و از مشايخ آن ديار چون محمد بن رمح، ابوطاهر ابن سرح و يونس بن عبدالاعلی بهره برد. در مدت حضور در مكه و مدينه نيز از شماری از شيوخ دانش آموخت (ابن نقطه، 1 / 122-123، نيز 1 / 125-126، به نقل از تاريخ خليلی؛ ياقوت، 4 / 90-91، به نقل از تاريخ همدان شيرويۀ ديلمی؛ ابن عساكر، 16 / 125).با مطالعهای دربارۀ ابن مشايخ، میتوان تاريخ سفر او را به غرب، در حدود 230-240ق برآورد كرد. در مورد سفر ابن ماجه به شرق، گرچه بر ما معلوم است كه گذار او به ری و نيشابور افتاده و در ری از محمد بن حميد رازی (د 248ق) و در نيشابور از محمد بن يحيی ذهلی (د 258ق) استماع حديث كرده است (ابن نقطه، 1 / 126)، اما تخمين جزئيات اين سفر نياز به اطلاعات بيشتری دارد. سياق گفتار مورخان قزوين چون خليلی و رافعی در شرح حال ابن ماجه و نيز بررسی دربارۀ شاگردان وی نشان میدهد كه او پس از مسافرت خود، به قزوين بازگشته و در آنجا به تدريس و تأليف پرداخته است. از جمله شاگردان وی علی بن ابراهيم قطان، محمد بن عيسی صفار ابهری، اسحاق بن محمد قزوينی، ابوعمرو احمد بن محمد مدينی و ابوالطيب احمد بن روح بغدادی را میتوان نام برد (برای فهرستی از شاگردان وی، نك : همانجا؛ ياقوت، 4 / 91؛ رافعی، 2 / 49-50). ابن ماجه در قزوين درگذشت و در سوگ او شاعران مرثيهها سرودند (نك : همو، 2 / 50-53؛ حمدالله، تاريخ گزيده، 630، 813). مزار او در قزوين تا مدتها شناخته شده بود (نك : همو، نزهة القلوب، 59، تاريخ گزيده، 784). به رغم شهرت ابن ماجه، منابع شرح حال وی بسيار اندك بوده و دانستهها دربارۀ زندگی او ناچيز است (نك : بررسی منابع در سطور بعد). نگاهی ژرف به منابع مربوط به ابن ماجه نشان میدهد كه همواره در طول تاريخ بين شهرت شخص ابن ماجه و اشتهار كتاب مهم او سنن رابطۀ مستقيم وجود داشته است. يعنی به موازات كم رواج بودن سنن در سدههای آغازين، شخصيت ابن ماجه نيز كمتر معروف بوده است.
در مقايسه با ديگر صحاح سته میتوان گفت كه سنن ابن ماجه تا سدۀ 6ق / 12م اغلب از رواج محلی برخوردار و عمدتاً در سطح ايران رايج بوده است. به عبارت ديگر در فاصلۀ سه قرن روايت نسل به نسل، سنن ابن ماجه كمتر از مرز ايران و به ويژه قزوين خارج شده است. بسته بودن محيط علمی قزوين و ارتباط نسبتاً ضعيف آن با ديگر مراكز را بايد از عوامل آن شمرد.ابن ماجه در قزوين سنن را بر شاگردان خود عرضه داشت و كسانی چون علی بن ابراهيم قطّان قزوينی، احمد بن ابراهيم خليلی قزوينی، سليمان بن يزيد فامی قزوينی، حامد بن ليثويۀ ابهری، محمد بن عيسی ابهری و ابراهيم بن دينار همدانی آن را از وی فراگرفتند. در اين ميان روايت قطان بر ديگران چيره شد و دربارۀ سرگذشت تاريك روايات ديگر، اين اندازه آگاهی وجود دارد كه روايت قزوينيان و ابهريان چندی در منطقۀ قزوين باقی بوده (نک : خليلی، 2 / 765-766؛ رافعی، 2 / 50، 134، 3 / 343) و روايت ابراهيم همدانی احتمالاً از راه همدان به عراق رسيده و بدون اينكه نشانی از رواج آن در دست باشد، نسخۀ آن تا سدۀ 7ق دوام داشته است (نك : ابن طاووس، همانجا). اعتبار قطان در ميان اهل حديث، و عمر 91 سالۀ وی موجب آن شد كه جمعی گرد او درآيند و سنن را از وی فراگيرند. البته در ميان اين جمع روايت ابوطلحه قاسم بن ابی المنذر قزوينی بر ديگران غلبه يافت و در درجۀ بعد روايت ابوبكر ابن لال همدانی از اندك رواجی برخوردار شد (نك : ابوطالب حسنی، 138، 150؛ قاضی اردبيلی، برگ 185 الف؛ جورقانی، 1 / 108- 109، جم؛ ابن نقطه، 2 / 186، 286؛ رافعی، 3 / 40، 95، 226، 343). همچنين شاگرد ديگر قطان، عبدالرحمن بن احمد قزوينی در 209ق، هنگام گذار از بغداد، برخی احاديث سنن را در آنجا رواج داد (نك : خطيب، تاريخ بغداد، 10 / 303، السابق و اللاحق، 118، كه سند آن خالی از خدشه نيست؛ قس: ابن ماجه، 1 / 647). ابوطلحۀ قزوينی در 408- 409ق، در حالی كه افزون بر 60 سال از وفات قطان میگذشت، كتاب سنن را در قزوين تحديث نمود و جمعی از محدثان آن را از وی استماع كردند (ابن نقطه، 1 / 50، 2 / 225؛ رافعی، 3 / 71، 438، 4 / 19). آن جمله محمد بن حسين مقومی قزوينی كه در آن زمان بسيار جوان بود، توانست حدود 80 سال سنن را در ثبت خود نگاه دارد و در 480-481ق آن را در قزوين باز گويد (برای رواج روايات مجالس مقومی در قزوين در سدۀ 6ق، نك : ابوالخير حاكمی، 124؛ ابن نقطه، 1 / 70، 77، 2 / 274؛ رافعی، 1 / 144، 2 / 78، 114، 3 / 85، جم ).امّا رواج سنن در ری چنان بوده است كه در نيمههای سدۀ 5ق، تنها از طريق روايت واقد بن خليل (از علی بن حسن بن ادريس از قطان)، در سطح محدودی شناخته شده بود (ابن نقطه، 1 / 50، 2 / 287). در واقع سال 484ق / 1091م را كه در آن محمد بن حسين مقومی به ری آمده و سنن را به روايت ابوطلحه باز خوانده است (نك : همو، 1 / 49-50)، بايد نقطۀ عطفی در تاريخ رواج سنن دانست. در ری محدّثانی چون ابن ناصر بغدادی، ابوسعد عبدالرحمن حصيری، ابوالقاسم محمود طالقانی، ابن قيسرانی و فرزند وی ابوزرعه طاهر ابن محمد مقدسی در مجلس مقومی حضور يافتند و به سماع سنن نايل شدند. ابن ناصر سنن را با خود به بغداد برد و كسانی چون ابن شهر آشوب و ابن جوزی آن را از او فراگرفتند (ابن شهر آشوب، 1 / 9؛ ابن جوزی، الموضوعات، 2 / 55؛ قس: ذهبی، سير، 21 / 366). سپس روايت حصيری و طالقانی به دست كسانی چون سمعانی از خراسان و ابن عساكر از شام افتاد (سمعانی، الانساب، 12 / 405، التحبير، 1 / 396؛ ابن عساكر، 16 / 125؛ برای نمونههايی از رواج سنن در خود ری، نك : سمعانی، همان، 2 / 328، المنتخب، برگ 270 الف و ب).گفتنی است كه ابوزرعۀ مقدسی (ز 480ق) به هنگام شركت در مجالس مقوّمی خردسال بود و نسخهای كه او روايت میكرد در واقع متنی بود كه پدرش ابن قيسرانی از مقومی فراگرفته و پس از آن استنساخ كرده بود (ابن نقطه، 1 / 50، 2 / 39؛ قس: ذهبی، همان، 19 / 365). فاصلۀ 80 ساله ميان جلسات مقومی تا وفات وی (566ق) انگيزهای شد تا ابوزرعۀ مقدسی به عنوان تنها شاهد بازماندۀ آن مجالس مورد توجه طالبان سنن قرار گيرد و شوق به دست آوردن سندی عالیتر، روايت ديگر شاگردان را به بوتۀ فراموشی سپارد. ديگر عامل توجه به ابوزرعه اين بود كه وی در حدود 560ق به بغداد رفت و در آنجا به نشر سنن پرداخت (ابن نقطه، 2 / 38- 39؛ قس: ابن دمياطی، 132).به عنوان يك جمعبندی بايد گفت، چنانكه ابن قيسرانی گزارش كرده، در سدۀ 5ق سنن ابن ماجه در منطقۀ جبال، جنوب خراسان (قهستان) و مازندران از رواج و اعتبار شايستهای برخوردار بوده، در حالی كه در ديگر نقاط، هنوز آنگونه كه شايد، برای اهل دانش آشنا نبوده است (نك : ابن نقطه، 1 / 124، به نقل از المنثور ابن قيسرانی). اين عدم آشنايی حتی در مورد برخی نقاط ايران چون شمال خراسان نيز صادق است (نك : صريفينی، جم؛ ذهبی، همان، 18 / 165).
در يك بررسی بر روی اسانيد بر جای مانده از تداول سنن، میتوان نتيجه گرفت كه رواج چشمگير آن از ابوزرعۀ مقدسی آغاز شده و با تلاش شاگردان عراقی و شامی او به كمال رسيده است. از مؤثرترين اين شاگردان میتوان موفقالدين ابن قدامۀ مقدسی، عبداللطيف بن يوسف بغدادی، عبداللطيف بن محمد قبيطی، عمر بن محمد سهروردی، انجب بن ابی السعادات حمامی و ابوبكر ابن باقا را ذكر كرد كه حلقههای واسطه در زنجيرۀ روايات متداول سنن ابن ماجه هستند (برای اسانيد روايت ابوزرعه، نك : حازمی، الاعتبار، 173، جم ؛ ابن قدامه، التبيين 226؛ ابن نقطه، 2 / 38- 39، 135، 182-183؛ ضياءِ مقدسی، المستخرج، 1 / 196؛ كنجی، البيان، 99؛ جوينی، 1 / 58؛ ذهبی، همان، 13 / 280، 22 / 352؛ سبكی، تقیالدين، 47؛ سبكی، تاجالدين، 1 / 5، 159؛ ابن جزری، 122-123؛ ابن تغری بردی، 3 / 70؛ كورانی، 13؛ نخلی، 17- 18؛ بصری، 8؛ فلاّنی، 21-22؛ شوكانی، 46-47؛ ترمسی، 16؛ نيز اسانيد مغربی در سطور بعد).براساس آنچه از اسانيد ياد شده برمیآيد، سنن ابن ماجه به طور جدی از نيمۀ دوم سدۀ 6ق در عراق و شام و سپس مصر شناخته شده و دقيقاً از همين دوره است كه نقل از سنن در آثار مؤلفان اين نواحی بسيار ديده میشود (به عنوان نمونه، نك : ابن صابونی، 346؛ ابن قدامه، المغنی، 1 / 44، جم؛ ضياءِ مقدسی، همان، 1 / 196، جم، فضائل الاعمال، 38، جم؛ بكری، 56، جم؛ منذری، عبدالعظيم، 1 / 37، جم؛ كنجی، همان، 100، جم؛ كفايت الطالب، 53، جم؛ منذری، محمد، 92، 131؛ مقدسی، يوسف، 59، جم؛ نووی، 27؛ محب طبری، 1 / 8، جم؛ در مورد نسخهای از سنن مورخ 370 و اندی كه تا سدۀ 9ق باقی بوده، نك : ابن حجر، فتح الباری، 7 / 27). طبيعی به نظر میرسد كه پس از شام و مصر اين كتاب راه مغرب و اندلس را بر روی خود باز كرده باشد. در سدههای 6 و 7 ق / 12 و 13م در فهارس مغربی چون: فهرس ابن عطيه، فهرسۀ ابن خير و برنامج رعينی جای خالی سنن ابن ماجه احساس میشود، ولی از آشنايی جسته و گريختۀ مغربيان با سنن اطلاعاتی در دست است. چنانكه مثلاً محمد ابراهيم بن خطاب مغربی اندكی پس از 580ق در رحلۀ علمی خود به قزوين آمده و سنن را استماع كرده است (نك : رافعی، 1 / 144). همچنين محمد بن احمد قرطبی (د 671ق) از سنن بهره برده و بارها از آن نقل كرده (نك : قرطبی، التذكرة، 1 / 21، جم، الجامع، 1 / 8، جم )، و در سدۀ 8ق ابن خلدون در مقدمه (1 / 561، جم )، سنن ابن ماجه را مورد استناد قرار داده است. در پی او ابن رشيد (3 / 224، 299)، وادی آشی (صص 202، 203) و ابن غازی (ص 53، جم ) روايت مشهور ابوزرعه را از مشايخ شرقی گرفته، در فهارس مغرب ثبت كردند. پس از سدۀ 9ق نيز میتوان روايت سنن را با اسانيد مختلف در فهارس مغربی نظير ثبت بلوی (ص 117) و صلة الخلف رودانی (صص 66-67) بازيافت (قس: EI2، كه در آن فوك گفته است كه سنن ابن ماجه هرگز در مغرب مورد اعتنا نبوده است).
اساساً وجود نظريهای به عنوان «صحاح سته» يا مثلاً «صحاح خمسه» پيش از سدۀ 5ق روشن نيست تا بتوان از حضور سنن ابن ماجه در آن ميان سخن راند. در واقع نخستين شخصيت شناخته شدهای كه در دو كتاب شروط الائمة الستة و اطراف الكتب الستة نظريۀ صحاح سته را در مشرق زمين مطرح ساخت، ابن قيسرانی (د 507ق) بود كه ابن ماجه را مؤلف ششمين صحيح از صحاح سته شناخت (در كنار بخاری، مسلم، ابوداوود، ترمذی، نسايی؛ قس: GAL, I / 171، كه در آن بروكلمان میپنداشته كه سنن ابن ماجه تا اواخر سدۀ 6ق رسميت نيافته بوده است). در پی ابن قيسرانی، ابن عساكر (د 571ق) كه در تأليفی با عنوان الاشراف «اطراف» سنن سه گانه را گردآورده بود، با مطالعه كتاب ابن قيسرانی، «اطراف» سنن ابن ماجه را نيز بدان افزود (نك : حاجی خليفه، 1 / 103، به نقل از الاشراف) و عبدالغنی جمّاعيلی مقدسی (د 600ق) در الكمال كه بعدها مبنای كار مزّی در تهذيب الكمال قرار گرفت، رجال صحاح سته را جمع كرد (برای نشانههايی از رواج سنن ابن ماجه به عنوان صحيح ششم در اواخر سدۀ 6 و اوايل سدۀ 7ق در ايران، نك : رافعی، 1 / 7، 2 / 49؛ رازی، 1 / 392). به هر صورت در سدههاي 7 و 8ق آشكارا نظريۀ صحاح سته در مشرق جای خود را محكم ساخته بود (به عنوان مثال، نك : ابن خلكان، 4 / 279؛ ابوالفدا، 2 / 54؛ برزالی، 1 / 382؛ مزی، تهذيب الكمال، 1 / 147، جم، تحفة الاشراف، 1 / 3، جم؛ ذهبی، الكاشف، 1 / 49، جم؛ ابن كثير، «اختصار»، 235). البته بايد در نظر داشت كه در كنار نظريۀ غالب، نظريۀ صحاح خمسه (نك : حازمی، شروط، 31؛ ابن صلاح، 112، 585؛ قس: ابن جماعه، 38، 109) و نظريات ديگری كه با حذف كتاب ابن ماجه يا حفظ آن، سنن دارمی را به ميان میآوردند، نيز با دامنۀ بسيار محدودی وجود داشته است (نك : سخاوی، 1 / 87؛ كتانی، 13؛ حمدالله، تاريخ گزيده، 630).در مغرب زمين، رزين عبدری (د 525ق) در زمانی كه هنوز مغرب مالكی مذهب، سنن ابن ماجه را نشناخته بود، كتب پنجگانه را به همراه موطأ مالك، صحاح سته خواند و اين نظريه در سدۀ 6ق حتی مورد پذيرش برخی از شرقيان چون ابن اثير جزری قرار گرفت (نك : ابن اثير، مجدالدين 1 / 19-21)، ولی با گسترش رواج سنن ابن ماجه نظريۀ شرقی صحاح سته در مغرب نيز برای خود جايی باز كرد (مثلاً نك : ابن رشيد، 3 / 223-224).در مقايسۀ محتوايی بين سنن ابن ماجه با ديگر صحاح، همواره اين كتاب از نظر اعتبار احاديث در رديف ششم قرار داشته و بيش از ديگران، احاديث آن مورد نقد قرار گرفته است. اول نقدی كه ديده شده مربوط به ابوزرعۀ رازی (د 264ق) از محدثان بزرگ ری است كه پس از مطالعۀ سنن در عين اينكه آن را ستوده، يادآور شده كه در آن شماری احاديث ضعيف يافته است (نك : ابن قيسرانی، 21؛ ابن عساكر، 16 / 125-126، به نقل از دو دستخط كهن؛ ابن حجر، تهذيب، 9 / 532، به نقل از المنثور ابن قيسرانی). پس از او ابوالحسن قطان (د 345ق) مهمترين راوی سنن، برخی از اسانيد كتاب را معلّل دانست و بر حواشی آن تعليقاتی نوشت (ابن نقطه، 2 / 186؛ ذهبی، سير، 13 / 279؛ قس: ميّانشی، 25؛ برای نمونههايی از نقد متأخران، نك : ذهبی، همان، 13 / 278- 279؛ ابن حجر، همان، 9 / 531). قطع نظر از مسألۀ صحت اسانيد، حسن ترتيب و باببندی سنن ابن ماجه از امتيازات آن نسبت به ديگر كتب شمرده شده است (نك : ابن نقطه، 1 / 124، به نقل از المنثور ابن قيسرانی؛ ابن كثير، «اختصار»، 230) و گزارشی كه قطان از ترتيب اوليۀ كتاب سنن به دست داده (نك : ابن نقطه، همانجا؛ قس: ابن طاووس، 1 / 180، به نقل از نسخۀ ابراهيم بن دينار همدانی به تاريخ 300ق)، با ترتيب كنونی آن كاملاً سازگار است و اين نشان میدهد كه ترتيب سنن ابن ماجه ــ برخلاف برخی آثار ديگر ــ اصيل است و مربوط به دورههای بعدی نيست (برای جزئيات بيشتر دربارۀ اين كتاب، نك : ه د، سنن ابن ماجه).
بجز سنن، دو اثر ديگر از ابن ماجه ياد شده است: 1. التاريخ، كه خليلی آن را ذكر كرده و ابن قيسرانی (همانجا) كه نسخۀ آن را ديده، يادآور شده است كه اين كتاب بر اساس شخصيتها و سرزمينها مرتب شده بوده و از عهد صحابه تا زمان مؤلف را در بر میگرفته است. رافعی نيز در مواردی از آن نقل كرده است (2 / 50، 433؛ برای نقل قولهای مستقيم يا غيرمستقيم از التاريخ، نك : ابن عساكر، 16 / 125؛ ذهبی، همان، 10 / 86). كتاب تاريخ الخلفاء روايت ابوبكر سدوسی از شخصی به نام ابوعبدالله محمد بن يزيد كه به عنوان ابن ماجه در 1979م در مجلة مجمع اللغة العربية دمشق به چاپ رسيده است، با توجه به شواهدی كه در متن آن وجود دارد، نمیتواند بخشی از التاريخ گم شدۀ ابن ماجه باشد؛ 2. تفسير، كه از قدما خليلی از آن نام برده (ابن قيسرانی، همانجا) و تا مدتها دربارۀ آن سكوت شده بوده است. در رأس سدۀ 7ق ابن تيميه (ص 80) تنها از آن در شمار تفاسير روايی نام برده و در پی او مزّی متذكر شده كه بر نسخهای از تفسير ابن ماجه كه تنها دو جزءِ منتخب از كتاب را دربرداشته، دست يافته است. او خود در جای جای تهذيب الكمال به بررسی اسانيد آن پرداخته است (نك : 1 / 150، 247، جم ). اكنون نشانی از اين كتاب در دست نيست.
قديمترين منابع دربارۀ ابن ماجه دستنوشتههايی پراكنده از شاگردان ابن ماجه و ديگران است، چون: دستخطهای ابراهيم بن دينار بر نسخهای از سنن (نك : ابن طاووس، همانجا)، جعفر بن ادريس بر پايان التاريخ ابن ماجه (نك : ابن قيسرانی، همانجا؛ ياقوت، 4 / 91)، علی بن ابراهيم قطان (نك : ابن نقطه، همانجا؛ رافعی، 2 / 49)، هبةالله بن زاذان (همانجا) و ابوحاتم خاموش بر ظهر نسخهای كهن (نك : ابن قيسرانی، همانجا) و دستخط ناشناختهای كه مورد استفادۀ منتجبالدين رازی قرار گرفته بود (نك : ابن عساكر، 16 / 125-126). قطع نظر از اين نوشتههای پراكنده، در سدۀ 4ق صالح بن احمد در تاريخ همدان اطلاعاتی دربارۀ ابن ماجه به دست داده است. (نك : ذهبی، همان، 13 / 188). در سدۀ 5ق نيز خليلی در تاريخ قزوين و شيرويۀ ديلمی در تاريخ همدان شرح حالی از ابن ماجه را آوردهاند. شايان ذكر است كه خليلی در الارشاد در بخش مربوط به قزوين از وی شرح حالی به دست نداده است (نك : ابن قيسرانی، همانجا؛ ابن نقطه، 1 / 125-126؛ مزی، همان، 17 / 336؛ ابن كثير، البداية، 11 / 52؛ ياقوت، 4 / 90-91). در حالی كه ابن ماكولا تقريباً هيچ آگاهی در مورد او نداده (7 / 199)، ابن قيسرانی در شروط دادههای برخی از منابع ياد شده را گردآورده است (همانجا)، ولی بعضی از اطلاعاتی كه در المنثور به دست داده است، يافتههای خود اوست (نك : ابن نقطه، همانجا؛ ابن حجر، همان، 9 / 532). در سدۀ 6ق ابن عساكر به هنگام تأليف تاريخ مدينة دمشق نوشتههای ابن قيسرانی را در شروط و نيز يادداشتی از منتجبالدين و احتمالاً مطالب تاريخ همدان شيرويه را مورد استفاده قرار داد (ابن عساكر، 16 / 125) و شرح حال مختصری كه ابن جوزی در المنتظم (5 / 90) آورده، اقتباسی از شروط ابن قيسرانی است. در اوايل سدۀ 7ق تنها دادههای رافعی در التدوين (2 / 49-53) و تا اندازهای ابن نقطه در التقييد (1 / 122-126) از تازگی برخوردار است. مأخذ اساسی ياقوت در معجم البلدان (همانجا)، شيرويۀ ديلمی مؤلف تاريخ همدان بوده و عزالدين ابن اثير در الكامل (7 / 425) چيزی بر گفتههای ابن جوزی نيفزوده است. برخی ديگر از افراد خاندان ابن ماجه نيز از عالمان شناخته شدۀ قزوين بودهاند، همچون برادر وی ابومحمد حسن بن يزيد (نك : خطيب، تاريخ، 7 / 453؛ رافعی، 2 / 50، 439)، پسر وی ابوالحسن احمد بن حسن (نك : سهمی، 108، جم؛ جورقانی، 1 / 172؛ رافعی، 2 / 157، جم ) و علی بن احمد فرزند او (نك : همو، 3 / 328؛ در مورد پسر ابن ماجه عبدالله و برادر ديگر ابن ماجه ابوبكر بن يزيد، نك : ابن قيسرانی، همانجا؛ رافعی، 2 / 50).
ابن اثير، الكامل؛ ابن اثير، مجدالدين، جامع الاصول، به كوشش محمد حامد الفقی، قاهره، 1370ق / 1950م؛ ابن تغری بردی، النجوم؛ ابن تيميه، احمدبن عبدالحلیم، مقدمة فی اصول التفسير، به كوشش عدنان زرزور، بيروت، 1392ق / 1972م؛ ابن جزری، محمدبن محمد، اسنی المطالب، به كوشش محمد هادی امينی، اصفهان، 1400ق؛ ابن جماعه، محمدبن ابراهیم، المنهل الروی، به كوشش محيیالدين عبدالرحمن رمضان، دمشق، 1406ق / 1986م؛ ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، حيدرآباد دكن، 1357ق؛ همو، الموضوعات، به كوشش عبدالرحمن محمد عثمان، بيروت، 1403ق / 1983م؛ ابن حجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذيب التهذيب، حيدرآباد دكن، 1326ق؛ همو، فتح الباری، قاهره، 1348ق؛ ابن خلدون، العبر؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن خير اشبيلی، محمد، فهرسة، به كوشش كودرا، بغداد، 1963م؛ ابن دمياطی، احمدبن ایبک، المستفاد، حيدرآباد دكن، 1391ق / 1971م؛ ابن رشيد، محمدابن عمر، ملأ العيبة، به كوشش محمد حبيب ابن خوجه، تونس، 1402ق / 1983م؛ ابن شهرآشوب، محمدبن علی، مناقب آل ابی طالب، قم، چاپخانۀ علميه؛ ابن صابونی، محمد، تكملة اكمال الاكمال، بيروت، 1406ق / 1986م؛ ابن صلاح، تقیالدين، مقدمة، به كوشش عائشه عبدالرحمن، قاهره، 1974م؛ ابن طاووس، علی بن موسی، الطرائف، قم، 1400ق؛ ابن عساكر، علی بن حسن، تاريخ مدينة دمشق، عمان، دارالبشير؛ ابن عطيه، عبدالحق، فهرس، به كوشش محمد ابوالاجفان و محمد زاهی، بيروت، 1983م؛ ابن غازی، محمدبن احمد، فهرس، به كوشش محمد زاهی، دارالبيضاء، 1399ق / 1979م؛ ابن قدامه عبدالله بن احمد، التبيين فی انساب القرشيين، به كوشش محمد نايف دليمی، بيروت، 1408ق / 1988م؛ همو، المغنی، بيروت، 1404ق / 1984م؛ ابن قيسرانی، محمدبن طاهر مقدسی، شروط الائمة الستة، به كوشش طارق مسعود، بيروت، 1408ق / 1988م؛ ابن كثير، «اختصار علوم الحديث»، همراه الباعث الحثيث، به كوشش احمد محمد شاكر، بيروت، 1403ق / 1983م؛ همو، البداية؛ ابن ماجه، محمدبن یزید، سنن، به كوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، 1952-1953م؛ ابن ماكولا، علی بن هبةالله، الاكمال، بيروت نشر محمد امين دمج؛ ابن نقطه، محمدبن عبدالغنی، التقييد، حيدرآباد دكن، 1403-1404ق / 1983-1984م؛ ابوالخير حاكمی، «كتاب الاربعين المنتقی»، مجلۀ تراثنا، قم، 1405ق، شم 1؛ ابوطالب حسنی، يحيی بن حسین، تيسير المطالب، به كوشش يحيی عبدالكريم فضيل، بيروت، 1395ق / 1975م؛ ابوالفدا، المختصر فی اخبار البشر، بيروت، دارالمعرفة؛ برزالی، قاسم بن محمد، مشيخة قاضی القضاة... ابن جماعة، به كوشش موفق بن عبدالله بن عبدالقادر، بيروت، 1408ق / 1988م؛ بصری، عبدالله بن سالم، «الامداد»، رسائل خمسة اسانيد، حيدرآباد دكن، 1328ق / 1910م؛ بكری، حسن بن محمد، كتاب الاربعين حديثاً، به كوشش محمد محفوظ، بيروت، 1400ق / 1980م؛ بلوی، احمدبن علی، ثبت، به كوشش عبدالله عمرانی، بيروت، 1403ق / 1983م؛ ترمسی، محمد محفوظ، كفاية المستفيد، به كوشش محمد ياسين فادانی، بيروت، 1408ق / 1987م؛ جورقانی، حسين بن ابراهیم، الاباطيل و المناكير، به كوشش عبدالرحمن عبدالجبار فريوائی، بنارس، 1403ق / 1983م؛ جوينی، ابراهيم بن محمد، فرائد السمطين، به كوشش محمد باقر محمودی، بيروت، 1398ق / 1978م؛ حاجی خليفه، كشف؛ حازمی، محمدبن موسی، الاعتبار، حيدرآباد دكن، 1400ق / 1980م؛ همو، «شروط الائمة الخمسة»، همراه شروط الائمة الستة (نك : ابن قيسرانی در همين مآخذ)؛ حمدالله مستوفی، تاريخ گزيده، به كوشش عبدالحسين نوايی، تهران، 1362ش؛ همو، نزهة القلوب، به كوشش گ. لسترنج، ليدن، 1915م؛ خطيب بغدادی، احمدبن علی، تاريخ بغداد، قاهره، 1349ق؛ همو، السابق و اللاحق، به كوشش محمد بن مطر زهرانی، رياض، 1402ق / 1982م؛ خليلی، خليل بن عبدالله، الارشاد، به كوشش محمد سعيد بن عمر ادريس، رياض، 1409ق / 1989م؛ ذهبی، محمدبن احمد، سير اعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و ديگران، بيروت، مؤسسۀ الرسالة؛ همو، الكاشف، به كوشش عزت علی عيد عطيه و موسی محمد علی موشی، قاهره، 1392ق / 1972م؛ رازی، محمدبن حسین، نزهة الكرام، به كوشش محمد شيروانی، 1361ش؛ رافعی، عبدالكريم بن محمد، التدوين فی اخبار قزوين، حيدرآباد دكن، 1985م؛ رودانی، محمد ابن سلیمان، صلة الخلف، به كوشش محمد حجی، بيروت، 1408ق / 1988م؛ سبكی، تاجالدين، طبقات الشافعية الكبری، به كوشش محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، 1383ق / 1964م؛ سبكی، تقیالدين، شفاء السقام، حيدرآباد دكن، 1402ق / 1982م؛ سخاوی، محمدبن عبدالرحمن، فتح الغيث، بيروت، 1403ق / 1983م؛ سمعانی، عبدالكريم بن محمد، الانساب، حيدرآباد دكن، 1401ق / 1981م؛ همو، التحبير، به كوشش منيره ناجی سالم، بغداد، 1395ق / 1975م؛ همو، المنتخب، نسخۀ خطی كتابخانۀ احمد ثالث، شم 2953؛ سهمی، حمزة بن یوسف، تاريخ جرجان، بيروت، 1407ق / 1987م؛ شوكانی، محمدبن علی، «اتحاف الاكابر»، رسائل خمسة اسانيد، حيدرآباد دكن، 1328ق / 1910م؛ صريفينی، ابراهيم بن محمد، منتخب تاريخ نيسابور فارسی، به كوشش محمد كاظم محمودی، قم، 1403ق؛ ضياء مقدسی، محمد بن عبدالواحد، فضائل الاعمال، به كوشش مجدی سيد ابراهيم، قاهره، 1407ق؛ همو، المستخرج من الاحاديث المختارة، نسخۀ عكسی موجود در كتابخانۀ مركز؛ فلاّنی، صالح ابن محمد،«قطف الثمر»، رسائل خمسة اسانيد، حيدرآباد دكن، 1328ق / 1910م؛ قاضی اردبيلی، عبدالله بن علی، فوائد، نسخۀ خطی كتابخانۀ ظاهريه، شم (13)3764؛ قرطبی، محمدبن احمد، التذكرة، به كوشش فواز احمد زمرلی، بيروت، 1408ق / 1988م؛ همو، الجامع لاحكام القرآن، قاهره، 1372ق / 1952م؛ كتانی، محمدبن جعفر، الرسالة المستطرفة، استانبول، 1986م؛ كنجی، محمدبن یوسف، البيان، به كوشش محمد مهدی خرسان، قم، 1399ق / 1979م؛ همو، كفاية الطالب، به كوشش محمدهادی امينی، نجف، 1390ق؛ كورانی، ابراهيم بن حسن، «الامم لايقاظ الهمم»، رسائل خمسة اسانيد، حيدرآباد دكن، 1328ق / 1910م؛ محب طبری، احمد، الرياض النضرة، بيروت، 1405ق / 1984م؛ مزی، يوسف بن عبدالرحمن، تهذيب الكمال، به كوشش بشار عواد معروف، بيروت، 1403ق / 1983م؛ همو، تحفة الاشراف، بمبئی، 1384ق / 1965م؛ مقدسی، عبدالغنی، الكمال فی معرفة الرجال، نسخۀ عكسی موجود در كتابخانۀ مركز؛ مقدسی، يوسف بن یحیی، عقدالدرر، به كوشش عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، 1399ق / 1979م؛ منذری، عبدالعظيم بن عبدالقوی، الترغيب و الترهيب، به كوشش مصطفی محمد عماره، بيروت، 1388ق / 1968م؛ منذری، محمدبن عبدالعظیم، مشيخة النعال البغدادی، به كوشش ناجی معروف و بشار عواد معروف، بغداد، 1395ق / 1975م؛ ميّانشی، ابوحفص، «ايضاح مالايسع المحدث جهله»، ثلاث رسائل فی علوم الحديث، به كوشش علی حسن علی عبدالحميد، زرقا، (اردن)، الوكالة العربية؛ نخلی، احمد، «بغية الطالبين»، رسائل خمسة اسانيد، حيدرآباد دكن، 1328ق / 1910م؛ نووی، يحيی بن شرف، الاذكار، به كوشش محيیالدين شامی، دارالبشائر؛ وادی آشی، محمدبن جابر، برنامج، به كوشش محمد محفوظ، بيروت 1982م؛ ياقوت، بلدان؛ نيز:
EI2; GAL.
احمد پاکتچی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید